نسخه آزمایشی
سه شنبه, 28 فروردين 1403 - Tue, 16 Apr 2024

جلسه اول مبعث حرم رضوی / تحمل سختی ها توسط ائمه برای هدایت مومنین/ وظیفه ما در قبال ایشان/ زیارت، تجدید عهد با امام

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 23 فروردین ماه 97 است که در مطهر امام رضا علیه السلام ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ شیطان در محضر خداوند سوگند خورد که همه را به غیر از مخلَصین، که معصومین هستند، اغوا و گمراه کند. اما حساب این را نکرده بود که خداوند متعال معصومین را برای هدایت بشر به روی زمین می فرستد. ائمه در محضر خداوند عهد بستند که در مقابل ابتلائات عظیمی که خداوند ایشان را به آن مبتلا می کند صبر و استقامت کنند تا عالم بتواند به مقصد اصلی برسد. وگرنه اگر که امام نبود شیطان همه ما را گمراه می کرد. وظیفه ما این است که در سایه ائمه حرکت کنیم و در کنار آن ها استقامت داشته باشیم، چرا که همراهی با امام نیز صعب است. لذا باید از ایشان این توفیق را مسئلت کنیم که بتوانیم با پایداری با ایشان به مقصد نهایی برسیم.

فتنه های و آزمایش های مؤمنین

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَة»(فرقان/۲۰) در این آیه شریفه خدای متعال می فرماید که ما، بعضی از شما را فتنه و وسیله ابتلاء و امتحان برای بعضی دیگر قرار دادیم. خدای متعال از ما یک توقعی دارد و می فرماید «أَ تَصْبِرُون » آیا پای این امتحان و ابتلاء و فتنه ای که ما برای شما پیش می آوریم، پایداری و صبر می کنید تا به نتایج و ثواب ها و ثمرات و پیروزی هایی که برای شما در نظر گرفتیم برسید؟ بعد می فرماید «وَ كانَ رَبُّكَ بَصيرا» پیغمبر ما، پروردگار تو از اول بصیر و بینا بوده و می دانسته که چه اتفاقی می افتد و چه کسانی در این امتحان ها موفق و پیروز می شوند و صبر می کنند و به نتیجه و هدف می رسند.

ظاهر آیه ناظر به همه مؤمنین است و شاید این امتحان، همان امتحانی است که مؤمنین در طول تاریخ به وسیله کفار و جبهه منافقین امتحان می شدند. دائما آنها مانع بر سر راه مؤمنین ایجاد می کردند. درگیری ها و جنگ ها در طول تاریخ بین جبهه مؤمنین و جبهه مقابل وجود داشته و تحملش هم بسیار دشوار و سخت بوده است ولی هر کجا که مؤمنین در مقابل این سختی ها و امتحان ها پایداری کردند، به نتایج شیرین و پیروزی هایی هم دست پیدا کردند و انتظار خدای متعال هم از ما همین است که ما در مقابل این امتحان های سختی که خدای متعال پیش می آورد استقامت کنیم. این امتحان ها برای عبور ماست و برای این که از عالم دنیا به سلامت عبور کنیم. این سختی ها پیش روی ما بوده و همچنان هست و خواهد بود. بنا نیست عالم دنیا بدون این امتحان ها برقرار شود.

در سوره مبارکه آل عمران خدای متعال مفصل داستان جنگ احد را توضیح می دهد که در آن جنگ به حسب ظاهر، مسلمان ها یک شکست سختی خوردند. کوتاهی و غفلت کردند و شکست سختی خوردند. البته خدای متعال بعد جبران فرمود. وقتی این داستان را ذکر می کند، می فرماید این سختی ها و این جنگ ها برای این است که «وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما في  صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما في  قُلُوبِكُمْ»(آل عمران/۱۵۴)  خدای متعال آنچه در دل شماست را مورد ابتلاء و امتحان قرار می دهد تا شما را خالص کند. ناخالصی های شما در همین کوره های امتحان های سخت برطرف می شود. شما وقتی بنده می شوید، خالص می شوید که به سلامت بتوانید از این صحنه ها عبور کنید.

استقامت اهل بیت در ابتلائات عظیم

در ذیل این آیه یک روایت نورانی آمده و آن این است که وقتی وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و حسنین سلام الله علیهم را، با این که در سنین به حسب ظاهر طفولیت بودند، در خانه گرد آمدند، درها را بستند تا بیگانه ها و اغیار متوجه نشوند و یک مطلبی را با این بزرگوارها در میان گذاشتند. فرمودند جبرئیل اینجا حضور دارد و پیغامی از طرف خدای متعال آورده و می فرماید که بناست خدای متعال شما اهل بیت را مورد امتحان و ابتلاء به دشمنانتان قرار دهد. آیا شما می پذیرید که پای سختی های این راه بایستید و صبر کنید؟ امیرالمؤمنین عرضه داشتند یا رسول الله، اگر خدای متعال این را از ما طلب کرده است، ما به وعده خدای متعال و به ثواب خدای متعال امیدواریم و پای این ابتلائات و سختی ها می ایستیم، هر چه که باشد.

وقتی این قول از امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام گرفته شد و آنها هم وعده را به خدای متعال دادند، نقل این است که وجود مقدس نبی اکرم گریستند به طوری که صدای ایشان از بیرون شنیده شد. یعنی دیگر معلوم شد بناست چه اتفاقاتی بیافتد، همین چیزی که ما در طول قرن ها شنیده ایم؛ داستان عاشورا، داستان سقیفه، داستانی که برای اهل بیت یک به یک پیش آمد. خدای متعال از آنها وعده گرفت که ابتلائات عظیمی بر سر راه اهل بیت قرار می گیرد و آنها هم قول دادند که پای این ابتلائات و امتحانات بایستند و صبر کنند. بعد این آیه شریفه نازل شد و شأن نزول آیه را این گونه در بعضی روایات گفتند که خدای متعال فرمود «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَة».

به وسیله دشمنان یک ابتلاء و فتنه سنگینی برای اهل بیت علیهم السلام پیش می آید و پیش آمده و الان ما بعد از عاشورا و سقیفه هستیم و می دانیم که آن ابتلائات و امتحانات چه بوده است. «أَ تَصْبِرُون » آیا شما پای این امتحان صبر می کنید؟ «وَ كانَ رَبُّكَ بَصيرا» در روایت دارد که خدای متعال می دانست که این وجودهای مقدس بلایی را که خدای متعال رقم می زند، تحمل می کنند و صابر هستند و پایداری می کنند و با پیروز و سربلند از این امتحان ها بیرون می آیند. پس یک ابتلائات عظیم و بلاهای بزرگی برای معصومین پیش آمده که آنها با تمام وجود ایستادند و تحمل کردند و این بلاها را پشت سر گذاشتند. مانند عاشورا، آن حادثه عظیمی که هیچ پیامبری آن موقعی که عرضه شد، این حادثه را به دوش نگرفت و نپذیرفت ولی سیدالشهداء قبول کردند که این بار عظیم را بردارند. مانند داستان ابتلائات امیرالمؤمنین علی علیه السلام و امثال اینها.

نقشه شیطان برای اغوا کردن انسان

عظمت این واقعه ها هم هنوز برای ما آشکار نیست که این امتحان های عظیم، چقدر دشوار و سخت بودند و ائمه علیهم السلام چقدر استواری و استقامت و صبر در این مسیر به خرج دادند. ولی این ابتلائات عظیم و این بلاهای سنگین را ائمه علیهم السلام عمدتا تحمل کردند برای این که مؤمنین به سلامت از عالم دنیا عبور کنند. یعنی درگیری بین ائمه علیهم السلام و ابلیس، این جنگ سنگینی که وجود دارد، برای منحرف کردن خود نبی اکرم و ائمه نیست. ابلیس از اول مأیوس بوده است. آنجایی که رجز خوانی می کند و می گوید «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين »(ص/82) من همه فرزندان آدم را اغواء می کنم و همه را فریب می دهم، از در دوستی با آنها وارد می شوم و دشمنی می کنم، خودش آنجا با خدای متعال درمیان می گذارد «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين »(ص/۸۳) مگر بندگان خالص تو، هیچ دستگیره ای شیطان ندارد.

آنجا طمع هم ندارد، یعنی شیطان طمع نداشته که انبیاء را منحرف کند ولی مؤمنین را زیر نظر گرفته و نقطه ضعف های ما را می دانسته است و می دانسته که یک کسی حب مال دارد و یک کسی حب جاه و شهوات دارد. به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام «رَمَاكُمْ مِنْ  مَكَانٍ  قَرِيبٍ »(1) از یک نقطه نزدیکی شما را هدف قرار داده و نقطه ضعف های ما را نگاه کرده و گفته که همه شان را جهنمی می کنم و همه شان را فریب می دهم اما نسبت به معصوم از اول هم خودش مأیوس بوده است و به خدای متعال عرضه می دارد که بندگان مخلص تو، آنهایی که خالص شدند و جز محبت تو چیزی در وجودشان نیست، من دستم به آنها نمی رسد. از اول نسبت به آنها اعلام یأس می کند.

پس این درگیری عظیمی که حضرت با ابلیس و جبهه شیطان و شیاطین انس پیدا می کنند، برای به سلامت عبور کردن خودشان نیست، برای به سلامت عبور دادن مؤمنین است و اتفاقا شیطان هم به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام که در خطبه قاصعه می فرمایند این ظن غیر مصیب گمانش به واقع نخورد و این که گفت همه را گمراه می کنم و هیچ مؤمنی را نمی گذارم بهشتی شود، این به هدف نخورد. نکته اش همین است که شیطان خیال می کرد خدای متعال ما را با او رها می کند. بله اگر ما با شیطان رها می شدیم، هیچ کدام از ما نجات پیدا نمی کردیم. در روایت آمده که در عالم بالا دو رکعت نماز خوانده و چهار هزار سال طول کشیده است، یک همچین موجودی است و تمام فوت و فن های گمراه کردن بشر را بلد است و نقطه ضعف های ما را می داند که کجاست. می داند حسد و بخل و کبر و ریا داریم و می داند می تواند روی اینها دست بگذارد.

اشتباهش همین بود، خیال می کرد خدای متعال ما را روی زمین با شیطان رها می کند و او کار خودش را پیش می برد. در حالی که خدای متعال وقتی حضرت آدم را فرستاد، حضرت آدم نگران همین مسئله بودند که با شیطان باید بیایند و روی زمین زندگی کنند. شیطان هم کمر بسته است «قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني  لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم »(اعراف/۱۶) سر راه مستقیم راه عبادت و بندگی و معرفت می نشینم و نمی گذارم که احدی از این راه برود. نظرش هم به خوب ها بود و اصلا با بدها کاری نداشته است. امام صادق علیه السلام فرمود «إِنَّمَا عَمَدَ لَكَ وَ لِأَصْحَابِك »(2) کار با شما داشت که گفت  «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم » مقصودش شما بودید.

حرکت با امام تنها راه نجات

خدای متعال یک بشارتی به حضرت آدم داد و گفت شما بروید روی زمین «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدى »(طه/123) و من یک امامی می فرستم و یک چراغ هدایتی برای شما روشن می کنم «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى » شما اگر در سایه او راه بروید، دست شیطان به شما نمی رسد و گم نمی شوید. اگر کسی از این چراغ هدایت فاصله گرفت گم می شود. در جامعه کبیره آمده «ضَلَ  مَنْ  فَارَقَكُم » کسی که از امام جدا شد گم می شود، باید با امام در عالم راه رفت «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدى » من یک چراغی هدایتی را می فرستم و شما در سایه این چراغ راه بروید «فَلا يَضِلُّ» نه گم می شوید «وَ لا يَشْقى » و نه شیطان می تواند شما را از راه به در کند، در راه حرکت می کنید و به مقصد می رسید.

اما اگر از این چراغ فاصله گرفتید «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً»(طه/۱۲۴)  اگر رویتان را از این امام و از این چراغ هدایت برگردانید، که در روایت به ائمه تفسیر شده، اگر کسی اعراض کرد «فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً» عیش دنیایش تلخ و تنگ می شود. همه دنیا را هم به او بدهی در زندان است. کسی که از امام جدا شد، زندگیش در تنگنا قرار می گیرد، ولو که همه امکانات را هم به او بدهی. «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى » روز قیامت هم با کوری ظاهری و باطنی وارد محشر می شود. شیطان خیال می کرد بناست ما با او روی زمین بیاییم و رجز خوانی می کرد و می گفت همه اینها را من جهنمی می کنم. معصوم کارش همین است، این بلایی که تحمل می کند و این درگیری که با شیاطین دارد برای همین است.

این شیاطین هم شیاطین انس و جن هستند؛ همه انبیاء دو نوع شیطان دارند، یکی شیاطین انسی و یکی شیاطین جنی «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن »(انعام/112) شیطان های بزرگی که الان در تاریخ هستند، به تعبیر امام رضوان الله تعالی علیه مثل این شیطان بزرگ زمان ما، کارش همین است و می خواهد بشریت را اضلال و اغوا کند. اگر معصومین نبودند و اگر آنها این بلای سنگین را تحمل نمی کردند و وارد میدان درگیری نمی شدند، عبور ما به سلامت از دنیا ممکن نبود و همه ما در دار دنیا جهنمی می شدیم. ولی وقتی امام آمد و این بلا را تحمل کرد، درهای بهشت در دنیا باز می شود.

ما اگر خودمان را به امام رساندیم و با امام راه رفتیم، از همین جا وارد بهشت می شویم «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي  نَعيم »(انفطار/13) ابرار الان وسط بهشت هستند، آن بهشت آخرت را هم حتما هستند، آن مرحله آخر بهشت است ولی آنهایی که با امام راه می روند همین الان وسط بهشت هستند. «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي  نَعيم وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفي  جَحيم»(انفطار/۱۳-14)  فجار الان وسط جهنم هستند «يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّين »(انفطار/15) البته روز قیامت یک مواجهه ای با جهنم دارند که آن مواجهه خاص قیامت است ولی از الان وارد جهنم می شوند. پس ائمه علیهم السلام، اگر این بلاهای عظیم را در دنیا به خدا قول دادند تحمل کنند و تحمل هم کردند،  این برای عبور دادن ماست.

در روایت آمده که در بعد از ظهر عاشورا نصر و پیروزی بالای سر حضرت آمد و حضرت مخیر شد، با این که همه چیز به حسب ظاهر تمام شده و جوان ها و اصحاب به شهادت رسیدند و سیدالشهداء تنها مانده بود، پیروزی آمد، اگر شما پیروزی را انتخاب کنید همه چیز را به شما برمیگردانیم، کما این که به حضرت ایوب همه چیز را برگرداندند. اما حضرت بین پیروزی و شهادت، شهادت را انتخاب کردند. نکته اش چیست؟ این را مرحوم سید بن طاووس در لهوف نقل کردند که وقتی سیدالشهداء از مدینه بیرون آمد، از حضرت خواستند بیعت بگیرند و ایشان بیعت نکرد و آمدند بیرون به طرف مکه و بعد از مکه به کربلا رفتند. سران جن و فرماندهان مؤمنین جن آمدند محضر حضرت که آقا شما برگردید و ما می رویم وارد درگیری می شویم و کار را تمام می کنیم. حضرت فرمود اگر بنابر این باشد که من از شما تواناتر هستم، چه احتیاجی به شما دارم؟

این امیرالمؤمنینی که مالک اشتر را وارد میدان جنگ می کند و فرمانده جنگ می کند، احتیاجی به مالک اشتر ندارد. زمام عالم باذن الله در دست اوست. فرمود من از شما تواناتر هستم، ولی من باید بروم، من پناهگاه مؤمنین هستم. این شهادت مؤمنین را به سلامت از دنیا عبور می دهد. اگر من به شهادت نرسم، راه گم می شود و شیاطین انس و جن اغوا می کنند و فریب می دهند. پس این بلای عظیم را معصوم قول داده و تحمل می کند.

استقامت امام برای نجات امت

مؤمنین زمان حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام چه غفلتی کرده بودند؟ چون وقتی امام معصوم وجود دارد آدم یک تکلیف خاص دارد، در غیبت هم همینطور است. این غفلت ها موجب شده بود عذاب نازل شود. در کافی آمده که وجود مقدس موسی بن جعفر می فرمایند: خدای متعال من را مخیر کرد که یا من برای به سلامت گذشتن مؤمنین تحمل کنم و یا خودشان مبتلا شوند «فَوَقَيْتُهُمْ  وَ اللَّهِ بِنَفْسِي »(3) به خدا قسم من خودم را سپر آنها کردم چرا که آنها تحمل ندارند.

اگر به مادر بگویند تو مریض بشوی یا فرزندت، گاهی مادر می گوید من مریض می شوم، این تحمل ندارد. حضرت فرمود «فَوَقَيْتُهُمْ  وَ اللَّهِ بِنَفْسِي » من خودم را سپر آنها کردم. این بلای عظیمی که معصومین تحمل کردند و با خدا قولش را بستند که درگیر شوند و وارد این فتنه شوند و پایداری کنند، برای این است که مؤمنین به سلامت عبور کنند. وگرنه شیطان کاری با امیرالمؤمنین ندارد، او با ما کار دارد. این ابتلائات امیرالمؤمنین برای این است که ما به سلامت از وادی دنیا عبور کنیم و به بهشت و توحید و معرفت الهی برسیم.

این بلای عظیمی است که معصومین عهد و قرارش را با خدا بستند و تا آخرین مرحله هم تحمل می کنند. گاهی آنقدر صبر می کردند که، در زیارت ناحیه مقدسه است، «وَ قَدْ عَجِبَتْ  مِنْ صَبْرِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَات » روز عاشورا به حیرت افتادند. جناب سلمان که درجه دهم ایمان را هم دارد و وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمؤمنین مداوما از اسرار پوشیده با او در میان می گذاشتند، در احوالات سلمان آمده که وقتی ماجرای احراق بیت و آن حادثه خانه امیرالمؤمنین پیش آمد و حضرت زهرا سلام الله علیها آن طور مورد اهانت قرار گرفتند، یک خلجانی در دل سلمان واقع شد.

امیرالمؤمنین وقتی او را دیدند، فرمودند سلمان بیعتت را تجدید کن. می دانید چه چیزی در دل سلمان گذشت؟ سلمان که هزار بار اگر آنجا شهید می شد اصلا برایش مهم نبود، برای همه چیز آماده بودند ولی در دلش گذشت که وجود مقدس امیرالمؤمنین که صاحب اسم اعظم است و اگر اراده کند عالم در اختیار اوست، تا کجا حضرت تحمل و صبر می کنند.

صبر را حضرت امیر می کنند ولی آنقدر سخت است که سلمان با آن درجه دهم ایمان و با این که اهل سر است و اسرار عالم را می داند، یک جایی خلجان در دلش پیدا می شود. البته این فوق مقامات ماست، ما که نمی فهمیم جناب سلمان چه بوده و چه کرده است. آنها صبر می کنند و تا آخر هم می ایستند. در گودی قتلگاه همه چیز تمام شده و خون از زخم های حضرت جاری است و دشمن حضرت را محاصره کرده، آن وقت حضرت عرضه می دارد «الهي رضا بقضائك و تسليما لامرك و لا معبود سواك يا غياث المستغيثين» دست من را بگیر و من را رها نکن، ای فریادرس کسانی که استغاثه به تو می کنند. این جمله یعنی چه؟ این جمله یعنی خدایا نکند مثل داستان حضرت ابراهیم مچ من را بگیری و بگویی بس است. من تا آخر خط ایستادم، من را کمک کن. باید این سر از تن جدا بشود، باید این پیکر زیر سم اسب ها برود، باید این سر به نیزه ها برود، باید اهل بیتم اسیر شوند، من ایستاده ام. پس معصومین در تحمل بلا ایستادند.

در نقل است که هارون یک کسی را فرستاد و گفت برو به موسی بن جعفر علیهما السلام بگو من نذر کرده ام تا شما اقرار به گناه نکنید من آزادتان نکنم، اقراری کنید تا من شما را آزاد کنم، که خودش هم مضطرب شده بود. حضرت فرمود موعد ما با آنها آخرت، ما در دنیا صبر می کنیم. خیلی هم از عمر من باقی نمانده، به او بگویید ایشان صبر کردند. در این صلوات مخصوصه حضرت موسی بن جعفر گفته شده «وَ الْمُعَذَّبِ  فِي  قَعْرِ السُّجُونِ  وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُود» در عمق سیاه چاله ها جوری در قل و زنجیر بودند که همه استخوان های حضرت نرم شده بود. در زیارت جامعه ائمة المؤمنین این تعبیر است «وَ مُكَبَّلٍ  فِي السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِيدِ أَعْضَاؤُه » سنگینی آهن استخوان های حضرت را نرم کرده بود. آنها پای حرفشان با خدا هستند.

الان وجود مقدس امام زمان صبر می کند. حضرت باید استقامتی کنند تا عالم را عبور بدهند. آنها استقامت می کنند، آنها کوتاه نمی آیند. ما کجا ایستاده ایم؟ ما می توانیم خودمان را کنار بکشیم و بگوییم سری که درد می کند را دستمال نمی بندند، می توانیم بشویم عبیدالله حر که سیدالشهداء آمدند در راه کوفه به او گفتند تو عثمانی هستی، وضعت خوب نیست، من شفاعتت می کنم، بیا با من برویم. گفت آقا من از کوفه بیرون آمدم، نه با شما هستم و نه با بنی امیه، اگر مرکبم را می خواهید به شما می دهم، مرکب تندرویی است، شما هم فرار کنید و بروید. حضرت فرمود اگر خودت نیایی ما مرکبت را می خواهیم چه کار کنیم؟ آدم اینطور می شود.

باید حبیب بشوی و وسط بلا بروی. شب عاشورا هم وقتی سیدالشهداء می فرماید عهدم را برداشتم، یکیشان می گوید آقا ای کاش هزار جان داشتیم و در راه شما می دادیم، یک جان که قابل ندارد. یک عزیزی می فرمود من خیلی به سعید بن عبدالله علاقه داشتم و دارم، به خاطر این که سپر شد تا سیدالشهداء نماز بخوانند. خواب دیدم عاشوراست و رفتم سعید بن عبدالله را پیدا کردم، رشید بود و سیمای عربی بسیار زیبایی داشت. گفتم سعید، تو چطور تیرها را به جان خودت خریدی و حضرت نماز خواندند؟ خیلی سخت است که سیزده چوبه تیر به بدن یک آدم بماند، یکی هم آدم را از پا در می آورد. با سر و دست و سینه اش اشاره کرد به امام حسین و گفت «حب الحسین» محبت امام حسین این کار را با من کرد.

آدم می تواند صف خودش را جدا کند و عافیت طلب باشد ولی اگر صف خودت را از معصوم جدا نکردی، پر آن بلا شما را هم می گیرد. هرچه نزدیکتر باشی کار سخت تر می شود. اگر در عاشورا بیایی باید به شهادت برسی، باید اهل بیتت کنار اهل بیت سیدالشهداء اسیر شوند. از آن طرف آدم می تواند عافیت طلب باشد و زن  بچه خودش را در پناه بگذارد و اهل بیت سیدالشهداء در اسارت بروند، می شود آنها را هم بیاورد و بگوید اگر بناست اهل بیت امام حسین اسیر شوند، بگذار اهل بیت من هم اسیر بشوند. اینجاست که یک مقداری کار سخت می شود.

البته سپر بلا معصوم است، «فَوَقَيْتُهُمْ  وَ اللَّهِ بِنَفْسِي » حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه فرمود من خودم را سپر مؤمنین کردم و بلا را خریدم که اینها سالم بمانند. ولی اگر در این صحنه با امام ایستادید، پر سختی ها شما را هم می گیرد و شعاعش روی شما می افتد. به امیرالمؤمنین عرض کرد آقا خیلی دوستتان دارم. حضرت فرمود آماده بلا باش، من وسط بلا هستم، اگر من را دوست داری به سراغ تو هم می آید. اگر صفمان را جدا نکنیم سختی ها می آید، اینجاست که کنار معصوم ایستادن یک مایه ای می خواهد.

وظیفه مؤمن، ایستادگی در کنار امام

در زمان امام صادق علیه السلام ابومسلم از خراسان به اسم دفاع از حقوق اهل بیت قیام کرد و بعد به نفع بنی عباس تمام شد. خیلی به امام صادق فشار می آوردند که آقا شما پا در وسط بگذارید، میدان برای شماست. امام صادق فرمود این برای ما نیست، این برای دیگران است، اینها به دنبال ما نمی آیند. حضرت گول اینها را نخوردند و همراهی نکردند. از جاهای گوناگون خیلی ها می آمدند که آقا بیایید ما آماده هستیم، چرا شما دست به قیام نمی زنید؟

از خراسان یک نفر آمده بود محضر امام و گزارش می داد که آنجا صد هزار نفر آماده رزم هستند، اگر شما پا به میدان بگذارید به نفع شما در میدان می آیند، بنی امیه هم که تضعیف شدند و شرایط آماده است. همینطور که آن فرد صحبت می کرد، حضرت به خادمشان گفتند تنور را روشن کن، وقتی تنور داغ شد فرمود آقای خراسانی تشریف ببرید در تنور بنشینید. او شروع کرد به عذرخواهی کردن که آقا مگر من حرف بدی زدم، من گفتم ما آماده به خدمتیم. بعد حضرت بحث را به سمت دیگری کشیدند.

ابوهارون مکی آمد و با حضرت سلام و علیک کرد. حضرت فرمود جناب ابوهارون بروید در تنور بنشینید، ابوهارون کفش هایش را رها کرد و رفت در تنور نشست. بعد حضرت شروع کردند از خراسان گفتن، آن مرد میگوید دیدم که حضرت مثل کف دست خراسان و تک تک آدم ها را می شناسند و لازم نیست که من به حضرت خبر بدهم. یک مدت گذشت بعد حضرت فرمودند بلند شویم و برویم یک سر به این دوستمان بزنیم، آمدم دیدم وسط آتش مثل گلستان نشسته است. فهمیدم بحث این نیست که امام می خواهد ما را بسوزاند.

بعد حضرت فرمودند چند نفر آدم اینگونه دارید که پای حرف ما بایستد؟ به نظر شما امتحانی که حضرت از مالک اشتر گرفت راحت تر از امتحانی بود که امام صادق از ابوهارون مکی گرفت؟ قرآن ها را که سر نیزه زدند، حضرت فرمودند اعتنا نکنید. مالک تا یک قدمی خیمه معاویه رفت، سالهاست که برای کندن این خیمه جنگیدند، وقتی به یک قدمی خیمه رسید، حضرت فرمود شمشیرت را غلاف کن برگرد. آنجا به حضرت گله و اعتراضی نکرد، شمشیر را غلاف کرد و برگشت. در دلش هم گلایه ای نداشت. آیا این سخت تر نیست؟

آیا امتحان حضرت سیدالشهداء ظهر عاشورا سخت تر از امتحان ابوهارون مکی نبود؟ همراهی با امام یک الزاماتی دارد و گاهی سخت می شود. راه اینجا آمادگی می خواهد. ما وقتی در حرم به محضر امام رضا علیه السلام می آییم، باید بیاییم عهدمان را نو کنیم. امام رضا علیه السلام است فرمود هر مأمومی عهدی با امام خودش دارد. تمام عهد با زیارت تمام می شود، ما می آییم و به امام رضا عرض می کنیم که ما خدمت شما هستیم. ما به پای قولی که دادیم، ایستادیم. اگر در عالم میثاق و در جاهای دیگر ما به شما دست دادیم سختی ها موجب نمی شود که ما شما را تنها بگذاریم. قولمان را با حضرت تجدید می کنیم. آنها پای حرفشان ایستادند «أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصيرا» آنها برای عبور دادن ما از فتنه های عالم ایستادند و صبر کردند.

الان امام زمان ارواحنا فداه با تمام وجود استقامت می کنند تا عالم به مقصد برسد. ما اگر بخواهیم کنار حضرت بایستیم، باید آماده سختی هایش باشیم، باید مثل ابوهارون مکی بشویم. زیارت برای همین است. نمی گویم دنیا نخواهید، دنیایتان را هم از امام رضا بخواهید، فرمود نمک طعامتان را هم از ما بخواهید. همه چیز را از مجرای امام می خواهیم. نمکمان هم می خواهیم از دست امام رضا به ما برسد، لقمه مان هم می خواهیم از سر سفره امام زمان باشد، همسرمان هم می خواهیم همسر لایقی باشد و جزو مؤمنین و دور و بری های امام زمان باشد، همه چیز را از امام زمان می خواهیم.

ولی مهمترین چیز ولایت خودشان است. تحمل ولایت صعب مستصعب است، یک جایی کار سخت می شود و ما می آییم حرم و از امام رضا همین را می خواهیم که آقا به ما توفیق بدهید که ما کنار شما بایستیم. وقتی کوره داغ  می شود و امتحان ها سخت می شود، ما از شما جدا نشویم. اصلا زیارت برای این است که ما را دعوت می کنند اینجا و ما را برای همراهی شان آماده می کنند.

امام چه نیازی به همراهی ما دارد؟ سیدالشهداء این را به همه عالم فهماند، در شب عاشورا به قمر بنی هاشم فرمود شما هم دست بنی هاشم را بگیرید و بروید. این عین محبت است ولی در عین محبت یک نکته ای در آن است، معصوم به احدی احتیاج ندارد. در حدیث آمده بهترین انفاق مالی است که در راه امام می دهید، ثوابش بی نهایت است. ولی اگر خیال کردید امام احتیاج دارد، مشرک می شوید. امام چه احتیاجی دارد؟ کلید خزائن عالم را جناب جبرئیل برای حضرت آورد و حضرت رد کردند. احتیاج به پولهای ما دارد؟ ولی اگر می گیرد برای چه چیزی می گیرد؟ می فرماید پیامبر ما «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»(توبه/103) صدقه را از آنها بگیر چرا که وقتی پولشان به دست تو می رسد، جانشان پاک می شود و خودشان را پاک می کنند. امام چه احتیاجی به جان من و شما دارد؟ ما جانمان احتیاج دارد که به امام و سرچشمه وصل شود و زنده شویم.

ما برای همین زیارت می آییم. زیارت که می آییم از حضرت بخواهیم که آقا به ما محبتی بدهید که هیچ چیز ما را از شما جدا نکند. اگر همه عالم فتنه و زلزله شد، ما کنار شما باشیم و زلزله ها در ما تزلزل ایجاد نکند و از شما جدا نشویم. ثمره زیارت ما باید این باشد. همه چیز را از ایشان بخواهید. ما دنیایمان را هم باید از معصوم بگیریم. دنیایی که از دست معصوم نباشد به درد نمی خورد. اصلا حلال نیست. حلال آنی است که از ناحیه معصوم می آید. همسر خوب را باید از معصوم گرفت، خانه خوب را باید از معصوم گرفت، مشکلات مان را باید به دست آنها حل کنیم.

ولی مهمترین چیزی که ما باید بخواهیم این است که از آنها جدا نشویم، امتحان ها و فتنه ها، سختی هایش ما را جدا نکند. ان شاء الله مثل اصحاب سیدالشهداء باشد، مثل اصحاب خواص معصومین دور و بر معصوم تا آخرین قدم بایستیم و کنار امام زمان باشیم. هر وظیفه ای که حضرت روی دوش ما گذاشت سختمان نشود. اگر آماده شدیم بار تکالیف و رشد می آید. این که گاهی به ما خیلی تکلیف نمی دهند، به خاطر این است که خیلی آماده نشدیم و نمی خواهند به ما سخت گیری کنند. محبت و لطف دارند و پرچم را می دهند به دست کسی که می تواند آن را نگاه بدارد.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 287

(2) تفسير العياشي، ج 2، ص: 9

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 260