نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

میلاد امیرالمومنین در مسجد جمکران/ معرفت به معصوم و همراهی با او لازمه اخلاص در توحید

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 3 اردیبهشت 1395 است که شب میلاد امیرالمومنین در مسجد مقدس جمکران برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، کلیدی ترین تعلیم قرآنی که در آیات متعدد به طور مستقیم و غیرمستقیم بیان شده است، موضوع توحید می باشد؛ این که غیرخدا را پرستش نکنیم و فقط خدا را عبادت کنیم. موضوع کلی انذارها و تبشیرهای قرآن و انبیا همین است. برای این که انسان به مقام توحید نایل آید باید ابتدا به شناخت خدا برسد و سپس نسبت خود با خدا را درک کند، آن گاه بهترین وسیله را برای برقراری نسبت با خدا برگزیند. خداوند در قرآن با اسما و صفاتش معرفی شده است و نسبت انسان با او نسبت فقیر مطلق با غنی علی الاطلاق است. انسان برای رسیدن به غنای الهی نیاز به وسیله دارد و آن وسیله، معرفت امام یا معصوم و همراهی با او در سیر ابدی تا قیامت است. در این مسیر باید سختی هایی را تحمل نماید و ایمان خود را بیش از پیش خالص سازد تا بتواند مانند ابراهیم خلیل سلام الله علیه به مقام خلیل الرحمانی و شیعه بودن دست یابد.

 توحید در قرآن

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. بسم الله الرحمن الرحیم، «الر، كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ، أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّني لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ»(هود/1-2)؛ در این آیه شاید اجمالاً آن حقایقی که در قرآن به آن اشاره شده است، بیان شده است؛ یعنی تمامی دعوت رسول اکرم صل الله علیه و اله و سلم و تمامی بشارت ها و انذارهای حضرت خلاصه در همین کلمه می شود. من از طرف خدای متعال شما را به همین یک کلمه بشارت می دهم: «أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّني لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ». من از طرف خدای متعال آمدم، رسالتم به نفع شما است و آمدم تا کاری برای شما انجام دهم، و شما را بشارت و انذار دهم به همین یک کلمه: «أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ»؛ غیر خدا را نپرستید و خدا را بپرستید. همه انذارهای قرآن و هشدارهای انبیا گذشته در همین یک کلمه خلاصه می شود. اگر پرستیدید آن مخاطراتی که بیان شده است اعم از عذاب دنیوی، عذاب اخروی، گرفتاری های دنیایی و اخروی رخ می دهد که حاصل شرک در عبادت و غیر خدا را پرستش کردن است.

همه بشارت هایی که قرآن می دهد حاصلش این است که اگر کسی به اخلاص در بندگی رسید همه بشارت های قرآن برای اوست. انذارهای قرآن مربوط به قسمت اول است که «لا تعبدوا»، که اگر غیر خدا را پرستیدید گرفتار رنج و عذاب می شوید، و همه بشارت های قرآن این است که اگر به اخلاص در بندگی رسیدید و فقط عبد خدای متعال بودید همه بشارت های قرآن مربوط به شماست، هم در دنیا و هم در آخرت. این مطلب به بیان دیگری در سوره الذاریات بیان شده است. قرآن وقتی سرنوشت اقوام گذشته مثل قوم لوط و هود و صالح سلام الله علیهم اجمعین و سرنوشت فرعون و پیروانش را بیان می کند می فرماید: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين»(الذاریات/50) به این مردم بگو به سمت خدا فرار کنید و من به شما هشدار می دهم که اگر به سوی خدا فرار نکردید دچار رنج و عذاب می شوید. اما فرار از چه چیزی؟ مقصد پیداست، باید به سمت الله تبارک و تعالی فرار کرد. در آیه بعدی توضیح می دهد: «وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين»(الذاریات/51) ؛ با خدای متعال اله دیگری را به خدایی نگیرید. همه دعوت های انبیای الهی به همین یک کلمه است، غیر خدای متعال را اله نگیرید و عبادت نکنید، و فقط خدا را عبادت کنید. همان چیزی که در سوره مبارکه یس هم فرموده است: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين»(یس/60). انسان در این آیه دو عهد با خدای متعال بسته است که شیطان را عبادت نکنید و فقط خدای متعال را عبادت کنید که همین صراط مستقیمی است که شما را به مقصد می رساند.

ممکن است به نظر بیاید که ما به این دعوت نبی اکرم رسیدیم. ما غیر خدا را عبادت نمی کنیم و همه ما از بت ها به سمت خدا فرار کردیم و جز خدای متعال را نمی پرستیم. لذا این دعوت ها را ما عمل کردیم. مرحله ای از راه درست است، به برکت رسول اکرم و اهل بیت علیهم السلام بخشی از راه برای ما روشن است. ما واقعاً بت ها و زمین و آسمان و ستاره ها را نمی پرستیم و بر حسب ظاهر فقط خدای متعال را می پرستیم. این، مرحله ای از توحید است که به برکت وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت شان به آن رسیدیم. الحمد لله دیگر بت پرست نیستیم. اما آیا آن انذارها و بشارت هایی که می دهند در همین خلاصه می شود؟ یا این دعوت دقیق تر است؟ آن هدایتی که رسول اکرم با خودشان آوردند، خیلی عمیق تر از این سطحی است که ما به آن رسیدیم. سیر با نبی اکرم خیلی از این سیری که ما داشتیم دقیق تر، لطیف تر و بیشتر است.آن قدری که با پیامبر آمدیم تازه آغاز راهیم. این طور نیست که بگوییم پیامبر آمد و گفت که «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين»(یس/60)، ما هم گوش کردیم، پس به همه بشارت های قرآن رسیدیم و از همه هشدارها و انذارهای قرآن هم در امانیم. از بت ها به سمت خدا فرار کردیم پس کار تمام است و همه انذارهای قرآن را رعایت کردیم لذا در امان هستیم.

آیا این گونه است؟ یا این که سیر ما با وجود مقدس نبی اکرم خیلی از این جامع تر و کامل تر و دایمی تر باید باشد. کسانی که در این دنیا با پیامبر تا درجه دهم ایمان رفتند این ها تازه اول راه هستند و سیر با نبی اکرم در این دنیا تمام نمی شود، این ها تازه در ابتدای عالم برزخ احتیاج به هدایت و دست گیری مجدد دارند. در زیارت عاشورا خوانده ایم که «اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود». این شفاعت مربوط به کسانی است که از شفاعت امام حسین علیه السلام در دنیا برخوردار شدند، با امام حسین علیه السلام سالک شدند، دشمن را شناختند، از دشمن تبری جستند، و به همراهی امام حسین علیه السلام رسیدند، این ها می گویند خدایا از اول ورودمان این راه دوباره ادامه پیدا کند و این گونه نباشد که حضرت دست ما را در عالم برزخ رها کند. سیر ما با حضرت خلاصه می شود در لا تعبدوا الا الله. اما سیر در توحید مقاماتی دارد که از یک نقطه شروع می شود و بی منتها ادامه پیدا می کند. «لا تعبدوا الا الله» یعنی چه؟ اولاً «الله» تبارک و تعالی چه کسی است؟ آلهه دیگر که ممکن است آن ها را بپرستیم چه کسانی اند، و این «لا تعبدوا» یعنی چه؟

معنای «الله» در قرآن

«الله» در قرآن مکرراً توضیح داده شده است. با خصوصیات و اسماء و صفاتی الله را توصیف می کند. یک نمونه همین سوره توحید است که هر روز می خوانیم: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» خداوند در آیه الکرسی هم الله را معرفی می کند: «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»(بقره/255)؛ آن کسی که حی است و قوام عالم به اوست، «لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْم» تا این که می رسد به «وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيم» یا در آیات دیگر قرآن آمده است خداوند سمیع و علیم است. «هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُون * هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم»(حشر/24). پس الله تبارک و تعالی یعنی آن حقیقت مقدسی که همه اسمای حسنی، قدرت، علم، حکمت و مالکیت، همه از آن اوست. بنابراین قرآن، خدای متعال را توصیف می کند. قدم دوم این است که ما چه نسبتی با الله تبارک و تعالی که همه اسمای حسنا را دارد داریم؟ مخلوقات و انسان ها چه نسبتی با خدای متعال دارند؟ نسبت ما هم در قرآن و روایات و دعاها ذکر شده است. در مناجات مسجد کوفه خیلی لطیف گفته شده است. نسبت ما با این اسمای حسنای الهی این است که «أنت القوی و أنا الضعیف»؛ او قوی است و ما ضعیفیم، مگر این که او به ما محبتی کند و از قدرتش چیزی به ما بدهد. «مولای یا مولای أنت العالم و أنا الجاهل»؛ او عالم است و ما جاهلیم. وقتی به دنیا آمدیم چیزی نمی دانستیم و بعد هم که در دنیا ماندیم و پیر شدیم همه حافظه مان از دست می رود. «أنت الحی و أنا المیت»؛ او حی است و ما میتیم. حیات از اوست ما حیاتی نداریم. یک روزی نبودیم و یک روزی همه می میریم. «أنت الباقی و أنا الفانی»؛ او باقی است و ما فانی هستیم. در یک کلمه: «أنت الغنی و أنا الفقیر»؛ او غنی است و ما فقیریم.

قدم سوم این که اگر خدا لطف کرد و از سر رحمتش به ما حیات و علم و بقا و دوام و قدرت داد، بعد از این عطا، باز هم چیزی عوض نمی شود. این طور نیست که أنت الحی و أنا الحی. این، شرک است که در عرض خدای متعال برای خودمان حیات، علم، قدرت، و امثال این ها در نظر بگیریم. خیر باز هم «أنت الحی و أنا المیت». ما در عرض خدا هیچ چیزی نداریم. ازلاً و ابداً «أنت الحی و أنا المیت»، «أنت القوی و أنا الضعیف»، «أنت العالم و أنا الجاهل». خدای متعال حی و قوی و قدیم و دائم و باقی است و ما هم میت فانی زائل جاهل ضعیف فقیر هستیم، چه کار باخدا داریم؟ آیا شما می توانید نسبت به آن چه نزد خداست بی تفاوت باشید؟ شما می توانید حیات و علم و قدرت و بقا و دوام و غنا نخواهید؟ نمی شود. ما بخواهیم یا نخواهیم خدای متعال ما را فقیر نسبت به اسمای حسنای خودش آفریده است. عبد یعنی آن کسی که فقیر به مولای خودش است. او غنی است و ما فقیر. پس الله تبارک و تعالی یک اسم نیست، آن ذات مقدسی است که همه این اسمای حسنا را دارد. یعنی وقتی شما الله می گویید گویی همه آن هزار اسمی که در دعای جوشن کبیر ذکر می کنید را صدا زدید. خدای متعال همه این ها را دارد، سؤال این است که ما نسبت به او چه کاره ایم؟ ما نسبت به آن فقیر و محتاجیم و می خواهیم. نمی توان نسبت به علم و قدرت الهی، و حیات بی تفاوت بود. نمی توانیم دوام و بقای خودمان را نخواهیم. ما فقیریم و او غنی است، «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»(فاطر/15).

 عبادت یعنی انسان این فقر را بفهمد، خود را فقیر بداند و از او استمداد کند. به او تکیه کند. انسان او را مجیب و حی و حکیم و سمیع و قادر بداند، بداند که او حاضر است و می شنود: «لِكُلِ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيدٌ» هر سؤالی که می کنید یک گوش شنوایی در عالم هست و جوابش آماده است. این که انسان خودش را فقیر به او بداند و فقر خودش را به سمت او ببرد اصل عبادت است: «الدُّعَاءُ مُخُ الْعِبَادَهِ»(1) یا در آیه شریفه فرمود: «وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين»(غافر/60)؛ شما فقیرید، بخواهید، من به شما می دهم، اگر از من نخواستید استکبار است. پس عبادت و پرستش و بندگی یعنی این. اسما و صفات جمال و جلال الهی را ببینید و خود را فقیر بدانید.

معنای شرک

این است که اگر انسان در جای دیگری قدرت و کمال و حیاتی دید و از او خواست، این می شود شرک. یکی از چیزهایی که قرآن خیلی به آن می پردازد همین است: «إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»(اعراف/194). این هایی که صدای شان می زنید و از آن ها کمک می خواهید، این صدا زدن و کمک خواستن شرک است. بالاصاله، فقط خداوند است که غنی است «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد». توحید یعنی این. یعنی با همه وجود او را بپرستید. یعنی فقط او را عالم و سمیع و حی و مجیب و قادر و باقی بدانید. و فقط این فقرهای مختلف تان را به او ارجاع دهید. لذا اگر کسی جای دیگری قدرتی دید و از او ترسید، او مشرک به شرک خفی است. اگرکسی امید به غیر بست او مشرک است ولو به شرک خفی. اگر کسی از غیر خواست، مشرک است به شرک خفی.

این روایت در روضه کافی است، حضرت فرمودند اگر خداوند دو صفت را در شما ببیند مستجاب الدعوه می شوید: 1. از غیر خدا مأیوس شوید، 2. به خدا امیدوار باشید. اگر این دو صفت را داشتید مستجاب الدعوه اید. بعد حضرت جمله ای فرمودند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»(2) قبل از اینکه از شما حساب بکشند از خودتان حساب بکشید. قیامت پنجاه موقف دارد و هر موقفی هزار سال است. گمان می کنم حضرت می خواهند بفرمایند از این امور از شما حساب می کشند. چرا به غیر خدا امیدوار بودید، چرا از غیر می ترسیدید و چرا به خدا امیدوار نبودید ولی به غیر، امیدوار بودید. ممکن است بگویید ما به غیر امیدوار نیستیم، اگر کسی به اینجا رسیده است خیلی خوب است و این می شود اخلاص. پول در جیبش باشد یا نباشد فرقی نمی کند باز هم آرام است. این گونه نیست که به پول خدا تکیه کند بلکه به خود خدا تکیه می کند. کویر با کنار دریا برایش یکی است. همان طور که در کنار دریا می داند که تشنه نمی ماند، اطمینان دارد که در کویر هم تشنه نمی ماند و رزق و حیات به دست اوست. از زلزله و طوفان و سیل و تهدید دشمن نمی ترسد. اگر می ترسیم نشان این است که هنوز موحد نیستیم.

در مناجات شعبانیه آمده است: «وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیرِکَ زیادَتی وَ نَقصی وَ نَفعی وَ ضَرّی». آیا نفع و ضررمان را فقط از خدا می بینیم؟ آن چیزی که ما باید به آن برسیم توحید خالص است. آن چیزی که حضرت رسول با خودشان آوردند یک کلمه نبود، بلکه همه مقامات توحیدی در آن هست. ما باید با این وجود مقدس سیر کنیم و به همه مقامات توحیدی برسیم. فقط به او دل ببندیم، فقط از او بخواهیم، فقط او را دوست بداریم، فقط برای او دل به کسی بدهیم و برای او دل از دیگران بکَنیم، برای او جنگ و صلح کنیم. توحیدی که حضرت آوردند خیلی لطیف تر از این حدی است که ما داریم.

آیه آخر سوره مبارکه کهف می فرماید: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف/110)؛ پیغمبر ما به آن ها بگو من برای شما توحید آوردم: «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ». حقیقتی که به من داده شده است تا در اختیار شما قرار دهم توحید است و توحید یعنی «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ»؛ آن کسی که اله شماست یکی بیشتر نیست، بقیه اله شما نیستند. از بقیه هیچ کاری بر نمی آید، نه می توانند نفعی به شما برسانند و نه ضرری. آن کسی که به شما قدرت و حیات و بقاء و علم و عزت و حکمت و رزق و رحمت می دهد یکی بیشتر نیست مابقی هیچ چیزی ندارند و نمی توانند ضرر و نفعی به شما برسانند. من آمدم تا شما را به سمت توحید خالص و محض که ثمره اش لقاء الله است ببرم. شما می توانید با او ملاقات کنید. ما الآن لقا داریم، اما لقای ما با ماه و خورشید و بهار و تابستان و دوست و رفیق و پیری و جوانی است. لقایی با خدا نداریم. اگر کسی موحد شد می تواند با خدا ملاقات کند و دایم در محضر او باشد. دایم در کنار خدای متعال باشد. می تواند به رؤیت ایمانی پروردگار برسد. حضرت آمده است تا ما را تا مقام لقاء الله پیش ببرد.

اگر کسی می خواهد با حضرت حرکت کند فرمود: «فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَدا»؛ اول عمل صالح انجام دهد و بعد هم در عبادت به خدا شرک نورزد. ما خیال می کنیم عبادت فقط نماز و روزه است. نه این طور نیست، وقتی انسان به سوی دیگری دست دراز می کند یا از کسی می ترسد یا به کسی امید می بندد دارد او را عبادت می کند. ما باید از همه مأیوس باشیم، از احدی نترسیم، به احدی امیدوارنباشیم، احدی را دوست نداشته باشیم الا برای خدا، الا این که خدای متعال فرموده باشد.

خدا در مواردی ما را ارجاع می دهد و مثلاً می فرماید زیر نور خورشید بنشینید، این، از خود اوست؛ از حرارت خورشید استفاده کنید، از خود اوست؛ برای رفع عطش از آب استفاده کنید، از خود اوست. اما می فرماید وقتی آب می نوشید بگویید بسم الله الرحمن الرحیم، به آب تکیه نکنید، آب به خودی خود رفع عطش نمی کند. اوست که رفع عطش می کند. ما فقیر آب و زمین و ماه و خورشید نیستیم. بله، خدای متعال این زمین را برای ما مهد قرار داده است و آن را آرام کرده است، او، آرام کرده است نه این که زمین کاره ای باشد. همه هیچ کاره اند، هر چه هست اوست. مگر آن چه که خدای متعال آن را بین خودش و ما وسیله قرار داده است. آن گاه اگر به عنوان وسایل الهی به آن تکیه کردیم موحدیم ولی اگر به خودش تکیه کردیم مشرک می شویم. نمی توانیم بگوییم نور خورشید را نمی خواهیم، تا در این عالم طبیعت هستیم این نور خورشید هست. ولی اگر انسان احساس کرد این نور خورشید کاره ای است مشرک می شود. این، در عرض خدا کاره ای نیست. خدای متعال این را وسیله رحمت خودش قرار داده است و ما از وسیله رحمت او استفاده می کنیم. هر کاری می کنیم اول باید بسم الله بگوییم. در روایات آمده است که اگر کاری را انجام دادید و بسم الله نگفتید غبار شرک روی دلتان می نشیند و مستحق عقوبت می شوید.

در روایات وارد شده است که کسی از در وارد شد و پایش به چهارچوب در گیر کرد و افتاد، حضرت فرمود: «و ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير»(شوری/30)؛ هر چه مصیبت به شما دوستان ما می رسد از جانب خودتان است و تازه خیلی از گناهان تان را هم خدا می بخشد. آن شخص گفت مگر من چه کار کردم؟ فرمود چرا بسم الله نگفتی پایت را داخل گذاشتی؟ همین انسان اگر زیر پایش یخ بسته باشد چند تا بسم الله می گوید اما اگر زیر پایش صاف و سفت باشد یادش می رود. این، شرک است. این روایت در تفسیر برهان است، شخصی بر حضرت امیر علیه السلام وارد شد و روی کرسی ای که آن جا بود نشست اما بسم الله نگفت. صندلی شکست و آن فرد افتاد و مجروح شد، حضرت ابتدا ملاطفت کردند، دست کشیدند خوب شد، بعد فرمودند که خداوند مجازات شما دوستان ما را در دنیا گذاشته است که در آخرت مجازات نشوید، دشمنان خدا هم گرچه طلب کار نیستند و برای خدا کار نکردند اما در دنیا مزدشان را داده است تا در آخرت طلب کار نشوند. گفت مگر من چه کار کردم که خدا مرا مجازات کرد؟ حضرت فرمودند چرا وقتی روی کرسی نشستی، بسم الله نگفتی؟ تمام حرف این است که ما باید به غیر خدا تکیه نکنیم، ما باید به اخلاص محض برسیم. در روایت فرمود اگر می خواهید به اخلاص برسید و اگر می خواهید هم سفر این پیامبر شوید این پیامبر می خواهد شما را به اخلاص محض برساند تا هیچ کس را به غیر خدا نبینید، از غیرخدا نترسید و به غیرخدا دل نبندید و اخلاص محض داشته باشید: ولا یشرک بعباده ربه احدا. در روایات فرموده اند که گاهی شرک آن قدر پنهان است که تشخیص آن از تشخیص رد پای مورچه سیاه در شب سیاه بر سنگ سیاه دشوارتر است.

رسیدن به اخلاص محض، وظیفه ما

در دعای روزهای ماه رجب آمده است: «أَصْلِحْ لَنَا خَبِيئَةَ أَسْرَارِنَا»(3) یعنی نه در ظاهر ما بلکه گاهی در سر ما هم شیطان نفوذ می کند و رد پایی از خودش می گذارد. گاهی آن زوایای پنهان وجود ما را هم شرک می گیرد. پس باید به اخلاص محض رسید. همه دعوت انبیا همین است: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبین * وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبین»(الذاریات/50-51). شاید بگویید ما کسی را به غیر از خدا نمی پرستیم. اگر پیغمبر نبود ما هم مثل بقیه چوب و سنگ و خورشید و گاو و ستاره می پرستیدیم. ولی سیری که حضرت می خواهد ما را ببرد تا این جا نیست، بلکه این سیر تا مقام اخلاص محض و لقاء الله است. حضرت می خواهد تا آن جا از ما دستگیری کند. ما باید سلمان و حضرت ابراهیم خلیل سلام الله علیهما شویم: «وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيم * إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليم»(صافات/83-84). در روایات هست که فردی گفت من شیعه هستم، فرمودند باید مثل حضرت ابراهیم شوی تا شیعه باشی. هر وقت صاحب قلب سلیم شدی بگو من شیعه هستم. قلب سلیم در روایات معنا شده است؛ قلبی است که «الَّذِي يَلْقَى رَبَّهُ وَ لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاهُ» وقتی به ملاقات پروردگار می رود احدی به جز خدا در آن قلب نیست. بعد فرمود: «كُلُّ قَلْبٍ فِيهِ شِرْكٌ أَوْ شَكٌّ فَهُوَ سَاقِطٌ»(4) هر قلبی که برای خدا شریک قرار می دهد آن قلب ساقط است.

ابراهیم خلیل اگر شیعه بود هیچ شریکی برای خدا قرار نمی داد. خلیل الرحمان بود. یعنی گداخته در محبت خدا بود و غیر خدا را دوست نمی داشت. فرمود از احدی جز خدا کمک نخواست ولی دست احدی را هم رد نکرد، صفت دومش این بود. حواله های خدا را رد نمی کرد. دست هایی که به طرف مان می آید حواله های خداست: «إِنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَمَ»(5) خسته نشوید. اگر انسان در محبت خدای متعال دست هایی را که به طرفش می آید رد نکند، از آبرو و مال خودش بگذرد تا این دستی که به طرفش می آید خالی برنگردد، از آن طرف هم خودش از هیچ کس غیر از خدا نخواهد، لذا خلیل می شود. این، مقام تشیع است.

در روایات آمده است که خدای متعال انوار چهارده معصوم سلام الله علیهم را به حضرت ابراهیم ارایه کرد. این، مقام بالایی است و مقام معرفت نورانیه است. همان مقامی که حضرت امیر فرمود ایمان هیچ مؤمنی کامل نمیشود الا این که مرا در مقام نورانیت بشناسد: «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّهِ»(6) حضرت ابراهیم در سیر معنوی خود به جایی رسید که انوار چهارده معصوم را به او ارایه کردند. شاید «نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض» هم فرع بر همین باشد. حضرت ابراهیم این انوار را دید، بعد دید ستاره های درخشانی حول این انوار طواف می کنند، عرض کرد خدایا این ها چه کسانی هستند؟ خدای متعال فرمود این ها شیعیان این معصومین اند. گفت صفات شان چیست؟ خدای متعال بیان کرده است، یکی از این صفات 51 رکعت نماز است. از خدا خواست که او را شیعه قرار دهد، خدای متعال قرار داد و فرمود: «وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيم».

همراهی با معصوم لازمه رسیدن به توحید خالص

 پس ما باید تا این جا با امیرالمؤمنین علیه السلام سیر کنیم: «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنين»(انعام/75)؛ با امیرالمؤمنین علیه السلام باید ملکوت سماوات و ارض را سیر کرد، تا به یقین برسی و اهل یقین شوی. سیر با امیرالمؤمنین علیه السلام این حدی که ما رفتیم نیست. ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام دست نخورده مانده است، مگر این که یک سلمان یا ابوذری یا ابراهیم خلیلی پیدا شود. کسی به این سفره ای که خداوند پهن کرده است توجه و طمع نکرده است. ما در دنیا آمدیم برای این که با امیرالمؤمنین علیه السلام سیر کنیم و به مشاهده و فوق ملکوت برسیم.

موسای کلیم به خدای متعال عرضه داشت: «رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني»(اعراف/143). خدایا می خواهم تو را ببینم. پیداست که حضرت رؤیت جسمانی نمی خواست بلکه رؤیت ایمانی می خواست: «تَراهُ القُلوبُ بِحَقایِقِ الایمانِ»(7) خدای متعال فرمود نمی شود، بر کوه تجلی کرد و کوه متلاشی شد و حضرت موسی سلام الله علیه هم مدهوش، فرمود این تجلی ای که بر کوه شد تجلی کروبیین بود که از شیعیان امیرالمؤمنین اند. یعنی موسای کلیم وقتی می خواهد در سیر خودش به حقیقت ایمان راه پیدا کند تجلیات امیرالمؤمنین علیه السلام بر او واقع می شود، آن هم نه تجلی بدون حجاب. وقتی امیرالمؤمنین و پیامبر اکرم در این عالم آمدند، کسانی که در عالم ارواح معلم ملایکه و انبیا بودند، پا در عالم خاکی گذاشتند تا ما را ببرند، مقاماتی که با آن ها می توان طی کرد این مقامات نیست. هیچ کدام از ما به گرد پای حضرت امیر هم نرسیدیم. کسانی مثل سلمان که با حضرت راه افتادند تازه اول راهند. وقتی به عالم برزخ و قیامت می رود تازه سیرش با امیرالمؤمنین شروع می شود. این سیر تمامی ندارد. سوره هل اتی سوره شفاعت امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به شیعیان و ابرار است. حضرت در این دنیا «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً * إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً * إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً»(انسان/8-10)؛ در این دنیا لقمه غذای خودش را به مسکین و یتیم و اسیر می دهد.

باید یتیم امیرالمؤمنین علیه السلام شد، همه ما یتیم هستیم. پیامبر علیه السلام فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ أَنَا وَ عَلِيٌّ مَوْلَيَا هَذِهِ الْأُمَّهِ»، از یتیمی که پدر خودش را از دست داده است، یتیم تر آن کسی است که از امام خودش جدا افتاده است، اگر کسی یتیم و مسکین امیرالمؤمنین علیه السلام شد می بینید که حضرت لقمه خودش را به انسان می دهد، در آخرت هم «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا» در قیامت از جام هایی به شیعیان می دهند که آمیخته به کافور است. کافور چیست؟ «عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيرا»(انسان/6)؛ کافور هم چشمه ای است که عبادالله آن را می جوشانند و به ابرار می خورانند. خود حضرت امیر علیه السلام چشمه را می جوشاند، سقایت می کند و در جام ابرار می ریزد. تعبیر قرآن این است که «كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا»، آمیخته با کافور است. نمی توان جام را از چشمه امیرالمؤمنین علیه السلام پر کرد. کسی ظرفش را ندارد. یک قطره می ریزند. اگر جزو ابرار شدی از یک جامی می خوری که آمیخته با کافور است، یک قطره دو قطره، تا قدری که انسان ظرفیت داشته باشد.

فرد شاعری نقل می کرد که کتاب شعر روی طاقچه بود و دیدم که الحمدلله دیوانی قطورتر از دیوان حافظ است و ما هم چیزی از حافظ کم نداریم. احساس کردم که بالاخره دست ما هم پر است. گفت در حال خواب و بیداری دستی مرا گرفت و به مسجد امام تهران برد و مرا گرداند، بعد قطره ای در لیوانی ریختند و من خوردم. من شروع به عربده کشی و بدمستی کردن نمودم. بعد دست مرا گرفتند و به جایی بردند دیدم که تا آسمان خمره است، گفتند ما همه این ها را به حافظ داده ایم و خورده است، سر و صدایش هم درنمی آید. تو ذره ای خوردی و بدمستی می کنی. قصه این است: «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا» این، ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است، انتها ندارد. ما آمدیم تا با امیرالمؤمنین علیه السلام در این عالم موحد شویم، نبی اکرم و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می خواهند ما را موحد کنند. و همه هشدار هم همین است که از آلهه و بت های تان فرار کنید: «وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين»(ذاریات/51). هر چه خالص شوید باز هم فرار کنید چون اگر رگه ای از شرک هم بماند کار خودش را می کند. اگر می خواهید به لقاء الله برسید و پیامبر علیه السلام دست تان را بگیرد تا به مقصد برسید بساط شرک را جمع کنید: «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف/110). درروایتی که در ذیل آیه است فرمود: «لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَهِ آلِ مُحَمَّدٍ غَيْرَهُم»(8) با ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام غیر را شریک قرار ندهید.

شرک خفی در ولایت هم داریم. انسان باید همه چیزش در ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام باشد. با دوستان حضرت دوست باشد و با دشمنانشان دشمن. یک نگاه به دست شیطان نکند. شیطان غوغا می کند. در عالم تمدن درست می کند. اگر گوشه چشمی به او داشتید از وادی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام محروم می شوید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياهِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى»(طه/131)؛ فرمود: دو چشم خودتان را ممتد به دنبال شکوفه هایی که در دنیا برای کفار قرار دادیم نکشانید، آن، فتنه است، رزق خدا بهتر است. حال گاهی انسان چشمش می افتد اما فوری فرو می خواباند. اگر چشم تان به حرام افتاد آن را فروبخوابانید. دنیای کفار همین طور است. مبادا چشم تان به آن چه که در دستان آن هاست امتداد پیدا کند، آن هم دو چشم. گاهی انسان یک چشمش به سمت خداست و چشم دیگر به سمت دنیاست، توجیهی دارد.

ولایت امیرالمومنین علیه السلام رزق خیر است. وقتی انسان می فهمد این رزق بهتر است که چشمش را بردارد. وقتی دو چشم انسان به دنبال دنیای آن ها حرکت کرد فکر می کند که دنیای آن ها چیز خوبی است. ما از وسعت دنیایی که خدا به کفار داده است و شیطان جلوه می دهد: «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْض»(حجر/39)، باید چشم بپوشانیم. خالص شدن، مخلِص شدن و مخلَص شدن دشوار است. آرام آرام از صف کفار خود را جدا کردن، مصفا شدن و با امیرالمؤمنین علیه السلام بودن کار دشواری است و همه مسأله همین است. تمام هنرمان همین یک کلمه است. خدای متعال امام را در دنیا فرستاده است و ما باید با امیرالمؤمنین علیه السلام باشیم. همین یک کلمه. هیچ کار دیگری نیست. اگر با امیرالمؤمنین علیه السلام و امام زمان علیه السلام بودیم به همه چیز می رسیم، اگر نبودیم به هیچ چیزی نرسیدیم. اگر به امام زمان علیه السلام نرسیدیم به هیچ چیز نرسیدیم. دار دنیا دار تلاقی با امام است هیچ خبر دیگری هم نیست. اگر انسان با امام زمان گره خورد مسایلش حل است. اگر با امام همراه نشد از قافله عقب است. با همه وجود باید به دنبال امام رفت و تحمل کرد. سختی هم دارد، به خصوص ما سختی هایش را نمی دانیم. امام می داند در عالم دارد چه کار می کند. همان چیزی که حضرت خضر به حضرت موسی سلام الله علیهما فرمود: «قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً * وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً»(کهف/67-68). امام زمان علیه السلام کارهایی می کند که ما نمی دانیم. پای امام زمان علیه السلام ایستادن و از حضرت جدا نشدن خیلی قیمتی است. فرمود: «نَحْنُ صُبَّرٌ وَ شِيعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا»(9) لذا خداوند ذیل آیات «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبينٌ * وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبينٌ» در آیات بعد می فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»(ذاریات/56). من شما را آفریدم تا فقط بنده من باشید. اگر انسان بنده خدا نشد بنده شیطان می شود، شق سومی ندارد: «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطان»(یس/60) و «وَ أَنِ اعْبُدُوني»(یس/61)؛ من شما را آفریدم تا عبد خودم باشید نه عبد شیطان. معرفت الله همان معرفت امام است

یک روایت از امام حسین علیه السلام را ذکر می کنم که در تفسیر صافی آمده است. امام حسین علیه السلام فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ»(10) خداوند بندگان را آفریده است تا به معرفت او برسند، حجاب ها کنار رود تا کبریا، عظمت، جمال و جلال الهی روشن گردد. «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ» اگر او را بشناسند عبد او می شوند، استکبارشان برداشته می شود و خضوع و خشوع و سجده در آن ها پیدا می شود. «فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَهِ مَا سِوَاهُ» وقتی عبد خدا شدند مستغنی از عبادت دیگران می شوند و در برابر غیر سر خم نمی کنند. به حضرت عرض کردند معرفه الله چیست که خدا ما را برای آن آفریده است، معرفتی که نتیجه اش عبودیت و استغنا است؟ حضرت فرمودند: «مَعْرِفَهُ أَهْلِ كُلِ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ» اگر مردم امام خود را شناختند خدای خودشان را شناختند. این معرفت، معرفت جسمی و شناسنامه ای نیست. این معرفت همان معرفت به نورانیت و حقیقت امام است، که جامعه کبیره گوشه ای از اوصاف آن است. معرفت این است که همه اسمای حسنا به امام بر می گردد. معرفت آن وسیله ای است که خدا بین خودش و ما قرار داده است: «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَه»(مائده/35)؛ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود من وسیله ای هستم که خدا با اجابت دعای پیغمبر آن را بین خود و بندگانش قرار داد.

در ذیل آیه «ففروا الی الله»، حضرت فرمود که حج فرار الی الله است: «ففرو الی الحج». پایان حج هم لقای امام است. حضرت فرمود مردم ملزم شدند که به حج بیایند و با امام بیعت کنند. حج زمانی کامل می شود که انسان به امام برسد. حجی که انسان را به امام نرساند حج نیست. اعتکاف هم همین است. اعتکاف حج صغیر است. پایان اعتکاف هم باید فرار الی الله باشد. یعنی خدا به شما توفیق داده است و به خانه خودش دعوت کرده است، خدا شما را این جا در خانه امام زمان علیه السلام جمع کرده است. اگر انسان گمان کند که با پای خودش آمده است مشرک می شود. لذا در روایات در تفسیر «لا حول و لا قوه الا بالله» بیان شده است که: «لَا يَحُولُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الْمَعَاصِي إِلَّا اللَّهُ وَ لَا يُقَوِّينَا عَلَى أَدَاءِ الطَّاعَةِ وَ الْفَرَائِضِ إِلَّا اللَّه‏»(11) هر معصیتی که ترک می کنید در واقع او دل شما را از لذات معصیت برمی گرداند، هر عبادتی که می کنید قوت اوست. این بدان معنی نیست که ما معجب شویم، معجب شدن بد است و ندیدن نعمت هم بدتر است. نعمت را ندیدن موجب کفران است و نعمت را از خود دیدن موجب عجب است. نعمت را از ولی نعمت ببین تا شاکر شوی. این که امام زمان علیه السلام ما را دعوت کرده است بدین معنا نیست که ما امتیازی داریم، حضرت به هر دلیل ما را خواسته است. بجای معجب شدن باید شاکر شد. خدای متعال و امام زمان علیه السلام شما را در این مهمانی خاص دعوت کردند، این مهمانی اعتکاف مهمانی فرار الی الله است، مهمانی فرار الی ولی الله یعنی فرار الی امام زمان علیه السلام است. یعنی همه دنیا را رها کنید و به امام زمان علیه السلام پناه ببرید تا خالص و موحد شوید.

باید شاکر باشید تا نتیجه این شکر این شود که امام زمان علیه السلام در را بیشتر به روی شما باز کند و به انس با حضرت برسید. من یقین دارم اگر کسی به این جا می آید و نعمتی را که خدا به او داده قدر بداند ثمره اش این است که بعد از سه روز حالت انس و خلوت و لذت از انس با خدا و امام زمان علیه السلام برایش پیدا می شود که دیگر دلش نمی خواهد از این حالت جدا شود. این، ثمره این خلوت است. اعتکاف مثل حج، فرار به سوی خدا و امام زمان علیه السلام است. خدا روزی شما قرار داده و شما را در خلوت خانه امام زمان آورده است.

ثمره اعتکاف باید انس با امام زمان علیه السلام باشد و لذت بردن از انس با حضرت باشد. من یقین دارم کسی نیست در این محفل بیاید کمی مراقبت کند و برای خودش محیط غفلتِ دوباره درست نکند، ان شاء الله بهجتی پیدا می شود آن وقت دو کار انجام دهید، اول این که شاکر باشید، و دوم این که سعی کنید این بماند و از دست نرود. حفظ آن مهم تر از به دست آوردنش است. از آن مراقبه کنید. این را سید بن طاووس رحمت الله علیه در اعمال عید قربان دارند که اگر امشب چیزی به دست آوردید موقع سحر آن را به دست امام زمان علیه السلام دهید تا شیطان از شما نگیرید. این امانت را جایی بسپارید که دست شیطان به آن نرسد و مراقبه کنید که از شما نگیرند.

حاصل اعتکاف رسیدن به اخلاص و فرار از تعلقات دنیا و رسیدن به امام زمان علیه السلام است. فرار از عیش ضنک و تلخ و رسیدن به عیش شیرین است. وسط بهشت امام زمان علیه السلام برویم و بعد از این با ایشان باشیم. این را قدر بدانید و از آن محافظت کنید. هر گاه شیطان به طرف شما آمد با یک استغفار او را دور کنید و بعد از این، خلوت هایی داشته باشید. مؤمن باید دایم در دلش خلوت با خدا داشته باشد و محیط خلوتی برای خودش درست کند، لذا باید سه کار انجام دهد: انس با قرآن، انس با دعا و مناجات، و انس با معصوم انجام دهد. این سه تا خلوت را در شبانه روز برای خودتان قرار بدهید تا آثار این اعتکاف بماند و از دست نرود.

دعا کنید خدا روزه بقیه ماه رجب را روزی تان کند. عده ای هستند که موفقند و تمام ایام ماه رجب و شعبان را روزه می گیرند. دعا کنید خدا توفیق کل رجب و شعبان و رمضان را به شما بدهد و دعا کنید خدا دست شیطان را از شما کوتاه کند. بعضی از زائران در ثواب زیارت امام حسین علیه السلام این گونه هستند که به آن ها میگویند گناه گذشته و آینده تان بخشیده شد. یعنی دیگر وارد حصار امام حسین علیه السلام شدید و دست شیطان به شما نمی رسد. باید به گونه ای عرض حاجت نزد امام زمان علیه السلام برد که دست شیطان از ما کوتاه شود. إن شاء الله در حرز حضرت قرار بگیرید تا وسوسه های شیطان برای شما بی معنا شود و همه جاذبه های دنیا برای تان فرو بریزد. دایم به حضرت متوسل باشید. این جا هم خیلی التماس کنید که إن شاء الله در اثر عجز و لابه حضرت ما را در حرز خودشان ببرند که وقتی از اعتکاف بیرون می رویم از حرز حضرت خارج نشویم.

نمازگزاران سه دسته اند: یک دسته که اصلاً داخل نماز نمی شوند. یک دسته وارد نماز می شوند و بعد خارج می شوند. اما بعضی ها وارد نماز می شوند و دیگر از معراج خارج نمی شوند، فی صلاتهم دائمون اند. کاری کنید که در اعتکاف تان دایم باشید. خلوت دل و باطنی تان با حضرت را هیچ وقت نشکنید. ثمره اعتکاف تان این انس و خلوت است و دعا کنید که این، بماند. شلوغی دنیا شما را در گرداب خودش نبرد. وسیله ای که باید دایم به همراه تان داشته باشید بکا بر سیدالشهدا علیه السلام است. این، اکسیر اعظم است و قلب را به حیات می رساند. گناه را پاک می کند. هر وقت دیدید حالتان دارد برمی گردد توجه قلبی پیدا کنید و اشک بریزید. فرمود همین قدر که محزون می شوید خدا گناهان تان را می آمرزد. انس با سیدالشهدا علیه السلام سرمایه ای باشد که هر وقت دیدید دلتان سنگین است توجه به حضرت داشته باشید. و الحمد لله رب العالمین.

پی نوشت ها:

(1) وسائل الشيعة، ج‏7، ص: 27

(2) وسائل الشيعة، ج‏16، ص: 99

(3) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 804

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 16

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏71، ص: 318

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 97

(8) تفسير القمي، ج‏2، ص: 47

(9) تفسير القمي، ج‏2، ص: 141

(10) علل الشرائع، ج‏1، ص: 9

(11) المحاسن، ج‏1، ص: 42