نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

ایام شهادت امام جواد در حسینیه حق شناس/ فرار به سمت امام راه خروج از شرک و دور شدن از اولیاء طاغوت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 31 مرداد ماه 96 است که به مناسبت ایام شهادت امام جواد علیه السلام در حسینیه مرحوم آیت الله حق شناس ایراد فرموده اند. در این جلسه ایشان بیان می دارند که، فرار به سمت خدای متعال که در سوره ذاریات به آن اشاره شده، فرار از وادی شرک به سوی توحید است و همه انسان ها فقیر و نیازمند درگاه او هستند. هر آنچه که در اطراف ماست، تکیه گاه های پوشالی و فانی است که هیچگونه قدرتی در محافظت از ما و حتی اختیار خودشان را هم ندارند. ما به واسطه پیامبراکرم و اهل بیت علیهم السلام از شرک آشکار نجات پیدا کرده ایم اما نشانه های شرک خفی هم چنان در وجودمان ریشه دارد و همین امر سبب شده که از بیت النور امام فاصله بگیریم. عامل اصلی بت پرستی در عالم، اولیاء طاغوت هستند و راه نجات از این شرک فرار به سوی امام است.

فرار به سمت پناهگاه امن

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. خدای متعال در سوره مبارکه ذاریات بعد از آیاتی که سرنوشت اقوام گذشته را توضیح میدهد، به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «فَفِرُّوا إلَی الله إِنِّی لَکُم مِنهُ نَذیرٌ مُبین»(ذاریات/۵۰) پس شما به سمت خداوند فرار کنید که من از ناحیه خدای متعال برای انذار و هشدار به شما مبعوث شدم و این انذار من هم روشن و واضح است «وَ لاتَجعَلُوا مَعَ اللهِ إلهً آخَرَ»(همان/۵۱) با خدای متعال، إله دیگری أخذ نکنید، پس دو دستور در این دو آیه داده شده است: اول این که خطری شما را تهدید میکند و باید از آن فرار کنید، پناهگاه شما هم فقط خدای متعال است. دستور دوم این است که با حضرت حق، إله دیگری برای خودتان نگیرید. تمام انذارهای قرآن به همین انذار حضرت برمیگردد؛ انذار نسبت به این که انسان برای خدای متعال شریک قرار بدهد.

مفسرین از جمله مرحوم علامه طباطبائی بر این که آیه دوم، توضیح آیه اول است، تصریح دارند. همیشه انسان از یک شئ به سمت پناهگاه فرار میکند؛ حالا فراری که در آیه گفته شده از چیست؟ از گناهان است؟ فرار از غفلت ها است؟ همه اینها درست است؛ پیداست پناهگاه هایی داریم و باید از آنها به سمت خدای متعال فرار کنیم چون پناهگاهی جز او نیست. «فَفِرُّوا» یعنی از آلهه خودتان! باید از این آلهه و تکیه گاه ها که برای خودتان گرفتید، به سمت خدای متعال فرار کنید.

همه بشارت های قرآن به توحید و همه انذارها هم انذار از شرک است، هیچ چیزی جز این که برای خدای متعال شریک قرار بدهیم ما را تهدید نمی کند و هیچ چیزی جز توحید صواب و بشارت نیست «التّوحید ثَمَنُ الجَنَّة»(1) «ثَوَابَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ اَلنَّظَرُ إِلَى وَجْهِ اَللَّهِ تَعَالَى»(2) است، همه ثواب ها، ثواب توحید است و همه انذارهای قرآن هم انذار از شرک و غفلت است. حد نصاب توحید که قرآن به آن دعوت میکند هم «لاتَعبُدُوا إلاّ الله»(احقاف/۲۱) و «لا إله إلا الله» است. معنای «لا إله إلا الله» این است که هیچ معبودی جز الله تبارک و تعالی نیست. خدای متعال در قرآن مکرر نفی الوهیت میکند و میفرماید: هیچ الهی نیست، جز الله! این الله تبارک و تعالی خصوصیاتی دارد، از جمله این که به تعبیر بزرگان، جامع همه اسماء است. الله یعنی آن کسی که همه اسماء حسنی دیگر را دارد، خالق و بارئ و مصوِّر است «هُوَ اللهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الاَسماءُ الحُسنی»(حشر/۲۴) الله یعنی کسی که «هُوَ اللهُ الَّذی لا إلهَ إلاّ هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَلامُ المُؤمِنُ المُهَیمِن العَزیزُ الجَبّار المُتَکَبِّر»(حشر/۲۳) «اللهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ الحَیّ القیُّوم»(بقره/۲۵۵)

خدای متعال، اله حقیقی

الله تبارک و تعالی آن است که علیم و حکیم و سمیع و مجیب است. اسماء حسنی که هزار و یکی  از آنها در دعای جوشن کبیر آمده، همه اسماء الله هستند. لذا وقتی «الله» خطاب می شود، گویا همه آن اسماء را یک جا صدا میزنیم. نکته دوم این است که همه مخلوقات فاقد آن اسماء هستن، هیچ موجودی حیّ، باقی، دائم، قادر، قوی و غنی نیست، همه فقیر و ضعیف و فانی و زائل هستند؛ بنابراین نسبت مخلوقات با خدای متعال، اینگونه است که ما فقیر هستیم او غنی، ما ضعیف هستیم او قوی، ما میت هستیم او حیّ، ما فانی هستیم او باقی، ما زائل هستیم او دائم، ما جاهل هستیم او عالم، اینگونه نیست که خدای متعال وقتی به ما حیات داد، خود ما دیگر حی هستیم؛ نخیر اینگونه نیست، وقتی حیات هم پیدا کنیم «أنتَ الحَیّ وَ أنَا المَیِّت»، «أنتَ الدّائِم وَ أَنَا الزّائِل» نه این که ما زائل بودیم و خداوند به ما دوامی داده و حالا ما و خدای متعال دائم هستیم. خدای متعال شریکی ندارد و تا ابد «أنتَ الباقِی وَ أنَا الفانِی»

دستور سوم این است که؛ خدای متعال حیات دارد، اگر ما نداشته باشیم، چه اتفاقی می افتد؟ او عالم است ما جاهل، اگر بقاء و دوام و قدرت نداشته باشیم، چه می شود؟ ما مضطر به این اسماء هستیم و نمی شود بگوییم ما حیات نمی خواهیم! این از جاهایی است که خدای متعال ما را محتاج و مضطر به خودش آفریده است، کسانی که خودکشی میکنند، احساس می کنند بهجت و خوشی در آن خودکشی است، حتی اگر وانمود کنیم که قدرت یا علم نمی خواهیم، این حرف نادرستی است و چه بخواهیم یا نخواهیم، محتاج به حیات هستیم. بنابراین ما مضطر به این اسماء حسنی هستیم و همه نسبت به خدای متعال رابطه فقیر و غنی داریم «یا أیُّهَا النَّاس أنتُمُ الفُقَراءُ إلَی الله و اللهُ هُوَ الغَنُّی الحَمید»(فاطر/۱۵)

پس «إله» آن کسی است که همه اسماء حسنی را دارد و همه ما به وسیله او اداره می شویم، رحمت اوست که ما را فرا میگیرد و هیچ چیز دیگری نیست و در عین حال ما محتاج به غیر هم نیستیم. بر این اساس غیر از خدای متعال إله دیگری وجود ندارد و إله آن کسی است که این حداقل این سه خصوصیت در او است، هیچ الهی غیر از خدای متعال نیست و مابقی یک الفاظی هستند که واقعیتی پشت آنها نیست؛ هیچ موجودی وجود ندارد که واقعا سمیع باشد و حرف دل ما را بشنود، اضطرارهای ما را بداند و بعد از آن هم نسبت به ما بی تفاوت نباشد، رحمان و رحیم باشد و با محبت گره از کار ما باز کند.

لذا قرآن وقتی بین خدای متعال و بقیه بت هایی که پرستیده می شوند مقایسه میکند، مکرر می فرماید: این هایی که شما صدایشان می زنید می شنوند؟ میتوانند کاری برای شما انجام بدهند؟ اگر می شنوند و میتوانند، می خواهند کاری برای شما انجام بدهند؟ «إنَّ الَّذینَ تَدعُونَ مِن دونِ الله لَن یَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَه» همه دست به دست هم بدهند، نمی توانند یک پشه برای شما خلق کنند، برای چه آن ها را صدا می زنید؟ می خواهید خطری را از شما دفع کنند؟ «وَ إن یَسلُبهُمُ الذُّبابُ شَیئاً لایَستَنقِذُوهُ مِنه»(حج/۷۳) اگر پشه از اینها چیزی بگیرد، همگی باهم نمی توانند از او پس بگیرند. این که قرآن می فرماید: غیر خدا را انتخاب نکنید، نه این که الهی هست و شما غیر از خدا برای خودتان اله نگیرید، نه الهی نیست! «هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إلهٌ وَ فِی الاَرضِ اِله»(زخرف/۸۴)

پس نکته اول تا اینجا این شد که حقیقتاً إلهی غیر از خدای متعال نیست و معنای این که انسان یک کسی را إله بگیرد یعنی این که، نیاز خودش را متوجه او کند و بداند او احتیاج من را برطرف می کند و از او کمک بخواهد، این عبادت و پرستش می شود «الدُّعاء مُخُّ العِبادَة»(3) روح و مغز عبادت همین است که انسان او را غنی ببیند و خود را فقیر و دائم دستش پیش او دراز باشد.

همیشه حالت انسان نسبت به خدای متعال حالت غریقی باشد که در وسط دریا کشتی او شکسته و خود را مضطر ببیند؛ لذا خدای متعال در قرآن بسیار از ما گلایه میکند و میفرماید: وقتی سوار کشتی می شوید، همه تکیه گاه های شما از بین میرود و دیگر نمی توانید خودتان را حفظ کنید و کشتی هم شکسته است و کشتی بان هم مثل شما نمی تواند چاره ای بیاندیشد، آن هنگام خدا را خالصانه صدا میزنید، ولی ما صدایتان را می شنویم و دست شما را می گیریم و به ساحل می آوریم، دوباره برمی گردید پله اول و مشرک می شوید. خدای متعال گله می کند که شما چه آدم هایی هستید! نمی ترسید زمین را مثل آب زیر پایتان شل کنیم و شما را فرو ببریم؟! مکرر و با زبان های مختلف خداوند از ما گله می کند. موحد حقیقی آن کسی است که دائم در حال احساس اضطرار به خدای متعال است و همیشه مثل غریقی است که همه تکیه گاهش از دست رفته و جز او کسی را ندارد.

تکیه گاه های دروغین عامل سقوط انسان

دو نکته راجع به تکیه گاه ها وجود دارد: این ها حقیقتاً کاری برای ما انجام نمی دهند؛ زمین که ما را نگه نمی دارد و مسخّر خدای متعال است، خداوند به او دستور بدهد، ما را می بلعد یا روی خودش آرام نگه می دارد، اوست که «جَعَلَ لَکُمُ الَارضَ مَهداً»(طه/۵۳) زمین را مهد ما قرار داده و دستور داده که آرام باشد وگرنه این هایی که ما به آن تکیه می کنیم، برای ما کاری نمی کنند. خدای متعال دستور بدهد این دست برای من کار میکند و بالعکس، دستور بدهد روز قیامت علیه ما شهادت میدهد و می گوید تا به حال هم من در اختیار تو نبودم و به امر خداوند به حرف تو گوش می دادم، الان هم «أنطَقَنَا اللهُ الَّذی أنطَقَ کُلّ شَیء»(فصلت/۲۱) همان خدایی که همه را به نطق درآورده، به من دستور داده که علیه تو حرف بزنم، من بنده خدا هستم. همه موجودات مخلوق خدای متعال هستند و برای او کار می کنند، اگر ما به این ها تکیه کردیم، آفت ها و گرفتاری ها از همین جا شروع می شود.

به غیر او تکیه کردن سبب بروز اضطراب، خوف و حزن در دل انسان می شود، آدمی که به تکیه گاه نامناسب و فانی و زائل تکیه می کند، همان موقع که کنار او نشسته است خائف و نگران است که این ماندنی نیست، این بهار نمی ماند، جوانی و زیبائی در این رخسار نمی ماند، این مال و مِلک و مُلک نمی ماند. اینگونه نیست که خدای متعال به او ظلم می کند، خودش تکیه گاهی را انتخاب کرده که تکیه گاه نیست، لذا قرآن یک تعبیر بسیار لطیفی دارد و می فرماید: «مَن یُشرِک بِالله فَکَأنّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ» آدمی که موحد است، تکیه به خدای متعال دارد و تکیه گاه او مستحکم است و آدمی که مشرک می شود سقوط می کند و هیچ چیز او را نگه نمی دارد. شیطان مترصد چنین موجودی است «فَتَخطَفُهُ الطَّیر»(حج/۳۱) منتظر است دست ما از دامن خدا کوتاه شده و ما را ببرد، پس تکیه به غیر خدای متعال به این شکل است. وقتی هم از این تکیه گاه های دروغین جدا می شود در ابتدا خائف است چون تکیه گاه ها از دست او می روند.

اگر کسی این خوف ها را تحمل کرد، به وادی أیمن می رسد و به او می فهمانند که بود و نبود این ها هیچ تفاوتی ندارد و موحد می شود، لذا کسانی که خوب از بستر مرگ عبور می کنند متوجه می شوند چیزهایی که ما به آن دل بسته بودیم واقعا هیچ کاره بودند و خدای متعال را می یابند و میفهمند همه کاره است و به آرامش می رسند. عده ای قبل از مرگ این خوف ها را تجربه می کنند؛ خوف جدا شدن از تعلقات و تکیه-گاه هایی که تخیلی هم بودند، این خوف را اگر کسی تحمل کرد «وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشَیء مِن الخَوفِ»(بقره/۱۵۵) به دنبال آن یک آرامشی می آید و آن این است که انسان حضور حضرت حق را درک کرده و احساس می کند تکیه گاه اوست و همه این ها هیچ کاره هستند. «أ لَیسَ اللهُ بِکافِ عَبدَه»(زمر/۳۶) یعنی همین! خدای متعال کافی نیست؟! باید خورشید و زمین و ماه و همسر باشد تا ما اداره شویم؟ نه، هیچ کدام از این ها کافی نیست. خدای متعال در این عالم با این اسباب و در عالم بعدی به شکل دیگری اداره می کند.

این تکیه گاه هایی که برای خودتان درست کردید، عامل رنج شما هستند. همین ها شما را ساقط می کنند و همین هایی که دست به دامن آن ها شده اید با شما سقوط می کنند، به یک عروة وثقی متمسک شوید «فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوتِ وَ یُؤمِن بِالله فَقَد اِستَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصامَ لَها»(بقره/۲۵۶) همه تهدیدها برای پناهگاه های خیالی و توهمی شماست و همین ها عامل رنجش هستند. شخصی طفل گریانی را بغل کرده بود و نوازشش می کرد. اطرافیان گفتند: او را زمین بگذار، ساکت می شود، همه ترس او از تو است. این داستان شبیه زندگی ما انسان هاست که در بغل دنیا رفتیم و مضطرب هستیم و او هم ما را با زرق و برق هایش نوازش می کند، باید از این بت ها، شرک، غفلت و معصیت به سمت خدای متعال فرار کرد.

اولیاء طاغوت عاملین اصلی شرک و بت پرستی

انسانی که متذکر است معصیت نمی کند، در روایات آمده دوام ذکر از سخت ترین عبادات است. حضرت فرمودند: این که می گویم دوام ذکر از سخت ترین کارهاست، مقصودم فقط اذکار لفظی نیست. سخت ترین عمل این است که اصلا از خدا جدا نشوید، معصیت نکنید، خلاف فرمان خدا عمل نکنید، از خدا فاصله نگیرید، دائم الذِّکر بودن این است و همه معصیت و رذالت ها هم برای همین شرک است. انسان اگر موحد کامل شد، هیچ رذیله ای در او نیست.

الحمدلله همه ما به واسطه وجود مقدس نبی أکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین از شرک آشکار نجات پیدا کرده ایم اما ردپای غیرخدای متعال در دل ما همچنان وجود دارد؛ به غیر خدا امیدواریم، از غیر او چیزی می خواهیم، با بودن آن ها خوشحال هستیم و از نبودنشان غصه می خوریم، موحد حقیقی اینگونه نیست؛ او وقتی با خداست اگر همه عالم با او باشند یا نباشند برایش تفاوتی ندارد، نگران و مضطرب و غصه دار نیست.

شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: حدّ توکل به خدا چیست؟ حضرت فرمودند: «أن لاتَخافَ مَعَ اللهِ شَیئاً»(4) آن جایی که خدا با تو هست نگران نشوی. لذا انسان اگر به توحید رسید «عَلَی إنّ اَولیاءَ الله لاخَوفٌ عَلَیهِم وَ لاهُم یَحزَنُون»(یونس/۶۲)، پیش از آن خوف و حزن وجود دارد، وقتی به اینها تکیه می کنید خدای متعال در دل شما خوف ایجاد می کند و این خوف انسان را به سمت یک پناهگاهی می برد و اگر غفلت نکنیم همه نگرانی ها و حزن ها، ما را به سمت خدای متعال هدایت می کند.

سؤال این است که حقیقت بت هایی که به آنها تکیه می کنیم و شرک خفی داریم، چیست؟ سنگ و چوب و ماه و خورشید هستند؟ این ها بت ما هستند یا حقیقت بت آن هایی هستند که این ها را سنگ راه ما می کنند؟ ما مفطور بر توحید هستیم «فِطرَةَ اللهُ الّتی فَطَر النّاسَ عَلَیها»(روم/۳۰) چطور می شود انسان موحدی که خدای متعال سرمایه فطرت را به او داده است، در عالم او را گم کند؟ خود انسان بی تأثیر نیست، حتما ما یک سهمی داریم ولی از آن طرف یک دستگاه عظیم، بشر را به سمت بت پرستی سوق می دهد. مگر کسانی که بت پرست بودند آن قدر سفیه بودند که چوب و سنگ می پرستیدند؟ یا در فرهنگشان این ها دستگیری در عالم داشتند؟! اله باد و باران بودند و ... که زمام عالم را در دست داشتند و با خدایان در ارتباط بودند.

در جوامع کنونی هم شیطان یک بت جدید به وسعت کل تمدن مدرن غرب و تکنولوژی درست کرده که مورد پرستش همه ماست و از آنها می ترسیم. ابراهیم خلیل به بتکده رفت و بت ها را شکست و ویران کرد، به جای این که دستش را ببوسند، می گفتند: «حَرّقُوهُ وَ انصُروا آلهَتَکُم»(انبیاء/۶۸) او را آتش بزنید و خدایان خودتان را کمک کنید؛ ما هم به همین گونه هستیم فقط بت ها و بت کده ها عوض شده است. پس آن کسانی حقیقتاً بت ها را به پا می کنند، به تعبیر قرآن طاغوت ها هستند، لذا انسان هایی هم که این بت ها را می پرستند به تعبیر قرآن «عَبَدَ الطّاغُوت»(مائده/۶۰) هستند. وقتی خدای متعال دستور به توحید می دهد میفرماید: قدم اول این است که «فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوت» باید زیر بار آنها نروید، وگرنه شما را بت پرست کرده و برایتان چوب و سنگ میتراشند و فرهنگ درست می کنند و باید در برابر ستاره و ماه و خورشید و بت هایی که اطراف کعبه می چینند و می گویند اینها نماد خدایان هستند، سجده کنید.

پس اصل بت پرستی از اولیاء طاغوت است و آنها انسان را اسیر اغیار می کنند. متقابلا این طرف هم انبیاء و موحدینی هستند که فرهنگ خداپرستی را در عالم اقامه کرده و مردم را به توحید دعوت می کنند. لذا حقیقت بت هایی که باید انسان از آنها فرار کند، همین دستگاه ظلمانی است؛ «فَفرُّوا إلَی اللهِ» یعنی از اولیاء طاغوت، سقیفه، فراعنه تاریخ، این هایی که بت پرستی به پا کرده و عالم را ظلمانی می کنند. امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه شقشقیه وقتی زمان حکومت اولی را ترسیم می کنند، می فرمایند: «طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ» یعنی تاریکی کور! چشم ها را گرفتند، فضا را هم تاریک کردند. در این فضاست که چوب و سنگ پرستیده می شود وگرنه وقتی چراغ روشن شد و خورشید بالا آمد، همه اینها محو شده و همه عالم آیات می شوند «اللهُ نُورُ السَّماواتِ و الاَرض»(نور/۳۵)

معرفة الامام راه نجات از شرک

پس یک طرف فضای ظلمت و اولیاء طاغوت است؛ اینها فضا را شرک آلود و پر از غفلت و بت پرستی می کنند و با شکستن هر بت، یک بت دیگر سر راه انسان قرار می دهند. آن طرف معصومین علیهم السلام هستند «هُم وَ اللّه نُورُ اللّهِ الَّذِي أنزَل»(5) چراغی هستند که خدا در عالم روشن کرده است. انسان تا به امام نرسیده، داستانش همین شرک و بت پرستی است، به هر اندازه ای که به ایشان برسد از بت ها فاصله می گیرد، این که ما الان خورشید و ماه و نفس پرست نیستیم می دانیم که نباید به این ها تکیه کرد، به همان اندازه ای است که به پیغمبر خدا رسیدیم و این چراغ روشن شده است، به اندازه ای که وارد بیت النور شدیم حقائق بر ما آشکار می شود.

اگر کسی به امام رسید و این چراغ در وجودش روشن شد و با نور ایشان به عالم نگاه کرد، «اِنَّ المُؤمِنَ یَنظُرُ بِنُورِ الله»(6) همه عالم را محو دیده و چیزی جز خدا و نور الله نمی بیند «کُلُّ شَیء هالِکٌ إلّا وَجهَهُ»(قصص/۸۸) وجه الله امام است، انسان تا به امام نرسیده، همه عالم خار راه او هستند، تا به امام نرسیدی اول خودت هستی، وقتی خودت بودی ذرات اتم هم هستند و آن وقت انسان اسیر چوگان این نظام کیهانی می شود، در این صورت حق دارد بترسد و مضطرب باشد، ولی زمانی که به امام رسید و از خودش فاصله گرفت «مُهاجراً إلی الله»(نساء/۱۰۰) و در دامن امام رفت، همین که خورشید روشن شد، هرچه می گردد جز آیات و علامات نمی بیند و همه عالم آیه می شوند و ما را با هزار زبان به خدا دعوت می کنند.

پس این «فَفِرُّوا إلَی الله» یعنی «فَفِرُّوا إلَی الِامامِ» خودتان را به امیرالمؤمنین برسانید. العیاذ بالله نمی گوییم الله یعنی امیرالمؤمنین! ولی چطور انسان به خدا می رسد؟ خدای متعال برای رسیدن به خودش صراط و سبیل و باب قرار داده است. وادی توحید باب دارد و هرکسی را راه نمی دهند. «وَ أتُوا البُیوتَ مِن أبوابِها»(بقره/۱۸۹) برای وادی توحید فقط از باب امیرالمؤمنین علیه السلام باید وارد شد وگرنه با سر به دیوار می خوری. لذا در روایات فرموده است: «فَفِرُّوا إلَی الله» یعنی «فَفِرُّوا إلَی الحَجّ»(7) حج فرار إلی الله است چون انسان هجرت میکند. آیا دور سنگ ها چرخیدن فرار به سوی خداست یا این که فرمودند: بیایید دور این سنگ ها بچرخید که به ما برسید؟ حاجی حقیقی آن کسی است که در عید قربان، قربانی امام می شود و همه چیز خودش را فدا میکند وگرنه که حاجی نیست. خیلی ها همه اعمال را انجام می دهند اما یک قدم هم جلو نمی روند، پس ائمه علیهم السّلام ابواب توحید و سبیل و صراط و وجه هستند.

اباصلت به امام رضا علیه السلام عرض کرد: ثواب توحید، نظر إلی الله است، یعنی چه؟ مگر به خدای متعال می توان نگاه کرد؟ فرمودند: بله، اگر کسی بگوید خدای متعال یک وجهی دارد و پرده روی آن انداخته است و در قیامت آن را کنار میزند، مشرک و از وادی توحید بیرون است، خدای متعال چنین چهره ای ندارد. وجه الله انبیاء و اولیاء و حجج بالغه الهی هستند، همه مشرکین به آن وجه اتم نظر می کنند و امم انبیاء به وجه نبی خودشان نظر می کنند. حقیقتاً متوجه پیغمبر خودشان می شوند که متوجه خدا می شوند و این وجه الله واقعی است.

بالاترین ثواب و لذت و بهجت در قیامت برای موحدین این است که پرده کنار می رود و مقامات حجج الهی را می بینند و این که همه بهشت ذیل امیرالمؤمنین علیه السلام تعریف می شود. آن وقت حاضر نیستند همه بهشت را بگیرند و روی خودشان را از امیرالمؤمنین حتی یک لحظه برگردانند. کما اینکه لذت یک نظر به حضرت برای اهل آن از همه لذات بهشت بالاتر است و لذات بهشت در برابر آن گم می شوند. لذا امام رضا علیه السلام فرمودند: اگر کسی روی خودش را از اهل بیت من برگرداند، مجازات او در قیامت این است که من را نمی بیند. در صلوات ها التماس می کنیم که خدایا ما این پیغمبر تو را هنوز ندیدیم اما به او مؤمن هستیم، نکند که در قیامت هم بین ما و او حجاب باشد، پرده را بردار که این بزرگترین ثواب قیامت است، لذا خدای متعال در چند آیه بعد می فرماید: «ما خَلَقتُ الجِنّ وَ الِانس إلّا لِیَعبُدون»(ذاریات/۵۶) من شما را فقط برای بندگی خودم خلق کردم، شما خیلی بزرگتر از این هستید که بنده نظام کیهانی شوید تا چه رسد بنده شکم و دامن خودتان باشید! همه حور و قصور نباید شما را بلغزاند، من شما را فقط برای بندگی خودم خلق کردم و مقامتان بسیار رفیع است، فقط به من دل ببندید و من را بخواهید.

روایت نورانی از سید الشهداء علیه السلام وجود دارد که تمام الکلمة است، حضرت فرمودند: «إِنَّ اَللَّهَ وَ اَللَّهِ مَا خَلَقَ اَلْعِبَادَ إِلاَّ لِيَعْرِفُوهُ» شما را آفریده که به معرفت خودش برسید. شناختن نظام کیهانی بد نیست اما کار شما نیست، این را بت پرست ها هم می شناسند. «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ» وقتی انوار معرفت به وجود انسان رسید، بخواهد یا نخواهد عبد شده و خضوع می کند، وقتی طعم عبادت خدا را چشید، عزت این بندگی را به دست آورد، «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ»(منافقون/۸) این مؤمن عزیز مقابل همه کائنات سربلند می شود «فَإِذَا عَبَدُوهُ اِسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ» مستغنی شده و همه کائنات را به او بدهی  یا از او بگیری، خوشحال یا غصه دار نمی شود. همین آدمی که تا دیروز با سفره رنگین خوشحال می شد، همه بهشت را هم به او بدهی به یک معنای دیگر خوشحال نمی شود.

شخصی سؤال کرد: یابن رسول الله! معرفت الهی که هدف است و نتیجه آن عبودیت و استغناء عن ما سوی الله است، چیست؟ فرمودند: «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ اَلَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ»(8) معرفت الله یعنی امامی که به تعبیر دیگر خلیفة الله است؛ به تعبیر إذن دخول «يَقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ كَانَ حَاضِراً فِي الْمَكَانِ»(9) آن امامی که طاعت او طاعت الله و مفترض الطاعة است. «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه‏»(10) آن امام را بشناسید. پس همه هدف به امام رسیدن است، به امام رسیدی به خدا رسیده ای «مَن عَرَفکُم فقَد عَرَفَ الله»، راه را اشتباه به ما نشان دادند، سقیفه کاری کرده است که گاهی مؤمنین هم مسیر را اشتباهی می روند، راه همین است و غیر از این سد است. «وَ أتُوا البُیوتَ مِن أبوابِها» به امام که رسیدی او خودش عین الذکر است و خواب و کار شما هم ذکر می شود، همه کار او مجاهده فی سبیل الله است.

امام جواد علیه السلام یک قدمی برداشتند که شیعه خیلی جلو رفت؛ امام رضا علیه السلام فرمودند: خدای متعال برای شیعه فرزندی با برکت تر از جوادِ من خلق نکرده است. حضرت خیلی راه ما را باطنا و ظاهرا نزدیک کردند؛ امام جواد هشت، نه سالگی امام شدند، شخصی آمده بود قد و قامت حضرت را مشاهده می کرد! می خواست به مصر برود و گزارش بدهد که این فرزند امام رضا علیه السلام چگونه است. امام جواد علیه السلام یک نگاهی کردند و فرمودند: تعجب نکنی! همان چیزی که خدا در نبوت قرار داده، در امامت هم قرار داده است، یکی را در دوران رشد پیغمبر کرده «وَلَمّا بَلَغَ أشُدَّهُ آتَیناهُ حُکماً»(یوسف/۲۲) به یکی هم مثل حضرت یحیی در کودکی نبوت داده است «آتَیناهُ الحُکمَ صَبیاً»(مریم/۱۲) خیال نکنید من چیزی از امام رضا علیه السلام کم دارم.(11) این همان معرفتی است که باید انسان به آن برسد که در قالب امام جوادِ به حسب ظاهر خردسال، همه سیمای امیرالمؤمنین را ببیند و بگوید این همان امیرالمؤمنین علیه السلام است. بگوید: «أنتُم الاوَّلُ وَ الآخِر» امام جواد علیه السلام بدین شکل کار را بسیار جلو بردند.

پی نوشت  ها:

(1)  الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 570

(2)  عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 115

(3)  عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 29

(4)  عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 306

(5)  الکافی (ط – الاسلامیه) ج1، ص: 194

(6)  بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم،  ج1، ص: 80

(7)  تفسير القمي، ج‏2، ص: 330

(8)  كنز الفوائد، ج‏1، ص: 328

(9)  بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏99، ص: 115

(10)  الکافی (ط – الاسلامیه)، ج1، ص: 146

(11)  الکافی (ط – الاسلامیه)، ج1، ص: 494