نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

تکلیف مؤمنین در مقابل رسالت نبی اکرم/ همراهی و تسلیم قلب و قوای انسان در برابر حضرت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 17 مهرماه 99 است، که در حسینیه آیت الله حق شناس رحمۀ الله علیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خدای متعال نبی اکرم صلی الله علیه و آله را با محبت خودشان تربیت کردند و ایشان را به کمال ادب رساندند و تفویض و اختیار دین خود را به دست ایشان دادند و ایشان را همواره در این مقام عظیم همراهی و امداد کردند و در مقابل این رسالت بهاء و تکلیفی از ما نخواستند جز اینکه قلبمان همواره با حضرت باشد و ایشان را با تمام قوایمان دوست بداریم و همیشه تسلیم ایشان باشیم. یعنی در تمامی اقدامات کوچک و بزرگمان، حکم پیامبر را ترازو قرار دهیم و اقدامات و تصمیمات خود را با ایشان وزن کنیم چرا که تنها راه رسیدن به سعادت همین است.

مقام عظیم نبی اکرم

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . نعمتی بزرگتر از نعمت وجود مقدس نبی اکرم نیست. خدای متعال در قرآن مکرر فرموده «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم »(آل عمران/۱۶۴) خدای متعال بر مؤمنین منت گذاشته است. منت یعنی نعمت بزرگ، یعنی نعمت با عظمتی به مؤمنین داده شده است و پیامبری از ناحیه خدای متعال در بین ما مبعوث شده و با یک مأموریت و یک طرح بزرگ و عظیمی آمده است. در دعایی که در شب بیست و هفتم رجب آمده، از خدای متعال تقاضا می کنیم «ااَللّـهُمَّ اِنّى اَسئَلُکَ بِالتَّجَلِىِ الأعْظَمِ فى هذِهِ اللَّیْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ» عظیم ترین تجلیات الهی در آن شب بر وجود مقدس نبی اکرم واقع شده است.

این نعمت عظیمی است که خدای متعال به ما داده و این پیامبر را برای هدایت و دستگیری ما مبعوث کرده و به ایشان مأموریت داده است و در روایات متعددی آمده که قبل از بعثت خدای متعال این پیامبر را تأدیب فرموده و به ادب الهی مؤدبشان کرده است. در بابی از روایات آمده که خدای متعال دینش را به نبی اکرم تفویض کرده و این مقام فوق العاده ای است که خدای متعال اختیار دین را به دست حضرت داده است.

حضرت فرمودند آنچه خدای متعال به حضرت سلیمان داده ملک عظیمی بوده و باد و جن و بسیاری از امکانات و قوا در اختیار حضرت سلیمان بوده و تقاضای خود حضرت سلیمان از خدای متعال همین است که «وَ هَبْ لي  مُلْكاً لا يَنْبَغي  لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي »(ص/۳۵) ملکی که برای افراد بعدی اصلا فراهم نیست به من عطا بفرما و به یک نسبتی این اجابت شده و یک چنین ملکی به ایشان دادند. بعد هم خدای متعال فرموده «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب »(ص/۳۹) این را به شما بخشیدیم و عطای ماست و اگر به دیگران ببخشید یا نبخشید ما از شما سؤالی نمی کنیم چون به غیر حساب به شما عطا کردیم.

حضرت فرمود اما خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم چیزی بالاتر از ملک سلیمان داده است و فرموده «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/۷) آنچه پیامبر گرامی اسلام از دین خدا به شما عطا کرد بگیرید و آنچه هم از شما منع کرد رها کنید. خدای متعال اختیار دینش را به این شخصیت بزرگ داده است و ایشان در یک چنین مقام عظیمی است. این پیامبر در یک مقامی است که «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»(نساء/۸۰) اطاعت او عین اطاعت خداست و به نص قرآن بیعت با او عین بیعت با خدای متعال است «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم »(فتح/۱۰) کسانی که با شما بیعت می کنند، با خدا بیعت می کنند و دست خدا بالای سر آنهاست.

این دستی که بالای سر آنهاست گرچه دست نبی اکرم است ولی «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم » این پیامبر با این عظمت و با این شخصیت را خدای متعال مبعوث کرده و به سوی ما برای تربیت و تدبیر امور ما فرستاده است. در روایات در همین باب آمده است که «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ »(1) خدای متعال پیامبر گرامی اسلام را تأدیب کرد و به نیکویی ایشان را تربیت کرد و بعد هم ادب را در حضرت به کمال رساند و آن وقت امور عباد و بندگانش را به ایشان سپرد که تدبیر کند و سیاست بندگانش را به عهده بگیرد و بعد هم خدای متعال ایشان را رها نکرده است.

حضرت فرمودند که ایشان دائما موفق و مسدد و مؤید هستند و خدای متعال ایشان را با توفیقات الهی کمک می کند و دائما مؤید به روح القدس هستند که اعظم از ملائکه است. خدای متعال این پیامبر را فرستاده و بعد از تربیت، تدبیر ما را به او سپرده است. اینطور نیست که خدای متعال امور بندگانش را به دست هر کسی بسپارد «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه »(انعام/۱۲۴) خدای متعال می داند رسالتش را به دوش چه کسی بگذارد و چه کسی می تواند بار این رسالت را به بهترین وجه بردارد.

قوم یهود که کتب آسمانی پیشین عمدتا در بین آنها بوده، چون نبوت بعد از حضرت ابراهیم خلیل تا قبل از وجود مقدس نبی اکرم عمدتا در نسل فرزندان حضرت یعقوب بوده و اسرائیل لقب حضرت یعقوب است و آن وقت تلقی یهود این بوده که باید ادامه نبوت هم در بین آنها باشد. اما خدای متعال مسیر نبوت را از نسل حضرت اسحاق به نسل حضرت اسماعیل برگرداند و وجود مقدس نبی اکرم مبعوث شدند. آنها حسادت می ورزیدند و قرآن به آنها می فرماید این دست شما نیست که چه کسی پیامبر بشود «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيم »(جمعه/۴) این فضل الهی است و خدای متعال با مشیت خودش آن را به هر کسی بخواهد عطا می کند «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه » خدا می داند رسالت را روی دوش چه کسی باید بگذارد. خدای متعال او را با ادب محبت خودش تأدیب کرده و وقتی ادب را در او کامل کرده امور ما و امر دینش را هم به او سپرده است.

تکالیف ما نسبت به پیامبر

خدای متعال پیامبری را برای ما فرستاده است که در هیچ امت دیگری پیامبری با این عظمت مبعوث نشده و کتابی به این عظمت به هیچ پیامبری داده نشده و اوصیائی به عظمت اهل بیت علیهم السلام به هیچ پیامبری عطا نشده است. خدای متعال در مقابل این پیامبری که در بین ما مبعوث کرده تکالیف متعددی را از ما خواسته که در قرآن به او تصریح شده و معارف نورانی نبی اکرم و ائمه علیهم السلام هم پر و لبریز از این معانی و معارف است. یکی از تکالیفی که خدای متعال از ما خواسته این است که ما ایمان به این پیامبر بیاوریم.

غیر از این که ما به اسلام مکلف هستیم و باید مسلمان باشیم و شهادتین بگوییم و اقرار ظاهری بکنیم و ظاهرا در جرگه مسلمان ها باشیم و حرفی نزنیم که انکار نبی اکرم از آن استفاده بشود و به دستورات حضرت در ظاهر عمل کنیم یک تکلیف بالاتر هم به ما فرموده و آن این است که ما باید ایمان قلبی به نبی اکرم بیاوریم، این یعنی قلب ما که عرش وجودی ما و مرکز فرماندهی بر قوای ماست این را به نبی اکرم تسلیم کنیم و حضرت را باور کنیم و در خبری که از عالم غیب برای ما آورده تردید و شک نکنیم و اهل یقین به این پیامبر باشیم.

این یک تکلیفی است که از ما خواسته شده است که به این پیامبر ایمان بیاورید که او از طرف خدا با یک مأموریت بزرگ آمده و هم مأموریتش را خوب می داند و هم بار مأموریت را به خوبی برمیدارد و هم اگر تکلیفی را روی دوش امت خودش می گذارد «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيرا»(فتح/۸) او می بیند و شهود می کند و به تعبیر قرآن او همان دو چشم بینایی است که خدای متعال به امت عطا کرده است و ما با این دو چشم می توانیم جهان را ببینیم «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْن »(بلد/۸) تأویلش در روایات آمده که عینن یعنی وجود مقدس نبی اکرم که این دیدگانی است که خدا به هر مؤمنی لطف کرده و می تواند با دیده او عالم را ببیند.

پس اول تکلیفی که از ما خواستند ایمان به حضرت است و باید مؤمن به حضرت بشویم. دوم تکلیفی که مربوط به همان تکلیف اول است و خدای متعال در قرآن از ما خواسته و بدون او نمی شود بار همراهی با حضرت را برداشت و اگر نباشد این طرح عظیم حضرت برای ما مکشوف و مشهود نیست، این است که از ما محبت حضرت را خواسته اند و مکرر هم در قرآن از ما خواسته شده که این پیامبر را دوست داشته باشیم حتی از همه تعلقات خودمان هم او را بیشتر دوست داشته باشیم.

در سوره مبارکه برائت، وقتی خدای متعال به حضرت دستور می دهند که درگیری خودشان را علنی کنند و در نتیجه در مقابل مشرکین و کفار یک صف بندی آشکار تاریخی بر محور حضرت شکل می گیرد و سه جبهه پیدا می شوند؛ جبهه مشرکین و کفار بیرون امت حضرت و دو جبهه مؤمنین و منافقین هم درون امت حضرت هستند که منافقین هم با مشرکین و کفار هستند و یکی از موانع مهم راه حضرت به حساب می آیند.

منافقین به ظاهر در امت حضرت هستند و به ظاهر تصدیق می کنند و محضر حضرت می آیند ولی دروغ می گویند «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّه »(منافقون/۱) می آیند محضر حضرت و می گویند ما شهادت می دهیم که تو پیامبر خدا هستی اما خدای متعال می فرماید «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون » خدا می داند تو رسول هستی و شهادت می دهد که این منافقین در این که می گویند ما تو را به رسالت قبول داریم دروغ می گویند. این منافقین در اطراف خود حضرت هم هستند و خیلی از بحران هایی که در تاریخ برای امت حضرت پیدا شده و نگذاشتند امت با حضرت راه بروند، به وسیله منافقین بود.

خدای متعال به مؤمنین یک دستوراتی می دهد که اگر شما می خواهید همراه نبی اکرم باشید باید این مقدمات را فراهم کنید، یکی این است که باید حضرت را دوست بدارید و همچنین در کنار حضرت بودن و مجاهده در راه حضرت را هم دوست بدارید. در جای دیگر توبیخ فرموده و می فرماید «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في  سَبيلِهِ»(توبه/۲۴) به امتت بگو اگر پدران و فرزندان و همسران و اقوام و اموالی که به زحمت جمع کردید و تجارتی که نگران او هستید و خانه ها و عالم دنیایی که پسندیدید و به آن راضی شده اید را بیشتر از خدا و پیامبر و جهاد در راه خدا دوست دارید «فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» امیدوار نباشید به اینکه نجات پیدا کنید، شما منتظر باشید امر خدای متعال در باب شما صادر بشود. ممکن است جزو کسانی شوید که دیگر نمی توانند با حضرت راه بروند و جهنمی می شوند.

بنابراین آن کسانی مطمئنا می توانند بار همراهی با حضرت را بکشند و این رسالت سنگینی که حضرت آوردند را به اندازه خودشان تحمل کنند و همراهی کنند و سختی های راه را تحمل کنند تا به آن مقاصدی که حضرت می خواهد برسند و آنها را ببرد و از عالم دنیا و دار لهو و لعب عبورشان بدهد و آنها را به دار آخرت و دارالحیوان برساند، برای این که این مسیر را بتوانند تحمل کنند یکی از مهمترین سرمایه های اش محبت وجود مقدس نبی اکرم است. این محبت را باید کسب کرد. بعضی از افراد گفتند آقا محبت و ایمان از امور قلبی است و امور قلبی خارج از اختیار ما هستند، این حرف دقیقی نیست، ما نسبت به همه قوای خودمان مسلط هستیم و اختیار داریم منتها کسی که با خودش کار نمی کند اصلا این قوا را نمی بیند که بخواهد تحت فرمان خودش ببیند.

مرحوم نراقی در معراج السعاده می فرمایند که بعضی ها از خودشان جز نفس چیزی نمی شناسند. خب پیداست این آدم محیط به قلب خودش نیست تا بخواهد قلب خودش را اصلاح و پالایش کند و ایمان بیاورد و محبت به رسول خدا را در دلش قرار بدهد ولی این که خدای متعال به ما دستور میدهد که باید ایمان بیاورید و یا این که از ما طلب می کند باید حضرت را بیش از همه تعلقاتتان دوست بدارید تا بار همراهی حضرت را بکشید و صف منافقین و مشرکین شما را با خودشان نبرند تا جلوه های دنیای آنها شما را نبرد، این پیداست که تکلیفی است که از عهده ما می آید «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(بقره/۲۸۶) خدای متعال بیش از وسع ما که از ما تکلیف نمی خواهد. اگر بنا بود این امور قلبی خارج از اختیار ما باشد معنا نداشت که خدای متعال به ما بفرماید ایمان بیاورید و خدا و رسولش را بیشتر از همه تعلقاتتان دوست بدارید، پس اینها شدنی است.

بنابراین ما می توانیم این محبت را تحصیل کنیم و از ما این محبت الهی را خواستند. پس این هم دومین تکلیف است که خدای متعال فرموده اگر شما متعلقات را از خدا و رسول بیشتر دوست دارید، آرام و مطمئن نباشید بلکه نگران باشید «فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» که مرحوم فیض رضوان الله تعالی علیه در تفسیر صافی وقتی به این آیه می رسند می فرمایند «قَلَّ مَن يَتَخَلَّصُ  عَنه » کم تر کسی است که از این تهدید الهی جان سالم به در می برد و خلاصی پیدا می کند که واقعا در یک نقطه ای باشد که وادی امن است.

یکی دیگر از تکالیفی که در قرآن مکرر از ما خواسته شده این است که ما باید خودمان را تسلیم حضرت کنیم نه اینکه فقط حواس و قوای حسی خودمان تسلیم حضرت باشد. آنجایی که حضرت می گویند نشنو، نشنود و آنجایی که می گویند بشنو، بشنود و آنجایی که باید ببیند، ببیند و آنجایی که باید بیاشامد، بیاشامد. نه تنها قوای ظاهری ما باید تسلیم حضرت باشد بلکه فهم و عقل ما هم باید در اختیار حضرت باشد و باید آنطوری که حضرت می گویند عالم را بفهمیم.

ما باید مؤمنانه عالم را بفهمیم و کسی که قوه فهم خودش را در اختیار حضرت نمی گذارد، حضرت با این فهم کاری نمی کنند و لذا عالم را هم مؤمنانه نمی فهمد. انسان بعد از این که عالم را مؤمنانه فهمید می تواند مؤمنانه زندگی کند و باید قلب خودش را هم در اختیار حضرت بگذارد و صادرات و واردات قلبش و هم چنین محبت و بغض و نفرت و غضبش هم در اختیار حضرت باشد. اگر خودش فرمان بر اینها می دهد دیگر نمی تواند با حضرت راه برود و یا اگر خودش حاکم بر قلبش است نمی تواند دین حضرت را تحمل کند.

خدای متعال در سوره مبارکه مائده می فرماید که «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ»(نساء/۶۵) پیامبر ما، قسم به پروردگارت که تو را ربوبیت می کند و می خواهد با ربوبیت تو عالم را راه ببرد، اینها به مرحله ایمان نمی رسند و حقیقت ایمان را نمی چشند و مؤمن واقعی نمی شوند و مراتب ایمان را طی نمی کنند «حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُم » مگر اینکه در همه امور تو را حکم قرار بدهند، به خصوص در آنجایی که بین خودشان اختلاف می شود. ما وقتی با هم اختلاف پیدا می کنیم اشکالی ندارد، ما معصوم نیستیم ولی آن ترازویی که ما باید تراز کنیم و نزاع ها را با آن حل کنیم چیست؟ جناح های مختلف در جامعه مؤمنین با یکدیگر اختلاف نظر دارند ولی آن ترازویی که باید وسط بگذارند و همه چیز را با او وزن کنند و نزاع هایشان را با او حل کنند پیامبر الهی با علم الهی است و این عقل کل باید حکم باشد.

وقتی حکم شد، هر حکمی که کرد هم بپذیرند. هم در ظاهر و هم در دلشان باید بپذیرند «ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما» در ذیل این آیه روایتی است که دو نفر نزاع داشتند و یکیشان از اقوام نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود و یکی قوم و خویش نبود و بر سر تقسیم آب برای زمین کشاورزی با هم نزاع داشتند و حضرت هم براساس عدل حکم کردند که اول آب به این فرد برسد که قوم و خویش حضرت بود و بعد دومی برداشت کند. اقتضاء هم همین بود چون زمین او به آب نزدیک تر بود یا قواعد دیگری داشت. آن فرد دیگر وقتی بیرون آمد گفت حضرت به نفع قوم و خویش خودش حکم کرد. آیا این فرد می تواند مؤمن باشد؟ کسی که در تقسیم کردن یک آب پیامبر را حکم قرار نمی دهد، نمی تواند سرنوشت خودش را دست این پیامبر بدهد و نمی تواند با این پیامبر تا مقام معراج برود.

بنابراین این تسلیمی که از ما خواستند بیش از هرچیز تسلیم قلب است. مقام قلب مقام عجیبی است و ممکن است کسی بگوید قلب از اختیار ما بیرون است، این غلط است. از ما تسلیم را خواستند و قلب را می شود تسلیم کرد. اتفاقا آغاز حرکت با حضرت از تسلیم قوا شروع می شود. اگر قلب تسلیم نشد قوای دیگر هم تسلیم نمی شوند هر چند به ظاهر هم همراه باشند ولی در واقع تسلیم نیستند. فرمانده قوای انسان قلب انسان است و آن قلب باید تسلیم بشود.

ترازوی اعمال انسان

ما یک ترازویی داریم و دائما داریم با این ترازو اقدام می کنیم. اگر یک لقمه می خواهیم در دهانمان بگذاریم با خودمان می گوییم این بد است یا خوب است، اگر یک خانه می خواهیم بخریم ترازو می کنیم و این قوای ما محاسبات بسیار عجیبی هم می کند، بعد در آخر می گوییم که این را بخر یا نخر یا این ازدواج را بکن یا نکن یا این مسافرت را برو یا نرو و تمام تصمیمات بزرگ و کوچک ما با این ترازو وزن می شود. این ترازوی ما اگر به نبی اکرم و امیرالمؤمنین بر نگردد که اینها ترازوی همه عالم هستند و اگر این ترازویی که خدا در عالم گذاشته و همه چیز را با او وزن می کند در وجود من نبود، پیداست که یک جایی با پیامبر خدا دعوا می کردم و اگر او حکم می کند یا در ظاهر نمی پذیرم و یا اگر در ظاهر بپذیرم در قلبم اعتراض دارم. این نشانه مؤمن نیست. مؤمن آن کسی است که قوای باطنی و قلبش تسلیم به حضرت است. اگر تسلیم نشویم که حضرت کاری با ما نمی کند.

حضرت فرمود انسان وقتی مؤمن شد خدای متعال او را اصلاح می کند. منی که تسلیم نیستم و یا منی که مؤمن نیستم نمی توانم با وجود مقدس نبی اکرم راه بروم و این هم سومین تکلیفی است که خدای متعال نسبت به نبی اکرم از ما خواسته است. ما باید قلبمان تسلیم به حضرت باشد و در آن روایت هم حضرت فرمود خدای متعال که به ما می گوید تسلیم باشید بی علت نمی گوید که تسلیم باشید، خداوند این پیامبر را با محبت خودش ادب کرده و او را به کمال ادب رسانده و مؤید به روح القدس قرارداده و او را در مقامی قرارداده که دینش را به او سپرده و آن وقت به ما می گوید که شما هم تسلیم این آدم باشید. بی جهت و بی علت به ما نگفته که تسلیم این آدم باشید.

پی نوشت:

(۱) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 266