نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

در جمع مبلغین سازمان تبلیغات اسلامی/ بررسی مسئله گسست اجتماعی در دنیای مدرن و محورهای علمی تبلیغی مربوطه

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 27 مرداد ماه 99 است، که در سازمان تبلیغات اسلامی ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ تمدنی که در حال حاضر در دنیا وجود دارد و پایه های خودش را محکم کرده، تمدن مدرن غرب است که ایده اصلی آن، جدایی انسان و اجتماع از تعالیم الهی است. این تمدن با ایجاد الگوهای مختلف برای ابعاد مختلف زندگی، سبک زندگی نوینی را ایجاد کرده است. این سبک زندگی بر مبنای رذائل اخلاقی شکل گرفته و به انسان ها، خوی گرگ صفتی داده است، در حالی که نظر اسلام این نیست و روابط ما باید بر اساس کرامت و فضائل اخلاقی باشد. حالا این تمدن و سبک زندگی، موجب ایجاد گسست اجتماعی در جامعه شده و باعث شده مردم از یکدیگر دور بشوند. یکی دیگر از کارهایی که این تمدن در حال پیگیری آن است، بحث وارد کردن انسان ها به فضای تخیلی و مجازی است که تا حدودی هم موفق شده است. نقطه مقابل تمدن غرب، جامعه ای است که بر محور امام دور هم جمع شده باشد و روابط آن، روابط محبت و ایمان باشد. ایام محرم و صفر، ایام مناسبی برای تبیین این افسادها و راه حل اصلاح این مفاسد است. ما می توانیم با کمک گرفتن از احادیث و تطبیق آن ها با این مسائل و بیان ماجراهای عاشورا که برای اصلاح امت پیامبر بود، این موارد را برای مردم بیان کنیم. ما باید در این تقابل تمدنی، این مسائل را برای مردم بازگو کرده و آن ها را برای شکل دادن این جامعه ایمانی و همراهی با امام عصر آماده کنیم.

سابقه و خصوصیات تمدن مدرن

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . بحث گسستگی اجتماعی دنیای مدرن، زوایای مختلفی دارد؛ یکی از این زوایا، بررسی گذشته این تمدن مدرن است. این تمدن از چند قرن قبل، با ادعای روشن گری شروع به کار کرده و زیر ساخت های خودش را که مبتنی بر ایده انسان مداری و رهایی انسان از تقید به آموزه های وحی و تعالیم الهی است، ایجاد کرده و اندیشه های فلسفی و اجتماعی خودش را هم مبتنی بر این ایده ها تولید کرده است. این تمدن، بعد از تولید این زیر ساخت های تئوری، تحولات علمی و انقلاب صنعتی را ایجاد کرده و با تحمیل دو جنگ جهانی و بیش از پنجاه میلیون کشته، بستر نظم پذیری و حاکمیت خودش را در جهان ایجاد کرده است.

نقش این ارگان های بین المللی و سازمان ملل و زیرمجموعه هایش همین است که نظم جهانی را، همان طور که این تمدن می خواهد گسترش بدهند. این ها در مقابل هر وزارت خانه ای که در کشور ها وجود دارد، یک نهادی در زیر مجموعه سازمان ملل ایجاد کرده اند تا اسناد و پروتکل های بین المللی را تصویب و بر جامعه جهانی تحمیل کنند؛ مثلا همین اسناد بیست سی که یکی از این اسناد، سند آموزش و پرورش است، نمونه کار این هاست. این نهاد ها به دنبال ایجاد یک سبک زندگی خاص و تبدیل آن به یک الگوی جهانی هستند.

این تمدن، الگوی ازدواج، پوشاک، خوراک، مسکن و شهر سازی خودش را بر جامعه جهانی تحمیل کرده و به دنبال این است که یک جامعه جهانی، با یک سبک زندگی و یک فرهنگ و ایده بسازد. این تمدن، برای گسترش مکتب و ایدئولوژی و زیر ساخت های خودش و زیر مجموعه هایش، ساز و کار هایی را به کار گرفته است؛ یکی از مهم ترین این ساز و کار ها، درگیری های نظامی و جنگ های گسترده است؛ همین جنگی که در آغاز هزاره بیست و یکم بر دنیای اسلام تحمیل کردند و میلیون ها کشته از دنیای اسلام گرفته اند، برنامه آن هاست. مجموعه این کار هایی که کرده اند، برای گسترش مکتب و ایدئولوژی خودشان بوده است.

یکی از شاخصه های اصلی این مکتب این است که مبتنی بر فردانیت انسان است؛ یعنی اصالت را به فردانیت انسان و آزادی فردی انسان، به مفهوم اومانیستی آن می دهد، نه به معنی آن آزادی مقدسی که ادیان الهی گفته اند. نتیجه این نوع نگرش این است که درون جامعه، نوعی گسست اجتماعی اتفاق می افتد و روابط اجتماعی کم رنگ می شود و نوعی تضاد اجتماعی بین انسان ها رشد می کند.

یکی از مهم ترین ایده هایی که این تمدن دارد، ایده به اصطلاح روشن گری است. آن ها معتقدند که در این دوره، انسان باید به بلوغ عقلی برسد و بفهمد که خودش باید مستقل از ادیان و انبیاء بیاندیشد و هیچ احتیاجی به آن ها ندارد؛ این کار در حقیقت اعلام استغنای از تعالیم انبیاست که تحت عنوان استغنای از کلیسا مطرح شده است؛ اما باید بدانیم که بحث بر سر کلیسا نیست، بحث سر استغنای از تعالیم انبیاء الهی است. این ها می گویند که این دوره، دوره ای است که بشر باید به استقلال در فکر و شهامت در فهم برسد.

این ها بنای تعلیم و تربیت رسمی را هم بر همین گذاشتند و به دنبال تربیت انسان هایی هستند که این طور فکر می کنند. این ها به دنبال تربیت انسان دوران روشن گری هستند؛ انسانی که می تواند مستقل از انبیاء، یک زندگی عرفی یا به اصطلاح سکولار داشته باشد. بنابراین یکی از ارکان مهمی که در این جامعه گسترش پیدا کرده است، اخلاق مبتنی بر منافع شخصی است. همان طوری که این تمدن، انسان را از جنبه فردی، مبنای زندگی قرار داده است، طبیعتا افراد جامعه را به گونه ای تربیت می کند که معطوف به منافع شخصی خودش و منفعت های خاص خودش اقدام بکند.

یکی از فیلسوفان مهم این دوران که از مؤثر ترین شخصیت های این دوران است، مقاله ای به نام اجتماعی شدن انسان غیر اجتماعی دارد، که ترجمه هم شده و من بخشی از ترجمه اش را دیده ام. ایشان در آن مقاله می گوید که ما نمی توانیم جامعه را مبتنی بر نوع دوستی و محبت و عشق و فداکاری بنا بگذاریم؛ اگر بخواهیم این اخلاق را مبنای روابط اجتماعی قرار بدهیم، بشریت در دوران نطفگی باقی می ماند. حداکثر جامعه ای که می شود با این اخلاق شکل داد، جامعه شبانی است.

یعنی ایشان می گوید که این اخلاقی که انبیاء نسبت به آن تأکید داشتند و تلاش می کردند که این اخلاق را در جامعه ایجاد کنند، مانع پیشرفت جامعه بشری است و نمی توان با آن زندگی کرد. بعد هم می گوید این اخلاقی که طبیعت در ما ایجاد کرده است، اخلاق خوب و درستی است و ما باید از این اخلاق طبیعی استفاده کنیم. البته اینجا یک مغالطه ای هم هست؛ آيا واقعا طبیعت این اخلاق را در ما ایجاد کرده یا دستگاه شیطان است که این اخلاقیات را در ما ایجاد کرده است؟

اگر بخواهیم تعبیر روایی خودمان را بگوییم، باید حدیث عقل و جهل را نگاه کنیم. امام صادق علیه السلام، آنجا بحث خلقت عقل و جهل و قوایشان را می فرمایند. در آن حدیث آمده است که صفات حمیده، قوا و لشکر عقل و صفات رذیله، قوا و لشکر جهل هستند. بزرگان ما، این عقلی که در روایت آمده است را به مقامی از مقامات وجود مقدس نبی اکرم و جهل را به ابلیس، رئیس شیاطین انس و جن تفسیر کرده اند. یعنی این شیطان قوایی دارد که کار خودش را با این قوا جلو می برد. این قوا، همان صفات رذیله اند.

حالا این فیلسوف غربی می گوید این صفاتی که طبیعت در ما ایجاد کرده، صفات صوابی است و طبیعت می دانسته که ما برای پیشرفت و نوآوری، به این صفات نیاز داریم. منظور از این صفات، خودپسندی، حسادت، حرص، حب نفس و این قبیل صفات است. حتی تعبیر او این است که سلطه جویی و سلطه گری، صفتی است که توسط طبیعت در ما ایجاد شده و اشتباه هم نیست و ما به این صفت نیاز داریم تا پیشرفت کنیم. بنابراین ما هم باید همین صفات را برای گسترش روابط اجتماعی توسعه بدهیم. یعنی ما باید آن اخلاقیاتی را که موجب گسترش و پاسداری از منافع شخصی است رشد بدهیم تا بتوانیم زندگی اجتماعی خوبی داشته باشیم.

بعد می گوید این آدم هایی که همه شان منفعت طلب، سوداگر، خودخواه و سلطه جو هستند، وقتی در بازار قرار می گیرند، هر کدامشان کالای خودش را می آورد و داد و ستد می کند؛ در اینجا وقتی کالا ها عرضه می شود، هر کسی تلاش می کند که بیشترین منفعت را ببرد و در طی این حرکت، یک منفعت عمومی حاصل می شود.

چند نکته در کلام این ها وجود دارد. یکی این که منافع انسان ها متضاد است و ما باید اخلاقی را ایجاد کنیم که بر اساس آن، انسان به دنبال منافع خودش باشد و از منافع خودش حمایت و دفاع بکند؛ در این تفکر، انسان نباید به دنبال ایثارگری و فداکاری و محبت نسبت به دیگران باشد. نکته دوم این است که این صفات رذیله ای که در انسان رشد می کند، وقتی در یک بازار قرار می گیرد به تعادل می رسد. ادعای سومشان هم این است که در این بازار، منافع عمومی تأمین می شود. این ادعای سوم یک مغالطه بسیار بزرگ است و هرگز این طور نیست؛ آن هایی که می توانند، روابط این بازار را به دلخواه خودشان تغییر می دهند و این منافع را به نفع خودشان مصادره می کنند. بازار برابر هیچ وقت تحقق پیدا نکرده است.

مثلا در همین بحران مالی که سال 2008 برای آمریکا پیش آمد، حمایت های زیادی از بانک های آمریکا شد و سوبسید های گسترده و میلیارد دلاری دادند تا این بانک ها را نگه دارند و حفظ بکنند؛ بنابراین این طور نیست که یک بازار آزادی وجود داشته باشد و هیچ اهرم فشاری در آن نباشد و همه در آنجا کالای خود را عرضه بکنند. اما نکته ای که از بقیه نکات مهم تر است این است که اگر در یک جامعه تضاد منافع شکل گرفت و انسان ها سوداگر و منفعت طلب شدند و این منفعت طلبی رشد پیدا کرد و انسان ها، خوی گرگ صفتی گرفتند، ثبات این جامعه به خطر می افتد.

این مطلبی است که رهبر بزرگوار انقلاب در این روز های پس از کرونا، با بیان های مختلف، چندین بار تکرار کرده اند. ایشان می فرمایند که آن چه دارد در غرب اتفاق می افتد، حاصل آن فلسفه ها و نظریه های اجتماعی حاکم بر غرب است. غرب واقعا تلاش کرده که انسان را منفعت طلب تربیت بکند و سعی کرده که آن اخلاقی که ما را به همگرایی و محبت و الفت و نوع دوستی و فداکاری و ایثار منتهی می کند را منزوی بکند.

حالا سؤال این است که چرا غرب این کار را کرده است؟ چون معتقد است که مسیر توسعه و پیشرفت از این طریق است؛ به تعبیر دیگر، موتور پیشرانه توسعه ای که آن ها می گویند، چیزی جز گسترش تعلق به دنیا، حسادت، حرص، خود پسندی و سلطه جویی نیست. منتها ادعای آن ها این است که وقتی این سلطه جویی ها در تضاد با هم و در بازار قرار می گیرند، به تعادل می رسند و دست پنهان بازار، که ما هیچ وقت نفهمیدیم این دست چیست، این ها را به تعادل می رسانند.

گسست اجتماعی در غرب

خب، ببینید در یک چنین جامعه ای، قطعا گسست اجتماعی رخ می دهد. این جامعه انسان ها را طوری تربیت می کند که حتی در یک خانواده، پدر و مادر و فرزند، هر کدام به دنبال منافع خودشان هستند «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی»(حشر/14) اگر این اخلاق گسترش پیدا کند، حتی در خانواده گسست اتفاق می افتد؛ دیگر در سطح جامعه که خیلی روشن است. آن وقت شما می خواهید با یک نظم پلیسی و با یک قانون و یک دولت مسلط این ها را سامان بدهید. خوب وقتی این دوربین ها برداشته بشود، یا نظم پلیسی به هم بخورد، شما می بینید که چه اتفاقاتی می افتد و چه کار هایی که افراد آن جامعه نمی کنند.

ممکن است کسی بگوید این اتفاق در دنیای اسلام هم ممکن است بیافتد. بله اگر شما در دنیای اسلام هم همان اخلاق شیطانی را بسط بدهید و از تعالیم انبیاء و ولایت حقه فاصله بگیرید، این اتفاق ها می افتد. اتفاقا به همان اندازه ای که دنیای مدرن موفق شده که اخلاق خودش را وارد جامعه ما بکند، بازار ما هم دارد همان طور می شود؛ بازار بورس ما الان تقریبا چنین بازاری است و اصلا اسلامی نیست. آن بازاری که هر کسی واردش می شود، به دنبال به حداکثر رساندن منافع خودش است و دنبال استفاده از غفلت رقیب یا اضطرار رقیب است، بازار اسلامی نیست. در بازار اسلامی این اتفاق ها هرگز نمی افتد.

البته من نمی خواهم الان نظریه فقهی راجع به بورس بدهم، ولی می خواهم بگویم اگر می بینید که در دنیای اسلام هم دارد این اتفاق ها می افتد، دلیلش تقلید کور کورانه از الگو های غربی است. بسیاری از بحران هایی که الان کشور ما دارد با آن دست و پنجه نرم می کند، به خاطر همین دوگانه فرهنگ انقلاب اسلامی و فرهنگ مدرن و نظام سرمایه داری لیبرال است؛ هم در حوزه اقتصاد، هم در سیاست و هم در حوزه فرهنگ.

بنابراین تمدن غرب، بنابر فلسفه اجتماعی خودش سعی کرده که انسان ها را از هم جدا کند. الان هم در مرحله ای جدید، به دنبال این است که جامعه جهانی را وارد یک عرصه دیگر به نام حکمرانی مجازی بکند. این تمدن تا الان دولت ها و کشور های مدرن را شکل داده و از طریق سازمان ملل، یک نظمی را بر جهان حاکم کرده و به دنبال بسط و گسترش آن بوده؛ اما الان و در این مرحله به دنبال این است که بشر را به فضای مجازی ببرد.

البته فضای مجازی تعبیر دقیقی نیست. آن ها انسان ها را در آنجا وارد عالم خیال می کنند و در جهان خیالی ارضا می کنند؛ یعنی دارند تلاش می کنند که با گسترش حسگر ها و تکنولوژی های پیوستاری که برای فضای مجازی درست شده است، امکان این که انسان ها در فضای مجازی به ارضای حداکثری برسند را فراهم می کنند. این ها می گویند آن جهان رویایی که ما در آغاز رنسانس وعده اش دادیم و به خاطر تضاد منافع، نتوانستیم در عالم حقیقت آن را ایجاد بکنیم، می توان آن را در فضای سایبر ایجاد کرد؛ چون آنجا تضاد منافع وجود ندارد. حالا این ها برای این که بتوانند انسان ها را وارد آن فضای خیالی بکنند، باید همین میزان روابط حقیقی را هم به هم بزنند و دارند این کار را می کنند.

بنده اوایل شیوع ویروس کرونا یک نکته ای را تقدیم کردم و هنوز هم از آن دفاع می کنم. بنده گفتم من داوری نمی کنم که این ویروس دست ساز بشر هست یا نیست؛ هر چه که هست، دست های پشت صحنه قدرت مستکبرین دارند از این پدیده برای گسترش حکمرانی مجازی سوء استفاده می کنند و می خواهند به این وسیله بشر را به زور وارد سیاهچال دنیای مجازی کنند. این ها یک بار بشر را تنزل دادند و از عالم غیب به عالم حس آوردند و زندانی اش کردند؛ حالا می خواهند بشر را به سیاهچال فضای سایبر بکشند و او را در فضای تخیل محبوس کنند.

همان موقع هم من عرض کردم که اگر چنین برنامه ای داشته باشند، ماجرای این ویروس، سال ها ادامه پیدا خواهد کرد؛ همان طوری که جنگ جهانی اول و دوم را سال ها طول دادند و ده ها میلیون کشته از جامعه بشری گرفتند تا بشر را مجبور به پذیرش یک نظم واحد جهانی کنند تا امنیت این تمدن را حفظ کنند. حالا این ها در این دوره، سلامت جامعه جهانی را گروگان می گیرند و این ماجرا را کش می دهند تا به نقطه ای برسد که همه تسلیم حکمرانی مجازی بشوند.

علی ای حال با صرف نظر از فضای کرونایی، آنچه مسلم است این است که این ها سعی دارند تا حکم رانی مجازی را گسترش بدهند. نکته ای هم که وجود دارد این است که حکم رانان این عرصه، ما نیستیم و حتی ما مدیریت این فضا را هم در دست نداریم؛ ما و حتی دولتمان کاربر این فضا هستیم. این ها با ارائه این مدل، به دنبال گسست بیشتر اجتماعی هستند.

این امر انقدر ادامه پیدا می کند تا به تعبیر قرآن به کثرت فساد می رسد. «فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ»(فجر/12) در سوره مبارکه فجر وقتی داستان فرعون و آل ثمود را بیان می کند می فرماید «فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ * فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ» ماجرا به نقطه ای می رسد که دیگر اکثار فساد می شود و خدای متعال این بساط را با تازیانه عذاب جمع می کند. تلقی بنده این است که دنیای غرب و غرب مدرن دارد فساد را به قله اش می رساند.

این دنیای از هم گسیخته ای که در آن تضاد منافع وجود دارد و انسان ها بر سر تضاد منافع خودشان با هم درگیرند و می جنگند، به تعبیر رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی دارد تبدیل به غرب وحشی می شود؛ یعنی این ها دیگر در فضای بازار آزاد نمی جنگند، بلکه در فضای جنگل با هم خواهند جنگید. آن چیزی هم که در جنگ جهانی اول و دوم اتفاق افتاد، به دنبال گسترش همین تفکرات بود. همین قطب های برآمده از دنیای مدرن بودند که بر سر منافع شان درگیر شدند و وحشیانه ترین جنگ های تاریخ را سامان دادند و کشور های همدیگر را شخم زدند.

آمار رسمی کشته های این جنگ پنجاه و پنج میلیون است؛ این ها هم غیر از آن کشته های خاموشی است که در اثر بحران هایی که ایجاد کردند، کشته شدند؛ مثل قحطی های مصنوعی و اپیدمی هایی که در آن دوران شکل گرفت؛ در خود ایران بین چهار تا هفت میلیون تلفات نفوس داشتیم. این هایی که این کار ها را برای گسترش حکمرانی خودشان کردند، در این عصر جدید هم حتما انجام خواهند داد. این ها برای این که بشر را وادار به پذیرش الگوهای مجازی کنند دست به هر کاری می زنند.

امت مسلمان در مقابل تمدن مدرن

حالا نقطه مقابل این تمدن چیست؟ نقطه مقابل این تمدن، شکل گیری اخوت ایمانی در دستگاه انبیاء الهی است. به تعبیر قرآن، اولیاء طاغوت و فراعنه و کسانی که مردم را دعوت به پرستش خودشان می کنند «عَلا فِي الْأَرْضِ»(قصص/4) استعلا و برتری جویی دارند؛ کسانی که طغیان می کنند، طاغوت اند و می خواهند دیگران را زیر چتر خودشان قرار بدهند. فضای رحمانی و محبت آمیز و صمیمیت و مودت و محبت بر محور ولایت این فراعنه شکل نمی گیرد، بلکه خود پسندی و منفعت جویی در این فضا فرصت رشد پیدا می کند. ابلیس، صفاتی را در عالم بسط می دهد و با آن صفات حکم رانی و حکومت می کند و نفوس را تحت سلطه خودش در می آورد.

در جامعه ای که سوخت حرکت اجتماعی اش حسادت، حرص به دنیا، سلطه طلبی و سلطه ورزی است، نوع دوستی و محبت منتفی می شود. انسان ها در این اجتماع، دائما به تضاد منافع می رسند و زندگی هایشان از هم جدا می شود. «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی» ما هم هر چه بیشتر به آن سمت حرکت کنیم، این تضاد منافع، بیشتر در جامعه ما رشد می کند. در نقطه مقابل، در جامعه ای که بر محور انبیاء الهی شکل می گیرد، روابط مردم با یکدیگر، روابط حمیده می شود. گسترش کرامت، اخلاق و آزادی که شعار های دنیای مدرن است، جز در سایه تکیه به حضرت حق شکل نمی گیرد.

البته منظور من این نیست که هیچ انسان معنویت طلب و نوع دوستی در غرب نیست. ممکن است وجود داشته باشد، کما این که در کاخ فرعون هم مؤمن آل فرعون بود؛ جناب آسیه و خود حضرت موسای کلیم در این کاخ بزرگ شدند. انسان می تواند خلاف موج حرکت بکند. نکته این است که موجی که در کاخ فرعون و تمدن غرب است، موج سلطه طلبی و سلطه جویی است، نه گسترش اخلاق حمیده.

نکته دوم هم این است که این طور نیست که در جامعه غرب، هیچ حقی وجود نداشته باشد. به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ای که از بدعت ها صحبت می کنند این نکته را می فرمایند «فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ »(1) اگر باطل را از آمیختگی با حق جدا بکنند، بر کسانی که حق جو هستند هیچ امری مشتبه نمی شود و متوجه می شوند که این باطل است. «وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ  لَبْسِ  الْبَاطِل » اگر آن پوشش باطلی را هم که بر روی حق می اندازند، از روی حق بردارند «انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ» زبان مخالفان قطع می شود و دیگر نمی توانند علیه حق حرف بزنند.

پس چرا این طور نیست؟ «وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ  وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ» حق و باطل را می گیرند با هم قاطی می کنند. «فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ» اینجاست که شیطان بر اولیاء خودش استیلا پیدا می کند «وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ  مِنَ اللَّهِ  الْحُسْنى » یک عده خاصی هم نجات پیدا می کنند. پس فتنه شیطان، فتنه آمیزش حق و باطل با هم است.

پس این طور نیست که در غرب هیچ عنصر حقی نباشد. بحث سر این است که این شعار آزادی، عدالت و کرامت انسان که این ها می گویند، آیا در سایه این نوع گسترش اخلاق منفت طلبانه و این مدل حکمرانی قابل تحقق است یا خیر؟ اگر در یک جامعه ای قرار باشد که روابط بر اساس کرامت باشد، این جامعه احتیاج به یک منبع کرامت دارد؛ انسانی که کریم نیست و لئیم است که نمی تواند با دیگران روابط کریمانه داشته باشد.

سرچشمه کرامت، محبت، عزت و رحمت خدای متعال است. اگر جامعه ما به حضرت حق متصل و معتصم بشود، این صفات در ما پیدا می شود. ما در قرآن دو مدل امام داریم؛ یک ائمه ای که «أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»(قصص/41) و یک ائمه ای که «أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»(انبیاء/73) به حق هدایت می کنند و به امر الهی امامت می کنند؛ این ائمه معتصم به حضرت حق هستند. این ائمه ای که متصل به خدای متعال می شوند، صفات الهی در آن ها ظاهر می شود و جنود عقل به آنها عطا می شود؛ لذا منبع کرامت و رحمت این ائمه هستند.

همان طوری که امام کلمه تقواست، کلمه کرامت هم هست «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»(حجرات/13) کرامت از خدای متعال ناشی می شود. خود خدای متعال هم رفتارش با بندگان کریمانه است؛ در ابوحمزه خوانده اید «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي» خدا را حمد می کنم که من را به دیگران واگذار نکرد که اگر می کرد، من را خوار می کردند؛ خودش عهده دار من است و من را کریمانه اداره می کند.

امام هادی علیه السلام در زیارت غدیریه می فرمایند «وَ أَنْتَ الْقَائِلُ لَا تَزِيدُنِي  كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً وَ لَوْ أَسْلَمَنِي النَّاسُ جَمِيعاً لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعاً» چرا اگر مردم دور شما جمع بشوند بر عزتتان اضافه نمی شود و اگر پراکنده بشوند نگران نمی شوید؟ چون «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ» کسی که معتصم بالله است و دست به دامن خداست، با اتکاء به حضرت حق عزیز می شود و رفت و آمد عالم در دل او اثر نمی گذارد.

کسی می تواند جامعه را بر محور کرامت بگرداند که با اتکاء به خدا، معدن کرامت و رحمت و مخزن علم و حکمت شده باشد. به تعبیر قرآن «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(مائده/55) کسی که دائم در حال اقامه نماز و بندگی و تواضع و خشوع در مقابل حضرت حق است، ولی جامعه است؛ او دائم به این سرچشمه رحمت متصل است و از این سرچشمه، مواهب را دریافت می کند و به زیر دست ها و امت خودش می بخشد؛ آنچه که از ارزاق گیر ما می آید از زکات امام است.

پس یک امامی هست که که متصل به حضرت حق است و نمی خواهد از ما ارتزاق کند و یک سری انسان های شیطان صفت هم هستند که از توجه قلوب لذت می برند و ارتزاق می کند؛ این ها زالو صفت هستند و از خون اجتماع تغذیه می کنند. اگر محور جامعه، آن امام حق باشد، روابط جامعه بر اساس محبت و رحمت شکل می گیرد و مردم آن جامعه «الْمُتَحَابُّونَ  فِي  اللَّهِ» می شوند. روز قیامت به اینها می گویند «أَيْنَ  الْمُتَحَابُّونَ  فِي  اللَّهِ »(2) این ها برمی خیزند و بدون حساب و کتاب وارد بهشت می شوند.

از آن طرف، جامعه ای که زیر مجموعه ابلیس بشود، دیگر این اخلاق خوب در آن پیدا نمی شود و جامعه بر اساس صفات رذیله شکل می گیرد. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ یا بَنی  آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ»(یس/60) کسی که صفتش عداوت است که نمی شود ذیل ولایت او صفت کرامت و رحمت شکل بگیرد. نمونه ولایت شیطان، همین ترامپ است؛ این مستکبرین می آیند و ملت ها را تحقیر می کنند و منابعشان را هم می برند. بنابراین طاغوت می خواهد که ما بنده او باشیم.

نکته دیگری که وجود دارد این است که اگر کسی خدا را نپرستد، به پرستش شیطان و نفس می افتد «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(جاثیه/23) کسی که نفس خودش را می پرستد و خودش را محور می داند، می خواهد که همه کائنات، زیر سلطه او باشند؛ این فرد دیگر حتی نسبت به همسر و فرزند خودش هم نمی تواند محبت و فداکاری بکند. البته اگر یک موقعی هم می بینید که در غرب، مادران واقعا به فرزندشان محبت می کنند، این ناشی از تربیت اجتماعی غرب نیست، بلکه ناشی از فطرت الهی است.

نکته این است که غرب دارد همین محبت های فطری را هم از بین می برد. به تعبیر قرآن «یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»(بقره/27) این ها دارند آن رشته های محبت و رحمت را هم قطع می کنند. به عنوان یک نمونه، این میزان سقط جنینی که در غرب وجود دارد آن محبت مادر به فرزند را نابود می کند. روابطی در غرب شکل گرفته که وقتی نظرسنجی می کنند، در بعضی از کشور های پیشرفته، بالای هشتاد درصد مردم می گویند که ما سگ خودمان را بیشتر از بچه های مان دوست داریم؛ این ها همه ناشی از قطع شدن آن روابطی است که خدای متعال فرموده است.

سخن بنده این است که اگر ما هم بر محور دنیای غرب و با همان فرمان و بر محور این اولیاء طاغوت حرکت کنیم، اوضاعمان سر و سامان نمی یابد. این ها اصل را بر منافع خودشان گذاشته اند و دیگران را هم به تضاد منافع مبتلا می کنند و در این تضاد منافع هم به دنبال تأمین منفعت حداکثری خودشان هستند. شما می بینید در غربی که شعار های آزادی و کرامت و عدالت می دهد، سرمایه داران انگشت شماری وجود دارند که زیر پنجاه نفرند، ولی مجموعه ثروت آن ها بالاتر از نصف ثروت جامعه جهانی است.

حالا جامعه انبیاء در نقطه مقابل این جامعه است. در جامعه ای که بر محور ولی حق است، همه صفات حمیده ظهور پیدا می کند. فقط این امت است که با صفات حمیده شکل می گیرد و روابط افرادش بر اساس اخوت می شود. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا»(آل عمران/103) ما باید یک اعتصام جمعی به حبل الله داشته باشیم و تفرق پیدا نکنیم.

در ادامه آيه می فرماید «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» به یاد بیاورید نعمتی را که خدای متعال بر شما نازل کرد «إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً» آن زمان که با هم دشمن بودید «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» و او قلوبتان را با هم تألیف کرد «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» و به این واسطه با هم برادر شدید و روابطتان رابطه اخوت شد؛ این اخوت حقیقی هم بر محور نبی اکرم کل می گیرد.

امیرالمؤمنین در خطبه قاصعه می فرمایند خدا یک پیامبری را فرستاده که همه معادلات عالم را تغییر داده است. وقتی حضرت به دنیا آمد «بِأَنْ كَشَفْتَ  عَنْ  نُورِ وِلَادَتِهِ  ظُلَمَ  الْأَسْتَارِ وَ أَلْبَسْتَ حَرَمَكَ فِيهِ حُلَلَ الْأَنْوَارِ»(3) پرده های ظلمانی برداشته شد و کعبه در حله های نور پیچیده شد. این پیامبر که آمد همه چیز عوض شد و روابط مردم باهم کریمانه شد و اخلاق و محبت در جامعه جاری شد. همین هایی که سر هیچ و پوچ با هم می جنگیدند، به جایی رسیدند که برای یکدیگر ایثار می کردند؛ این اتفاقات، فقط بر محور ولی حق می افتد. لذا دستور می دهد که اگر می خواهید آن الفت ادامه پیدا کند «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ». بنابراین روابط اجتماعی ما باید بر محور امام حق شکل بگیرد تا این الفت و محبت در جامعه ما باقی بماند.

حالا روایات بسیار زیادی داریم که می فرماید اخوت مؤمنین، ریشه در یک امر عمیقی دارد و صرفا یک امر ظاهری نیست «فَالْمُؤْمِنُ أَخُو اَلْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ اَلنُّورُ وَ أُمُّهُ اَلرَّحْمَةُ»(4) شخصی به حضرت عرض کرد آقا من گاهی غصه دار می شوم و زن و بچه ام هم می فهمند، ولی هر چه جستجو می کنند، می بینند که حادثه ای برای خودم پیش نیامده است. حضرت فرمودند مؤمنین با هم مرتبط اند؛ حتما برادر مؤمنت در جای دیگری دچار یک گرفتاری شده که شما اینجا غصه دار می شوید.

در روایتی آمده است که ارواح مؤمنین به هم متصل است؛ به تعبیر من، این ارواح، مانند ظروف متصله اند و یک رشته حقیقی و یک پدر حقیقی واحد دارند. «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ  الْأُمَّةِ» که مجازی نیست. حالا بر محور این ابوت، یک اخوتی شکل می گیرد به نام اخوت ایمانی. روح این اخوت ایمانی، رابطه مردم با امام است و عمق آن، رابطه امام با خداست. لذا رابطه اخلاقی در امت، حول امام حق شکل می گیرد. نکته ای که وجود دارد این است که امام مستغنی از ماست و مؤمن هم وقتی مؤمن بشود، دیگر مستغنی از دیگران می شود؛ مؤمن برای خدا کار می کند و از خدا می گیرد و به دیگران می بخشد.

در روایت دیگری آمده است که وقتی دو نفر مؤمن با هم دست می دهند، خدای متعال اول به آن کسی توجه می کند که محبت بیشتری نسبت به برادر خودش دارد. در جای دیگری آمده است که وقتی به زیارت برادر مؤمن خودت می روی و چیزی جز روابط ایمانی را در نظر نداری و دنبال منافعت نیستی، به زیارت خدا رفته ای. روابط بین آنها روابط بهشت است.

بحث روابط رحمت و پیوند اجتماعی و ارتباط آن با عاشورا

اینها را عرض کردم که در فضای محرم حتماً منبر و تبلیغ باید بر محور محرم و عاشورا باشد. ولی باید این بحث های مهم اجتماعی ذیل بحث عاشورا مطرح شود. از جمله مباحثی که می شود در فضای محرم به آن پرداخت، بحث وصیت نامه نورانی سید الشهداست که به برادرشان محمد حنفیه نوشته اند. در این وصیت نامه آمده است «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً» حضرت می گویند قیام من برای این ها نیست و من به دنبال فساد نیستم «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي». حالا سؤال این است که امت چطور فاسد شده است؟ فساد امت که همین طوری پیدا نمی شود؛ وقتی امت از مدار اتصال به امام خارج می شود فاسد می شود.

«وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ * الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ» این فاسقین روابط رحمت را قطع می کنند و می خواهند روابط دیگری را رواج بدهند؛ بنی امیه می خواهند روابط مردم در جامعه، طور دیگری باشد و در عالم فساد رخ بدهد. این فسادی که در امپراتوری مدرن غرب شکل گرفته است، ادامه همان دستگاه سقیفه و بنی امیه است؛ این فسادی که امروز در دنیا می بینید، برای یک روز نیست، بلکه برای داستان سقیفه و بنی امیه است.

بعد از ماجرای سقیفه، ابوسفیان همراه با عباس، یعنی عموی حضرت امیر خدمت حضرت رسید و گفت آقا شما قیام کنید، من و عمویتان هم پشتتان هستیم؛ من اعتبار سیاسی دارم و عموی شما هم یک شخصیت معنوی است و جایگاهی بین مردم دارد. حضرت در جواب آن ها می فرمایند که این شدنی نیست و وقت حکومت ما گذشت. «لَكِنِ  انْدَمَجْتُ  عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ»(5) یک حقایقی را من می بینم که اگر آن ها را بگویم و اظهارشان کنم، شما مثل طناب در چاه عمیق به خودتان می لرزید.

بنابراین این اتفاقاتی که دارد بر محور فراعنه و مستکبرین در عالم می افتد، باید برای مؤمنین توضیح داده بشود و ریشه های این اتفاقات باید تبیین بشود. باید این فساد را نشان داد و تبیین کرد که ذیل این فساد است که همه چیز در عالم به هم می ریزد و جامعه، تبدیل به یک جامعه شیطانی می شود.

در ذیل آیه شریفه «لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»(اعراف/56) روایتی آمده است با این مضمون که «أصْلَحَهَا بِرَسُولِ اللهِ وَ أمِيرِ الْمُؤمِنِينَ »(6) اصلا اصلاح عالم با نبی حق و ولی حق انجام می شود؛ غیر از این ها چه کسی می تواند مصلح باشد؟ وقتی این آدم مصلح، از مدار جامعه بیرون برود، کسانی جای او را می گیرند که قصد فساد دارند و به دنبال افساد فی الارض هستند. آن افسادی که حضرت در آن زمان با آن می جنگیدند، همین افسادی است که الان تبدیل به دنیای مدرن شده است؛ این دنیای مدرن، امتداد همان امپراتوری بنی امیه و سقیفه است.

حالا باید آن روابط عمیقی که در جامعه ولایی، حول امام حق شکل می گیرد را با روابط تضاد منافعی که حول اولیاء طاغوت شکل می گیرد مقایسه کرد. در جامعه ای که امام حق حاکم نباشد، از همان ابتدا، اختلاف طبقاتی آغاز می شود؛ کم کم بدری ها و احدی ها، سهمیه بیت المال شان را اضافه می کنند و مسائل دیگری هم در این جامعه اتفاق می افتد که موجب بی عدالتی می شود. ما در دنیای امروز باید برای مردم توضیح بدهیم و روشن کنیم که چاره ای جز برگشتن به دامن اولیاء الهی و معصومین علیهم السلام برای عبور از این فتنه ها و شیطنت ها نداریم. حضرت سید الشهداء هم در روز عاشورا برای همین امر قیام کردند «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي».

جایگاه امام حسین در این تقابل تمدنی و مطالب مناسب برای تبلیغ

یکی از موضوعاتی که بنده تأکید دارم که در این ایام حتما به آن بپردازید، بحث فضیلت مجالس عزاداری و فضیلت زیارت و بکاء بر اهل بیت است. شاید روی کمتر عبادتی به این اندازه تأکید شده باشد؛ چون کمتر عبادتی به این اندازه در اصلاح فردی و اجتماعی ما تأثیر دارد. در روایات آمده است که اشک مطهر قلوب است و باعث احیای قلب می شود. من احساس می کنم که الان متدینین و مذهبی های ما یک مقداری نسبت به امر عزاداری و زیارت ممکن است خدای نکرده کوتاهی بکنند. خیلی خوب است که شما این دسته از معارف که فراوان هم هستند و در منابعی مانند کامل الزیارات و جلد چهل و چهارم بحار پیدا می شوند را ملاحظه بفرمایید و بعضی از این ها را در این ایام برای مردم بیان کنید.

نظر بنده در مورد بحث هایی که در فضای محرم انجام می شود این است که این مباحث مطرح شده، باید محرمی باشند؛ یعنی هر چه می گویید باید بر محور عاشورا باشد. لذا یکی از پیشنهاد های بنده این است که کلمات و سخنان امام حسین علیه السلام را بخوانید و به دقت ترجمه کنید و بحث های خوب و عمیق آن را برای مردم بگویید. امام رضا علیه السلام فرمود «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا»(7) عرض کردند چطور امر شما را احیا کنیم؟ حضرت فرمودند معارف ما را یاد بگیرید و به مردم یاد بدهید «فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ  كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» اگر مردم محاسن کلام ما را بفهمند از ما تبعیت می کنند. ما باید لطافت های کلام اهل بیت را تلقی کنیم و برای مردم بگوییم. این تلقی، هم مطالعه می خواهد، هم فکر و هم التجاء و التماس.

یکی از مطالب پرباری که می توان در این ایام در مورد آن صحبت کرد، این عبارت وصیت نامه حضرت به محمد حنفیه است که می فرماید «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي» در مورد هر چهار موضوع اصلاح، امر به معروف، نهی از منکر و اقامه سیره می توان یک دهه بحث ارائه داد. مثلا در مورد فساد، می شود بحث کرد که ریشه این فسادی که اتفاق می افتد کجاست و امام چطور با این فساد مقابله می کند؟

یکی دیگر از موضوعاتی که می توان به آن پرداخت، همین بیانی است که حضرت در یوم الترویه دارند «خُطَّ الْمَوْتُ  عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ»(8) ایشان یک تصویر زیبایی از مرگ ارائه می دهند و می فرمایند که من به طرف محل شهادت خودم می روم و مشتاق دیدار گذشتگان و جد و برادر خودم هستم. بعد می فرمایند «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ» اگر کسی حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد «مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ» و آمادگی نفس پیدا کرده برای لقاء الله، با ما بیاید. این توطین نفس برای موت و مرگ، شرط همراهی با امام است؛ اگر کسی بخواهد با امام همراه شود باید آماده شهادت و طالب مرگ باشد و از دنیا بزرگ تر شده باشد.

حضرت فرمودند «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا» رحلت یعنی کوچ؛ کسی که این طور است، باید کوچ کند و بارش را بردارد. فرق کوچ با سفر این است که در کوچ، بازگشتی وجود ندارد. لذا کسانی که این چهار خصوصیت را دارند و با امام همراه می شوند، به مقصد می رسند.

کار و بحث و تبلیغ بروی جریان مقابل و ابتلائات مقابله

بحث دیگری که پیشنهاد می دهم ارائه بفرمایید بحث ابتلائات است؛ آیات فراوانی هم در این زمینه داریم از جمله آيه «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»(بقره/155-156) صابر کسی است که در این سختی ها به بشارت می رسد. در روایات هست که کمال این صبر، برای شیعیان در دوره قبل از ظهور است. صابرین کسانی هستند که وقتی با مصیبت روبرو می شوند «قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» آن هایی که می فهمند که مبدأ و مقصد این دنیا، حق است و ما باید با طرح خدا در عالم زندگی کنیم، می توانند صبر کنند. این ها هستند که این ابتلائات را در طرح بزرگ الهی می بینند و می توانند پایداری کنند. پایداری یعنی توجه به مبدأ و مقصد و دیدن این صحنه ها، در طرح خدای متعال و حرکت کردن مطابق با دستورات خداوند.

مثلا اگر در کنار وجود مقدس نبی اکرم، یک جبهه نفاقی شکل می گیرد، ما باید بدانیم که این ها در طرح خدای متعال قرار دارند و ما باید در مقابل این منافقین، به دستور خدا عمل کنیم. یعنی این جبهه نفاق، صورت مسئله جامعه مؤمنین است؛ نباید این طور باشد که مؤمنین بگویند به خاطر این که درون جبهه حضرت، نفاق شکل گرفته، پس ما با حضرت خداحافظی کنیم. اتفاقا در سوره برائت توضیح داده می شود که در جامعه مؤمنین، سه جریان شکل می گیرد؛ جریان کفر، نفاق و ایمان. بعد صفات و نحوه مواجهه با هر کدام توضیح داده می شود. بنابراین درگیری با جریان کفر و نفاق برای خالص سازی مؤمنین نیاز است.

البته باید توجه داشت که این بحث ها، به معنی توجیه کردن اشتباهات نیست، بلکه به معنی این است که در ورای همه این اتفاقات، دست حضرت حق قرار دارد و ما باید نقشه حضرت حق را در ورای این ابتلائات ببینیم و با نقشه حضرت حق و امام مان همراه باشیم و راه برویم؛ اصلا منتظر بودن یعنی همین همراهی با نقشه کلان حضرت.

روایتی نقل شده است که وقتی یزید در شام با امام سجاد علیه السلام برخورد کرد، این آیه را خواند که «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ»(شوری/30) این مصیبتی که برای شما پیش آمده به خاطر گناهان خودتان است. حضرت فرمودند این آیه ربطی به ما ندارد؛ آیه ما این است «ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في  أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في  كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ * لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى  ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ»(حدید/22-23) لذا ما متأسف نیستیم و غصه ای نمی خوریم، چون چیزی را از دست نداده ایم. این مانند همان است که حضرت زینب سلام علیها به ابن زیاد فرمودند «مَا رَأَيْتُ  إِلَّا جَمِيلاً» در کار خدا جز زیبایی نیست.

این یعنی حوادثی که برای آن کسانی که در حال مسابقه در راه خدا هستند، پیش می آید در کتاب الهی تقدیر شده است و دیگر جای نگرانی هم نیست. این ها دارند در راه خدا حرکت می کنند و واقعه های اطرافشان نیز تدبیر و تقدیر شده است. لذا اگر مؤمنین بخواهند با عاشورا حرکت کنند، طبیعتا بلایی که در محور عاشورا متوجهشان می شود از همین جنس است «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى  ما فاتَكُمْ». به نظر من می آید این مشکلاتی که ما در مسیر ادامه انقلاب اسلامی، یعنی در مسیر ادامه عاشورا داریم، از همین جنس است. بنابراین به نظر بنده باید یک دید معرفتی به جبهه حق و باطل و درگیری و اختلاط این دو جبهه داشت. ما باید این دو جبهه را بشناسیم تا از این ابتلائات، موفق بیرون بیاییم.

بحث مهم گسست و پیوند اجتماعی مومنین در عبور از بلاها

و بدانید که بحث گسست اجتماعی و کاری که مومنین باید انجام بدهند را می خواهید بحث کنید باید همین فضای درگیری و تقابل و کمک ها برای عبور امت از این بلاهاست. در زمان امام صادق علیه السلام که بین بنی امیه و بنی عباس درگیری بود، بعضی شیعیان خیال می کردند که این قیام ها می تواند به نفع حضرت تمام بشود و برای همین به امام صادق فشار می آوردند که ایشان قیام کنند. شخصی به کوفه آمده بود و به امام پیشنهاد قیام می داد. امام صادق پرسیدند که آيا در محبت ما به جایی رسیده اید که اگر نیاز مالی داشتید، بروید در خانه رفیقتان و کیسه سر بسته سکه هایش را بگیرید، مهرش را بشکنید و به اندازه نیازتان بردارید؟ عرض کرد نه؛ هنوز این طور نشده ایم. حضرت فرمود شما که در مالتان بخیل هستید، در جانتان بخیل ترید. مؤمنین باید به نقطه ای برسند که جمع المال شوند و الا نمی توانند کنار امام بایستند. کسی که مالش، برای خودش است، جانش هم برای خودش است.

عرض من این است که اگر می خواهیم از این دست بحث ها مانند بحث اخوت یا بحث گسست اجتماعی را بگوییم، باید بر مدار امام این بحث را ارائه بدهیم. روایات فراوانی هم در این زمینه در جلد دوم کافی وجود دارد از جمله باب هایی مانند باب تراحم، تعاطف، دیدار، دست دادن، حقوق الاخوان و موارد دیگر؛ این روایات خواندنی در این کتاب وجود دارد و بحث های خوبی هم می توان در موردش ارائه داد و تقریبا هم جزء بخش مغفول روایات اخلاقی و معرفتی ماست.

سؤال شده است که نقش گسست اجتماعی و جلوه آن در محیط تبلیغی به چه شکلی است؟ ببینید اگر این بحث صرفا بخواهد به صورت یک بحث اجتماعی و نظریه اجتماعی دنبال بشود، نمی توان آن را در منبر مطرح کرد؛ ولی می توان بحث فساد را مطرح کرد و تبیین کرد که پیامد های آن فسادی که دارد در امت اتفاق می افتد و جامعه را از مدار امام خارج می کند این است که روابط رحمت قطع می شود «یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ». فساد، روابط رحمت را قطع می کند و به جایش روابط بغضاء و کینه را می نشاند. می توان بحث گسست اجتماعی را در ارتباط با این معارف بیان کرد.

از طرف دیگر هم بحث پیوست اجتماعی را می توان ذیل بحث اصلاح مطرح کرد؛ اصلا یکی از شئون اصلاح اجتماعی همین است که روابط بندگی خدای متعال، بین آحاد جامعه برقرار بشود و مردم جامعه اهل «الْمُتَحَابُّونَ  فِي  اللَّهِ» بشوند. برای استفاده از روایات هم می توانید به کتاب ایمان و کفر در جلد دوم کافی، تفسیر برهان و نور الثقلین مراجعه کنید.

به طور کلی هر موضوعی را که شما می خواهید برای مردم بگویید، باید به یک نوعی عاشورا محور بحث شما باشد. مثلا در بحث ابتلائات اجتماعی می توانید برای مردم بگویید که نسبت این ابتلای اجتماعی با بلای امام چیست. زیارت عاشورا، به همین موضوع پرداخته است؛ این زیارت، مناسک سلوک جامعه مؤمنین با بلای سید الشهداست. در این زیارت از سلام و توجه به امام، تا درک عظمت مصیبت و بصیرت نسبت به گستردگی صف دشمن و بعد از آن هم لعن و برائت وجود دارد. شما می توانید این زیارت را بر محور روابط اجتماعی هم شرح بدهید. کتاب هم در این زمینه ها زیاد است، از جمله کتاب مرحوم آقای نجمی که سخنان امام حسین از مدینه تا کربلاست.

تحلیل گسست اجتماعی و تمدن مدرن غرب

الان مسئله ای که مطرح می شود این است که این گسستی که در جامعه ما هم وجود دارد و بین روحانیت و مردم و حتی بین آحاد جامعه، فاصله افتاده است ناشی از چیست؟ این که در کلان شهر های ما مردم از هم دور افتاده اند به چه دلیل است؟ نکته این است که ما به اندازه ای که نظم جهانی را بپذیریم و ذیل دنیای مدرن زندگی کنیم، به همان اندازه هم پیامدهایش شامل حال ما می شود؛ این گسست اجتماعی هم ناشی از همین مطلب است. به نظر من یکی از عمده ترین بحران های انقلاب اسلامی، دوگانه انقلاب اسلامی و ادبیات مدرن است. از یک طرف غرب زده ها می خواهند الگو های مدرن را بی کم و کاست اعمال بکنند و از آن طرف هم اقتضای جامعه ما این نیست و ما می خواهیم که اسلام در جامعه ما حاکم باشد. این دوگانه، یک بحران جدی درست کرده و ما باید این دوگانه را حل کنیم.

الان معنا ندارد در جامعه اسلامی، دو تا مؤمن با همدیگر رقابت بکنند. مثلا چیزی که الان شما در بازار بورس می بینید، قطعا نمونه بازار اسلامی نیست؛ البته بنده نمی خواهم بحث فقهی ارائه بدهم و فعلا بحث بنده بحث اخلاقی است. قبلا در بازار ما این طور بوده که یک کاسب مؤمن اگر ما یحتاج آن روز خود را کسب کرده بود و باز هم برایش مشتری می آمد، مشتری را به رفیقش ارجاع می داد و می گفت که من به اندازه نیاز امروزم فروخته ام؛ شما از فلانی خرید کنید؛ اما امروزه، بازار سرمایه داری به هیچ وجه این طور نیست و تا ورشکستگی رقیب با او رقابت می کنند. این خاصیت نظام سرمایه داری است نه بازار اسلامی. اگر هم بازار ما این طور شده است، به خاطر این است که رنگ اسلام را از دست داده و رنگ سرمایه داری به خود گرفته است.

برای مثال و فهم بهتر سرمایه داری، به این کارخانه های بزرگ لبنی که شکل می گیرد توجه کنید. وقتی این کارخانه ها راه افتادند، همه این فروشگاه های کوچکی که برای خودشان دامداری و تولید لبنیات داشتند، تبدیل به کارگران این شرکت ها شدند و بعد هم بین این ها رابطه کارفرما و کارگر برقرار شد. حالا آیا این رابطه کارفرما و کارگر که به این شکل در کارخانه های ما هست، برای اسلام است یا نظام سرمایه داری؟ اصلا معلوم نیست اسلام، کارخانه متمرکز را به این شکل بپسندد؛ چون این مدل تمرکز سرمایه، موجب پدید آمدن اختلاف طبقاتی می شود. بنابراین اگر نظام غرب در مواردی در جامعه ما نفوذ کرده باشد، باید بپذیریم که مفاسد آن نیز در جامعه ما جاری خواهد شد.

بعضی ها می گویند با این که این گسست اجتماعی که در غرب رخ داده، ولی غرب این همه پیشرفت های پیاپی در تکنولوژی داشته است. درست است که این جامعه که یک انسجام ظاهری، بر محور پرستش ماده و اولیاء طاغوت دارد، ولی این انسجام پایدار نیست. قرآن از این تعبیر می کند «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»(ابراهیم/24-25) بعد می فرماید که «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ» این پیشرفت های ظاهری، دلیلی بر این نیست که این ها انسجام داشته باشند، بلکه این ها هیچ گونه قراری ندارند.

البته با این که الان از این تکنولوژی به عنوان پیشرفت یاد کردیم، ولی من این ها را پیشرفت نمی دانم. حدود ده سال پیش بنده یک مصاحبه ای داشتم و آنجا عرض کردم که اگر جهان در قبل از رنسانس متوقف می شد، بشر سعادت مندانه تر از امروز می زیست. این بحث، خیلی جدی است و الان طرفداران زیادی هم دارد. بنابراین اصل این که تکنولوژی پیشرفت باشد محل بحث است، ولی بر فرض هم که یک پیشرفت هایی باشد، این پیشرفت ها به معنای حقانیت و انسجام درونی نیست.

البته این حرف ها معنایش این نیست که این تکنولوژی ها را نابود کنیم. برخورد با علم و تکنولوژی غرب پنج شکل دارد؛ یکی انزوا که یعنی ما برویم در یک گوشه ای و در غار زندگی بکنیم که رویکرد غلطی است. دومین رویکرد، پذیرش مطلق است؛ مثل ملکم خان ها و خیلی از غرب زده های دیگری که می گویند غرب را کاملا بپذیرید و دین داری و سنت های خودتان را اصلاح کنید. رویکرد بعدی مدرنیزاسیون و اصلاح قرائت دینی است که این دو هم باطل است. مورد بعدی، درگیری کور مثل داعش است که باز هم باطل است. پنجمین رویکرد، استحاله است؛ استحاله یعنی دنبال تمدن اسلامی باشیم و تمدن غرب و امکاناتش را در درون جهاز هاضمه تمدن خودمان استحاله کنیم. مثل کود شیمیایی که استحاله می شود و تبدیل به مواد خوراکی و قابل تغذیه می شود.

برنامه اصلی در عبور از گسست ها به سمت امت واحده ایمان

حالا سؤال این است که برنامه اسلام و شیعه، برای جلوگیری از ایجاد این گسست های اجتماعی چیست؟ چون این طور نیست که ما گسست اجتماعی را بخواهیم؛ این مدلی که غرب آورده، مدلی است که از سقیفه و شیاطین و فراعنه تاریخ ناشی شده به تدریج گسترش پیدا کرده تبدیل به یک تمدن شده است. این تمدن هم لایه های خودش را طی کرده و تبدیل به یک سبک زندگی شده است و مدل خوراک و پوشاک و مسکن و شهرسازی و ازدواج و طلاق و اشتغال را تغییر داده است. حالا تغییر این تمدن و سبک زندگی، با نصیحت و موعظه که ممکن نیست؛ تغییر این سبک زندگی یک سری اقدامات بزرگ اجتماعی می خواهد که یکی از آنها انقلاب اسلامی است.

محور همه این اتفاقات عظیمی که برای اصلاح امت شکل می گیرد، عاشوراست. عاشورا محور برگرداندن امت از مدار شرک و بت پرستی و نفاق، بر مدار توحید و امام حق است. عاشوراست که جامعه را از مدار تنازع و گسست و صفات رذیله، به مدار اخوت و برادری دینی باز می گرداند؛ اصلاح امت یعنی همین برگرداندن جامعه به توحید.

ریشه اصلی فساد، جدایی از توحید است «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»(انبیاء/22) جامعه باید به مدار توحید برگردد تا اصلاح بشود و برگشتن به مدار توحید، با امام حق است که میسر می شود. در ذیل آیه شریفه «لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» حضرت فرمود «أصْلَحَهَا بِرَسُولِ اللهِ وَ أمِيرِ الْمُؤمِنِينَ» اصلاح بر مدار رسول و ولی حق او اتفاق می افتد.

بنابراین ما وارد یک میدان درگیری بزرگ شده ایم و الان باید اقدامات فراوانی داشته باشیم. یکی از اقداماتی که باید داشته باشیم، همین ادامه دادن حرکت خودمان به سمت دولت حضرت بقیه الله است. وقتی حضرت تشریف بیاورند، ابتدا بساط باطل و ظلمات اولیاء طاغوت را جمع می کنند و وقتی بساط ظلمت جمع شد، حضرت تجلی می کنند «کَلِمَتَکَ التَّامَّهَ وَ مُغَیَّبَکَ فِی أَرْضِکَ»(9) وقتی آن بساط جمع شد، آن کلمه الهی ظاهر می شود و آن ولایتی که در حجاب بود، بیرون می آید. «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى * وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى»(لیل/1-2) در روایت است که این آیه ناظر به ولایت حضرت امیر است و لیل، دولت سقیفه و نهار، دوران ظهور است.

در روایات گفته شده که منظور از «ماء» که در آیات قرآن آمده است، همان حقیقت ولایت است «أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ»(ملک/30). بنابراین از آنجایی که آب مایه حیات و زندگی است، وقتی هم ولایت حقه امام زمان ظاهر می شود، جهان به حیات طیبه می رسد. وقتی حضرت ظهور کنند، خدای متعال امکانات خودش را نازل می کنند «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»(اعراف/96) و بعد صفات رذیله کنار می رود و صفات حمیده بر محور امام شکل می گیرد و آن اخوت ایمانی به طور کامل نمود پیدا می کند.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 88

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 126

(3) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 2، ص: 606

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 80

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 52

(6) تفسير القمي، ج 1، ص: 236

(7) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 307

(8) نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص: 86

(9) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 589