نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

ایام شهادت امام سجاد(ع) / اقسام جهاد و تبیین نقش معصوم(ع) در رسیدن به مرحله فتح و ظفر

متن زیر سخنرانی جناب حجت الاسلام میرباقری در ایام شهادت امام سجاد(ع) است که به تاریخ 27 آبان ماه سال 93 در هیاتی در قم – منزل جناب زهراپور – ایراد شده است. این جلسه پیرامون اقسام جهاد می باشد. ایشان در این جلسه ضمن تبیین جهاد اصغر و اکبر و اعظم، نبرد اصلی در جهاد را درگیری قوای نورانی با قوای ظلمانی دانستند و اظهار داشتند عبور از وادی ظلمت و ورود به وادی نور و رسیدن به مرحله اطمینان نفس که همان مرحله فتح و ظفر است جزء با تولیِ به امام معصوم(ع) و بلاکشی او میسر نیست. همچنین ایشان درادامه حضرت امیرالمؤمنین(ع) را بازکننده باب توحید و امام سجاد(ع) را بازکننده باب عاشورا دانستند.

تبیین اقسام جهاد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین. الصلوة و السلام علی سیدنا و مولانا حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین الهداة المهدیین سیما بقیة الله فی الارضین اروحنا لتراب مقدمه الفداه و لعنة الله علی اعدائهم أجمعین. در بعضی از کتب منسوب به بزرگان، جهاد را به سه قسم تقسیم کرده اند. یک قسم جهاد اصغر است که یعنی فرد از مال و جان خودش بگذرد و وارد میدان جنگ و درگیری شود « فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ»(1) شاید ناظر به این مقام باشد که لااقل ناظر به این جهاد هم هست که نفس این جهاد بابی است بسوی جنت که خدای متعال برای اولیائش قرار داده است.   

این جهاد از عبادات مهم است که انصافا دشوار هم هست که انسان بتواند جان خود را در دست بگیرد و مقاتله کند. این کار آسانی نیست که آدم همه چیز خود را بدهد که جانش محفوظ بماند و برای دفاع از دین خدا و نوامیس الهی، خود را در معرض خطر قرار دهد.

جهاد دیگر بالاتر از این ، جهاد اکبر هست که وجود مقدس نبی اکرم(ص) فرمودند که اگر این جهاد اکبر را بخواهیم، در میدان عهد در باطن خود ماست. بیان نورانی که امام صادق(ع) در حدیث جهل دارند که بحث خلقت عقل و جهل است. خدای متعال عقل را آفرید و بعد از آن که با قوایی که خداوند برای او از ایمان، یقین، توکل، زهد و امثال این قوایی که در آن حدیث آمده است، آفرید، عبادت و بندگی و اطاعت خدای متعال را کرد و بعد جهل را از دریای شور و تلخ و ظلمانی آفرید که این الان محل بحث نیست. بعد وقتی جهل، فرمان خدای متعال را تخلف کرد، خدای متعال او را لعن کرد و از محیط رحمت خودش بیرون کرد.

خدای متعال عقل را با هفتاد و پنج لشکر تقویت قوا کرد که جهل با دیدن این موضوع دشمنی عقل را برگزید و سپس درخواست لشکری همچون لشکر عقل را کرد و عرضه داشت که من می خواهم با او درگیر شوم و جنگ کنم و نیاز به قوا دارم. خدای متعال این شرط را از او گرفت که بعد از این که تو را تقویت کردم، اگر این بار از محیط اطاعت خارج شدی به طور کلی طرد و لعن می شوی و او قبول کرد. خداوند هفتادوپنج قوه هم برای او آفرید که قوای ظلمانی و مقابل ایمان است از جمله کفر، شرک، تعلق به دنیا، بخل، سِخَت و صفات رذیله و... که بین این دو درگیری و جنگ هست. اساس جنگ هم از جهل شروع می شود و اگر جهل تسلیم به عقل می شد، ممکن بود خود او هم تطهیر و نورانی شود و بر اثر تسلیم شدن به عقل، مقرب به خدای متعال شود. وقتی بنای درگیری با عقل را گذاشت، سقوط کرد و از محیط رحمت خدای متعال خارج شد.

عرض کردیم بزرگان در تفسیر این حدیث فرموده اند عقل در این مقام، مقامی از مقامات وجود مقدس رسول الله(ص) هست و جهل هم دشمن حضرت است که ابلیس یا به تعبیر برخی آقایان ابلیس الابالسه، رئیس همه شیاطین است. حالا شیطان انسی حضرت است یا شیطان جنی حضرت است؟ چون حضرت هم شیاطین جنی دارند و هم شیاطین انسی «وَكَذلِكَ جَعَلنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الإِنسِ وَالجِنِّ»(انعام/ 112). به هر حال شیطان حضرت است که با ایشان درگیر است و این یک درگیری در میدان عالم است که ربطی به ما ندارد و خیلی وسیع تر از میدان توانایی و افق فهم ماست. در درون ما هم این درگیری هست؛ یعنی ما باید قوای عقل را که شعبه ای از نورانیت نبی اکرم(ص) در وجود ماست، آرایش دهیم و در این میدان باطنی با قوای عقل به جنگ جهل برویم؛ یعنی با امداد نبی اکرم(ص) در باطن خودمان با شیطان بجنگیم و فاتح شویم که این هم جهاد اکبر ماست.

همان طور که عرض کردم جهادی که بین نبی اکرم(ص) و ابلیس هست سخن دیگری است. جهاد اکبر ما این است که قوای عقل را که شعبه ای از نور نبی اکرم(ص) است در خودمان تقویت کنیم و با استقامت با قوای جهل درگیر شویم و با شمشیر عقل و جنود عقل، جهل را بزنیم. یعنی با قوای نبی اکرم(ص) در مقابل ابلیس و دشمنان باطن خودمان بایستیم و در آن جنگ باطنی به فتح و ظفر برسیم که یکی از مقامات سیر باطنی است. و مرحوم بحرالعلوم در رساله سلوکی خود جهاد اکبر را همین طور معنا می کنند که با قوای عقل وارد بر قوای جهل شوی و بتوانی لشکر عقل را در درون خود غالب بر لشکر جهل کنی؛ یعنی قوای نبی اکرم(ص) در درون او غالب بر قوای ظلمانی شیطانی شود و به فتح و ظفر برسد که در علائم مؤمن گفته شده است.

تا وقتی که قوای شیطانی و جهل هست در درون انسان آرامش نیست و اضطراب هست، حضور قوای شیطانی و نفسانی در درون انسان نمی گذارند که او آرام عمل کند ولی اگر به مرحله فتح و ظفر رسید به مرحله ای رسیده که شاید از آن در قرآن تعبیر به نفس مطمئنه شده باشد.

لذا در بیان مرحوم بحرالعلوم شاید نفس مطمئنه ناظر به همین نفسی است که در میدان جهاد اکبر، فاتح و پیروز شده و به مرحله فتح و ظفر رسیده است. مرحله فتح و ظفر در جهاد اکبر، مرحله اطمینان و آرامش نفس است. در این مرحله وقتی در معرض ابتلائات و امتحان های الهی قرار می گیرد کاملا آرامش نفس دارد و مضطرب نیست و امتحان به هر کیفیتی که واقع شود، شدت و سختی امتحان در وجود او طوفان و ناآرامی ایجاد نمی کند بلکه دیگر از همه امتحان ها به هر کیفیتی که واقع شود؛ چه به او ببخشند و چه از او بگیرند در کمال آرامش عبور می کند.

شاید بعضی روایات ناظر به همین مقام است که حضرت فرمودند: من تعجب می کنم از مؤمن که چه گوهر و چه سرّ خدا در وجود او قرار دارد که اگر همه هفت اقلیم را به او بدهند، ضرر نمی کند و اگر هم از او بگیرند و با مقراض( قیچی) او را قطعه قطعه کنند باز هم ضرر نمی کند. یعنی در همه شرایط می تواند متنعم و بهره مند باشد.

این مرحله آرامش نفس در طوفان های شدید ابتلائات و امتحان هایی که در دنیا برای انسان پیش می آید و اشکال مختلفی هم دارد که در سوره فجر به آن اشاره شده است. در این طوفان های عظیم اگر کسی به مرحله نفس مطمئنه رسیده بود با آرامش عبور می کند و با همین نفس مطمئنه است که به مرحله رضایت از پروردگار می رسد و به مرحله بلکه بالاتر یعنی نفس مرضیه می رسد و خدای متعال هم از او راضی می شود. بعد مراحل بعدی را طی می کند «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»(فجر/29-30)

این هم یک جهاد است و فاتح در این جهاد، کسی که به فتح و ظفر در جهاد اکبر رسید و توانست با قوای عقل، قوای جهل را بزند و در این میدان پیروز شده و به آرامش نفس و طمأنینه می رسد و غوغاهای درون نفسش آرام می شود. این نفس حالا تازه می تواند با آرامش از ابتلائات و امتحانات عبور کند و به صحنه های امتحان و ابتلائات عظیم الهی راضی باشد.

قسم سوم که جهادی بالاتر از این را نیز گفته اند که البته دیگر در روایات نیست و بیانی است که آقایان دارند، جهاد اعظم است. حالا اگر کسی در این مرحله، از تعلق به نفس و بت نفس عبور کند که این مرحله سنگین تری از درگیری را دارد که اگر عبور کرد، وارد وادی اخلاص می شود.

این مرحله آخر، چون در روایات نیست خیلی توضیح نمی دهم ولی به هر حال این در جهاد است. حالا غیر از جهاد، وادی های دیگر هم هست که در کتاب سیر و سلوک مرحوم بحرالعلوم دیده اید، وادی اسلام و ایمان و هجرت است. برای هرکدام از این سه وادی، سه مقام تعریف کرده اند؛ مقام اول و دوم و سوم. جهادش می شود جهاد اصغر و اکبر و اعظم، اسلامش می شود اسلام اصغر و اکبر و اعظم و همین طور ایمانش. حال آن بحث ها را نمی خواهم تقدیم کنم چون میزان استنادش خیلی روشن نیست.

نبی اکرم(ص)؛ محور اصلی جهاد

ما یک جهاد اکبر و یک جهاد اصغر داریم که جهاد اصغر با همه دشواری هایی که دارد آسان تر از جهاد اکبر است و فتح و ظفر در آن آسان تر از فتح و ظفر در جهاد اکبر است. این که انسان بتواند قوای شیطانی را که آرامش انسان را از او می گیرند در درون خودش سرکوب کند، قوایی که در صحنه های امتحانی که خدای متعال به سمت توحید و وادی توحید برای انسان پیش می آورد، او را مضطرب می کنند و نمی گذارند که با آرامش نفس به این صحنه ها وارد شود. امتحان به هر کیفیتی که باشد غوغایی بپا می کند؛ اگر خدای متعال به انسان امکانات و عزت ظاهری دهد این جنود جهل یک جور انسان را آشفته می کنند و اگر خدای متعال انسان را به سختی و تنگنا امتحان کند باز یک جور دیگری درون انسان را مضطرب می کنند. نفس مطمئنه آن نفسی است که از وادی قوای نفس و جهل عبور کرده و به مرحله آرامش در درون و باطن رسیده است.

 بعد از این تازه یک هجرت و جهاد دیگری شروع می شود. اگر ما همه این ها را بپذیریم؛ جهاد اصغر ما، جهاد اکبر ما، جهاد اعظم ما و همه این سختی هایی که ما برای عبور از وادی دنیا و نفس و شیطان تحمل می کنیم تا برسیم به مرحله توحید، همه این ها حتی جهاد اعظم ما اولا یک جهاد بسیار جزئی است. یعنی چه؟ یعنی وقتی در جهاد اکبر درگیر می شویم، ما با پرچمدار کفر درگیر نیستیم بلکه کسی که درگیر است، وجود مقدس نبی اکرم(ص) هستند، وجود مقدس سیدالشهداء(ع) هستند و حتی جناب حبیب و ظهیر و بریر هم محور درگیری نیستند. لذا دشواری ها و سختی های جهاد اصغر برای آن ها نیست چون آن ها گوشه ای از جنگ به عهده شان است.

مثالی بزنم در همین جنگ هشت ساله ای که داشتیم، سختی هایی که امام رضوان الله تعالی علیه باید تحمل می کردند و استواری ما در میدان جهاد اصغر هم به استواری ایشان بود. اگر ایشان تردید می کرد همه ما تردید می کردیم، اگر ایشان سست می شدند همه ما سست می شدیم. الان هم اگر اراده پرچمدار در مقابل دشمن و قدرت ها سست شود، همه ما سست می شویم. پس ببینید اولا جهاد ما بسیار جزئی است چه در جهاد اصغر، چه در جهاد اکبر و چه در جهاد اعظم. این که گاهی این میدان ها را طوری طراحی می کنند که گویا به نظر می آید که ما میخ عالم هستیم و ما در حال جهاد اصغر و اکبر و اعظم هستیم این توهم است.

در جهاد اصغر ما محور نیستیم، محور جهاد اصغر وجود مقدس رسول الله(ص) است که جنگ ظاهری همه جانبه با شیطان دارند. شیطان می خواهد عالم را جهنم کند و حضرت می خواهند عالم را بهشت کنند. ما می توانیم در این میدان سرباز باشیم، تازه وقتی سرباز می شویم دیگر فرمانده نیستیم در صحنه عاشورا باری که روی دوش قمربنی هاشم به عنوان فرمانده همین جهاد ظاهری است با افراد عادی حتی با حبیب و ظهیر فرق می کند. آنجا که آرایش لشکر به هم می ریزد فشار روی دوش ایشان است، حتی در جهاد اصغر، شجاع ترین و فداکارترین آن ها فرماندهان حضرت می شوند. در میدان جهاد اکبر هم همین طور است و جهاد اکبر ما یک میدان جهاد اکبر کوچکی است؛ یعنی خیال نکنیم قوای شیطانی که در درون ما هست و ما باید با جنود عقل و با تکیه به قوای نبی اکرم(ص) و با استمداد از وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) با آن قوا بجنگیم، خیلی قوای مهمی هستند، نه این چنین نیست.

این که در روایات دارد شیطان قوای خودش را برای درگیری با مؤمن گسیل می کند، بعضی اوقات هست که مؤمن مقاومت می کند و کار به جایی می رسد که قوای قوی تری را برای آن مؤمن گسیل می کند. این یعنی همین که در آن میدانی که ما درگیر هستیم با قوای اصلی شیاطن که درگیر نیستیم و ابلیس که قوای اصلیش را سراغ ما نمی فرستد، در روایات دیده اید که او ولی خدا را رصد می کند و دنبال آن کار است.

پس وقتی ما وارد میدان جهاد اکبر هم می شویم یعنی در درون ما یک قوای رحمانی و یک قوای ظلمانی است؛ به تعبیر دیگر یک جنودی از ملائکه در باطن ما هست؛ چون هر صفت نورانی یکی از قوای ملائکه در عالم است و از عالم ملکوت و از قوای امیرالمؤمنین(ع) است که «وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»(مجادله/22) مؤمن مؤید به روح است. فرمود ملکی و روح الایمانی است، شعبه ای از ایمان امیرالمؤمنین(ع) است. قوای امیرالمؤمنین(ع) در درون ما هستند؛ پس ما با صفات کریمه که قوای نورانی هستند؛ یعنی با توجه به خدا، با یقین، با صبر، با رضا و با زهد به جنگ قوای شیطانی در باطن خودمان می رویم. این میدان با همه درگیری های شدیدی که دارد که واقعا جهاد اکبر ما است، چیزی در عالم به حساب نمی آید. خود ما و جهاد اکبر ما و جهاد اصغر ما یک سلولی از سلول های این عالم به حساب می آییم، جهاد اعظم ما هم همین طور است.

یک درگیری عظیمی در عالم هست که هم جهاد اصغر دارد و هم جهاد اکبر دارد و هم اگر جهاد اعظمی باشد آنجاست و آن درگیری نبی اکرم و اهل بیتشان صلوات الله علیهم أجمعین با دستگاه شیاطین انس و جن است. آنجا وقتی جهاد اصغرش را شما در ظاهر می بینید خیلی ساده است. یکی از اشکالات ما همین است که وقتی مثلا سرسفره می نشینیم و غذا می خوریم این غذا خوردن برای ما یک فعل ظاهری است اما آن ها که اهل توحید هستند همین فعل را خیلی باطنی تر و پیچیده تر می بینند. آدمی که «يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»(روم/7) یعنی او هم همین طعام را می خورد ولی احساس می کند درختی است که میوه ای به عمل آورده و او دارد می خورد و فقط جهاز هاضمه خودش را می بیند. اما آن کسی که موحد است وقتی سرسفره می نشیند، عالم ملائکه و فوق عالم ملائکه را حاضر می بیند و نورانی تر نگاه می کند. لذا در خوردن خود بهشت و جهنم، صفات رذیله و شعله های جهنم و صفات کریمه را می بیند و کریمانه می خورد، هیچ وقت شیطانی نمی خورد. بنابراین نه غذایی که از وادی شیطان است می خورد و نه شیطانی می خورد، از بهشت می خورد و رحمانی و نورانی و الهی هم می خورد و به عالم، الهی نگاه می کند و الهی در عالم راه می رود. این که «الْمُؤْمِنُ یتَقَلَّبُ فِی خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ کلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ إِلَى النُّورِ»(2) یعنی همین که مؤمن همه گشت و گذارش در عالم در وادی نور است؛ می خورد نورانی است، از سر سفره بر می خیزد نورانی است و... این به دلیل این است که باطن عالم را می بیند.

در همین ظاهر اگر نگاه کنید، درگیری که نبی اکرم(ص) دارند با همه فراعنه تاریخ است، درگیری با همه قوای ابلیس است. همه جنگ هایی که بین مؤمنین و کفار در عالم شده شعبه ای از جهاد اصغر وجود مقدس رسول الله(ص) است. در وادی جهاد اکبر هم همین طور است یعنی اگر ما جهاد اکبری داریم که باید در باطن خود با شمشیر قوای عقل، قوای جهل را بزنیم همه جهاد اکبر ما در مقابل آن درگیری حقیقی که وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) در عالم دارند که در آنجا همه قوای ملکوتی با قوای شیطانی درگیر می شوند و عالم ملائکه قوای حضرت و لشکر او هستند، چیزی به حساب نمی آید.

این که در روایت دارد یا در ادعیه فراوان آمده که خدای متعال نبی اکرم(ص) را با نامداران از ملائکه حمایت کرده «وَ حَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ الْمُسَوِّمِينَ مِنْ مَلَائِكَتِكَ»(3) در واقع وقتی حضرت به میدان می آیند، همه قوای ملکوتی عالم به میدان می آیند. بنابراین در میدان جهاد اکبر حضرت که ایشان با قوای شیطانی درگیر می شوند و جنگ واقع می شود همه قوای ملکوتی با همه قوای شیطان درگیر هستند؛ یعنی در میدان جهاد اکبر حضرت، قوای ملکوتی و نورانی حضرت با قوای ابلیس و دشمنان حضرت در باطن عالم درگیر است و این یک میدان بزرگی از درگیری است.

پس نکته اول این بود که در جهاد اکبر و اصغر و حتی جهاد اعظم ما، بعد از این که حالا به فتح و ظفر در جهاد اکبر رسیدیم، دوباره یک درگیری جدید شروع می شود که باطنی تر، دقیق تر و لطیف تر است و باید از صنم و به قول آقایان از بت نفس عبور کرد. در آن میدان حقیقی این درگیری که در مقیاس معصوم(ع) است قابل مقایسه با این درگیری ها نیست. البته این نکته را هم اشاره کنم که عوالم آن ها این که بین آن ها و خدا چه می گذرد و مجاهداتشان چگونه است از افق فهم ما بیرون است. خیلی از این حرف هایی که می زنیم حرف های کودکانه ای است که از افق نگاه خود راجع به وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) می گوییم. ما سلمان را هم نمی توانیم توصیف کنیم که چه می کند. پس حرف هایی که می زنیم فقط از باب تشبیه و اینهاست.

نکته دوم این است که این جهاد اصغر و اکبر و اعظم ما اگر داشته باشیم نه فقط در عالم محور نیست بلکه ذیل جهاد معصوم(ع) است یعنی چه؟ یعنی کسی که وارد جهاد اصغر می شود اگر زیر چتر امیرالمؤمنین(ع) است این جهاد اصغر است والا اگر زیر چتر امیرالمؤمنین(ع) نیست، این جهاد نیست و شیطنت است. آن طرف هم شیاطین جنگ می کنند این جنگ که جهاد نیست. این چند جنگی که فرعون با موسای کلیم می کند، جنگی که لشکر معاویه با امیرالمؤمنین(ع) می کند، این جنگ  ها که جهاد نیست، «بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ» نیست. اگر ما بخواهیم وارد میدان مجاهده شویم این مجاهده وقتی مجاهده الهی است که ذیل وجود مقدس معصوم(ع) تعریف شود و در میدان درگیری ایشان باشد والا هیچ احترامی ندارد؛ نه فعلش مجاهده در راه خداست و نه ثوابی بر آن مترتب است.

پس نکته دوم این است که اگر ما واقعا میدان های درگیری را برای خود فرض کردیم که عبور از هر یک واقعا دشوار است و ریاضاتی می خواهد. اگر انسان در جهاد اصغر پیروز شد و بخواهد در جهاد اکبر فاتح شود، واقعا ریاضت می خواهد. همه ریاضت ما در عبور از میدان جهاد اکبر و سرکوب کردن قوای نفس و قوای جهل و قوای شیطان و فتح و ظفر در این میدان و به اصطلاح رسیدن به مرحله اطمینان نفس، همه این ها غیر از این که در مقیاس با فعل معصوم(ع) اصلا به حساب نمی آید، اگر جدای از فعل معصوم(ع) شد یعنی اگر در میدان درگیری معصوم(ع) نبود و انسان جزء لشکر امام و ملحق به امام نشد، مستقلا هیچ جهادی در عالم تعریف نمی شود. این حکم فقهی که می گویند که جهاد باید به اذن امام باشد یعنی همین، این یک اعتبار نیست. اگر کسی خودش در عالم درگیری راه می اندازد می شود شیطان، کسی اجازه ندارد در عالم درگیری راه بیندازد. درگیری و جنگ را در عالم نبی اکرم(ص) رهبری می کنند و ما باید در همان میدانی که حضرت تعریف می کنند در سنگر خودمان بایستیم و بجنگیم والا هر کسی برای خودش بیاید بگوید من می خواهم میدان جنگ راه بیندازم این معنای جنگ در راه خدا نیست، این جهاد نیست.

در میدان جهاد اکبر هم همین طور است. هر کسی بیاید برای خودش نقشه ای بکشد و شروع کند و مقامات معنوی را تعریف کند و بعد خودش بخواهد برای خود سلوک معنوی داشته باشد این اصلا جهاد اکبر نیست؛ این همانی است که ابلیس هم همین راه را می خواست، برود. این تسلیم شیطان شدن و جزء قوای شیطان شدن است. در میدان جهاد باطنی هم وقتی جهاد ما جهاد باطنی است که جزء قوای نبی اکرم(ص) و جزء ابواب جمیع ایشان شویم. در آن میدان در لشکر نبی اکرم(ص) شمشیر بزنیم. اگر جهاد بالاتری هم باشد، می شود جهاد اعظم که همین طور است.

فاتح میدان سلوک با تولیِ به معصوم(ع)

همه آنچه که ارباب معرفت در میدان سلوک و مجاهدات و درگیری با دشمن و درگیری با قوای ظلمانی و شیطان جهل در باطن تعریف می کنند و فاتح این میدان ها شدن و عبور کردن از بت اکبر که نفس است و رسیدن به فتح و ظفر در جهاد اعظم و... همه این ها باید در تولیِ به معصوم(ع) تعریف شود. بنابراین در همه این میدان ها میدان دار معصوم(ع) است.

حال بعد از این نکته دوم، در کتب اخلاق و سلوک و عرفان دیده اید که مجاهدات سنگینی را در هر مقام تعریف می کنند که بعضی از آن ها طاقت فرسا است و عبور از آن ممکن نیست وقتی که آدم از دور می بیند واقعا وحشت می کند. لذا بعد هم دیده اید اول راه می گویند میدان عزم که برای ورود به میدان سلوک و مجاهدت است، میدان خیلی عظیمی است که آدم صاحب عزم شود و برای این که این راه را طی کند عزم و طلب داشته باشد. به قول بزرگان که راجع به بعضی از اهل راه می گفتند این ها در طاء طلب مانده اند هنوز به طلب نرسیدند تا راه بیفتند، خیلی واقعا دشوار است.

دشواری های جهاد اصغر را آدم می فهمد ولی امثال بنده چون خیلی اهل جهاد اکبر نیستیم، دشواری های جهاد اکبر نظیر اسیر شدن و تلفات دادن در آن میدان و مجروح شدن و این ها را در آن میدان خیلی درک نمی کنیم. این که چطور می شود که اگر در درگیری با شیطان، انسان در جنگ با دیو یکی از قوایش صدمه خورد یعنی فرض کنید لشکر جهل قوای انسان را زدند، آنجا چه اتفاقی می افتد؟ ما آن سختی ها و مجاهدت های باطنی را خیلی درک نمی کنیم. آن هایی که اهل راه هستند و ناله شان بلند است و دائم فریاد می زنند، برای همین است که با همه وجود می خواهند، بروند و آرام آرام آن سختی های باطنی سلوک را فهم کنند.

وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیتشان صلوات الله علیهم أجمعین یک عباداتی بین خودشان و خدا دارند و حالاتی بین آن ها و خدا هست که آن حالات برای هر احدی قابل فهم نیست که فرمودند: «لنا مع الله حالات» بین ما و خدا حالاتی از بندگی است که هیچ ملک مقربی نمی فهمد. میدان جهاد اکبر و جهاد اصغری دارند که میدان جهاد بسیار وسیعی است یعنی همه درگیری های موسای کلیم با فرعون و همه سختی هایی که موسای کلیم در این درگیری تحمل کردند در میدان جهاد ظاهریشان شعبه ای از درگیری نبی اکرم(ص) است. موسای کلیم یکی از لشکریان نبی اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) است. این که حضرت فرمود در همه این میدان ها در باطن من حضور داشتم، حضرت دارند همه میدان ها را فرماندهی می کنند. در جهاد اکبر موسای کلیم هم با فرعون خودشان باز همین است یکی از شعبه های جهاد اکبر نبی اکرم(ص) است. پس جهاد اکبر نبی اکرم(ص) نسبت به همه این ها فراگیر است.

البته سختی باری که روی دوش نبی اکرم(ص) است که باید میدان جهاد اصغر را در تاریخ سامان دهد. در همه میدان های درگیری عقل و جهل، در همه میدان های درگیری با ابلیس، حضرت باید میدان جهاد اکبر را نیز سامان دهند. هیچ مؤمنی نیست که جایی درگیر باشد الا این که وجود مقدس معصوم(ع) هست. در بحث تربیت شاگرد در سیر و سلوک، معتقد هستند که کار اصلی را استاد می کند. این که می گویند ذکر و سیر و مراقبت اجازه می خواهد این معنایش همین است که می خواهند بگویند شما زحمت اصلی را نمی کشید. اگر استاد شما را به شاگردی پذیرفت و دستور ذکر می دهد مَثََل همان کوره ای است که در قدیم بود که یک نفر پشت کوره می دمید و این طرف هم یک آهنگری کار می کرد. همه این آهنگر را می دیدند که این آهن را درون آتش می برد و می کوبد و نرم می کند، همه کار او را می دیدند ولی اهل باطن می دانند آن کسی که دارد کار می کند نفس آن کسی است که پشت کوره دارد می دمد. اگر او ندمد همه کار این تعطیل است. اصل سلوک را آن استاد راهبری می کند این که شاگرد در میدان مجاهدات نفسی پیروز می شود، ذکر می گوید، سحرخیز می شود و از عوالم عبور می کند، می گویند اصل ریاضت را استاد می کشد و او کار اصلی را می کند البته شاگرد هم قدمی بر می دارد.

آن کسی که محور عبادت در کل عالم هستهمه بار مجاهدت روی دوش اوست یعنی او باید ما را هم ببرد و برای هر کدام از ما باید ریاضت بکشد. لذا فرموده اند که: «بِنا عُبِدَالله، بِنا عُرِفَ اللهُ، بِنا وُحِدَ اللهُ لولانا ما عبدالله و لولانا ما عرف الله» برای عبور ما از این میدان های سختی که ارباب معرفت تعریف کرده اند او باید ریاضت و زحمت بکشد. مثل این که پدر و مادر زحمت اصلی را می کشند که طفل رشد کند و بار زحمت روی دوش مادر است که این طفل دارد رشد می کند. بله او هم ممکن است تلاشی بکند مثلا او هم شیر می خورد ولی شیر خوردن او کار اصلی نیست و زحمت اصلی در تغذیه این طفل را مادر می کشد، در تکمیلش مادر می کشد، این ها تشبیه است. در میدان مجاهدت های باطنی بار اصلی روی دوش استاد است بار اصلی روی دوش معلم است «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ»(بقره/129) یعنی آن معلم است که بار اصلی سیر را می کشد. بله البته شاگرد هم باید زحمت ها و ریاضت هایی بکشد و این هم که می گویند بدون معلم این راه رفتنی نیست درست است. اگر او نباشد، حمایت و امداد او نباشد و او حاضر نشود بار را بردارد هیچ کس نمی تواند در این وادی قدم از قدم بردارد. دشواری های راه این گونه است.

شفاعت؛ علت ورود امام به میدان درگیری

پس در این میدان درگیری، معصوم(ع) بین خود و خدا یک مجاهداتی دارد. این مجاهداتی که ما می بینیم از جهاد اصغر و اکبر و در همه صحنه ها محور اصلیش امام است. این ها همه مرحله شفاعت امام است یعنی امام وارد یک کارزار عظیم و جنگ می شود برای شفاعت و الا خودش که از این عوالم عبور کرده است. شاید معنی این جمله ای که در نقل هست که در غروب عاشورا جبرئیل آمد و به سیدالشهداء(ع) عرضه داشت که آقا همه چیز را بر می گردانیم و هیچ چیز هم از شما کم نمی گذاریم، همین باشد. حضرت همه راه را رفته اند، این زحماتی که تحمل می کنند و آن جهاد اکبری که نبی اکرم صلی الله علیه وآله و سلم دارند که محور جهاد اکبر در عالم هست. همه قوای ملکوتی ایشان با همه قوای شیطان درگیر هستند، وسعتش وسعت همه عوالمی است که دارند سلوک می کنند و دشواری هایش دشواری سیر همه است، این مقام شفاعت حضرت و مقام محمود ایشان است. این رنجِ بردن و رساندنِ دیگران است. مجاهدات خودشان که برای ما فهم نمی شود. این همان است که «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَكَ»(هود/112).

اگر ما باید مقاماتی را پشت سر هم طی کنیم که بزرگان گفته اند و قبل از آن هم معصومین علیهم السلام صحیحش را فرموده اند، همه این ریاضت ها و سختی ها درست است که واقعا دشوار است و هر قدمش دشواری هایی دارد ولی همه دشواری هایی که همه بندگان و اهل سلوک از انبیاء و اولیاء و معصومین می کشند ــ البته چهارده معصوم را کنار بگذارید ــ که گاهی هر کدامشان باید بار یک امت را بکشند، فرمود یوسف صدیق صبر کرد یک امت نجات پیدا کرد، همه این بلاکشی ها گوشه ای از تحمل بلای معصوم(ع) برای سلوک آدم است.

میدان جهاد اکبر حقیقی، جهاد اکبر نبی اکرم(ص) برای عبور دادن عالم است و الا اگر حضرت وارد میدان نشوند، شیطان همه قوای دیگر را با خودش برده است. پس آن کسی که وارد میدان می شود، وجود مقدس معصوم(ع) است. این است که میدان درگیری معصومین چنین میدان درگیری است که با این تعابیر «إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى، أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ»(4) بیان شده است.

بعد از این که نبی اکرم(ص) آمدند و زمین را اصلاح کردند، آن طرف دستگاهی است که می خواهد دوباره افساد کند. حضرت به میدان می آیند و می خواهند کار را به مدار اولیه برگردانند. اگر می گویند امر به معروف به دلیل این است که آن ها بعد از آن که در غدیر از ولایت امیرالمؤمنین(ع) پرده برداری شد، دوباره می خواهند این ولایت را در حجاب ببرند و حضرت به میدان آمده که حجاب را از ولایت امیرالمؤمنین(ع) بر دارد.

در مضمون این روایت، معروف، امیرالمؤمنین(ع) است و منکر هم آن دو نفر هستند. اگر حضرت می خواهند با منکر درگیر شوند، آن منکر ، پرچم داران کفر هستند. اگر حضرت وارد میدان می شوند، به تعبیر قرآن می خواهند شعله های جهنم را خاموش کنند، این میدان درگیری است. خدای متعال در این تعبیر قرآن می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ، جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ»(إبراهيم/28-29). پیامبر ندیدی آن هایی را که نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند و در نتیجه قوم خودشان را وارد کردند، حلول دادند به دار البوار.

دار البوار یعنی دار بائر که محیط رویش و صلاح نیست، دار البوار کجاست؟ جهنم. مردم خودشان را بردند به جهنم و البته یصلونها، در آینده، در قیامت هم ملاقاتی با این جهنم دارند و ورود به این آن می کنند و با این جهنم لقاء دارند و قرارگاهشان جهنم می شود. «و بئس القرار» ولی در همین دنیا جهنم بپا کردند. ملاحظه فرمودید نعمت الله در روایت یعنی امیرالمؤمنین(ع)، کفر هم یعنی آن دشمنی که جایگزین ایشان شده است. حال روایت فراوان است از جمله امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ غَيَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَدَلُوا عَنْ وَصِيِّهِ لَا يَتَخَوَّفُونَ أَنْ يَنْزِلَ بِهِمُ الْعَذَابُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ. ثُمَّ قَالَ نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِي أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»(5)

این ها چرا از وصیِ حضرت عدول کردند و سنت او را تغییر دادند و بعد این آیه را خواندند، سپس فرمودند:« نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِي أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ همه فائزین قیامت با ما فائز می شوند و این نعمت تبدیل به کفر شده است. تعبیر این نیست که کفران نعمت کردند نه! نعمت را تبدیل به کفر کردند. وقتی این کار را کردند به جای امیرالمؤمنین(ع) که نعمت الهی و کلمه توحید است، کلمه کفر آمد، جای کلمه ایمان کلمه کفر آمد، وادی حیات بشر دار البوار می شود. محیط کفر، محیط ولایت امام جائر، محیط ولایت ائمه کفر، جهنم است. الان جهنم بپا کردند و این همان فسادی است که اتفاق افتاده و حضرت که به میدان می آیند، می خواهند این آتش را خاموش کنند. حضرت دنبال این هستند که این جهنم خاموش شود لذا وسط جهنم رفتند تا آن را خاموش کنند و مردم را نجات دهند.

پس وسعت درگیری در درگیری امام چه در جهاد اصغر و چه در جهاد اکبر به وسعت، شامل است نسبت به همه درگیری هایی که در عالم اتفاق می افتد. هر کجا درگیری است، هر کجا سالکی در حال ریاضت است و صحیح راه می رود و برای عبور از موانع مجاهده می کند تا برسد به خدای متعال، هر سالکی که با همه سختی ها ریاضت می کشد، همه این ریاضات شعبه ای از ریاضت امام است. هر مجاهدی که در میدان جهاد اصغر درگیر می شود و سر و دست می دهد، جان می دهد این شعبه ای از درگیری امام است. همه این ابتلائات، ابتلاء امام است و بالاتر از همه درگیری خود امام است. امام هم صاحب اصلی همه ریاضات برای عبور تک تک است و هم کار اصلی امام، یک کار اعظم و شامل بر همه این هاست و آن میدان درگیری است. وقتی حضرت به میدان می آید، همه قوای عالم به میدان می آید و شاید معنی «لقد عظمت الرزیه» همین است.

لذا این معنا می شود که چرا عبور از حجب ظلمانی و ورود به وادی نور و عبور از مراحل حجب نورانی جز با ورود به وادی بلای امام ممکن نیست؟ چطور شما می گویید عبور از مقامات جز با ریاضت، جز با مجاهده از جهاد اصغر تا جهاد اکبر ممکن نیست؟ چطور می گویید آدم اگر اهل جهاد اصغر نباشد، اهل جهاد اکبر نباشد، نمی تواند از وادی نفس عبور کند؟ نمی تواند سیر در مقامات پیدا کند؟ از وادی ظلمت، از حجب ظلمانی که عبور نمی کند هیچ تا رسد به این که بخواهد به حجب نورانی برسد؟ می گویید ریاضت می خواهد و بدون ریاضت و بلاکشی ممکن نیست. آن بلاکشی که فتح اصلی را می کند و باب را باز می کند، بلاء امام است به تعبیر دیگر امام است. حال این تعبیر را بزرگان می گویند که اگر کسی وارد میدان جهاد اصغر شد عبور کرد، وارد میدان جهاد اکبر شد و سختی های جهاد اکبر را تحمل کرد و با ریاضت و دقت همه قوای جهل را، قوای شیطانی و نفس را سرکوب کرد و با شمشیر عقل زد و بعد به مرحله اطمینان نفس رسید، حالا این مرحله آرامش نفس، مرحله فتح و ظفر است و برای او گشایش می شود.

اصلا ممکن نیست که کسی مستقل از معصوم وارد میدان مجاهده شود، چطور ارباب معرفت می گویند بدون استاد نمی شود و اگر بدون استاد رفتی، نمی رسی. بار را باید استاد بردارد تا شما به مرحله فتح و ظفر برسید. بار را برای همه باید معصوم بردارد لذا اگر در جهاد اکبر ریاضت معصوم نباشد، اگر در جهاد اصغر درگیری معصوم نباشد، احدی در جهاد اکبر و اصغر موفق نمی شود. پس میدان سیر ما برای سیر تا رسیدن به مقامات توحیدی و فتوحات و گشایش ها، ورود به میدان بلاء امام است.

لذا دو نکته را جمع بندی کنم: اگر همه اخلاق، اخلاق چیست؟ صفات حمیده که اصل صفات حمیده نیز سجده در مقابل خداوند است که این مفاد خطبه قاصعه است و در قدم بعد تولیِ به معصوم(ع) است که این مفاد حدیث عقل و جهل است. اگر کسی سجده تام در مقابل خدای متعال کرد و تولیِ به معصوم پیدا کرد که طریق آن سجده هم باز خود امام است، آن وقت صفات حمیده در او پیدا می شود. اگر در درون خودش با استکبار درگیر شد و از اولیاء طاغوت تبری پیدا کرد، از صفات رذیله نجات پیدا می کند.

اگر کسی سلوک را برگزید؛ عبور از وادی ظلمات که وادی ولایت ائمه جور است «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257) جز با ریاضت امام ممکن نیست. این بار سلوک را ببینیم، یک بار اخلاق را می بینیم یعنی متخلق به صفات حمیده شدن و یک بار سلوک را می بینیم یعنی عبور از وادی ظلمات و حجوب ظلمانی که ولایت اولیاء طاغوت است که در آیه ظلمات «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ»(نور/40) توضیح داده شده است. ورود به وادی نور، بیت النور اهلبیت و سیر در مقامات نورانی و عبور از مقامات مشکات نور تا برسید به سرچشمه نور که مثل نور، نبی اکرم صلی الله علیه وآله و سلم است؛ چه اخلاق را ببینیم و چه عرفان را، همه ریاضاتی که ما می خواهیم بکشیم، اصل ریاضت را امام می کشد. اگر ورود به وادی ریاضت امام نکردیم نه در اخلاق می شود قدم از قدم برداریم نه در عرفان. نه کسی متخلق می شود و نه کسی سالک می شود.

لذا اگر می خواهیم به توحید برسیم، سیر ما برای رسیدن به توحید، عبور از وادی ولایت امام است. فرموده اند ما باب هستیم، سبیل هستیم، صراط هستیم، وجه هستیم و... پس باید از باب توحید وارد شویم «ودخلوا البیوت من ابوابها» فرمود ما باب توحید هستیم. اگر کسی وارد وادی توحید می شود از باب ولایت ما باید وارد شود. اگر کسی از وادی ولایت نرود اصلا وارد وادی توحید نمی شود. وقتی وارد وادی توحید شد، امام سبیل است. سبل آن راه های فرعی هستند که ما را به راه های اصلی می رسانند، این سبل را که طی کردید به حقیقت ولایت امام می رسید، به صراط می رسید. صراط را باید طی کنیم تا برسیم به مقام درک معرفت امام که می شود وجه الله.

اگر باید این مسیر را طی کرد معبر همه این مسیر، بلای معصوم(ع) است؛ یعنی معصوم است که با رنج و شفاعت خودش ما را می رساند. پس سیر در وادی ولایت که شرط رسیدن به توحید است جزء با سیر در وادی بلای معصوم و شفاعت او ممکن نیست؛ یعنی معصوم به شفاعت خودش ما را وارد وادی ولایت می کند و در مقامات ولایت سیر می دهد.

امیرالمؤمنین(ع) و امام سجاد(ع) گشایندگان باب توحید و عاشورا

اگر کسی به شفاعت معصوم راه یافت که شفاعت عمدتا از طریق تحمل بلاست «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَكَ»(هود/112) حضرت استقامت می کنند که ما سالک راه شویم و اگر حضرت استقامت نکنند، احدی سالک نمی شود. حضرت رنج سلوک ما را می برند، توجه به بلایی که معصوم برای سلوک و هدایت ما تحمل می کنند و عبور از متن آن بلا، راه سعادت است. امام سجاد(ع) این راه را در عالم گشودند. اگر وجود مقدس امام سجاد(ع) نبود، عاشورا بود ولی باب سیر ما با عاشورا گشوده نمی شد. اگر می خواهیم به اخلاق برسیم باید در وادی بلای سیدالشهداء(ع) برویم ، آن بلا است که فتوحات را در عالم درست کرده است. ریاضات ما که فتوحاتی نمی آورد. بعضی گاهی طوری اخلاق را تعریف می کنند مثل این که هر کسی راه بیفتد و ریاضت بکشد، باب توحید گشوده می شود مگر باب توحید با ریاضت ما گشوده می شود؟ هزار بار خودمان را قطعه قطعه کنیم از یک ذره توحید خبری نیست. باب توحید را امیرالمؤمنین(ع) باز کرده و عبادت ایشان ابواب غیب را باز می کند. این است که امیرالمؤمنین(ع) نبأ عظیم است؛ یعنی همه اخباری که از عالم غیب می آید در وجود ایشان خلاصه می شود، هر خبری به هر کسی در هر مقامی از مقامات که می خواهد، برسد. هر با خبری که با خبر شده که ما بی خبران باید بکوشیم - ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی - هر کسی در هر مقامی از مقامات سلوک با خبر می شود و خبری به او می رسد که این خبر، امیرالمؤمنین(ع) است. همه اخباری که از عالم توحید و از عالم غیب رسیده است متجسد در امیرالمؤمنین(ع) است. به اندازه ای که باب ولایت ایشان گشوده می شود، انسان با خبر می شود.

این طور نیست که گاهی تصویر می کنند که اگر من در وادی ریاضت بیفتم و چله نشینی کنم و خلوت بکشم و دائم به خدا التماس کنم، باب توحید گشوده می شود نه، اصلا این جوری نیست. فرمود در اقوام گذشته شخصی خود و اجدادش مستجاب الدعوه بودند و بعد خدای متعال، پیامبر فرستاد. این شخص التماس کرد و خدا حاجتش را نداد، خیلی متحیر شد که من چه اشتباهی کردم؟ برایش پیغام دادند که پیغمبر فرستاده اند، بعد از این اگر می خواهی اجابت کنیم، باید از راه پیغمبر وارد شوی.

به احدی مستقیم، توحید داده نمی شود، این که ریاضت می کشیم و می رسیم و فلانی به یک جایی رسیده که توحید را مستقیم گرفته و... این ها مزخرفات است یعنی العیاذبالله در عالم کسی امیرالمومنین را دور می زند؟ مستقیم از خدا گرفته یعنی چه؟ خیال بافی است می گویند و بعد اسمش را می گذارند ... حال که باید از امیرالمؤمنین(ع) گرفت، ریاضت ایشان باب توحید را باز می کند. این قدر مقام توحید، منیع است که صبر امیرالمؤمنین(ع) را می خواهد، شکر و رضای ایشان را می خواهد که این صبر و شکر و رضا و ریاضت امیرالمؤمنین(ع) دو مقام دارد: یک مقام بین خودش و خداست که ما نمی فهمیم «انّ لی مع الله حالات» و یک مقام، ریاضت ایشان جهت گشایش توحید برای امت است، برای گشایش توحید برای انبیاء است، برای گشایش توحید برای امم انبیاء است، باید از باب ریاضت امیرالمؤمنین بروند.

بنابراین وادی توحید از وادی ولایت عبور می کند. گشایش درهای توحید بلاکشی می خواهد، صبر می خواهد، ریاضت می خواهد «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ»(بقره/155). اصل بلاکشی بلایی است که معصوم می کشد و اگر او تحمل بلا نمی کرد و همه عالم بلا می کشیدند هیچ خبری نمی شد. به طور مثال اگر بعد از جریان سقیفه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به میدان نمی آمد و سلمان و ابوذر و همه می آمدند، هیچ اتفاقی در عالم نمی افتاد. حضرت زهرا سلام الله علیها باید به میدان بیاید که باب باز شود. آن دری که آن ها به ولایت امیرالمؤمنین(ع) بستند، دوباره باز می شود و این در را که سلمان نمی تواند باز کند. اگر سید الشهداء(ع) در عاشورا نمی آمد و همه امت نبی اکرم(ص) می رفتند و کشته می شدند، خبری نمی شد. با صبر سیدالشهداء(ع) باب باز می شود. پس همه جهاد اصغر ما و جهاد اکبر ما که باید ریاضت بکشیم، از وادی شفاعت معصوم و از وادی ریاضت معصوم می گذرد. این مطلبی که بزرگان گفته اند که ریاضت بدون استاد بی خاصیت است یعنی همین. منتها استادهای کل چه کسانی هستند؟ امیرالمؤمنین(ع). موسای کلیم هم بدون امیرالمؤمنین(ع) ریاضت بکشد فایده ندارد. سلمان هم بدون ایشان ریاضت بکشد که اصلا ریاضتش را ما نمی فهمیم چیست، فایده ندارد. همه انبیاء و اولیاء ریاضتشان باید ذیل نبی اکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم أجمعین باشد یعنی تحمل بلایشان در وادی بلای معصوم باشد. آن بلایی که معصوم برای شفاعت ما تحمل می کند، ما باید از آن راه برویم و هر راه دیگری راه درست نیست. لذا همه عالم برای سلوکشان باید به عاشورا بروند. سید الساجدین ارواحنا فداه باب شفاعتشان باب ورود به عاشورا است. به شفاعت ایشان این باب باز شد والا همه عالم تا ابد باید در بیرون عاشورا بمانند. در عاشورا که به این راحتی باز نمی شود.

موقعی که تازه راه زیارت سیدالشهداء(ع) باز شده بود، استاد بزرگوار ما می فرمودند این زیارتی که این جمع رفتند - اوایل عجیب زیارت می رفتند - جوری رفتند که باب زیارت برای همه ایرانی ها باز باشد. این زیارت این ها باب همه زیارات را باز کرد.

زیارت امام سجاد(ع)، باب زیارت سیدالشهداء(ع) را باز کرد. بکاء امام سجاد(ع) باب ورود به بلای عاشورا را باز کرد والا اصلا کسی نمی توانست گریه کند، ما برای نان و آبمان گریه می کنیم ،گریه برای سیدالشهداء(ع) به ما چه مربوط است. این که آدم به مقامی برسد که بتواند برای امام حسین(ع) گریه کند، کار آسانی نیست. اگر امام سجاد(ع) شفاعت نمی کرد چه کسی می فهمید برای امام حسین(ع) گریه کند؟ ما خیال می کنیم که همه ما اهل بکاء بر سیدالشهداء(ع) هستیم نه! این جور نیست. این که آدم اصلا متوجه آن بلای عظیم شود و بعد برود در آن بلا و بعد کم کم حجاب ها از جلوی چشمش کنار رود و بتواند عمق بلا را بفهمد که اصل رشد همین جاست، این جز با امام سجاد(ع) نیست. امام سجاد(ع) یکی از ابواب شفاعتشان این بود که رفتند در متن بلای عاشورا و صاحب حقیقی این بلا شدند. عظمت بلای امام سجاد(ع) واضح است؛ امام عسگری(ع) می فرمایند من در کربلا نبودم و هر روز گریه می کنم تا از غصه بمیرم، امام سجاد(ع) که در خیمه بودند، وقتی صدای غربت حضرت بلند شد، دست به عصا بردند و گفتند: عمه جان شمشیر مرا بیاور. ولی مأمور شدند به خیمه برگردند تا آن صحنه سنگین پیش بیاید. اصل بلا را ایشان تحمل کردند و بعد باب این بلا را به سوی امت باز کردند. این سی وپنج سال گریه حضرت باب گریه بر سیدالشهداء(ع) را در عالم باز کرد والا ما هم مثل برادر یوسف می گفتیم که بابا رها کن «قَالُواْ تَالله تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ»(یوسف/85). اگر ما هم به امام سجاد(ع) همین را می گفتیم که چه خبر است؟ این که ما می فهمیم گریه بر سیدالشهدا(ع) اگر یک عمر هم باشد کم است و الحمدلله همه ما به این وادی وارد شدیم و با بلای سیدالشهداء(ع) از موانعی که شیطان درست کرده، عبور می کنیم؛ به دست مبارک وجود مقدس سید الساجدین(ع) اتفاق افتاده است.

البته خود ایشان محور تحمل این بلا هستند، لذا این وجود مقدس روضه خوانی بود که دیگر هیچ چیز نمی خواست؛ آب می دیدند گریه می کردند، طفل می دیدند گریه می کردند، جوان می دیدند گریه می کردند، عمه هایشان را می دیدند گریه می کردند، خواهرهایشان را می دیدند گریه می کردند. گاهی حضرت می نشستند که وضو بگیرند، آب می ریختند در کف مبارکشان این قدر به آب نگاه می کردند که این آب از دستشان خالی می شد و دوباره شروع می کردند و آب می ریختند، مکرر تا یک وضو بگیرند. السلام علیک یا مولای یا علی بن الحسین علیهم السلام.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)/ ج 5/ ص4.

(2) الخصال/ج1/ص277.

(3) بحار الأنوار/ ج 99/ ص 105.

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 44، ص: 329

(5) الكافي (ط - الإسلامية)/ج 1/ ص217