نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

درگیری انبیاء و اولیاء در عالم بر سر تشکیل ملک عظیم/ ابتلائات امام و شیعیان به تبع اولیاء برای سیر به سمت ظهور

متن زیر سخنرانی جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری است که به تاریخ 24 اسفندماه 95 در مسجد مقدس جمکران ایراد کرده اند. ایشان در این بحث اشاره می کنند که از همان زمان که خداوند اهل بیت را آفرید و از ایشان در عالم ذرّ پیمان گرفت که بر عهد خویش با خداوند بمانند و کمر به هدایت بشر ببند و به تبع آن در دنیا متحمل سختی ها و ابتلائات شوند، گل شیعیان را نیز با گل اهل بیت درآمیخت و آنان را نیز به همان سختی هایی دچار ساخت که پیشوایانشان را؛ اما در نهایت این پیروان اهل بیت هستند که با صبر و استقامت و تحمل این رنج ها، به سعادت ابدی دست یافته و در زمره نجات یافتگان از عذاب الهی خواهند بود.

تقسیم بندی مردم از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. و اللعن علی اعدائهم اجمعین. خداي متعال در قرآن در يك مورد، آن هم در سوره مباركه هل أتي داستان دسته بندي مردم را به دو گروه بیان می کند؛ یک دسته كفّار كه نعمت هدايت امام را كفران كردند و دسته دیگر هم ابرار و نيكان كه شاكر نعمت امام بودند و همچنین عاقبت سوء كساني را كه از امام فاصله گرفتند و در دنيا نتوانستند شاكر نعمت امام باشند، بیان می کند، زیرا از نظر قرآن بالاترين نعمت و بلكه نعمت حقيقي نعيم امام عليه السلام است و اين نعمتي است كه خداي متعال نسبت به كفران آن بر انسان سختگيري مي كند.

در اين وادي كه ما هستيم و در برهوت اين عالم اگر امام نبود همه سرگردان بودند. آنهايي كه كاری با امام ندارند و كار خودشان را مي كنند حتی اگر بر حسب ظاهر مشغول عبادت هم باشند، كفران نعمت امام را كرده و جزء كافرين مي شوند؛ اما آنهايي كه در اين وادي دنيا دنباله رو امام مي شوند و با امام سير مي كنند به مقصد مي رسند و در زمره شاکرین قرار می گیرند.

در اين سوره از اين دو جمعيت گفتگو شده؛ آنهايي كه كفران امام را كردند و آنهايي كه دنبال امام حركت كردند و به مقصد رسيدند، يك عده مي شوند كفّار و يك عده هم مي شوند ابرار. ابرار آنهايي هستند كه در عالم دنيا با امام راه رفتند و شاكر نعمت امام بودند، دست به دست امام دادند و همه قواي خود را با امام همراه كردند، «كونوا مع الصادقين» يعني با امامشان در اين عالم سير مي كنند، طوري در عالم راه می روند كه هيچ چيز آنها را از امام جدا نمي كند و نور امام در وجود آنها است. خداي متعال توضيح مي دهد که ابرار چگونه مورد لطف و عنايت امام قرار مي گيرند و چگونه عباد الله كه ائمه عليهم السلام هستند از آنها دستگيري مي كنند.

بیان ملک کبیر در قرآن و حضور ملائکه در آن

در اين سوره براي يك بار هم در قرآن از مطلبي پرده برداشته شده و آن ملك كبير است. ملك كبير ملك امام عليه السلام است و امام مالك ملك كبير است و البته محبّين ائمه عليهم السلام و دوستان و شيعيان ائمه عليهم السلام هم به اين ملك كبير راه داده مي شوند و آنها هم براي خودشان در اين ملك كبير امام عليه السلام جايي دارند؛ بنابراین در روايات ما در توضیح ملك كبير و بیان خصوصيات آن فرموده اند كه مومنين وقتي در بهشت وارد اين ملك مي شوند و اين باب به رويشان باز مي شود وارد ملك امام مي شوند كه ملك كبير است. فرمود در آنجا مومنين براي خودشان حاجب و دربان دارند به طوري كه اگر ملائكه هم ماموريتي یا كاري با مومن داشته باشند بدون اجازه او وارد ملك مومن نمي شوند و ملائك هم بايد اجازه بگيرند.(1)

ملك كبير امام همين است يعني همه كائنات در اختيار او است. در اين ملك ملائكه بدون اذن امام هيچ كاري نمي كنند و همه در خدمت امام هستند. ملائكه وقتي مي خواهند به سراغ مأموريت هاي خودشان بروند به محضر امام مي آيند و اجازه مي گيرند؛ اینها كارگزاران ملك كبير امام هستند. جای تعجب هم ندارد؛ داستان حضرت سليمان در قرآن هست، نمي خواهم بگويم که ملائكه براي حضرت سليمان كار نمي كردند اما قرآن در مورد ملك حضرت سليمان مي گويد كه ملك خيلي گسترده اي بود؛ خود ايشان از خدا درخواست كرد كه خدايا به من حكومتي بده که به هيچ كس ديگري اينچنين قدرت و ملكي ندهي «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي‏ وَ هَبْ لي‏ مُلْكاً لا يَنْبَغي‏ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب‏»(ص/35). خداي متعال هم به او حكومتي داد که بادها و شياطين مسخرش بودند، شياطين براي حضرت كار مي كردند، خداي متعال آنهـا را مهار زده بود و در خدمت حضرت سليمان تخلف نمي كردند، شياطین كه اهل تخلف هستند اما اينجا تخلف نداشتند و تحت فرمان بودند.

در ملك امام عليه السلام همه ملائكه تحت فرمان امام و كارگزاران ایشان هستند و بدون اذن امام كمترين تخلفي نمي كنند. اگر مومن دنباله رو امام بود و با او همراه شد وارد اين ملك كبير مي شود که وادي ايمن است؛ نه فقط شياطين حق تصرف ندارند بلكه ملائكه هم در آنجا بدون اذن امام قدم از قدم بر نمي دارند بنابراین فرمود هنگامی که مومن وارد بهشت و به عبارتی دیگر باغستان ها و ملك خودش مي شود، ملائكه وقتي مي خواهند به محضر مومن بيايند بايد اجازه بگيرند و بدون اجازه مومن حق ورود ندارند. اگر انسان به امام رسيد مي شود ملك كبير و اگر هم نرسيد اينطور است كه شياطين هم از ما اجازه نمي گيرند، اگر شما از مملكت امام بيرون آمديد شياطين هم بدون اجازه شما تاخت و تاز مي كنند و مي آيند تا نفس انسان را مسّ و وسوسه كنند اما اگر انسان وارد ملك كبير امام شد در آنجا نه تنها ملائكه بدون اذن انسان كار نمي كنند بلكه حافظ انسان نیز مي شوند. خداي متعال مي فرمايد «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ‏ ثُمَ‏ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُون‏»(فصلت/30) کسانی که قبول كردند تحت تربيت خدا قرار بگيرند و ربّشان خدا باشد و با ربوبيت خدا راه بروند و خودشان در دنيا برنامه ريزي نكنند، سپس پاي اين حرف ايستادند و در راه خدا استقامت نمودند، ملائكه بر ايشان نازل مي شوند که نه نگران باشيد و نه خوف داشته باشید و نه غصه بخوريد، و بشارت باد بر شما آن بهشتي كه به شما وعده داده شده که در انتظار شما است.

بعد به آنها مي گويند «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي‏ أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ» ما در دنيا هم، دوست و همراه شما بوديم اما شما ما را نمي ديديد.

اين آيه قرآن در باب ائمه عليهم السلام تفسير شده و فرموده اند ملائكه در دنيا هم به خانه ما رفت و آمد مي كنند و در خانه با فرزندان ما همبازي مي شوند، اين امام است؛ اما نسبت به مومنين حداقلش اين است که فرمود در موقع رفتن از دنيا پرده برای مومنین كنار مي رود و ملائكه را مي بينند، آنگاه ملائكه به آنها بشارت مي دهند كه نگران آينده خود نباشيد چراکه تضمين شده است، نسبت به گذشته هم غصه نخوريد؛ غصه از آنها برداشته مي شود. بعد به آنها مي گويند ما در دنيا با شما و محب شما بوديم اما شما نمي ديديد «نحن أوليائكم في الحياة الدنيا» در آخرت هم با شما هستيم.

علي بن ابراهيم روايتي را در تفسيرشان نقل كرده اند كه حضرت فرمودند «نحن اوليائكم في الحياة الدنيا كنّا نحرسكم من الشياطين»(2) ما در دنيا حافظ شما بوديم و اجازه نمی دادیم شياطين به شما و به دارايي و زن و بچه شما نزديك شوند، شما شياطين را نمي ديديد اما ما مراقبت مي كرديم و نمي گذاشتيم شياطين به شما راه پيدا كنند. اگر كسي اينطور شد كه مصداق «قالوا ربّنا الله ثم استقاموا» قرار گرفت، در مسير ائمه و در وادي ولايت استقامت كرد و از امام جدا نشد، ملائكه در همين دنيا هم با انسان همراه هستند، ممكن است آنها را بييند ممكن است نبيند، حتی اگر نبیند چنانچه در ملك امام بود و با امام همراه شد و از ایشان تخلف نكرد ملائكه همراه و مراقبش هستند، دوست و محب انسان هستند و شياطين را از وی دور مي كنند و نمي گذارند که شيطان وارد زندگي او شود.

نكته اي كه عرض كردم خلاصه اش اين بود كه امام عليه السلام صاحب ملك عظيم است و مي خواهد ما مومنين را وارد اين ملك عظيم كند؛ اين ملك عظيم ملكي است كه ملائكه هم در آنجا بدون اذن امام هيچ كاري نمي كنند و اگر بدون اذن مومن وارد آن ملك شدند در زندگي او تصرف نمي كنند، يك همچنين ملك و حكومتي براي مومن حاصل مي شود که سراسر آنجا نور، حيات، نشاط و انبساط است، نه خوفي است و نه حزني؛ ملك كبير اينچنين است.

عصر ظهور، تجلی ملک کبیر در دنیا

قرار بوده است كه در همين دنيا هم پرده ها كنار رفته و ملك كبير امام تجلي كند و ما در اين ملك زندگي كنيم؛ آنچه در عصر ظهور اتفاق مي افتد همين است، وقتي حضرت تجلي مي كنند و در عالم ظاهر مي شوند كه البته فقط ظهور جسمي نيست - جسم امام اروحنا فداه اکنون از ما در حجاب است اما مقامات وجودي امام بيش از اين است- وقتي حضرت ظهور مي كنند مقاماتشان نیز ظهور پيدا مي كند و كلمه غيبي امام در عالم آشكار مي شود.

از جمله چيزهايي كه محقق مي شود این است که ملك كبير امام روي زمين گسترده مي شود در نتیجه همه مومنين وارد آن ملك كبير و با عظمت امام مي شوند، اين يكي از خصوصيات عصر ظهور است؛ اين اتفاق مي افتد زیرا خداي متعال به پيامبر گرامي اسلام وعده قطعي داده كه اين اتفاق خواهد افتاد «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏»(توبه/33) مشركان چه بخواهند چه نخواهند اين اتفاق در عالم مي افتد، آنها كار خودشان را مي كنند و نقشه هاي شيطنت آميز مي كشند اما اين اتفاق خواهد افتاد، اين قول و وعده قطعي خداي متعال به وجود مقدس نبي اكرم و اهل بيت عليهم السلام است كه در همين عالم دنيا ملك كبير آنها ظهور پيدا مي كند و مومنين وارد عالم ولايت ائمه عليهم السلام شده و نوراني می گردند و به حيات طيّبه مي رسند، همه عالم زنده مي شود «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون»(حدید/17)‏.

ملك امام ملكي است كه درونش حيات طيّبه، عدالت، نور و هدايت است. ملكي است كه در آن باب توحيد گشوده شده و راه های حركت به سمت خدا باز است. موانع برداشته شده و سراسر ذكر و حضور است و غفلت در آن راه ندارد، مثل بهشت است همانطور که در بهشت همه غرق در نعمت هستند، اما هيچ نعمتي غفلت براي انسان نمي آورد و اينطور نيست كه انسان وقتي در بهشت غرق در نعمت هاي بهشتي است از خدا غافل باشد؛ ملك امام در دوران ظهور به این شکل است.

جدایی قطعی صف مومنان و کافران و مسر ابتلاء اهل ایمان

مقدر بود که ما وارد اين ملك شويم اما در هر صورت دستگاه شياطين نیز در اين عالم حضور دارند براي اينكه عالم، عالم امتحان می باشد و عالمي است كه صف ها بايد از هم جدا شوند، صادقين و كاذبين و آنهايي كه در بندگي خداي متعال و همراهي امام صادق هستند از آنهايي كه در همراهي با امام و بندگي خدا تظاهر مي كنند در همين دنيا بايد صف هايشان جدا شوند؛ بنابراین خداي متعال يك ابتلاء و سختي را پيش آورده كه بايد از اين وادي حيرت و ظلمت گذر کرد تا به ملك امام رسید و ما باید امتحان هايمان را پس بدهيم. بار اصلي اين سختي هم روي دوش امام عليه السلام قرار دارد، يعني امام است كه بايد عالم را عبور بدهد، معنی امام هم همین است كه بايد مومنين را عبور بدهد.

آيات زيادي در قرآن داريم که اين مطلب را توضيح مي دهند، مانند این آیه که خداي متعال مي فرمايد «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصيراً»(فرقان/20) ما بعضی از شما را فتنه و امتحان براي بعضی ديگر قرار داديم، آيا به پاي اين امتحان پايداري مي كنيد؟ پروردگار تو از اول به پايان كار آگاه بوده است.

ذيل اين آيه روايتي نقل شده که فرموده اند وجود مقدس رسول الله صلّ الله عليه و آله و سلّم، اميرالمومنين عليه السلام و فاطمة زهرا و حسنين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين را جمع كردند و درب خانه را هم بستند، مجلس خصوصي بود که بيگانه وارد نشود؛ آنگاه فرمودند كه جبرييل اينجا حاضر هستند و از طرف خداي متعال پيغامي آورده اند كه ما مي خواهيم شما را امتحان كنيم _ تعبير امتحان یک ترجمه تحت اللفظي است_ مي خواهیم شما را با بعضي از دشمنان و مخالفان مورد ابتلاء قرار بدهيم، آیا به پاي اين امتحان و ابتلاء مي ايستيد و صبر مي كنيد ؟ حضرت امير عليه السلام و اهل بيت به حضرت عرض كردند بله اگر خدا اينگونه مي خواهد ما صبر مي كنيم و اميداور هم هستيم كه اين صبر كردن ما يك مزد بي پايان نزد خدا داشته باشد چراکه او صادق الوعد است و مزدهاي خدا مزدهاي قطعي است.(3)

وقتي قول دادند كه پاي اين امتحان و ابتلاء بأيستند نقل است كه وجود مقدس نبي اكرم طوري گريستند كه صداي حضرت در بيرون خانه شنيده شد، يعني وقتي خدا قول گرفت و اینها نیز قول دادند حضرت فهميدند و قصه احراق بيت و داستان سقيفه و داستان كربلا را ديدند، خداوند قول اين صحنه ها را از آنها گرفت. بعد جبرئيل اين آيه را نازل كرد كه و جعلنا بعضكم لبعض فتنة، مي خواهيم شما را مورد امتحان قرار دهيم، اهل بيت يك طرف هستند و دشمنان طرف دیگر، امتحان اصلي امتحان آنها است، «أتصبرون» آيا صبر مي كنيد؟ «و كان ربِّك بَصِيرا» خداي متعال مي دانست كه ائمه وقتي قول دادند پاي قولشان می ایستند و هرگز از وعده و قول خود تخلف نمي كنند.

پس اهل بيت براي اينكه ما را از اين فضاي شيطنت و از اين ملك ظاهري شيطان كه گاهي در قرآن از آن صحبت شده، عبور بدهند و ما را به آن ملك كبير و به آن بهشت كه در همين دنيا نیز در عصر ظهور جلوه اي دارد و بعد ادامه اش در قيامت است، برسانند، يك ابتلاء سنگين را تحمل كردند. خداوند بر حسب ظاهر در عالم امكاناتي به شياطين مي دهد و امدادشان مي كند، مي بينيد که چه قدرتي در جهان پيدا كردند مانند امپراطوري بني اميه و بني عباس، الان نیز قدرت امپراطوري كفّار را در عالم مي بينيد که با دستگاه حضرت مقابله مي كنند و مي خواهند مردم را جهنّمي کرده و نگذارند که مردم وارد ملك امام شده و با امام همراه شوند، مي خواهند مومنين در حيرت و ظلمت بمانند.

ائمه عليهم السلام قول دادند كه ما صبر مي كنيم و اين صبر به پاي اين امتحان هاي سنگين است. آيات متعددي نیز در اين زمينه داريم مانند اين آيه شريفه در سوره مباركه عنكبوت که می فرماید «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون‏»(عنکبوت/2) آیا مردم خيال كرده اند همين قدر كه بگويند ما ايمان آورديم، رهايشان مي كنند و امتحان و فتنه اي در کار نيست؟ «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبين»(عنکبوت/3) خیر، اينطور نيست و ما امت هاي ديگر را هم امتحان مي كرديم زیرا بايد صف راستگوها و صف آنهايي كه دروغ مي گويند از هم جدا شود؛ نمي شود که روز قيامت شمر هم بگويد من طرفدارحضرت امير هستم زیرا او در جنگ صفين بر حسب ظاهر در لشكر حضرت امير و در كنار مالك اشتر بوده است اما وقتي حكميت و آن قصه ها پيش آمد، جدا شد و آنها صفشان را جدا كردند. خدا اين كوره ها را گذاشته كه خالص ها از ناخالص ها جدا شوند.

در ذيل اين آيه رواياتي است از جمله آنکه فرمودند وقتي كار سقيفه تمام شد و با ديگران بيعت كردند، عباس عموي اميرالمومنين عليه السلام و ابوسفيان باهم آمدند _ همانطور که مي دانيد ابوسفيان محور نفاق و فتنه است و تا آخرين لحظات و تا آخرين تيرش با حضرت جنگيده و بعد از فتح مكه به ظاهر مسلمان شده و پدر معاويه است_ ابوسفيان به امیرالمومنین گفت که شما به ميدان بياييد و ما از شما دفاع مي كنيم و مردم را مي آوريم که با شما بيعت كنند، حضرت فرمود خيال مي كنيد مردم با من بيعت مي كنند؟ اينطور نيست، پس اين آيه قرآن چه مي شود که «احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمَنَّا و هم لا يفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم» اینها با من بيعت نمي كنند و كار به يك طرف ديگر رفت.(4)

امتحان و ابتلاء؛ تقدیر امت اسلام

در خطبه پنجم نهج البلاغه نیز اين مطلب را نقل كرده كه وقتي كار تمام شد همين ها به محضر اميرالمومنين آمدند كه آقا بياييد ما از مردم بيعت مي گيريم، حضرت فرمود ديگر تمام شد و دوران خلافت ما که ظهور آن ملك كبير و ظهور بهشت و دار نعمت كه ولايت امام در عالم است، آن نعيم به تأخير افتاد. حضرت فرمودند من اگر پای به ميدان گذارم مثل كسي است كه در زمين ديگري مي كارد، مثل كسي است كه ميوه را قبل از وقت مي چيند، ميوه قبل از وقت چيدن مثل اين است كه انسان برود در زمين ديگري بكارد، من مي كارم ثمره اش را ديگري مي برد، اگر من الان بخواهم ميوه خلافت اهل بيت را بچينم اکنون وقتش نيست و ميوه كال است، طعمه شما مي شود و شما بهره اش را مي بريد، ديگر تمام شد، ما سرمان كلاه نمي رود زیرا ما وقت شناس هستيم، بايد خيلي ديگر تحمل كنيد. بعد حضرت فرمودند که اخبار و سختي هايي در راه است كه اگر مي دانستيد مثل طناب دلو در چاه به خودتان مي لرزيديد.(5)

بنابراين ابتلائات عظيمي وجود دارد. قرآن در سوره مباركه انعام مي فرمايد «قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُون»(انعام/65) ‏ بگو در امن نباشيد زیرا خداي متعال مي تواند از بالاي سرتان بر شما عذاب نازل كند و از زير پايتان گرفتارتان كند.

در روايات معنا كرده اند که يعني صاعقه بيايد، حوادث آسماني اتفاق بیافتد، زلزله و خسف بشود و زمين شما را فرو ببرد، مگر فرو نبرده؟ مگر قارون را با همه دارايي هايش فرو نبرد؟ «فَكُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون‏»(عنکبوت/40). يا اینکه در بعضي از روايات فرمودند ما مي توانيم هم سلاطين را بر شما مسلط كنيم و هم سفله ها و پايين دست ها را، مي توانيم شما را هم از بالای سر و هم از زير پايتان عذاب كنيم.(6)

سومين گوشزد اين است که «أو يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم بأس بعض»(انعام/65) شما را دسته دسته می كنيم و رنج بعضي را به بعض ديگر می چشانيم و بين شما دعوا و درگيري ايجاد می كنيم. در روايت است که وقتي اين آيه نازل شد وجود مقدس رسول الله صلّ الله عليه و آله و سلّم وضو گرفتند و دو ركعت نماز نیکو خواندند و دعا كردند كه خدايا اين عذاب ها را از امت من بردار؛ حضرت مستجاب الدعوة هستند، جبرييل آمد و عرض کرد كه شما سومي را نخواهيد، آن دو تا را برداشتيم، امت شما را از آن عذاب هايي كه براي امت های گذشته بوده و صاعقه و زلزله مي آمده و زمين فرو مي برده، حفظ مي كنيم اما اين قطعي است که تا عصر ظهور بين آنها دعوا اتفاق مي افتد مانند همين اختلافي كه از جريان سقيفه آغاز شد.

وجود سختی های ائمه، برای پیروان آنها

پس يك ابتلاء و امتحان عظيم براي ائمه عليهم السلام مقرر شده براي اينكه ما را عبور بدهند و به عصر ظهور و آن ملك كبيري كه خدا براي آنها در نظر گرفته است، برسانند و مومنين برای اینکه وارد ملك امام شوند و با امامشان باشند، سختي ها را تحمل كردند. ما هم آزاد و مختار هستيم و مي توانيم صفمان را از ائمه جدا كنيم؛ اگر جدا كردیم ديگر سختي هايي كه مربوط به ائمه است، دامن ما را نمي گيرد و بر حسب ظاهر رفاهي پيدا مي كنيم، مثل آنهايي كه دور امام صادق را خلوت كردند و به دور منصور رفتند، آنهايي كه دور اميرالمومنين عليه السلام را خلوت كردند و به دور معاويه رفتند، دور سيدالشهداء را خلوت كردند و به دور يزيد رفتند، آنها ظاهراً به سختي هايي كه مربوط به امام حسين و حضرت امير و امام صادق بود، دچار نشدند و با آنها كاري نداشت و سفره خودشان را جدا كردند، مي شود که انسان سفره خود را جدا كند، اگر جدا كرد ديگر از امام جدا مي شود؛ ظاهرش هم اين است كه اين سختي هايي كه برای عبور دادن عالم است دامان او را نمي گيرد اما اگر كنار امام مانديم، لازمه كنار امام ماندن اين است كه ما نیز به آن سختي ها دچار می شویم، اگر كسي بخواهد كنار امام حسين بأيستد او هم بايد بيايد در كربلا به شهادت برسد، بر حسب ظاهر سختي وجود دارد. ما مجبور نيستيم زیرا خدا ما را مجبور نكرده و باطناً مي توانيم از امام جدا شويم و به طرف دیگر برويم اما اگر به آن طرف رفتيم، وادي ضلال و تيه و سرگرداني در انتظار ماست كه قرآن با بيان هاي مختلفي توضيح داده است؛ اما اگر كنار امام عليه السلام ايستاديم نتيجه اش همان چيزي است كه اصحاب سيدالشهداء به آن رسيدند، اما سختي هايي نیز در راه هست. ائمه عليهم السلام پاي سختي هايش ايستاده اند و ذرّه اي كوتاه نمي آيند.

بیان داستان حضرت ایوب و ابتلاء و فشارها

داستان انبياء را مطالعه کنید و ببینید که هرکدام مقاماتي دارند. حضرت ايوب از پيامبران خيلي خوب و فوق العاده است، قرآن وقتي داستان ایشان را توضيح مي دهد در توصیف او مي فرمايد «نعم العبد» خيلي بنده خوبي بود، خوب بندگي كرد «انّا وجدناه صابرا»ً(ص/44) خداي متعال او را توصيف مي كند به اينكه صابر بود و به پاي امتحان ما ايستاد. در روايات دارد که خدا همه چيز به او داده بود، از فرزند و اهل بيت و ثروت و امكانات و او نیز در اين امكانات شاكر خدا بود، چون شاكر بودن ربطي به داشتن و نداشتن ندارد، ممكن است كسی نداشته باشد، شاكر هم نباشد اما كسي دیگر امكانات داشته باشد و شاكر باشد.

قرآن در سوره ص داستان حضرت سليمان و حضرت ايوب را در كنار هم مي آورد و مي گويد هر دو صابر و أوّاب بودند. حضرت مي فرمايد صابر بود، پايدار بود، شاكر بود. شيطان وقتي اعمال حضرت را مشاهده كرد حسد وزيد و به خدا عرضه داشت که خدايا به او همه چيز دادي، شكر مي كند، سوء ظن دارم پس به من اجازه بده که بروم و امكاناتش را از او بگيرم، آنگاه خواهي ديد که شاكر نخواهد بود. نگاه خداي متعال و شيطان به پيامبرش فرق مي كند؛ خداي متعال مي داند که هر چه قدر هم ايوب را تحت فشار قرار دهد باز صابر است اما شيطان نه، مي گويد که چون به او امكانات دادي شكر مي كند اما اگر از او بگيري، همانطور كه از من گرفتي و مرا رجم كردي، شكر نخواهد كرد. خداي متعال فرمود اشكالی ندارد. در نقل دارد که اموال حضرت يك جا از دستش رفت اما باز هم شكر كرد، اهل بيت و فرزندانش رفتند اما شكر كرد. ابلیس به حضرت حق عرض كرد که خودش سالم است که دارد شكر مي كند، اجازه بده من مبتلايش كنم. در روايت دارد که خداي متعال فرمود عيبی ندارد. آمد در جسم ایشان دميد، حضرت بيمار شد. لذا حضرت ایوب مي فرمايد «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ»(ص/41)، حضرت بيمار شد به طوري كه ديگر به تنهایی بيرون از شهر زندگي مي كرد و دائماً خدا را شكر مي كرد.

در بعضي روايات دارد که شيطان به سراغ مريدان حضرت ايوب آمد. آنها مومنيني بودند که به حضرت ايمان آورده و در عبادتگاه هايشان مشغول عبادت بودند. گفت برويد اين پيامبر را ببينيد که چرا اينطور شده، شايد دروغ مي گويد و به تعبير ما يك ريگي به كفشش هست والّا اگر پيامبر خدا است چرا اينقدر پشت سر هم بلا بر او نازل مي شود؟ همه در امنيّت هستند اما اين پيامبر مبتلا است، مالش رفت، اهلش رفت، خودش هم بيمار و تنها است و همه رهايش كرده اند و در بيابان زندگي مي كند. آمدند و به حضرت معترض شدند. در روايت دارد که وقتي به حضرت معترض شدند، حضرت ديگر در اينجا به خدا گلايه كرد، تعبير من اين است که به خداي متعال عرض كرد که خدايا دادگاهي تشکیل بده و مرا محاكمه كن تا ببينم من چرا اينقدر گرفتار هستم، من كه در بندگي تو كوتاهي نكردم و اگر دو كار در بندگي پيش می آمد كه هر دو خوب بود هميشه آنكه سخت تر بود را انتخاب می كردم. نسبت به بندگان تو هم كه كم نگذاشتم، بر سر هيچ سفره اي ننشستم كه فقيري در كنار دست من نباشد، نه يك لقمه بدون فقراء خوردم و نه در حق آنها كوتاهي نمودم، همچنین در بندگي، هر كار و عبادتی را كه سخت تر بود انتخاب كردم؛ پس چرا من گرفتار هستم؟ يك محاكمه بشود.

روايت می فرماید که ابري آمد_داستانش بايد توضيح داده شود_ ملكي با حضرت شروع كرد به صحبت كردن و گفت اين دادگاه است، حرفت را بزن. شروع كرد به استدلال كردن که خدايا چرا من اينقدر گرفتار شدم و كارم به اينجا رسيده كه مومنين هم مي گويند تو دروغ مي گويي و پيامبر نيستي.

در روايت دارد که انبياء وقتي مورد اتهام قرار بگيرند، صبر نمي كنند و نكته اش هم در این است که متهم شدن پيامبر يعني متهم شدن دينش و ديگر مساله شخصي مطرح نيست. شيطان هم متهم كرد كه ایوب دروغ مي گويد و پيامبر نيست. بهانه كرد و گفت اگر پيامبر بود پس چرا اين همه آزاد هستند اما اين يكي مبتلا است؟ همه سالم و خوب هستند اما اين پيامبر اين همه گرفتار است؟ اموالش رفت و خودش هم بيمار است پس حتما ريگي به كفشش دارد.

حضرت با آن ملك محاجّه كرد كه من چه كرده ام؟ چه وقتي بوده كه اگر دو عبادت بوده، سخت تر را انتخاب نكرده ام؟ كجا بوده که من كوتاهي در حق بندگان خدا كنم یا لقمه ای بدون فقرا بخورم؟ ملك به حضرت ايوب جوابي داد و فرمود ای ايوب آیا تو اين كارها را مي كردي يا خدا اشتياق عبادت و بندگي را در دل تو می گذاشت؟ تو طلبكار هستي يا خدا؟ در روايت دارد که خاك به دهان خودش زد كه اصلاً این چه حرفي بود که ما زديم، خواستيم با خدا احتجاج كنيم و بگوييم که خدايا من كوتاه نيامدم، به تعبير من زيادي داري پيچش را محکم مي كني. در محاجه كم آورد.

بعد هم روايت می فرماید که خدا به او فرمود ای ايوب اشكالي ندارد و ما همه چيز را به تو بر مي گردانيم «ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ‏»(ص/42) پايت را به زمين بزن، چشمه آبی خنک مي جوشد که هم در آن شستشو كن که بيماري هاي ظاهري ات از بين مي رود و هم نوشيديني است که از آن بخور تا همه بيماري هاي باطني ات نیز خوب شود. خوبِ خوب و سرحال و جوان شد، به طوري كه وقتی این بار همسرش آمد حضرت را نشناخت و خواست که برگردد و خيال كرد که حضرت از دنيا رفته است. او را صدا زد و گفت خودم هستم. همه چيز را هم به او برگرداندند. قرآن مي فرمايد حَتّي آن فرزنداني را كه قبلاً از دنيا رفته بودند نیز به او برگردانديم، ملکش را، همه را برگرداند. اين يك پيامبر است.

بیان داستان حضرت ابراهیم و مقایسه با ایوب نبی

حضرت ابراهيم نیز به یک شکل ديگر است. حضرت ابراهيم فرزندش را برد که قرباني كند. خدا به او فرمود که ببر. در سن پيري يك فرزند به او داد که آن فرزند وقتي به سن رشد رسيد، حضرت اسماعيل ذبيح الله را فرمود به مني ببر و قرباني اش كن. حضرت او را برد. هر چه شيطان بر سر راهش آمد كه ابراهيم چه كار مي كني؟ شايد اشتباه كرده اي؟ گفت يعني چه که اشتباه كرده اي؟ وحي خدا است. گفت اگر تو اين كار را بكني سنّت مي شود و همه اين را مي كنند، اما حريف او نشد. حضرت همه موانع را رفع كرد و فرزند را برد که در مني قرباني كند. خدا فرمود بس است و ما تا همين جا را از تو مي خواستيم. كارد را به گلوي اسماعیل گذاشت اما نبريد، حَتّي ضربه ای زد و سنگ دو تا شد. گفت تو چه كار داري، خدا به من مي گويد نبر تو مي گويي ببر؟ خدا هم مي فرمايد «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين»(صافات/105)،‏ تكليف تا همين جا بود و دیگر بس است. دست حضرت را گرفتند و كار بيش از اين جلو نرفت. فرمود تا همين جا بود و مگر تو خواب نديده بودي؟ عمل شد.

در روايت دارد كه حضرت ابراهيم خوشحال نشد و التماس كرد كه خدايا چه طور مي شد که دست مرا نمي بستي و اين فرزند را در راه تو قرباني مي كردم و به آن ثوابي كه از آنِ اوليای خاص تو است که اعظم ثواب هاي در بلا است، مي رسيدم؟ خداوند فرمود اعظم ثواب ها اين نيست و ابراهیم را به گودي قتلگاه بردند و روضه سيدالشهداء را برایش خواندند. حضرت متألم شد. امام رضا عليه السلام فرمودند به شکلی كه اگر سر فرزند خودش را مي بريد اينقدر غصه نمي خورد. به او گفتند ثواب اعظمي را كه مي خواستي اکنون حاصل شد.(7)

ابتلاء حضرات معصومین و سیر به سمت ظهور

غرضم اين است که اين هم حضرت ابراهيم است كه حاضر شد فرزندش را هم سر ببرد که خودش كار بسیار سختی است، بعد هم گلايه نمي كند و مي گويد خدايا اي كاش اجازه مي دادي اين كار اتفاق بيوفتد اما دستش را گرفتند، اما در ماجراي سيدالشهداء این طور نیست. در بعد از ظهر عاشوراء براي حضرت پيغام آمد كه همه چيز را به تو بر مي گردانيم و هيچ چيز هم از مقامات تو كم نمي كنيم. حضرت عرضه داشت که نه، خدايا ما سر عهدمان هستيم و رفت تا آخر خط. حَتّي حضرت در گودي قتلگاه جمله ای دارد که می فرماید يا غياث المستغيثين، اي فريادرس كساني كه استغاثه مي كنند، مرا رها مكن. بعضي گفته اند که اين جمله يعني خدايا من هنوز يك نفسي دارم که نكند اينجا مثل داستان حضرت ابراهيم كار تمام شود، من تا آخر خط ايستاده ام و بايد سر از بدنم جدا شود، اهل بيتم اسير و خيمه هايم به آتش كشيده شوند، سرم به نيزه برود و بقيه ماجراها.

پس اهل بيت عليهم السلام در آن ابْتِلائِي كه برايشان پيش آمده كه اصل امتحان و ابتلاء برای آنها است و ایشان را مبتلا به بني عباس و بني اميه و بني تيم و بني عدي و سقيفه نموده است، ایستادگی کرده و اصلاً كوتاه نيامدند و تا آخر خط ایستادند.

الان همه ابتلائات عالم روي دوش امام زمان است و ايشان تا آخر ايستاده است؛ هر چه محکم تر بگيرند حضرت هم محکم تر گرفته و كوتاه نمي آيد و صبر مي كند. ما مي توانيم كنار اهل بيت بأيستيم و مي توانيم هم نأيستيم، مي شود که هوس ما را بردارد و بگوييم سري را كه درد نمي كند دستمال نمی بندیم. سيدالشهداء برای خيلي ها نامه نوشت اما گفتند نه آقا، نمي شود. حضرت بر سر راه عبيدالله بن حر جعفي آمد و گفت تو عثماني هستي و سرنوشتت خوب نيست، بيا من نجاتت مي دهم، پاسخ داد نه، من از كوفه بيرون آمدم که نه با شما باشم ونه با بني اميه، يك اسب تندرو دارم، آن را بگير و فرار كن؛ حضرت فرمود اگر خودت نيايي ما با اسبت چه كار داريم؟

در مورد زهير هم دارد که وقتي حضرت جلويش را گرفت به او فرمود به خيمه بيا سپس گفتند تو عثماني هستي، بلافاصله گفت من ديگر خيمه ندارم؛ از سران بود و براي خودش كسي حساب می شد، همه را مرخص کرد. به محضر امام حسين آمد. امام به او گفتند چرا؟ گفت وقتي مظلوميت وغربت شما واهل بيت را ديدم، وقتی بچه ها را به این شکل دور شما ديدم ديگر تحمل نكردم. شما اين دو مورد را باهم مقايسه كنيد! ما مي توانيم اينطور باشيم، مي توانيم هم آنطور باشيم.

جریان تشیع و سیر و مقاومت آنها و معرکه امروز با کفار

نکته دیگر این است که حوادث عظيمي قبل از ظهور اتفاق می افتد كه قرآن اين طور بيان مي كند «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين»(بقره/155)‏ شما را با خوف، گرسنگي، نقص در اموال، از دست دادن ثروت ها و دارايي ها و جان امتحان مي كنند، اگر صبر كرديد بشارت بر شما باد؛ اين بشارت همان بشارت ظهور و رسيدن به امام عليه السلام است. اين امتحانات برای ما شيعه ها است.

يك نكته اميدوار كننده هست و آن هم اینکه الحمدلله خداي متعال به شما شيعيان و محبّين توفيقي داده که حتی خودتان هم به آن توجه نکرده اید و حالا با دانستن آن خدا را شكر كنيد. شما هيچ وقت شده که با خودتان بگوييد ما يك يا علي گفتيم و چه قدر گرفتار شديم؟ و اگر مي دانستيم که يا علي گفتن اينقدر سخت است نمي گفتيم؛ تا به حال شده که اين را به خودتان بگوييد؟ نه.

در طول تاريخ اين همه لاي جرز ديوارها رفتن، اين همه از طرف بني اميه و بني عباس و ديگران و عثماني ها و الان هم از طريق داعش و شياطين جنّ و انس تحت فشار بودن شیعه، ريشه اش به خاطر همين يا علي گفتن است، اشهد انّ عليّاً وليّ الله نگوييد كاري با شما ندارند، اما شما در دلتان هيچ وقت گله نكرديد يا نديديد که يك شيعه و يك محب اصل بگويد که ما بيهوده يك اشهد انّ عليّاً وليّ الله گفتيم و اينقدر سختي کشیدیم؛ معنايش اين است که ما الحمد لله در كنار اهل بيت و به پاي بلائشان هم ايستاده ايم، البته درجات دارد، ما زهير و برير نمي شويم، ان شاء الله خدا ما را به آن درجات هم برساند اما يك بشارت بزرگ است.

در این زمان هم مطمئن باشيد اگر شما از اسلام ناب و از مكتب اهل بيت دست برداريد هيچ كاري با شما ندارند و اين همه سختي را كه دنيا بر سر شما مي ريزد به خاطر همين يك كلمه است و انسان بايد سرش را بگذارد به سجده و تا قيامت سجده كند. من نديده ام شيعه اي گلايه كند و بگويد چرا گفتن اشهد انّ عليّاً وليّ الله اينقدر خرج دارد؛ معنایش اين است که به ما لطف كرده اند.

اما هنوز يك قدم دیگر مانده است؛ آن قدم چيست؟ قدم دوم اين است كه وقتی در زيارت عاشوراء به سجده می رویم و مي گوييم خدايا ما در كنار امام حسين هستيم، پاي آن هم ايستاده ايم، صبح و شب هم گريه مي كنيم زیرا همه سال محرم است، همه سال «فلاندبنك صباحاً و مساءً» است، ما بعد از عاشوراء دیگر خوشي در عالم نداريم؛ «اللهم لك الحمد حمد شاكرين لك علي مصابهم» خدايا تو را شكر مي كنم كه مرا به امام حسين گره زدي و با مصيبت امام حسين آشنا كردي. درون آن خيلي بركات نهفته است؛ بعد مي گوييم خدايا مرا رها نكني، «اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود» من مي خواهم هميشه با امام حسين باشم، سخت است كه باشم زیرا غصه دارد اما من به پاي امام حسين ايستاده ام.

 بنابراین در روايت دارد که وقتی روز قيامت و محشر به پا مي شود محبان و گريه كن هاي امام حسين، اطراف حضرت مشغول هستند و هنگامی که صحنه قيامت جمع مي شود آنها را با سلام و صلوات به بهشت مي برند. هر كسي خربزه مي خورد پاي لرزش هم مي ايستد، ما هم پاي لرزش ايستاده ايم، اشكالي ندارد و به پاي امام زمان ايستادن این چیزها را هم دارد. يك يا اباعبدالله و يك يا امام زمان گفتيم و تا آخر هم ان شاء الله پايش ايستاده ايم و سرمان را هم به سجده مي گذاريم و می گوییم خدايا ما را از امام زمان جدا نكن، به ما توفيق بده که در مقابل هر چه سختي است صبر كنيم، ما شاكر هستيم بر اينكه كنار امام زمان سختي ها را تحمل كنيم زیرا اين سختي ها براي رسيدن به ظهور است. مومنین و شیعیان باید سختي های ظهور را تحمل كنند تا به ظهور برسند. ان شاء الله بركاتش هم براي مومنين است، سختي ها و امتحان هايش هم براي مومنين است چون رسيدن به خود امام و رسيدن به ملك كبير است که اين هزينه دارد و هزينه اش را ان شاء الله مي دهيم و باید خدا را هم شاكر باشيم. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 98

(2) تفسير القمي، ج‏2، ص: 265

(3) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 368

(4) تفسير القمي، ج‏2، ص: 148

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 52

(6) تفسير القمي، ج‏1، ص: 204

(7) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 209