نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

ميلاد اباعبدالله در شاهرود/ شرايط همراهي با امام حسين عليه السلام/ شرح فرازهايي از صلوات شعبانيه

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 19 فروردین ماه 98 است که به مناسبت ولادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام در شاهرود ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ تنها راه نجات ما از طریق همراهی با امام است. اگر ما با امام همراه نشدیم در ظلمات غرق می شویم. ما باید فقط خود را به کشتی هدایت امام حسین علیه السلام برسانیم و ایشان ما را به سمت خدا می برند. اما برای این همراهی چند مرحله لازم است. یک اینکه از دنیا و از هرچه که داریم دل بکنیم و بعد برای دیدار و لقاء خدا، خود را آماده کنیم و این دنیا را وطن خود ندانیم، چرا که وطن اصلی ما سرای آخرت است و در مرحله آخر با امام به سمت خدا حرکت کنیم.

فرصت های بزرگ

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين‏ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين‏ وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم‏ أَجْمَعِين‏. امام حسین علیه السلام وقتی از مکه به سمت کربلا و کوفه بیرون می آمدند در ضمن خطابه ای فرمودند «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى‏ لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحا»(1) هر کسی که خودش را برای لقاء خدا آماده کرده است، در این راه خون دل خودش را بدهد و با ما کوچ کند.

این میلاد در عالم یک بار واقع شده ولی هر سال که تکرار می شود، یک نسیم رحمتی از سوی آن حادثه بزرگ مجددا به ما می وزد. خورشید یکی بیشتر نیست ولی هر روز طلوع می کند، طلوع امروز خورشید غیر از طلوع دیروز خورشید است. یک خورشید بیشتر نیست ولی طلوع های مجددی دارد. این ایام مبارک مثل میلاد معصومین علیه السلام یک بار در عالم اتفاق افتاده ولی هر سال که تکرار می شود گویا یک طلوع و ظهور جدیدی و یک برکات جدیدی برای همه مؤمنین دارد. لذا ما باید مترصد باشیم و از قبل خودمان را آماده کنیم و در معرض این نسیم های رحمت قرار بدهیم.

اولیاء خدا این طور بودند، برای این فرصت ها خودشان را آماده می کردند تا بتوانند از این فرصت ها برخوردار شوند. یک بزرگ و عزیزی که حقیقتا از اولیاء خدا بود، ایشان می فرمود من آن ایامی که نجف مشغول تحصیل بودم، در شب بیست و هفتم رجب تلاش کردم که محضر حضرت امیر بیایم ولی به خاطر موانع نشد بیایم. بین الطلوعین بود و تازه اذان گفته بودند و آن موقع من وارد حرم می شدم. یکی از علمای بزرگ، مرحوم آیت الله فکور که ایشان هم از اولیاء خدا بودند، از حرم بیرون می آمد و در کفشداری به هم برخورد کردیم. من کفش هایم را می دادم و ایشان کفش هایشان را می گرفتند که بروند. من آن موقع یک طلبه جوانی بودم و ایشان یک عالم مسن و پیرمرد نورانی بودند. ایشان نماز صبحش را خوانده بود و داشت می رفت، گویا شب تا صبح در حرم بود. من هم تازه حرم می رفتم. در کفشداری در گوش من گفتند من سه روز است جز یک استکان چای هیچ چیزی نخوردم. به من برخورد که یعنی چه که یک عالم در محضر حضرت اظهار فضل می کند که من سه روز است یک چایی خوردم! رفتم حرم. می فرمود من ایستادم یک گوشه ای و زیارت غدیریه امیرالمؤمنین علیه السلام را می خواندم و تقریبا سه ساعت طول کشید. خیلی اهل توجه بودم، منقطع شدم و اشک می ریختم و این زیارت را در حال توجه به حضرت و ابتهال میخواندم. بعد که زیارت تمام شد، رفتم خانه و خستگی بر من عارض شد و خوابم برد. خواب دیدم حرم حضرت امیر مشرف شدم و حرم خلوت است و ما چند نفر هستیم و من ایستادم همانجا و با همان حال زیارت غدیریه را در حرم می خوانم. ناگهان نگاهم افتاد دیدم مرحوم آیت الله فکور که دم در کفشداری من را دیده بود و این جمله را گفته بود، بین زمین و آسمان دارند طواف می کنند و با همه وجودشان عاشقانه حضرت را دارند زیارت می کنند. بعد متوجه آن نکته ای شدم که ایشان در کفشداری به من گفت که من سه روز است که یک استکان چای بیشتر نخوردم. گویا به من تذکر می داد که شما اگر می خواهی شب بیست و هفتم رجب را درک کنی باید مراقبه کنی. اگر یک لقمه اضافی بخوری، آن طرف سحر از دستت می رود. یک جمله اضافی بگویی، یک نگاه اضافی بکنی، یک مؤمن را اذیت بکنی، یک قدم کج برداری، توفیق آن سحر را از تو می گیرند.

اگر کسی می خواهد شب بیست و هفتم حرم حضرت امیر را درک کند، باید مراقبه کند. اگر از چند روز قبل آماده نباشی و خودت را مهیا نکنی، برکات آن شب از دست آدم می رود. حرم ظاهر و باطن دارد و باطنش هم باطن دارد. حرم امام مثل قرآن است، هفتاد بطن دارد. هرکسی را یک جور راه می دهند. اگر از قبل خودت را مهیا کنی، می توانی بهره مند بشوی. ماه شعبان و رجب و این میلادها همینطور است. آنهایی که اهل راه هستند از قبل خودشان را مهیا می کنند تا از نسیم های رحمت الهی که در این ایام می وزد محروم نشوند.

مقام رضوان

ما در ماه شعبان هستیم «وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ‏ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَان‏» این ماه شعبان ماه وجود مقدس نبی اکرم است. خدای متعال به احترام حضرت این ماه را در پوشش رحمت و رضوان خودش قرار داده است. آخرین مقام سلوکی ما مقام رضوان است؛ یعنی خیلی نادر است که کسی به مقام رضوان برسد، بالاتر از این مقام نداریم.

یک روایتی از امام سجاد ارواحنا فداه نقل شده که مقام رضوان را آنجا معنا کردند، حضرت فرمودند بهشتی ها وارد بهشت می شوند و امامان معصوم هم که صاحب بهشت و مهماندار هستند، می آیند. وقتی پرونده محشر جمع می شود و همه بهشتی ها و امامان در بهشت می آیند، ضیافت خدا شروع می شود. هرکسی در مقامی که در بهشت دارد، آنجا مهمان خداست. آن وقت یک عده ای که جزو اولیاء خدا هستند و در بهشت بالاترین درجات را دارند، وقتی از لذات بهشتی برخوردار می شوند، چون لذات بهشت مثل لذات دنیا نیست که غفلت بیاورد، آنجا عالم غفلت نیست عالم ذکر است، مثل خانه های انبیاست.

خانه های انبیاء بیوتی است که «في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها»(نور/۳۶) خدای متعال آنجا اجازه ذکر داده و اگر کسی وارد این خانه ها شد، اهل ذکر می شود. کسانی که وارد این خانه ها می شوند، شخصیت هایی هستند که صبح و شب خدا را تسبیح می کنند «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»(نور/۳۷) یک شخصیت هایی هستند که هیچ تجارت و بیعی آنها را از ذکر خدا و نماز غافل نمی کند، یعنی بازار و رخت خوابشان هم مسجد است. اگر کسی به امام ملحق شد و وارد خانه امام شد، خوابش هم ذکر می شود.

لذا یک عده ای هستند که خدای متعال خوابشان را ذکر به حساب آورده است. می فرماید اولیاء خدا و شیعیان امیرالمؤمنین، که متقین هستند «كانُوا قَليلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُون‏»(ذاریات/۱۷) هجعۀ یعنی خواب در شب. یک هجعۀ و یک خواب کوتاهی دارند «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُون‏»(ذاریات/۱۸) وقتی سحر می شود، که ثلث آخر شب است، مشغول استغفار هستند. در بعضی آیات دارد که با خوف و رغبت در ثواب خدای متعال، مشغول گفتگوی با خدا هستند.

یک روایتی ذیل این آیه نقل شده فرمود اینها می خوابند، منتها خدای متعال خوابشان را بیداری حساب کرده و می فرماید «قَليلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُون‏» خوابشان هم بیداری است، چون اهل ذکر هستند. کسی که در مقام ذکر بود، خوابش هم بیداری است. اگر کسی وارد این خانه ها شد تمام زندگیش ذکر می شود. یک تعبیری در دعای کمیل است «يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ‏ وَ قُدْسِكَ‏ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِكَ وَ أَسْمَائِكَ» بعد از این قسم ها خواسته ات چیست؟  «أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِي مِنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَة» خدایا تمام لحظات شب و روز من را طوری قرار بده که با ذکر تو آباد باشد، اگر در خواب هم هستم، عمرم عمران و آباد باشد. یک عده ای در بیداریشان هم خواب هستند، شبها مردار هستند و روزها را به بطالت می گذرانند. یک عده ای هم نه «أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِي مِنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَة» یعنی آدم تمام عمرش در خدمت حضرت حق باشد.

 سومین خصوصیت این است «وَ أَعْمَالِي عِنْدَكَ مَقْبُولَة» اعمالم هم در نزد تو مقبول باشد اگر کسی این قدم را برای خدا برداشت، نتیجه اش می شود«حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِي وَ أَوْرَادِي كُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِي فِي خِدْمَتِكَ سَرْمَدا» تمام کارهایش یک آهنگ پیدا می کند و آن هم آهنگ بندگی خداست. از زندگی او فقط صدای خدا را می شنوید و فقط رنگ و بوی خدا می دهد. ما باید اینطور باشیم. اگر کسی به امام رسید، می شود «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ» هر کجا که هست، مشغول به ذکر خداست. از یک دست از خدا می گیرد و از یک دست به بندگان خدا می بخشد.

بهشت همینطور است. بهشت تمامش ذکر است و در بهشت غفلت نیست. تمام لذت است اما هیچ کدام از این لذت ها غفلت نمی آورد، چون لذت از ذکر و لذت از حضور است. لذت های ما گاهی لذت از غیر خداست. آنها غفلت می آورد ولی اگر لذت از حضور حضرت حق بود، این غفلت نمی آورد. تمام درجات بهشت، درجات ذکر و حضور است.

بهشتی ها در بهشت می روند و بساط محشر جمع می شود. امام که مهماندار بهشت است، وارد بهشت می شود و سفره پهن می شود و همه در درجات خودشان غرق لذت هستند. آن وقت خدای متعال به یک عده خاصی توجه و اشراف پیدا می کند. خطاب این است که اولیاء من، ای کسانی که من را به عنوان ولی خودتان انتخاب کردید و دوستی با من را برگزیدید، ای کسانی که در مقام طاعت من بودید و اهل طاعت هستید، آیا می خواهید بهتر از این مقام را به شما بدهم؟ آنقدر سوال برایشان عجیب است که مگر در جوار رب کریم و در محضر امام و بالاترین درجاتش، بهتر از این هم جایی است؟ جواب نمی دهند. باز سوال تکرار می شود و وقتی جواب می دهند، می گویند اگر هست خدایا لطف کن.

خدای متعال پرده را کنار می زند و اینها را وارد مقام رضوان می کند و به آنها می فرماید اولیاء من، طعم محبت من نسبت به خودتان را بچشید، این محبت من نسبت به شما از همه درجات بهشت بالاتر و لذیذتر است. پرده کنار می رود و وارد مقام رضوان می شوند. محبت خدا را در مقام رضوان می چشند. مقام رضوان، مقامی است که برای اهل رضاست. آنها از خدا راضی هستند و خدا هم از آنها راضی است «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه‏»(مائده/119) لذت رضایت خدا از خودشان را می چشند، این بالاترین لذات است و این می شود مقام رضوان.

ماه شعبان ماهی است که به احترام نبی اکرم این مقام رضوان، ماه شعبان را در بر گرفته و به جای این که ما برویم در آن مقام، این مقام سایه خودش را در دنیای ما انداخته است «هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ‏ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَان‏» این ماهی است که وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم «الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ فِي لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فِي إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ» دعب و سیره دائمی شان این بود که شب ها را بیدار بودند و روزها را روزه می گرفتند و تا هنگام رحلتشان این دعبشان بود، برای این که این ماه را آباد کنند و برای این که شفاعت کنند و با عبادتشان ما را به طرف خدا سیر بدهند. عبادتی که نبی اکرم و اهل بیت در این دنیا می کردند، عمدتا برای شفاعت و آباد کردن عالم ما بوده است.

شفاعت و نجات امت با عبادت نبی اکرم صلی الله علیه و آله

آنها درجاتشان را طی کرده بودند. نمی خواهم بگویم شفاعت خودش عبادت نیست، شفاعت هم عبادت است، وقتی شفاعت می کنند و دست ما را می گیرند، خدا آنها را مقرب می فرماید ولی عباداتشان برای شفاعت ماست. حضرت این ماه را روزه می گرفت که این ماه را آباد کند. خدا به احترام عبادت حضرت این ماه را در رضوان خودش قرار داد. اگر کسی به باطن این ماه راه پیدا کند، وارد وادی رضوان می شود «اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الِاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيه‏» خدایا تو به ما کمک کن تا ما بتوانیم در این راه به کمک تو، سنت نبی اکرم را در زندگی خودمان پیاده کنیم و اهل شب زنده داری و روزه داری بشویم. برای شب زنده داری هم لازم نیست تمام شب را بیدار باشیم، انسان اگر توانست شب را که خوابید نزدیک سحر بیدار بشود و سحر را درک بکند می شود شب زنده داری. «اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الِاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْه‏» خدایا کاری کن که ما بتوانیم سنت حضرت را در این ماه احیا کنیم تا به شفاعت حضرت برسیم.

یک روایتی است که مرحوم محدث قمی هم در مفاتیح نقل کردند؛ امیرالمؤمنین ارواحنا فداه فرمود وقتی ماه شعبان وارد شد، منادی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ندا داد که مردم این ماه، ماه من است. من را به روزه این ماه کمک کنید. ما چه کمکی به پیامبر خدا می توانیم کنیم؟ حضرت آمده است تا دست ما را بگیرد و ما را شفاعت کند و ما را برساند. کمک ما این است که ما یک کاری بکنیم که خودمان را در معرض شفاعت حضرت قرار بدهیم و دستمان را بگذاریم در دست حضرت و دستمان را از دست حضرت در نیاوریم. این کمک ما به حضرت است و کمک دیگری نمی توانیم بکنیم. او کارش شفاعت است و با عبادت خودش ما را سیر می دهد، ما اگر دعبمان این شد که در ماه شعبان تأسی به حضرت کردیم و در شب زنده داری و روزه داریش «عَلَى الِاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ»‌ نتیجه اش می شود «وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْه‏» به شفاعت او می رسیم.

این کمک ما به پیامبر خداست که حضرت می خواهد ما را شفاعت کند و ما دستمان را بگذاریم در دست حضرت تا ما را ببرد و به مقام رضوان برساند. این ماه، ماهی است که در آن رضوان الهی و رحمت خاصه الهی تقسیم می شود. ایمان، تقوا، توکل و انس با خدا در همین ماه به برکت حضرت تقسیم می شود. «اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِي شَفِيعاً مُشَفَّعا» خدایا او را شفیع من قرار بده، شفیعی که شفاعتش مقبول است. حضرت شفاعتش که رد نمی شود. هرچه از خدا درباره بنده ای بخواهد، به او می دهند. لذا دست نیافتنی ها با شفاعت حضرت دست یافتنی می شود. رسیدن به لقاء خدا امر ممکنی نیست ولی به شفاعت نبی اکرم ممکن می شود و انسان تا مقام لقاء الله می تواند برود. «وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعا» خدایا ولایت نبی اکرم را، طریق واسع من به سوی خودت قرار بده، من از راه این پیامبر به سمت تو بیایم و وادی نبوت نبی اکرم وادی سیر و سلوک من باشد. این خیلی مقام مهمی است.

«وَ اجْعَلْنِي لَهُ مُتَّبِعا» خدایا او را شفیع من و طریق سیر و سلوک من قرار بده و نبوتش و من را هم تابع او قرار بده. در نتیجه دو طرف او را شفاعت و دستگیری می کنند. راه باز می کند و من هم تبعیت می کنم و در راه دنبال او به سمت خدا می روم، او امام من است و من دنبال سرش حرکت می کنم «حَتَّى أَلْقَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنِّي رَاضِيا» اگر کسی در ماه شعبان تبعیت از حضرت کرد، روز قیامت هم مقام رضوان پیدا می کند. «حَتَّى أَلْقَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنِّي رَاضِياً وَ عَنْ ذُنُوبِي غَاضِيا» همه گناهان و عیوب کوچک و بزرگم و تمام این آلودگی ها پاک می شود. حتی نتیجه اش این می شود که خدای متعال از ما راضی می شود.

 «قَدْ أَوْجَبْتَ لِي مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَان‏» این رحمت و رضوانی که ماه شعبان را در بر گرفته است، اگر کسی با ماه شعبان سیر کند در قیامت به باطن آن رحمت و رضوان می رسد «حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَان‏» ماه شعبان در پوشش رحمت و رضوان است، کسی که وارد این ماه شد و با حضرت راه رفت و دستش را در دست حضرت گذاشت، حضرت از طریق همین ماه شعبان او را به مقام رضوان می رسانند. «قَدْ أَوْجَبْتَ لِي مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِي دَارَ الْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْيَار» آنجایی که منزلگاه من می شود، دارالقرار است. دنیا دار فناء است، آنجا دارالقرار است.

لزوم آمادگی انسان برای بهره از فرصت ماه رمضان

پس این فرصت هایی که خدا در اختیار ما قرار می دهد و نسیم رحمت خاص خدا می وزد، انسان باید خودش را در معرض آن قرار بدهد. خود را در معرض قرار دادن هم یک مقدماتی دارد. مثلا بعضی از محصل ها تمام سال درس نمی خوانند و شب امتحان کتاب را می خوانند، این چه فایده دارد؟ باید یک سال درس بخوانی. تمام سال را آدم بازیگوشی می کند و شب امتحان از اول کتاب می رود آخر کتاب و از آخر کتاب تا اولش می رود، این که نمی شود. الان ماه راه رجب و شعبان را گذراندیم و فردا رمضان و ماه ضیافت خداست. چشم روی هم بگذاریم شب قدر است. هر مؤمنی یک بهره ای از شب قدر می برد. مثل زیارت امام است، هرکسی زیارت امام می رود، دست خالی بیرون نمی آید. اما بعضی ها وقتی زیارت امام می روند ثواب هفتاد هزار حج می برند.

در یک روایتی نقل شده است که اگر از فرات غسل کنید و به زیارت امام حسین علیه السلام بروید، هر قدمی که برمیدارید ثواب یک حج عمره برایتان می نویسند. مرحوم مجلسی بزرگ، پدر علامه مجلسی، وقتی این روایت را در شرح بر«من لا یحضره الفقیه» شرح می دهند، یک نکته لطیفی می گویند؛ می گویند این فراتی که از حله تا کربلا می گذرد، شصت هزار قدم راه است. اگر کسی از این فرات غسل کند تا کربلا پیاده برود، شصت هزار حج عمره برایش می نویسند. از اول عمر حضرت آدم تا الان، تقریبا هشت هزار سال است. اگر آدم شصت هزار سال عمر کند و هرسال حج مقبول برود، در یک زیارت به همه این ثواب می رسد. آیا همه می توانند به این ثواب برسند؟ خیر، بعضی ها ثواب یک حج را می برند ولی بعضی ها هفتاد هزار و بعضی ها بیشتر.

شب قدر هم همینطور است. تابع آمادگی انسان است. از این فرصت باید استفاده کرد. آدم در ماه شعبان خودش را باید برای ماه رمضان آماده کند. باید از شب اول مراقب باشد و به استقبال ماه رمضان برود تا آن وقت در شب قدر یک اتفاقی بیافتد. به حضرت گفت آقا شب قدر چه موقع است؟ حضرت فرمود هر شب ماه رمضان که وارد شد، شما صد تا سوره حامیم دخان بخوان. شب بیست و سوم که شد خودت می فهمی که شب قدر یعنی چه. این یک آمادگی و یک مقدماتی می خواهد. این فرصت هایی که خدای متعال در اختیار ما قرار داده است، برای تهیئ و آمادگی است. نسیم های رحمت الهی می وزد و ما باید خودمان را در مسیر این نسیم رحمت قرار بدهیم. این میلادها اینطوری هستند. امام حسین یک بار در عالم به دنیا آمدند اما هر سال یک نسیم رحمتی از ناحیه امام حسین علیه السلام می وزد. ما باید خودمان را در معرض این نسیم قرار بدهیم تا این رحمت ما را در بر بگیرد.

شرایط همراهی با امام حسین علیه السلام

سیدالشهداء همین ایام بیست و هشتم رجب از مدینه به سمت مکه خارج شدند، والی مدینه وقتی خبر یزید آمد، مأمور شد از سیدالشهدا بیعت بگیرد و حضرت حاضر نشدند که بیعت کنند. از مجلس که بیرون آمدند، برای سفر آماده شدند و نیمه شب بیست و هشتم از مدینه به سمت مکه خارج شدند تا به مکه رسیدند. چند ماه در مکه تشریف داشتند و هشتم ماه ذی الحجه از مکه خارج شدند. وقتی خارج شدند، همه حاجی ها داشتند به طرف منا و عرفات می رفتند. یک سخنرانی آنجا دارند که سخنرانی بسیار لطیفی است «خُطَّ الْمَوْتُ‏ عَلَى‏ وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاة» مرگ برای همه نوشته شده و مرگ هم زینت است و مثل گردنبند برای دختر جوان است. این درکش خیلی سخت است.

بعد حضرت فرمودند من به سمت هدف خودم می روم «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ» کسی حاضر است در این راه که من می روم خون خودش را بدهد «وَ مُوَطِّناً عَلَى‏ لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ» و خودش را برای لقاء الله و برای مواجهه با خدا آماده کرده است؟ این تعبیر لقاء الله تعبیری است از مرگ، ولی چرا به مرگ می گویند لقاء؟ چون یک ملاقاتی با خدا اتفاق می افتد. اگر این دو گام را برداشتی «فَلْيَرْحَلْ فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحا» حالا راحل الی الله بشوید. مسافر وطنش پشت سرش است، می رود مسافرت ولی می خواهد برگردد چون تعلقاتش پشت سرش است. این به مقصد نمی رسد، چرا که هر چه هم که برود برمی گردد. راحل آن کسی است که وطنش پیش رویش است و کوچ نشین است. وطن ندارد و کوچ کرده و همه بار و بنه اش روی دوشش است و به طرف مقصد می رود.

«فَلْيَرْحَلْ» به سمت خدا کوچ کند و در این کوچ کردنش با ما باشد و از ما جدا نشود. اگر کسی آن سه قدم بعدی را برداشت، یعنی در راه خدا حاضر بود خونش را بدهد و آماده لقاء الله بود ولی با امام حرکت نکرد، به مقصد نمی رسد. «فَلْيَرْحَلْ فَإِنِّي» با ما بیاید، ما بارش را می کشیم و ما او را می رسانیم. همینطور که حبیب و زهیر و حر را رساندیم. اگر خودش را به ما برساند، ما او را می رسانیم، دیر هم آمد خودش را به ما برساند. چند نکته در این حدیث است؛ یکی این است که در این راه «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ» آدم اگر در راه خدا می رود، بهای رسیدن به خدا خون آدم است. آدمی که به جان خودش چسبیده است، هیچ وقت به خدا نمی رسد. کسی که جان خودش و دنیا را دوست دارد و آماده مرگ نیست، این با امام همراه نمی شود. آدمی که از دنیا کوچکتر است، دنیایش او را از خدا و امام جدا می کند. کسی که می خواهد در دنیا بماند، نمی تواند همسفر امام شود. اولین قدم این است که از جانش عبور کرده باشد و آماده مرگ باشد. کسی که آماده مرگ نیست، همسفر امام نیست.

یک استاد عزیزی همیشه می گفت که آدم تا از دنیا بزرگتر نشود و دنیا برایش کوچک نشود، همسفر اولیاء خدا نمی شود. فرمود یک عده ای دنیا از آنها همیشه بزرگتر است، لباس و کفش بزرگی است که هیچ وقت در دنیا احساس تنگی نمی کنند. اینها هیچ وقت طالب لقاء خدا نیستند و تا آخر عمرشان هم خیلی جاهای ندیده در دنیا دارند. دنیا همیشه برایشان بزرگ است. ایشان می گفت ما وقتی بچه بودیم پدرمان ما را می برد که برایمان کفش بخرد. یک کفشی می خرید که دو سه شماره از پای ما بزرگتر بود، مبادا که این کفش بعد از دو سه سال به پایمان کوچک و تنگ شود. تا ما بزرگ می شدیم این کفش پاره می شد. پای ما توی این کفش بازی می کرد و هیچ وقت تنگ نمی شد. می فرمود بعضی ها دنیا برایشان اینطوری است، هیچ وقت تنگ نمی شود ولی یک عده ای زود بزرگ می شوند و پایشان دیگر در این کفش نمی رود.

یک عده ای از دنیا بزرگتر می شوند و در دنیا احساس تنگی می کنند و بی قرار رفتن هستند «الدُّنْيَا سِجْنُ‏ الْمُؤْمِن‏»(2) کفش و لباس برایشان تنگ می شود و دیگر نمیتوانند آن را استفاده کنند. اگر آدم از دنیا کوچکتر بود، نمازش هم بوی دنیا می دهد. آدمی که از دنیا بزرگتر شده و سرش را از پنجره بیرون کرده، با عوالم غیب مأنوس است و خوابش هم بوی خدا و آخرت می دهد. آدمی که با خدا آشنا شده، با بیش از دنیا آشنا شده و خوابش هم بوی نماز و بوی خدا می دهد. آدمی هم که سرش در دنیاست و مشغول به دنیاست و سر در آخور دنیا کرده، این آدم نمازش هم بوی دنیا می دهد.

این دعوت هایی که حضرت داشتند و مکرر هم دعوت کردند، یکی از آن همین است که وقتی ظهر عاشورا بود و تنها شدند، آمدند در میدان نگاه کردند و دیدند هیچ کس نمانده و همه اصحاب و بنی هاشم رفتند. فرمودند «هل من ناصر ینصرنی» این دعوت ماست. این دعوت الان هم است ولی اگر کسی بخواهد امام را اجابت کند، شرطش این است که «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ» آدمی که به جان خودش چسبیده، نمی تواند با امام همراه باشد. در قدم اول، آدم باید حاضر باشد خونش را بدهد. یک جایی آدم باید روی این جان پا بگذارد. اصلا معنی «بِأَبِي‏ أَنْتَ‏ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ مَالِي‏ وَ وُلْدِي‏» یعنی همین، آدمی که حاضر نیست همه چیزش در راه امام فدا بشود، نمی تواند با امام همراه بشود. یا مالش یا اهلش و یا جانش دامنش را می گیرد.

آنهایی که آمدند همه اینطور بودند «بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ». اینجا جایی نیست که آدم جان خودش را بچسبد. آنهایی که جانشان را گرفتند، از امام حسین علیه السلام جا ماندند. آنهایی که مالشان را با هر توجیهی چسبیدند، از امام جا ماندند. اما آنهایی که حاضر شدند جانشان را بدهند، اینها به امام رسیدند. این دو نفر را مقایسه کنید، یکی زهیر و یکی عبیدالله بن حر جعفی، هر دو عثمانی هستند و هر دو هم تلاش می کردند که امام حسین اینها را نبیند. چون می خواستند با حضرت رو در رو نشوند که مبادا در رودروایستی بیافتند. زهیر بزرگی بود برای خودش، کاروان داری بود که از حج می آمد. سعی می کرد یک جوری برگردد که به امام حسین در راه برخورد نکند. عبیدالله هم از کوفه آمده بود بیرون و سعی می کرد با امام حسین ملاقات نداشته باشد. امام حسین به سراغ هر دونفرشان رفت.

یک جایی چاه آبی بود، که همه مجبور بودند پیاده بشوند. حضرت مترصد شدند و همین که زهیر پیاده شد، خیمه به پا کرد. حضرت کسی را به دنبال او فرستادند تا به زهیر بگوید که سیدالشهداء شما را کار دارد. می خواست نیاید ولی همسرش گفت سعادت به تو رو آورده، پسر پیامبر خدا تورا صدا می زند و تو نمی روی؟ آمد یک ملاقات با امام حسین داشت و وقتی برگشت، خیمه اش را جمع کرد. گفت من دیگر خیمه ندارم، هرکس می خواهد بیاید کنار امام حسین و هر کس نمی خواهد برود. بعد هم به همسرش گفت من تو را طلاق می دهم و با یک آدم امنی تو را پیش اهلت می فرستم که به خاطر من مزاحم تو نشوند. این یک آدم است که روز عاشورا، یکی از سه تا فرمانده لشکر امام حسین بود.

حضرت به سراغ عبید الله حر هم آمدند و فرمودند تو عثمانی هستی، بیا طرف من و من آخرتت را تضمین می کنم. گفت آقا من از کوفه آمدم که خیالم راحت باشد. نه با شما هستم و نه با بنی امیه، ولی یک اسب تندرویی دارم که هیچ کسی تا حالا نتوانسته این اسب را بگیرد، می دهم به شما تا فرار کنید، اوضاع خوب نیست. حضرت فرمودند من با خودت کار دارم، با اسبت کاری ندارم. اسبت را پیش کش می کنی؟ آن وقت همین آدم بعد از عاشورا آمده بود و دور کشته ها می گشت و بر سر خودش می زد. چه فایده ای دارد؟ همراهی با امام حسین این را می خواهد، آنجایی که آدم از جانش گذشت پا روی خودش گذاشت، به امام حسین می رسد و می تواند همراه بشود. این قدم اول است «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه وَ مُوَطِّناً عَلَى‏ لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ».

خدا ما را برای زندگی با مخلوقات که خلق نکرده، برای زندگی با ماه و خورشید و زمین و آسمان و همسر و دوست و رفیق که خلق نکرده است. اینها همه از ما جدا می شوند. خدا ما را برای این ها خلق نکرده، خدا ما را برای همراهی و لقاء خودش خلق کرده است. این خیلی بد است که آدم در دنیا همه را جز خدا ببیند. با همه ملاقات دارد جز با خدا، پول خورد های جیب خودش را پیدا می کند ولی خدا را گم می کند. ما برای اینها آمده بودیم؟ کسی می تواند با خدا ملاقات کند که پا روی همه اینها بگذارد. خیلی مقام پر هیبتی است، اولیاء خدا هم در عین این که شیرین است، از آن وحشت می کنند، چون هیبت دارد.

یک عزیزی را من زیارت کردم که از سرداران جانباز ما هستند و خیلی فوق العاده هستند. ایشان بیست و پنج روزی در کما بودند و برگشتند. آن بیست و پنج روزش را برای من توضیح می داد که در یک قسمتی می گفت عطشی کشیدم که معنی عطش و تشنگی کربلا را فی الجمله فهمیدم، اصلا از جنس این تشنگی ها نیست. گفت وقتی به هوش آمدم گفتم آب هست؟ خیلی تشنه بودم. گفتند آره. نگران همه چیز بودم، انقدر تقاضا کردم که رفتند و همه اتاق من را پر از ظرف آب کردند تا یک خرده آرام شدم. یک تجربه فوق العاده ای داشت که می گفت یک مواجهه و یک لقائی با خدای متعال داشتم. خدای متعال را که با چشم سر نمی شود ببینی ولی حتما با حقیقت ایمان قابل لقاء است. در این مواجهه از خدای متعال اجازه گرفتم تا من برگردم و یک خدمتی بکنم؟ خدای متعال درخواست من را اجابت کرد. می گفت آنقدر آن لحظه برای من شیرین بود که حاضر هستم همه آن بیست و پنج روز با همه سختی هایش برگردد ولی آن لحظه تکرار بشود. ولی خیلی پر هیبت بود. لقاء خدا یعنی همین.

حضرت در میدان شهادت می برند، این که راحت نمی شود. آنها هستند که «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏»(آل عمران/۱۶۹) همه ما در محضر خدا هستیم، امتیاز شهید نسبت به ما چیست؟ فرقش این است که خدا با ماست ولی ما با خدا نیستیم. کسی که به مقام شهادت می رسد او هم با خدا می شود. این می شود لقاء، اگر آماده هستید سیدالشهداء الان دارد دعوت می کند. «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه» اگر جانتان را می خواهید، سرتان را بیاندازید و بروید. کسی که دنبال جانش است، دنبال و همسفر امام نیست.

«فَلْيَرْحَلْ فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحا» حالا اگر آماده هستید، بار و بنه تان را بردارید که دیگر وطنتان آن طرف می شود، وطنتان این طرف نیست. اگر وطنتان دنیاست، هنوز راحل نیستید. «فَلْيَرْحَلْ فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحا» حالا که کوچ کردید، همسفر من بشوید که من می برمتان. اگر خودتان رفتید، در دام شیطان می افتید. خیلی ها آن سه تا قدم را برداشتند ولی با امام نرفتند و لقمه شیطان شدند. ریاضت کشیدند و آماده مرگ هستند ولی خودشان را به امام نرساندند و با امام به سمت خدا نمی روند.

نکته چهارم معیت است. بذل جان، تهیئ برای لقاء، کوچ کردن به سمت خدا و معیت با امام، این چهار چیز است. اگر با امام کوچ کردیم آن وقت امام ما را به خدا می رساند. یک لحظه هم خودت را به امام برسانی کافی است تا حر بشوی. این هم اقسامی دارد، یکی حبیب است که از قبل خودش را آماده کرده بود. در روایتی نقل شده که میثم تمار و حبیب در کوفه نشسته بودند و با هم یکدیگر گفتگو می کردند. حبیب گفت می بینم که یک کسی را در محبت امیرالمؤمنین در همین کوفه به دار می کشند و دست و پایش را قطع می کنند و زبانش را هم می برند. میثم هم گفت یک کسی را می بینم که در همین کوفه سرش را به نیزه می زنند و می چرخانند. مردم گفتند اینها عقلشان را از دست دادند و نامربوط می گویند. بعد سومی آمد و به او گفتند که میثم و حبیب از این حرفها می زدند. گفت تازه میثم بعضی هایش را نگفته و شروع به گفتن کرد. از آنجا خودشان را برای همراهی سیدالشهداء آماده می کردند.

حبیب از امیرالمؤمنین خبرش را گرفته بود و برای عاشورا لحظه شماری می کرد. لذا وقتی کوفه در محاصره قرار گرفت و مسلم به شهادت رسید، حبیب تلاش کرد که خودش را از کوفه بیرون بیاورد و به کربلا برساند. در راه که می رفت به مسلم بن اوسجه برخورد کرد. به مسلم گفت کجا می روی؟ گفت می روم حمام خضاب کنم. گفت چرا؟ الان که وقت خضاب نیست. گفت دیشب خواب دیدم که حضرت فرمود برو و سر و صورتت را خضاب کن. گفت تعبیر خواب را نفهمیدی، مقصود حنا بستن نیست، معنایش این است که به کربلا برو و با خونت خودت را خضاب کن. در نقل دارد از این که مبادا اهلشان مانعشان بشوند، برای خداحافظی نرفتند، از همان وسط راه به سمت کربلا آمدند. این هم یک نفر است که از قبل نقشه کشیده که با امام حرکت کنید. این معیت است. می داند که باید با امام حسین برود.

این راهی نیست که با پای من و شما طی بشود. زهیر اگر هزار سال دیگر می رفت حج انجام می داد، به اندازه این یک ماهی که همراه امام حسین بود رشد نمی کرد. حر بن یزید ریاحی یک ساعت با امام حسین بود، اگر این یک ساعت نبود و هزار سال هم عبادت می کرد به مقصد نمی رسید. خودت را به امام برسان، این معیت است. این است که بار آدم را می بندد والا اگر همینطوری که سرت را زیر بیاندازی راه خدا را نمی توانی بروی. خدا به شیطان فرمود اگر می خواهی راه من را بیایی، باید به دنبال خلیفه من بیایی. شش هزار سال عبادت کرده بود، حضرت می فرمایند شما نمی توانید بفهمید که سالهایش آخرتی بود یا دنیایی. شیطان گفت نه، من خودم راه را می روم. چرا دنبال این بیایم؟ من شش هزار سال عبادت کردم و این را تازه خلقش کردی، من دنبال این بیایم؟ من راه بندگی را خوب بلدم. خدا فرمود نمی شود، سقوط می کنی و نمی توانی بیایی و در آخر هم رجیم شد.

باید با امام راه را طی کرد. اینهایی که خودشان را به امام حسین رساندند به مقصد رسیدند. چه آنهایی که مثل حبیب از قبل آمدند و چه کسانی که مثل زهیر میانه راه آمدند و چه مثل جناب حر که بالاخره روز عاشورا آمد و آن چند تا قدم را برداشت. «بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى‏ لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْيَرْحَلْ» بعد هم که کوچ کرد، نگفت که من می روم و مشغول عبادت می شوم. خیلی ها اینطوری بودند، با امام حسین نیامدند. واقعا از دنیا دل کنده بودند و داشتند عبادت می کردند ولی به مقصد نرسیدند. حر تمام عظمتش این است که خودش را به غافله امام حسین رساند.

این غافله هنوز در راه است، هنوز مشتری می خواهد، حضرت هنوز دارند صدا می زنند. هنوز دارند صدا می زنند که «هل من ناصر ینصرنی». شاهدش زیارت اول رجب سیدالشهداست. این سه ماه که شروع می شود، به ما می گویند که روز اول رجب خودت را به امام حسین برسان. حالا یا از راه نزدیک و یا از راه دور حضرت را زیارت کن. در زیارت اول رجب آمده «صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ عَدَدَ مَا فِي‏ عِلْمِ‏ اللَّه‏» به اندازه آنچه که در علم خود خداست، بر تو صلوات بفرستد «لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّه‏» ای داعی و دعوت کننده خدا لبیک.

امام حسین از فوق عرش صدا می زند، از جایی که مقامش آنجاست. فرمود در اول ماه رجب یک ملکی از آسمان هفتم هر شب صدا می زند بیایید که درهای سماوات باز است. مقصود از سماوات، این آسمان های هفت گانه طبیعی نیست. بالاتر از همه اینهاست. اول رجب می گویند سیدالشهداء دارد از همان عالم بالا صدا می زند «لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّه‏» این دعوت از چه وقت است؟ از همان ازل، از آنجایی که خدا میثاق عاشورا را از سیدالشهداء گرفت، حضرت یارهایش را صدا کرد. یک عده ای اجابت کردند و یک عده ای اجابت نکردند. یک عده ای با همه وجود اجابت کردند و یک عده ای نه ناقص اجابت کردند.

«لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَمْ يُجِبْكَ بَدَنِي عِنْدَ اسْتِغَاثَتِكَ وَ لِسَانِي عِنْدَ اسْتِنْصَارِكَ فَقَدْ أَجَابَكَ قَلْبِي وَ سَمْعِي وَ بَصَرِي‏» آن موقعی که شما استغاثه و استنصار می کردید و کمک می خواستید و می گفتید «هل من ناصر ینصرنی» بدن و زبانم اجابت نکرد و لبیک نگفت. اگر گفته بودیم، در کربلا به شهادت رسیده بودیم. کوتاهی کردم. گوشم هم صدایت را شنید ولی بی اعتنایی نکردم، والا اینجا نبودیم. کسی که روز اول می رود محضر امام حسین، ایشان اجابت کرده است والا محضر امام حسین نبود، یک جای دیگری بود. «فَقَدْ أَجَابَكَ قَلْبِي وَ سَمْعِي وَ بَصَرِي‏» گوشم صدای تو را شنید. از این صداها در عالم خیلی است.

در سحرها بلند شوید و بروید زیر آسمان و به آسمان نگاه کنید و آیات آخر سوره مبارکه آل عمران را تلاوت کنید، در اتاق نخوانید. واقعا این کار اثر دارد. بگویید «إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب‏»(آل عمران/۱۹۰) تا می رسد به اینجا «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا‏»(آل عمران/۱۹۳) یک منادی ای از طرف تو آمد و ما را دعوت کرد و گفت مردم به خدا ایمان بیاورید. ما شنیدیم و گوش دادیم. این سمع می خواهد، اگر آدم این سمع را تربیت کند، خیلی چیزها می شنود. صدای امام حسین و صدای منادی الهی را می شنود.

می گوید بروید اول رجب محضر سیدالشهداء و بگویید که لسان و بدنم جواب نداد ولی «أَجَابَكَ قَلْبِي وَ سَمْعِي وَ بَصَرِي‏» قلبم از تو غفلت نکرد. اینطور نیست که بگوییم من دنبال صدا بروم، تو صدا زدی و من دلم لرزید. همه ما اینطوری هستیم که وقتی یاد عاشورا می افتیم دلمان می لرزد. این معنایش این است که «أَجَابَكَ قَلْبِي» الحمدالله. تا قیامت آدم سجده کند کم است. سرمایه ایمان ما چیست؟ استدلال است؟ برهان است؟ استدلال و برهان با یک شبهه می رود. تمام سرمایه ما محبت امام حسین است. همه ایمان ما بند به امام حسین است. این منادی نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند، این منادی امیرالمؤمنین و سیدالشهداست که ما را صدا زده. خدایا ما شنیدیم «فَآمَنَّا». محضر امام حسین می روید و می گویید قلبم شنید و قلبم را رو به دنیا برنگرداندم. چشمهای دل ما رو به عاشوراست.

حضرت دارند صدا می زنند و می گویند اگر می خواهید به سمت خدا بروید، من هستم فقط خودتان را به من برسانید، بقیه اش با من. حر فقط خودش را به سیدالشهداء رساند و حضرت او را برد. همه باید بمیرند ولی مرگ حر وقتی می شود شهادت، که رو به امام حسین است. اگر در جنگ دیگری کشته می شد که حر نبود. شما خودتان را به ما برسانید، ما درستتان می کنیم. مرگ و حیاتتان را درست می کنیم. برای این که به ما برسید سه قدم باید بردارید «بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى‏ لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْيَرْحَلْ» کوچ کنید و خودتان را به ما برسانید. اگر رساندید، بقیه راه را ما می بریم. «إنَّ‏ الحُسَين‏ مِصبَاحُ‏ الهُدَى وَ سَفِينَةُ النَجَاةِ» شما سوار شوید، کشتی آدم را می برد. اگر کشتی نباشد که موج آدم را غرق می کند. آنجا نمی شود با شناگری راه بروی. شما فقط خودتان را به امام برسانید.

«مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمِثْلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق‏‏»(3) وقتی بنا شد سیل بیاید، حضرت نوح فرمود هرکسی سوار نشود غرق می شود؛ «يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا»(هود/42) پسرم با من سوار شو. گفت می روم سر کوه، سر کوه که سیل نمی آید. «لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّه‏»(هود/۴۳) احدی در پناه نیست، رفت سر قله کوه و غرق شد.

فرمود مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است. اگر همراه نشوید، غرق می شوید. روی قله هم که باشید غرق می شوید. ریاضت بکشید، نماز شب بخوانید، این به جایی نمی رساند. باید جانتان را کف دست بگیرید و رو به خدا بیاورید و خودتان را به امام برسانید. این همان چیزی است که از ما خواستند. این ندای امام حسین است که ما شنیدیم و اجابت کردیم و ان شاء الله مواظب باشیم که موانع ما را از حضرت جدا نکند.

پی نوشت ها:

(1) اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 61

(2) التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: 23

(3) الغيبة( للنعماني)، النص، ص: 44