نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

در همایش غدیریه برای مبلغین/ ایجاد مانع تقصیر در شناخت امام و آسیب به اصل دین تا انحراف در شعائر و مناسک شادی و غم

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 5 شهریور ماه 96 است که در همایش غدیریه ایراد فرمودند. در این جلسه ایشان بیان میدارند، خدای متعال کلمه ولایت را محور توحید و معارف دین قرار داده است پس باید در جامعه مسلمین تمام معارف و رفتار مردم بر مدار محبت اهلبیت برقرار شود. اما در مقابل دشمنان ائمه علیهم السلام با ایجاد دو مسیر انحرافی سعی در خارج کردن مردم از صراط مستقیم دارند. این دو مسیر عبارتند از؛ غلو و تقصیر. راه غلو را اهلبیت و شیعیان بستند اما تقصیر همچنان وجود دارد. تقصیر یعنی مقام اهلبیت را تقلیل بدهی و آنها را در عرض حکما، اطباء و دیگران قرار دهی. تقصیر باعث شده نقش محوری ائمه هدی در جامعه مسلمین کمرنگ شود و ما باید این ضعف و عقب افتادگی را جبران کنیم.

اهل بیت؛ محور همه معارف دین

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. در روایات اهل بیت نکاتی بیان شده است که محور همه عقائد دین، کلمه ولایت است؛ مانند این روایت «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ قُطْبَ الْقُرْآنِ وَ قُطْبَ جَمِيعِ الْكُتُب»(1) ‏ولایت محور معارف قرآن است و همه معارف کتاب حول این محور جمع شده اند و یا مثلاً روایتی که در عیون اخبار الرضا علیه السلام از وجود مقدس علی بن موسی الرضا أرواحنا فداه نقل شده است که فرموند: «نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ فِينَا نَزَلَ الْقُرْآنُ وَ فِينَا مَعْدِنُ الرِّسَالَة»(2) ما اهل بیتی هستیم که احدی با ما قابل مقایسه نیست حتی انبیاء اولواالعزم، قرآن درباره ما نازل شده و درباره توضیح مقامات ما است.

در حدیث غدیر که مرحوم طبرسی در احتجاج نقل کردند که حضرت در خطبه غدیریه فرمودند: «وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنَا عَنْهُ رَاضِيَان وَ مَا نَزَلَتْ آيَةُ رِضًى إِلَّا فِيه ِوَ مَا خَاطَبَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَّا بَدَأَ بِه‏» هیچ آیه ای که رضای خدا را بیان کند نیست إلا اینکه درباره امیرالمؤمنین است و خدای متعال هیچ گاه خطاب به «الذین آمنوا» نکرده است إلا «بَدَءَ به»، مخاطب اصلی حضرت است، ابتداء حضرت مخاطب است و بالتبع دیگران مخاطب هستند_ این احادیث باید توضیح داده شوند و من در صدد شرح آنها نیستم و فقط برای یک نکته می خوانم_ «لانزلت آیة مدح فی القرآن إلا فیه»(3) حضرت فرمودند: هیچ آیه ای در قرآن نیست که مدح می کند إلا این که در باب امیرالمؤمنین نازل شده است. در محاسن برقی این حدیث نورانی نقل شده است: «لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ أَسَاسٌ وَ أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْت»(4) بنیان اسلام بر محبت ما بنا شده است و اگر این نباشد، اصلا اسلام بنیانی ندارد که بر آن بنا شود.

بنای یک جامعه ایمانی با اهل بیت است، اگر محبتِ مردمِ جامعه بر مدار اهل بیت بود آن وقت می شود بنای ایمان را در جامعه استوار کرد؛ زندگی ها، مناسک، رفت و آمدها، معیشت ها همه باید دینی شوند و إلا اصلا اسلامی بر پا نخواهد شد. از روایات ما استفاده می شود که باطن همه شرائع ولایت ائمه است؛ غیر از روایاتی که در آن بیان شده «نحن الصلاة» ، «نحن الزکاة» ، «نحن الحج» ، «نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل برٍّ و من البرّ التوحید و الصلاة و الصیام»(5)

ذیل آیه 33 سوره اعراف «إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن‏» حدیثی را در تفسیر عیاشی نقل کرده اند؛ پروردگار من فقط از فحشا نهی می کند و از غیر فحشا نهی نمی کند؛ فحشا یعنی گناه آشکار و زشتی های آشکار، منتها فحشا، ظاهر و باطن دارد، که حضرت فرمودند: قرآن ظهر و بطن دارد، تمام محرمات در ظهر قرآن، همین محرمات ظاهری است، در بطن قرآن همه محرمات ولایت ائمه جور است، یعنی باطن همه محرمات ولایت آنها است و فرمود: در ظهر قرآن همه حلال ها همین هایی هستند که می خوانیم ولی در بطن قرآن، حلال ولایت ما است؛ یعنی باطن همه حلال ها ولایت امام و باطن همه حرام ها ولایت ائمه جور است.(6) بنابراین معلوم می شود که چرا خدای متعال از حرام منع کرده است؛ زیرا باطن همه محرمات ولایت ائمه جور. چرا خدای متعال امر به این واجبات و مستحبات کرده است و چرا اینها را مباح کرده است؟ به خاطر اینکه باطن همه اینها ولایت امام ، ولایت الله و سیر در وادی ولایت الله است. سیر در وادی ولایت جور حرام است، یعنی همه شرائع باطن آنها ولایت می خواهد.

در آیه ای که از این بیان هم عظیم تر است و احتیاج به معنا دارد و معنا کردن آن مقداری هم دشوار است، این آیه است «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة»(لقمان/20) خدای متعال همه نعمت های خویش را رایگان و با فضل خودش، بدون این که از شما کاری بخواهد بر شما فرو ریخته است، شما باید سعی کنید این نعمت ها را اسقا کنید و بچشید. فرمود: نعمت ظاهری توحید و نبوت و نعمت باطنی ولایت است.(7) _عرض کردم معنا کردن این خیلی سخت است_ به معنای این نیست که حقیقت توحید از فروع ولایت است، یعنی آنچه که در ظاهر قرآن در باب توحید و ولایت گفته شده است.

یک معنای روایت این است که جلوه باطنی توحید و نبوت، ولایت است، باطن همه آیات توحیدی دعوت به ولایت است و انسان از طریق ولایت به توحید میرسد و اگر به ولایت نرسد باب توحید بسته است؛ زیرا رابطه بین ما و خدای متعال میتوانست مستقیم باشد اما نیست و خداوند حقائق توحید را بر قلب ما نازل نکرده است؛ حقائق توحید را در «مَثَل نور» و در «مشکات نور» نازل کرده است تا ما بتوانیم از آنجا و از آن مقامات با این حقیقتی که نازل شده است سیر کنیم. اگر با توحیدی که در معصوم تجلی کرده و نازل شده است سیر نکنیم، قافیه را باخته ایم؛ معصوم هم با عظمتی که همه عالم گنجایش آن را ندارد، آمده و لباس بشر پوشیده، آن وقت سیر ما به سمت توحید ممکن است. در معارف ما حقیقت ایمان، حقیقت تقوا، حقیقت احسان، حقیقت اسلام، همه به ولایت بر می گردد که باید توضیح داده شود.

پذیرش ولایت؛ شرط رسیدن به همه خوبی ها

نکته ای در اینجا وجود دارد و آن این است که دین در یک کلمه تماماً دعوت به ولایت است و اگر کسی ولایت را پذیرفت به اخلاق، عرفان و به همه چیز میرسد و اگر نپذیرفت همه خیرات تعطیل می شود. جریان سقیفه تلاش کرده که بین این امر و امت اسلامی فاصله بیندازد و اگر انداخت بین تمام اینها انداخته است.

دستگاه ابلیس و شیاطینی که با حضرت درگیر هستند «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ»(انعام/112) دقیقا این نکته را فهمیدند و تمرکز کردند تا این حقیقت، آشکار نشود و به دست مردم نرسد. اگر همه مطالب برسد اما این مطلب نرسد، در واقع راه به سمت توحید و همه مدارج و معارف بسته می شود؛ شریعت هم در حد یک پوسته بدون باطن باقی می ماند که هزار سال نماز خواندن آن بین رکن و مقام یک قدم انسان را جلو نمی برد. در روایات ما آمده و فریقین نقل کرده اند که اگر بدون ولایت حضرت، کسی بین رکن و مقام هزار سال شب زنده داری و روزه داری کند، یک قدم جلو نمی رود. سعی کردند این حلقه را سد کنند و کارهای متعددی انجام دادند.

یک روایت نورانی از امام رضا علیه السلام می خوانم و روی یک نکته از آن تمرکز می کنم که ببینیم وظیفه ما چیست؟ این روایت را عیون اخبار الرضا از وجود مقدس علی بن موسی الرضا علیهماالسلام نقل کرده است که ابراهیم ابن أبی محمود می گوید: «قال قلت للرضا علیه السلام یابن رسول الله إنّ عندنا اخباراً فی فضائل امیرالمؤمنین و فضلکم اهل البیت و هی من روایات المخالفین» به امام رضا علیه السلام عرض کردم که در فضیلت امیرالمؤمنین ارواحنا فداه و شما اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین اخباری به ما میرسد که از روایات مخالفین شماست یعنی از ائمه ما مخالفین و عامه روایات را نقل می کنند «و لا نعرف مثلها عندکم» شبیه این هم از شما برای ما نقل نشده است_این قید را توجه کنید_ از حضرت سؤال کرد: «أفَنَدینُ بها» آیا آنها را به عنوان دین قبول کنیم و متدین به آنها شویم؟

حضرت چند قاعده کلی و یک نکته فرمودند، «فقال یابن أبی محمود لقد أخبرنی عن أبیه عن جده علیهم السلام أنّ رسول الله صلی الله علیه و  آله و سلم قال من أصغی إلی ناطق فقد عبده» آباء من از جد ما نقل کردند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اگر کسی گوش دل به حرف گوینده ای بسپارد، او را عبادت کرده است؛ بعد حضرت معنای گوش دل دادن عبادت است را توضیح دادند و فرمودند: «فإن کان الناطق عن الله عز و جل فقد عَبَدَ الله» ناطق یا حرف خدا را میزند و از طرف خدا سخن می گوید و گوش دادن و گوش جان دادن به حرف او عبادت خداست «و إن کان الناطق عن إبلیس فقد عَبَدَ إبلیس» یا از شیطان حرف میزند که شیطان پرستی است، یعنی بطن هر گوش دادنی، پرستش است، حالا یا پرستش ابلیس است یا پرستش خدای متعال و ریشه هر سخنی هم یا به ابلیس برمی گردد یا به خدای متعال و از این دو خارج نیست.

در ادامه حضرت فرمودند: «یابن أبی محمود إنّ مخالفینا وضعوا اخباراً فی فضائلنا فجعلوها علی أقسام ثلاثة أحدها الغلو ثانیها التقصیر» مخالفین ما سه دسته حدیث جعل کردند _ یک دسته آن محل بحث ما نیست چون نیاز به گفتگوی مستقل دارد و مبهم است_  یک دسته احادیثی جعل کردند که مضمون آنها غلو است و یک دسته احادیثی جعل کردند که مضمون آن تقصیر و کوتاه کردن مقامات ما است، در مدح ما گفتند ولی نتیجه آنها این است که مقامات ما را تنزل میدهد، حضرت فرمودند، نتیجه آن چیست؟ «فإذا سمع الناس الغلو فینا کفّروا شیعتنا» وقتی عامه آن کلمات غلو آمیز را می شنوند، شیعیان ما را تکفیر می کنند و می گویند شما قائل به غلو هستید و آنها را بهانه برای تکفیر قرار می دهند. ببینید چگونه شیطان تصرف می کند!

شیطان که در باب اهل بیت سخن می گوید گاهی کلمات غلو آمیز جعل می کند، برای این که باب شناختن مقامات آنها را ببندد و هر کس که یک کلمه گفت متهم به غلو شود، این حرف ها را می گویند که باب تکفیر شیعه را باز کنند و اگر این را بشنوند «نسبوهم علی القول بربوبیتنا» می گویند شیعیان قائل به ربوبیت اهل بیت هستند، در حالی که این نه حرف ما است و نه حرف شیعیان ما.

«و إذا سمعوا التقصیر إعتقدوه فینا» اگر حرف هایی که تقصیر در مقامات است را بشنوند، می گویند: مقامات ائمه همین است؟! اینکه مقام بالایی نیست! در حال حاضر این جملات را عامه می گویند، که بله یک امامزاده هایی هستند که باید آنها را دوست داشت و آدم های خوبی هستند. مقاماتی که ما گاهی در باب امامزاده ها کم می دانیم، آنها ائمه را اینگونه معرفی می کنند! بعد فرمود: «یابن أبی محمود إذا أخذ الناس یمیناً و شمالاً فإنّه مَن لَزِمَنا لَزِمناه و من فارقناه فأذِّن طریقتنا» وقتی مردم به چپ و راست می روند، شما به راه ما برو و با آنها کاری نداشته باش، اگر کسی با ما ملازم شد ما با او ملازم هستیم و اگر از ما جدا شد ما هم از او جدا می شویم.

در ادامه جواب سوال (ما متدین و معتقد به حدیث آنها بشویم؟) را فرمودند: «إنّ أدنی ما یُخرِجُ الرجلَ من الایمان أن یقول للحصاة هذه نواةٌ» کمترین چیزی که یک آدم را از دائره ایمان خارج میکند، این است که یک سنگریزه را بگیرد؛ خب می دانید که سنگریزه استعداد رویش ندارد و فضیلتی در آن نیست، همین قدر که معتقد شوید که سنگ خاصیت دارد و بذر یک گیاه است و آن را بیش از حد خودش بزرگ کنید و این را جزء دین خود قرار بدهید«ثم یدین بذلکم»؛ جزء دین خود قرار دهید یعنی چه؟ یعنی «و یَبرَأ ممن خالفَه» از کسی که با او مخالفت کند تبری بجویید، چنین اعتقادی انسان را از دایره توحید و ایمان بیرون می برد.

و در پایان فرمود: «یا بن أبی محمود إحفظ ما حدّثتُک به فقد جمعتُ لک فیه خیر الدنیا و الاخرة»(8) همه آنچه که خیر دنیا و آخرت است در این چند کلام است. این حدیث را از زوایای مختلف می توانیم بحث کنیم؛ کلماتی که عامه نقل می کنند گاهی موافق معارف ما است و عین آنها را داریم اما گاهی عین آنها را نداریم بلکه مضمون کلی آن در روایات ما وجود دارد، این روایات را می شود نقل کرد اما آن روایاتی که متفرد هستند را نمی شود نقل کرد، حتی در مقامات اهل بیت باشد.

غلوّ و تقصیر، دو مسیر انحرافی از سوی دشمنان اهل بیت

یک نکته در روایت است که محل بحث ما است و آن این است که مخالفین اهل بیت سعی کردند دو مسیر غلو و تقصیر را در دنیای شیعه رواج بدهند. غلو چیست؟ همین که شأن الوهیت برای ائمه علیهم السلام قائل شویم که مکرر در نهی آن فرمودند و در مقام عمل بگوییم که اگر کسی معتقد به اهل بیت بود، دیگر عمل لازم نیست؛ اینها غلو است و ائمه هم به شدت با آن مقابله کردند و این مسیر کور شده است یعنی ما دیگر شیعه غالی نداریم و این باب بسته شده ولی متأسفانه باب تقصیر هنوز باز است و آن شئونی که ائمه علیهم السلام و ولایت ایشان در عالم دارند، بسته است.

ما محدودیت هایی در معرفت اهل بیت داریم، یعنی شما اگر سلمان باشید و درجه دهم ایمان را طی کرده باشید و به حقیقت مقام نورانیت امیرالمؤمنین راه پیدا کرده باشید، باز هم مقاماتی از امیرالمؤمنین وجود دارد  که در دنیا امکان تجلی ندارند و سلمان باید به عالم برزخ برود و دوباره برگردد و در دوره رجعت با امیرالمؤمنین سیر کند و بعد دوباره به قیامت برود و با امیرالمؤمنین سیر کند؛ اصلا امکان این که آن مقامات در دنیا شناخته شوند وجود ندارد و عالم ظرف تجلی آن مقامات نیست و إلا سیر به بیرون از عالم دنیا لازم نبود. اگر کسی به آنها نرسید مقصّر نیست، چون اصلا ظرف فهم آن در دنیا نیست، باید ان شاء الله به آخرت برویم تا بفهمیم امیرالمؤمنین کیست، ما که نه، سلمان باید به آخرت برود تا حضرت را بشناسد.

غدیر، روزی است که «و الشمس و ضحاها» حضرت فرمود «شمس» یعنی امیرالمؤمنین که قرار بود همه کائنات و عالم ما را روشن کند، فرمود «ضحی» این شمس در عصر ظهور واقع می شود. -«ضحی» آن وقتی است که خورشید بالا می آید- بنا بود این «ضحی» در غدیر واقع شود یعنی پرده کنار برود و آن حقیقت شمس تجلی کند و عالم عوض شود؛ چون تا وقتی ما در تاریکی هستیم همه عالم حجاب است، از خدا بحث کردن شوخی است. انسان، زمین و خورشید و آسمان را می بیند، خودش و نفس خویش را می بیند و با همین ها زندگی می کند اما وقتی خورشید طلوع کرد و عالم روشن شد همه اینها محو می شوند و آن چیزی که دیده می شود، وجه الله و اسماء الحسنی الهی و آیات الله است، دیگر چیزی در عالم دیده نمی شود.

آنچه که در غدیر می خواست اتفاق بیفتد همین بود که ثمره کار انبیاء است؛ حقیقت وجودی امیرالمومنین تجلی کند، حجاب ها کنار بروند، حقیقت توحید فهمیده شود و ما با خدا در عالم زندگی کنیم که این به تأخیر افتاد و فرمود «ضحی» در دوره ظهور واقع می شود، بعد حضرت این آیه را خواندند «قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى»‏(طه/59) تأویل این آیه را هم بیان کردند که راجع به داستان فرعون است که وقتی با موسی کلیم قرار گذاشتند که چه موقع ما و ساحران بیاییم و شما هم بیایید و بساط خودتان را رو کنید و با یکدیگر درگیر شویم، حضرت فرمودند: «أن یُحشر الناس ضحی» وقتی خورشید بالا می آید و روز روشن می شود و مردم جمع می شوند.(9) حضرت این را به دوره ظهور و ظهور ولایت امیرالمؤمنین تأویل کردند که گویا مردم حشری دارند و دوباره زنده می شوند.

پس قرار بود مردم زنده شوند و به حیات طیبه برسند اما این حشر تا دوران ظهور به تأخیر افتاد و حجاب سقیفه آمد، «و اللیل إذا یغشی» را فرمود: دولت فلانی است که پرده بر ولایت امیرالمؤمنین انداخت؛ بنابراین یک سری محرومیت ها برای این داستان است، ان شاء الله این دوران هم میگذرد، اما در این دورانِ حجاب، از جانب ما کوتاهی شده است در این که به حد ممکن، اهل بیت را بشناسیم و معرفی کنیم و با ولایت اهل بیت در عالم زندگی کنیم. سقیفه تلاش کرده است که مقامات ائمه را تنزل دهد و گویا شیعه هم کم کم متأثر شده و پذیرفته است، این تقصیر قابل بخشش و قابل رفع نیست.

نتیجه کوتاهی ها چه شده است؟ در عرض اهل بیت، طبقات مرجع درست شدند، دانشمندان، فلاسفه، عرفا، حکما، آنها حرف خودشان را می زنند، اهل بیت هم حرف خودشان را می زنند! اما بنا نیست اینگونه بماند؛ در بهشت نه طبقه اطباء، نه طبقه دانشمندان حسی و نه طبقه حکما وجود ندارد، بلکه هرچه آنجا هست امام است و حیات نیز حول امام است؛ عصر ظهور هم اتفاقاً اینگونه می شود، همه ذیل امام و در شعاع امام هستند. خاصیت عصر ظهور این است که بساط همه علوم موازی با مکاتب اهل بیت جمع می شود، اینکه فرمودند علم در دوره حضرت ظاهر می شود یعنی همین؛ اما در دوره غیبت، طبقات مرجع شکل گرفت و دین برای ما در خود شریعت خلاصه شد، مدار دین گرایی ما، شریعت گرایی شد، مدار تفقه ما فقط در شریعت ظاهریه خلاصه شد.

کافی اصلا «کتاب الاخلاق» ندارد و به جای اخلاق، کتاب ایمان و کفر دارد و همه صفات اخلاقی از فروع ایمان و صفات غیر اخلاقی از فروع کفر هستند. ایمان یعنی چه؟ «علیٌ حبه ایمان» یعنی کتاب اخلاق کتاب حب الامام می شود و همه فضائل اخلاقی حول امام تعریف می شوند و در حدیث عقل و جهل دقیق تر توضیح داده شده است. اینها یک سلسله تقصیرهایی است که اتفاق افتاده و بزرگان حوزه های علمیه باید بنشینند و اینها را از نو تدارک کنند. ما باید یک بار دیگر دین، کلام، اعتقادات، اخلاق، عرفان و معارف خودمان را، حول محور ولایت از نو تنظیم کنیم و جامعه شیعه را بر این مدار تربیت نماییم، این یک وظیفه برای حوزه های علمیه و بزرگان و مراجع است.

احیای شعائر با پیروی از اهل بیت

مسئله دیگر این است که، نتیجه کوتاهی های ما این شد که در شعائر ظاهریه هم، مدار شعائر تغییر کرد. «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ‏ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب»‏(الحج/32)؛ انسان با چشم متقی می شود یا با قلب؟ قلب بر مدار امام حرکت می کند، اگر این حرکت اتفاق افتاد، تقوای قلب می شود، آن وقت شعائر الهیه احیا می شود؛ جامعه ای که حرکت قلب آن از محور امام خارج می شود یا گاهی با امام است و گاهی با امام نیست، شعائر و مناسک ظاهری آن نیز از مدار خارج می شود و تمدن غیر دینی شکل می گیرد؛ اموری بزرگ شمرده می شوند که بر غیر مدار ولایت می باشند. امام باید قبله شهر باشد چرا که امام «ارکان البلاد» است، یعنی سرزمینی که حول امام درست می شود و همه جای آن مانند خوردن، خوابیدن، پوشیدن، مسکن و تفریح صبغه امام دارد، آن شهر مدینه طیبه و بلد امین می شود.

ما باید به این سمت حرکت کنیم و آن تقصیر و کوتاهی هایی که اتفاق افتاده است، چه در حوزه اعتقادات و چه در حوزه اخلاق و چه در حوزه شعائر و مناسک ظاهری و جامعه پردازی و خوشی ها و نشاط ها و جشن ها و غصه ها و... را، بر مدار امام علیه السلام از نو بچینیم. ما باید برای احیای امر تلاش کنیم و آن تقصیرها را واقعا جبران نماییم، مثلا نسبت به غدیر.

جبهه مقابل ما در طول تاریخ، تلاش کرده است که اعیادی برای مردم درست کند. مردم نشاط می خواهند و ما نباید متهم به این شویم که با نشاط مخالف هستیم بلکه به عکس ما قائل هستیم که دستگاه مقابل ما با نشاط مردم بازی می کند، دستگاه تمدن مادی و شیطان است که نمی گذارند مردم اهل نشاط باشند و دائما مردم را به حزن مبتلا می کند (این باید توضیح داده شود) ما معتقدیم اگر جامعه ای به امام رسید همه لحظات آن عید است، وقتی پرده ها کنار رفتند و شما آیات الهی را دیدید و به آن نقطه ای رسیدید که «أحسن الحال» است «یا محوّل الحول و الاحوال حوّل حالنا إلی أحسن الحال» همه لحظات انسان لحظات عید می شود، یعنی بهار و پائیز آن هم عید است.

کسی که با طبیعت زندگی می کند، در بهار خوشحال و در پائیز غصه دار است، اما کسی که در طبیعت زندگی نمیکند بلکه بهار و طبیعت برای او آیات و علامات هستند، به همان اندازه که بهار برایش زیبائی دارد، پائیز هم زیبائی دارد و وقتی که سفره ها جمع می شوند برای او تغییری ایجاد نمی شود.

در واقع کسی که عید او با سرسبزی و خرمی است، خدا او را از رزق محروم نمی کند و لذتی به او می دهد، اما در کنار این لذت، زیر پای او را هم داغ  کرده و خوف در دلش می اندازد -غصه را هم خود خدای متعال ایجاد می کند- آدمی که دلش به بهار خوش است در خود بهار غصه دار است، غصه فراغ بهار را دارد و به خاطر جدایی از بهار خائف و مضطرب است، اما اگر کسی بالعکس شد، یعنی به امام رسید و با امام به عالم نگاه کرد، تمام لحظات عالم برایش عید می شود.

دشمنان اعیاد و شادی هایی درست کرده و سعی می کنند این شادی ها را که غفلت زا هستند، ارتقاء ببخشند؛ مثلا این طنز یا مزاح هایی که - مزاح با طنز متفاوت است - در سنت ما بوده است با طنزی که در هنر مدرن آمده است، مقایسه کنید، مانند سریال «برره». واقعا نشاط گذشته و مناسک آن نسبت به آنچه که دنیای مدرن با هنر و دانش ها و تکنولوژیِ پشتیبان آنها سعی کرده است درست کند، یک نشاط «برره ای» است. چگونه آنها مناسک شادی خودشان را هرروز با هنر و سبک مدرن ارتقاء می بخشند؟ در حالی که موضوع شادی آنها سراسر لهو است، یعنی شادی برای دنیا و شادیِ ناشی از غفلت است.

اما موضوع شادی ما شادی فاخر است، مؤمن اصلا شادی لهو ندارد، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «أَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَفُ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْهَا فَاتَه‏»(10) زاهد کسی است که اگر دنیا را به او بدهی خوشحال نمی شود و اگر همه دنیا را هم از او بگیری غصه نمی-خورد؛ این مؤمن شادی مبتذل ندارد، شادی دارد اما شادی های او فاخر است. اگر غدیر عید است، برای «سلمان» عید است، چرا که پرده ها برایش کنار رفته و ملکوت عالم و وقایع ملکوتی غدیر را می بیند.

پس ما باید بتوانیم بر مدار اعیادی که حقیقتاً در عالم عید هستند شاد باشیم. هیچ وقت یک مؤمن حق ندارد که عید او عید لهو باشد، مثلا فرزندی به دنیا آمده و پنجاه و نه ساله شده است و در پنجاه و نه سالگی او پنجاه و نه شمع برایش بگذارند که او فوت کند! –می گفت مورچه چیست که فشار خون او چه باشد- مؤمن از این شادی های لهو ندارد، ولی ببینید دشمنان برای همین شادی های لهو، چه قدر تنوع ایجاد می کنند و چه قدر مناسک برای آن درست می کنند، مثل نوروز.

نوروز عید خوبی است و طبیعت نو می شود ولی دو هفته مناسک درست می کنند، خرید و فروش ها، خانه تکانی ها، دید و بازدید ها، حتی روز طبیعت، یعنی انقدر مناسک برای آن درست می کنند که وقتی سال نو می شود یک جنب و جوش عظیمی در کشور ما اتفاق می افتد _من با آن مخالف نیستم و نمی خواهم بگویم بد است_  که با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست مگر با عاشورا، یعنی هیچ وقت دیگری چنین جنب و جوشی اتفاق نمی افتد مگر در دهه محرم که این غلیان را شما می بینید. نوروز را با یک مناسکی هم شروع می کنند به این شکل که دورهم بنشینید، هفت سین درست کنید و همین که دینگ و دانگ کرد با همدیگر روبوسی کنید؛ از اینجا شروع می کنند و بعد تا دو هفته کشور تعطیل می شود.

مناسک متنوع که بعضی از آنها هم واقعا خوب است، اما محور آن چیست؟ محور آن یک امر باطل نیست، این است که طبیعت وارد یک فضای جدیدی می شود، اتفاقاً ما هم به این قائل هستیم «فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ»(روم/50) رحمت الهی نازل می شود که زمین از نو زنده می شود، اما مردم چشم ها را باز نمی کنند تا دل خوش به آن نزول رحمت باشند، به همین مناسک ظاهری دل خوش می شوند. نمونه این را که ما داریم غربی ها هم دارند، کارناوال هایی در اعیاد خودشان راه می اندازند مثل عید کریسمس، حداقل در آنجا بهانه اش میلاد حضرت عیسی است!

ما چرا نباید برای شادی مردم محور درست کنیم و الگوهایی از نشاط را به مردم ارائه دهیم تا الگوی نشاط مادی با همه پیشرفت آن، در مقابل آن نشاطِ «برره ای» شود؟ چرا باید هنرمند ما_ نمی خواهم نقد هنرمند کنم زیرا ریشه این نقد اگر باشد به خود ما حوزویان و مذهبی ها است_ فیلم بسازد و همه مناسک شادی سنتی ما را در مقابل مناسک شادی های مدرن غرب تحقیر کند، به اسم «برره» در مقابل شهر؟ ما باید مناسک و شادی هاي ایمانی را به حدی فاخر و راغی برگزار کنیم که آرام آرام آن نشاط ها کودکانه شود و دیگر خجالت بکشند برای مناسک دیگر یا به سبک های دیگر جشن به پا کنند، مثلا عروسی هایی که امروزه در شکل های نو گرفته می شود به خصوص متأثر از دنیای غرب، کم کم کار را به جائی می رساند که عروسی های سنتی واقعا تحقیر می شود. چرا ما از آن طرف حرکت نمی کنیم؟ چرا آنها باید مدعی شوند که اسلام دعوت به حزن می کند و شادی در آن نیست، آن وقت یک نشاط های کودکانه و غیر فاخر و عقب افتاده و حتی گاهی رکیک را جلوه بدهند، بعد هم آن را بزرگ کنند و آن وقت پرچمدار نشاط و انبساطِ-خاطر شوند؟

ما باید محور هایی که برای نشاط فاخر در عالم است را بزرگ و مناسک آن را هم فاخر کنیم، مثلا ببینید مناسک شرعی عید فطر چیست؟ -ما نماز عید را هم خوب برگزار نمی کنیم!- این که مردم با امام راه بیفتند، پاهای خودشان را بالا بزنند، تکبیر بگویند و با امام تا مصلی بیایند. همین نماز عید فطری که برگزار می کنیم بسیار نشاط بخش است، علامت نشاط بخش بودن آن هم این است که کسانی که روزه نمی گیرند منتظر عید فطر هستند که نماز آن را بخوانند، یعنی ممکن است روزه هم نگیرد ولی روز عید فطر می پرسد، عید شد؟ چرا اینقدر مشتاق هستند؟ چون این مناسکی است که برای همه، هم جذبه معنوی دارد هم یک نشاط ظاهری می آورد.

البته پیداست کسی که یک ماه روزه گرفته، بعد از یک ماه می خواهد شادی کند؛ موضوع نشاط او هم این است، پرده ها کنار رفته و شب قدر را پشت سر گذاشته است، احساس می کند مورد رحمت و مغفرت قرار گرفته و ابواب رحمت به روی او باز شده است، یک سال نو و یک حیات طیبه جدید برای او شروع می شود. این آدمی که خوشحال است به سراغ نشاط کودکانه و ملاهی و لهو نمی رود، نشاط او این است که می آید با آن آداب محضر حجت زمان خودش و محضر ولیّ خدا، میدانید اصل اعیاد ما همه رجوع به امام است.

اگر ما آن نشاط باطنی را درست کنیم واقعا یک جلوه آن قابل مقایسه با نشاط دشمنان نیست، آن وقت گاهی ما از ترس اینکه نگویند ما نشاط نداریم، می خواهیم آرام آرام همان دستگاه مبتذل نشاط آنها را بیاوریم و نشاط های فاخر خودمان را همرنگ با نشاط های مبتذل آنها کنیم، یعنی غدیر را در نشاط های مادی استحاله می کنیم و اعیاد خودمان را به سمت آن نشاط ها می بریم!

دلیلش این است که ما روی این موضوعات تلاش جدی نکرده ایم؛ واقعا مناسک عزاداری و عاشورا فاخرترین مناسک عزاداری در عالم است؛ در عاشورا جمعیتی شکل می گیرد که موضوع آنها این نیست که مالشان از دست رفته یا غارت شده اند یا عزیز خودشان را از دست داد ه اند بلکه موضوع آنها این است که دین خدا و ولیّ او هتک شده است، قرن ها عزاداری می کنند و مناسک آن واقعا راغی ترین مناسک است و در دنیا نمونه ندارد و نوع عزاداری هایی که در عالم است، هیچ کدام مثل عاشورا نیست.

اگر ما کار کنیم می توانیم غدیر را به چنین حقیقتی تبدیل کنیم که فاخرترین و گسترده ترین جشن ها گرفته شود، چرا باید محور تلاطم اجتماعی برای نشاط بر مدار بهار باشد؟ نمی گوییم بهار بد است، خوب است، ولی ما یک موضوع راغی تر و بالاتری داریم که می تواند شادی فاخرتری ایجاد کند؛ مگر بهار چه قدر ظرفیت دارد که شما برای آن خوشی کنید؟ اما غدیر ظرفیتی دارد که می شود بر مدار آن کار کرد و نشاط-های فاخر ایجاد نمود. دوستان ما تلاش کردند که این ایام احیا شود، اما همه باید همکاری کنیم، همه ما این حقیقت را دوست داریم که شادی بر مدار غدیر به حدی جلوه کند و به حدی راغی شود که همه نشاط های دیگر ذیل آن قرار بگیرند، یعنی ملت احساس کنند واقعا جایی که باید جشن بگیرند همین است.

این یک تلاش عمومی نیاز دارد، هنرمندان، دانشمندان، جامعه شناسان، علمای بزرگ، هیئت داران، ائمه جماعات، همه باید با همدیگر کار کنیم که این اتفاق بیوفتد، البته این اتفاق هم یک شیب تدریجی خواهد داشت و با آرامش اتفاق خواهد افتاد، تردید نکنید که رو به پیش خواهد بود.

اگرغدیر به یک شعار بزرگ اجتماعی تبدیل شد، مدت کوتاهی که از آن بگذرد به دنبال آن تثبیتِ فرهنگ می شود و دیگر جای تردید باقی نمی گذارد؛ در مورد عاشورا هم اگر آن را اهل بیت و شیعیان احیا نمی کردند، الان دشمنان می گفتند: مگر چه اتفاقی افتاده؟! یک جنگی شده و معلوم هم نیست چه کسی مقصر بوده، چرا بنی امیه را مقصر می دانید؟ اما الحمدلله به قدری فرهنگ عاشورا احیا شده است که اصلا جای این چون و چراها را باقی نگذاشته است و دیگر احدی تردید نمی کند که یک واقعه عظیم بوده و ظلم بزرگی واقع شده است و آن کسی هم که این ظلم را کرده، از مدار اسلام خارج شده است، لذا اینکه اکثر علمای اهل سنت معمولا یزید را کافر می دانند، برای احیاء همین امر است. ما باید تلاش کنیم که غدیر را احیا نماییم همان گونه که در دوره بزرگانی مثل شیخ مفید بود. مرحوم شیخ مفید و بزرگان، هزاران نفر جمعیت را به تظاهرات اجتماعی واداشتند. ما باید غدیر را از نو احیا کنیم و تلاش نماییم که فاخرترین عید ما شود، مناسک آن را هم دائماً توسعه بدهیم و جدیدتر کنیم؛ همین گونه که در سبک عزاداری اتفاق افتاده است.

واقعا هنر عزاداری در سه چهار دهه اخیر بعد از انقلاب اسلامی خیلی ارتقاء پیدا کرده و اتفاقا اقبال عمومی هم در نسل جوان نسبت به آن افزایش پیدا کرده است، ما این کار را در باب غدیر هم می توانیم انجام دهیم. البته مطالعات زیاد و پیگیری لازم دارد، تیم های علمی باید این کار را دنبال کنند و یک هیئت اندیشه ورز اتاق فرمان این کار باشد. این کارها باید تجمیع شود و بعد برنامه ریزی های علمی و طراحی های عملی صورت بگیرد.

قم در این زمینه یک قدم جلوتر از بقیه شهر هاست و نسبت به مناسک مذهبی در کشور ما و بلکه در دنیای تشیع و حتی بالاتر در دنیای اسلام بدون تردید قطعا اثرگذار است، اگر از قم یک مناسک مذهبی فاخر با آسیب کم یا بدون آسیب شروع شود حتما الگوبرداری می شود و إن شاء الله این کارِ شما به یک حسنه جاریه تبدیل می شود که تا ابد برای شما ثواب خواهند نوشت. موضوع آن هم فاخرترین و بهترین موضوع یعنی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. امیدواریم خدای متعال به همه ما کمک کند که آن کوتاهی ها و غفلت هایی را که در تاریخ در موضوع غدیر شده است، جبران کنیم و آن خلأیی که تا الان وجود داشته، پُر کنیم.

پی نوشت ها:

(1) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 5

(2) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 66

(3) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 61

(4) المحاسن، ج‏1، ص: 150

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 242

(6) تفسير العياشي، ج‏2، ص: 16

(7) تفسير القمي، ج‏2، ص: 165

(8) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 304

(9) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 776

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 456