نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

حقیقت اسماءالله الحسنی الهی و طرق ارتباط با پروردگار متعال و ارتباط آن با حضرات معصومین(ع)

متن زیر سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام شهادت امام هادی ع در هیاتی در قم به تاریخ 13 اردیبهشت ماه سال 93 برگزار شده است. در این سخنرانی که درباره اسماء الحسنی الهی بحث شده است اشاره می کنند که گرچه خداوند متعال از هرگونه تسمیه بی نیاز بود، لکن برای آنکه مخلوقاتش او را صدا بزنند، اسماء حسنائی خلق کرد، تا فقط از طریق این اسماء عبادت شود، و مخلوقات باید نسبت به این اسماء فقر داشته باشند تا بتوانند از فیوضات آن بهره مند گردند، و از غیر خداوند مایوس باشند تا امیدوار به فضل خداوند گردند، مطابق روایات، این اسماء وجود مقدس اهل بیت عصمت علیهم السلام هستند، که در دعا نباید مستقل از آنها درخواست کرد زیرا استقلال از اهل بیت، موجب همجواری با شیاطین خواهد شد، و ولایتمداری انسان را متنعم از امیرالمومنین که درخت دست نشانده خداست خواهد ساخت، و اخلاص در این دعا نیز تنها با حضور دائمی در وادی ولایت اهل بیت محقق می شود و خضوع بدنی و خشوع قلبی برای رسیدن به اخلاص کافی نیست، مخلصین، اواب هستند که تنها به دنبال انجام ماموریت هستند و سریعا به نزد مولی باز میگردند و دلهایشان مشغول نمی شود، آنان در پرتو معنویت اهل بیت حرکت می کنند و از الفاظ آنان که رقیق شده حالات و کمالات آنان است استفاده نموده و شعاعی از خورشید معنویت امام را در وجود خود می تابانند، و این عظمت اهل بیت علیهم السلام است که قابل درک نیست، آنان صاحب ملک کبیری هستند که ملک سلیمان در مقابل آن ذره ای بیش نیست و مطابق روایت امام رضا علیه السلام کسانی که قائل به الوهیت ائمه هستند آنها را بالا نبرده اند، بلکه خداوند متعال را کوچک کرده اند، اهل بیت عصمت اسماء الهی هستند که با آنها خدا شناخته می شود، و راه یافتن به حقیقت این اسماء موجب تحقق عبادت و دعا می گردد، و زیارت جامعه بهترین راه برای راه یافتن به این اسماء حسنای الهی است که با هر سلامی به شئون امام بابی از آن به سوی زائر باز می گردد و امکان ارتباط با خدای متعال فراهم می گردد.

فقر نسبت به اسماء الحسنی، لازمه استجابت

در معارف قرآن و روایات بین این دو امر یعنی بین دعا و خواستن و تقاضا کردن و بین عبادت یک ملازمه جدی است. گویا در معارف دعا و خواستن و تقاضا کردن و اظهار افتقار کردن عبادت به حساب آمده بلکه سرآمد عبادات است «الدعا مخّ العباده»(1) و چنانکه در روایات اهل بیت عصمت بیان شده است، خدای متعال اسمائی را برای خودش آفریده، که از طریق آن اسماء عبادت شود و از طریق آن اسماء خدای متعال خوانده شود«وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَآئِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»(اعراف/180)؛ و نیز خدای متعال می فرماید «ادعونی استجب لکم»(غافر/60)، شما مرا بخوانید و اگر من را خواندید من اجابتتان می کنم. اگر دعا محقق شد اجابت قطعیست. آنچه که مانع اجابت است این است که دعا محقق نمی شود؛ والا اگر دعا محقق شد محال است خدای متعال دعا را اجابت نکند و ما باید تلاش کنیم که دعا واقع بشود؛ اگر کسی امیدوار به خدای متعال شد آن وقت دعایش مستجاب می شود. لذا در روایات هم این که به ما می گویند وقتی می خواهید دعا کنید اسماء حسنای خدای متعال را یاد بکنید نکته اش این است که دعا محقق بشود. در روایات مکرر تأکید شده که وقتی دعا می کنید قبلش خدا را با اسماء حسنی یاد کنید، چون تا یاد نکنید اصلاً دعا محقق نمی شود. انسان وقتی خدا را یاد کرد، آرام آرام این یأس از غیر و امید به خدای متعال در وجود انسان پیدا می شود. در مصباح الشریعه، کتاب منسوب به امام صادق علیه السلام هست فرمود اگر کسی مشاهده فضل خدا را بکند، سرچشمه های امید در قلبش می جوشد. تا مشاهده فضل خدای متعال را نکند امیدوار نمی شود. اسماء حسنای خدا را یاد کنید تا امکان دعا برای انسان فراهم بشود؛ در دعا می گویند که اول اسماء حسنای خدا را یاد بکنید تا بندگی و خشوع در شما پیدا بشود و عظمت الهی را درک بکنید، فقر خودتان و غناء حق را که مقدمه دعاست بفهمید و به تعبیر دیگر اسماء حسنای خدا را یاد کنید تا فقیر به آن اسماء بشوید؛ اگر شد دعا محقق می شود، آن وقت این دعا عین عبادت و مخ عبادت است و بعد هم فرمود صلوات بفرستید تا دعایتان اجابت بشود.

یاس از دیگران، امید به فضل خدا

در روایات فرمودند اگر کسی از غیر خدای متعال مأیوس بود و به خدای متعال امیدوار، این آدم مستجاب الدعوه است، نمی شود تقاضایی بکند و اجابت نشود. این دو رکن باید با هم جمع بشوند یأس از غیر و امید به خدای متعال، چون اگر یأس از غیر نبود در و اقع انسان دلش متوجه دیگران است و محال است بتواند خدا را بخواند و اگر بخواند با شرک می خواند؛ آن وقت این همان جایی است که در روایات فرمود خدای متعال می فرماید من خیر شریک هستم هرچیزی که برای من و دیگری انجام شد من تمامش را به دیگری واگذار می کنم؛ اگر انسان از غیر مأیوس شد اما به خدای متعال امیدوار نبود باز تکیه گاه ندارد؛ ولی اگر فضل الهی را مشاهده کرد و از دیگران مأیوس شد این را می یابد که دیگران برای آدم نه می توانند کاری انجام بدهند و نه اگر بتوانند هم انجام می دهند.؛ خداوند متعال می فرماید «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاق»(اسراء/100) اگر شما خزائن بی منتهای خدای متعال را هم داشتید شما کسی نبودید که انفاق کنید شما از خوفتان از خزائن بی منتها انفاق نمی کردید؛ چون «وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم»(حجر/21) همه اشیاء خزائنش در محضر خدای متعال هست و در مرحله تنزّل، مقدر می شود و اندازه و حد پیدا می کند؛ در آن مرحله خزائن بی منتهاست. می فرماید شما اگر خزائن پروردگار را هم داشتید به کسی نمی دادید. «خشیة الانفاق»، می ترسیدید اگر بدهید فقیر بشوید این خاصیت بنده است دیگران نه دارند و نه اگر داشتند می دادند فقط خدای متعال هست که هم دارد و هم می تواند و هم اجابت می کند و هم کریم و رحیم است.

دعای مستقل از اهل بیت؛ گرفتن از دست شیطان

باید توجه داشت که ما در هیچ موضوعی حتی در دعایمان نباید مستقل از معصومین عمل بکنیم، این طغیان در دعاست که انسان وقتی دعا می کند مستقل از صلوات خدا بر معصومین از خدا چیزی بخواهد. در روایت دارد حضرت ابراهیم، خلیل شد چون زیاد صلوات بر پیغمبر می فرستاد؛ اگر کسی کارش به اینجا رسید که همه خواسته هایش ذیل خواسته های معصومین تعریف شد، خلیل می شود و الا اگر خواسته ای داشت برای خودش ولو این خواسته را به خدای متعال عرضه بکند خلیل نمی شود؛ دعا اگر ذیل صلوات نبود این طغیان در دعاست من اینطور می فهمم یعنی انسان در مقابل خواسته خودش برای خودش حساب کتاب باز کند و در عالم از خدا چیزی بخواهد و دستگاهی ولو ذیل حضرت بخواهد برای خودش تعریف کند. همه آنچه ما می خواهیم باید برگردد به صلوات، همه آنچه از خدای متعال می خواهیم حتی در مقام دعا ما نباید خواسته ای مستقل از حضرت داشته باشیم؛ اگر کسی اینطور از خدا خواست، هرچه به او بدهند ذیل دستگاه نبی اکرم به او می دهند؛ چون ممکن است خدای متعال حاجت آدم را بدهد اما خدای نکرده از دست ابلیس بدهد؛ این هم ممکن است، خدای متعال حاجت یک کسی را بدهد ولی از دست اولیاء طاغوت بدهد، خیلی ها همینطوریند حتی در جهنم هم که هستند از دست آنها می خورند. کما این که بهشتیان از دست امیرالمومنین ارتزاق می کنند، جهنمی ها هم از دست دشمنان امیرالمومنین ارتزاق می کنند و کما این که بهشت روحش و گوهرش شجره طوباست که امیرالمومنین است و ثمرات بهشتی ثمرات وجود امیرالمومنین اند و بالاترین درجه بهشت این است؛

علی ع؛ درخت کاشته شده به دست خدا

رسول اکرم فرمودند: «مَنْ  سَرَّهُ  أَنْ  يَحْيَى  حَيَاتِي، وَ يَمُوتَ مِيتَتِي، وَ يَدْخُلَ جَنَّةً وَعَدَنِيهَا رَبِّي فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِب »(2)، اگر کسی می خواهد به آن درختی متمسک بشود که پروردگار خودش غرس کرده ملائکه غرس نکرده اند، آن درختی که خود خدای رحمان به دست خود کاشته است، باید ولایت علی بن ابیطالب را داشته باشد، وجود مقدس امیرالمومنین همان شجره ای است که خدای متعال به ید خودش غرس کرده است. چون یک درختانی است که ملائکه غرس می کنند. در روایات فرمود، اگر شما ذکر بگویید هر ذکر تبدیل به یک درخت بهشتی می شود و ملائکه کار می کنند این خرم می شود. مثل دانه گندمی که ما می اندازیم، این ذکر که گیاه نیست «أَ فَرَءَيْتُم مَّا تحَْرُثُونَ * ءَ أَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نحَْنُ الزَّارِعُون»(واقعه/63)، این ذکر می تواند تبدیل به شجره بهشتی بشود ولی این شجره ای است که ملائکه کار روی آن بکنند؛ در قرآن خدای متعال مثال می زند «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماء * تُؤْتي  أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»(ابراهیم/24)، برای کلمه طیبه به درخت پاک مثل زده، که اصلش ثابت است و فرعش در سماء هست، حالا مقام اصل و ریشه این درخت کجاست آن را دیگر توضیح نداده، فرعش در سماء هست و دائما هم میوه می دهد و اگر کسی راه پیدا کند به آن فضا دائما متنعم هست. در روایت فرمود اصلش ائمه علیهم السلام اند و فرعش ولایتشان است و میوه هایش علوم ائمه علیهم السلام اند. اگر کسی وارد آن سماء شد و از زمین (یعنی محیط ولایت ائمه جور) فاصله گرفت، وارد محیط ولایت ائمه علیهم السلام شده از ثمرات این درخت که علوم ائمه علیهم السلام است دائم قلبش متنعم و برخوردار می شود و تا وارد آن فضا هم نشود دست رسی به آن حقایق پیدا نمی کند؛ فرمود اگر می خواهید به آن درختی که خدای متعال به دست خودش غرس کرده متمسک باشید «فلیوال علی بن ابیطالب والائمه من بعده»، موالات ائمه علیهم السلام را داشته باشید و تبری از اعدائشان داشته باشید تا به آن درختی دست پیدا کنید که خدای متعال خودش غرس کرده است.

اخلاص؛ حضور دائم در وادی ولایت اهل بیت

خدای متعال می فرماید که «وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني  أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي  سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين»(غافر/60)، گویا دعا نکردن و ترک دعوت و ترک خواستن، استکبار علی الله است. کما این که خواستن از دیگران هم استکبار علی الله است. ما باید به مقام افتقار به حضرت حق و خواستن و دعا کردن و تقاضا کردن برسیم که این مخ عبادت است و در عرض عبادت و یک حقیقت هستند؛ لذا اگر کسی به مقام اخلاص در عبادت رسید به مقام اخلاص در دعا هم می رسد ، من حدسم این است که این آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین»ناظر به مومنین است به تبع امامشان، ما که اهل اخلاص نیستیم ما آنجایی هم که به اخلاص می رسیم توهم و ظن و گمان به اخلاص است و الا اخلاص آن چیزی است که امیرالمومنین دارند به ما اجازه دادند پشت سر امیرالمومنین بایستیم بگوییم « إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين»؛ تشبیه غلطی است نمی خواهم این تشبیه را بکنم به عنوان مثال، گفته بود که امام رضوان الله تعالی علیه و فلان آقا مثلاً روی همدیگر ده هزار و پنجاه تومان شهریه می دهند، ده هزار تومنش را امام می دهند پنجاه تومانش را هم آن آقا می دهد؛ این تشبیه هم تشبیه غلطیست «ایاک نعبد و ایاک نستعین» حضرت امیر عبادت می کنند، به ما هم اجازه دادند پشت سر حضرت امیر به نماز جماعت بایستیم بگوییم ایاک نعبد و ایاک نستعین، آن کسی که در مقام اخلاص در عبادت و مقام اخلاص در دعاست وجود مقدس امام زمان ارواحنا فداه هست به ما اجازه می دهند پشت سر حضرت اقتدا کنیم؛ البته مراد از اقتدا، فقط این نماز معمولی نیست، یعنی همه زندگی مان بشود نماز، زیرا واضح است کسی که وارد محیط ولایت ائمه می شود همه زندگیش می شود نماز، در آن محیط که محیط نور هست همه چیز عبادت است، بیرون آن محیط هم همه چیز شیطنت است؛ در آیه نور هست که «فی بیوت» نور نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام تنزل پیدا کرده در یک خانه هایی که «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ»(نور/36) اجازه رفعت و حضور و ذکر و ذکر اسماء الهی در آن خانه ها داده شده است. اگر کسی وارد آن خانه ها شد می شود «يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال * رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه»(نور/37) در این خانه ها همیشه صبح و شب رجالی، شخصیت هایی مشغول تسبیح اند؛ کسی که در این خانه ها وارد نشود اصلاً رجال نیست «أشباه الرجال» است؛ حضرت امیر می فرمودند «یا اشباه الرجال و لا رجال»(3) اگر کسی وارد خانه اهل بیت نشد، اشباه الرجال است، روز قیامت هم این شبه برداشته می شود می شوند «تأتون افواجا»(نبأ/18)، فوج فوج می آیند و هر کسی در صورت خودش می آید. روایت ذیل این آیه سوره عم یتسائلون هست حضرت فرمود امت من در ده صورت می آیند حیوانات مختلف، متناسب با باطنشان روز قیامت محشور می شوند؛ آنهایی در قالب انسان می آیند که محب اهل بیت اند، یعنی باطنشان آدم است، انسان کامل و بقیه هم در ذیل آنها هستند.

مخلصین، اوابین به دنبال وظیفه

بعضی انسانها صلاتشان هم غفلت است یعنی اصلاً وارد نماز نمی شوند، مشغول اند برای خودشان، یک عده ای هم هستند که هیچ وقت حتی بعد از سلام دادن هم از نماز بیرون نمی آیند، «يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال * رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ »(نور/37)، هیچ تجارتی هیچ خرید و فروشی آنها را از ذکر خدا و از صلاة غافل نمی کند. حضرت فرمود نه این که تجارت نمی کنند، تجارت می کنند ولی دلمشغولی برای آنها نمی آورد، تجارتشان هم صلاه است. مثل حرم رفتن است، یک عده ای هیچ وقت در حرم نمی روند، به ظاهر حرم وارد می شوند ولی در حرم هیچ وقت نمی روند؛ یک عده ای هیچ وقت از حرم بیرون نمی آیند وقتی هم از امام وداع می کند، قلبش را در حرم جا می گذارد و می آید، در زیارت، در دعاهای وداع هست که من خسته نشدم؛ اگر برمی گردم از ملالت و کسالت نیست، مأمورم و مأمور وقتی می آید، یک موقع به او می گویند «أَقبِل فأَقبَلَ ثم قال له أَدبر فَاَدبَرَ»(4) باید برگردد، من اگر برمی گردم به خاطر این است که شما دستور می دهید برگرد، برمی گردم؛ از سر خستگی از شما نیست؛ بعضی اینگونه اند، اوّاب هستند «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّاب»(ص/17) شیخ علی صفائی رحمه الله مثال می زد و می گفت مهمان سر سفره نشسته بود، پدر می فرستادند برویم ماست بخریم، می آمدیم مشغول تماشای بازی دیگران در بیرون و سرگرمی ها می شدیم، یادمان می رفت مهمان ها سر سفره منتظر ماست نشسته اند، این آدم می رود بر نمی گردد؛ لکن اوّاب آن کسی است که از اولی که می آید اصلاً کاری با دنیا ندارد و دنبال مأموریتش می رود تا کارش را خوب انجام بدهد و برگردد؛ اوبه و رجوع دارد. اواب مثل زنبور عسل است اصلاً نمی رود با گلها مشغول بشود؛ ما در دنیا از گلستان که بهتر نداریم، زنبور عسل مأموریتش در گلستان است، می رود شهد گلها را بر می دارد و با شهد گل بر می گردد؛ این اواب است.

اخلاص؛ فراتر از خضوع و خشوع

انسان باید هم به اخلاص در عبادت برسد و هم باید به اخلاص در دعا دست یابد، این دو با هم هستند، «ایاک نعبد و ایاک نستعین»(حمد/5) بعضاً کلمات اصلیش مال امام است و ما مأذون شدیم به ما این اجازه را دادند که به تبع اماممان بایستیم رو به خدا و خدا را صدا بزنیم. خب حال چطور می شود اصلاً خدا را صدا زد و از خدا درخواست کرد؟ البته اینقدر را به راحتی می فهمیم که وقتی می خواهیم عبادت کنیم باید مثلاً جسممان رو به قبله بایستد، رو به کعبه بایستیم. یک جایی باشد بیت المقدسی باشد یا برگردیم رو به کعبه بعد هم شروع کنیم و  یک حالت جسمی پیدا کنیم که از آن تعبیر می شود به خضوع؛ خضوع یعنی این که جسم انسان متواضع باشد؛ یک حالات قلبی داریم به نام تواضع قلبی، که از آن به خشوع تعبیر می شود ، یک ذکر زبانی داریم و باید زبانمان حمد بخواند و سوره قرائت کند. آنهایی که خوب نماز می خوانند معانی ای در ذهن و در قوه فهم، حضور پیدا می کند. بالاتر از او یک حالاتی در قلب ما حضور پیدا می کند؛ ما اینطور عبادت می کنیم، غیر از این که ما ابتدائاً نمی توانیم عبادت کنیم؛ دعایمان هم همینطور است یک حالتی در وجود ما پیدا می شود، آن حالت را به زبان می آوریم و می گوییم، با قوای خودمان یک جوری به خدا التماس می کنیم. ما که نمی توانیم بدون کیفیت دعا کنیم و بخوانیم؛ یعنی اگر آن الفاظی که خدای متعال قرار داده مطلقاً نبود و فهم ذهنی و روحی هم نداشتیم، برای ما عبادت کردن و دعا کردن به راحتی ممکن نبود؛ ولی آیا واقعاً طریق ارتباط ما با خدای متعال اینها هستند؟ یکی از اساتید بزرگان خدا بر درجاتشان اضافه کند فرموده بود رفتم نزد یکی از اهل معرفت فرموده بودند چطور نماز می خوانی؟ گفتم خب اینطوری می خوانم معانیش را اینطوری در نظر می گیرم مشغولم حالاتم این است گفت پس کی به خدا مشغولی؟ دائم به مفاهیم و الفاظ مشغولی؟ این که نشد؛ این توجه به خدای متعال چه چیزی است که باید در انسان حاصل بشود، باید در فقرمان توجه به خدای متعال پیدا کنیم و از او بخواهیم، باید در عبادتمان توجه به خدای متعال پیدا کنیم، خشوع و خضوع در ما پیدا بشود و به تبع آن توجه، حالاتی در ما  پیدا بشود. اصلاً معنی وجه الله همین است یعنی طریق توجه بنده به خدا و طریق توجه خدای متعال به بنده، واقعاً وجه اللهی که باید به او متوجه شد و از طریق او متوجه به خدای متعال شد، آیا آن وجه الله این الفاظ و صور و این حالات ما هستند؛ یا نه اینها نیستند و چیزی فراتر از اینهاست؟

حرکت در سایه معنویت اهل بیت؛ حقیقت اخلاص

اهل بیت عصمت فرمودند «بنا عُبِدالله بنا عُرِف الله»(5) گاهی به تعبیر دیگر فرمودند «نحن الصلاه، نحن الحج»(6) و فرمودند «نحن اصل کل بِرّ، و من فروعنا کل بر و من البرّ التوحید،»(7) این یعنی چه که امام اصل همه خوبی هاست، حتی توحید شما به امام بر می گردد، صلاتتان به امام بر می گردد، حجتان به امام برمی گردد. ما وقتی می خواهیم متوجه خدای متعال بشویم باید متوجه چه چیزی بشویم که توجه به خدا حاصل شده باشد؛ خدای متعال لطفی کرده و برای بندگی خودش اسماء را آفریده، اگر خدای متعال اسماء را خلق نمی کرد امکان عبادت و امکان دعا برای بندگان حاصل نبود. مثال ساده اش را عرض کردم اگر این الفاظ نبودند ما بالاخره دعای کمیل می خوانیم،دعای کمیل درست است که الفاظ نیست اما مرحله نهایی آن در قالب الفاظ نازل می شود؛ قرآن هم همینطور است، قرآن وقتی می خواهد در دسترس ما قرار بگیرد در قالب الفاظ نازل می شود، لفظش هم از خدای متعال است، لفظش هم عصمت دارد، ولی لباس لفظ می پوشد، همین کتابی که «إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ * فىِ كِتَابٍ مَّكْنُونٍ»(واقعه/77)، قرآن کریم در کتابی است که آن کتاب هم مکنون است، کِنان و حجاب و قفل دارد، همین قرآن آخرش در قالب الفاظ می آید، اگر این الفاظ نباشد ما راهی به قرآن نداریم. باید اینطور بشود؛ البته معلوم نیست آن مقام بالا هم که بر حقیقت وجود مقدس نبی اکرم آنجا نازل می شود ابتدائاً همین الفاظ باشد، الفاظش هم از خدای متعال هست نمی خواهیم بگوییم الفاظ، العیاذبالله ایجاد شده خدای متعال نیست، همه چیز قرآن از خدای متعال است؛ لکن می گوئیم گرچه در آخر لفظ می شود، ولی اصل قرآن که لفظ نیست. لفظ، هم هست و هم نیست؛ لذا اگر اینها نباشند و مثلا دعای کمیل بالاخره داخل این الفاظ نیاید، ما نمی توانیم دعای کمیل بخوانیم؛ باید بیاید تبدیل به الفاظ بشود. البته این الفاظ باطن دارد باطنش معانی است و باطن آن معانی یک نورانیت هایی است؛ من گاهی این به ذهنم می آید دعاهایی که از معصوم نازل می شود باطنش آن حال معصوم آن حقیقت دعای معصوم است که تنزل پیدا کرده و الفاظ شده و به ما هم اجازه دادند این رشته را بگیریم و بالا برویم، اگر کسی این رشته را خوب بگیرد و بالا برود، می رسد به آن دعای حقیقی امام، آن می شود دعا؛ والا بقیه اش که دعا نیست، بقیه اش شبیه دعاست؛ مثل طفلی که کنار دست شما می ایستد نماز می خواند این در واقع هم صلاة است هم صلاة نیست؛ هم نماز می خواند هم نماز نمی خواند. نماز خواندن و دعا کردن های ما همینطور است؛ اگر کسی مثل سلمان شد که حالش حال امیرالمومنین است، یعنی وقتی فرض کنید دعای کمیل می خواند احوال امیرالمومنین در قلبش ظاهر می شود، این می شود دعای کمیل خواندن والا بقیه اش دیگر همان تشبه به دعاست، دعای کمیل نیست، هم هست هم نیست؛ ما اگر خیلی در ظرف دعا بالا برویم آن وقت باید برسیم به آن منزلتی از حالات ودعا وعرض حاجت حضرت امیرالمومنین به خدای متعال که در قلب ما به اندازه خود ما مثل یک شعاع خورشید ظاهر می شود. آن وقت این می شود حقیقت دعا و سهم ما از دعا، سهم از صلاة هم همینطور است، سهم ازحج هم همینطور است، و این معنای همان جمله «نحن الصلاه، نحن الحج، نحن الزکاه» است و همه عبادات ما حقیقت و واقعش این است.

خلقت اسماء الهی در کلام امام رضا علیه السلام

در روایتی از وجود مقدس علی بن موسی الرضا علیه آلاف التهیه والثناء که هم مرحوم کلینی در باب مربوط به حدوث و خلقت اسماء الهی و هم مرحوم صدوق در معانی الاخبار آن را نقل کرده اند و سند خوبی نیز دارد، آمده است که محمد بن سنان از امام رضا علیه السلام سوال کرد: «هَلْ  كَانَ  اللَّهُ  عَزَّ وَ جَلَّ عَارِفاً بِنَفْسِهِ  قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْق »(8)، خدای متعال قبل از این که هر مخلوقی را بیافریند عارف به خودش بود و عرفان به خودش داشت؟ خودش را می شناخت ؛امام رضا ارواحنا فرمودند بله؛ سوال دوم را پرسید: «يَرَاهَا وَ يَسْمَعُهَا»، خودش خودش را می دید؟، به معنی رؤیتی که ما داریم، صدای خودش را می شنید؟ سمعی نسبت به خودش داشت، رؤیتی نسبت به خودش داشت؟ مثل این که ما رؤیت نسبت به موجودات دیدنی، سمع نسبت به شنیدنی ها داریم، خدای متعال از خودش چیزی می شنید خودش را می دید؟ این که می گویید خدای متعال خودش را می شناخت عارف به خودش بود هیچ مخلوقی هم نبود این هیچ واسطه ای نیست خود حضرت حق است، ذات است، مثل این دیدن هایی که ما داریم، ما حتی خودمان هم صدای خودمان را هم می شنویم، خودمان هم می بینیم ولی اگر خوب دقت کنید صدای ما مخلوق است آن چه می بینیم همه اش مخلوق است؛ خدای متعال اینگونه بود؟ حضرت فرمودند که «مَا كَانَ مُحْتَاجاً إِلَى ذَلِك »، خدای متعال احتیاجی به این چیزها نداشت، نکته اش خیلی لطیف است این نکته خیلی دقیق است، نه شنیدن می خواست، نه دیدن می خواست، واسطه ای نمی خواست سمعی باشد و رؤیتی باشد اصلاً این چیزها لازم نبود؛ «لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ يَسْأَلُهَا وَ لَا يَطْلُبُ مِنْهَا»، زیرا خدای متعال نمی خواست از خودش چیزی درخواست بکند، طلبی از خودش نمی خواست بکند تا احتیاجی به شنیدن و دیدن باشد؛ این خیلی تعبیر بلندی است، ما می خواهیم تقاضا کنیم باید بشنویم باید بتوانیم ببینیم خدای متعال که نمی خواست از خودش چیزی طلب کند؛ «هُوَ نَفْسُهُ وَ نَفْسُهُ هُو»، خدای متعال خودش است، عارف به خودش است، حالا این چگونه است؟ حضرت بیش از این پرده برنداشتند که حضرت حق در آن مقام نه سمعی دارد نه بصری یک گوشی داشته باشد صدای خودش را بشنود یا چشمی داشته باشد خودش را ببیند این نیست «هو نفسه و نفسه هو»، ولی ما وقتی می خواهیم با خدا صحبت کنیم باید چشمی داشته باشیم، رویتی حاصل بشود؛ گوشی داشته باشیم، سمعی حاصل بشود؛ چیزی را بشنویم چیزی را ببینیم والا نمی توانیم طلب کنیم. لذا فرمود: «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) يَرَاك  »(9)، خدا را عبادت کن یک جوری که خدا را می بینی، اگر او را نمی بینی لااقل این حد از معرفت باشد که تو در محضری و او تو را می بیند؛ والا خدا غایب، بنده هم غایب، این که دعا نمی شود، مثل دعاهای ما که مستجاب نمی شود. بنده غایب خدا هم غایب، نه او را می بینم از او بخواهم نه سمع او را احساس می کنم و نه حضور او را و نه احساس می کنم او مرا می بیند او می شنود؛ سپس حضرت رضا علیه السلام در ادامه فرمودند: «قُدْرَتُهُ نَافِذَةٌ فَلَيْسَ يَحْتَاجُ أَنْ يُسَمِّيَ نَفْسَه » احتیاج به این نداشت که خودش را تسمیه کند و نامی از خودش ببرد تا بخواهد به زبان بیاورد و سمعی باشد اصلاً احتیاجی نبود خیلی تعبیر بلندی است، حضرت می گویند اصلاً خدای متعال نه می شنید سمعی نسبت به خودش داشت و نه بصری ولی عالم به خودش بود، ما هستیم که محتاجیم که او را نام ببریم، صدا بزنیم، و الا بدون اسم نمی توانیم رابطه برقرار کنیم؛ «وَ لَكِنَّهُ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَسْمَاءً لِغَيْرِهِ يَدْعُوهُ بِهَا»، خدای متعال برای خودش اسمائی را اختیار کرد برای اینکه دیگران خدا را با این اسماء بخوانند، اگر این اسماء نباشد امکان دعا کردن نیست. اگر این اسماء نباشد ما نمی توانیم خدا را بخوانیم ما نمی توانیم با خدای متعال رابطه برقرار بکنیم؛ «لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يُدْعَ بِاسْمِهِ لَمْ يُعْرَف »، اگر خدای متعال با اسمش مورد توجه قرار نگیرد هیچ وقت شناخته نمی شود؛ ما راهمان برای معرفت خدای متعال از طریق آن اسماء است؛ حال این اسماء چطور ما را به معرفت می رسانند آن سخن بعدی است. ولی اگر این اسماء نبود راهی برای خواندن خدای متعال و راهی برای معرفت خدای متعال باز نبود، نه کسی می توانست دعا کند و نه کسی می توانست بشناسد. نازل نازلش این است، ما وقتی می خواهیم خدا را صدا بزنیم با یک اسمائی صدا می زنیم می گوییم یا الله یا رحمان یا رحیم اگر این الفاظ نباشد ما نمی توانیم دعا کنیم، پشت این الفاظ اگر یک معانی ای نباشد که وقتی می گوییم یا الله یا رحمن یا رحیم ما نمی توانیم دعا کنیم ،اگر در وراء این الفاظ و معانی یک حالاتی در ما پیدا نشود وقتی که می گوییم یا حی یا قیوم یک تضرعی نسبت به این اسم حی و قیوم پیدا نشود، دعایی واقع نمی شود؛ این مرتبه نازلش است خدای متعال اسمائی را برای خودش آفرید و اختیار کرد «اختار لنفسه اسماء لغیره یدعوه بها» تا مخلوقاتش، خدا را با این اسماء بخوانند «لانه اذا لم یدع باسمه لم یعرف»، اگر این اسماء نباشد خدا شناخته نمی شود؛ سپس حضرت وارد شدند در اسماء الهی که این اسماء، «فَأَوَّلُ مَا اخْتَارَ لِنَفْسِهِ  الْعَلِيُّ الْعَظِيم »، که عنایت دارید العلی، اسم اعظم اعظم و وجود مقدس امیرالمومنین است. در روایت های دیگر مفصل نظام اسماء توضیح داده شده که خدای متعال اسماء را چطور آفرید.

عظمت اهل بیت عصمت

بعضی ها به گونه ای هستند که وقتی حرف نازل بشنوند، خیلی راحت قبول می کنند اما وقتی آن حرف عالی ای که ائمه گفتند را بگویی گرفتار می شوند و نمی توانند تحمل کنند. وقتی می گویی باید از نور خورشید استفاده کنید خدای متعال خورشید را واسطه رحمت قرار داده می گوید این که معلوم است، وقتی سرد شد باید در آفتاب بنشینی، ولی وقتی به او می گویی اگر می خواهی خدا را بشناسی با ید به حضرت امیر متوسل باشی، می گوید یعنی چه این شرک است، بی واسطه می خواهم خدا را صدا بزنم چطور وقتی سردت می شود باید بروی در آفتاب، گرمت می شود باید بروی در سایه، ولی وقتی می خواهی خدا را پیدا کنی گفتند از طریق حضرت امیراین دیگر خیلی بد است؛ قرآن میفرماید «ا وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيم»(صافات/83) یکی از شیعیان او ابراهیم خلیل است اگر برگردانی به حضرت نوح می گویند اشکال ندارد حضرت ابراهیم شیعه حضرت نوح است ولی اگر بگویی روایت فرموده «شیعة علیٍّ» می گوید یعنی چه حضرت امیر که هنوز به دنیا نیامده بود؛ اینجا هم همینطور است؛ خدای متعال یک اسمائی دارد و اسماء یعنی اسم حی و قیوم و این الفاظی که ما بلد هستیم و این معانی ای که در ذهن ماست و این درک روحی ای که از اسم حی و قیوم داریم، اینها واسطه عبادتند، واسطه دعا هستند؛ اگر اینها نباشد ما نمی توانیم نه دعا کنیم نه عبادت و نه معرفتی داریم؛ می گویند بله درست شد؛ این الفاظ؟ خیر این نیست، این الفاظ طریق اند؛ اما آن اسم حقیقی وجود مقدس امیرالمومنین است، با اوست که می شود خدا را بشناسی خدا را صدا بزنی، عظمت الهی اقتضاء می کند که اسمش «العلی العظیم» باشد، اسمش وجود مقدس حضرت امیر باشد، اسمش العلی است و نمی شود به آن دست پیدا کنی؛ در مضمون روایتی از امام رضا علیه السلام، حضرت در مورد کسانی که معتقد به الوهیت ائمه علیهم السلام هستند حضرت تشبیه کردند و می فرمایند اینها اشتباهشان این است، مثل یک سلطانی که می خواهد تشرف جایی پیدا بکند یک پیش قراولانی دارد، اینهایی که تا به حال حشمت و جبروت سلطانی را ندیدند همین که پیش قراول را ببینند خیال می کنند خود سلطان است؛ این که شاه نیست. فرمود همه این دستگاه عظیمی که می بینید و ائمه علیهم السلام با همه عظمتشان، اینها اسم اند و مخلوق اند آنها این اشتباه را کردند؛ آنها حضرت امیر را بزرگ ندیده اند، بلکه خدا را کوچک دیدند، بلکه از حشمت حضرت امیر چیزی ندیده اند.

ملک سلیمان؛ ذره ای در برابر ملک کبیر اهل بیت

راوی می گوید من از شام آمدم محضر امام صادق آنجا شاگردی قتاده را می کردم و خیلی فصیح صحبت می کرد، رسیدند محضر حضرت گفتم این امام صادق که آوازه اش دنیا را پر کرده ایشان چطورند، نشستم دیدم یک کسی از یک آیه پرسید حضرت معنا کردند دومی آمد آیه را پرسید حضرت یک معنای دیگری کردند خیلی درونم مضطرب شد، سومی آمد سوال کرد حضرت جواب سوم دادند، یک کمی آرام شدم متوجه شدم نکته ایست؛ حضرت فراموش نکرده، مجلس خلوت شد فرمود بیا بنشین، قبول داری خدای متعال به سلیمان ملک داده بعد هم فرموده « هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب»(ص/39)، از خدای متعال یک ملکی خواست که « لا يَنْبَغي  لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی»(ص/35)، حضرت فرمودند بخیل بود که «لا ینبغی لاحد من بعدی» را گفت، البته استغفرالله! دهان ما خیلی کوچکتر از اینهاست، ولی تلقی بنده این است که او ناظر به امام زمان نبود و ما و امثال ما را می گفت؛ خدای متعال ملک به او داد بعد فرمود «هذا عطائنا فامنن او امسک بغیر حساب» به تو بخشیدیم می خواهی به دیگران بده می خواهی نده، اصلاً از تو حساب و کتاب نمی کشیم که چطور خرج کردی؛ عطائنا، هبه و فضل بغیر حساب است؛ فرمود به سلیمان داده به وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ملک نداده؟ منظور ملکی که همینطور باشد عطائنا ، به پیغمبر عطا کرده باشد و بعد هم بگوید به غیر حساب می خواهی به هرکسی بده می خواهی نده؛ اینطور ملک خدا نداده است. بعد فرمودند خدای متعال بالاترش را به ایشان داده به ماهم داده، فرموده « ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/7) هرچه پیغمبر به شما داد و فرمود، اخذ کنید، هرچه هم نهیتان کرد کنار بکشید؛ یعنی حقیقت دین را و حقیقت سرپرستی را به نبی اکرم داده بعد هم فرموده «هذا عطائنا»، به ما هم داده، ما از معارف به هر کسی هرچه بخواهیم می دهیم؛ البته دادن ما طبق حکمت است، هرچه خدا بخواهد ما می دهیم؛ اما در عین حال به ما واگذار شده است؛ منتها ائمه وقتی به آنها واگذار می شود محل مشیت اند و چیزی را جز آنچه خدا می خواهد انجام نمی دهند. ملک کبیر که مال چهارده معصوم است در سوره هل اتی از آن صحبت شده، یک بار هم در قرآن بیشتر بحثش نیامده، شاید منسوب به غیر اهل بیت هم هست آن ملک کبیر دیگر حالا چیست در بهشت باید ببیند. آن هم یک سلمانی پیدا بشود که ملک امیرالمومنین را بفهمد و تحمل کند «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ  مُسْتَصْعَب »(10) بتواند آن ملک را تحمل بکند؛ حشمت حضرت امیر را سلمان در بهشت می بیند، نه در دنیا و نه در عالم برزخ؛ در دنیا و عالم برزخ آن جلال و جبروت قابلیت ظهور ندارد؛ مگر به مقدار محدود، جناب سلمانی باشد سر سفره حضرت امیر مهمان بشود در بهشت، آن وقت می فهمد  که این ملک کبیری که یک بار در قرآن آمده (انسان/20) آن هم در سوره «هل اتی» مال ائمه علیهم السلام است؛ آن وقت می فهمد این ملک کبیر چیست؛ خداوند متعال ملک عظیم را به دیگران هم داده است، در قرآن ملک عظیم در باب نسل حضرت ابراهیم است «اتیناهم ملکا عظیما»(نساء/54)، حضرت فرمود عجب! خدا ملک عظیم را به آل ابراهیم داده ولی به آل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، نداده است؟ سپس فرمودند ملک عظیم آنست که اصلاً ملک سلیمان در مقابل آن هیچ است.

ائمه علیهم السلام؛ اسماء الله الحسنی

اسماء الله، ائمه علیهم السلام هستند به وسیله آنها خدا شناخته می شود معنی «بنا عرف الله بنا عبدالله» این هست؛ خدای متعال اسمائی را آفرید برای این که بشود او را شناخت و از او خواست، اگر این اسماء را نمی آفرید نه معرفت حاصل می شد نه دعوت، هیچ کس نمی توانست از خدا چیزی بخواهد، رابطه بین فرد و خالق، افتقارشان، معرفتشان، گدایی شان، چیز خواستنشان از این طریق واقع می شود در قرآن در سوره مبارکه اعراف خدای متعال می فرماید «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی»(اعراف/180) خدای متعال اسمائی دارد این اسماء، حسنی هستند یعنی بهترین اسم ها هستند. ما اسم بد داریم اسم خوب داریم احسن الاسماء داریم اسماء حسنی داریم افعل التفضیل است، اسماء الهی همه اسماء حسنی هستند «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا» خدا را به وسیله آن اسماء بخوانید؛ که در روایات آمده است که خدای متعال 99 اسم دارد گاهی جور دیگر فرموده، اسماء حسنی دارد، این اسماء حسنی از الفاظ شروع می شود تا معانی و بعد به سِرّش می رسد؛ فرمود که «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّذِي لَا يَقْبَلُ مِنْ  أَحَدٍ إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا قَالَ فَادْعُوهُ بِهَا»(11) ما اسماء حسنای خدا هستیم که جز از طریق معرفت ما هیچ کسی قبول درگاه خدای متعال واقع نمی شود؛ «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا» وقتی می خواهید دعا کنید به واسطه آنها دعا کنید امام رضا علیه السلام در روایتی در ذیل همین آیه فرمودند هرمشکلی برایتان پیش آمد و در شداید خدا را به ما بخوانید چون خدای متعال فرموده «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا» امام صادق فرمود آن اسماء حسنی ما هستیم خدا را به ما بخوانید؛ حالا نسبت بین این حی و قیوم و اینهایی که ما می گوییم با آن اسماء چیست؛ اگر کسی خوب توجه بکند اینها اسم اسم اند، باید از این طریق به حقیقت معصومین راه پیدا بکنیم؛ اگر کسی به حقیقت این اسماء که در معصوم است راه پیدا کرد، دعا و عبادت واقع می شود؛ عبادت از آن طریق باید واقع بشود و دعاء از آن طریق باید واقع بشود؛ خدای متعال فرمود شما اینطوری خدا را بخوانید از این طریق به سمت خدا بروید و «وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في  أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُون»(اعراف/180) عده ای الحاد در اسماء الهی دارند، شما آنها را رها کنید دنبال آنها حرکت نکنید کاری با آنها نداشته باشید آنها مجازات خودشان را می بینند شما از این راه بیایید «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا» ائمه علیهم السلام اسماء الله الحسنی هستند.

زیارت جامعه کبیره؛ طریق ارتباط با اسماء الله

اینها مقدمه این بود زیارت جامعه کبیره توضیح این اسماء است. ائمه اسماء الله الحسنی هستند، امام هادی در این زیارت از این اسماء که طریق معرفت و طریق عبادتند پرده برداشته، به اندازه ای که انسان بتواند سلام کند خضوع کند تواضع کند در مقابل این شئون ائمه، از طریق این تواضع آن حقیقت به او عطا می شود. به هر شأنی که انسان سلام می کند جوابی دارد و از آن شأن بابی به سوی امام برای او باز می شود؛ از طریق همان شأن می تواند به خدا نزدیک بشود می تواند خدا را بخواند می تواند خدا را عبادت کند؛ زیارت جامعه کبیره طریق ارتباط ما به اسماء الله الحسنی است. از طریق این عهد هست که می توانیم راهی به آن اسماء حسنی پیدا کنیم؛ از طریق این زیارت هست. اگر این ارتباط برقرار شد امکان ارتباط با خدای متعال فراهم می شود. اگر کسی زیارت جامعه را قبول کرد، آخر زیارت جامعه یک تعبیری دارد «رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ»(آل عمران/53) خدایا ما به آنچه تو نازل کردی ایمان آوردیم، «ما انزلت» یعنی خدای متعال برای معرفت و برای بندگی این حقایق را نازل کرده، آمنا بما انزلت واتبعنا الرسول؛ پیامبر گرامی هم آمد و فرمود این راه همین است. «انا المدینه الحکمه و علی بابها»(12)، «انا دارالحکمه و علی بابها»(13)، «انا مدینه العلم و علی بابها»(14)، لکن مردم آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک»(مائده/67)، را قبول نکردند. ما وقتی زیارت جامعه را می خوانیم این جور مقامات ائمه را اقرار می کنیم به خدا عرضه می داریم «ربنا آمنا بما انزلت» خدایا ما قبول کردیم آن که پیغمبر فرمود «ما انزلت» ظاهراً همین مقامات ائمه است. لذا ذیل این آیه زیارت جامعه آمده «رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ» ما تبعیت از پیامبرت کردیم دیگرانی که این را نپذیرفتند تبعیت نکردند و از راه دیگری می خواهند «وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في  أَسْمائِه»، این معنایش همین است؛ آن کسانی که زیارت جامعه را قبول دارند و فهمیدند یک خطری آنها را تهدید می کند « رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا» حالا اگر کسی هدایت شد به این مقامات و به اسماء حسنی و راهی به خدای متعال پیدا کرد تازه در معرض خطر است، فرمود مأمون نباشید در روایت متعددی دارد دائم این آیه را بخوانید، «ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا»؛ زیغ یعنی میل به باطل کردن، خدایا دست ما را گرفتی ما را به راه آوردی که راه چیست، «انتم الصراط» در همین زیارت جامعه کبیره است. اگر کسی ائمه را اینطور شناخت به راه آمده « رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب»(آل عمران/8) خدایا از آن رحمت های خاص خودت به ما هبه کن که راهمان به ائمه باز بماند بسته نشود. «انک انت الوهاب».

پی نوشت ها:

(1) وسائل الشيعة، ج 7، ص: 27

(2) الخصال، ج2، ص: 558

(3) نهج البلاغه/خطبه 27.

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 10

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 145

(6) البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص: 52

(7) البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص: 53

 (8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 113

(9) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 526

(10) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 26

(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 144

(12) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 526

(13) كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج 1، ص: 113

(14) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 233