نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

شهادت حضرت رقیه در قم/ معیت و همراهی با امام حسین و لوازم سیر با امام و رسیدن به عهد شفاعت و دستگیری دیگران

متن زیر سخنرانی آیت الله میرباقری به تاریخ 23 آبان ماه سال 94 است که به مناسبت ایام شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها در هیاتی در قم برگزار شده است. ایشان در این بحث اشاره می کنند به تعبیر حق تعالی در قرآن صادقین کسانی هستند که بر سر قول و قراری که با خدا گذاشتند، ایستاده اند. آن ها علاوه بر اینکه در عهد بندگی صادق هستند، عهد شفاعت را نیز پذیرفته اند. معصومین، ائمه اطهار و اولیائ الهی در زمره کسانی هستند که با خداوند متعال عهد کردند تا بندگانش را هدایت و دستگیری و شفاعت کنند و البته که خودشان هم در همه افعال و اقوال بندگی خدا را کرده اند. اگر ما در سیر الی الله پیوسته دنباله رو صادقین باشیم و فقط در مسیر آن ها قدم برداریم، شکی نیست که آن ها هم ما را در طول راه راهنمایی خواهند کرد. این مسئله چند شرط مهم دارد و آن اینکه با ائمه ضلال نباشیم، با تمام وجود و قوا ایشان را پیروی کنیم و کم ترین انحرافی نداشته باشیم. همراهی با اولیائ الهی مراحلی دارد که اولین آن ورود به بیت النور امام است. هرچه که مراتب بیشتری از تکامل طی شود، حجاب و ظلمت ها برداشته شده و بر تقوای انسان افزوده می شود و کم کم به جایی می رسد که همه عالم را در پرتو امام می بیند و در حقیقت هرچه در عالم هست، آیات الهی است. در این مسیر ابتلائات و آزمایش هایی هم هست که در زیارت عاشورا گفته شده و به مقاماتی که سالکین دارند اشاره شده است...

معیت با صادقین از نگاه قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ و کوُنوُا مَعَ الصَّادِقِين»(توبه/۱۱۹) در این آیه نورانی خدای متعال به مومنین خطاب فرموده و آنها را امر به تقوا کرده است. تقوای الهی پیشه کنید و با صادقین باشید. شاید این آیه تفسیر همان امر به اتقوا الله است. یعنی تقوای الهی به این است که انسان در همه کارها و شئونش با صادقین باشد و در غیر این صورت متقی نیست. در روایات، صادقین به ائمه(ع) تفسیر شده که در این خصوص ذکر نکاتی اهمیت دارد:

نکته اول این که ظاهراً صادقین کسانی اند که به یک معنا در عهدشان با خدای متعال صادق هستند. یعنی پای آن قرار ایستادند، همانگونه که قرآن می ‌فرماید: «مِنْ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْه فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدّلُوا تَبدیلاً»(احزاب/۲۳) در بین مؤمنین شخصیت هایی هستند که نسبت به عهدشان با خدا صادق هستند، عده ای از آن ها راه را طی کرده و به آخر رساندند که در روایات به حضرت حمزه سیدالشهدا و حضرت جعفر برادر امیرالمؤمنین(ع) که به شهادت رسیده بودند، تفسیر شده است. اما برخی دیگر نیز منتظر بودند «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ» که به وجود امیرالمؤمنین علیه السلام تفسیر کرده اند. پس به معنای ساده تر کسی است که قرارهایی با خدا بسته و بر سر آن ها ایستاده است.

عهدی که تمام مردم حتی انبیاء با خداوند بسته اند، قرار بندگی است. «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟! قَالُوا بَلَى»(اعراف/۱۷۲) که بعضی‌ پای این حرف ایستاده و بعضی هم نایستادند. برخی هم در همان عالم وقتی در پاسخ به «اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ»، «قَالُوا بَلَى» را گفتند، در امتحان مردود شدند. در روایت آمده آتشی برافروخته شد و دستور دادند داخل آن بشوید، اصحاب الیمین رفتند، اما اصحاب الشمال نرفتند. دیدند که آتش بر اصحاب الیمین گلستان شد. گفتند: خدایا ما از این توبه می کنیم و امتحان را تکرار کن. برای بار دوم و سوم تکرار شد، بازهم اصحاب الیمین رفتند، اصحاب الشمال تا جلوی آتش رفتند و عبور نکردند و دو صف از هم جدا شد. در همان عالم که خداوند این طور عهد گرفته است، اول کسی که طبق روایات با خداوند عهد بسته، وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت، بعد هم انبیاء و اولیاء هستند، پس این عهد بندگی و طاعت است. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»(یس/۶۰-۶۱) فقط خدا را بپرستید و از عبودیت غیر او پرهیز کنید، این عهد در واقع عهد «لااله الا الله» است که ائمه(ع) به نحو تام به آن وفا کردند و در مقام بندگی و عبادت هستند.

تبیین عهد شفاعت

عهد دوم که شاید خدا از عده ی خاصی گرفته است، عهد شفاعت و دستگیری و رساندن دیگران به مقام بندگی است. لذا خدای متعال در قرآن می فرماید: کسانی می توانند شفاعت کنند که صاحب عهد هستند. «لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَانِ عَهْدًا»(مریم/۸۷) مالکان شفاعت کسانی هستند که عهدی با خداوند دارند. البته این هم ناظر به شفاعت کنندگان و شفاعت‌ شوندگان است، هر دو عهدی دارند. پس در عهد دوم خدا از انبیاء خواسته که شفاعت و دستگیری و هدایت کنند لذا به هرکسی اجازه آن را نمی دهند. هرکسی گفت من را پیغمبر یا امام کنید از او قبول نمی کنند. آنها یک عهدی با خدا بستند و خدای متعال می ‌دانسته که پای عهدشان هستند، آنها را امام کرده است. امام می فرماید: شما تقوا داشته باشید، یعنی با صادقین باشید. آنهایی که از عهد بندگی تخلف نکردند، عبد مطلق خدا هستند. «بَل عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»(انبیاء/۲۶-۲۷) آنهایی که سبقت بر امر خدا نمی گیرند، طبق امر او عمل می کنند. معصوم یعنی کسی که همه افعال و اقوال و احوال و امورش طبق عهد بندگی است و بعد از این عهد، با خدا قرار بستند که دستگیری و شفاعت کنند، پای این قرارشان هم ایستادند. پس این نکته اول که صادقینِ در این آیه شریفه یعنی کسانی که هم در عهد عبودیت و هم در عهد شفاعت صادقند. عهد شفاعت، کار ساده‌ای نیست. آدم رنج دیگران را تحمل کند، تا آنها را برساند. چه کسی پای این امر ایستاده است؟ شاید معنای این بیانی که در نقل آمده، عهد شفاعت بوده است. بعدازظهر عاشورا برای سیدالشهداء(ع) پیام آمد که هرچیزی بخواهید می دهیم، ملک دنیا را هم بدهیم چیزی از مقامتان کم نمی ‌کنیم. حضرت عرض کردند: من پای عهد خودم با خدا هستم. اگر گفتند که ما دستگیری می کنیم، می آوریم، می رسانیم، اصلاح می کنیم، هدایت می کنیم، پای این عهد ایستادند و مثل سیدالشهداء در گودی قتلگاه رفتند و سر به نیزه رفته که این عهد شفاعت وفا بشود. پس نکته اول در باب صادقین اینکه، شما با آن هایی که پای عهد بندگی خدا و عهد دستگیری و شفاعت هم ایستادند، باشید و با بقیه کار نداشته باشید. این عهد که با اینها باشید، یک معنایی هم پیدا می ‌کند که از لوازمش است و آن اینکه با دیگران نباشید. گویا انسان می ‌تواند با آنها یا با دیگران باشد. غیر صادقین ائمه ضلال هستند که دعوی دستگیری و امامت و سرپرستی و هدایت دارند ولی در بندگی و دستگیری از عبادالله صادق نیستند. فرمودند با آنها نباشید. این همانی است که در روایت دیگری حضرت در تفسیرش فرمودند: وقتی این آیه نازل شد که «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»(اسراء/٧١) در روز قیامت ما هر گروهی را با امام خودشان در صحنه محشر دعوت می ‌کنیم، می‌گویند: اتباع امیرالمؤمنین بیایند، اتباع فلانی بیایند، با این اسم صدا می ‌کنند. به نبی اکرم عرض کردند: یا رسول الله! مگر شما امام همه عالم نیستید؟ پس «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» یعنی چه؟ حضرت فرمودند: من پیغمبر بر همه هستم، این آیه ناظر به یک معنای دیگری است. بعد از من ائمه ‌ای از طرف خدا تشریف می آورند و عترت من هستند. در مقابل آن ها که برای امامت می ‌آیند، صف ‌بندی می ‌شود. عده‌ای مقابل آنها و شیعیان و پیروانشان می ایستند، ظلم و تعدی می‌ کنند و زیر بار این امامت نمی‌ روند. اگر کسی ولایت آنها را قبول و آنها را تبعیت و تصدیق کند، با من است. «فَهُو منِّی و مَعِیَ و سَیَلقانی»(1) یعنی پاداش کسی که ولایت آن ها را قبول کند سه چیز است. از من و با من است و به لقاء من نیز می رسد. پس نکته دوم در این آیه این هست که با ائمه نار نباشید.

در مضمون بسیاری از روایات آمده که امامان دو دسته هستند: «امامٌ یدعوا الی الله، امامٌ یدعوا الی النار» آنهایی که اهل صدق هستند شما را دعوت به خدا، و غیر آن دعوت به آتش می‌ کنند. این مضمون قرآن است: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمْ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنْ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ»(بقره/۲۵۷) پس با صادقین باشید یعنی در این مسیر با امامی که شما را به سوی آتش می برد، نباشید.

نکته سوم، اینکه می گوید با صادقین باشید، مقصود همراهی در سیر است. همه ما در حال سفر هستیم و با همه قوا سیر می کنیم. معنایش این است که در سفرتان همراه صادقین باشید. در این سفر که کوچ به سوی خداست نه خودتان قافله سالار خودتان باشید و نه دیگران قافله ‌سالار شما باشند. در سفر الی الله قافله ‌سالار باید امام معصوم باشد. در سفرتان، در کوچ، هجرت و رحل، نگویید خودم به سوی خدا می روم چون به مقصد نخواهید رسید. هیچ کس خودش نمی تواند برود چون مسیر بسته است. خدای متعال جز امام راهی قرار نداده است. سبیل و صراط و راه، امام است. پس معنی «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» یعنی در سفر الی الله نه خودتان قافله سالار باشید و نه دنبال دیگران بروید. حدیثی از وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جعل شده و به ایشان نسبت دادند که فرمودند: «اَصحابی کَالنُّجوم، بِاَیًّ اقتَدَیتُم اهتَدَیتُم» همه اصحاب من مثل ستارگان آسمانند، به هرکدام اقتدا کنید راه خواهید یافت. این با قرآن و روایات فراوانی که از حضرت نقل شده نمی سازد. پس در نکته سوم اینکه اگر می گویند: در سیر الی الله با صادقین باشید، بخاطر اینست که غیر آنها شما را به سوی آتش برده و دچار تیه و سرگردانی می ‌شوید.

خاصیت همسفری با امام

نکته چهارم اینکه سیری که ما در سفر الی الله داریم، مثل یک بذر است که اگر در سرزمین حاصل خیز و در معرض بارش و تابش خورشید قرار گرفت، سیرش شروع می شود. اول جوانه می‌ زند، سر از زمین بیرون می آورد، بعد کم کم استوار شده، روی پای خودش می ‌ایستد و تبدیل یک درخت می‌ شود. با صادقین سفر کنید تا مثل یک بذر شکوفا بشوید. این آیه مکرر گفته شده که می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»(فتح/۲۹) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبری از طرف خداست. در روایت هست که فرمودند: اگر یک موقعی پیغمبر و امام نبود، هیچ کس حق ندارد خودش قافله‌ سالار بشود چون مردم را جهنمی می کند بلکه باید از طرف خدا باشد و در تحف العقول در بیانی که حضرت به کمیل دارند عواقبش ذکر شده است. می فرماید: کسی حق ندارد خودش را جلو بیاندازد. «وَالَّذِينَ مَعَهُ» آنهایی که با این پیغمبر هستند، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» یک شدت روحی در ایشان ایجاد می‌ شود. در واقع صفت پیامبر که «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» است در شخص پیدا می شود. «رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» همین‌هایی که سر هیچ باهم می ‌جنگیدند آن چنان باهم مهربانند که جمع المال می ‌شوند و همه چیزشان را فدا می ‌کنند.

در میدان جنگ همه مجروح روی زمین افتادند. آب می ‌آورند برای اولی، می ‌گوید به دومی بده، دومی می ‌گوید به سومی بده. برمی ‌گردند می ‌بینند همه‌ شان شهید شدند. اگر کسی با پیامبر شد «تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا». کسانی که سرشان در مقابل بت‌ها فرود می‌ آمد، وقتی همسفر پیغمبر می‌ شوند، حالات حضرت در آنها منعکس می ‌شود. مثل وقتی که یک بذر همسفر خورشید می‌ شود و نور و صفات آن در این بذر جمع می گردد. با همسفری پیامبر «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا» می شوند. حالات و همه زندگی شان رکوع و سجود و خشوع و تواضع است. «فی صلاتهم دائمون»(معارج/۲۳) این خاصیت همسفری است «يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا» این هایی که دنبال هیچ بودند، حالا دنبال فضل خدا هستند، چشم به خزائن الهی دوختند. آدم‌ هایی که دنبال دست دیگران بودند، حالا «يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا» آثار سجده در مقابل خداوند در چهره و وجهشان آشکار است. «سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» البته که این آثار ظاهری نیست و سجده خشوع در مقابل خدای متعال در وجود انسان ظهور پیدا می ‌کند. وقتی مواجه با آنها می ‌شوید، مواجهه با ساجدین در همه امور است. بعد از بیان این صفات قرآن داستان همسفری را اینگونه توضیح می ‌دهد: «ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِه»(فتح/۲۹) مثل یک دانه ‌ای که اول جوانه می‌ زند و کم کم این گندم به یک گیاه یا درخت مستحکم تبدیل می شود. «يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ» به طوری که وقتی کشاورز به آن نگاه می ‌کند، شگفت زده می‌ شود. داستان همراهان امیرالمؤمنین این است. ابوذر که دنبال بت‌ها بود، شخصی می شود که امیرالمؤمنین(ع) با دیدنش شگفت ‌زده می‌ شود. پس داستان همراهی ما با امام، داستان همراهی بذر است. «وَالَّذِينَ مَعَهُ» مثلشان مثل یک بذر است، وقتی شخصی همسفر نبی اکرم شد، شکوفا می‌ شود. پس اگر گفتند: «کونوا مع الصادقین» این معیت معنی کنار هم ایستادن نیست. یعنی در سفر الی الله با امام و امیرالمؤمنین باشید چون در اثر نور این خورشید شکوفا می ‌شوید. در روایات امام رضا(ع) هست که فرمودند: «الامام الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ» امام سرزمین واسع است. «الامام السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ» آسمانی است که بر شما سایه می‌اندازد. «الامام السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ» ابر پر باران و باران پر برکت است. «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ المُجلّلةِ بِنورها للعالَم و هیَ بِالاُفق»(2) مثل خورشیدی است که در افق طلوع کرده و همه عالم را روشن می کند. امام خورشید و سرزمین وسیع و باران و ابر است؛ اگر کسی با ایشان همراه شد، نور بر او می ‌تابد، آن ابر سایه می ‌افکند، این باران می ‌بارد، آن وقت یک درخت تناور می شود. امام گاهی به مالک اشتر نگاه می ‌کرد، لذت می ‌برد. می فرمود: شما را که می ‌بینم «أُحِبُّ رِیحَكُم» بویتان را دوست دارم. پس در نکته چهارم آمده که این همسفری با امام، همراهی در رحل و کوچ و هجرت یک بذر است که وقتی به سوی خدا و پیغمبر می ‌رود، درخت شکوفایی می شود. حیّ علی الفلاح که می گویند یعنی همین! یعنی حی علی ولایة امیرالمومنین. ولایت محیط فلاح انسان است. از همان ابتدای تولد در گوش انسان می ‌گویند عجله کن، فرصت کم است. در ولایت امیرالمومنین باش که آنجا به فلاح و رستگاری و رویش و شکوفایی میرسی.

با امام در همه قوا

نکته پنجم اینکه این معیت بلاتشبیه مثل معیت ما با خداوند و معیت خدا با ماست. خدا با ماست و ما هم با خداییم «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ»(حدید/۴) معنای این معیت این نیست که خدا کنار ما نشسته است. امیرالمؤمنین می فرماید: «مَعَ كُلِ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَة»(3) معیت خدای متعال این نیست که من یکی خدا هم یکی، بلکه معیت قیوم است. یعنی او با من هست که من هم هستم اگر نباشد اصلاً من نیستم. همه قوام به این معیت است. اگر عنایت و لطف خدا با ما باشد هستیم، در غیر اینصورت نیستیم. پس از سوی خدای متعال معیت قیومیه وجود دارد. معصومین هم اینگونه هستند. حقیقت قوام ما در همراهی با یک معصوم است. اگر امام نباشد، ماهم نیستیم. معیت ما با امام معیت ظلیه است، معیت سایه با صاحب سایه، نه این که ما یکی باشیم و امام هم یکی دیگر! اگر با امام بودیم سایه ایشان می شویم. این معنی معیت است. پس با امامتان باشید یعنی در سفر الی الله امام اصل و شما فرع او بشوید. اگر اینگونه شدید امام مثل خورشید و باران و زمین حاصل خیز بذر شما را پرورش می ‌دهد و یک درخت تناور می‌ شوید که چنین صفتی دارد «يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمْ الْكُفَّارَ»

در این معیت و همسفری، نمی ‌شود انسان بگوید در بعضی قوای خودم با امام هستم. چشم و گوش و قلب و باطن و سر و همه قوا باید با ایشان کوچ کند. همسفری گوهر وجود انسان همان همسفری اصلی است. اگر کسی گوهر وجودش با امام نشد این که پوسته انسان با او باشد، مسئله ای را حل نمی کند. ایمان عاریتی همین است و همه ما ایمان‌هایمان عاریتی است. باید به خدا التماس کرد که «اللّهم لاتَجعَلنی مِنَ المُعارینَ وَ لاتُخرِجنی مِنَ التّقصیر»(4) ایمان عاریه ای مثل بوی عطر است که اگر من استفاده کردم این بو عاریه‌ ای است. مومن خودش یک بوی خوشی دارد. امیرالمومنین در خطبه قاصعه می ‌فرماید: «وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِكَةِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُون»(5)

خدای متعال اگر می خواست آدم را از یک نوری بیافریند که همه چشم ها محو شود و از یک بوی خوشی که همه شامه ها را خوش بو کند، این کار را می کرد. اگر اینگونه عمل می کرد، امتحان ملائکه هم آسان می شد و همه سجده می کردند ولی خدا با مجهولات امتحان می کند. اول باید سجده کنی و بعد از آن بوی خوشی که در حقیقتِ انسان هست فهمیده می شود. امیرالمومنین(ع) ذیل خطبه قاصعه می فرماید: پیغمبر بوی خوش خود را به من فهماند. یعنی حضرت «طیبِ یَاخذُ الاَنفاس» را درک کرد و اگر آن بوی خوش به شامه انسان برسد، نعوذبالله مست پیغمبر می شود و دنبال ایشان راه می ‌افتد. خداوند یک جلوه از باطن یوسف را آشکار کرد، زن‌ها دستشان را بریدند. اگر آن جلوه را کامل می ‌کرد، سرهایشان را هم می ‌بریدند. در روز عاشورا هم حضرت جلوه ای را نشان داد که یاران و اطرافیان دیگر دست و سر دادن در راه ایشان را نمی فهمیدند. پس این معیت با همه وجود ممکن است. اینکه ما باید با همه وجود همسفر پیغمبر و ائمه بشویم، گاهی در اصل وجود است و فرد مومن می شود، گاهی هم در ظاهر جدا می شود و برمی گردد. این همان است که به حضرت عرض شد: هنگامی که محبین شما گناه می کنند، از آن ها تبری بجوییم؟ ایشان فرمود: از خودش نه، از عملش تبری بجویید. چنانچه از خودش تبری بجویید، از ما تبری جسته‌اید. گفت: آقا آن ها فاسق هستند. امام فرمودند: نه، محب ما «فَاسِقُ الْعَمَلِ، فَاجِرُ الْعَمَلِ، مُؤْمِنُ النَّفْسِ، خَبِیثُ الْفِعْلِ، طَيِّبُ الرُّوحِ وَ الْبَدَن»(6)

پس گاهی گوهر وجودی انسان در همراهی با امام عطر ایشان را دارد. چنانکه امام صادق(ع) فرمودند: «انّی اُحِبُّ ریحَکُم» من بوی شما را دوست دارم چون بوی خوش ایمان است. همراه یکی از علما با اهل دلی برخورد کردیم که ایشان هم از علمای فوق العاده بود. خطاب به من فرمودند: این آقا بوی مومن می دهد. فهمیدی؟ من که متوجه نشدم اما ایشان استشمام کردند که بوی امامش را دارد. البته اگر کسی گوهر وجودش با امام نبود و فقط ظواهر مثل نماز و روزه را داشت، به مقصد نمی رسد چون ایمانش عاریتی است اما باطن و ظاهر اگر باهم بود، می شود سلمان! همه وجودش بوی امیرالمومنین می ‌دهد. نمازش، راه رفتنش، خوردنش، در واقع بوی امیرالمومنین از او استشمام می شود.

همسفری «کونوا مع الصادقین» همسفری با همه وجود است. هیچ بخشی از وجود نباید از امام جدا شود، اگر جدا شد بی تقوایی است. چشم اگر با امام بود متقی می‌ شود وگرنه بی تقواست. همه وجود باید با تقوا باشد، بیرون از دایره ولایت امام رفتن بی تقوایی است. معنای «شیعَتُنا هُمُ المُتّقون» همین است.

هجرت از خود و رشد، لازم و ملزوم

اما نکته هفتم اینست که اگر کسی همسفر امام(ع) شد، باید با دیگران و حتی خودش نباشد. انسان وقتی که به خودش توجه دارد با خدا و امام نیست. وقتی در سفر الی الله از خود فارغ می شود، همراه با خدا و رسول است. «میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست * تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» اینکه بعضی بزرگان گفتند: «وُجودُکَ ذَنبٌ» وجود تو گناه است. این عبارت به چه معناست؟ مقصود این است که اگر برای خودت حساب باز می ‌کنی گناه است و این حجاب انسان می ‌شود. هروقت خودت را ندیدی امام را می ‌بینی و با او هستی. «انَّ راحلُ اِلیکَ قَریبٌ المَسافَه» اگر از خودت کوچ کردی به خدا نزدیکی، چون خدا که حجاب ندارد. این بیان امام سجاد(ع) است: «انّکَ لاتَحتَجِبُ عَن خَلقِکَ الّا اَن تَحجُبَهُمُ اَلاعمالُ دونَک» پس شرط این معیت هجرت و کوچ کردن از خود است. انسان تا از خودش کوچ نکند در حوالی خدا نخواهد بود. وقتی خودش حجاب خودش شد، دیگر همه چیز برایش حجاب می ‌شود. من وقتی رو به نفس می آورم، اول بت نفس خودم را می بینم. بعد می ‌گویم حالا من هستم، خورشید و زمین و آسمان و دوست و رفیق هم هست، پس خدا کجاست؟ اما آن کسی که از خودش هجرت کرده می ‌گوید: خودت کجایی؟ همه هستی برایش آیات الله می شوند و تمام زمین و آسمان محو می شود و به معیت خدا و اولیای او می ‌رسد. هر کجا نگاه می ‌کند اول خدا را می ‌بیند. «ما رَایتُ شَیً الّا و رَایتُ الله قبلَهُ وَ مَعَه و بَعدَهُ» خدا هست که عالم هست. پس این همسفری و معیت شرط اولش این است که انسان با نفس و دنیا نباشد وگرنه همه مخلوقات که از آیات هستند، حجاب می شوند. اگر از خودت هجرت کردی همه عالم نزد تو آیات الهی است. طلوع و غروب خورشید و ستاره ‌ها و بهار و پاییز با تو حرف می ‌زنند. کتاب که همیشه مکتوب نیست، آنهایی که از خودشان هجرت کردند همه عالم برایشان کتاب است و دائم کتاب خدا را می ‌خوانند. «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ» اولین صفت اولوالاباب این است «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ»(آل عمران/۱۹۱) کسانی که همیشه با خدا هستند.

وادی نور و سیر در عوالم

نکته هشتم، اگر در سفر الی الله از خودمان هجرت کردیم و همسفر امام شدیم، بذر وجود ما «فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سوقهِ» به یک درخت شکوفا تبدیل شد، با تجلیات امام همراه می شویم یعنی حجاب ها برداشته می‌ شود و در این هنگام اولین قدم این است که شخص وارد وادی نور می‌ شود، چون امام «نورالله فی السّماوات و فی الارض» است. شروع همسفری با امام از ورود به «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ و یُذکَر فیهَا اسمُه»(نور/۳۶) است، انسان تا وارد این بیوت نشده همسفر امام نیست. آیه نور جریان هدایت است، جریان وجود نیست. بعضی‌ ها آن را به وجود تفسیر کردند که هیچ روایتی تأیید نمی‌ کند. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(نور/۳۵) جریان هدایت در مقابل گمراهی است که مَثَل آن نبی اکرم(ص) است. مشکاتی که در آیه گفته شده شبکه نور پیامبر است که همه عوالم را هدایت می ‌کند تا به «بیوت اذن الله» می رسد.

اول قدم همراهی و سیر با امام این است که شخص وارد بیت النور بشود. اگر سیر ادامه پیدا کرد، امام حجاب ها را کنار می ‌زند و خود ایشان وجود انسان را روشن می ‌کند. در ادامه روایت فوق امام باقر(ع) می فرماید: «لَنورُ الِامامِ فیِ قُلوبِ المُؤمِنینَ اَنوَرُ مِنَ الشَّمسِ المُضیعَهِ بِالنَّهارِ وَ هُم وَاللّهِ یُنَوِّرونَ قُلوبَ المُومِنینَ» هرگاه انسان این گونه شد نور امام در وجودش از خورشید آشکارتر می ‌شود و هر طرف که نگاه می ‌کند اول امامش را می ‌بیند. درون و بیرونش امام هست. سپس این سیر در وادی امام و شفاعت او ادامه پیدا می‌ کند. بذر وجود انسان که در این عالم شکوفا شده بود در عوالم بعدی هم رشد می کند. «فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سوقه» اگر ما همسفر امام شدیم در عوالم مختلف ما را سیر می‌ دهد. اول در بیت النور می برد و از وادی ظلمات نجات می ‌دهد. حجب ظلمانی اولیاء طاغوت است. «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ» ما را در وادی نور سیر می ‌دهد تا به سرچشمه نور برسیم. در روایت فرمودند: «لایَستَکمِلُ اَحَدُ الایمانَ حَتّی یَعرِفَنی کُنهَ مَعرِفتی بِالنُّورانِیَّة»(7) مومن به کمال ایمان نمی ‌رسد و مثل حضرت سلمان نمی ‌شود، درجه دهم ایمان را طی نمی‌ کند مگر این که من را در مقام کنه نورانیتم بشناسد. «فَاذا عَرَفنی بِهذهِ المَعرِفَةِ فَقَد اِمتَحَنَ اللهُ قَلبَهُ لِلایمان وَ شَرَحَ صَدرَهُ لِلاِسلامِ و صارَ عارِفاّ مُستَبصِراً لِلایمانِ» عارف کسی که است که نورانیت امیرالمومنین را شناخت، اگر بخواهیم عبد ممتحن بشویم، چون ما که ملک مقرب نیستیم، نبی مرسل هم نیستیم. اگر سیر ما با امام شد به مقام کنه نورانیت که همان حقیقت توحید است، می رسیم و عبد ممتحن می شویم. «الا ان کنه معرفتی به النورانیت معرفة الله و معرفة الله معرفتی»؛ کنه نورانیت من را کسی شناخت خدا را شناخته و معرفت الله یعنی همین. غیر از چهارده معصوم بالاترین مقام، شیعه شدن یعنی شعاع معصوم شدن است. «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ»(صافات/۸۳) حضرت موسی تقاضایی از خدا کرد: «أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ» او که نمی‌ خواست با چشم سر ببیند بلکه رویت ایمانی بود و می خواست در حجاب امیرالمومنین بی پرده ببیند. خدا فرمود: در این دنیا نمی ‌شود. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ»(اعراف/۱۴۳) روایت می‌ گوید: این تجلی، تجلی کروبیین بود که شیعیان امیرالمومنین هستند. یعنی موسی نمی ‌خواست با چشم سر و بی حجاب ببیند. بی حجاب یعنی پیغمبر کنار برود و من بی واسطه ایشان ببینم. این همان چیزی است که حضرت آدم ترک اولا کرد و دچار هبوت شد. پس سیر با امام یعنی همه وجود انسان همسفر امام بشود و همه را به کنار بگذارد و به نور او برسد. «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ»

مراحل معیت با صادقین

در هر مرحله ‌ای از این سیر هم امتحانات و ابتلائاتی است که اگر این درجه تقوا را پشت سر گذاشتید مرتبه دوم شروع می شود. پس اولین مرحله معیت این است که از حجب ظلمانی نجات پیدا کنید، اهل گناه و معصیت و ولایت اولیاء طاغوت نباشید. وقتی به بیت النور رسیدید «اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» تقوا داشته باشید و همسفر امام بشوید. بازهم امتحان و تقوای بعدی و «البابُ المُبتَلی بِهِ النّاس» هر مرحله ‌ای از تقوا که با امام داشتیم، ایشان منزلتی از حقیقت را برای ما آشکار می ‌کند و به یک مقام از مقامات توحید و معرفت ایشان می‌ رسیم. تا آنجایی که سرچشمه معرفت و حقیقت نورانیت امیرالمومنین است. اگر کسی به آنجا رسید همه عوالم ملک و ملکوت را شعاع امام می ‌بیند. این که «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ»(جمعه/۱) خودشان تسبیح می گویند یا امیرالمومنین با عالم تسبیح می ‌گوید؟ عالم که تسبیح بلد نیست. «بِنا عُبِدالله بِنا عُرفَ الله» جبرئیل هم توحید را از امیرالمومنین یاد گرفته است. «کُنّا اشباحَ نورِ نَدورُ حَولَ عَرشِ الرَّحمن فَنُعَلِّم المَلائکَه التّسبیح و التَّهلیل و التَّحمید»(8) معلم ملائکه هم امیرالمومنین است. اگر کسی با امیرالمومنین همسفر شد و این تقوا را رعایت کرد در هر مرحله یک حجاب برداشته می ‌شود و به آنجا می رسد که همه عالم را ذیل امیرالمومنین(ع) می ‌بیند. هر کجا و به هر طرف نگاه می کند وجود مقدس حضرت است. این همان مقام حضرت ابراهیم است. «وَ كَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنْ الْمُوقِنِينَ»(انعام/۷۵) داستان سیر در ملکوت است که غروب خورشید و ستاره و ماه را دید، فرمود این پروردگار نیست. سیر در وادی ملکوت با یک خورشید دیگری است. «وَالشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا» مقصود نبی اکرم و امیرالمومنین است. «و علامات و بِالنّجم هم َیهتدوُن»(نحل/۱۶) نجم هم پیامبراکرم و علامات ائمه اطهار(ع) هستند. پس اگر می خواهید به مقامات یقین برسید، مثل حضرت ابراهیم(ع) در ملکوت عالم سیر کنید. حافظ هم در بیت ذیل همین را می گوید: «در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود * از گوشه ‌ای برون آی ای کوکب هدایت» که منظور نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند. «وَ بِالنَّجمِ هُم یَهتَدون» همه انبیاء با این ستاره هدایت شدند. پس «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» شاید معنایش همین است.

عاشورا؛ راهی بسوی قرب

نکته آخر اینکه معیتی که گفته شد امتحان پس دادن و بلاکشی می‌ خواهد. انسان تا عبد «امتحن الله قلبه» نشود، مثل سلمان نمی ‌شود که همه عالم را در پرتو امیرالمومنین(ع) ببینید، مثل ابراهیم خلیل نمی‌ شود که عالم را با نور حضرت ببیند و به مقام یقین و توحید کامل برسد، دستیابی به این مقامات ابتلا می‌ خواهد. یک راه ویژه ای برای معیت و همسفری امام حسین(ع) باز کردند و آن وادی عاشوراست که در زیارت عاشورا سلوک ما از ابتدا تا این معیت توضیح داده شده است. از توجه به بلای عظیم شروع می ‌شود تا بصیرت نسبت به صف بندی تاریخی و موضع گیری شفاف. بصیرت همان موضع گیری است «فلَعَن اللهُ اُمَّة» بعد هم سب و قتال که «سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم و حَربٌ لِمَن حارَبَکُم اِلی یوَمِ القیامَة» و در ادامه به خون خواهی، وجاهت، معیت، ثبات قدم، مقام خون خواهی، قرب و «اَن یُثَبِّتُ لی عِندکُم قَدَمَ صِدقً فی الدُنیا و الاخِرهَ» می رسد.

اگر وادی توحید باید با ابتلا طی بشود، آن بلایی که ما را سالک می‌ کند و بالاترین ثواب را دارد این بلاست. «وَ اَساَلُ اللهَ بِحقّکُم وَ بِالشَّانِ الَّذی لَکُم عِندَه اَن یُعطیِنی بِمُصابی بِکُم افضَلَ مایُعطی مُصاباً بمُصیبَه» افضل برای حضرت ابراهیم هنگامی است که اسماعیل را برای سر بریدن می برد. در عیون اخبارالرضا است که خدای متعال می ‌فرماید: «قَد صّدقتَ الرُّویا»(صافات/۱۰۵) همین جا بس است. تکلیف بیش از این نیست ما نمی ‌خواستیم سر ببری! حضرت ابراهیم عرضه داشت ای کاش سر می ‌بریدم و به ثواب عظیم ابتلا می رسیدم. خدای متعال حضرت را در گودی قتلگاه بردند و در روایت آمده که روضه قتلگاه با اشاره خوانده شد. به حدی حضرت ابراهیم اندوهناک شد که اگر اسماعیل را سر می ‌برید آنقدر غصه دار نمی ‌شد. فرمود: حالا «فَدَیناهُ بِذبح عَظیم»(صافات/۱۰۷) شما می‌ خواستی یک بلایی بکشی و به ثواب اعظم مصائب برسی حالا رسیدی. یعنی اعظم مصائب برای پیامبراکرم است نه برای شما. وقتی همسفر نبی اکرم بشوی در این بلا به ثواب اعظم مصائب در ظرف خودت می ‌رسی. اگر وادی توحید با بلا طی می‌ شود «البابُ المُبتَلی بِهِ النّاس» باب توحید باب ابتلا است. اگر وادی توحید برای عبد ممتحن است، سید الشهدا این باب را برداشتند و همه سالکین الی الله را شفاعت کردند. حتی شکی نیست که ابراهیم خلیل هم یک جایی با پای سیدالشهدا راه رفت.

راجع به نبی اکرم باید بزرگان معنا کنند «حُسَینُ منّی وَ انَا مِن حُسَین» چون این انا من حسین همانطور که فریقین هم نقل کردند، مخصوص جسم نبی اکرم نیست. پس ما می ‌توانیم با بلای امام حسین به معیت با حضرت و ثواب اعظم ابتلائات در ظرف خودمان برسیم و از این بالاتر یک نکته لطیفی در زیارت عاشورا هست، بعد از اینکه «ان یَجعَلنی معَکم، اَن یُبَلِّغنِی المَقامَ المَحمُود لَکُم عِندَالله»، من را به مقام محمود شما برسان، مقام محمود مقام شفاعت است. من به مقام محمود سیدالشهدا برسم یعنی مقام سیدالشهدا را پیدا کنم، اینکه از توهمات است. آن برای عهد سیدالشهداء است، حضرت عهدش را با خدا بسته و آن را در عاشورا عمل کرده است. مقام محمود برای آن عهدی است که حضرت وفا کرده اند. «لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَانِ عَهْدًا»(مریم/۸۷) پس مقام محمود سید الشهدا را پیدا کردن به چه معناست؟ یعنی غیر از اینکه من در این سفر به معیت خودتان برسم، به قرب مقام محمود شما هم راه پیدا بکنم و راه شفاعت بشوم. یعنی من بتوانم دیگران را هم به معیت شما برسانم که این مقام محمود است. نه فقط خودم همسفر شما بشوم، «اَن یجعَلنی مَعَکُم، اَن یثبِّت لی عِندَکم» بلکه من به مقام محمود شما برسم، یعنی به یک نقطه ‌ای برسم که من واسطه مقام محمود شما بشوم. شفاعت شما، هدایت شما از طریق من انجام بشود، نه فقط خودم با بلای شما به شما برسم، بلکه بلای شما در من تجلی پیدا کند. چون مقام شفاعت سیدالشهدا مقام ابتلا است. به یک ابتلایی برسم که در این ابتلا بتوانم دیگران را هم به شما ملحق بکنم. در سجده زیارت عاشورا هست، زمانی که آدم با بلای امام حسین در این دنیا سلوک می ‌کند، سلوکش به «محیای محیا محمد و آل محمد، و مماتی ممات محمد و آل محمد» می رسد. این بلای سیدالشهدا که طریق شفاعت ماست، نه فقط در این دنیا بلکه در همه عوالم هست.

در روایت است که «اَشهَدُ اَن دَمَکَ سَکَنَ فِی الخُلد وَ اَقشَعَرّت لَهُ الظِّلَه العَرش»(9) خونت در مقام خلد قرار گرفته است. در روایت آمده که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خون حضرت را در شیشه قرار دادند. در ادامه زیارت آمده است: «وَ بکَی لَهُ جمیعُ الخَلائق و بَکَت لَهُ سَماواتُ السَّبع وَ الاَرَضونَ السَّبع وَ ما فیهِنّ وَ ما بینهُنّ ما یُری وَ ما لا یُری و مَن فِی الجَنَّه وَ مَن فِی النّار» پس بلای سید الشهدا در همه عوالم هست. در سجده قرب می ‌گوییم: «اللهُمّ ارزُقنی شَفاعَةَ الحُسَین» یعنی همین که پایم را در آن عالم گذاشتم باز در دامن امام حسین و در وادی عاشورا باشم. در آن عالم هم ملائکه و انبیا با گریه بر سید الشّهدا مقرب می ‌شوند. در زیارت ناحیه آمده که از مصیبت نبی اکرم و امیرالمؤمنین در آن عالم خبر می دهد. «اُقِیمَت عَلَیکَ الماتَمُ فِی اَعلا عِلّیین»(10) پس شفاعت امام حسین و عاشورای حضرت در اعلی علیین هم هست. در سجده قرب آمده که خدایا در برزخ هم من را از عاشورای امام حسین جدا نکن. «اللّهمَّ ارزُقنی شَفاعَة الحُسَین یَومَ الوُرود وَ ثَبّت لی قَدَم صِدق» یعنی در بساط امام حسین به ثبات قدم برسم و مقام عند اللهی پیدا کنم که در آن ثبات قدم است. «مع الحسین و اصحاب الحسین الّذین بَذَلُوا مُهَجَهُم دونَ الحُسَین» این معیت در عوالم بعد است و دلالت بر این دارد که ما هم می ‌توانیم همسفر زهیر و بریر و حبیب بشویم. امام حسین(ع) خودش به تنهایی بار عالم را به دوش کشیده است. ملائکه مقربین (جبرئیل و میکائیل) در عوالم خودشان گریه می‌ کنند «اُقِیمَت عَلَیکَ الماتَمُ فِی اَعلا عِلّیین» و با گریه شان مقرب می شوند. «لَم یَمُت قلبُهُ یَومَ تموتُ القُلوب»(11) فقط گریه ما طهارت نفس را به دنبال ندارد، آنها هم در مقامات خودشان به حیات قلب با سید الشهدا می ‌رسند. پس همه سالکین عالم، ملائکه، مقربین و انبیاء نه در عالم دنیا بلکه در عالم ملکوت، در برزخ و بالاتر از آن با بلای سیدالشهدا سالک هستند. آن چیزی که از عاشورا به ابراهیم خلیل ارائه کردند، ظاهراً ملکوت عاشورا بوده چون که هنوز چیزی واقع نشده است. بنابراین بساط شفاعت امام حسین بساطی است که در همراهی با اولیاء، در رسیدن به تقوا ما را تایید و کمک می ‌کند. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 215

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 200

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 40

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 73

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 286

(6) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 576

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1

(8) علل الشرائع، ج‏1، ص: 23

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 576

(10) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏98، ص: 241

(11) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 73