نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

سیره معصوم سرچشمه معارف الهی

این گفتار سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید محمد مهدی میرباقری (دام عزه) در دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در ماه صفر سال 1390 می باشد که در آن به بهره گیری از سیره معصوم و تحلیل آن اشاره دارند. و نیز می توان با لحاظ کردن نکاتی خاص، از سفره علم و اشارات فعلی این خاندان کریم، بهره وافری داشت. در این بحث ایشان به واکاوی هجرت تاریخی حضرت ثامن-الحجج علیه السلام از مدینه به خراسان نیز پرداخته اند.

صحبت و تامل حول شخصیت مقدس ائمه معصومین علیهم السلام محتاج توجهات ویژه ای است که اگر گوینده به این نکات التفات نداشته باشد، در تحلیل کلام و رفتار معصوم علیه السلام راه به بی راهه خواهد برد و حق مطلب را ادا نخواهد کرد. باید همواره به خاطر داشت که اگرچه امام معصوم علیه السلام در قالب بشر در عالم دنیا تنزل پیدا کرده، و با ما آدمیان در عالم خاک هم نشین شده است؛ اما این شخصیت، همان کلمه طیبه الهی ای است که فرازهای بلند و نورانی زیارت جامعه کبیره، تنها برخی از شئون اوست. در بخشی از آخرین فرازهای زیارت جامعه کبیره خطاب به ایشان می گوییم «مَوَالِيَّ لَا أُحْصِي ثَنَاءَكُمْ وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ وَ مِنَ الْوَصْفِ  قَدْرَكُمْ  وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ» اى سروران من، ثناى شما را به احصاء نمى آورم، و با زبان مدح به كنه عظمت شما و از طريق وصف به قدر و منزلت شما نمي رسم، و شما نور اخيار، و هاديان ابرار، و حجّت هاى خداى جبّاريد.

بدیهی است اگر کسی در تحلیل رفتار سیاسی ائمه معصومین علیهم السلام، هم چون تحلیل سیاسی قیام اباعبدالله-الحسین علیه السلام، به جنبه های غیبی عمل امام توجه نکند و صرفا رفتار ظاهری ایشان را پایه و اساس تحلیل خود قرار دهد، نتیجه گیری ناقص و چه بسا ناصوابی از عاشورا ارائه خواهد داد. این که کسی بگوید هدف امام حسین علیه-السلام از قیام عاشورا، رسیدن به حکومت کوفه در سال 61 هجری بود، انحراف بزرگی است و از یک غفلت سنگین ناشی می شود.

1- لزوم توجه به نکات ویژه در تحلیل رفتار امام معصوم علیه السلام

امام معصوم علیه السلام هیچ گاه به دنبال حکومت مستعجل نیست؛ افق نگاه امام بسیار فراتر از این حرف هاست. امام معصوم علیه السلام پا به هر میدانی که می گذارد، رفتار خدایی دارد. هر عمل امام یعنی: «وَ ما رَمَيْتَ  إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى»؛ ائمه معصومین علیهم السلام در مقامی هستند که همه افعال شان خدایی ست.

اگرچه خداوند متعال در آیه پایانی سوره مبارکه کهف خطاب به نبی اکرم صلی الله علیه آله می فرماید: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»؛ اما باید توجه داشت که ادامه این خطاب، گویای تفاوت اساسی ما با ایشان است: «يُوحى إِلَيَّ»! این تفاوت ساده ای نیست و بدان معناست که از همانندی قالب بشری نبی اکرم صلی الله علیه وآله نمی توان و نباید این نتیجه را گرفت که شأن ما نیز همانند شأن نبی اکرم صلی الله علیه وآله است. ایشان این برتری را دارند که مهبط وحی الهی باشند و وحی پروردگار متعال بر ایشان نازل شود؛ آن هم وحی ای که در بعضی مواقع حتی بدون واسطه جبرئیل علیه السلام است.

خاندان وحی، شخصیت های متعالی ای هستند که برای شفاعت و دست گیری، چند روزی در عالم مُلک هم نشین ما شده اند. ایشان هر زمان که پا به میدانی از میادین این جهان بگذارند، "علم ما کان و ما یکون" با آن هاست. حضرت صادق آل محمد صل الله علیه وآله در بیان شریفی فرموده اند: «إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ»(1) سپس در ادامه، در حالی که گویا این سخن به سمع حاضرین گران آمده، و از شنیدن این سخن امام متعجب شده بودند؛ مکثی کرده و فرمودند: مگر نه این است که ما عالم به قرآن هستیم و قرآن هم تبیاناً لکل شیء است؟! همه حقایق در قرآن آمده است و ما عالم به قرآن هستیم و از همه حقایق آگاهیم.

1/1- تولّی به فعل معصوم

وقتی چنین شخصیت با عظمتی پا به میدان مأموریت بزرگی در دنیا می گذارد، معلوم است که تحلیل فعل او قواعد ویژه ای را می طلبد و در چارچوب کاوش در شخصیت های معمول نمی گنجد. ماموریت اصلی امام، درگیری همه جانبه با دستگاه شیطان است؛ شیاطین جنّ و انس! امام رضا علیه السلام در این درگیری با شیطان انسی مثل مامون لعنت الله علیه رویارو هستند که در حدیث لوح با عنوان «عِفْرِيتٌ  مُسْتَكْبِرٌ»(2) معرفی شده است. در چنین نبردی، جبرئیل و میکائیل با امام رضا علیه السلام همراهی می کنند؛ ملکوت عالم پشت سر امام عالم صف  می کشند. آن طرف نیز جبهه شیطان صف آرایی کرده است تا به گمان باطل خود در برنامه توسعه حق اختلال ایجاد کند. فرمان دهی جبهه حق را در این نبرد کسی عهده دار است که زیارت جامعه، گوشه ای از جلالت و عظمت اوست. آیا چنین پیکار و هجرتی را می توان تنها در بازه زمانی 150 تا 200 هجری قمری و در جغرافیای مدینه و طوس تحلیل کرد و وسعت حادثه آفرینی های ایشان را به همین زمان و مکان محدود نمود؟! تفقه در چنین امری، کار آسانی نیست و از عهده امثال بنده خارج است.

اگر دقت داشته باشیم، توان  ما حتی در حد توصیف بنده مومن خدا هم نیست؛ چه برسد به تفقه در عظمت و وسعت فعل امام معصوم علیه السلام. کار ما این است که تولّی به فعل معصوم داشته باشیم که خود این تولّی، چیزی غیر از فهم فعل معصوم و احاطه به عمل ایشان است. تولّی به فعل امام معصوم یعنی استضائه از نور رفتار ایشان؛ نه احاطه و تفسیر و تدبیر در فعل او! احاطه و تفسیر و تدبیر فعل معصوم در حد و اندازه ما نیست. 

وقتی انسان، بیان ائمه اطهار علیهم السلام در باب حوادث بزرگ را ملاحظه می کند، متوجه می شود که کلام این ذوات مقدسه به هیچ وجه  قابل مقایسه با بیان دیگران، حتی بزرگان علم و حکمت نیز نیست. برای نمونه؛ اگرچه عرفا، حکما، متکلمین و سیاسیون متقدم و متاخر، هر کدام در مورد عاشورا حرف های رسای بسیاری ادا کرده اند؛ اما اندکی تورق مجامع روایی و تامل در عناوین ابواب احادیث و کلام معصومین علیهم السلام، گواه این حقیقت است که این حادثه، بسیار فراتر از تحلیل های رائج بشری است؛ عاشورا، واقعه ای است از ازل تا ابد، که همه کائنات را از خود متاثر ساخته، و پرونده آن هنوز مفتوح است. تحلیل انسانی ما از عاشورا که حضرت برای تصاحب حکومت کوفه قیام نمودند کجا؛ و بیان امام صادق علیه السلام در کیفیت زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام کجا که به یونس بن ظبیان و مفضل بن عمر و ابوسلمه سراج فرمودند وقتی خواستید قبر جد شهیدم حسین علیه السلام را زیارت کنید، بگویید: « أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ  أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ وَ بَكَتْ  لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ؛ شهادت مى دهم كه خون تو در بهشت ساكن و آرام گشت و موجودات فوق عرش را لرزاند و تمام خلائق بر آن گريستند، و آسمان هاى هفت گانه و طبقات هفت گانه زمين و آن چه از موجودات در آن ها و بين آن ها هستند بر آن گريستند، و تمام مخلوقات پروردگار كه در بهشت و جهنّم قرار دارند بر آن گريه كردند»(3)

2/1- توجه به جایگاه ویژه فعل معصومین علیهم السلام

نکته دیگری که باید در تحلیل فعل امام معصوم علیه السلام به آن توجه داشت، تفاوت خاستگاه فعل امام معصوم علیه السلام با افعال ما انسان های عادی است. به دیگر سخن باید بگوییم "فقه فعل امام معصوم" با "فقه افعال ما" یکی نیست؛ و اعمال معصوم در رتبه ای متفاوت از فقه ما انجام می پذیرد. در مجامع روایی شیعه آمده است که در هیچ امری، به جز امر امامت، از جانب خداوند متعال برای نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله نامه سر به مهر نیامده است. تنها در موضوع چگونگی رفتار ائمه معصومین علیهم السلام است که نامه های سربه مهری برای حضرت آمد که ایشان آن ها را باز نکردند و تحویل امیرالمومنین علیه السلام دادند. وجود مقدس امیرالمومنین علی علیه السلام نامه مربوط به خودشان را گشودند و به آن عمل کردند؛ نامه های بعدی را نیز به امام پس از خودشان تحویل دادند. در همین حدیث نورانی است که سید الشهداء علیه السلام نیز پس از شهادت برادر بزرگ وارشان امام حسن مجتبی علیه السلام نامه ممهور به اسم مبارک خودشان را گشودند و به بخشی از نامه که مربوط به زمان حاضرشان بود عمل فرمودند و بخش دیگری را نیز در زمان رجعت، باز خواهند گشت و به ادامه نامه عمل خواهند نمود. لذا می توان چنین نتیجه گرفت که رفتار امام معصوم علیه السلام بنا بر منشوری صورت می پذیرد که از طرف خداوند متعال آمده و هر امامی بر اساس آن نامه های سر به مهر، تصمیم های دوران امامت خود را اتخاذ می کند.

3/1- تناسب تصرفات ائمه اطهار علیهم السلام با مرتبه خلقت ایشان در هر عالم

ظرفیت انسان ها، ظرفیت محدودی است، چرا که دانش و توانایی بشری محدود است؛ اما ظرفیت وجودی امام معصوم علیه السلام محدود نیست، لذا تصرفاتی هم که در عالم انجام می دهند، فراتر از تحولات فردی و اجتماعی است. اگر کسی در تحلیل فعل سیاسی هر یک از ائمه اطهار علیهم السلام تنها تحولات اجتماعی صورت گرفته توسط ایشان، که متناسب با زمان حیات شان بوده است را مدّ نظر قرار دهد، به طور قطع در مسیر فهم لایه های عمیق تر رفتار آن معصوم، به مقصد نخواهد رسید. این که در تحلیل رفتار سیاسی امیرالمومنین علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام و اباعبدالله علیه السلام بگوییم ایشان به دنبال ایجاد تغییرات اجتماعی در جامعه زمان خودشان بودند و تلاش می کردند تا با به دست گرفتن حکومت سیاسی کوفه، زمینه کسب قدرت سیاسی در سایر بلاد اسلامی را نیز آرام آرام به دست آورند، سخنی متناسب با شأن و ظرفیت ائمه اطهار علیهم السلام نیست! چنین تحلیلی، متناسب با ظرفیت انسان های عادی است؛ در حالی که ائمه معصومین علیهم السلام دارای ظرفیت های بسیار بالاتری هستند.

به طور خلاصه، بر اساس ادله موجود در آیات و روایات، حداقل سه مرتبه خلقت برای اهل بیت علیهم السلام در عالم رقم خورده است؛ که می توان تحت عنوان "خلقت فوق عرشی"، "خلقت عرشی" و "خلقت مُلکی" از این مراتب چندگانه، یاد کرد. بر همین اساس، تصرفات ایشان نیز، محدود به عالم مُلک نبوده؛ و ولایت  ایشان جدای از عالم مُلک، در عوالم دیگر نیز جاریست و ایشان به اذن الهی می توانند در این عوالم نیز تصرف نمایند. عوالمی هم چون عالم حجب، سرادقات، کرسی و ... که شرح آن ها در کتاب "السماء و العالم" از مجموعه "بحارالانوار" ذکر شده است.   بیان زیارت جامعه کبیره در توصیف مراتب خلقت معصومین علیهم السلام نیز، بیان موجز و شیوایی است. آن جا که می فرماید: «وَ أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ  بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ  خَلَقَكُمُ  اللَّهُ  أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ  فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ » در این فراز، سه مرحله متفاوت که آثار خاصی نیز در پی داشته، برای اولیای معصومین علیهم السلام برشمرده شده است:  

مرتبه اول؛ «أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ  بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ». در این مرتبه همه اهل بیت، نور واحد بودند. از این مرتبه در احادیث دیگر، با بیان: «اولنا محمّد و اوسطنا محمّد و آخرنا محمّد و كلنا محمد»(4) نیز یاد شده است. در این مرتبه، دست احدی از مخلوقات خداوند به این ذوات مقدسه نمی رسید و ایشان بالاتر از عرش الهی قرار داشتند. اگر خداوند متعال، خلقت عرشی و نوری را برای ایشان رقم نمی زد، حتی ملائکه مقرب الهی نیز از دست گیری و تربیت اهل بیت معصومین علیهم السلام الی الابد بی نصیب می ماندند؛ اما خداوند متعال به منظور جاری ساختن رحمت خود، مرتبه ای از تنزیل را برای ائمه اطهار علیهم السلام نوشت و ایشان در عرش الهی نازل شدند.

مرتبه دوم: «خَلَقَكُمُ  اللَّهُ  أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ». در این مرحله نور ائمه معصومین علیهم السلام در قالب اشباح نوری حول عرش الهی برای اهالی عالم ملکوت نمایان شد؛ و در آزمونی که برای ملائکه پیش آمده بود، به شفاعت نور فاطمه زهرا سلام الله علیها ظلمات از عالم ملکوت مرتفع گردید. اما اگر تنزیل دیگری برای ائمه علیهم السلام نبود و ایشان در عالم مُلک در قالب بشر خلق نمی شدند، ما نیز تا ابد از شفاعت ایشان بی بهره می ماندیم و راهی برای بیرون رفتن از ظلمات عالم مُلک، که ظلمات تو در توی عجیب و هولناکی است، نداشتیم؛ اما خداوند منان لطفش را شامل حال ما نمود و این انوار مقدس و کلمات تامه اش را هم نشین ما در عالم خاک ساخت.

مرتبه سوم: «حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ  فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ». بالاخره؛ در مرتبه سوم از تنزیل مراتب عالی ائمه معصومین علیهم السلام، خداوند متعال بر ما منت گذاشت و این ذوات مقدسه را در قالب بشر، همراه و هادی ما قرار داد. لذا باید توجه داشت که عالم مُلک، آخرین منزل خلقت ایشان است، نه اولین منزل! حقیقت اهل بیت علیهم السلام همان نور واحد و کلمه تامّه الهی است؛ و اگر چند روزی در قالب بشر با ما همراه شده اند، بر ما منت نهاده اند تا دست گیر و شفیع ما باشند. این تنزیل، نمونه عالی نعمت خاصه الهی یا نعیم است و ما باید نسبت به این نعمت شاکر باشیم.

به هرحال؛ کسی که به چنین مراتبی عالی  از خلقت معصومین علیهم السلام آگاه باشد، به قطع یقین، افعال این حضرات را محدود به زمان خاص و منحصر در جغرافیای خُرد نخواهد دانست و فعل امام عالم را متناسب با شأن امامت و ولایت ایشان تحلیل خواهد نمود.

- تصرف در تاریخ، شأن امام معصوم در تحولات عالم مُلک : ائمه اطهار علیهم السلام در هر عالمی، خلقتی دارند که خلقت ایشان، "بیت النور" و "بیت الحکمه" آن عالم است؛ موجودات و مخلوقات آن عالم نیز از نور و حکمت ایشان ارتزاق می کنند. نکته ظریف مطلب فوق این است که تصرفات امام معصوم علیه السلام در هر عالمی، متناسب با ویژگی های آن عالم است و تصرفاتشان در عالی ترین مرتبه آن عالم تاثیر می گذارد. پس؛ اگر چه ولایت اولیای طاهرین علیهم السلام از "فوق عرش" تا "تحت عرش" را در بر می گیرد، اما شأن ایشان در عالم مُلک، "تغییر تاریخ" است. ائمه معصومین علیهم السلام امام تاریخ  هستند و به کل تاریخ بشر احاطه دارند؛ لذا در تاریخ عالم، تصرف می کنند. سایر تحولاتی هم که در اثر تصرف ایشان در عالم مُلک ظاهر می شود، ذیل تصرفی است که در تاریخ اعمال کرده اند. اگر تحولی در جامعه و نفوس انسانی به وجود می آید، نشأت گرفته از ولایت تاریخی اولیای معصوم علیهم السلام است.

ظرفیت بصیرت امام معصوم به اندازه ای جامع، وسیع و نافذ است که همه تاریخ را در پیش خود حاضر می بیند و هر تصرف لازمی برای اصلاح تاریخ را در زمان حیات خود اعمال می نماید. امام معصوم، ولیّ تحول تاریخی  است. برای مثال: اگرچه ظاهر کار امام رضا علیه  آلاف التهیه والثناء اصلاح در زمان خودشان، در درگیری با شخصی هم چون مأمون عباسی لعنت الله علیه است، اما باطن فعل حضرت، اصلاح تاریخ است. دامنه تاثیرات هجرت ایشان به مرو را نباید محدود به دوران خلافت عباسی دانست. طبیعی  است که بخشی از اصلاحات به صورت تحولات اجتماعی، ارتقاء اخلاق و دانش، و حتی توسعه قدرت سیاسی شیعه ظهور و بروز خواهد داشت؛ اما سخن این جاست که دامنه این هجرت در همین جا خاتمه نمی یابد و فعل حضرت را در همه تاریخ باید دنبال کرد. (این مطلب در جای خود توضیح داده خواهد شد).    

- تربیت وجدان بشری، در راستای زمینه سازی برای حکومت تاریخی : امام معصوم علیه السلام عجله ندارد و افعال و تصمیمات ایشان، متمرکز در برپا ساختن یک دولت مستعجل نیست! بلکه، تاریخ و اصول تاریخ اجتماعی بشر را رهبری می کند. حکومت بر امروز و فردای چند روزه، شأن ولایت امام معصوم نیست! ایشان از آن جا که دارای بصیرت تاریخی هستند، وجدان بشری را برای تحمل یک حکومت تاریخی، از نوع حکومتی که در عصر ظهور و رجعت برپا می شود، آماده می سازند و نفوس را برای آن روز تربیت می کنند.

پس از ماجرای سقیفه، زمانی که ابوسفیان و چند تن دیگر از مهاجران رو به امیرالمومنین علیه السلام آوردند و به ایشان گفتند: چرا برای به دست آوردن خلافت قیام نمی کنید؟ اگر شما پا پیش بگذارید، ما حمایت تان خواهیم کرد! حضرت که از مطامع دنیوی آنان آگاهی داشتند، فرمودند: «... وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ؛ آن كس كه ميوه را كال و نارس بچيند، مانند كشاورزى است كه در زمين ديگرى بكارد...»(5)

کسی که درخت را در زمین دیگری بکارد، زحمت رشد درخت را می کشد؛ اما میوه درخت را صاحب زمین برمی دارد؛ امام که این گونه نیست! وجدان بشری باید آن قدر بیدار می بود که زیر بار حکومت جور سقیفه نمی رفت؛ اما حالا که عالم از مدار حق و عدل منحرف شده و حکومت جور را پذیرفته است؛ باید آن قدر منتظر بنشیند تا دوباره به اذن امیرالمومنین علیه السلام وجدان بشر بیدار شود و عالم به مدار خویش برگردد.

سید الشهداء علیه السلام نیز، در نهایت، به دنبال حکومت اجتماعی عصر خود نبودند. ایشان نیز با قیام خود، پایه های یک حکومت تاریخی عظیم را بنا نهادند و کاری کردند تا وجدان بشر برای درک آن حکومت، ارتقا یابد. از همین روست که نبرد سید الشهداء علیه السلام با جبهه یزید، با قواعد نظامی معمول جلو نرفته است! روش جنگ آوری حضرت به گونه ای نبوده، که یک فتح اجتماعی مستعجل را برای ایشان در پی داشته باشد! قیام عاشورا، صحنه یک نبرد اخلاقی تمام عیار در برابر لشگری از رذائل اخلاقی است. در این جنگ، فداکاری، همراه با مظلومیت به میدان آمده تا به تدریج ارتقاء وجدان انسان ها را در جامعه بشری رقم بزند. عاشورا، مقدمه دولت عصر ظهور و برپایی حکومت اهل بیت علیهم السلام در عصر رجعت است.

حتی تهیّأ امم انبیاء سلف و تربیت وجدان ایشان بر محور ولایت اهل بیت علیهم السلام نیز از این منظر قابل بررسی است؛ و اگر بگوییم تلاش و آموزه های پیام آوران الهی در تربیت امت های خودشان، حول تولی به ائمه معصومین علیهم السلام سامان گرفته، سخن صوابی گفته ایم.

ابابصیر از وجود مبارک حضرت صادق علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمودند: « ِانَّ وَلَايَتَنَا وَلَايَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- الَّتِي لَمْ  يُبْعَثْ  نَبِيٌ  قَطُّ إِلَّا بِهَا؛ ولايت ما همان ولايت خداست كه هيچ پيامبرى مبعوث نشده جز اينكه مأمور به تبليغ آن بوده است»(6)

این که از همه انبیاء عظام نسبت به نبوت نبی اکرم صلی الله علیه وآله عهد گرفته شده؛ به این معناست که این انبیاء بزرگ وار، پرچم داران رسالت نبی اکرم صلی الله علیه وآله در زمان ماضی بوده اند و امت شان را با امید و بشارت نسبت به مقصدی که نبی اکرم صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام رهبری آن را به عهده دارند، دعوت به استقامت و پایداری می نمودند. به بیان بهتر؛ از آن جایی که این امم، ظهور ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را در فرجام این عالم می دیدند، پا در رکاب رسالت نبی زمان خودشان می نهادند و به این ترتیب با رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله همراهی می کردند.

- توجه به  تقابل ائمه نور و ائمه نار در تاریخ : قرآن مجید در آیه 112 سوره مبارکه انعام می فرماید «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي  بَعْضُهُمْ إِلى  بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ؛ و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطان هاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آن ها به بعضى، براى فريب يك ديگر، سخنان آراسته القا مى كنند؛ و اگر پروردگار تو مى خواست چنين نمى كردند. پس آنان را با آن چه به دروغ مى سازند واگذار».

از غور در این آیه و آیات مشابه دیگر کتاب الهی، چنین برمی آید که تاریخ، عرصه درگیری «امام نار» و «امام نور» است. به عبارت  دیگر؛ اگر ظرفیت امام معصوم علیه السلام در عالم مُلک، هدایت و سرپرستی و امامت تاریخ است؛ دشمنان ایشان نیز _ به یک نسبتی _ دارای شرح صدر و ظرفیت دشمنی تاریخی با ائمه اطهار علیهم السلام هستند. شواهد تاریخی حاکی است که گاهی ائمه جور نیز عجله نمی کنند و شیطنت آن ها در چارچوب ایجاد تغییرات تاریخی به نفع جبهه باطل شکل می گیرد.

هر دو امام، تاریخی فکر می کنند و در افق دیدشان، بیش از 50 سال و یک قرن و 10 قرن را می بینند. البته بدیهی است که افق امام حق، غالب بر هر برنامه باطلی است و پیروزی نهایی با جبهه ای است که امام نور آن را سرپرستی کرده است. کسی که دنبال تحول و انقلاب عظیم تاریخی است، ظرفیت و بصیرتی را داراست که بدون عجله و شتاب، سنگ بنایی را می گذارد که ثمره آن را قرن ها بعد از رحلت خودش درو می کند.

در مورد ظهور نیز امر به همین منوال است؛ «انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا»(7)  مومن متاثر از امام خویش، دارای ظرفیت نگاه تاریخی است و تحولات عالم را تاریخی می بیند. حتی اگر همه عالم ظهور را بعید بپندارند و قرن ها با ظهور فاصله داشته باشند، مومن به گونه ای اتفاقات عالم را می بیند که ظهور برای او قریب است؛ و لذا عجول نیست. اگرچه طفل و کودک، از زمان شکوفه زدن درخت به دنبال چیدن آن از شاخه است؛ اما باغبان به خوبی می داند که باید تا پاییز صبر کند تا موسم چیدن میوه ها از درخت برسد.

داشتن نگاهی تاریخی برای انسان این امکان را فراهم می آورد که بتواند دست به اقدامات بزرگ بزند و در اسارت عمر خویش محصور نشود. ائمه اطهار علیهم السلام نیز اگرچه در طول عمر شریف شان برای ظهور و رجعت کار می کردند؛ اما هرگز دنبال دولت مستعجل نبودند و در باب ظهور نیز به مومنان هشدار می دادند که از عجله در امر ظهور برحذر باشند.(8) باید زمان ظهور فرآیند خودش را طی کند و شجره نبوت به بار بنشیند؛ آن گاه عصر ظهور فرا می رسد و عالم فصل تازه ای از حیات خود را تجربه می کند.  

4/1-  توجه به غالب بودن «تدبیر امام نور» بر «کِید امام نار»

پیش تر گفتیم که عالم امکان، عرصه تقابل ائمه نار و ائمه نور است؛ و افق نگاه هر دو جبهه، نگاهی تاریخی ست. موضوع مهمی که باید در این میان به آن توجه داشت، بحث غالب بودن «امام نور» بر «امام نار» در همه شئون، از جمله رفتار سیاسی است. غیر ممکن است که امام حق در یکی از حوزه های حیات بشری، از امام باطل شکست بخورد. اگرچه کِید دشمن از لحاظ کثرت، فراوان؛ و از لحاظ گستردگی، وسیع است؛ اما «کید و دوراندیشی ائمه باطل» با «تدبیر و کیاست ائمه معصومین علیهم السلام» به هیچ روی قابل مقایسه نیست.

تشبیه زیبایی نیست، اما همان گونه که دستگاه های اطلاعاتی بزرگ دنیا، یک عملیات اطلاعاتی را به نحوی می چینند که برآیند فعالیت  گروه های مورد مطالعه به نفع آن ها تمام شود؛ و با فریب دادن گروه های خُرد، اطلاعات مورد نیازشان را از طریق فعالیت همین گروه ها تامین می کنند؛ در فرآیند ارتقای فهم و رشد وجدانی بشر نیز این مطلب به نحو دیگری صدق می کند! معنای آیه « وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرين »(9) این است که حزب شیطان گمان می کند که در دستگاه الهی عددی است و کار خودش را با دست خدای متعال جلو می برد؛ اما ماجرا بر عکس است؛ و خداوند متعال آن ها را در نقشه خودش به بازی می گیرد.  

کسی که وسعت نظر و تحلیل او تاریخی نیست و ظرفیت اشراف نسبت به تحولات تاریخی را ندارد، از ملاحظه کثرت افرادی که پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وآله حول جریان نفاق جمع شدند؛ و امروزه نیز اکثریت جهان اسلام را به خود اختصاص داده اند؛ گمان خواهد برد که حق با آن هاست! اما مگر ائمه باطل می توانند نبی اکرم صلی الله علیه وآله را دور بزنند و دین ایشان را ملعبه خود بسازند؟! حقیقت این است که این ها درون برنامه جامع نبی اکرم صلی الله علیه وآله قرار دارند و شیطنت و طغیان آن ها، در نهایت، به نفع جبهه حق تمام می شد. حقیقت زمانی روشن می شود که انسان این ماجرا را با وارد کردن شرح صدر بی مثال نبی اکرم صلی الله علیه وآله به یک طرف معادله، آن را دوباره ارزیابی کند و معنای شکست ناپذیری امام نور را بفهمد.   

خدا رحمت کند، استادی داشتیم که نقل می کرد: «صحنه ای در انقلاب پیش آمد؛ من نگران بودم که با این اتفاق، روند پیشرفت و تعالی انقلاب به مخاطره بیافتد. در اتاق خودم دراز کشیده بودم که حضرت امام رحمت الله علیه را به تمام قامت دیدم؛ جمله عجیبی فرمودند و من صدای ایشان را با رسائی تمام شنیدم. امام فرمود: نبی اکرم صلی الله علیه وآله منافقین را تحمل کردند تا حرکت عالم به سوی خداوند متعال تسریع شود».  

این شرح صدر بی نظیر نبی اکرم صلی الله علیه وآله است که با کیاست خودشان، به منافقین میدان می دهند و  فعالیت آن ها را در مسیر رسالت خودشان منحل می کنند. اگر ما هم به این فعالیت ها از منظر تاریخی بنگریم، خواهیم دید که چگونه همه شیطنت های منافقان، به نفع جریان اسلام و رسالت رسول الهی تمام شده است. 

حرکت و افعال سیاسی سایر ائمه معصومین علیهم السلام نیز از این قاعده خارج نیست. برای مثال؛ این طور نیست که سیدالشهداء علیه السلام درون طرح و نقشه ای که یزید لعنت الله علیه ترسیم کرده بود، قرار گرفته و شهادت ایشان، برای دستگاه باطل فتح و پیروزی محسوب شود! بلکه برعکس؛ حقیقت این است که یزید در طرح جامع و تاریخی سیدالشهداء علیه السلام منحل شد؛ و عاشورا به عنوان نقطه عطفی در پیروزی نبی اکرم صلی الله علیه وآله در تاریخ ثبت گردید. نقشه یزید این بود که در صورت امتناع سید الشهداء علیه السلام از بیعت، حضرت را در مدینه و یا مکه، ترور کند؛ حال این که امام حسین علیه السلام با خروج از مدینه و ناتمام گذاشتن حج، و در نهایت با حضور در صحرای کربلا، صحنه را طوری چید و جنگ حساب شده و تمام عیار اخلاقی و وجدانی را به گونه ای برپا نمود که امروزه علمای اهل سنت نیز تقریبا بر سر لعن یزید اجماع می کنند.

لذا در صحنه تدبیر جهان، دست ولی الله، ید غالب است؛ «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»(10) هر کجا که نور امام هست، ایمان جریان دارد و جریان نور امام و ایمان هم، جریان غالب و مقاومی ست. اساساً در تحلیل رفتارهای سیاسی ائمه اطهار علیهم السلام باید توجه داشت که محیط ولایت امام معصوم علیه السلام محیط غلبه است و هیچ گونه شکستی در آن جای ندارد.

 2ـ تحلیل هجرت سیاسی امام رضا علیه آلاف التحیه والثناء به مرو

قبل از ورود به بحث تحلیل هجرت امام رضا علیه السلام به مرو، تذکر این نکته ضروری است که رفتار و فعل هر یک از ائمه معصومین علیهم السلام در هر یک از شئون حیات شان در عالم دنیا، از فعل سایر معصومین علیهم السلام گسسته و جدا نیست؛ بلکه فعل هر معصومی هم چون حلقه های پیوسته یک زنجیر، با افعال سایر معصومین ارتباط دارد؛ و افعال معصومین، فعل یک دیگر را نقض نمی کند.

در تایید این مطلب، در زیارت غدیریه می خوانیم: « ... لَا تَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً، وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً، وَ لَوْ أَسْلَمَنِي النَّاسُ جَمِيعاً لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعاً، اعْتَصَمْتَ  بِاللَّهِ  فَعَزَزْتَ ، وَ آثَرْتَ الْآخِرَةَ عَلَى الْأُولَى فَزَهِدْتَ، وَ أَيَّدَكَ اللَّهُ وَ هَدَاكَ، وَ أَخْلَصَكَ وَ اجْتَبَاكَ. فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُكَ، وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُكَ، وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُك ...؛  ... كثرت مردم در پيرامونم عزّتى به من نيفزايد و پراكنده شدنشان ترسى به من اضافه نكند،اگر همه مردم از من دست بردارند،نالان نشوم،پناهنده به خدا شدى و عزّت يافتى،آخرت را بر دنيا برگزيدى  و پارسا گشتى، خدا تأييدت نمود و راهنمايى فرمود، و در گردونه خلوص قرار داد، و تو را برگزيد،كردارهايت ضد و نقيض  نشد، گفتارهايت اختلاف نيافت، حالاتت زيرورو نگشت...»(11)

بنابراین؛ علاوه بر این که همه افعال امام معصوم علیه السلام در همه شئون با یک دیگر هماهنگ است؛ افعال هر یک از معصومین علیهم السلام نیز با افعال امام معصوم دیگر نیز هماهنگ و پیوسته است. فعل امیرالمومنین علیه السلام ادامه فعل رسول اکرم صلی الله علیه وآله است و رسالت ایشان با حلقات افعال سایر اهل بیت علیهم السلام صورت می پذیرد. از همین روست که شما می توانید کلام امام هادی علیه السلام را قرینه کلام امیرالمومنین علیه السلام قرار بدهید. چنین هماهنگی ای را در کلام غیر معصوم نمی توان پیدا کرد.

در نتیجه هماهنگی افعال و اقوال معصومین علیهم السلام است که فقهای عظیم الشأن شیعه توانسته اند به واسطه علم اصول، ادله ارائه شده در کلام معصوم را جمع بندی کنند؛ علم اصول که در کلام غیر معصوم به کار گرفته شدنی نیست. به گمان من، قواعد علم اصول، قواعد عرفی نیست؛ قواعد تخصصی فقهاست. عرف این ظرفیت را ندارد که کلام دویست سال قبل را بتواند با کلام دویست سال بعد قرینه کند. اکنون با داشتن چنین توجهاتی، که لازمه تفقه در فعل معصوم علیه السلام است، می توان هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو را تا حدّ توان تحلیل کرد.

1/2- شرایط سیاسی ائمه معصومین علیهم السلام پیش از امام رضا علیه السلام

هجرت امام رضا علیه السلام ادامه سلسله رفتارهای نبی اکرم صلی الله علیه وآله ، امیرالمومنین علیه السلام و سایر معصومین علیهم السلام است؛ و بدون توجه به رویکردهای رفتار سیاسی این بزرگ واران، نمی توان این هجرت را تحلیل کرد. اگرچه با بعثت نبی اکرم صلی الله علیه وآله تاریخ جهان اسلام آغاز می شود؛ اما برپا شدن دولت سقیفه، ادامه این مسیر را دچار چالش های می کند که با دوراندیشی و تدابیر امیرالمومنین علیه السلام و دیگر معصومین علیهم السلام رسالت آن حضرت ادامه  می یابد. یکی از مراحل تحقق این رسالت عظیم، هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو است.

پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وآله و شکل گیری آن حوادث، امیرالمومنین علیه السلام به طور مستقیم با شخص سران ظلم و نفاق درگیر نمی شوند؛ بلکه با اتخاد تدابیر بلندی که در شأن معصومیت و ولایت امام است، به جنگ با محصول آن ها، یعنی "نکث" و "قسط" و "مروق" می روند و چشم فتنه را کور می کنند. لذا؛ سرحلقه بصیرتی که محصول رویارویی های امیرالمومنین علیه السلام با ناکثین و قاسطین و مارقین است، ارزش مندترین و غنی ترین سرمایه شیعه در طول تاریخ بوده است. حضرت وقتی آماده شهادت شدند، ماموریت خودشان در کور کردن چشم «ظلماتٌ بعضها فوق بعض» را که همان ظلمات حاصل از آن حوادث است، تمام کرده بودند. شاهد این مطلب بخشی از زیارت غدیریه است که می خوانیم: «وَ لَمَّا رَأَيْتَ قَدْ قَتَلَتْ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ، وَ صَدَّقَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَعْدَهُ، فَأَوْفَيْتَ بِعَهْدِه ؛ زمانى كه ديدى پيمان شكنان و ستم كاران و بيرون رفتگان از دين را كشتى، و رسول خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد وعده اش را به توراست گفته بود، تو هم به عهدش وفا كردى»(12)

پس از ایشان، امام حسن مجتبی و امام حسین علیهما السلام با تدابیری که اتخاذ کردند، دشمن را به جایی رساندند که در برابر نشر و پخش معارف اهل بیت علیهم السلام سد ایجاد کند و مانع از گسترده تر شدن دامنه مخاطبان علوم اهل بیت عترت و طهارت شود. هر دو امام بزرگ وار در این مسیر به شهادت رسیدند و با شهادت خودشان، روح تازه ای در کالبد جامعه شیعه دمیدند. برای چگونگی خفقان سیاسی و فرهنگی دوره بنی امیه کافی ست در این کلام علامه طباطبایی رحمت الله علیه دقت کرد که ایشان می فرمودند: «من همه وسائل الشیعه را که تتبع کردم، بیش از سه روایت فقهی از سیدالشهداء علیه السلام پیدا نکردم!» این مطلب، خیلی عجیب است! زیرا عموم مسلمان ها بر سر این مساله اتفاق نظر دارند که علم نبی اکرم صلی الله علیه وآله در میان خاندان ایشان است. یعنی حتی اگر دسته ای از مسلمانان، به خطا رفته؛ و مرجعیت و رهبری سیاسی امام معصوم در جامعه اسلامی را نیز قبول نداشته باشند؛ عموم مسلمانان، مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام را به رسمیت می شناسند. حال در جامعه اسلامی چه اتفاقی افتاده است که ابو حریره ها، مرجع روایت حدیث از نبی خاتم می شوند؛ اما از سیدالشهداء علیه السلام در جامع ترین کتاب فقهی و روایی شیعه، بیش تر از سه حدیث نقل نمی شود! این مساله حکایت از آن دارد که مردم در این دوره، حتی مسائل فقهی شان را هم از ائمه معصومین علیهم السلام نمی پرسیدند.

بنابراین با ریخته شدن خون سیدالشهداء علیه السلام، موجبات نابودی دستگاه شیطان و منزوی گشتن شیاطین انس و جن فراهم شد؛ و رجعتی به سمت شیعه پدید آمد و بستری فراهم گردید تا امام باقر و امام صادق علیهما السلام انقلاب عظیمی در حوزه اندیشه جهان اسلام راه بیاندازند و زمینه تاسیس جغرافیای جدیدی را برای شیعه فراهم آورند.

اما آن چه خون سیدالشهداء علیه السلام را به انقلاب علمی امام باقر و امام صادق علیهماالسلام پیوند می دهد، تصرفات عظیمی است که امام سجاد علیه السلام با «احیای توحید و معنویت» از یک سو؛ و «احیای توجه به اهل بیت علیه السلام از طریق توجه به عاشورا» از سوی دیگر، قیام اباعبدالله علیه السلام را به بار نشاندند و حقیقت رسالت نبی اکرم صلی الله علیه وآله را دیگر بار احیاء نمودند.

خلاصه کردن طریق مبارزه امام سجاد علیه السلام به دعا، در شأن تحلیل فعل معصوم و توصیف مقامات امام نیست! این تحلیل، بیش تر از آن که توصیف امام باشد، تحقیر امام است. صحیفه سجادیه، تجلّی احیاء توحید در جامعه مسلمان هاست. فعل اصلی ایشان در ایام امامت شان، احیاء دیگرباره معنویت حقیقی فراموش شده ای است که در خلاء این معنویت، مرجعیت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به فراموشی سپرده شده؛ و فرزند رسول خدا در این فراموشی به مسلخ رفته بود.

در نتیجه همین احیاء معنویت و مرجعیت اهل بیت علیهم السلام بود که وقتی در ایام حج، هشام لعنت الله علیه قصد طواف بیت الله الحرام کرد؛ و می خواست اعمال حج را به جای آورد؛ به خاطر ازدحام جمعیت نمی توانست به حجرالاسود نزدیک شود. اما هنگامی که سیدالساجدین علیه السلام تشریف آوردند؛ مردم محو جمال ایشان شده و خیره و حیران، حضرت را تماشا می کردند. آن ها راه را باز کردند و حضرت به سمت حجرالاسود رفته و آن را استلام نمودند. هشام تعجب کرد و با تجاهل پرسید: «او کیست؟» فرزدق، شاعر خاندان عترت و طهارت علیهم السلام، آن جا حاضر بود و در پاسخ با زبان شعر حضرت را این گونه معرفی کرد:  

هَذَا الَّذِي تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ                        وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ

يَكَادُ يُمْسِكُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ                               رُكْنُ الْحَطِيمِ إِذَا مَا جَاءَ يَسْتَلِمُ

يُغْضِي حَيَاءً وَ يُغْضَى مِنْ مَهَابَتِهِ                     فَمَا يُكَلَّمُ إِلَّا حِينَ يَبْتَسِمُ (13)

این بازگشت و توجه به امام معصوم، محصول تصرفات امام سجاد علیه السلام برای اصلاح انحرافی است که پدر بزرگ وارشان نیز برای مبارزه با آن قیام کرده بودند. در نتیجه مشی امام سجاد علیه السلام مردم این امکان را پیدا کردند که معنویت و قداست امام معصوم علیه السلام را ببینند و سرچشمه توحید و بندگی را پیدا کنند. پس، این طور نیست که حضرت با دعا، به جنگ با بنی امیه رفته باشند؛ بلکه، دعا، یکی از شئون امامت ایشان بوده، که احیاء معنویت در آن منعکس گردیده است. به بیان دیگر؛ صحیفه، تجلی احیاء توحید در جامعه زمان امام سجاد علیه السلام است؛ نه ابزار مبارزه حضرت!

در پی ارجاء مردم به خانه اهل بیت علیهم السلام که نتیجه تلاش های امام سجاد علیه السلام بود، امام باقر و امام صادق علیهماالسلام جایگاه مرجعیت علمی امام معصوم را نیز در جامعه اسلامی احیاء نمودند؛ و معادله مراجعه مردم برای حل و فصل مسائل فقهی را عوض کردند. پیش تر، جامعه شیعه مسائل فقهی اش را از اهل سنت اخذ می کرد؛ اما در این دوره با احیاء مرجعیت علمی امام معصوم، کار به جایی رسید که بزرگان هر چهار مذهب اهل سنت، در مکتب تدریس امام صادق علیه السلام حضور پیدا می کردند و از شاگردان آن حضرت به شمار می آمدند.      

اگر تتبعی صورت بگیرد که ببینیم فقه اهل سنت بعد از امام صادق علیه السلام چقدر قوی تر از پیش شده؛ کلام و عرفان اهل سنت چقدر قدرت پیدا کرده؛ آن گاه مشخص می شود که این امام بزرگ وار چگونه عمل کردند تا جهان اسلام را از پرتگاه خطرناکی که پیش آمده بود، حفظ کنند!

این کار، تحقیق چندان پیچیده و سنگینی هم نمی خواهد؛ آدم با ورق زدن توحید صدوق رحمت الله علیه و مرور سوال هایی که به امام باقر و امام صادق علیهما السلام ارجاء داده می شد، می تواند متوجه شود که کار مسلمان ها به جایی رسیده بود که درباره توحید و معرفت خداوند متعال، حرف هایی بدتر از یهود می زدند! این انحطاط که تصادفی نیست. فرقه سازی، ایجاد بدعت، راه اندازی نهضت ترجمه و پدیدآوردن جریان های انحرافی، همه و همه، کارهای مدیریت شده و توام با برنامه ریزی ای بوده است که دستگاه نفاق، با دوراندیشی و نگاه تاریخی، آن را راه انداخته؛ تا اسلام و معنویت حاصل از آن را سرنگون کند.

این برنامه ریزی تا امروز هم ادامه دارد و ادامه همان شیطنتی است که دستگاه ظلم آن را پایه گذاری کرده است. اگر در عصر حاضر، فراعنه دنیا با اقامه اخلاق و عرفان مادی، برای زمینی و غیر قدسی کردن و به تعبیر خودشان سکولاریزه کردن زندگی بشر تلاش و برنامه ریزی می کنند؛ هیچ یک از این ها تصادفی نیست. این حوادث ادامه ظلمت و کیدی  است که سران ظلم آن را پایه ریزی کردند و فتنه های گوناگونی را راه انداختند. خود این مطلب محتاج بحث جداگانه ای است و توجه به آن اهمیت زیادی دارد.

به هر حال؛ در چنین شرایطی بود که امام باقر و امام صادق علیهماالسلام با ایجاد پایگاه مرجعیت علمی در جهان اسلام، نه تنها شیعیان که حتی اهل سنت را از افتادن در ورطه انحطاط فکری نجات دادند و چارچوب های مقننی را در معارف اسلامی بنا نهادند. ایشان ضمن اتخاذ تدابیر بلند، با تربیت شاگردان فقهی در بدنه اهل سنت، در برابر پدید آمدن انحراف های خطرناک تر که می توانست به فروپاشی جامعه اسلامی منتهی شود، و نام اسلام و مسلمانی را یک سره در تاریخ به فراموشی بسپارد، ایستادند. اگر امروزه، عموم مسلمانان به جای داشتن معنویت مبهم، وارث معارف متقن و مستدلی هستند؛ همه این ها مدیون تدابیر این دو امام بزرگ وار و عظیم الشأن است.  

دوره حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه نیز دوره فوق العاده ای ست و پایه های توسعه جغرافیایی شیعه با تدابیر ایشان اتفاق می افتد. ایشان با وجود این که جمعیت شیعیان، فراوان، اما متفرق در اطراف دنیای اسلام بودند؛ کاری کردند که بنی العباس مجبور شدند مسیر خودشان را تغییر دهند و برای مهار شیعه، سیاست دیگری را اتخاذ کنند. این تغییر، به ویژه، در دوران حاکمیت مامون کاملا هویداست.

2/2- ویژگی های دوران امامت حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء

مامون که یکی از باهوش ترین خلفای عباسی بود، بر آن شد تا با شریک کردن امام رضا علیه السلام در امر حکومت، این چرخش سیاسی را به شیعیان آن حضرت نشان دهد. وی با شریک کردن امام رضا علیه السلام در حکومت خود، این هدف را دنبال می کرد که به همه نشان دهد مساله حکومت، قدسی و زمینی و آسمانی ندارد و حتی اگر امام شیعه نیز در این مسند بنشیند و دست او به حکومت باز شود، همان کاری را انجام می دهد و سیاستی را در پیش می گیرد که ما انجام می دهیم! اما برعکس؛ امام رضا علیه السلام نیز بر آن بودند تا با پذیرفتن ولایت عهدی این مساله را نشان دهند که خلافت الهی، امر دیگری ست و اگر امام بر مسند حکومت بنشیند، به گونه دیگری رفتار خواهد کرد.

آن چه ما می توانیم در مورد تحولات عظیم جامعه شیعه در عصر امام رضا علیه السلام که با تدابیر آن حضرت صورت گرفته بود، صحبت کنیم؛ تنها وجه ظاهری و مُلکی آن هاست. باطن تحولات و آن حقیقت ملکوتی ای که با تصرفات ایشان صورت پذیرفت، از دست رس ما خارج است.

یکی از تغییرات جدی ای که در عصر امام رضا علیه السلام واقع شد، این بود که گفتمان امامت و گفت وگو در باب ولایت ائمه معصومین علیهم السلام به طور جدی در جامعه رواج یافت؛ و تقیه در موضوع ولایت نسبت به زمان های قبل برداشته شد؛ این موضوع را در احتجاجات آن حضرت می توان مشاهده کرد. از همین روست که اکثر معارف سنگین حول مقامات ائمه علیهم السلام در دوره ایشان آشکار شد و زمینه ای پدید آمد تا معارف بیش تری در این حوزه، هم چون زیارت جامعه کبیره و زیارت ائمه المومنین، در زمان امام هادی علیه السلام بیان شود و بستر معرفی امام و امامت از نو احیاء  گردد.

در پی نشر و احیای چنین معارف نابی بود که جامعه شیعه این قابلیت را پیدا کرد تا برای اولین بار به امام خردسال امتحان شود و از این آزمایش سخت، سربلند بیرون آید. شیعه در زمان امام رضا علیه السلام آن قدر بالغ شده بود که پس از ایشان، انشعاب جدی دیگری در میان شیعیان پدیدار نشد؛ در حالی که سه تن از امامان پس از ایشان _ امام جواد، امام هادی و امام عصر علیهم السلام _ از نظر سن، خردسال بودند. در نقل آمده است: «روزی جناب علی بن جعفر علیه الرحمه، عموی ثامن الائمه علیه السلام، در میان شاگردان خود در مسجد نبوی نشسته؛ و مشغول تدریس بود. در همین حال، امام جواد علیه السلام که به حسب ظاهر خردسال بودند، وارد شدند. جناب علی بن جعفر به احترام ایشان، تمام قد بلند شده؛ به استقبال حضرت رفته؛ با تحت الهنک خود، غبار کفش حضرت را پاک کرده؛ و دست حضرت را بوسید. شاگردان که از این کار ایشان تعجب کرده بودند، پرسیدند: این کار شایسته شما نیست! سن و سالی از شما گذشته و عالم بزرگی شده اید! چند تن از امامان را درک کرده اید! علی بن جعفر در پاسخ به پرسش آن ها گفتند: این گونه نیست. خدای متعال، محاسن سفید من را لایق امامت ندانسته اند و در عوض این آقازاده را لایق چنین مقامی دیده اند».

چنین فهمی، تصادفی نیست؛ بلکه از رشد جامعه شیعه در درک عمیق تری از معناي امامت و ظرفیت بالاتری از تحمل ولایت حکایت دارد. این بلوغ، محصول تصرفات و معارفی است که امام رضا علیه السلام ضمن هجرت خودشان از مدینه به مرو، در اختیار جامعه شیعه قرار دادند و ظرفیت شیعیان را تا حد اطاعت از امام خردسال ارتقاء بخشیدند. عجیب تر این که، کسانی در برابر امامت امام جواد علیه السلام تسلیم شده بودند که از علمای بزرگ شیعه محسوب می شدند و شاگردی امام صادق علیه السلام را تجربه کرده بودند.

اگرچه جمعیت جامعه شیعه در زمان ولایت امام رضا علیه السلام از کثرت قابل توجهی برخوردار شده بودند، اما متفرق در دنیای اسلام بوده و مرکزیت خاصی نداشتند. در چنین شرایطی بود که امام رضا علیه السلام به مرو هجرت فرمودند و تدابیری اندیشیدند که مامون مجبور شد به بغداد کوچ کند. بخش دیگری از تدابیر تاریخی ثامن الحجج علیه السلام فراخواندن امام زاده ها به سمت خراسان بود؛ هجرت این بزرگ واران موجب شد تا مدنیت شیعه در ایران، حول امام زاده ها شکل بگیرد.

شهرسازی در ایران، حول بیوت نور ائمه اطهار علیهم السلام توسعه یافته است. یعنی، مردم بهجای آن که حول آب و مرتع و علف زار خوب _مانند سایر اقوام و ملل_ جمع شوند؛ حول نسل نورانی نبی اکرم صلی الله علیه وآله گردآمده اند. از این روست که «بنیان جامعه شیعه، علی التقواست».

به نظر من، این که کسی هنگام صبح رو به حرم مطهر می کند و می گوید: «السلام علیک یابن رسول الله»؛ این که هنگام عبور از کنار حرم از ماشین پیاده می شود و عرض ادب و احترام می کند؛ این سلام و احترام، کفاره گناهان او از صبح تا شب است. این سلام، صلوات بر محمد و آل محمد است. مگر این گونه نیست که در زیارت جامعه می گوییم: «وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا؛ درودهاى ما را بر شما قرار داد، و آن چه ما را از ولايت شما به آن  مخصوص داشت، مايه پاكى براى خلقت ما، و طهارت براى جان ما، و تزكيه براى وجود ما، و كفاره گناهان ماست».

تعظیم در برابر امام زاده، که تعظیم بندگی و تعبد ایشان نیست؛ این احترام و تعظیم یعنی تبعیت از معصوم در بندگی خدا. امام رضا علیه السلام در کلامی نورانی می فرمایند: «بَلَغَنِي أَنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّا نَزْعُمُ أَنَّ النَّاسَ عَبِيدٌ لَنَا لَا وَ قَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا قُلْتُهُ قَطُّ وَ لَا سَمِعْتُهُ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَا بَلَغَنِي عَنْ أَحَدٍ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَكِنِّي أَقُولُ النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِي الطَّاعَةِ مَوَالٍ لَنَا فِي الدِّينِ فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ؛ شنيده ام كه بعضی از مردم مى گويند ما عقيده داريم كه مردم بندگان ما هستند؛ نه، سوگند به قرابت و خويشاوندى ما كه با رسول داريم اين چنين عقيده اى نداريم و نه گفته ايم، و نه از پدران و اجداد گرامى  خود چنين شنيده ایم! بلكه مي گويم مردم، بندگان ما هستند در اطاعت خدا، و پیرو ما هستند در ادای وظايف دينى؛ اين مطلب را حاضران به غائبان برسانند»(14)

اگر آیه مبارکه «عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى  شَيْ ءٍ»(15) تنها یک مصداق داشته باشد، این مصداق، امام معصوم است. این که وهابی ها به اذن دخول خواندن شیعیان اعتراض می کنند، از بی سوادی آن ها در فهم قرآن است؛ و الا کسی که احکام عبید و امام قرآن را بلد باشد، می داند که این عبد بودن، عبد بودن در اطاعت از خداست؛ نه پرستش امام. خداوند، ازلاً و ابداً، حلقه بندگی اش را به گوش ما انداخته است؛ کسی که این حلقه را در گوشش نیندازد، حلقه بندگی شیطان به گوشش می افتد.

حضرت در هجرتی که به خراسان داشتند، ضمن ایجاد مرکزیت برای شیعیان، حقیقت ولایت و امامت را احیاء نمودند و شأن امام را به جامعه اسلامی معرفی کردند. تلقی من از این که می گویند: «ثواب زیارت امام رضا علیه السلام از ثواب زیارت جدشان بیش تر است» از این مساله نشأت می گیرد که ثواب زیارت امام رضا علیه السلام «ثواب اقامه» است.

بارگاه ایشان، زیارت گاه شیعیان دوازده امامی است و تنها کسانی به زیارت ایشان نایل می شوند که شیعه تام باشند. زیارت امام رضا علیه السلام به معنای اقامه ولایت دوازده امام معصوم است؛ ثواب هر قدمی که برای زیارت ایشان برداشته می شود، معادل یک حج عمره مقبوله محاسبه می شود. این هجرت پربرکت، زمینه ای فراهم آورد تا دولت و پادشاه شیعی در ایران مستقر شود و این پادشاهی مقدمه ای گردد تا رسیدن به حکومت ولایت فقیه و ان شاءالله، عصر ظهور.

پی نوشت ها:

1) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ عَبْدُ الْأَعْلَى وَ أَبُو عُبَيْدَةَ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بِشْرٍ الْخَثْعَمِيُّ سَمِعُوا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ  إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ قَالَ ثُمَّ مَكَثَ هُنَيْئَةً فَرَأَى أَنَّ ذَلِكَ كَبُرَ عَلَى مَنْ سَمِعَهُ مِنْهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ ءٍ؛ من آن چه در آسمان ها و زمين است مى دانم و آنچه در بهشت و دوزخست مى دانم و گذشته و آينده را مى دانم، سپس اندكى تأمل كرد و ديد اين سخن بر شنوندگان گران آمد، لذا فرمود: من اين مطالب را از كتاب خداى عز و جل مى دانم. خداى عز و جل ميفرمايد «بيان هر چيز در قرآنست. (الكافي؛ الاسلامية، ج 1، ص261).  

2) حدیث معروف به حدیث لوح: وَ ذَكَرَ فِي كِتَابِ مَوْلِدِ فَاطِمَةَ ع أَنَّهُ أَخْبَرَنِي أَبِي سَمِعَ مُحَمَّدَ بْنَ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ وَ أَحْمَدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ وَ الْحُسَيْنَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ تَاتَانَةَ وَ أَحْمَدَ بْنَ زِيَادٍ الْهَمْدَانِيَّ بِأَسَانِيدِهِمْ  عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ لِلْبَاقِرِ ع هَنَّأْتُ  فَاطِمَةَ بِوِلَادَةِ الْحُسَيْنِ ع وَ فِي يَدَيْهَا لَوْحٌ  مَكْتُوبٌ فِيهِ  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ  هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ لِمُحَمَّدٍ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَ اشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لَا تَجْحَدْ آلَائِي إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَيْرِي عَذَّبْتُهُ عَذَاباً لَا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ عَلِيّاً وَصِيَّكَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ بَعْدَهُ وَ سِبْطَيْكَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ حُكْمِي بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ فَهُوَ أَكْرَمُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ الْحُجَّةَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ الْمَاضِينَ وَ ابْنُهُ شَبِيهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ لِعِلْمِي وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأُقِرَّنَّ عَيْنَهُ بِأَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ مُحِبِّيهِ انبخ  [أُنْتِجَ ] بَعْدَهُ فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لَا يَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِي لَا تَخْفَى وَ أَنَّ أَوْلِيَائِي لَا يَشْقُونَ أَبَداً أَلَا وَ مَنْ جَحَدَ مِنْهُمْ أَحَداً فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ مَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ افْتَرَى عَلَيَّ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ الْجَاحِدِينَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ عَبْدِي مُوسَى وَ خِيَرَتِي إِنَّ الْمُكَذِّبَ بِالثَّلَاثَةِ مُكَذِّبٌ بِكُلِّ أَوْلِيَائِي عَلِيٌّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ مَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ  مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ بِالْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ ذُوالْقَرْنَيْنِ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُقِرَّنَّ عَيْنَهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي جَعَلْتُ لَهُ الْجَنَّةَ مَثْوَاةً وَ شَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّ قَدْ وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ الشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِي الْحَسَنَ ثُمَّ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ ابْنِ الْحَسَنِ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوبَ سَيُدِلُّ أَعْدَاؤُهُ فِي زَمَنِهِ وَ يَتَهَادَوْنَ رُءُوسَهُمْ كَمَا يَتَهَادَوْنَ رُءُوسَ التُّرْكِ  وَ الدَّيْلَمِ فَيُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يَكُونُونَ خَائِفِينَ وَجِلِينَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ يَفْشُو الْوَيْلُ وَ الرَّنَّةُ فِي نِسَائِهِمْ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً بِهِمْ أَرْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَكْشِفُ الزِّلْزَالَ وَ أَرْفَعُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ  أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ؛ ثُمَّ رَوَى  أَنَّ الْبَاقِرَ ع جَمَعَ وُلْدَهُ وَ فِيهِمْ عَمُّهُمْ زَيْدٌ ثُمَّ أَخْرَجَ إِلَيْهِمْ كِتَاباً بِخَطِّ عَلِيٍّ وَ إِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ مَكْتُوبٌ فِيهِ حَدِيثُ اللَّوْحِ ؛ ثُمَّ رَوَى عَنْ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ  وَجَدْنَا صَحِيفَةً بِإِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَطِّ عَلِيٍّ وَ ذَكَرَ مِثْلَه . (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام لابن شهرآشوب، ج 1، ص297).

3) حَدَّثَنِي أَبِي وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَحِمَهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى  عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِي فَاخِتَةَ قَال : كُنْتُ أَنَا وَ يُونُسُ بْنُ ظَبْيَانَ وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو سَلَمَةَ السَّرَّاجُ جُلُوساً عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ كَانَ الْمُتَكَلِّمُ يُونُسَ وَ كَانَ أَكْبَرَ مِنَّا سِنّا..... (كامل الزيارات، النص، ص198)

4) يا سلمان و يا جندب، قالا: لبّيك يا أمير المؤمنين : قال صلّى اللّه عليه و آله: أنا أحيي و أميت بإذن ربّي، و أنا أنبئكم بما تأكلون و ما تدّخرون في بيوتكم بإذن ربّي، و إنّي عالم بضمائر قلوبكم، و الأئمّة من ولدي يعلمون و يفعلون هذا إذا أحبّوا و أرادوا، لأنّا كلّنا واحد، أوّلنا محمّد و أوسطنا محمّد و آخرنا محمّد و كلّنا محمّد، فلا تفرّقوا بيننا فإنّا نظهر في كلّ زمان و وقت و أوان في أيّ صورة شئنا بإذن اللّه تعالى عزّ و جلّ كلّنا، و نحن إذا شئنا شاء اللّه، و إذا كرهنا كره اللّه، فالويل كلّ الويل لمن أنكر فضلنا و خصوصيّتنا و ما أعطانا اللّه ربّنا، لأنّ من أنكر شيئا ممّا أعطانا اللّه  فقد أنكر قدرة اللّه و مشيّته فينا.... (المناقب (للعلوي)؛ الكتاب العتيق، ذكر معرفة أمير المؤمنين بالنورانيّة،ص76).

5) و من [كلام ] خطبة له ع  لما قبض رسول الله ص و خاطبه العباس و أبو سفيان بن حرب في أن يبايعا له بالخلافة (و ذلك بعد أن تمت البيعة لأبي بكر في السقيفة، و فيها ينهى عن الفتنة و يبين عن خلقه و علمه) النهي عن الفتنة: أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِيجَانَ الْمُفَاخَرَةِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ  هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِهَا آكِلُهَا وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ. (نهج البلاغة للصبحي صالح، خطبه ی5، ص52).

6) الأمالي (للمفيد)، ص142.

7) بخشی از دعای عهد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف

8) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ مِهْزَمٌ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِي نَنْتَظِرُ مَتَى هُوَ فَقَالَ يَا مِهْزَمُ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَكَ  الْمُسْتَعْجِلُونَ  وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ. (الكافي، چاپ اسلامي، ج 1، ص369).

9) سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه ی54.

10) سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه ی139. 

11) المزار الكبير (لابن المشهدي)، زيارة اخرى لمولانا أمير المؤمنين علي بن ابي طالب صلوات الله عليه مختصة بيوم الغدير، ص268.

12) المزار الكبير (لابن المشهدي)، زيارة اخرى لمولانا أمير المؤمنين علي بن ابي طالب صلوات الله عليه مختصة بيوم الغدير، ص281.

13) الإختصاص، حديث قصيدة الفرزدق لعلي بن الحسين، ص191) ترجمه : اين كسى است كه مى شناسد بطحا راه رفتن او را(«بطحا» بيابانى است در مكه معظّمه) و كعبه و حلّ و حرم مى شناسند وى را. چون حجر الاسود مى شناسد كف دست وى را نزديك است كه بگيرد او را وقتى كه او مى آيد كه استلام كند آن را. (استلام به معنى دست ماليدن است و استلام حجر سنّت است در شرع) از روى حياء چشم را مى پوشاند و مردم نيز از هيبت وى چشم را برهم مى گذارند، و حرف نمى زند با كسى مگر بعد از تبسّم (تا آنكه زايل شود في الجمله هيبت وى و قادر شود مخاطب بر استماع كلام وى و بفهمد آن را).

14)  الكافي، چاپ اسلامي، ج 1، بَابُ فَرْضِ طَاعَةِ الْأَئِمَّةِ، ص187.

15) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى  شَيْ ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ؛ (سوره مبارکه نحل، آیه شریفه ی75).