نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

امام سجاد علیه السلام ابلاغ کننده امر الهی در تولی به امیرالمومنین بعد از عاشورا/ قلب جایگاه معرفۀ الامام

 

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 23 شهریور ماه 99 است، که مناسبت شهادت امام زین العابدین علیه السلام  در منزل جناب زهراپور ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ بعضی اشکال می کنند که چرا پیامبران از جنس خود ما هستند و به ظاهر این اشکال درست است ولی باید بدانیم که اگر فرستادگان الهی از عوالم دیگر و مثلا از ملائکه بودند آن وقت برای ما قابل دسترس نبودند و اشکال باز هم باقی بود و قرآن می فرماید اگر از جنس ملک هم بود باید در لباس خود شما نازل می شد تا ارتباط با عالم شما برقرار شود و انسان از همین جهان ماده باید از طریق امام وصل به جنت بشود و ایمان انسان با شناخت امام تکمیل می شود و نور امام باید در قلب انسان وارد شود که البته امتحان قلب این مسیر را فراهم و هموار می کند.

از جنس انسان بودن فرستادگان الهی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . یکی از نکاتی که از روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود و اصل این معنا هم در قرآن مکرر ذکر شده این است؛ حجت هایی را که خدای متعال برای ما می فرستد به خصوص ائمه هدات معصومین علیهم السلام حتما یک جنبه بشری دارند و در قالب بشر برای ما نازل می شوند، در قرآن مفصل این هست که وقتی انبیاء الهی می آمدند یکی از اشکال هایی که می کردند این بوده که اگر پیامبری از طرف خدا بخواهد بیاید واسطه بین ما و خدای متعال باشد این باید ملک باشد. چرا ملکی نیامده، و خدای متعال اگر بخواهد کسی را بفرستد یک شخصی را در قالب ملک باید بفرستد و با ما یک تفاوتی داشته باشد. به یک معنا هم درست می گفتند اشکالشان این بود که شما تبعیت می کنید از یک بشری مثل خودتان، از کسی که مثل خودتان است چرا تبعیت می کنید. باید یک شخصی باشد با شما تفاوت داشته باشد اگر مثل خودتان هست چرا پیامبر است چرا خود شما پیامبر نباشید اشکال به حسب ظاهر وارد است.

 ولی بیانی که قرآن دارد می فرماید که «وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ»(انعام/9) اگر بنا بود ملک هم قرار بدهیم او را به صورت بشر قرارمی دادیم و «لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا» ولو پیامبر را ملکی قرار بدهیم حتما او را بشر قرار می دادیم و آن امری که مایه التباس و اشتباه شده باز هم آن امر را پیش می آوردیم. باز هم همان لبس و اشتباه پیش می آمد! این یک نکته اساسی است اگر از آن نکته آدم رها نشود این اشتباه همیشه هست. این پوشش و خطا همیشه هست. باید سعی بکنیم که از این نقطه خطا رها بشویم که اصل حرف درست است که آن کسی که واسطه بین ما و خدای متعال است اگر بنا باشد یک شخصیتی مثل خود ما باشد خب خود ما که هستیم، چه ضرورتی دارد شخص دیگری بیاید پس او نباید مثل ما باشد.

این نکته کاملا دقیقی است ولی یک نکته مهم دیگری هم هست که اگر بنا بشود آن فاصله پر بشود باید آن شخصی که مربوط به عوالم دیگر است و در عوالم دیگر حضور دارد، عوالمی که ما آنجا نیستیم و به همین دلیل است که ما پیامبر و امام نیستیم. آن کسی که آن عوالم را پر می کند در همه آن عوالم هست باید اگر می خواهد حجت الهی تمام شود و ارتباط بین ما و خدای متعال را برقرار کند در عالم ما تنزل کند، اگر در عالم ما تنزل پیدا نکند که عالم ما عالم بشری است باز آن خلاء پر نمی شود.

لزوم ورود امام در عالم دنیا برای هدایت

یعنی اگر آن شخصی که می خواهد بین ما و خدای متعال واسطه بشود –در آن عوالمی که ما حضور نداریم و نمی توانیم تلقی از حضرت حق داشته باشیم- این خلاء را پر نکند، سفیر خدا نیست بلکه مثل خود ماست. این اشکال ابتدائا اشکال خیلی خوبی است ولی از آن طرف هم اگر کسی این خطا را کرد؛ آن کسی که خلاء را پر می کند دیگر نباید بشر باشد باز اشکال برمیگردد! اگر در عالم بالاست دست ما به او نمی رسد.

در روایتی از کتاب کافی تحت عنوان اضطرار به حجت الهی نقل شده که از ملحدین زمان امام صادق علیه السلام با حضرت یک گفتگویی دارد و می رسد به اینجا؛ حضرت می فرماید حالا اگر ثابت شد یک صانع حکیمی هست ما که با او ملامسه ای نداریم نه لمسش می کنیم نه می بینیمش نه حرفش را می شنویم پس حتما باید یک واسطه در کار باشد. که او بتواند سخن خدا را بشنود با خدای متعال ارتباط برقرار کند تا او بتواند واسطه بین ما و خدای متعال باشد. حالا این واسطه ای که می خواهد بین ما و حضرت حق باشد از یک طرف هم باید بیاید در عالم ما تنزل پیدا کند و الا اگر او هم در عالم بالا باشد باز دست ما به او نمی رسد پس اشکال تکرار می شود. همینطوری که دست ما به خدا نمی رسد به او هم نمی رسد.

«خَلَقَكُمْ  أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا فَجَعَلَكُمُ اللَّهُ  فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»  شما در مرحله ای از یک طینتی خلق شده اید که دارای مقامی هستید. «وَ أَنَّ أَرْواحَکمْ وَ نُورَکمْ وَ طِینَتَکمْ واحِدَةٌ» این یک مقام است، ولی اگر امام در آن مقام بماند باز اشکال باقی می ماند. پس باید تعین پیدا کند. این که در اذن دخول حرم امام وقتی می خواهیم مشرف شویم می گوییم –مرحوم مجلسی در اذن دخول دوم یک تعبیری نقل کردند که خیلی لطیف است- «يَقُومُونَ  مَقَامَهُ  لَوْ كَانَ حَاضِراً فِي الْمَكَانِ» خدا اگر حاضر می شد در مکان می شد امام رضا، ولی خدای متعال در مکان حاضر نمی شود به معنای این که تعین در مکان پیدا کند.

امام «يَقُومُونَ  مَقَامَهُ  لَوْ كَانَ حَاضِراً فِي الْمَكَانِ» اگر اینطوری نباشد امام نیست خیلی واضح است. لذا حضرت در آن حدیثی که عرض کردم از یک طرف می فرمایند که امام باید واسطه بین ما و خدای متعال باشد و این خلاء را پر بکند لذا باید پوشش بشری داشته باشد. تعبیر بسیار لطیفی در آنجا هست که در روایات دیگر هم هست ولی در این روایت نورانی خیلی صریح است، حضرت می فرمایند «غَيْرَ مُشَارِكِينَ  لِلنَّاسِ  فِي أَحْوَالِهِمْ عَلَى مُشَارَكَتِهِمْ لَهُمْ فِي الْخَلْقِ»(1) امام در عین این که در خلق و ترکیب با ما مشارک است یعنی خلق است و در عالم ترکیب هم آمده، ولی در هیچ یک از احوالات دیگر با ما مشارکت نمی کند. اگر این لباس را نمی پوشید مشکل می شد اگر این لباس را پوشیده و در آن عوالم حضور نداشت باز می شد مثل خود ما، این خلط و اشتباه وقتی رفع می شود که ما بفهمیم که این شخصی که لباس بشر پوشیده بالاتر از همه ملائکه است.

می گویند چرا ملک نیست؟! قرآن می فرماید ملک هم بود وقتی می خواهد به عالم شما ارتباط پیدا کند باید در لباس شما می آمد و الا ارتباط با عالم شما برقرار نمی شد. لذا وقتی می خواهیم با عالم ملائکه ارتباط برقرار کنیم باید وارد عالم ملکوت شویم، اگر وارد عالم ملکوت نشویم ارتباط با عالم ملائکه برقرار نمی شود. ملائکه لباس ما را نمی پوشند ما باید وارد عالم ملائکه بشویم تا با ملائکه ارتباط برقرار کنیم، اما امام اینطوری نیست. امام با این که فوق عالم ملائکه است لباس ما را می پوشد، او می آید با ما ارتباط برقرار می کند.

«خَلَقَكُمْ  أَنْوَاراً» بله، در یک مرحله ای از خلقت نور بودند. چند عالم بین ما و مقامات امام است که در روایات مفصل آمده است. گاهی می فرماید هفتاد هزار عالم بین ما و امام علیه السلام است. امام اگر از آن عوالم در عالم نیاید همان مشکل ارتباط با حضرت حق تکرار می شود. عالم ما عالم خصلت های بشری است. می آید در عالم ما یعنی خصلت بشر پیدا می کند. ولی نکته این است که این بشر اگر آن جنبه ها را هم نداشته باشد اشکال وارد است؛ آدمی مثل خودتان را جلو انداختید دنبال سر او چرا راه می افتید؟

لذا اگر ما بخواهیم این امر جبران بشود باید این امامی که نازل شده در آن سیمای فوق بشری بشناسیم آن جنبه فوق بشری اگر شناخته نشد انسان نمی تواند با او راه برود. اگر فقط جنبه بشری را می بینید پس نمی توانید از او استفاده کنید. یعنی کسی که در عالم بشری نازل شده و ظرفیت بیش از این عالم را هم ندارد نمی تواند ما را در عوالم دیگر هدایت کند نمی تواند سفارت بین ما و خدای متعال داشته باشد. اگر هم در عالم ما نیاید باز این اتفاق ها نمی افتد. هر دو جنبه باید جمع بشود.

امام دارای اسمای حسنای الهی

 لذا فرمود که در عین این که در خلق و ترکیب مثل شماست در هیچ چیز دیگری با شما مشابهت ندارد. حالا به اندازه ای که این جنبه های فوق بشری را ما می شناسیم به همین اندازه می توانیم با امام راه برویم و به اندازه ای هم که محجوب از آن جنبه ها هستیم به همان اندازه از رفتن با امام محرومیم و به همان اندازه از ارتباط با خدای متعال محرومیم. یعنی به همان اندازه از درک مقامات توحیدی محروم می شویم. البته در جلسه دیگری باید مفصل بحث شود آن امامی که واسطه بین ما و خداست چه خلاء هایی بین ما و خدا را پر می کند و ما چه جنبه هایی را می توانیم از امام درک بکنیم و چه عوالمی را طی بکنیم.

در یک کلمه قرآن وقتی می خواهد این را بیان کند می فرماید «وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»(اعراف/180) ائمه علیهم السلام اسماء حسنای الهی هستند اگر می خواهید خدا را عبادت کنید از طریق اسماء حسنا عبادت کنید. در یک کلمه اش یعنی تمام اسماء حسنای الهی که خدای متعال آفریده که این اسماء طریق معرفت اند طریق عبادت اند. بدون آنها نه خدا شناخته می شود نه خدا عبادت می شود. طریق اسماء، ائمه علیهم السلام هستند این در یک کلمه اش، ولی وقتی می خواهد تفصیل بدهد خب اسماء حسنای الهی در قرآن مفصل آمده اند، «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ»(حشر/23) این اسماء حسنای الهی باید در امام تجلی پیدا کند. امام آن اسماء حسنای الهی را، هم در مقام بشری دارد و هم در مقام فوق بشر، یعنی اینطور نیست که در این جنبه بشری امام آن اسماء حسنا نیست، بلکه نازل شده آن است، ولی این طور هم نیست آن اسماء حسنای الهی که در امام محقق شده و ما به وسیله او باید خدا و امام را بشناسیم فقط در همین جنبه بشری امام خلاصه بشود.

لذا جنبه بشری امام هم واجد آن اسماء حسنی است، اینطور نیست امیرالمومنین که در عالم ما آمده دیگر صاحب اسماء حسنای الهی نیستند. اگر اینطوری باشد طریق عبادت قطع می شود. این که در روایات فرمودند خدای متعال اسماء را آفرید -در اول کتاب توحید مرحوم صدوق در خلقت اسماء این بحث را می آورند- تا بشود خدا را شناخت. اگر خدای متعال اسماء را خلق نمی کرد شناخت خدا و عبادت خدا ممکن نمی شد. خدای متعال اسماء را آفریده تا ما بتوانیم خدا را بشناسیم.

تنزل اسماء حسنای الهی در عالم ما

 در همان روایت کافی وقتی می خواهد خلقت اسماء را توضیح بدهد، میفرماید خدا اسمی آفرید که یک جنبه اش اسم «مستأثر» است حالا به تعبیر من ظهور در سه اسم پیدا کرد بعد از هر کدام از این اسماء با سه اسم آفریده شد تا می رسد به سیصد و شصت اسم یعنی ظاهر و باطن این اسماء را توضیح می دهد. باید بروی تا به آن مقام بالاتر برسی.

پس اگر این اسماء در عالم ما نازل نشود راه عبادت قطع می شود، اگر اسماء خلق شده برای عبادت، اگر اسماء خلق شده برای معرفت وقتی در عالم ما هم بیاید باید آن اسماء حسنا باشد، نمی شود آن اسماء حسنی وقتی که امام در عالم ما می آید نباشد. اگر ما با نور خدای متعال هدایت می شویم وقتی هم این نور تا عالم ما می آید هم باید نور الهی باشد. این سیری که در آیه نور توضیح داده شده از جریان هدایت الهی «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(نور/35) این نور الهی اگر در شخص نبی اکرم در عالم بالا متمثل می شود حضرت می شوند مثل نور خدا، بعد قلب حضرت می شود چراغدان نور الهی. آن نور الهی در این چراغدان تنزل پیدا می کند، عوالم را روشن می کند، عوالم خلقت با او نورانی می شوند تا می آید «فی بیوت» این همان چراغ کرامت است.

فی بیوت همان چراغ است که در عالم ما روشن شده و تنزل پیدا کرده یعنی همان حقیقت در عالم بالا هست ولی در عالم ما در مرتبه نازله آمده و خلق شده است. اسماء حسنی را خدای متعال وقتی آفرید فقط در عالم بالا نیافرید؛ اگر در عالم بالا می آفرید امکان این که ما با او عبادت کنیم فراهم نمی شد.

اگر اسماء حسنای خدا فقط در عالم بالا بود امکان اینکه با آن خدا را بشناسیم فراهم نمی شد این اسماء حسنی باید بیاید در عالم ما. همان اسماء حسنا در عالم ما نازل می شود یعنی امیرالمومنین در عالم ما هم آن اسم اعظم الهی است که همه اسماء حسنا در اوست اما به اندازه ظرف این عالم، لذا ما وقتی در این عالم می خواهیم به معرفت برسیم باید اینجا هم با امام به معرفت برسیم ولی اگر کسی اسماء حسنای الهی را در این عالم شناخت به حقیقت ایمان رسیده است و ایمانش کامل شده وقتی معرفت و ایمانش به خدای متعال کامل می شود که در مقامات اسماء حسنای الهی سیر کند.

معرفت های خاص در هر درجه از ایمان

عبادت در منزلت معرفت ظاهری به امام غیر از عبادت در منزلت باطنی امام است. کما این که مثلا در همین عالم عبادت می کنیم و خدا را می شناسیم یک معرفتی داریم و ما درجاتی از ایمان داریم. از درجه یکم تا دهم که در روایات آمده، مومنی که در درجه یکم خدا را می پرستد، خدا را می شناسد؟ بله، عبادت خدا را می کند؟ بله. کافر نیست و منافق نیست، مومن است خدا را عبادت می کند به معرفت خدا رسیده است به ایمان بالله رسیده است و نور ایمان در وجود او در قلب او در قوای او منتشر شده است ولی معنایش این است که خدا را کامل شناخته؟ هرگز، با این که در منزلت اول ایمان خدا را می پرستد اما اگر به وادی دوم ایمان رفت، معرفت دیگر و عبادت دیگری پیدا می شود. این نماز دیگر نماز قبلی نیست. در مقام سوم ایمان رفت، این نماز دیگر نماز قبلی نیست.

این که من در احوال بعضی از بزرگان دیدم، مرحوم آقا سید احمد خوانساری دو بار هشتاد سال نمازش را قضا کرده و گفته اینها نماز نیست؛ نه از باب این که احکام فقهی نماز را احتیاط می کردند، به نظر من این نیست. وارد یک منزلت دیگری از ایمان شده می گوید آن نماز چه نمازی بود که خواندیم، لذا تدارک می کند. چطور ما اگر در منزلت خودمان بفهمیم نماز بی وضو خواندیم همه نمازهایمان را اعاده می کنیم و می گوییم سی سال نماز خواندیم و غسل باطل بوده یا وضو باطل بوده لذا اعاده می کنیم، وقتی می رود در منزلت بالاتر ایمان نگاه می کند به پایین می بیند عبادت می کرده یا معلق بازی بوده است. دیده اید طفل گاهی می آید می ایستد تکبیر می گوید معلق بازی می کند، تشویقش می کنید به به درست است نماز است بله هم نماز است هم نماز نیست، وقتی نگاه می کند نماز قبلی خودش را می گوید ما در دنیا معلق بازی می کردیم. دوباره از نو هشتاد سال نمازش را می خواند.

حالا این فقط نماز است همه چیز ما همینطور است وقتی نماز آدم باید اعاده بشود فرمود «فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا»(2) شاخص همه اعمال ما این نماز است. خب اگر این نماز را نتوانستید درست بخوانید پس روزه هم همچنین زکات هم همچنین خمس هم همچنین همه را باید دوباره اعاده کنی، منتها خدای متعال تفضلا تدارک می کند، آن یک سخن دیگری است. همینطوری که در درجات ایمان اینگونه است مومنی که در درجه دوم ایمان است واقعا پایش روی زمین است ولی در عالم درجه دوم ایمان است لذا حشر و نشرش عوض می شود یک حقایقی در عالم مقام دوم ایمان است که با آن حشر و نشر دارد و این پایینی با او حشر و نشر ندارد.

سیر تنزل نبی اکرم صلی الله علیه و آله در عالم ما

اگر مقامات ایمان و درجات معرفت را به درجات سیر در اسماء حسنای الهی بدانید یعنی به درجات معرفت امام و  به درجات سیر در وادی ولایت امام بدانید «أری رَسولَهُ بِقَلبِهِ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ما أحَبَّ»(3) امام از یک سو در عالم حضرت حق در یک مقامی است که همه عوالم آنجا غایب اند و حضوری ندارند «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ»(اسرا/1) آن مقامی که در معراج حاصل می شود آن مقامی است که بین او و عبد مطلقش هست. هیچ کس دیگری حتی جبرئیل هم حضور ندارد جبرئیل که قوای عالم ذیل او هستند هم حضور ندارد چون عالمی است فوق عالم جبرئیل و حتی فوق عالم انبیاء، ولی حضرت آنجا حضور دارند.

ولی این پیامبری که تمام حقایق ایمان در او ظاهر شده است و تمام اسماء حسنای الهی در او هست «أَرَى رَسُولَهُ بِقَلْبِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ مَا أَحَبَّ» و نور عظمت الهی را مشاهده کرده است در عوالم ما تنزل پیدا کرده است، و باید توجه داشت که یک تنزلی حضرت دارند که به تدریج در عالم ما آمده اند، فرمود خدای متعال نبی اکرم را آفرید بعد از نور او دوازده عالم آفرید، در عالم اول دوازده هزار سال و همینطور در عوالم بعد ادامه داد و آنها را نورانی کرد آنها را عبور داد بعد وارد عالم بحار شد بعد تازه خدای متعال از قطرات عرق وجود مقدس حضرت، انوار انبیاء را آفرید. این مقام بالاخره تنزل پیدا کرد و به عالم ما رسید و انبیاء آمدند خود حضرت هم آمد، این تنزل تدریجی حضرت است. ولی حضرت یک تنزل دفعی هم دارند و معراج یعنی همین که حضرت می روند معراج و دوباره در عالم ما برمیگردند وقتی هم برمیگردند حلقه در هنوز تکان می خورد. این حقیقتی که همه این عوالم را پر کرده، درجات معرفت است و درجات از درجات سیر با امام حاصل می شود.

ایمان کامل با شناخت مقام نورانی امام

امیرالمومنین فرمود «لَا يَسْتَكْمِلُ  أَحَدٌ الْإِيمَانَ  حَتَّى  يَعْرِفَنِي  كُنْهَ  مَعْرِفَتِي  بِالنُّورَانِيَّةِ»(4) مومن ایمانش کامل نمی شود تا من را در مقام کنه نورانیتم بشناسد. پس امیرالمومنین را در این عالم هم بشناسی عالم ایمان است. امام در این عالم یک خانه ای دارد اگر شما در همین عالم هم وارد این بیوت اذن الله شوید به مقامات آن رسیده اید. آیه نور بیوت ائمه را در عوالم مختلف توضیح می دهد که نبی اکرم بیتش در عالم ما کجاست و در عالم ملائکه کجاست؛ در همین عالم ما هم که حضرت، آن حقیقتی که مثل نور خداست آمده است در عالم و لباس بشر پوشیده است همین که وارد خانه نبی اکرم در این عالم شوید از انوار حضرت برخوردار می شوید چون وارد معرفت و وارد مقام ذکر شده ای. ولی آدم باید به مقامات اسماء حسنا سیر کند تا برسد به حقیقت اسم اعظم یا به تعبیری باید به درجات نازل شده نور الهی سیر کند تا به مثل نور خدا برسد.

«لَا يَسْتَكْمِلُ  أَحَدٌ الْإِيمَانَ  حَتَّى  يَعْرِفَنِي  كُنْهَ  مَعْرِفَتِي  بِالنُّورَانِيَّةِ» در این حدیث حضرت فرمودند مقام کنه نورانیت را بشناسیم اگر اینطوری شوید «امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِرا» آن عبدی که خدای متعال قلبش را امتحان کرده و آماده اش کرده برای این که حقیقت ایمان را عطا بکند این حقیقت است. حقیقت ایمان همین کنه معرفت نورانیت است. آن مقام کنه نورانیت با قلب شناخته می شود، و این چطوری حاصل می شود؟ باید نور امام به قلب برسد. این خورشید که نورش در عالم ما تنزل پیدا می کند به قلب ما وارد می شود قلب ما خیلی عوالم عجیبی دارد. یک بار نور امام در منزلت پایین امام به قلب مومن می رسد. یک بار نور امام در مقام کنه نورانیتش به قلب مومن وارد می شود اگر نور امام در مقام کنه نورانیت به قلب انسان رسید کمال ایمان می شود.

از این عبارت اینطوری استفاده می شود «امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ» کمال ایمان و معرفت به امام در مقام کنه نورانیت به قلب عطا می شود لذا قلب باید امتحان بشود قلب را خدا امتحان می کند امتحان قلب هم ریاضت های خداست همینطوری که در باب معصومین در زیارت «جامعۀ ائمۀ المومنین» است «أَنَّى  وَ لَكُمُ  الْقُلُوبُ  الَّتِي  تَوَلَّى  اللَّهُ  رِيَاضَتَهَا بِالْخَوْفِ  وَ الرَّجَاءِ» قلوب شما را خدای متعال مستقیماً به دست گرفته و خودش تولی کرده و با خوف و رجاء قلب را ریاضت داده است و هیچ واسطه ای در کار نبوده است. لذا کجا ملَک می تواند به شما برسد.

«لاَ يَسْبِقُكُمْ ثَنَاءُ الْمَلاَئِكَةِ فِي الْإِخْلاَصِ وَ الْخُشُوعِ وَ لاَ يُضَادُّكُمْ ذُو ابْتِهَالٍ وَ خُضُوعٍ » چرا ملائکه در اخلاص و خشوع به شما نمی رسند؟ چون «أَنَّى  وَ لَكُمُ  الْقُلُوبُ  الَّتِي» شما صاحبان آن قلوبی هستید که «تَوَلَّى  اللَّهُ  رِيَاضَتَهَا بِالْخَوْفِ  وَ الرَّجَاءِ» خدای متعال خودش قلبتان را ریاضت داده است پس وقتی اینطوری شد آن ایمان که به آن قلب عطا می شود ایمانی است که به هیچ کس دیگری عطا نشده، اگر خدای متعال ما را هم امتحان بکند و آماده بشویم این قلب را سیر بدهد در درجات امتحان تا به جایی برسد که ظرفیت پیدا بکند که کنه نورانیت امام را بشناسد وقتی آماده شد آن وقت امام با آن منزلت نورانیتش در قلب مومن ظهور پیدا می کند.

این که فرمود نور امام در قلب مومن از خورشید وسط روز روشن تر است، این نور درجات دارد، امام یک موقعی در منزلت اول ایمان در قلب مومن ظاهر می شود این قلب هم خورشید می شود ولی یک موقع در منزلت درجه دهم ایمان، نور امام به قلب مومن می رسد یعنی آن کنه نورانیت امام برای قلب مومن واضح می شود و امام را در آن مقام می بیند. به او یقین را در فوق ملکوت عطا می کنند. پس این مقاماتی است که برای قلب می تواند حاصل بشود. لذا موطن ایمان قلب است لذا فرمود اگر کسی ما را در مقام کنه نورانیت شناخت این قلبی است که خدا امتحانش کرده، حالا به او ایمان کامل عطا می کند، پس معرفت امام در درجه کنه نورانیت یعنی ظهور امام در آن مقام در قلب انسان، چون ایمان را ما نمی توانیم به دست بیاوریم ایمان از عالم بالا می آید امام اگر در آن منزلت از نورانیتش در قلب مومن ظهور پیدا کرد این مومن می شود مومنی که قلبش نورانی به کنه نورانیت امام است این مومن کامل می شود.

کلمه ایمان

کلمه ایمان امیرالمومنین اند تمام درجات ایمان ظهور نور امیرالمومنین در قلب است منتها امیرالمومنین خورشید در خورشید است یعنی وقتی از این پرده خورشید عبور می کنی یک خورشید دیگری است، خورشید عالم جسم هر چه بطرف کنهش می روی کوچکتر می شود ولی گرم تر می شود ولی عالم امام این نیست که وقتی شما به سمت مقامات باطنی امام می روید امام کوچکتر می شود، نه اینطوری نیست که یک کره ای باشد که دارد حلقه اش تنگ می شود؛ بلکه بعکس است این حجاب ها محدودیت اند و اینطوری است که هرچه به سمت باطن می روید عالم وسیع تری است و منزلت دیگری است.

 بنابراین قلب وقتی امتحان می شود شرح صدر پیدا می کند به اندازه شرح صدرش آن حقیقت به او عطا می شود «أَ فَمَن  شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»(زمر/22) فرمود آن که خدای متعال شرح صدر برای ایمان به او می دهد «عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» به او یک نوری عطا می کنند و استیلای بر این نور دارد. مومن با این نور در عالم راه می رود. کسی که شرح صدر پیدا می کند «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ»(انعام/125) خدا بخواهد کسی را هدایت کند شرح صدر می دهد، لذا فرمود شرح صدر با ظهور نور است و یک چراغ در قلب مومن روشن می شود و قلبش وسعت پیدا می کند. انسان به اندازه ظهور امام در قلبش وسعت قلب پیدا می کند.

پس ممکن است این قلب به یک جایی برسد و یک جایی شرح صدر پیدا کند آن منزلت نور امام در قلب آدم آید. آن منزلت وقتی می آید و شما در آن منزلت که می نشینید عرشی می شود که به خیلی عوالم احاطه پیدا می کند البته در ظرف خودمان مثلا الان همه ما به جسم خودمان احاطه داریم به یک منزلتی هم از عالم طبیعت احاطه داریم ولی کسی خیال کند همه عالم طبیعت زیر نظر ماست این توهم است یک گوشه عالم طبیعت دست ماست پس وقتی با امام رشد می کنی حتی به درجه دهم ایمان هم می رسی این که خیال کنی همه کائنات دست توست این توهم است زیرا همه کائنات در دست امیرالمومنین است.

منتها شما در یک مقامی هستید که در یک منزلت رفیع تری در عالم تصرف می کنی نه این که در همه عالم تصرف کنی، همه عالم که دست خود حضرت است پس آن معرفتی از امام که راه گشاست و ما را به معرفت الله و حقیقت ایمان می رساند این است که ما وارد وادی ولایت امام بشویم، ولایت امام آمده در این نشئه ولی ولایت امام در این نشئه هم عالم آخرت است عالم دنیا نیست. امام وقتی تنزل پیدا می کند در عالم ارض، دارالآخرۀ را با خودش به عالم ارض می آورد و دار حیات را با خودش به عالم ارض می آورد.

ما در عالم ارض اگر خودمان را کنترل کردیم و در دریای لذات شیطانی شنا نکردیم و خودمان را کندیم و وارد حیات الاخره شدیم و به امام گره خوردیم از همینجا وارد دارالاخره می شویم از همینجا وارد جنت و عالم ذکر می شویم. ولی این عالم جنت و این عالم معرفت که وارد شدیم این عالم را باید طی کنیم تا برسیم به مقام کنه نورانیت، در آن منزلت که قرار گرفتیم آن وقت به قلب ما یک مقام دیگری از نورانیت امیرالمومنین نازل می شود. یک شرح صدر دیگری پیدا می کند وسعت دیگری پیدا می کند عوالم دیگری در قلب این مومن ظاهر می شود البته به اندازه مقامات وجودی خودش.

از امام در یک کلمه تعبیر می شود به اسماء الحسنی در یک جایی تعبیر به صراط و سبیل می شود و یا تعبیر به وجه و باب یا جنب الله و اذن الله و عین الله می شود اینها همان مقاماتی است که ما با امام طی می کنیم تا به آن مقام برسیم، یک نکته ای است و آن این که من از روایات اعراف اینطوری می فهمم کسانی که در صراط مستقیم در این عالم حرکت می کنند و با امام راه می روند حتی فرض بکنید «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»(فاتحه/7) هم هستند و صدیقین و شهداء، در قیامت امام را در مقام اعراف باید بشناسند. اعراف در قیامت بر صراط است «يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا يَدْخُلُ  النَّارَ إِلَّا مَنْ  أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ»(5)  جنت از همینجا شروع می شود ولی ورود به آن مقامات جنت باز یک درکی از مقام امام و سیری در ولایت امام می خواهد.

این که حضرت فرمود اگر کسی من را در کنه نورانیتم شناخت عبد ممتحن است «امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ» امتحان قلب، قلب را برای ظهور نور امام آماده می کند وقتی نور امام آمد شرح صدر پیدا می شود دوباره امتحان بعدی که آمد نور کامل تر شرح صدر بیشتر می آید هرچه در این وادی سیر بکنیم آن مقامات بالای ایمان شرح صدر بیشتر برای ما می آورد و عبادت و تحمل و صبر با صفات حمیده را برای ما رفعت می بخشد؛ پس مومن اگر در درجه اول ایمان است صفات ایمان را در درجه اول دارد به درجه دهم که رسید صفات ایمان در درجه دهم پیدا می کند.

دینداری در گمراهی

 عارف یعنی عارف بالله از همه فارغ است مقام معرفت الله عارف یعنی این که اگر کسی عارف بالله بخواهد بشود باید این سیر را دنبال بکند این می شود «عَارِفاً مُسْتَبْصِراً» اگر بخواهد بصیرت در دین پیدا کند باید با امام راه برود و به این نقطه برسد و الّا در دین داریش در ضلال است. این نکته عجیبی است که حضرت فرمودند می دانید دین چیست؟ حقیقت دین ولایت امام است که در عالم نازل می شود اگر کسی امام را در این منزلت شناخت بصیرت در دین پیدا می کند و می فهمد دین یعنی چه. دین مناسک بندگی است.

«لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ»(کافرون/6) به کفار می فرماید شما بت های خودتان را می پرستید من هم خدای خودم را، دین مناسک پرستش است شما مناسک تان مناسک بت پرستی است و دین مناسک بندگی است. مناسک بندگی خدا و عبادت خدا بصیرت در بندگی است که آدم بفهمد چه کسی را عبادت می کند چطوری عبادت می کند دین خدا را بفهمد این منوط به معرفت امام است.

«اللَّهُمَ  عَرِّفْنِي  حُجَّتَكَ  فَإِنَّكَ  إِنْ  لَمْ  تُعَرِّفْنِي  حُجَّتَكَ  ضَلَلْتُ  عَنْ  دِينِي »(6) اگر حجتت را به من معرفی نکنی من در دینم گم می شوم. انسان اگر از امام جدا شد در عالم گم می شود منتها گم گشتگی در وادی دین است نماز می خواند روزه می گیرد قرآن می خواند مسجد می رود ولی در بندگی خدا گمشدگی است. یک کسی مسیر بندگی را طی بکند با بصیرت و بفهمد بندگی را طعم بندگی را بچشد معنای بندگی را درک کند حضرت فرمودند اینطوری حاصل می شود اگر کسی به اینجا رسید همه پرده ها کنار می رود. امام را در این مقام دیدید دیگر تمام است دیگر دنبال هیچی آدم نباید باشد و نمی تواند هم باشد چطور وقتی خورشید طلوع می کند دیگر آدم چراغ ها را خاموش می کند و همه ستاره ها هم گم می شوند و می شود مرحله طلوع صبح برای آدم، که شاید این عبارت این آیه ناظر به همین است «وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ»(تکویر/18) چون صبح وقتی نفس می زند تاریکی از عالم جمع می شود، این صبحی که تنفس می کند و عالم را روشن می کند هرکجایی که نفسش برسد یک تنفسی می زند که می شود ظهور و همه عالم روشن می شود و در ظاهر و باطن یک تنفسی می کند.

 اگر امام نفسش به ما رسید نفس رحمانیش در جان ما طلوع کرد ما به صبح عالم می رسیم. این بیت شعر استاد بزرگوار همین آیه را توضیح می دهد و من خیلی هم لذت می برم «تويى صبح أزل بنما تنفّس/ که تا روشن شود آفاق و انفس» «وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ» وقتی تنفس بزند آفاق و انفس روشن می شود این است که «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ»(فصلت/53) آدم وقتی این صبح روشن شد همه آیات الهی بر انسان آشکار می شود و همه عالم را در پرتو آیات الهی می بیند. این جز با رسیدن به مقام امام ممکن نیست.

حالا یک تنفسی در ما می زنند یک تنفسی هم به کل عالم می زنند و عصر ظهور می شود و همه عالم روشن می شود. نفس رحمانی امیرالمومنین از مصدر جلال و جمال وجود مقدس امام زمان در عالم دمیده می شود و عالم به آن صبح روشن خودش که ان شاء الله عصر ظهور است می رسد «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(زمر/69).

«اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة» ناظر بر این موضوع است که آن چراغ هدایتی که در کربلا ظهور کرده است، عالم را روشن خواهد کرد. همه عالم را به صبح روشن می رساند آن صبح روشنی که در آن حقیقت نورانیت امیرالمومنین ظهور پیدا می کند و به قلوب می رسد. لذا سیدالشهداء آن امام بزرگواری است که «أَشْهَدُ أَنَّكَ  قَدْ أَمَرْتَ  بِالْقِسْطِ وَ الْعَدْلِ وَ دَعَوْتَ إِلَيْهِمَا»  واقعا یک فرمانی را در عالم صادر کرده که با این فرمان حقیقت ولایت امیرالمومنین ظهور پیدا می کند. امر امام که مثل امر من و شما نیست! ما اینجا می نشینیم فرمان می دهیم. ولی وقتی خدای متعال فرمان می دهد «كُنْ فَيَكُون »(بقره/117) امام همینطوری است. امام وقتی امر می کند به عالم اتفاق می افتد.

حضرت در عاشورا عالم را به ولایت امیرالمومنین امر کرده است، پس حقیقت حاصل می شود. آن صبح روشنی که حقیقت ظهور امام زمان است و ظهور حقیقت ولایت امیرالمومنین واقع می شود. امر خدا در عالم جاری است، امر خدا که اعتبار نیست! اینکه می گوییم خدای متعال اعتبار فرموده، اسمش مزاح های ما با خداست. خدای متعال فرمان داده «أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ»(یوسف/40) امر الهی هم در عالم واقع می شود. امری که خدا فرموده در تولی به امیرالمومنین در روز عاشورا ظاهر شده و ظهور یعنی همین و امام سجاد علیه السلام مأمورند این امری که اظهار شده به عالم برسانند و رساندند. این امری که از عاشورا ظاهر شده امام سجاد ابلاغ کردند به عالم و به همه عالم رساندند.

پی نوشت ها:

(1) التوحيد (للصدوق)، ص: 249

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 3، ص: 268

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 95

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 26، ص: 1

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 184

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 337