نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

تبیین اهداف تبلیغ در جمع مبلغین ایام فاطمیه/ تربیت انسان های سیاسی و با بصیرت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ21 دی ماه 97 است که در جمع مبلغین ایام فاطمیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در مورد ایام فاطمیه یک اقبال جدیدی شده، اما اگر ما از این فرصت خوب استفاده نکنیم ممکن است محدود بشود و فرصت و امکان استفاده و بهره برداری ما کم شود. پس برای استفاده از این ایام، خود این مصیبت باید خوب تشریح و عظمت شخصیت ایشان توضیح داده شود به طوری که جامعه مأنوس با او بشوند. خروجی تبلیغ ما در این ایام باید چند امر باشد؛ 1. از نظر تربیت روحی آدم های بزرگ تربیت شوند تا بتوانند برای آینده های بزرگی که در انتظار جامعه مومنین است کار کنند. 2. این مسیر تا رسیدن به مقصد یک مسیر هموار نیست و از میدان درگیری های بزرگی عبور می کند. پس سختی های راه را باید برای انسان گفت تا به لحاظ تعلقات روحی تربیت پیش برود. 3. مخاطب های ما باید بزرگ شوند و این کار را باید ما انجام دهیم تا بتوانند کارهای کوچکی که می کنند در مسیر آن هدف باشد و الا اگر شما افق دید آدم ها و تعلقات شان را بزرگ نکردید، کارهای بزرگشان هم کوچک می شود. 4. ما باید واقعا آدم سیاسی تربیت کنیم. یعنی آدم وسط میدان، آدمی که نسبت به مسائل اجتماعی موضع دارد و حتی یک جایی اگر سکوت می کند و عقب می کشد با بصیرت است. آدمی که نمی تواند همه مسائل بزرگ عالم و درگیری وجود مقدس امام زمان و جبهه کفر را بفهمد، انسان منتظر و بزرگ نیست. 5. در این ایام صحبت از شخصیتی است که قرآن وقتی می خواهد معرفیش کند می فرماید ایشان چراغدان تمام انوار الهی است که در همه عوالم تنزل کرده و در بیوت انبیاء آمده است. خدای متعال با ایشان یک عهدی بسته و ایشان با آن عهد آمده تا دستگیری کند و همه بلایی که تحمل کرده برای هدایت است، لذا اتصال ما به حقیقت از طریق ایشان است. پس این میدان و پیروزی و غلبه حضرت باید توضیح داده بشود چرا که آن وقت می توانیم بگوییم ما کجاییم.

استفاده حداکثری از فاطمیه و بیان تصویری روشن از این اتفاق

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . قبل از ورود به موضوع یک نکات کلی در ذهن حقیر است که خوب است بخصوص در ایام فاطمیه مورد توجه قرار بگیرد، به خصوص امسال که ویژگی ای دارد و فاطمیه به ویژه فاطمیه دوم مقارن با چهل سالگی انقلاب اسلامی است.

اما نکته اولی که به ذهن حقیر می آید این است که توجه به فاطمیه در دوران ما وارد یک مرحله جدیدی شده است، یعنی در جامعه شیعه توجه به این مسئله بوده ولی اقبال عمومی در گسترش فرهنگ فاطمیه و فاطمی در این مقیاس نبوده است. همه اساتیدی که مثلا چهار دهه قبل خاطرشان است می دانند که مجالس فاطمیه بسیار محدود در کشور برگذار می شد. البته این هم جزو نعمت های خدای متعال است. من نسبت قطعی نمی دهم ولی احتمالا اینجا از آن جاهایی است که تصرف خود معصوم است برای پیشبرد جامعه شیعه و جابجا شدن مرزهای ارتباط ما با مذاهب دیگر در داخل دنیای اسلام.

علی ای حال یک اقبال جدیدی شده، اما اگر ما از این فرصت خوب استفاده نکنیم ممکن است محدود بشود و فرصت و امکان استفاده و بهره برداری ما کم بشود. باید شکر این نعمت را کنیم بخصوص اساتید که در این ایام وظیفه خاصی دارند که یکی از آن وظایف نسبت به بیان مقتل است، چرا که در عاشورا ما یک تصویر روشن و گسترده ای از عاشورا داریم که تقریبا در ذهن همه کسانی که اهل حضور در مجالس سیدالشهداء هستند این تصویر تقریبا روشن است.

یک نکته ای که درباره عاشورا است این است که واقعا مقتل های گسترده تری در اختیار است که واقعه را به دقت تصویر کرده اند. لااقل از آنجایی که وارد اصل صحنه می شویم مثل ورود سیدالشهداء به کربلا تا روز عاشورا و بعد هم روز یازدهم، ما یک تصویرهای نسبتا گسترده ای در مقاتل داریم. همین کمک کرده به بزرگوارانی که اهل مقتل و مرثیه و حتی مرثیه سرایی هستند، بتوانند بهتر تصویرها را روشن کنند. اما در فاطمیه یک مقداری چینش واقعه ها روشن نیست و خود این موجب می شود ما گاهی جابجا بگوییم و در ذهن مخاطب یک تصویر روشنی ایجاد نمی شود. مثلا اینکه خانه نشینی حضرت کی بوده است؟ خطبه کی بوده؟ اگر حضرت خانه نشین شدند و هجوم نهایی به بیت شده و بعد از آن هم از بستر پا نشدند، پس خطبه چه زمانی خوانده شده؟

پس ما باید تصویر روشنی از این واقعه بدهیم و این منوط به این است که محققین ما در تاریخ کار بکنند. مرحوم علامه عسگری یک کاری کردند که اخیرا هم منتشر شده است. ایشان یک جوری ترتیب این وقایع را کار کردند و شاگردانش هم مکتوب کردند. پس ما باید یک تصویر روشنی از این واقعه داشته باشیم.

 محققین عزیز ما یک کارهایی کردند اما کافی نیست که این چینش وقایع چطور بوده؟ مثلا ورود به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها چه زمانی بوده چرا که طبق اقوال چند تا هجوم بوده است. اینها برای این که ما بتوانیم یک تصویر روشنی پیدا کنیم و بعد در مقتل خوانی مخاطب خودمان را به تصویر روشنی از صحنه ها برسانیم لازم هست.

دومین نکته این که در عاشورا ما یک گستردگی داریم که این گستردگی واقعا ده شب را می پوشاند اساتید ما اگر ده پانزده شب در عاشورا روضه بخوانند روضه تکراری نمی خوانند، یعنی می دانند از کجا شروع کنند و به کجا ختم کنند، کجا به مصیبت بیشتر اهمیت بدهند و تأکید کنند و کجا کمتر، ولی در فاطمیه این اتفاق نیافتاده است. نمی گویم روضه تکراری خواندن عیب دارد ولی باید روضه های مکرری خوانده بشود که همه صحنه های مصیبت حضرت تصویر بشود. البته اخیرا خصوصا در چند دهه اخیر اشعار بسیار خوبی گفته شده که اینها به ما کمک می کند در تصویر سازی ارائه مصیبت ها با چهره های مختلفش، از بکاء حضرت زهرا سلام الله علیه که مسئله جدی است تا شهادتشان و وقایع بعد شهادت. پس این یک نکته در باب مقتل و ذکر مصیبت است که خیلی هم بر فرهنگ عمومی جامعه اثر گذار است.

در رابطه با عاشورا مکرر این را عرض کردم که گویا سیر ما با سیدالشهداء و سیر جامعه شیعه با ایشان به گفته خود زیارت عاشورا از توجه به شخصیت و بعد هم عظمت مصیبت ایشان شروع می شود، «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ» بعد هم می رسد به موضع گیری ما و لعن و برائت و صف و قتال تا سیر با سیدالشهداء که برابر سیر روحی ماست و معیت و ثبات قدم و مقام محمود. پس شروعش از توجه به عظمت واقعه و شخص سیدالشهداء و عظمت اوست. اینها جامعه شیعه را به این نقطه می رسانند، اصلا «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَة» یک معنایش همین است.

در ماجرای صدیقه طاهره هم همینطوری است. اگر خود این مصیبت خوب تشریح بشود و بعد عظمت شخصیت حضرت و عظمت مصیبت ایشان توضیح داده شود به طوری که جامعه مأنوس با او بشوند، خود این در ایجاد یک رشد روحی و بصیرت، فهم صحیح تاریخ و موضع گیری و مقاومت و رشد تولی و تبری بسیار اثرگذار است. نسبت به معارف فاطمی هم که در این ایام می گوییم مسئله همینطور است.

خروجی تبلیغ مبلغان

1. تربیت انسان های بزرگ

حالا یکی دو نکته را به نحو کلی من اشاره می کنم. ببینید ما باید خروجی تبلیغ مان چند امر باشد. یک امر این باشد که از نظر تربیت روحی یک آدم های بزرگ و شخصیت هایی که تعلقات بزرگ داشته باشند و بتوانند برای آینده های بزرگی که در انتظار جامعه مومنین و موحدین شیعه هست کار بکنند، تربیت شوند. البته پیداست که ما جایگاه وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت معصوم را نداریم که محور باشیم ولی به اندازه خودمان نقشی که باید ایفا کنیم این است که یک شخصیت های دارای روح بزرگ و تعلقات بزرگ را تربیت بکنیم. انبیاء هم همین کار را می کردند. انبیاء یک آدم هایی تربیت می کردند که تعلقات بزرگ داشتند و برای آینده های بزرگ می توانستند کار بکنند و این به ظرفیت روحی آدم بر می گردد. انبیاء الهی نوعا اینطوری بوده اند و مصداق کامل و بارزش وجود مقدس نبی اکرم هستند.

خدا حضرت آیت الله مصباح را حفظ کند، من این را از دوران شاگردی ایشان در خاطر دارم که می گفتند: وجود مقدس رسول الله وقتی در جزیره العرب مبعوث شدند، واقعا وضعیت معیشت مردم خیلی وضع اسفناکی بود. از اوضاع آن موقع هم در خطبه حضرت زهرا و هم در خطبه قاصعه امیرالمومنین یک تصویری ارائه شده است.

حالا این را هم من اضافه کنم، شما هیچ جامعه ای ندارید که به این سرعت این دگرگونی عمیق در آن ایجاد شده باشد. هیچ اتفاقی هم در جامعه نیافتاده، نه فرض بکنید درآمد ملی شان افزایش پیدا کرده، نه آن تحولات تاریخی ای که مثلا مارکسیست ها می گویند اتفاق افتاده، بلکه فقط یک رسول آمده است. این رسول جامعه را حتی به لحاظ اقتدار ظاهری شان از موضع الف به موضع ب رسانده، شما همین بیست و سه سال و فقط این دو دهه و نیم را تقریبا مطالعه بفرمایید.

این تغییرات هم در خطبه قاصعه به خوبی توضیح داده شده و هم در خطبه حضرت صدیقه طاهره، که هم شرایط قبل از بعثت حضرت و هم بعد از بعثت حضرت بیان شده است. البته باید به شاخص های تغییرات هم توجه کرد، یک موقع شاخص های توضیح تغییر وضعیت، فقط شاخص های مادی است مثل اینکه می گویند امید به زندگی اینقدر رشد پیدا کرده، مدرسه انقدر اضافه شده و مثل اینها. اما حضرت شاخص های دیگری برای مقایسه می دهند. در همین خطبه ببینید که حضرت قبل و بعد را چگونه باهم مقایسه می کنند. آدم باید یاد بگیرد که اگر می خواهد یک دستگاه را ارائه کند باید اینطوری ارائه کند. ولی حالا مجال نیست و در موضوع بحث من هم نیست.

علی ای حال عرض من این است وضعیت مردم جزیره العرب وضعیت خیلی اسف باری است. حضرت تشریف می آورند اما از کجا شروع می کنند؟ این بیان حضرت آیت الله مصباح که گفتم اینجا بود؛ آیا ایشان می گویند: ای مردم جزیره العرب، وضعیت معیشت شما خیلی بد است، کشورهای دور و بر شما طمع در امکانات اقتصادی شما دارند و می خواهند شما را استثمار اقتصادی می کنند، یا از یک جای دیگر شروع می کنند و می گویند: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»، ایشان دعوت به توحید و معاد می کنند. اتفاقا وقتی یک پیامبری می آید و دعوت به توحید و معاد می کند و یک جامعه ای دنبالش راه می افتند امت سازی می شود. بهترین تحولات در عرصه معیشت و موازنه قدرت سیاسی و اجتماعی هم برای همین امت اتفاق می افتد. همین ها که تا دیروز روم و ایران اصلا مبتنی بهشان نبودند، تبدیل می شوند به یک قدرتی که روم و ایران ازشان چشم می زنند و به سرعت هم فتح می شود.

این اتفاقات بر چه محوری افتاده؟ آیا بر محور یک اصلاح از این جنس، یعنی یک کسی آمده و گفته آقا وضع اقتصادی شما بد است، بیایید وضع اقتصادتان را خوب کنیم. شاخص های اقتصادی تان خوب نیست و ما می خواهیم برویم به سمت شاخص های اقتصاد مثبت، یا واقعا یک رسولی آمده و گفته «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا».

چرا حضرت وقتی می آیند، این مردمی را که نان خوردن ندارند را دعوت به معاد می کنند؟! بعد هم در دعوت به معاد با مشکلات روبرو می شوند و حتی انبیاء به خاطر این دعوت متهم به جنون می شدند؟ یکی از علت هایی که انبیاء متهم به جنون می شدند این است که آن اصلاحی که حضرت می خواهند بکنند، اصلاح در این مقیاس است. آنها که نمی خواهند آخور مردم آباد بشود و رشد در حیوانیت بکنند! این آن چیزی است که مقصد دنیای مدرن است و با صراحت فیلسوفان اجتماعی شان می گویند. حضرت می خواهند آدم درست کنند، البته این آدم زندگی بهتری هم خواهد داشت، خوراک بهتری هم خواهد داشت، مناسبات اجتماعی بهتری هم خواهد داشت و اگر یک جامعه ای اینطوری درست شد موازنه جهانی هم به نفع مومنین تغییر خواهد کرد.

بنابراین باید یک آدم های بزرگتر از دنیا تربیت کرد. یک آدم هایی که برای خدا کار کنند و عبد او باشند نه عبد دنیا. انبیاء می خواهند یک کار بزرگتری انجام بدهند و یک انسان بزرگتری تربیت کنند. شما وقتی انسان نمونه جامعه انبیاء را با انسان نمونه جامعه فراعنه در همه عرصه های تاریخ مقایسه کنید، خواهید دید که اگرچه اینها فیلسوف اند و قدرت دارند ولی افق نگاهشان دنیاست. تمام اصلاحاتی هم که می خواهند بکنند اصلاحات در مقیاس معیشت مردم است.

چنین اتفاقی اگر افتاد، آدم هایی که تعلق به دنیا داشته و زاهد در دنیا نیستند، تبدیل به انسان های گرگ صفتی می شوند که سر دنیا حتما با هم تنازع می کنند. یعنی تکاثر و استیثار بر سر دنیا پیدا می شود. برده داری شکلش عوض می شود و به برده داری مدرن و پیچیده تبدیل می شود. الآن در دورانی که وعده آزادی می دهند یک برده داری جهانی در همین مقیاسی که می بینید درست شده است.

پس نگاه ها متفاوت است، انبیاء می آیند تا آدم معتقد به معاد درست می کنند. آدم معتقد به حضرت حق و موحد تربیت کنند. این آدم باید خیلی بزرگ باشد. شما اگر بخواهید آدم اهل دنیا درست کنید کافی است به او وعده توسعه بدهید و مثلا بگویید پنجاه سال آینده اینطوری می شود و راهش بیاندازید. اما اگر بخواهید یک آدم بزرگ درست کنید باید در او خیلی از تحولات پیدا بشود. چنین انسانی باید معتقد به معاد بشود، برای معاد کار کند و به تعبیر قرآن معاد را نزدیک ببیند، «إِنَّهُمْ  يَرَوْنَهُ  بَعِيداً * وَ نَراهُ  قَرِيباً»(معارج/6-7) چون اگر آدم معاد را دور دید که نمی تواند برای آن روز کار کند!

در سوره مبارکه حدید ذیل آیاتی که اتفاقا مربوط به عصر ظهور حضرت است می فرماید: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17)، داستان احیای ارض و ظهور حضرت آمده و می خواهد آدم هایی تربیت کند که متعلق به عصر ظهور باشند و برای ظهور کار کنند، برای همین می فرماید: «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُون »(حدید/16)، اهل کتاب هم وقتی وعده های انبیائشان به نظرشان طولانی می آمد موجب شد که بگویند: «فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»، اما شما اینطوری نباشد. این بعثت به سمت ظهور است «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» یک موتی عارض می شود ولی پایانش حیات است، پس شما اینطوری نباشید و فاصله ها برایتان کوتاه باشد. البته این هم بر اساتید روشن است که این تحول همان بزرگ شدن ماست. «اقْتَرَبَتِ  السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ»(نجم/1) این اقتراب که خلاف نیست، ولی ما ها چرا این اختلاف را نمی فهمیم؟!

یک تحولی در ما باید پیدا بشود که واقعا فاصله ما با قیامت نزدیک بشود. آن وقت می توانیم برای قیامت کار کنیم. این یک تحول معرفتی است که انبیاء الهی ایجاد می کردند. آنها یک آدم های بزرگی تربیت می کردند که متعلق به عالم آخرت بودند، یعنی غیر از این که قیامت و وعده های خدا و ایام اللهی که پیش رو دارند مثل ظهور و رجعت را نزدیک می دیدند، می توانستند در این ایام کار کنند.

حالا من یک نمونه واضح تری را عرض بکنم. در سوره هایی که بعثت نبی اکرم را توضیح می دهد مثل سوره مدثر و اقرأ به حضرت دستور دادند که شما بخوانید «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق »(علق/1) شما بروید و برای مردم قرائت کنید، چرا که با قرائت شما عالم عوض می شود. «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ»(علق/2-3) تا می رسد به اینجا که «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى  * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى »(علق/6-7)، یک عده ای هستند که خودشان را مستغنی می دانند، یعنی حتی وقتی می خواهند راه خدا را بروند می گویند خودمان می رویم چه احتیاج داریم به این پیامبران. یک عده ای جلوی شما می ایستند، پس در حالی که خودشان را مسلمان می دانند طغیان می کنند.

بعد هم داستان این طغیان را توضیح می دهد که «أَ رَأَيْتَ الَّذي يَنْهى  * عَبْداً إِذا صَلَّى»(علق/9-10)، شما می خواهی با نماز خودت عالم را گسترده بکنی، طوری که همه عالم بیت الصلاة و مسجد و بیت النور بشود و همه زندگی مردم ذیل صلاة و بازارشان درست شود. اما کسانی که مقابل شما هستند نمی گذارند «أَ رَأَيْتَ الَّذي يَنْهى  * عَبْداً إِذا صَلَّى»، تا می رسد به اینجا که می فرماید: رهایشان کن «كَلاَّ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَة»(علق/15). ببینید چقدر سیر مسئله سرعتش زیاد است. حالا تا قیامت خیلی وقت است اما قرآن به حضرت می گوید شما بخوانید مقابل شما صف بندی می شود و بعد این صف بندی ها را توضیح می دهد و می فرماید: «كَلاَّ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ * ناصِيَةٍ كاذِبَةٍ خاطِئَةٍ»(علق/15-16) گریبان آنها را می گیریم. اگر آنها همه قوایشان را صدا بزنند ما هم جهنم را می آوریم وسط، آن وقت همه چیز معلوم می شود.

پس این نگاه حضرت در آغاز بعثت است و خداوند می فرماید:  شما مخالفینی پیدا می کنید اما کار خودتان را انجام بدهید. آیه آخر هم به حضرت دستور می دهد که شما سجده تان را بکنید چرا که عالم را با سجده تان به قرب الهی می رسانید. پس خداوند به حضرت  می فرماید شما کار خودتان را انجام بدهید ما هم کار خودمان را انجام می دهیم. حضرت شخصیتی هستند که می خواهند عالم را ببرند و آینده عالم را اصلا ایشان رقم می زند. ولی چرا با ما این را در میان گذاشته شده اند؟! بنا نیست که ما انقدر بزرگ بشویم! ما نباید اسیر پیروزی ها و فتوحات زودگذر و زودرس باشیم. نباید مومن خربزه کار باشد و الان که می کارد سه ماه بعد بزند زمین و بخورد، بلکه باید درخت گردو بکارد که نسل های بعدی میوه اش را ببرند. کارهای انبیاء اینطوری بوده است. عرض من این است که مشارکت در کار انبیاء و همراه شدن با ایشان منوط به این فهم های بزرگ است. آدم ها اگر جنسشان بزرگ نشود نمی توانند با انبیاء همراه شوند بلکه مدام به انبیا غر می زدند.

سوره ضحی و لیل را خدمتتان تقدیم می کنم که یک داستان هم هست. این سوره ها از نظر فقهی هم آمده که باید در نماز واجب به عنوان یک سوره خوانده بشود. داستان از اینجا شروع می شود «وَ الضُّحى  * وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى »(ضحی/1-2)، دو دوران است، در یکی تاریکی شب مسلط می شود و در دیگری روز، پس وقتی آفتاب آمد تاریکی ای دیگر نمی بینید و روشن روشن می شود. «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى »(ضحی/3) که حالا این شاید به لحاظ باطنی ناظر به دو دوران در بعثت حضرت است، یک دوران ضحا و سجایی دارد، یک دوران هم «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى »(لیل/1)، یک شب تاریکی می آید و روی نبوت و ولایت حجاب می اندازد، ولی بالاخره این حجاب برداشته می شود. شاهدش هم روایاتی است که فرمود: شمس وجود مقدس نبی اکرم اند و ضحای شمس دوران ظهور است که دیگر پرده کنار می رود.

ببینید این دو دوران را خدای متعال مجملا می گوید و بعد می فرماید: «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى »، نه تو را فرستاده وسط میدان تا رهایت کند و نه غضب به تو کرده است. پس توهم می شده که خدای متعال بر رسولش غضب کرده است! یک نکته اش همین است که حضرت آمده و دعوت کرده بود که «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»، تلقی یک عده ای هم این طور بود که فردایی که حضرت بیایند معیشتشان آبادتر و خانه هایشان بزرگتر می شود، اما دیدند آقا اینطوری نشد؛ در عوض جنگهای متعدد و اصحاب صفه و جنگ احزاب و یک خرما غذای یک روز دو نفر!

خداوند می فرماید: «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى » ولی خب اگر تو را رها نکرده پیروزی کجاست؟ «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى »(ضحی/4) که «و الاخره» به رجعت تفسیر شده است. «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى »(ضحی/5) که این هم به قیامت تفسیر شده است. می فرماید: ما کی تو را وسط میدان رها کردیم؟! ما برای تو آینده های خوبی در نظر گرفتیم و ظهور و رجعت داریم.

پس اگر کسی آن وسعت ها را نبیند نمی تواند کنار حضرت دوام بیاورد. اگر کسی خیال کرد امام انقلاب کردند فردا آب مجانی می شود برق هم مجانی می شود، این که به درد نمی خورد! من عرضم این است آدم ها باید افق های بزرگتر را ببینند. آدم بزرگ باید تربیت کرد که بتواند برای آینده های دور کار بکند.

حضرت شب عاشورا به اصحابشان فرمودند که کار تمام است و همه مان به شهادت می رسیم، من هم به شهادت می رسم و ثمره این بعدها شروع می شود. اما این اصحاب تردید نکردند که رها بکنند و بگویند کار تمام شده است پس بگذاریم و برویم! لذا حضرت برایشان از رجعت خبر دادند که با هم بر میگردیم و در رجعت کار را به نتیجه می رسانیم.

در کامل الزیارات است که امام حسین علیه السلام یک قسمت از برنامه شان را انجام دادند و یک قسمتش را هم در ظهور بر میگردند و انجام می دهند. حضرت عظمت روحی دارند، پس یک طرحی خدای متعال از عالم میثاق به ایشان می دهد و ازشان عهد می گیرد که پای آن بایستند، در اینجا هم می گویند یک قسمت از نتیجه را در سال شصت می بینی و یک قسمتش را در رجعت، حضرت هم چون روحشان بزرگ است می پذیرند ولی اصحاب حضرت چطور؟ اگر بزرگ نشده بودند که رها می کردند و می رفتند.

ایستادن در کنار معصوم در این طرح بزرگی که برای عالم دارند، آدم بزرگی می خواهد. این که انقدر ما را دعوت به انتظار می کنند و می گویند افضل الاعمال یعنی همین، یعنی آدم بزرگ بشود، افق ظهور حضرت را ببیند و خودش را برای افق ظهور ایشان بسازد و سرباز آن جبهه باشد. یعنی هر کجای تاریخ که ایستاده خشت های بنای حضرت را بگذارد. حاصل ابلاغ شما اساتید باید این باشد. می شود یک جوری ابلاغ کرد که آدم ها کوچک بشوند، ولی اگر آدم بزرگ پرورش دهیم طبیعی است که پای دین می ایستند.

2.هموار نبودن مسیر تا رسیدن به مقصد

نکته دیگری که انبیاء به آن می پرداختند این است که این مسیر تا رسیدن به مقصد یک مسیر هموار نیست و از میدان درگیری های بزرگی عبور می کند. انبیاء امم خودشان را از بستر جنگ ها و درگیری های بزرگ با فراعنه عبور می دادند و این هم تدبیر خدای متعال است؛ از جنگ عقل و جهل بگیرید که در حدیث عقل و جهل آمده و محورش حضرت اند تا جنگ حضرت موسی و فرعون.

روایتی به لسان های مختلف با کمی اختلاف آمده است که در آن حضرت فرمود: «الْقُرْآنُ نَزَلَ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي أَحِبَّائِنَا وَ ثُلُثٌ فِي أَعْدَائِنَا وَ عَدُوِّ مَنْ كَانَ قِبَلَنَا»(1)، اگر معارف قرآن را سه بخش کنید، دو بخشش در باب حق و باطل و درگیری آنهاست. این مسیر یک مسیر همواری نیست که وجود مقدس امیرالمومنین پا به میدان بگذارند و فردا همه چیز حل بشود. بلکه این مسیر از یک درگیری های بسیار عظیمی عبور می کند، لذا همه انبیاء و ائمه امت خودشان را برای درگیری آماده می کردند.

بیان وجود مقدس رسول الله در قرب رحلتشان را بخوانید. چقدر حضرت از وقایعی که دارد اتفاق می افتد گفتگو می کنند. حتی وقتی حضرت از حجة الوداع می آیند، مشرف می شوند به مدینه و وقتی شهر مدینه را می بینند می فرمایند: ظلمت ها را می بینم که مثل تیرگی های ابر آن شهر را گرفته است. یعنی ایشان امت خودشان را دارند آماده می کنند، البته به هر کسی به اندازه خودش می گفتند. پس حضرت آن اسراری را که جبرئیل نزد حضرت امیر می آید و بیعت می گیرد که به همه نمی گویند، نباید هم بگویند، چرا که همه چیز را نمی شود گفت! ولی در آن خطبه حضرت می فرماید: یک اتفاقاتی افتاده که اگر بگویم نمی توانید خودتان را جمع کنید.

عرض من این است که تبلیغ ما، آدم ها را به لحاظ تعلقات روحی باید بزرگ کند که بتوانند متعلق به افق های آینده باشند و بتوانند برای آن افق ها کار کنند تا همراه انبیاء و معصومین راه بیایند. انسان منتظر یعنی همین دیگر. نکته دیگر توجه به درگیری ها و سختی های راه ائمه است که حضرت در بیاناتشان مکرر می فرمودند که این دوران سختی های شماست و تا یوم ما نرسد مومنین تحت فشارند، اگر یک منفعتی هم گیرشان بیاید از ناحیه شرایط یک جوری مبتلا می شوند تا جبران بشود. پس سختی های راه را باید برای انسان گفت تا به لحاظ تعلقات روحی تربیت پیش برود، به لحاظ تعلیمی هم که ما به او می دهیم باید نگاهش نگاه بزرگی باشد و میدان درگیری را بزرگ ببینند. نه فقط میدان درگیری را بزرگ بببینند رهبران الهی به خصوص چهارده معصوم را در افق بلند خودشان ببینید.

3. بزرگ شدن افق دید انسان

 شما غیر از این که تحلیل های مخاطبان خودتان را می شنوید باید آن را بزرگ کنید، یعنی گمان نکنید امام حسین علیه السلام سال شصت و یک هجری آمدند و با ابن زیاد و عمر سعد جنگیدند. در خیلی از تحلیل های تاریخی که بخصوص در کتب عامه است یزید هم خبر نداشته که یک جنگی بوده است! بلکه حضرت سمت کوفه آمدند و حاکم کوفه رفته و در مقابل ایشان ایستاده، پس آخر خط را به ابن زیاد منتهی می کنند یا خیلی بروند منتهی می کنند به یزید! اما آیا واقعا اینطوری است و جبهه حضرت این است؟!

آنها از بعد از مرگ معاویه شروع می کنند و می گویند معاویه که از دنیا رفت یزید بیعت خواست، آیا واقعه این است یا واقعه ای است که عهدش در عالم میثاق بسته شده و تا قیامت و بعد از قیامت ادامه دارد؟! حضرت همه ایام الله و همه کائنات را درگیر کردند. «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى ».

پس در زیارات این افق نگاه باید پیدا بشود، یعنی ما مخاطب هایمان را باید بزرگ کنیم. حال اگر کسی بگوید این حرف ها به چه دردشان می خورد؟ یک حرف بزن که امروز به دردش بخورد، من می گویم آیا امروز می خواهد در آن مقیاس عمل کند یا نه؟ اگر کسی می خواهد خواب و خوراک و ازدواجش در مسیر ظهور حضرت باشد، باید متعلق به عصر ظهور بشود والا یک آدم کوچک می شود، پس می گوید ان شاء الله حضرت می آید و سیب زمینی ارزان می شود! من نمی گویم گرانی چیز خوبی است، نمی گویم حضرت وقتی می آید برکات آسمان نازل نمی شود، ولی آیا ما باید برای این منتظر ظهور بشویم؟! آیا 124 هزار پیامبر برای این منتظر ظهور بودند؟!

من می گویم آدم ها را ما باید بزرگ کنیم تا بتوانند همین کار کوچکی که می کنند در مسیر آن هدف باشد و الا اگر شما افق دید آدم ها و تعلقات شان را بزرگ نکردید، کارهای بزرگشان هم کوچک می شود. خدا رحمت کند یک عزیزی را، ایشان می گفت: آدم اگر از دنیا کوچکتر شد نمازش هم بوی دنیا می دهد، اگر هم از دنیا بزرگتر شد خوابش هم بوی خدا می دهد و برای خدا می خوابد. لذا خوابش ذکر به حساب می آید. «قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُون »(ذاریات/17) می خوابد ولی خوابشان را ذکر حساب می کنند.

اصلا قرآن همین است. قرآن وقتی داستان موسای کلیم را دارد ذکر می کند می فرماید: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُم الْوارِثِينَ * وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُون »(قصص/5-6)، تعبیر هامان و فرعون و تعبیر مستضعفین کاملا تعبیر عصر ظهور است. سختی های راه را می گوید ولی «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى  وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون»(فتح/28)  با دستور فتح شروع می کند و پایان سوره هم «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُله» است.

وقتی صحبت از فتح حضرت در سوره مبارکه فتح است، یعنی این فتحی است که در این مقیاس است «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض »(فتح/4). چرا خدای متعال اینطوری حرف می زند؟ برای این که ما اینطوری صحنه را بفهمیم. این فتحی که برای حضرت اتفاق افتاده صرفا صلح حدیبیه ای که بر مشرکین مکه رفتند و جنگیدند نیست. صف آرایی که خدای متعال در این سوره بیان می کند را ببینید «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِينا»(فتح/1) تا می رسد به اینجا که «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في  قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيما»(فتح/4)، خدای متعال با تمام لشکرش در این میدان آمده است، پس این درگیری اینطوری است.

«لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظيما * وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً»(فتح/5-6) این درگیری ای که خدای متعال همه را با آن وسط میدان آورده و برای وجود مقدس نبی اکرم یک فتح الفتوحی کرده این است. بعد هم این وسط داستان مخلفین و جا مانده های از حضرت و طراحی هایشان را می گوید و پایان سوره هم باز می رسد به «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى  وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون ».

من عرضم این است که ما هم باید روح مخاطب را بزرگ کنیم و هم نگاه و تحلیلش را. آن وقت این نگاه بزرگ را شما بنشانید در شرایطی که دارند در آن زندگی می کنند و درگیری حق و باطل را توضیح بدهید. یعنی در دنیای معاصر این درگیری، درگیری بین جبهه اهل بیت و کل عالم کفر می شود.

 4. تربیت انسان های سیاسی و با بصیرت

همینجا یک نکته ای عرض کنم که شاید بی ربط نباشد. تلقی من این است که ما باید واقعا آدم سیاسی تربیت کنیم. یعنی آدم وسط میدان، آدمی که نسبت به مسائل اجتماعی موضع دارد و حتی یک جایی اگر سکوت می کند و عقب می کشد با بصیرت است، یعنی می فهمد چرا عقب می کشد. آدمی که نمی تواند همه مسائل بزرگ عالم و درگیری وجود مقدس امام زمان و جبهه کفر را بفهمد، انسان منتظر و بزرگ نیست. نمی گویم از جبهه بیرون است بلکه در همراهی حضرت نمی تواند موفق باشد.

 ما باید آدم های سیاسی و بزرگ تربیت کنیم منتها سیاست زدگی و روزمرگی نباید باشد. آدم های بزرگی تربیت کنید که مسائل جبهه حق و باطل را به شکل تاریخی از حضرت آدم تا ظهور می فهمند و دوران خودشان را هم خوب می فهمند. به این معنا حتما باید منبر های ما سیاسی باشد اما به معنای پرداختن به مسائل جزئی معمولا نباید سیاسی باشند.

پس باید آدم هایی تربیت کنید که بتوانند موضع بگیرند، در عالم سیاست ورزی هم به قول آن عزیز به آدم ها ماهیگیری یاد بدهید نه اینکه ماهی برایشان بگیرید. یک آدم هایی تربیت کنید که خودشان بتوانند در صحنه ها تبلیغ کنند، این شأن شما اساتید و عزیزان است. یعنی خودشان بفهمند و تحلیل کنند و لازم نباشد که من اسم آدم ها و جریان ها را بگویم. من افق دیدی می دهم و او خودش می تواند تحلیل کند. پس وقتی شما داستان مخلفین را توضیح می دهید او می فهمد مخلَّف کیست و مخلف دوران خودش را می شناسد و وقتی جریان نفاق، نحوه ظهورش در جبهه حق و مقابله اش با جبهه حق را دید، می فهمد.

بعد هم این هواپیمایی که به پرواز در آوردید و افق ها را برایش بزرگ کردید و نگاه ماهواره ای به آن دادید که بتواند درگیری حق و باطل را در تاریخ بفهمد، در وسط هوا رهایش نکنید. وقتی هم هواپیما می خواهد بنشیند حتما فرودگاه می خواهد. نمی شود که ما هواپیما را در حیات خانه خودمان بنشانیم! وقتی بحث های بزرگ  تاریخی را می خواهیم در یک واقعه کوچک بنشانیم مثل این است که هواپیمایی را که به حرکت در آوردیم در حیاط خانه مان بنشانیم، هم حیاط خراب می شود و هم خانه، هم بحث بزرگتان خراب می شود و هم این مسئله را خرابش می کنید. یک هواپیما وقتی می خواهد بنشیند باید در فرودگاه خودش بنشیند، وقتی هم می خواهد پرواز کند فرودگاه می خواهد، ولی وقتی می پرد سرعتش ده برابر اتومبیل شماست. گاهی آدم تا می رود هواپیما سوار شود دو سه ساعت وقت می گذارد ولی وقتی رسیدی و این می خواهد بپرد، ده کیلومتر روی زمین راه می رود و ما به مقصد می رسیم، پس وقتی می پرد همه اینها جبران می شود. 

من عرضم این است که ما باید همچین تلقی ایجاد کنیم. در مباحث سیاسی هم کاملا باید مخاطب شما آدم سیاسی باشد چرا که «الْقُرْآنُ نَزَلَ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي أَحِبَّائِنَا وَ ثُلُثٌ فِي أَعْدَائِنَا وَ عَدُوِّ مَنْ كَانَ قِبَلَنَا» دو ثلث قرآن درباره درگیری جبهه حق و باطل است. پس چرا نباید مخاطب ما بفهمد و چرا نتواند نقشه راه خودش را برای زندگی امروزش از این بیان نورانی قرآن و معارف اهل بیت بفهمد؟ بنابراین من تلقیم این است که امسال بخصوص که به چله انقلاب نزدیک می شویم جنس بحث ما باید اینطوری بشود. هم کاملا آدم ها را اجتماعی بار بیاورد، هم بینش سیاسی به آنها بدهد و هم مبتلا به روزمرگی نشود که وادادگی در مخاطبان ما ایجاد کند و مبتلا به داوری های غیر منصفانه و غیر دقیق شود.

5. بیان حقیقت شخصیت صدیقه طاهره سلام الله علیها

وجود مقدس فاطمه زهرا یک شخصیت فوق العاده ای دارند که لیله القدر عالم اند. حضرت یک شخصیتی دارند که خدای متعال در مقابل کل دستگاه دشمنان نبی اکرم وقتی می خواهد به حضرت بشارت بدهد، بشارت وجود مقدس حضرت زهرا را می دهد «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر»(قدر/1). حضرت در رویای صادقه دیدند که بنی تیم و بنی عدی و دیگران بر منبر حضرت بالا می روند و مردم را به قهقرا بر می گردانند، در حالی که حضرت مردم را رو به آخرت کرده بودند. حضرت از این غصه دار بودند. پس جبرئیل آمد و حضرت هم داستان را گفتند. پس رفت و آیاتی را آورد که مهمترینش سوره قدر بود. فاطمه لیله القدری است که «سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»(قدر/5)، همه موحدین و محبین امت را به سلامت تا مطلع الفجر می رسانند. منظور از این مطلع فجر را هم می توانیم ظهور و رجعت یا قیامت بگیریم.

پس صحبت از یک چنین شخصیتی است. صحبت از شخصیتی است که قرآن وقتی می خواهد معرفی کند می فرماید: «مَثَلُ  نُورِهِ  كَمِشْكاة»(نور/35)، ایشان چراغدان تمام انوار الهی است که در همه عوالم تنزل کرده و در بیوت انبیاء آمده است.

یک دوست عزیزی داریم ایشان به من می گفت: آدم فاخر فوت هم که می کند فاخر است، آدم غیر فاخر کتاب هم که می نویسد بازی می کند. یک کتاب دویست صفحه ای نوشته اما این کتاب فاخر نیست، اما آدم فاخر فوت هم می کند فاخر است. وجود مقدس صدیقه طاهره اگر خطبه می خواند باید بدانید این وجود مقدس است که خطبه می خواند، اگر می آید پشت در این وجود مقدس است که پشت در می آید.

نقل کرده اند که وقتی حضرت آمدند پشت در زبیر و دیگران و وجود مقدس امیرالمومنین بودند. پس رو کرد به حضرت صدیقه طاهره و گفت: شما چرا آمدید؟ گفت: وقتی تو می آیی من باید بیایم! اینجا جای سلمان نیست. اینجا سلمان نمی تواند مسئله تو را با حضرت امیر حل کند. من باید مسئله را حل کنم. اگر مصداق «أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ»(نور/40) آمده تا که یک پرده تاریکی روی حقیقت بیاندازد حضرت زهرا باید این پرده را کنار بزند.

عرض من این است که شما امام حسینی که معرفی می کنید باید امام حسین زیارت جامعه کبیره و عاشورا باشد و در همان مقیاس تعریف شود. وجود مقدس فاطمه زهرا در آن آفاق باید به مردم معرفی بشود. نگوییم این ها حرفهای سماواتی است، خب این حرفهای سماواتی را باید گفت. چرا که اگر نگویید آدم ها بزرگ نمی شوند. به یک معنا درگیری حضرت در مدینه و سال یازدهم هجری است، دورانش هم نود و پنج روز است یا هفتاد و پنج روز، ولی واقعا این است؟! یا نه درگیری مشکات نور است با ظلمات؟! این درگیری دیگر در مدینه و سال یازدهم هجری نیست بلکه تمام تاریخ و بلکه خیلی عوالم را می پوشاند و حق و باطل در عوالم روشن می شود.

در روایات آمده که عوالمی است که اصلا از ما بی خبرند ولی از این درگیری باخبرند و موضع دارند و صف و لعن می کنند. آنها اصلا نمی دانند خدا شما را آفریده ولی این دعوا را می فهمند این روایتی که در باب وجه تسمیه حضرت زهرا آمده را ملاحظه کردید. یکی از وجوهی که زهرا را زهرا نامیدند برای این است که حضرت وقتی در محراب عبادت می ایستاد درخششی داشتند که حضرت امیر چشمشان مبهوت این نور می شد. این خیلی روایت عجیبی است که چطوری انوار الهی تجلی می کرد که حضرت امیر که کائنات در مقابل چشمشان چیزی نیست، این نور برایشان یک شأن فوق العاده است.

یک ظلمتی آمد و عالم ملائکه را گرفت پس ملائکه در حجاب رفتند و استغاثه به حضرت حق کردند. خدای متعال هم نور حضرت زهرا را تجلی داد و این ظلمت برداشته شد. به حدی تجلی این نور با عظمت بود که ملائکه به سجده افتادند «خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَ»(2). به خدای متعال عرض کردند: «مَا لِهَذَا النُّور؟» حضرت فرمودند: «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي  نور»، این نور را از محل قرار خودش تنزلش می دهم و از آن محل در عالم پایین می آید. وقتی هم می خواهد از آن عالم قرار خودش در عالم انسانی بیاید، از صلب انبیاء می آید.

 همانطور که می دانید حضرت معراج رفتند و در چند مرحله نور حضرت به ایشان منتقل شد. پس اصلش در معراج است، آنجا که فوق عالم انبیاء رفتند و این نور به ایشان منتقل شد. بعد هم طعام های بهشتی آمد. وقتی هم در این عالم می آیند انوار ائمه از ایشان خارج می شوند. اصلا این ها باید گفته بشود تا تعلق به شخصیت ایشان پیدا بشود.

خدای متعال با ایشان یک عهدی بسته و ایشان با آن عهد آمده تا دستگیری کند و همه بلایی که تحمل کرده برای هدایت است، لذا اتصال ما به حقیقت از طریق ایشان است. پس این میدان و پیروزی و غلبه حضرت باید توضیح داده بشود. آن وقت می توانیم بگوییم ما کجاییم. اینجا کلمه تولی معنا می شود. فعل حضرت محور بسط تولی و تبری حقیقی در عالم است. یعنی جامعه موحدین براساس تولی و تبری شکل می گیرد و همه اینها هم بر محور صدیقه طاهره است.

 چند موضوع پیشنهادی برای بحث در فاطمیه

دو سه تا موضوع هم پیشنهاد می دهم که اگر آن موضوعات کار بشود امیدواریم که یک دست آوردهای خوبی داشته باشد. یکی داستان مخلفین است که مکرر در قرآن بحثش شده و در این سوره فتح هم آمده که دیگر مجال نیست من باز بکنم. مخلفین یعنی جا مانده ها، آنهایی که وقتی وجود مقدس نبی اکرم می آیند و می خواهد عالم را سمت مغفرت الهی ببرند، جا می مانند. اینها با حضرت نمی آیند و حضرت هم جایشان می گذارد چرا که ایشان که معطل ما نمی ماند!

این جا مانده ها چه کسانی اند و راه برگشتشان چیست؟ خدای متعال جا مانده ها را رها نکرده و در همین سوره فتح به آنها وعده مغفرت می دهد ولی راه مغفرت را هم توضیح می دهد. تلقی آن ها اینطور بود که حضرت می روند و دیگر برنمی گردند. شیطان هم این فکر را برایشان زینت داد. آنها با خود گفتند حضرت دارد با حدود هزار و چهارصد نفر بی سلاح و با قربانی فراوان به سوی دشمن می رود. وقتی هم پیامبر به اینها که به حسب ظاهر اعراب حول مدینه هستند، گفت شما هم بیایید، گفتند: «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا»(فتح/12). داستان آنها این است؛ حضرت دارند می روند و اینها می گویند مردم را با یک خواب دارد کجا می برد؟!  یک خواب دیده و اینها را راه انداخته و دارد دم تیغ می برد. اینها در خود مدینه جنگیدند و احد پیش آمد، حال کجا راه افتادند؟!

قرآن وقتی توضیح می دهد می فرماید: شما برای همین کارتان مخلفین شدید. مخلفین این را توجیه می کنند و می گویند که ما نگران زن و اموالمان بودیم و اینها  نگذاشتند که ما بیاییم، چرا که اگر ما می آمدیم و کشته می شدیم اینها از دست می رفتند. «سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرا»(فتح/11)، پس خداوند فرمود مسئله این نیست، البته اگر کسی به این بیماری هم مبتلا شد ممکن است از مخلفین بشود. لذا قرآن بلافاصله درمانش را می گوید و می فرماید: اگر اینطوری هم باشد «فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً»، وقتی دستور آمد که شما بروید، پس همه چیز را واگذار کنید به خدا و الا مخلف می شوید. ولی بعد می فرماید: اینها دروغ می گویند و اینها حرفشان این نیست، «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا» مشکل آنها این است که مومن نیستید.

اینها می گویند: حضرت با یک خواب راه افتاده! مگر می شود با یک خواب کار را جلو ببری؟!  مخلفین اینها هستند و وقتی مومن نیستند از راه جا می مانند. «وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَعِيرا»(فتح/13)، پس با کفرشان خودشان را به آتش می کشند و سرنوشتی که اینها به آن می رسند اینجاست. «وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض  يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً»(فتح/14)، اینها می خواهند توبه کنند، پس ملک سماوات و ارض دست خداست و با جنود خودش تطهیر می کند. ولی راه توبه از تخلف این نیست که وقتی پیروزی پیش می آید خودشان را جلو بیاندازند. برای همین بلافاصله می فرماید: «سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى  مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْل  فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا»(فتح/15) همینها که مخلف اند وقتی بحث منافع می آید «ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ» تا می رسد به اینجا و می فرماید: در اینجا شما نمی توانید دنبال ما بیایید، اگر می خواهید توبه کنید توبه این است: «قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى  قَوْمٍ أُولِي بَأْسٍ شَدِيد»(فتح/16)، یک جنگ سخت دیگر پیش می آید آنجا اگر حاضر شدید، توبه شما قبول است.

البته عرض من جدای از مخلفین است. اینها یک جبهه ای در مقابل حضرت بوده و همان مخلفینی هستند که حضرت راه افتاده و می خواهند جبهه آنها را شکل بدهند. پس شبها در خانه شان را می زنند اما یکی می گوید دیر آمد و دیگری می گوید آقا بیعت کردیم! این داستان مخلفین است. حالا داستان را در قرآن ببینید، یک جریان صلاح و فساد است که اصلا داستانش همین است. داستان آنها را وقتی روایات توضیح می دهد همین تطبیق به واقعه بعد از رحلت وجود مقدس رسول الله است.

یک موضوع دیگر در این موضوعات قابل بحث به نظر من معنای اصلاح و فساد است. «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»(اعراف/56) که می فرماید: «قَالَ أَصْلَحَهَا بِرَسُولِ اللَّه  وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين »(3) . این داستان اصلاح و افساد است که اصلاح امت یعنی برگرداندن به مقام توحید و نبوت و ولایت و افساد یعنی از مدار ولایت برگرداندن. این داستان قابل پیگیری است، یعنی حتما اتفاقی افتاده که قرآن که می فرماید: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون »(بقره/11). اصلاح چیست که اینها مدعی صلاح اند؟! «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُون»(بقره/12) .

 یک موضوع دیگر که به نظرم می آید به آن بپردازید بحث «ایذاء الرسول» است که در سوره زخرف و جاهای مکرر قرآن از آن بحث شده و روایات متعددی هم دارد. وقتی برای عیادت از حضرت آمدند، ایشان فرمودند: شما این حدیث را شنیدید، «فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي »، بعد حضرت فرمود: اینها من را اذیت کردند.

این داستان ایذاء چیست؟ اصلا ایذاء این تلقی هایی است که ما داریم؟ این چه ایذائی است که در ماجرای احراق بیت و ماجرای هجوم به حضرت زهرا اتفاق می افتد؟ ایذاء حضرت موسی که در سوره احزاب در ضمن آن بحث های عجیب و غریب به آن پرداخته شده «لا تَكُونُوا كَالَّذينَ آذَوْا مُوسى  فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجيهاً»(احزاب/69)، چیست؟

من عرضم این است که این داستان ایذاء را در قرآن اساتید دنبال بکنند تا واضح شود که اصلا ایذاء چیست؟ ایذاء حضرت زهرا ایذاء رسول است و ایذاء حضرت رسول ایذاء خدای متعال. آن وقت ایذاء الله یعنی چه؟! مگر می شود خدا را اذیت کرد؟! آیا ایذاء الله معنا دارد یا معنای ایذاء الله این است که «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه  »(4).

این چند موضوع پیشنهاد ما برای این ایام است. همچنین نسبت به حضرت و درگیری های ایشان افق نگاه را بالا بردن و بعد هم موضوعاتی از این جنس که می تواند این درگیری را توضیح بدهد. حالا ان شاء الله تولی و تبری هم بماند یک جلسه دیگر خدمتتان عرض می کنم.

پی نوشت ها:

(1) تفسير القمي، مقدمةج 1، ص: 21

(2) علل الشرائع، ج 1، ص: 180

(3) تفسير القمي، ج 1، ص: 236

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 146