نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

درس اخلاق مدرسه فقهی امام باقر علیه السلام / امام کلمه نور و تبیین وظائف طلاب در راستای نورانیت جامعه

متن زیر چکیده بحث جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری است که به تاریخ 24 دی ماه 94 در مدرسه فقهی امام محمد باقر علیه السلام برگزار شده است. ایشان در این جلسه که با عنوان درس اخلاق در این مدرسه برگزار شده بود بیان می کنند که مقام معرفت ائمه بسیار مهم است و ویژگی عدل و نور بودن ائمه علیهم السلام را توضیح می دهند. ایشان با اشاره به اینکه امام حقیقت نور عالم است و عالم با نور امام روشن می شود به تجلی نور امام در قلب مومن اشاره می کنند و آثار و خواص آن را توضیح می دهند که یقین از جمله آنهاست. ظهور عصر تجلی این نور در محیط اجتماع است و اگر کسی این نور را دریافت نکند سیرش در همه عوالم به مشکل برمی خورد و در ظلمات می ماند. ایشان در پایان بحث اشاره می کنند که حقیقت علم هم همین نور ایمان است و طلاب تا نورانی به این نور نشوند و قربی نزد امام پیدا نکنند کاری برای جامعه نمی توانند انجام دهند.

امام کلمه عدل

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمینَ و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین. آنچه از آیات قرآن و روایات استفاده می شود، این است که امام علیه السلام ویژگی های متعددی دارد، یکی از ویژگی هایی که در قرآن ذکر شده این است که امام «کلمه عدل» هستند. خداوند متعال در قرآن فرموده است: «و تَمَّتْ‏ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلا»(انعام/115)

در ذیل این آیه روایت بیان می کند زمانی که امام علیه السلام متولد می شوند، این آیه در پیشانی ایشان ثبت می شود و کلمه عدل وجود مقدس امام علیه السلام است؛ لذا «املأ به الارض عدلا». خدا به وسیله امام عدل را در عالم جاری می کند؛ حتی در درون انسان ها نیز همینگونه است یعنی انسانی که عادل باشد و به عدل حقیقی رسیده باشد وقتی واقع می شود که عدل امام در وجود انسان ظهور پیدا کند.

علمای اخلاق کمال نفس را به عدالت نفسانی تعریف کردند؛ یعنی قوه عادله بر قوای دیگر حاکمیت داشته باشد ولی حقیقت اخلاق حاکمیت امام بر اعمال انسان است. امام که ظهور پیدا کند، در ابعاد مختلف زندگی ما به همان اندازه عدل نیز ظهور پیدا می کند. لذا اگر ارواح در شهرها تحت ولایت امام قرار گرفتند، جامعه، جامعه عدل می شود. لذا فرموده اند که ائمه «ارکان البلاد» هستند. شهر که یک فیزیک خارجی نیست بلکه حقیقت شهر به ساکنین آن است.

امام کلمه نور

دومین خصوصیت برای امام این است که ایشان کلمه نور هستند. نور الهی در عالم هستند. در منابع مختلفی این موضوع آمده است. در قرآن آمده است: «زَعَمَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير * فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبير»(تغابن/7-8) اگر بعث انسان ها حق است و کار ما در این دنیا به پایان نمی رسد، پس ایمان بیاورید به خدا و رسول و نوری که نازل کرده است تا بتوانید در این عوالم سیر درستی انجام دهید.

ذیل این آیه روایتی است در کافی شریف که امام باقر علیه السلام فرمودند: این نور که خدا به ایمان به او دستور داده است آل محمد هستند. «فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ- وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، يَا أَبَا خَالِدٍ! لَنُورُ الْإِمَامُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ- أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ- وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين»(1) نور امام در قلب مؤمن از خورشید نورانی تر است. لذا در تفسیری که ذیل آیه نور برای مشکاه نور شده است، قلب مومن است. البته در روایات دیگری بیان شده است که این مشکاه قلب مبارک پیامبر اکرم است و این منافاتی هم با روایت قبل ندارد زیرا دیگران از این چراغ نور استفاده می کنند.

لذا در روایت دیگری از امیرالمؤمنین علیه السلام بیان شده است که: «الْمُؤْمِنُ‏ يَتَقَلَّبُ‏ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى النُّورِ»(2) یعنی این نوری که در قلب انسان وارد می شود و همه شئون حیات او را نورانی می کند و با همین نور نازل شده است که مسیرش در قیامت را طی می کند. پس اگر کسی مؤمن شد و به این آیه عمل کرد و به نور خدا ایمان آورد، آن وقت آنها تجلی می کنند و اگر امام تجلی کرد، این قلب می شود مشکات و از خورشید هم نورانی تر می شود.

خاصیت نورانی شدن به نور امام

خاصیت این نور این است که جنت و نار را می بیند و معاد خود را به خوبی ملاحظه می کند. لذا حضرت فرمودند که متقین اینگونه اند که: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ‏ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون‏»(3) یعنی متقین گویی بهشت را می بینند. انسان در پرتو نور امام می تواند عوالم مختلف خود را ببیند. لذا در روایت دیگری هم درباره رویت به نور ایمان از امیرالمؤمنین پرسیدند که پروردگار را دیده اید؟ ایشان فرمودند: «وَيْلَكَ مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ وَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ قَالَ وَيْلَكَ لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان‏»(4) یعنی با نور ایمان مشاهده می شود. حقیقت ایمان جز همین تجلی نور ایمان در قلب انسان نیست. در پرتو این نور به رؤیت حضرت حق می رسد. و این مقامی است که انسان باید به آن برسد و محروم نماند. لذا فرمودند: «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ‏ تَرَاهُ‏ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك»(5) و البته اینکه در روایت فرمود کانک تراه بیانی است که منجر به تشبیه نشود.

خداوند داستان حضرت ابراهیم علیه السلام را در قرآن بیان کرده است که: «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنين‏»(انعام/75) از آثار رویت ملکوت عالم یقین است. ایشان چطور به این مقام رویت رسید؟ داستان را قرآن بیان می کند که چند چیز را ابراهیم گویی دنبال کرد از شمس و قمر و... که مردم آن زمان دنبال اینها بودند. همه بدنبال خدایی هستند که دست آنها را بگیرد و راهنمایی کند. «قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»(طه/50) باید نوری از جانب او ارسال شود لذا در روایت هم حضرت در مورد «الله نور السماوات و الارض» فرمودند منظور هدایت خدا در همه عوالم است. آیه نور جریان هدایت خداست نه اصل وجود عالم که عده ای گفته اند.

مردم در این عالم بدنبال این نورهای ظاهری رفته بودند از شمس و قمر و ستاره ها. یعنی انوار حسی را دنبال کرده اند. حضرت ابراهیم با اشاره به اینها و افول اینها می فرمایند که به اینها نمی شود تکیه کرد که اینها غروب و افول دارد. «فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ‏ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ» نور باید نوری باشدکه در عوالم دیگر هم نور باشند و ما را سیر دهند. نوری باید باشد که در برزخ و قیامت هم ما را سیر دهد وگرنه این چراغ هدایت ما نیست. گویی حضرت ابراهیم دارند انسان را هدایت می کنند که اگر می خواهید به رب برسید باید پروردگارتان یک چراغی داشته باشد که غروب ناپذیر باشند.

امام شمس حقیقی عالم

لذا در روایات ما بیان شده است که این شمس و قمر مثل هستند برای اینکه شما به ممثل و حقیقت این نور برسید. باید آن شمس و قمر واقعی عالم را پیدا کنید. ذیل آیات «و الشمس و ضحیها * و القمر اذا تلیها» روایات بیان شده است که شمس وجود مقدس رسول اکرم است و ضحی و پرتو این شمس دین ایشان است. انسان هم با نور این خورشید است که اهتدی پیدا می کند و دست به خود این خورشید نمی رسد. فرمودند: «الْإِمَامُ‏ كَالشَّمْسِ‏ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِيَ فِي الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَار» و در مورد قمر هم فرمودند که وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام است. پس همانطور که در عالم حس ماه و خورشید خدا برای ما قرار داده است، شمس حقیقی در عالم هست که نور الهی در آنجا تجلی می کند و مثل نور الهی است و در همه عوالم هم این نور هست که فرمودند: «هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» این نور مبداش بالاست و در همه عوالم تجلی و ظهوری متناسب آنجا را دارد و برای سیر در هدایت با این باید همراه شد. کسی به رویت و یقین نمی رسد الا به این نور و با این خورشید می شود ملکوت عالم را دید.

در ادامه روایت حضرت می فرمایند: «يَحْجُبُ اللَّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ‏ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ» یعنی اگر کسی دستش از این نور کوتاه شد ظلمات نصیب اوست و نور دیگری در عالم نیست. لذا در آیات سوره مبارکه حدید بیان شده است: « يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى‏ نُورُهُمْ‏ بَيْنَ‏ أَيْديهِمْ‏ وَ بِأَيْمانِهِمْ‏ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ * يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ‏ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ» در روایت کافی شریف بیان شده است «أَئِمَّةُ الْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَسْعى‏ بَيْنَ يَدَيِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِأَيْمَانِهِمْ حَتّى‏ يُنْزِلُوهُمْ مَنَازِلَ أَهْلِ الْجَنَّة»(6) یعنی آن نوری که سبب سیر ما در قیامت است امام است. کسانی که از نور امام علیه السلام در دنیا استضائه کرده اند، در قیامت هم به همان مقدار استفاده می کنند و درجات خود را پیدا می کنند.

اگر کسی به نور امام رسید و این خورشید در وجود انسان طلوع کرد می تواند ملکوت را مشاهده کند و به یقین می رسد. در روایت جوانی عرض کرد من حالت یقین دارم. حضرت فرمودند علامت یقین چیست؟ عرض کرد بهشت و بهشتیان را می بینم و نیز جهنم را. یقین همین رویت را دارد و با نور امام و طلوع این خورشید در قلب انسان چنین رویتی حاصل می شود. حقیقت ایمان همین نور در قلب است. لذا در روایت فرمود «علیٌّ حبه ایمان»

شفاعت در موضوع هدایت امام و ارتباط با قرآن

امام علیه السلام با نوری که خداوند در وجودش قرار داده است، انسان ها را شفاعت در هدایت می کند. به اندازه ای که انسان به امام نزدیک می شود به همان اندازه هدایت می شود و هیچ راه دیگری هم برای رسیدن به سعادت نیست. به اندازه ای که شخص به نور امام نزدیک می شود به همان اندازه به قرآن راه پیدا می کند. قرآن حقیقتی است که ما بین الدفتین نیست. فرمود: «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في‏ صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُون‏»(عنکبوت/49) موطن قرآن قلب امام است. با رسیدن به امام به قرآن راه می یابیم لذا فرمودند: «اقرأ و ارق»(7) و با همین نور می شود قرائت کرد و بالا رفت.

پیوستگی امام و قرآن بحث مهمی است. در روایتی ذیل بحث عصمت حضرت فرمودند عصمت صفتی است که غیر از خدا کسی نمی داند در چه کسی است و بعد در توضیح عصمت فرمودند: «الامام هُوَ الْمُعْتَصِمُ‏ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ‏»(8) درجات انسان اگر به اندازه قرآن است همان درجات قرب به امام است. قرآنی سبب درجه است که در انسان تجلی کرده باشد نه محفوظات. قرآن معارف و علم امام است که انسان تجلی می کند.

البته باید توجه کرد که نور امام درجات و طیف هایی گویی دارد که به هر مقدار که انسان به آن دست یابد رویتی پیدا خواهد کرد که متفاوت با رویت های قبل است. این همان درجات ایمان است. به اندازه ای که انسان این نور امام در وجودش تجلی کند درجات ایمانی اش نیز افزون می شود. انوار طیف هایی دارند که از نظر درجات باهم تفاوت دارند. نور امام در عالم ملکوت نیز این طور است.

ظلمات نتیجه حجاب از امام

اما اگر کسی به این نور نرسید و از نور امام محجوب ماند در ظلمات خواهد ماند و نور دیگری نیست که در ذیل همین روایت بیان شد. قرآن می فرماید: «منْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور» در روایت فرمودند: «مَنْ‏ لَمْ‏ يَجْعَلِ‏ اللَّهُ‏ لَهُ‏ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع‏ فَما لَهُ‏ مِنْ‏ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ الْقِيَامَه»(9) بدون نور امام که نمی شود از این وادی ظلمت دنیا عبور کرد. و نیز در ظلمات قیامت هم گرفتار خواهد بود. عبور از وادی ظلمات و شک و ضلال و کفر و حیرت با نور امام است.

رسیدن به این نور از دنیا باید شروع شود که البته این مسئله از عوالم قبل شروع شده و در دنیا ادامه پیدا کرده است. لذا اگر کسی در دنیا نور امام را کسب نکند، دیگر در قیامت هیچ چیز نصیبش نمی شود. لذا در آیه سوره مبارکه حدید منافقین طلب نور دارند و به آنها گفته می شود که به دنیا باید برگردید که راهی برای برگشت هم نیست.

نور امام سبب سیر در همه عوالم و عصر ظهور

لذا اگر کسی در دنیا به درجه از ایمان و نور رسید، با همین درجه در عوالم بعد سیرش به سوی خدا ادامه دارد. همه درجات ایمان و نور و توحید در این دنیا ممکن نیست. اینگونه نیست که اینجا محل اکمال ایمان و عوالم بعدی برای خوش گذرانی است. حقایقی است که در عوالم بعد باید به آن رسید. لذا یکی از طعام های بهشت علم الامام است. لذا ذیل آیه «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبين‏» فرمودند که حقیقیت این نهرها علم امام است که شیعه از آن لذت می برد. معارفی است که در آن عوالم پیدا می شود. لذا در دوره رجعت هم مومنینی برمی گردند.

پس خلاصه رسیدن به نقطه عدل با اتصال به کلمه عدل است که امام می باشد. اینکه کسی عدالت را بدون امام تعریف کند شوخی بیش نیست. عدالت تنظیم قوای انسان یا حاکمیت قوای عاقله نیست بلکه تجلی نور امام در قلب انسان است. به اندازه این تجلی رفتار انسان عادلانه خواهد بود. عدالت هم در عالم با ظهور امام حاصل خواهد شد. اینکه امام عالم را پر از عدل می کند تجلی خود امام است. اینکه زمین نورانی می شود «اشرقت الارض بنور ربها»(زمر/69) زیرا امام کلمه نور است که تجلی می کند و همین است که فرمود: «إِذاً يَسْتَغْنِي النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ يَجْتَزُونَ بِنُورِ الْإِمَامِ»(10) و این عصر ظهور است. عالم عوض می شود. امام که ظهور می کند عالم عوض خواهد شد. همانطور که اگر مدل جاذبه عوض شود همه عالم عوض خواهد شد با آمدن امام عالم به هم می ریزد. تجلی کلی امام در ظرفیت این عالم در عصر ظهور واقع می شود. عصر ظهور عصر تجلی ولایت و نور است. ذیل آیه «و النهار اذا جلیها * و اللیل اذا یغشاها» فرمودند این شب حجابی است که بر ولایت امیرالمومنین افتاده است. فرمود: «اللَّيْلُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فُلَانٌ غَشِيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي دَوْلَتِهِ الَّتِي جَرَتْ لَهُ عَلَيْه‏»(11) و این حجاب در عصر ظهور که نهار باشد برداشته می شود.

لذا ایمان تجلی نور الهی در وجود انسان است و همین است که ذیل آیه «حبب الیکم الایمان»(حجرات/7) به محبت به امیرالمومنین اشاره شده است. یعنی ایمان ما حب کلمه الایمان است. رسیدن به همه حقایق جز با رسیدن به نور امام نیست. رسیدن به همه چیز و همه کمالات با درجات مختلفش و حتی رؤیت باطنی حضرت حق، همه اش با امام واقع می شود. به اندازه ای که انسان مقرب به امام شود، متقی و مومن و عادل و نورانی است.

وظیفه طلاب برای دستگیری جامعه

خلاصه اینکه همه چیز در امام خلاصه می شود و ما طلاب در این وادی باید واسطه بین نور حضرت و مردم باشیم. اگر از امام نگیریم چیزی برای ارائه نداریم. جایی جز در خانه امام خبری نیست. با قیل و قال که نمی شود این نور را به مردم رساند و هدایت کرد. لذا در حدیث عنوان بصری درخواست علم از امام کرد حضرت فرمودند: «لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي‏ قَلْبِ‏ مَنْ‏ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه‏»(12) علم که سر و صدا نیست. علم نور است که همان نور امام است. سروصدا و کر و فر علمی که علم نیست. کتابخانه های عظیم و... که کفار هم دارند. اینها دنیاست و خدا فرموده است که دنیا را به کفار خواهد داد و منع نمی کند. ولی ولایت و محبت را به هر کسی نمی دهد و دست کفار به آن نمی رسد. اینها سر عالم است که در زیارت ششم هم فرمود «السلام علیک یا سرالله»

اول باید بندگی خدا را کرد تا به امام نزدیک و اهل سر شد. این نور را به هر کسی نمی دهند. اگر کسی اهل سر شد می بیند که عالم با علی علیه السلام در حال رجوع و سجود است. برای ما کاری مهم تر از رسیدن به امام نیست. به مقداری که قرب به امام داشتیم واسطه خیر می شویم. آنها اصل همه هدایت و خیر هستند. «نَحْنُ‏ أَصْلُ‏ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِي‏ءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِه‏»(13) بحث این نیست که انسان مناسک را رها کند بلکه توجه کند که این مناسک هم آداب رسیدن به امام است و خودشان موضوعیت ندارند. اگر ما به امام نرسیم هیچ کاری برای مردم نمی توانیم بکنیم. اگر کسی به امام تکیه نداشته باشد دیگری انسان را راه خواهد برد و هم خودش جهنمی است و هم دیگران را جهنمی می کند. اگر انسان پشتش به امام قرص نباشد با حرف دیگران راه می رود، دیگران او را می برند. ظاهرا آدم بزرگی هم می شود ولی دیگران بر او بزرگی دارند. چنین فردی در هرکاری وارد شود هم آنجا را ظلمانی خواهد کرد.

ولی اگر انسان نورانی به نور امام بود و به این ثبات رسید هرجا رود نورانی می کند. «فَالْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ‏ فِي‏ خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ، مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ- وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ- وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُور» یعنی همه جا هم با او می شود رفت. اگر مومن یافتید پشت سر او حرکت کنید. راه رفتن مومن هم در جامعه مفید است. اولویت تعلم و تربیت ما باید این باشد که به امام برسیم و البته تعلم علوم ظاهری آنها هم طریق قرب به آنهاست و باید درایت روایات آنها را هم دنبال کرد. «وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَان‏»(14)

لذا در تحصیل و سلوک مان نباید چیزی جز این اصل برای ما شود. اگر چیز دیگری جلو آمد در بهترین حالت انسان دچار حجب نورانی می شویم اگر گرفتار حجب ظلمانی نشویم. السلام علیک یا اباعبدالله....

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 194

(2) الخصال، ج‏1، ص: 277

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 98

(5) مكارم الأخلاق، ص: 459

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 195

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 606

(8) معاني الأخبار، النص، ص: 132

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 195

(10) تفسير القمي، ج‏2، ص: 253

(11) تفسير القمي، ج‏2، ص: 425

(12) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏1، ص: 225

(13)الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 242

(14) معاني الأخبار، النص، ص: 1