نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

جایگاه هنر در تمدن بشری/ هنر تمدنی راه مقابله با هنر تخیلی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 15 آبان ماه سال 99 است، که در جمع اهالی هنر انقلاب اسلامی ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ یکی از مهمترین مقدمات در پرداختن به بحث هنر به فعلیت رساندن پیشینه است و در قدم بعد باید برای پیشرفت ظرفیت موجود در پیشینه اسلام تلاش کرد. رویکرد ما نسبت به هنر فلسفه آن را شکل میدهد مثلا اگر رویکرد ما احترازی باشد این رویکرد در فلسفه و حتی فقه هنر تاثیرگذار است. حوزه برای شروع کار در این زمینه نیاز به تشکیل یک قرارگاه دارد که از بسیج حوزه تشکیل شده اند و به صورت آتش به اختیار فعالیت میکنند. اولین کار این قرارگاه این است که ظرفیت نگاه مخاطبین خود را نه تنها نسبت به هنر، بلکه نسبت به مسئله مستحدثه دوران تغییر دهد تا بداند مسئله مستحدثه امروز، تمدن مدرن و مدرنیته است و راه مواجهه با آن را نیز در مقیاس و تراز انقلاب اسلامی بفهمد و اگر بتواند این رویکرد را در آنها ایجاد کند نگاه آنها به اقتصاد، جامعه شناسی و هنر ارتقاء خواهد یافت. باید در مسیر عبور از وضعیت کنونی به وضعیت آینده، عوامل مختلف اعم از ظرفیت بالفعل نیروی انسانی، ظرفیت بالفعل اجتماعی و انقلاب اسلامی و ظرفیت های تاریخی را ملاحظه کنیم، چنانکه ندیدن پیشینه غلط است، تصور اینکه آن پیشینه، ظرفیت پاسخگوئی مسائل آینده را دارد نیز اشتباه و به معنی عدم اندیشیدن به تکامل است؛ گذشته باید استحصال شود ولی باید نقشه ای برای عبور از گذشته ها به آینده ها، با حفظ همه مبانی و جهت گیری های صحیح داشته باشیم. ما باید دشمن را رصد کنیم تا ابتکار عمل در این میدان را از او بگیریم. ما نباید منتظر باشیم آنها طرحی درست کنند و بعد ما بیاییم و با آن طرح مبارزه کنیم. هنر آینده هنر توسعه تخیل است. آنها از سینما و غیره عبور کرده اند و اکنون میخواهند خیال مردم را بوسیله ابزار هایی توسعه دهند.

نکات مطرح شده توسط اعضای لجنه هنر

مهم از نظر ما آنست که جایگاه هنر با توجه به بیانیه گام دوم چیست و چه نقشی در سطوح کلان جامعه و فرهنگ و تمدن ایفا نماید؛ می توان گفت هنر از بحثهای مغفول است و متفکران ما به آن به عنوان یک مقوله تمدن و کلان نگاه نمی کنند لذا گرچه ممکن است امثال آقای رشاد مثلا نکاتی در ذهنشان باشد لکن آثار مکتوبی موجود نیست و ارتکاز خارج از حوزه آنست که حوزه نسبتی با هنر ندارد و آن را جدی نمی گیرد؛ در این لجنه، سعی بر آن بوده که با توجه ویژه به بیانیه گام دوم، تمرکز بیشتر بر روی بحث کانونی «تمدن سازی» باشد و به نظر می رسد این بحث از فلسفه هنر نیز جدی تر و عمیقتر و کلان تر است.

مشکل تنها در حوزه نیست، بلکه به نظر می رسد در فضای آکادمیک نیز این وجهه از هنر نادیده انگاشته می گردد و در فضای آموزشی و کتابهای قابل ترجمه نیز تحلیلی مانند نگاه شما (استاد میرباقری) وجود ندارد؛ مثلا تاریخ هنر که شامل چندین عنوان کتاب قطور است، تنها به سبک بندی هنری تاریخ و مرحله بندی تاریخی هنر غرب و اسلامی پرداخته و به بن مایه هایی که این سبک ها بر اساس آن مبانی ایجاد شده اند، توجه نکرده است؛ لذا برآورد ما از وضعیت اینست که چه در حوزه و چه در خارج از حوزه، کار قابل ذکری در حوزه تمدن سازی هنر وجود ندارد.

به عبارتی چنانکه در کلام متفکران و علمای قدیم، بحثهای جدیدی که طی صدسال اخیر در غرب مطرح شده، همچون زیبایی شناسی و بحثهای مطالعات هنر، وجود ندارد، در فضای فعلی نیز حتی در دانشگاه و حتی در بحثهایی همچون فلسفه هنر که سالهاست تدریس می شود، چیزی بعنوان فلسفه هنر اسلامی یافت نمی شود؛ در یک مورد کتابی از آقای بخاری برخی مباحث ابن سینا و ابن عربی را بصورت پراکنده آورده است و در آخر نتیجه اش آنست که «بحث فلسفه هنر اسلامی نیازمند پژوهش و کار سنگین است» و در حقیقت، فقط پیشنهاد این کار را داده است؛ لذا به نظر می رسد ما در این عرصه ها بشدت نیازمند به نگاه نو هستیم و آنچه شما (استاد میرباقری) در این زمینه نگاشته اید، مغتنم است، زیرا در آن نگاه کلان (به معنی تمدن سازی) وجود دارد.

متاسفانه در مطالعات غربی نیز مطالعات مستقلی در این زمینه وجود ندارد لکن از لحاظ وقوعی این اتفاق افتاده است، مثلا غربی ها تحلیل کردند که به طور مثال نقاشی پرسپکتیو با مسیح سنخیت ندارد و باید رئالیست باشد، و این سبک برخواسته از نگاه جدید به انسان است.

بهرصورت، چه در حوزه و چه در خارج آن، این نگاه که هنر برخواسته از یک مبانی فکری است وجود ندارد با آنکه مراکز آکادمیک سالهاست در این زمینه فعال هستند؛ لکن در حوزه با آنکه چندین مرکز جانبی حوزوی و آموزشی و پژوهشی وجود دارد، لکن حتی یک اتاق نیز برای هنر ندارند، لذا سخن رهبری واقع بینانه است و حوزه از هنر فاصله زیادی دارد.

نگاه ما به هنر سطحی نیست و به مباحث زیباشناسی و فرم یا ظهور و افول سبک های هنری محدود نمی شود بلکه به دنبال نسبت های کلان با توجه به مبانی عمیق هستیم؛ گرچه کسانی همچون شهید آوینی و آقای مددپور نیز در این زمینه صاحب قلم هستند لکن در حیطه حوزوی بصورت جسته و گریخته بحثهایی وجود دارد، مانند آیت الله مصباح که بحثهایی در زیباشناسی دارند و آیت الله جوادی آملی و حضرتعالی (آیت الله میرباقری) و مطابق جستجوی ما چیز دیگری یافت نشده است؛ مرحوم صفائی در بعضی مباحث همچون تمایز هنر دینی و هنر مسلمین و ابتنای هنر اسلامی بر مبانی خاص و سنجش آن بر اساس آن مبانی و نه مبانی تاریخی، فتح بابی داشته اند و مرحوم علامه جعفری نیز راجع به زیبائی بحثهایی دارند، لکن این سطح از نگاه در دیدگاه دیگران مفقود است؛ البته در بیانیه گام دوم به تمدن اشاره شده و باید در این خصوص بحث شود که جایگاه هنر در تمدن سازی کجاست؛ ابتدا باید هنر و تمدن را بطور اجمالی تعریف کنیم؛ هنر چیست؟ تمدن چیست؟ و این دو چه رابطه ای با هم دارند؟

در پیشینه بحث، عمده کار متعلق به سنت گرایان است، غربی ها بیشتر در هنر سنتی اسلامی و ظرفیت های آن، کار کرده اند و آنچه بطور منظم در باب هنر اسلامی در دست ماست میراث نحله فلسفی همچون شوان و روکات و امثالهم است، و حسین نصر، در ایران و جهان، فرد شاخص این دسته است .

آنها به دنبال ایجاد تقابلی میان سنت و مدرنیسم هستند و با تاکید بر وحدت متعالی ادیان، بازگشت به سنت های الهی را لازم می دانند، از نظر آنان یکی از مظاهر بارز جوامع سنتی، هنر است؛ البته برخی از آنها همچون «بروکات شوان و حسین نصر» مسلمان هستند و آنچه بعنوان «هنر و فلسفه هنر اسلامی» در دست دانشگاه هاست، از آنهاست که ظرفیتی تولید شده در حوزه ناب اسلامی نیست؛ آنها با همین تفکر تقابلی بین سنت و مدرنیسم، هنر هندی را هم مقدس دانسته و گرچه آن را ناب و توحیدی نمی دانند، لکن جایگاه ویژه ای برای آن قائل هستند؛ البته تعریف آنان از سنت به لحاظ زمانی نیست و متفاوت از تعریف غرب (در مقابل مدرن) است، آنان سنت را یک امر موازی می بینند که اکنون نیز این تقابل سنت و تجدد موجود است؛ به دلیل فقر حوزه، این تفکر سنت گرائی بخصوص در جامعه هنر دانشگاهی رایج شده و کمتر نیز مورد نقد قرار گرفته است.

می توان گفت در مراکز پژوهشگاه هایی که بطور جدی در زمینه علوم انسانی و اسلامی کار می کنند نیز  کاری جدی در پیشینه هنر در جمهوری اسلامی نکرده اند؛ دو مرکز مهم در خصوص هنر کار می کنند، اول مدرسه اسلامی هنر است که بیشتر جنبه آموزشی دارد و تا مقطع دکتری نیز پیش رفته است، و دیگری دانشکده صدا و سیماست که آموزشی بوده و در خصوص رسانه فعالیت دارد، اداره کل پژوهش های اسلامی صدا و سیما نیز تابع دستورات سازمان است و کمتر فرصت ورود به این مباحث عمیق را می یابد؛ مرکز هنری سازمان تبلیغات نیز بیشتر در فلسفه هنر ورود نداشته و بیشتر در هنرهای تجسمی متمرکز بودند و اکنون نیز کمی کوچک شده اند؛ کتاب آقای بلخاری و آقای مددپور را آنها به چاپ رسانده اند، کتابی نیز از شهید آوینی در اوائل انقلاب منتشر شده است، لکن این کتابها نگاه تمدنی به هنر نداشته و حداکثر به تغذیه هنر و سینما از فرهنگ غربی توجه دارند؛ با استاد صفائی گفتگو نداشته ایم، لکن کتابهایشان را دیده ایم، ایشان زمانی به دنبال کتاب «هنر چیست» از تولستوی بودند، پس از آن کتاب «ادبیات هنر نرم» را منتشر کردند.

نکته دیگر آنست که در هنر نیز موضوعات مختلفی هست مانند شعر یا سینما، که هرکدام پیشینه و سابقه تاریخی دارند و میزان تاثیر هر یک، بسیار متفاوت است؛ و لذا پس از بحث بر روی کلیت هنر، بحث بر موضوعات هنر، نتائج دقیقتری خواهد داشت؛ سخن اکنون در بود و نبود هنر نیست، بلکه موضوع توسعه هنر است.

نکته مهم دیگر فقدان روش است، امتیاز سنت گرایان (با تمام نقدهایی که بر آنان وارد است) این بود که توانستند رویکردی در خصوص رابطه دین و هنر ارائه داده و آن را در دانشگاهها تثبیت کنند، لکن ما دچار فقدان روش در ایجاد این رابطه هستیم، البته گامهایی همچون همایش فقه هنر که به دستور رهبری ایجاد شده، برداشته شده و نتایج خوبی نیز داشته است، لکن فقر اصلی در این زمینه است؛ اضافه بر اینکه ما به مساله هنر نگاهی کلان که تاثیرگذاری عمیقی داشته باشد نداریم؛ البته گاهی برخی بزرگان همچون آیت الله جوادی آملی می گویند «انبیاء اگر امروز بیایند با سینما خواهند آمد» و این واقعا موجب شگفتی شد؛ اگر مبانی ما نسبت به هنر روشن نباشد، چیزی برای عرضه نخواهیم داشت؛ البته ما خوشحالیم که بزرگان حوزه متوجه تاثیرگذاری سینما و موسیقی بر جامعه و اهمیت آن باشند.

نکته مهم دیگر، نقش منطق در تولید محتواست که مثلا با دقت در آثار متفاوت هنر غربی مارکسیستی و کمونیستی بدست می آید؛ مثلا فیلمساز معروف شوروی «ایزنشتاین» برخی از فیلمهای خود را بر اساس منطق دیالکتیک تدوین کرده بود و لذا تماشای آن، از نظر دیگران بسیار خسته کننده به نظر می رسید، لذا اگر منطق عوض شود، اتفاقات بزرگی در سینما بوجود می آید و با دقت در این نکات می توان فهمید که کجا باید تصرف کرد؛ مثلا در فیلمهای غربی که اصالت با فرد است، قهرمان و رئیس یک گروه وجود دارد، ولی در فیلمهای مارکسیستی به جهت اعتقاد به اصالت جمع، قهرمان و رئیس وجود ندارد و همگی باهم کار جمعی انجام می دهند؛ همین نکات در موسیقی نیز قابل توجه خواهد بود؛ به عبارت دیگر، همیشه نگرشها، ساختار ایجاد می کنند و پشت هر ساختاری، دیدگاهی وجود دارد.

در نگاه کلی میخواهیم بدانیم چگونه می توان هنر را با تمدن تعریف کرد؟ آیا چنانکه استاد صفائی می گویند چون هنر میخواهد روایت مطلوب را ترسیم کند لذا در جامعه مدینه النبی، هنر کمرنگ می شود؟

رویکرد نسبت به هنر

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. یکی از مهمترین مقدمات پرداختن به این بحث آن است که برداشتن قدمی بزرگ در عرصه هنر، نیاز به فعلیت رساندن پیشینه دارد و در قدم بعد باید برای پیشرفت ظرفیت موجود در پیشینه اسلام تلاش کرد؛ لازم است نسبت موضوعات نوپدید با اندیشه های فلسفی و فقهی مورد پژوهش قرار گیرد؛ آیا در عرصه فقهی یا اندیشه های صدرایی، مشائی و اشراق، در این زمینه کاری انجام شده است؟ به عبارتی ظرفیت های کهن حوزه اعم از کلامی، فلسفی و فقهی باید از این جهت مورد بررسی قرار گیرد؛ البته ظرفیتهایی که در این چهل سال پس از انقلاب اسلامی به فعلیت رسیده است نیز باید بررسی شود، تا روشن شود چه سرمایه های قدیمی در حوزه های علمیه اسلامی و شیعی وجود داشته و چه سرمایه هایی در این چهل سال حاصل شده است.

به نظر می رسد پاسخ سوالات در عرصه هنر، بیشتر با اندیشه های فلسفی و خصوصا دیدگاه صدرایی بوده است، اکنون باید به سوالات جدی تری که برخی از آن مربوط به عرصه زیباشناسی، معرفت شناسی یا هستی شناسی است پاسخ داد و نسبت آن با اندیشه های فلسفی، کلامی، عرفانی و سپس فقهی را تبیین کرد، خصوصا با رویکرد جدیدی که در تفقه دینی بوجود آمده، سوالاتی اساسی مطرح شده و با روش فقاهتی به پاسخ آن می پردازند؛ لذا ابتدا دو قدم باید برداشته شود: اول، تا کنون چه کارهائی برای استحصال پیشینه مباحث جدی در حوزه هنر در عرصه های مختلف علوم اسلامی انجام شده است؟ دوم، نقشه راه برای تطبیق و تکمیل پیشینه چیست؟

قبل از فلسفه، بحث رویکرد به هنر مطرح است که در حقیقت فلسفه را شکل می دهد، مثلا اگر رویکرد به هنر احترازی باشد یعنی گمان کنیم مثلا باید از هنر حاشیه گرفت، این رویکرد در فلسفه و حتی فقه هنر نیز تاثیرگذار خواهد بود و احکام هنر، احتراز و حرمت و... می شود؛ البته ممکن است در وجهه ای از هنر که زاییده تمدن های مادی است، این رویکرد صحیح باشد و حتی در برخی هنرها با صبغه تاریخی نیز گاهی صحیح است مثلا در مورد موسیقی در روایات آمده است که توسط گروه «قابیلیان» برای جذب فرزندان هابیل اختراع شده است؛ یعنی ممکن است ما نسبت به برخی محصولات تاریخی که برای دستگاه باطل خلق شده و امداد شدند نگاه منفی داشته باشیم ولی معنایش این نیست که نگاه کلی ما به مقوله هنر، آنگونه باشد.

لذا قبل از فلسفه فقه باید رویکرد مثبتمان به هنر و سپس مقیاس آن مشخص شود، آیا ما به هنر به عنوان یک موضوع خرد نگاه می کنیم یا آن را به عنوان یک پدیده اثرگذار در ایجاد تمدن ها و حتی مثلا رشد و زوال تمدن ها می شناسیم؟ غرب معتقد است مثلا انقلاب صنعتی و قبلش هم رنسانس محصول هنر است و در این حد هنر را جدی گرفته اند، آنها انتظارات اجتماعی را با هنر تغییر دادند و سپس اتفاقات اجتماعی بزرگ افتاده است و لذا نقش هنر را خیلی بزرگ می دانند.

لذا به این دوشاخصه باید توجه کرد، اول: رویکرد ما به هنر، آیا رویکردی سه ضلعی است، یعنی گاهی احتراز و تبری، گاهی تقابل و درگیری است و گاهی هم سازندگی است؟ و ثانیا مقیاس هنر؛ آیا نگاه به هنر در حد یک موضوع تاثیرگذار بر تحولات تاریخی و اجتماعی است یا هنر صرفا به عنوان یک موضوع خُرد در کنار بقیه موضوعاتی که تحث تاثیر عوامل دیگر هستند، مطرح است و خود موثر نیست؟ آیا در اعتقاد شما، نگاه حوزه نسبت به هنر تنها احترازی و تبری و انفعال در مقابل هنر مدرن و منفی بوده و در بحث مقیاس نیز به هنر به عنوان یک موضوع کلان تاثیرگذار توجه نشده است؟

لازم است به بیانیه ای که حضرت امام خمینی خطاب به هنرمندان داشته اند توجهی ویژه داشته باشید، امام در آن بیانیه به رویکرد هنر و ماموریت های آن اشاره داشته اند، از دیدگاه امام، هنر باید به نفع فقراء باشد، رویکرد عجیب و جالبی است و امام کارکرد اجتماعی فوق العاده ای برای هنر تعریف می کنند که در نوع خود بی نظیر است و گویا درصدد نقد هنر موجود هستند که در خدمت مستضعفین نیست.

اکنون سه سوال اساسی وجود دارد: اول آنکه آیا در پیشنیه حوزه، بحث قابل توجهی در خصوص هنر وجود ندارد؟ دوم رویکرد پیشینه نسبت به هنر چه بوده و آیا مانند آنچه امروز اتفاق افتاده است، جایگاهی متعالی برای هنر قائل بوده اند یا برعکس به آن توجه نداشته اند. سوم : نقشه راه برای ادامه و تکمیل پیشینه چیست؟

مساله مورد نیاز امروز، ورود بزرگانیست که مبانی را در دست داشته باشند و بتوانند از آن مبانی استنتاج و استخراج کرده و ارائه نمایند، و این در حوزه (به اندازه سنت گرایان غربی) وجود ندارد؛ مثلا در آثار حکمی ابن سینا کمتر به حکمت عملی توجه شده و وقتی به ملاصدرا می رسد تقریبا حذف شده است، ولی به اداره شهر که برسد، هنر جزو ابزار اداره مدینه و مدنیت و جامعه بشر بوده و ایشان کار کرده اند.

به هرصورت، نقشه راه رسیدن به هنر اسلامی، داشتن نگاه جدی و عمیق به پیشینه آثار علمی دنیای اسلام با رویکرد های مختلف و همچنین نگاه تاریخی به واقعیت های جامعه اسلامی و همچنین تمام کردن نسبت بین آنها و اسلام است؛ یعنی نگاه تاریخی کافی نیست که مثلا بگوئیم اینطور مسجد می ساختند پس هنر اسلامی همین است، بلکه باید بین هنر اسلامی و هنر مسلمین تفکیک کنیم، چنانکه این تفکیک در علوم مسلمین و علوم اسلامی نیز لازم است؛ مثلا وجود اثری در مورد موسیقی در پیشینه ما یا اندیشه های فلسفی مان، نباید موجب خلط بین موسیقی و هنر اسلامی شود.

استحصال ظرفیت های تاریخی در حوزه های حکمت عملی، حکمت نظری، واقعیت های تاریخی محقق شده در عرصه تمدن اسلامی و توجه به پیدایش و تغییرات و تکامل و مطالعه تحولات و ریشه های نظری و عملی آن، اثر گذاری تحولات بر واقعیت های اجتماعی و مبانی اعتقادی دنیای اسلام، و تحقیقاتی جدی در ظرفیت های گذشته و بازخوانی دقیق علمی می تواند در این مسیر به ما کمک نماید؛ گام بعدی تعریف نسبت تمام اینها با فرهنگ اسلام است.

نباید با نگاهی به تاریخ دنیای اسلام و تحولات آن، آنچه می بینیم را به اسلام نسبت دهیم، بلکه اینها باید مورد مطالعه قرار گرفته و نسبتش با اسلام تعریف شود، البته واقعیاتی که می بینیم تحت تاثیر فرهنگ اسلام نیز بوده اند زیرا اسلام به عنوان یک فرهنگ اجتماعی حتما بر پدیده های الهی تاثیر می گذارد، لکن نمی توان به طور قطع آن را از مصادیق «هنر اسلامی» دانست؛ مثلا موسیقی با ورود به دنیال اسلام تحت تاثیر فرهنگ اسلام قرار گرفته و دچار تحولاتی شده است، لکن این به معنی اسلامی بودن آن نیست، و باید مورد مطالعه قرار گیرد.

همچنین نباید در این زمینه از ظرفیت های بالفعل شده غفلت کرد، مثلا سنت گرایان در پیشینه هنر اسلام (با ضعفهایی) مطالعه کرده و بین هنر مسلمین و هنر اسلام در عرصه اندیشه های نظری و مراحل تحقق خلط کردند، علاوه بر اینکه چندان معطوف به اسلام نیز نیستند و وحدت گرائی آنان موجب ایجاد التقاط در مدلهای اندیشه آنان شده است.

حوزه نیز باید ظرفیت تاریخی و ظرفیت هایی که به فعلیت رسیده است را در یک کانونی تجمیع و استحصال نماید و سپس مدلی برای نقد و نقض آنها ارائه کند که چگونه می توان این ظرفیت های تاریخی را نقد کرد؟ اکنون نقدها در حد انتقادهای تمثیلی است، لکن نقد و نقض باید به مبانی بازگردد، مثلا در نقد سنت گرایان باید مصادیق اندیشه شان به مبانی رسانده شده و نشان داده شود که این رویکرد، در مبنا چه اشکالاتی دارد سپس با توسعه مبنا و طرح مبنای وسیع تر و با ظرفیت بیشتر، مبنا را تبدیل به دانش های میانی یا دانش های کاربردی نمایند؛ چنین چیزی اکنون موجود نیست.

اهمیت تشکیل قرارگاه هنر انقلاب اسلامی

این اجمالی از نقشه حرکت اول است و برای تحقق آن، لازم است اساتیدی که با رویکرد فداکارانه جهادی و ملتزم بر ایده ها و اندیشه های انقلاب اسلامی که می خواهند در قالب بسیج حوزه های علمیه، باری را بردارند، باید بجای آنکه در صف ایستاده و کار کنند، تحت عنوان قرارگاه، ساماندهی شده و به شناسائی ظرفیت های پراکنده حوزه بپردازند تا این نیروهای پراکنده بدون ایده و موضوع، تبدیل به یک صف فعال و هماهنگ شده و به آنها نقشه راه و موضوع تحقیق و روش تحقیق داده شود، آنها باید به صورت شبکه ای فعالیت کرده و با هم تعامل داشته باشند و عرصهای مختلف تحقیق نیز باید در نقطه ای تجمیع و هم افزائی شود.

به عبارت دیگر چنانکه رهبری فرموده اند، در شرائط فعلی، نیروهای با ظرفیتی وجود دارند که در دهه های گذشته انقلاب اسلامی تولید شده اند و می توانند بار حرکت نظام اسلامی را بردوش بکشند، فعال شدن و ساماندهی این نیروها، تجمیع اراده هایی است که به دنبال تحقق تمدن اسلامی هستند، لذا باید ظرفیت این نیروهای آتش به اختیاری که دارای انگیزه، نیرو و توان هستند توسط این قرارگاه با تجمیع و ارائه نقشه راه، بالفعل شود تا در نتیجه، هنر در مقیاس تمدن اسلامی به درجه ای از فعلیت دست یابد.

برای فعالیت این جمع (اساتید بسیج حوزه) در مقیاس بیانیه گام دوم، می توان دو رویکرد در نظر گرفت: اول آنکه خود را آتش به اختیاری که زائیده فضای انقلاب اسلامی است تعریف کرده و در باب هنر اسلامی با مقیاس یک انقلاب اسلامی که تبدیل به نظام شده و در مسیر تمدن در حرکت است و میخواهد دولت و جامعه و تمدن بسازد، کار کند؛ اما رویکرد دوم آن است که بر اساس رسالت بسیج حوزه عمل کند، تفاوت بسیج حوزه با حوزه سنتی در این است که می خواهد نیروهای آتش به اختیاری که در حوزه شکل گرفته و بناست قسمت عمده ای از بار گسترش تفقه را بردوش بکشند، پیشگامان حوزه باشند، لازمه این امر ایجاد چندین قرارگاه کوچک در حوزه است، این قرارگاه با گروه «آتش به اختیار» تفاوت دارد، مخاطبین این قرارگاه نیز جوانان آتش به اختیار نخبه و خوش ذهنی هستند که نسبت به انقلاب اسلامی دغدغه مندند.

اولین کار این قرارگاه این است که ظرفیت نگاه مخاطبین خود را نه تنها نسبت به هنر، بلکه نسبت به مسئله مستحدثه دوران تغییر دهد تا بداند مسئله مستحدثه امروز، تمدن مدرن و مدرنیته است و راه مواجهه با آن را نیز در مقیاس و تراز انقلاب اسلامی بفهمد و اگر بتواند این رویکرد را در آنها ایجاد کند که تقابل دنیای مدرن و دنیای اسلام به مقیاس تمدنی کشیده شده است، آنگاه نگاهش به اقتصاد، جامعه شناسی و از جمله به هنر ارتقاء خواهد یافت.

برای دستیابی به این ارتقاء، باید درک آنان از توحید و جریان ولایت حقه در عالم و تقابل تاریخی حق و باطل (مباحث مربوط به فلسفه تاریخ) تغییر یابد تا بتوانند درگیری حق و باطل در مقیاس تمدنی در دوران معاصر را بفهمند؛ آنگاه در قدم بعد این تحول نگاه باید با استناد به یک منشور فکری، بر دوران معاصر تطبیق یابد و این منشور می تواند «بیانیه گام دوم انقلاب» باشد؛ زیرا این بیانیه در حقیقت استحصال اندیشه ها و رویکردهای بنیادی رهبر معظم انقلاب نسبت به جریان ولایت حقه و درگیری آن با جبهه باطل است که در تحلیل انقلاب اسلامی و ظرفیت ها و نقطه قوت ها و آسیب ها و نقشه راه آینده آن، تبدیل به این بیانیه شده است؛ که البته در قدم بعد، این بیانیه باید مورد تبیین قرار گیرد تا بدانند مقیاس انقلاب اسلامی چیست و نیازهای آن همچون هنر، در مقیاس این انقلاب درک شود؛ این دو اقدام، خصوصا حرکت دوم (تبیین)، نقشه راه برای رسیدن به هنر اسلامی و تغییر رویکرد حوزه به هنر است.

مخاطبین قرارگاه

با آنکه جریان سنتی حوزه بسیار محترم است و برای جلوگیری از بروز التقاط در اندیشه های فلسفی، عرفانی و البته بیشتر فقهی و همچنین ممانعت از غربزدگی فرهنگ اسلامی در جامعه مومنین بصورت متقن تلاش می کند، لکن این جریان در مقیاس انقلاب اسلامی نیست بلکه در مقیاس گذشته است؛ مخاطبین این قرارگاه، نسل جدید و نیروهای دغدغه مند و آتش به اختیاری هستند که با عنوان بسیج حوزه، به دنبال راه انقلاب اسلامی و تئوریزه کردن آن در عرصه های مختلف اقتصادی، سیاسی و هنری و... از دل حوزه هستند، این قرارگاه که میخواهد در عرصه هنر فعالیت کند، باید با تمرکز بر هنر، و این رویکرد که هنر را در مقیاس درگیری تمدنی تعریف می کند، آنان را به این درک برساند.

بیانیه گام دوم، منشوری است که می توان اکنون بر آن توافق کرد، اگر مبانی هر یک از افراد محور باشد، به راحتی مورد موافقت قرار نمی گیرد، لکن بیانیه گام دوم می تواند پایگاه توافق قرار گیرد و البته چنین ظرفیتی را هم دارد و تحلیلی که از انقلاب اسلامی در بیانیه وجود دارد، مبتنی بر نوع نگاهی به توحید و فلسفه تاریخ است که از دل آن، تحلیل انقلاب اسلامی و درک وضعیت زمانه خارج می شود؛ ایشان در اولین سالگرد رهبریشان در سال 69، تحلیلی دیدنی از انقلاب اسلامی ارائه کردند و آن را «انقلاب عصری» نامیدند که امام این عصر جدید را در عالم رقم زدند، اکنون در این بیانیه تحلیل می کنند که این حرکت تا کجا پیش رفته است.

این قرارگاه، باید در قدم اول، نیروها را تجمیع کرده و رویکردهایشان را هم افق و نزدیک کند، به طور مثال کسانی که میخواهند در حیطه شعر یا ادبیات یا نقاشی و مانند آن کار کنند، همه در تراز تمدن فعالیت کنند و اولویت ها در قدم بعدی تعیین خواهند شد. تجمیع و تغییر رویکرد و ارتقاء نگاه و تعریف افق مشترک نسبت به نیروهای قرارگاه، اهمیت فراوانی دارد چراکه بدون این قدم، این مجموعه هماهنگ نبوده و در یک گلوگاه، یک نفر کل مجموعه را متوقف خواهد ساخت؛ مانند کارخانه های بزرگ صنعتی که بخاطر کُندی ظرفیت تولید یک قطعه خاص متوقف شده اند و بسیاری از محصولاتشان بخاطر نبود آن قطعه قابل عرضه نیست.

این نیروهای آتش به اختیار مانند قطارهای پیشروی هستند که می خواهند هنر اسلامی را ارتقاء بخشیده و موضوع آن را در مقیاس تمدنی بفهمند و رویکردشان به انقلاب اسلامی و مسائل و درگیری زمانه تغییر یابد، لذا کسی که نتواند خود را با این افق وفق دهد، باید از این قطار پیاده شود و در قطار دیگری با هدف دیگری اگر توانست همکاری نماید؛ در ایستگاههای مختلف، برخی پیاده و افراد دیگری سوار خواهند شد.

هنر بعنوان یک مساله مستحدثه، گاهی در حد موضوعات (مانند کدام موسیقی یا کدام ترانه) لحاظ می شود، لکن گاهی می توان اینگونه به بحث نگاه کرد که مثلا موسیقی باید تکامل یابد و چگونه می توان آن را تغییر داده و در کفه انقلاب اسلامی آورد و بعد چگونه می توان آن را استحاله کرده و تبدیل به چیز دیگری کرد؟ در این دو رویکرد، بحث فقهی وجود دارد و در هر دو به دنبال حکم الهی هستیم، اما در یکی می گوئیم مسئله ای به نام هنر پدیدار شده و حکمش چیست؟ و در یکی به دنبال حکم الهی در مسیر توسعه هنر هستیم؛ این رویکرد، تغییر مقیاس در نگاه به مسئله انقلاب اسلامی و هنر تمدنی است.

پس از آنکه جمعی هم افق و هم تراز شده و نگاه تمدنی به هنر پیدا کردند، باید یک نقشه راه برای فعالیت داشته باشند و مقدمه آن دو امر است: اول استحصال ظرفیت های گذشته؛ به این معنی که پیدایش و تغییرات و تکامل آن در علوم مختلف عرفان حکمت و فقه دیده شود، مثلا هنر در اندیشه اسلامی، چگونه شکل گرفته و دستخوش چه تحولاتی بوده و چه قله های اصلی داشته و توسط چه کسانی تغییر یافته است، آیا مثلا فارابی یا صدرالمتالهین واقعا تغییری ایجاد کرده اند یا تنها در مبانی کلی بحث کرده و پرداختی نسبت به هنر ندارند؟ با این رویکرد دقی می توان فهمید در چه نقطه ای (عرفان، یا فقه یا حکمت) قله ای داشته اند و همچنین ظرفیت کنونی را می شناسیم و انتظار بیش از حد از آن نخواهیم داشت، آنگاه می توانیم مسیر تکامل را طراحی کنیم (یعنی نه گذشته خود را ندیده بگیریم و نه متوقف شویم).

توجه به ظرفیت های گذشته و اندیشه های رقیب

ما نباید گذشته را ندیده بگیریم، لکن توقف بر آن نیز صحیح نیست، به طور مثال در حوزه اندیشه های سیاسی، گاهی باور آن است که قله اندیشه صدرائی، ظرفیت تکامل بخشی به اندیشه سیاسی اسلامی را داراست، لکن صحیح آنست که ما اکنون از این قله ها عبور کرده ایم و اینگونه نیست که ظرفیت های گذشته، توانائی حل تمامی مسائل آینده را داشته باشد و باید در آنها تحولی ایجاد شود؛ البته این رویکرد تحولی و نقشه ایجاد تحول باید در عین حفظ جهت و مبانی ظرفیت ها ارتقاء یابد.

در تاریخ گذشته ظرفیتهای فوق العاده و استحکام و دقت و حفظ جهت وجود داشته و نسبت به پیدایش انحراف مراقبت داشته اند و مسلم است که نباید جهت گیری ها و مبانی درست گذشته را رها کرد، لکن نمی توان با آن ظرفیت، مسائل آینده را حل کرد، بلکه باید ضمن ایستادن بر آن، کار جدید انجام داد همزمان با ارتقاء ظرفیت، خلوص را نیز افزایش داد.

نکته دیگر، توجه به اندیشه های رقیب است؛ دستگاه تمدن مادی، واقعا هنر را دستخوش تحولات عظیمی کرده است، آنان در پیدایش و تغییرات تکامل هنر و ارتباط این تغییرات با تحولات اجتماعی و رویکردهای فرهنگی بحث کرده اند -مانند هنر رئال و ایده آلیستی که اشاره کردید- آنان پیدایش تغییرات تکامل خود را نسبتا ساماندهی کرده اند؛ لذا حرکت تمدنی رقیب باید مورد توجه قرار گیرد تا مشخص شود تا کجا پیش روی کرده و چه جریانهای اساسی و کلانی -همچون رویکردهای سوسیالیستی، مارکسیستی یا لیبرالیستی- درون آن شکل گرفته است و آنان چگونه مبانی خود را به سازوکار هنری جدید تبدیل کرده و از دل آن اثر هنری جدید تولید کرده اند؟

در نتیجه این توجه، می توان به گونه بهتری برای غنا بخشیدن به مبانی و جاری کردن آن در سازوکارها و محصولات هنری طراحی کرد؛ لذا قرارگاه هنر، باید نقشه هنر اسلامی و ظرفیتهای بالفعل و ادامه راه و همچنین نقشه هنر مادی و مدرن و مسیر تکامل و ظرفیت های فعلی و افق و آینده آن و مجال درگیری ایندو را مورد مطالعه قرار دهد و محاسبه کند که اگر ما وارد این درگیری تمدنی نشویم، آنان چگونه از طریق هنر، ما را مغلوب و مقهور خواهند ساخت.

درگیری اجتناب ناپذیر

باید در مسیر عبور از وضعیت کنونی به وضعیت آینده، عوامل مختلف اعم از ظرفیت بالفعل نیروی انسانی، ظرفیت بالفعل اجتماعی و انقلاب اسلامی و ظرفیت های تاریخی را ملاحظه کنیم، چنانکه ندیدن پیشینه غلط است، تصور اینکه آن پیشینه، ظرفیت پاسخگوئی مسائل آینده را دارد نیز اشتباه و به معنی عدم اندیشیدن به تکامل است؛ گذشته باید استحصال شود ولی باید نقشه ای برای عبور از گذشته ها به آینده ها، با حفظ همه مبانی و جهت گیری های صحیح داشته باشیم.

از سوی دیگر، میدان بحث از هنر اسلامی و پیشینه و تحول و تکامل آن در خلأ قرار ندارد، بلکه هنر اسلامی وسط میدان جنگ و درگیری است؛ ندیدن این درگیری نشانه غفلت از عوامل بیرونی شکل دهنده هنر است و موجب می شود در حالیکه ما در حال نقشه کشیدن هستیم، آنان با طراحی دیگری کل سرمایه ما را مصادره کرده و با خود ببرند؛ زیرا نقشه دشمن جهان شمول است و تمام سرمایه های ما را در جهاز هاضمه اش هضم کرده و به نفع خود خرج می کند؛ فرض کنید زمانی که ما به دنبال دستیابی به انرژی هسته ای هستیم، در همان زمان دشمن به انرژی جدیدی، فوق انرژی هسته ای برسد و ما از آن بی اطلاع باشیم، حتی اگر پیشرفتی داشته باشیم بازهم دشمن ما را دور خواهد زد؛ مثلا در هنر ممکن است گفته شود، با پیدایش فضای سایبر، دشمن از سینما عبور کرده و سینما در حال محو شدن است و ما در این شرائط در حال تلاش برای رسیدن به سطح رقابت در سینما باشیم؛ لذا باید بدانیم که بحث ما از هنر، در فضای درگیری تمدنی است و باید به اتاق جنگ دشمن مسلط بود و طراحی ما باید برای پیش دستی بر دشمن باشد.

این معنی سخن امام خمینی رحمۀ الله علیه است که فرمودند: «استراتژی حاکم بر جهان را مستکبرین معین می کنند، ما باید معین کنیم» و نیز می فرمودند «حوزه باید از زمان جلو باشد»؛ به این معنی که نباید وضعیت به گونه ای باشد که دیگران پیش دستی کرده و مسئله مستحدثه درست کنند و حوزه بصورت انفعالی پاسخ بدهد یا سعی کند خود را به این سطح برساند؛ البته این اشکال تنها در این عرصه نیست و قبل از این، در نقد پیش نویس الگوی پیشرفت نیز مطرح شد که این الگو در خلأ برنامه ریزی کرده است به نحوی که گویا جمهوری اسلامی هیچ رقیبی ندارد و طرح دشمن برای آینده در آن مشاهده نشده است.

اهمیت نگاه تمدنی

این قرارگاه باید حوزه را برای تئوریزه کردن انقلاب اسلامی، پای کار بیاورد؛ که یکی از موارد آن، حوزه هنر است؛ که در یک درگیری تمدنی، آنچه حوزه عهده دار تئوریزه کردن آن و تحویل به آکادمی ها و دانشگاه ها است چیست؟ برای رسیدن به جایگاه قرارگاهی، باید نیروهایی به این جمع اضافه شود و البته حوزه سنتی را نیز باید همراه کرد؛ این کار باید دقیق و بر اساس تعبد باشد زیرا نباید اصول استنباط و اجتهاد تاریخی حوزه نادیده گرفته شود.

سطح کار این قرارگاه باید ارتقاء یابد و نقشه یک بحث محتوائی -نقشه قرارگاهی- را طراحی کند و مراکز و نیروهای متعدد آتش به اختیاری که ذیل یک قرارگاه متمرکز کار نمی کنند و افق نگاهشان نیز تمدنی نیست، تجمیع کند تا آنان ذیل نقشه این قرارگاه گروه و مرکز و پژوهشگاه ایجاد کنند.

اگر این قرارگاه، اقتضائات و بسترهای لازم را ایجاد کرده و در واقع لجستیک انقلاب اسلامی باشد، حوزه سنتی از او پشتیبانی خواهد کرد، لکن در قدم اول، نیروها باید نگاهشان به انقلاب اسلامی اصلاح شود، گاهی نگاه این است که مسئله این انقلاب «ملی شدن صنعت نفت» بوده است، در حالیکه این یک انقلاب عصری به رهبری فقیهی بزرگ بوده که در مسیر ظهور انجام شده که درپی رقم زدن تحولاتی عظیم در جهان بوده و مقدمه انقلابی جهانی است؛ این فقیه بزرگ این انقلاب را تبدیل به نظام کرده و پس از او پرچمدار دیگری، سعی در تبدیل آن به دولت و ایجاد سازوکارهای آن دارد و در گام دوم انقلاب تاکید بر ساختن این دولت و سپس جامعه کرده است.

نیروهای آتش به اختیار بسیجی، باید درکشان از انقلاب اسلامی ارتقاء یافته و هم افق شود و این نبرد تمدنی را دیده و هنر را در دل انقلاب بشناسند؛ حتی اگر کسانی هنر را قبول نداشته باشند، باید بتوانند جایگاه آن را بعنوان یک پدیده تمدنی در دستگاه رقیب تفسیر کنند که اکنون هنر بر بال رسانه در جهان چه می کند؛ هنر مسئله ساده ای نیست و اینگونه نیست که کسی شعری گفته و دور هم جمع شده و به به کرده و تاری بنوازیم؛ باید تغییر نگاه جدی به هنر، از شناخت دستگاه مقابل و تمدن رقیب آغاز شود، آنان اکنون با هنر در جهان کار می کنند.

نکته مهم دیگر آنست که هنر، مقوله ای جدای از دیگر مقولات نیست و اگر کسی نگاه تمدنی به مسائل نداشته باشد، در هنر نیز نگاهی تمدنی نخواهد داشت؛ کسی که مسائل اقتصادی پیش روی انقلاب اسلامی را تمدنی نمی بیند، نمی تواند پاسخگو باشد و مسائل انقلاب اسلامی را تئوریزه کند؛ مثلا حداکثر کارش، طرح بانک اسلامیست؛ طرح «بانک لاربوی» از شهید صدر -چنانکه خود اذعان کرده است- مربوط به زمانیست که حکومت در دست اسلام نباشد اما پس از تشکیل حکومت اسلامی همان با کمی دستکاری بعنوان طرح انقلاب اسلامی مطرح شود.

این نتیجه فقدان نگاه تمدنی به انقلاب اسلامی و بلکه به حرکتهای جهانی است؛ مثلا در زمانی که ما در حال اسلامی کردن بانک هستیم، جهان در حال اسقاط بانک و عبور از آن و تولید چیز دیگریست؛ زمانی که ما بحث از پول داریم، جهان از پول عبور و آن را الکترونیکی و اعتباری کرده است و مثلا در فضای دیگری «بیت کوین» ایجاد کرده است، اگر ما آن را موضوع بحث قرار دهیم، بازهم خواهیم دید که از آن عبور می کنند و دائما در حال توسعه و تکامل هستند و ما ایستاده ایم تا تولیدات جدید آنان را موضوع کارخود قرار دهیم؛ نگاه تمدنی به انقلاب اسلامی، موضوع کلان ما را در حوزه و دانشگاه تعیین می کند و بیانیه گام دوم برای هم افق کردن تمام نیروها در هر دو عرصه را برای پیدا کردن موضوع کلان، ظرفیت دارد.

موضوعات انقلاب اسلامی، همگی موضوعاتی تمدنی هستند که هنر نیز یکی از آنهاست، این قرارگاه، با ورود به بحث هنر می تواند افق های درگیری تمدنی هنر را طراحی کرده و سپس با دانشگاهها برای پیشبرد افقهای درگیری به لحاظ معرفتی در حوزه علوم، همکاری نماید.

هنر آینده و توسعه تخیل

تمدن رقیب، در گذشته روشهای متفاوتی را به کار بسته است، مثلا با هنر نقاشی، در انسانی که در کویر زندگی می کرده و هیچ تصوری از دریا و جنگل نداشته، تعلقی که موجب شور و هیجان می شود ایجاد می کرده است؛ یا مثلا با رمان، برای انسانی که تمام درکش از ازدواج، یک درک بسیط و ساده بوده است، درک جدیدی از ظرفیت های تحریک غریزه و راههای ارضاء آن، تعریف می کردند و در دورانی نیز با فیلم و سینما این کار انجام می شد؛ تجمیع اینها، به عوامل تحریک برای مدیریت حرکت به سمت آن جهان ایده آل تبدیل می شود.

اکنون ابزارهای دیگری یافته اند و در دوره های مباحث شناختی خود بدنبال این هستند که چگونه با تغذیه این اهداف را دنبال کنند؛ به این معنی که اگر با نشان دادن تصاویر، فعل و انفعالاتی فیزیکی و شیمیایی در فرد ایجاد شده و سپس به فعل و انفعالات تخیل تبدیل می شده است، اکنون با تغذیه همان فعل و انفعالات را ایجاد کنیم؛ مثلا قرصی بسازیم که همان کار را انجام دهد، چنانکه در روانگردان ها اینکار را کردند؛ حتی در تغذیه به دنبال این خواهند بود که مدل تغذیه را تغییر دهند تا فرد دائم در عالم خیال باشد، چنانکه با مصرف برخی مواد، فرد در طول شبانه روز -در حالیکه همه افراد مصیبت زده اند- فارغ از همه چیز می خندد، این هم همان کار هنر است.

هنر در گذشته تنها ایجاد تخیل می کرد و با تحریک بیش از اندازه انگیزه های غریزی و حس زیبائی مادی در فرد، او را در یک مسیر طولانی ارضاء قرار می داد و تعادل نیاز و تحریک و ارضاء را برهم می زد، به اصطلاح این گاو را به گاو آهن می بست و می دواند و کار خود را پیش برده و زمین خود را شخم می زد؛ به عبارتی سبزه ای به او نشان می دادند تا خوشش بیاید و سپس از او کار می کشیدند تا علف سبز شود و او بخورد.

اکنون فرد را به فضای مجازی برده و حسگرها را در کنارش قرار می دهند، تحریک و حس و فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی که در حالت ارضاء حسی ایجاد می شود را نیز در دست می گیرند، لذا فرد در سلسله اعصاب و قوای خود لذت را درک می کند، گرچه در عالم حس نمی خورد اما واقعا لذت را درک می کند؛ یعنی در جهانی دیگر واقعا مشغول خوردن است؛ چنانکه اگر کسی در خواب لذتی ببرد، واقعی است و چه بسا برخی لذتها در خواب از عالم دنیا بالاتر است؛ اکنون آنان نیازی به گاوآهن و گاری و تحریک و مسیر طولانی برای ارضاء نمی بینند، بلکه همزمان با توسعه نیاز، توسعه ارضاء ایجاد میکنند.

اکنون در فضای هنر، این حسگرها تولید شده است و این امکان ایجاد شده که مثلا دو فردی که حتی در عالم واقع، جسم ناقص و صورت زشتی دارند، زیباترین صورت و متناسب ترین جسم را در عالم خیال برای خود ایجاد کنند و به سرعت ارضاء حسی شوند و فعل و انفعالاتی که توسط حس در عالم خیال و روان انسان اثر می گذارد، از طریق حسگرها ایجاد می شود.

هنر آینده، که آنان در مسیرش هستند، ابزار تحریک برای توسعه عالم حس نیست، بلکه هنریست که توسعه تخیل ایجاد می کند؛ به عبارتی در گذشته تحریک در عالم خیال و ارضاء در عالم حس اتفاق می افتاد و فاصله تحریک و ارضاء زیاد بود و علاوه بر آن، برای همه دستیافتنی نیست و تنها عده ای خاص به آن می رسند و در نتیجه، عدم ارضاء اکثریت موجب بحران و نارضایتی می شود؛ لکن در عالم خیال، امکانات ارضاء فراهم است و همچنین فاصله ای نیز میان تحریک و ارضاء نیست، لذا بحرانی نیز ایجاد نمی شود . البته این تخیل آنهاست و این تکرار همان سخنان ابتدای مدرنیته است که گمان می کردند می توانند بهشت موعود را بسازند و اکنون آن بهشت خیالیشان از جهنم نیز بدتر شده است و این بهشت خیالی بسیار خطرناکتر خواهد بود.

در گذشته، با هنر تمام قوای انسان اعم از قلب و روح را از طریق خیال به سمت جهان ایده آلی در عالم حس تحریک می کردند و قوا را برای تحقق آن جهان ایده آل در عالم حس به کار می گرفتند؛ اکنون آن جهان در خیال است و هنر، همه قوا را تحریک و برای تحقق آن عالم خیالی به کار می گیرد. اکنون آنان بشر را از فضای حقیقی کنده و او را به فضای مجازی برده اند به نحوی که فرد دائما در آن فضا حضور دارد، گرچه هنور عمومی نشده است، لکن به دنبال این هستند که بدلی از عالم حس درست کنند که فرودگاه و مدخل هنر در آن، عالم خیال است و فاصله تحریک و ارضاء در آن «عالم حس بدلی» کوتاه است.

به عبارتی، در گذشته مدخل هنر عالم خیال و فرودگاهش عالم حس بود و از طریق خیال، همه عوالم وجودی انسان را به طرف یک فرودگاه در عالم حس می شورانید و توسعه در عالم حس بود ولی اکنون فرودگاه هنر عالم خیال است و همه قوا را با تحریک از عالم خیال، به سمت این عالم خیالی سوق می دهد، از آنجا که جاذبه مربوط به حس نیست و از شؤون قلب و روح است، در قلب به سمت عالم خیال، جاذبه ایجاد می کند لکن فرودگاهش عالم خیال است و یک عالم حسِ متصل به عالم خیال ایجاد می کند.

نقش هنر در حکمرانی مجازی

ما باید در میدان درگیری مسئله را بفهمیم؛ مسئله ما با هنر مدرن دیگر سینما حتی به مفهوم عام آن نیست و آنان از سینما عبور کرده اند؛ پیش از این، آنان خیال فرد را با پرده نمائی مشغول می کردند و یک ایده آل برای او در عالم حس ایجاد می کردند تا با ایجاد انقلاب او را به سمت آن ایده آل سوق دهند -مانند کاری که برای ایجاد توسعه انگیزش مادی بوسیله هنر انجام دادند و سپس این انگیزش را به سمت افقهای معینی سامان داده و مدیریت کرده و انسان را به آن رساندند- اما اکنون میخواهند هنر را اصل قرار دهند به نحوی که فرد را به عالم هنر ببرند و دیگر بیرون نیاید و همانجا بماند.

تمدن رقیب، بوسیله هنر فضائی تخیلی ایجاد میکند که آن فضا، با افقهای روبروی انسان تماس می گیرد؛ آنان در دوران حکمرانی مجازی، سعی می کنند هنر را به موضوع اصلی زندگی انسان تبدیل کنند؛ دیگر هنر برای این نیست که عرصه زندگی واقعی را دستخوش تحول کند، بلکه اکنون خود تبدیل به موضوع شده است به این معنی که تلاش می کنند عالم خیال را جایگزین عالم حس کنند. این معنی را در برخی فیلم هایی که با موضوع جهان آینده ساخته اند ترسیم کرده اند، مثل آن جوانی که در زندگی واقعی در مخروبه ها زندگی میکند، از همانجا به زندگی مجازی خود وارد می شود و در عالم خیال زندگی بسیار مجللی دارد.

به نظر می رسد، پیشنهاد فریز کردن اجسام نیز در همین جهت است، زیرا اگر کسی در عالم خیال قرار گرفت، جسمش نیاز به غذا و بهداشت دارد و برای عدم احتیاج به این امور، لازم است جسم فریز شود و مثلا تا بیست سال به طور ثابت در عالم واقع بماند؛ هنر اسلامی اگر بخواهد به عنوان یک مسئله مستحدثه هم پاسخگو باشد، باید پاسخ این هنر را بدهد.

در عالم خیال، ظرفیت گسترش تحریک بسیار زیاد خواهد بود، زیرا فاصله میان تحریک و ارضاء از دو جهت کوتاه می شود، اول آنکه در عالم واقع اگر کسی را به سمت هدفی تحریک کنند، باید بیست سال تلاش کند تا به آن هدف برسد، در حالیکه در عالم خیال، پس از تحریک بلافاصله به اهداف دست می یابد؛ دوم آنکه امکانات عالم حس محدود است و به همه نمی رسد و به عبارتی می توان گفت، تحریک عمومی ولی ارضاء طبقاتی است؛ درحالیکه در عالم خیال همه می توانند به یک خواسته دست پیدا کنند و نام آن را گسترش عدالت در حکمرانی مجازی می گذارند.

پیش از این، فلاسفه غربی به دنبال ایجاد بهشت موعود پیامبران در عالم حس و طبیعت بودند؛ معنی اومانیزم نیز همین «خدائی انسان در عالم طبیعت» بود و در ابتدای رنسانس می گفتند وقتی خدا انسان هوشمند را آفرید، این موجود می تواند بر جهان و نظام کیهانی، خدائی کند، لذا به دنبال کشفهای کیهانی و دست اندازی به کرات دیگر رفتند؛ این توهم را یهودیان نیز داشتند، آنان گمان می کردند وقتی خدا موجود مختار را خلق کرد دیگر دستانش بسته شده و باید به او باج بدهد «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَة»(مائده/64) پس از آنان فیلسوفان مادی همین سخن را نسبت به نظام کیهانی مطرح کردند و گفتند ماده در تکامل جبری خود منتهی به موجود هوشمند شده و این موجود، خدای نظام کیهانی است که آن را استحصال می کند و تسمه برگردنش انداخته و مسیرش را مشخص می کند؛ این بدترین توهمی است که شیطان ایجاد کرده است که بشر خود را خدای این نظام ببیند.

لکن در این خدائی شکست خوردند، زیرا فهمیدند نمی توانند عالم واقعی را آنچنان که می خواهند بسازند، همچنین محدودیتهای عالم طبیعت به نحوی است که ارضاء طبقاتی خواهد شد، کاخهای بزرگ به عده خاصی خواهد رسید و بقیه باید در کوخها زندگی کنند و منجر به جنگ و نزاع طبقاتی می شود؛ لذا به این فکر افتادند که بهشت را در عالم خیال بسازند؛ خیال، عالمی گسترده تر و وسیعتر با امکان ارضاء سریعتر و بیشتر و عادلانه تر است و همه می توانند به تمامی خواسته های خود دست پیدا کنند و مثلا همگی زیباترین عروس را در کنار خود داشته باشند بدون اینکه نزاعی به وجود بیاید.

در عالم خیال، هر کس می تواند عالمی متناسب با خود ساخته و ارضاء شود، مثلا اگر باغی ده هزار متری با چند غرفه و حوری میخواهد، فورا ایجاد می کند؛ آنان از طریق حسگرها، عالم خیال را با عالم حس به نحو کامل گره می زنند، حسی تخیلی برای فرد ایجاد کرده و همه قوایش، حتی قلب و روح را که قبلا به وسیله هنر تحریک می شد را به وسیله عالم خیال تحریک می کنند؛ عالم حس را از طریق ارتباط با عالم تخیل -با حسگرها- ارضاء می کنند؛ به نحوی که مثلا در عالم خیال وقتی بو می کند، شامه اش هم این بو را احساس می کند، زیرا بوئیدن در عالم واقع، در حقیقت فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی به وسیله مولکولهای عطر است که اکنون به وسیله حسگرها انجام می شود و لذا واقعا بو را حس می کند؛ واقعیت مجازی و عینک های سه بعدی منزلتی از این حس گرهاست که از طریق قوه بینایی است و فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی که از طریق دیدن اتفاق می افتد را ایجاد می کند، همین فعل و انفعالات از طریق لامسه نیز برقرار می شود و در قدم بعد لازم نیست صندلی مخصوص باشد که تکان بخورد بلکه حس از طریق تحریکات عصبی انجام می شود.

آنان گمان می کنند موضوع تنازع در این عالم، محدودیت ها در ارضاء عمومی است و اگر موضوع تنازع برداشته شود، نزاعی نیز وجود نخواهد داشت، لکن این عدالت، تنها یک تلقی غلط است و در حقیقت جهنم طبقاتی عالم خارج، به جهنمی برابر تبدیل شده است؛ وقتی انسانها به جای خدا بنشینند، این خداهای متعدد چه در عالم حس و چه در عالم خیال، حتما نزاع خواهند داشت و بلکه نزاع در عالم خیال قطعا پیچیده تر از این عالم و بحرانش سخت تر است.

تلقی ما از هنر نیز بسیار مهم است، تعلقات فطری انسان می تواند از مسیر یک هنر اسلامی عبور کند، لکن آنان این تعلقات را تحریف می کنند، مانند اینکه انسان میل به نوشیدنی دارد، لکن این میل تحریف به میل به شرب خمر در انواع و اقسام و انحاء و مواقف مختلف شود. امام خمینی شهادت را هنر می بینند، هنر شهادت یعنی عاشورا، که حضرت سیدالشهداء علیه السلام با یک هنرنمائی بزرگ در عالم، کل تاریخ بشریت را به سمت خدا سوق می دهند؛ این لفاظی نیست، بلکه درک دیگری از هنر است که توانسته است با این هنر، همه را در مقام بندگی به دنبال خود بکشاند و تعلقات اجتماعی را تغییر دهد؛ آیا کار هنر غیر از اینست؟ آیا هنر باید مستقیما و تنها با عالم خیال در ارتباط باشد یا اینکه می توان هنری درست که در عالم واقع تحول ایجاد کند؟

قدمهای اصلی قرارگاه هنر

قدم اول قرارگاه، ایجاد درک و نگاه و رویکرد مشترک از مسئله انقلاب اسلامی در موضوع هنر و تبدیل درک در موضوعات خُرد، به فهم در سطح تمدنی در میدان درگیری تمدنی و همچنین تصویر مسیر حرکت است، در این مسیر حتی اگر هنر را قبول نداشته باشیم باید آن را مدیریت کرده و استحاله کنیم. قدم بعدی فهم چیستی هنر و کارکرد هنر و هنرمند است تا بتوانیم هنر را در مقیاس تمدنی تحلیل کنیم، البته این یک بحث محتوائی است که باید به آن ورود کنیم، بخشی از آن نیز زیبا شناسی و سازوکارهای تبدیل این درک از زیبائی به یک پدیده جاری در زندگی است.

این قرارگاه باید انگیزه ها و اندیشه ها را در مسیر تغییر رویکرد و نگاه و ظرفیت و ایجاد یک طرح تحقیقاتی برای نیروهای متعدد مدیریت کند تا تحقیقات، در یک شبکه بزرگ انسانی هم افق، انجام گیرد؛ موضوع اصلی کار هسته مرکزی قرارگاه، بالفعل کردن نیروها و طراحی نقشه راه تحقیقات، قبل از ورود به تحقیق خواهد بود. باید به پاسخ این سوال رسید که هنر اسلامی چگونه می تواند بهشت را مجسم کرده و فرد را به رشدی برساند که بتواند در عالم حقیقت، بهشت را درک کند و چنانکه امیرالمومنین فرمودند: «وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ»