نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

ایام شهادت امام جواد در حسینیه حق شناس/ مقام تسلیم در مقابل امام عامل سیر و رشد حقیقت تشیع در طول تاریخ

متن زیر سخنرانی آیت الله میرباقری است که به تاریخ 12 شهریورماه سال 95 در حسینیه مرحوم آیه الله حق شناس به مناسبت ایام شهادت امام جواد علیه السلام برگزار شده است. ایشان در این بحث اشاره می کنند که فلسفه وجودی انسان ها و زندگی در این دنیا تنها به این دلیل است که به امام علیه السلام برسند و هرچیز ارزشمند دیگر از فروع ایشان به حساب می آید. وجود ائمه علیهم السلام سرچشمه حیات طیبه و سبب زندگی آرمانی بدون هرگونه ظلمات است. امام عین عدالت است و زمانی که پرده از حقیقت غیبی ایشان کنار رفت، عقول کامل شده و همه زیبایی های عالم پدیدار می شود. در برابر نعمت ارزشمند امامت، خداوند متعال از ما خواسته که تسلیم محض ایشان باشیم و کوچک ترین چون و چرا نسبت به اقداماتشان هرچند فقط در اندیشه باشد و به زبان هم نیاید شرک محسوب می شود و انسان را به همان میزان از ایشان دور می کند. البته که این تسلیم محض بودن منافاتی با اطاعت از فرامین الهی ندارد و رشد شیعه در گرو همین ولایت مداری نهفته است و به واسطه سختی هایی که ایشان متحمل می شوند، مسیر برای ما هموار می گردد...

برکات وجودی ائمه علیهم السلام

بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. فرصت كوتاه دنيا كه به چشم بهم زدنی تمام می شود، زمان رسيدن به امام عليه السلام و دار دنيا محل تلاقي ما با ایشان است. نعمتي كه خداي متعال در دنيا براي ما قرار داده و بايد به او برسيم و در مورد آن بازخواست هم مي شويم، وجود امام عليه السلام است. هر چيز ديگري كه گفته شده در جامعه موعود و آرمانی به آن دست می یابیم و خداي متعال به همه انبياء الهي وعده داده، از فروع امام عليه السلام است.

اگر گفته شده در آن جامعه حيات طيبه است، «اِعلَمُوا اَنّ الله يُحيِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها»(حدید/۱۷) یا جامعه اي است كه بساط ظلمات در آن برچيده شده و نوراني مي شود، «اَشرَقَتِ الاَرضُ بِنورِ رَبّها»(زمر/۶۹) یا عدالت در عالم برقرار مي شود، كه يك معنایش اين است كه انسان ها نفوسشان عادله شده و به حقيقت عدالت راه پيدا می کنند، همه اين ها از فروع امام است و ایشان كلمه عدل هستند. «وَ تَمَّت كَلِمَةُ رَبّكَ صِدقاً وَ عَدلا»(انعام/۱۱۵) اين آيه بر بازوي امام وقتي در رحم مادر هستند، نوشته مي شود.

امام سرچشمه حيات است و حيات طيبه در جامعه موعود چيزي جز رشحات وجودي او نیست. به تعبیر قرآن امام عين الحياة، كلمه ماء و سرچشمه نور است. «اَشرَقَتِ الاَرضُ بِنور رَبِّها» امام شمس است «وَ الشَّمسِ وَ ضُحها»(شمس/۱) فرمودند: خورشيد اميرالمومنين است و ضحي يعني وقتی كه خورشيد بالا مي آيد و پرده ها كنار مي رود و عالم کاملا روشن و گرم مي شود، دوران ظهور امام عليه السلام است.

 پس همه خيراتي كه به ما وعده داده شده چيزي جز فروع امام نيست. يعني اين طور نيست كه امام مي آيند و عدالت را محقق مي كنند بلکه عدالت چيزي جز ولايت خود امام نیست. حقيقت اين است كه وقتي آن حقيقت غيبي در عالم ظاهر شد، بقیه از آثار و بركات اوست. عقول كامل مي شود. عدل، درون و بيرون جان هاي انسان محقق مي شود، حيات طيبه واقع شده و عالم نوراني مي گردد. همه اين ها فروع امام هستند. هر خيري كه فرض شود حتي در بهشت، فرع بر امام است که در روایات مکرر آمده. بهشت هم از شئون امام عليه السلام و نازله وجودي ایشان است.

بنابراين اگر خداي متعال نعمتی در دار دنيا قرارداده، وجود مقدس امام عليه السلام است و همه آمدن ما در دنيا و سختي ها و رنج ها و دشواري هاي عبور از عالم دنيا براي رسيدن و سير با اوست و امتحان حقيقي هم همين است. «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ» آغاز و پایان خير امام است. همه خيراتي كه نصيب موحدين در عالم شده، از اولين قدم كه رشحات توحيد در وجود آن ها ظاهر شده تا جايي كه موحد محض مي شوند، همه سير با امام است.

همه امتحان هم همين يك كلمه است، «وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ» ابتلا به امام باب توحيد است. اگر كسي اين امتحان را پس داد وارد وادي توحيد شده و سيرش در مقامات با امتحان هاي بعدي است و اين نعمت آن قدر در محضر خداي متعال گران قيمت است كه در قیامت از وجود او سوال مي شود. «لَتُسئَلُنّ یَومَئذِ عَنِ النَّعيم»(تکاثر/۸) و خداي متعال ترك اولي نسبت به اين نعمت را هم نمي پذيرد. اگر كسي در امتحانات سختي كه در مقامات اهل راه گرفته مي شود ترك اولي هم كرد، هبوط مي كند. «اِهبِطوا مِنها جَمیعا»(بقره/۳۸) هرچند بعدا رجوع و توبه كرده باشد. «فَتَلقّي آدَمُ مِن رَبّه كَلِمات فَتابَ عَلَيه»(بقره/۳۷) خداي متعال آن كلمات (انوار معصومين) را القا كرده است، حضرت آدم هم تلقي كردند، خدا هم رجوع به حضرت آدم كرده است. اگر كوچكترين غفلتي نسبت به این نعمت شود، انسان به همان اندازه از قافله خير باز مي ماند.

 بياناتی وجود دارد كه انسان جرأت تفقه به آن را ندارد ولی چاره ای نیست چون در قرآن آمده است. «وَ لَم نَجِد لَهُ عَزما»(طه/۱۱۵) پيغمبر خدا كه «عَلَّم آدَم الاَسماءَ كُلَّها»(بقره/۳۱) ملائكه بر او سجده كردند، به تعبیر خداي متعال صاحب عزم نبود. در بصائر الدّرجات هست که فرمودند: وقتي اين مقامات عرضه شد، انبياء اولوالعزم بي درنگ اقرار كرده و آن را پذيرفتند، ولی ما درک نمی کنیم که يك لحظه در این وجود مقدس چه گذشت که حضرت آدم پیغمبر اولوالعزم نشد.(1)

تکلیف انسان و تسلیم محض اوامر الهی

خداي متعال در برابر این نعمتی که داده از ما خواسته تسليم محض باشيم. «فَلا وَ رَبِّكَ لايُؤمِنونَ حَتيّ يُحَكِّموكَ في ما شَجَرَ بَينَهُم ثُمّ لايَجِدوا في اَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَيتَ و يُسَلّموا تَسلیما»(نساء/۶۵) مؤمن نيستند مگر اینکه در برابر هر عمل تو تسلیم محض باشند و معترض نشوند. وگرنه به هر اندازه اي كه در مقابل فعل و تصمیم و اقدام حضرت ترديدي در دل پيدا شد، به همان اندازه در قلب انسان شرك رسوخ می کند. انسان اگر نسبت به خداي متعال خالص بود، تسليم محض مي شود.

ذيل اين آيه شريفه روايتي از وجود مقدس امام صادق سلام الله علیه نقل شده که حضرت فرمودند: «لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْ‏ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِين»(2) اگر کسی همه این عبادات را داشته باشد اما نسبت به كاري که خدا و رسولش انجام مي دهند گله كند، هرچند به زبان هم نياورد، مشرك شده و به همين اندازه از وادي اخلاص دور مي شود. «وَ مَن یُشرِک بِالله فَکَاَنَّما خَرَّ مِنَ السّماءِ فَتَخطَفَهُ الطَّير اَو تَهوی بِهِ الرّیح فی مَکانِ سَحیق»(حج/۳۱) كسي كه مشرك مي شود گويا سقوط كرده و نه فقط سقوط، بلکه طعمه پرندگان و لاشخورها شده و از عصمت و تكيه گاهي كه به آن متمسك بوده جدا مي شود.

اگر كسي يك لحظه دستش از آسمان رفيع امام جدا شد، «وَ فَرعُها فی السّماء»(ابراهیم/۲۴) و ترديد و شك كرد، سقوط مي كند. رشته اتصال ما به امام يقين و ايمان­مان است و این امر دشواری است. در روضه كافي نقل شده که گروهی مدعی نزد امام سجاد علیه السلام آمده بودند. حضرت فرمود: كداميك از شما این آتش برافروخته را كف دستش مي گيرد تا خاموش شود؟ «مَنْ مِنْكُمْ تَطِيبُ نَفْسُهُ أَنْ يَأْخُذَ جَمْرَةً فِي‏ كَفِّهِ‏ فَيُمْسِكَهَا حَتَّى تَطْفَأ»(3) همه به جز امام باقر عليه السلام سکوت کردند. فرمودند: شما كه موضوع سوال من نبوديد.

در روایت آمده شخصی محضر امام صادق علیه السلام گفت: آقا چرا نشسته ايد كه در خراسان هزاران شمشير به دست آماده ايم. اراده اي که تسليم امام نيست، فایده ای ندارد. شمشير هم دست این افراد باشد براي خودشان مي زنند. حضرت فرمود: در تنور بنشينيد. مثلاً شروع به عذرخواهي كردند. امام هم بحث را به وادي ديگري كشيدند. ابوهارون مكي از در آمد. فرمودند: سلام عليكم، بفرماييد در تنور بنشینید. تعبیر روایت این است که بند كفشش را رها كرد و نشست.(4) تسليم امام بودن همين است، البته که حضرت نمی خواهند ما در آتش برویم. واقعا تسلیم امام بودن همین است.

آن چيزي كه آدم را راحت مي كند این است که عالم دست امام حکیم و مهربان است. «مَعدِنُ الرّحمَة وَ خُزّانَ العِلم و مُنتَهَي الحِلم» تقدير امور عالم به دست امام است. در شب قدر نقشه ها و برنامه ها در طول سال روشن می شود. همين شب براي اولياء خدا و آن هايي كه به امام رسیده اند، شب اطمينان است. ذيل زيارت امين الله از خدا مي خواهيم نفس ما را اين طور قرار بدهد که در زیارت امین الله هست: «الّلهم فَاجعَل نَفسي مُطمَئِنَةً بِقَدَرِك» نفسي كه به اميرالمومنين مي رسد اين طور مي شود. چون كسي كه تقدير مي كند حكيم و عليم و مهربان و قادر است. انسان اگر به امام رسيد، به آرامش مي رسد چون می بیند همه عالم در دست اوست.

اگر كسي شب قدر را درك كرد و جلال و جمال امام و جبرئيل و ميكائيلی که فرمان بُردار او هستند را ديد، به آرامش محض می رسد. اگرچه به او بگويند برو وسط آتش. آتش هم در دست اوست. اگر بخواهد مي سوزاند، اگر نخواهد يك فرمان مي دهد. «يا نارُ كوني بَرداً وَ سَلاماً عَلي اِبراهیم»(انبیاء/۶۹) نقل است كه اگر نگفته بودند سلاماً، حضرت از سرما يخ مي زدند. اينكه فرمودند: برو در آتش بنشين، بعضي خيال مي كنند مزاح شده است. بلکه بدین معناست که تحمل ولايت اين است، اگر گفتيم برو در آتش بنشين، نگفتي «چرا» و رفتي، آن وقت مي توانيم مثلا شما را به صحنه كربلا ببریم که قطعا از آتش ابوهارون سخت تر است.

اگر كسي بخواهد با تجزیه و تحلیل و علم ناقص خودش پیش برود و دنبال امام حركت نكند، نمی تواند. آن هايي كه در عاشورا خودشان تجزيه و تحليل مي كردند هيچ كدام نيامدند. می گفتند: نروید یا حداقل زن و بچه و اهل بيت را نبرید. امتحان اصلي عالم و تمام خير اين است که انسان نسبت به امام تردید نكند و تسلیم باشد. در قرآن جریان موسي كليم آمده که سه قدم با آن معلم الهي رفته بود. انسانی كه در مقام تسليم شدن است، اسرار ولايت برايش مكشوف مي شود وگرنه محجوب است. حضرت خضر علیه السلام اقداماتي مي كرد که فقط براي حضرت موسي مشهود بود و تا وقتی که انوار یقین نیاید و انسان مومن و تسلیم خدا نشود اسرار بر او پوشیده می ماند و در غیر این صورت پرده ها کنار می رود و مي بيينيد امام عالم را چطور اداره مي كند و همه چیز برایش زیبا می شود.

در دعای ذیل این چنین آمده است که: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ أَنْ خَلَقْتَ فَسَوَّيْتَ، وَ قَدَّرْتَ وَ قَضَيْتَ، وَ أَمَتَّ وَ أَحْيَيْتَ، وَ أَمْرَضْتَ وَ شَفَيْتَ، وَ عَافَيْتَ وَ أَبْلَيْتَ»(5) اگر كسي ديد که «هرچه آن خسرو كند شيرين بود» بیماری و شفاء و... فرق نمي كند و همه اش حمد دارد. اگر كسي همه عمرش تمرکز كند مي تواند از اين امتحان سربلند خارج شود با همين يك كلمه كه بتواند تسليم امام و اوامر الهی باشد.

تسليم خدا بودن يعني تسليم امام بودن؛ معناي ديگري ندارد. نه اينكه نعوذ بالله امام خداست، ولي تسليم امام بودن يعني تسليم خليفة الله بودن. سجده در مقابل خداي متعال يعني تواضع در مقابل امام، امتحان ملائكه هم همين طور بود. سجده در مقابل حضرت آدم امتحان به توحيد بود نه امر ديگري، همه تلاش و فکر و ذکر انسان در طول حیات اگر اين باشد كه از امام جا نماند، به او مي رسد. «مَثَلُ اهل بیتی مَثَلُ سَفینةِ نوح مَن رَکِبَها نَجی و مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِق» كسي كه سوار كشتي شد گرداب و موج و طوفان برایش مهم نیست و ايمن است. «وِلايَةُ عَليِّ بنِ ابي طالب حِصنی فَمَن دَخَل حِصني اَمِنَ مِن عَذابی»

رشد شیعه در پرتو ولایت مداری

رشد مومن و شيعه به اندازه تسليم بودن نسبت به نبي اكرم، اهل بيت و امام است. رشد جامعه شيعه به اندازه فهم حقيقت امامت و تسليم بودنش است. يكي از مراحل امتحاني كه خداي متعال از جامعه شيعه گرفته اين بوده كه حقيقت امامت را در امام خردسال قرار داده است. علي بن اسباط مي گويد: مي خواستم به مصر بروم. محضر امام جواد رسیدم. در شمايل حضرت دقت می کردم تا براي دوستان تصوير كنم كه خداي متعال همچين آقازاده اي به امام رضا علیه السلام دادند. من دقت مي كردم، (گويا چيزي در ذهنش گذشته درخصوص این كه ايشان پنج سال دارد) که حضرت فرمودند: علي بن اسباط خداوند درباره امامت هم مثل نبوت احتجاج كرده است. همين طور كه پيغمبري مثل حضرت يحيي دارد، «یا یَحیی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّة وَ آتَیناهُ الحُکمَ صَبیّا»(مریم/۱۲) پیغمبری هم دارد که در چهل سالگی به او حکم نبوت دادند. «حَتّی اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَ بَلَغَ اَربَعینَ سَنَةً»(احقاف/۱۵) مسئله امامت هم همينگونه است.(6)

امامت امام جواد هيچ فرقي با امام رضا علیهماالسلام ندارد و مهم اینست که در برابر این فرستادگان الهی تسليم باشيم. خداي متعال وقتي مي خواست ملائكه را امتحان كند، گل آدم را پيش چشمشان خلق کرد كه مدت ها افتاده بود، بعد روح را در آن دمید در حالی که در حجاب گل بود و آن را نمی دیدند، این جاست که کار سخت می شود. خدای متعال برای امتحان انسان به توحيد، امامت را در يك امام خردسال قرار مي دهد، بعد مي فرماید: حالا همه شما تسليم او باشيد، اين امام است. او امامت مي كند و جامعه شيعه هم تسليم مي شوند و اين برای تشیع، بلوغ و رشد مي آورد. و سبب رشد مقام درک و تسلیم و موحد بودنشان می شود.

لذا يك نكته دقيقي وجود دارد كه بعضي محققين تاريخ به آن اشاره کرده اند و درست هم هست. در دوران ائمه عليهم السلام انشعاباتي اتفاق افتاد و شيعه يك دست نماند ولي در دوره امام جواد علیه السلام هيچ انشعابي در تشيع اتفاق نيفتاد و بزرگ و كوچك تسليم شدند. امام رضا علیه السلام فرمود: ايشان امام است و همه قبول كردند. از خصوصياتي كه براي امام قائل هستيم نصب و نص است و در قرآن آمده که «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها»(نساء/۵۸) خداي متعال فرمان مي دهد كه امانات را به اهلش بدهيد. خطاب اصلي این آیه به امام است. امامت امانت خداست و معني «السَّلامُ عَليكَ يا امينَ الله» اين است که امانت نزد امام است و بايد آن را به اهلش بسپارند. امام رضا مي داند اهلش كيست. «الله اَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالَتَه»(انعام/۱۲۴)

در روايتی امام سجاد علیه السلام فرمودند: يكي از شئون امام عصمت است و آن را جز خدا نمي داند. لذا فقط خدا مي داند که امام كيست. امام «معتصم بالله» است و مي فهمد که امام بعدي كيست. حتي در روايت آمده به خواست ما هم نيست و خدا معين مي كند. «اِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» از اموري است كه احدي در آن دخالت ندارد و خداي متعال معين مي كند امام بعدی چه كسي باشد. این مسئله خيلي مهم و سخت است. همه عالم به اذن امام رضا علیه السلام فرزند دار مي شوند، چطور ایشان تا سنين اواخر عمر فرزندی ندارند؟ كائنات در دست ایشان است. همه عالم به اذن پيغمبر فرزند دار شد ولي پيغمبر از هيچ كدام از همسرانش جز يكي فرزندی ندارند و بقیه از حضرت خديجه است. العياذ بالله عقيم نبود، همه عالم به اذن حضرت است و خداوند چيزي را به كسي نمي دهد بدون اذن ایشان.

پیغمبراکرم صلوات الله علیه و آله و سلم واسطه فیض الهی هستند. در دوران امام رضا علیه السلام كه همه كائنات دستشان است، امتحان سختي برای شیعه پدید می آید که سبب رشد آنها می شود. امام علیه السلام امانت را به فرزندی که حداکثر نه سال دارد، می سپارند و بعد از آن در شب قدر، میکائیل و جبرئیل خدمت ایشان می رسند.

واسطه فیض الهی با تحمل سختی ها و مقام تسلیم

علي بن جعفر فرزند امام صادق است و تا زمان امام جواد سلام الله عليهما در قيد حيات بود. پيرمردي است که عموي امام رضا علیه السلام است و در بسياري از ابواب فقه و... حدیث نقل مي كند. این پیرمرد بزرگوارِ همه چیز تمام در حلقه شاگردانش در مسجد النبي نشسته بود. امام جواد علیه السلام که ظاهر خردسالی داشتند از در وارد شدند، پیرمرد از جا بلند شد، حلقه درس را تعطيل كرد و به استقبال امام علیه السّلام رفت،  دست حضرت را بوسيد و با تحت الحنک عمامه اش غبار نعلين و كفش ایشان را پاك كرد. گفتند: آقا شما عموي پدر ايشان و عالم هستيد. فرمود: خداي متعال اين محاسن را لايق امامت ندانسته است، «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» امانت را به اين آقا داده نه من.(7) همین تسلیم عامل رشد شیعه شد. برای انسانِ تسليمِ حقيقت، اسرار امامت آشكار مي شود. اين كه معلوم نمي شود به خاطر اين است كه ما تحمل نداريم و متعرض می شویم و اندک ايمانمان هم از دست مي رود ولي اهل سر مي بينند.

در بصائرالدّرجات آمده به حضرت عرض شد: آقا! جدتان اميرالمومنين با اصحابشان اسراري در ميان مي گذاشتند. از علوم بلايا و منايا و مرگ و ميرها و حوادث می گفتند. شما نمي فرماييد؟ فرمود: بله مختصري جدم سيدالشهدا گفتند، تمام شد. چون شما ظرفيت نداريد و حرف در وجودتان بند نمي شود. برای خوب هايتان حرف در ذائقه مثل عسل شيرين است و نمي توانيد نگه داريد. این عسل خالص است و هركسي نمي تواند بخورد. فرمود: شما اهلش نيستيد. لذا امام صادق عليه السلام هم همينطور بودند. نقل شده است که به جابربن يزيد جعفي بيست هزار حدیث فرمودند و تاکید کردند که اين ها مال خودت است، برای كسي نقل نكن. درحالی که همه كتاب شريف كافي از اصول و فروع شانزده هزار حدیث دارد.

اگر كسي اهل تحمل و تسليم شد و سِرّ نگه دار بود، اسرار برایش هویدا می شود. آن وقت زيبايي و سِرّ عالم را مي فهمد و آرام مي گيرد. «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ راضِيَةً بِقَضآئِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَدُعآئِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيآئِكَ مَحْبُوبَةً فى اَرْضِكَ وَسَمآئِكَ صابِرَةً عَلى نُزُولِ بَلائِكَ شاكِرَةً لِفَواضِلِ نَعْمآئِكَ ذاكِرَةً لِسَوابِغِ آلائِكَ مُشْتاقَةً اِلى فَرْحَةِ لِقآئِكَ مُتَزَوِّدَةً التَّقْوى لِيَوْمِ جَزآئِكَ مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ اَوْلِيآئِكَ مُفارِقَةً لاِخْلاقِ اَعْدائِكَ مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِكَ وَثَنآئِكَ» نماز و روزه و زكات و اين فروع كه خيلي هم مهم هستند و شريعت اند و تا لحظه مرگ هستند و از وظایف انسان برداشته نمي شود، فروع است و امام اصل هستند. نباید خلط اصل و فرع بشود. «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ وَ مِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِيدُ وَ اَلصّلاَةُ وَ اَلصِّيَامُ» فروع را بايد براي رسيدن به اصل انجام داد.

«اَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکری»(طه/۱۴) اگر كسي صلاة را اقامه كرد، خيمه زندگي اش نماز بود، «الصَّلاةُ عَمودُ الدّين» به ذكر می رسد. «اَلا بِذِكرِالله تَطمَئِنُّ القُلوب»(رعد/۲۸) امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمودند: «بِمُحَمَّد تَطمَئِنُّ القُلوب، وَ هُوَ ذِكرُ اللّهِ وَ حِجابُهُ»(8) نماز آدم را به حقيقت نبوت نبي اكرم آشنا مي كند. كسي که به اسرار نبوت پيغمبر نرسيد، به چيزي نمي رسد و همه اسرار آن جاست. اگر نماز معراج است، آدم را به مقامات نبي اكرم می رساند، معرفت به حضرت ذكر است. اگر نماز انسان را به نبي اكرم رساند، به ذكر الله مي رسد. وگرنه كسي که به اسرار نبوتي كه نبي اكرم آوردند نرسيد، اهل ذكرالله نمي شود. «اَلا بِذِكرِالله تَطمَئِنُّ القُلوب» قلب انسان تجلي گاه نبي اكرم شد، آرام می گیرد. تجلي نبي اكرم تجلي توحيد و اسرار الهي است.

در عصر ظهور هم از يك طرف حقيقت ولايت امام که در غدیر در حجاب رفت، «وَ الَّيلِ اِذا يَغشي»(لیل/۱) (دولت باطل و اصحاب سقيفه حجاب شدند) آشکار می شود. «وَ النَّهارِ اِذا تَجَلّي»(لیل/۲) با ظهور حقیقت، قلوب مومنين هم آماده شده و عقول كامل مي شوند و مي توانند از آن استفاده كنند. لذا دنياي آرام و عجيب و غريبي مي شود، آسمان رزقش را نازل مي كند. «لَاَکَلوُا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحتِ اَرجُلِهِم»(مائده/۶۶) تا انسان به امام نرسيده بايد از دسترنج خودش بخورد. «فَمِنهُم مَن يَمشي عَلي بَطنِهِ وَ مِنهُم مَن يَمشي عَلي رِجلَین»(نور/۴۵) انسان وقتي به امام رسيد به بهشت رسيده «وَ لَهُم رِزقُهُم فیها بُكرَةً وَ عَشِيّا»(مریم/۶۲) و همه چیز آنجا آماده است. «اُعِدَّت لِلمُتَّقين»(آل عمران/۱۳۳)

نكته مهمی که وجود دارد اين است كه هر امامي در دوران خودش با سختي هايي كه تحمل مي كند، ايمان را رشد مي دهد. يعني اگر جامعه شيعه در دوره امام جواد علیه السلام به يك بلوغ رسيده و واقعاً فهميده امام، بزرگ و كوچك ندارد و هرجا بود بايد تسليم او شد، اين با بلايي بوده كه امام جواد تحمل كردند. ائمه به اين عالم آمده اند که تحمل سختي كرده و راه را بر ما آسان كنند. «وَ اِن مِنكُم اِلّا وارِدُها»(مریم/۷۱) گفتند: آقا شما هم در جهنم می روید؟ فرمودند: بله ما هم مي رويم، آتش جهنم خاموش مي شود. به اين دنيايي آمدند که دارای جهنم است برای این که ما را سالم عبور بدهند. مثل حضرت زهرا و ائمه سلام الله علیهم که آتش سقیفه را خاموش کردند و نسوختيم وگرنه همه ما وسط جهنم بوديم. هر امامي در دوران خودش با تحمل بلايا فيض ولايت و امامت را جاري و شفاعت می کند. سختي هاي مصيبت ائمه را نمي توانيم بفهميم مگر اینکه اهل سرّي باشد و درك كند. کمی از عاشورا برای ما واضح شده وگرنه بقيه پوشيده است. السلام علیک یا جوادالائمه...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 416

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 390

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 227

(4)  مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص: 237

(5) البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص: 131

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 384

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 322

(8) تفسير العياشي، ج‏2، ص: 211