نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

سخنرانی در مرکز جامع علوم اسلامی / بررسی مقام علم و حیات اهل بیت؛ طلاب حامل علم اهل بیت و تبیین آن

متن زیر گزارشی از سخنرانی جناب میرباقری است که به تاریخ 15 دی ماه 93 در مرکز جامع علوم اسلامی در میان جمعی از طلاب حوزه علمیه قم ایراد شده است. ایشان در این بحث به مقام علم اهل بیت می پردازند و جایگاه افراد حامل علم اهل بیت و ثمرات آن را بیان می کنند.

اولیاء الهی حامل علم خداوند متعال

در روایات ائمه علیهم السلام حمله کتاب الهی دانسته شده اند و همه اسرار قرآن در محضر ایشان است. «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في‏ صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُون‏»(عنکبوت/49) در روایت داریم که امام باقر علیه السلام در مورد این آیه شریفه میفرمایند: «أَمَا وَ اللَّهِ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا قَالَ بَيْنَ دَفَّتَيِ الْمُصْحَفِ قُلْتُ مَنْ هُمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ مَنْ عَسَى أَنْ يَكُونُوا غَيْرَنَا»(1)

باز در مورد علم حضرات معصومین(ع) خدای متعال در قرآن میفرمایند: «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب‏»(رعد/43) طبق روایات علم کتاب نزد ائمه علیهم السلام است.

در باب توضیح اینکه در نزد آنها کل کتاب موجود است، در آخر سوره شوری خدای متعال میفرمایند: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيم‏» بعد هم میفرماید: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»(شوری/52) معلوم است وحی پیامبر اکرم، تکلم بدون حجاب است. حال آن کلمه که به ایشان القاء شده است چیست؟ آن کلمه روح (رُوحاً مِنْ أَمْرِنا) است که اگر این کلمه القاء نشده بود شما فاقد علم به حقیقت کتاب و درجات ایمان بودی. خدای متعال معارف قرآن را در این کلمه روح به پیامبر اکرم القاء کرد و بعد این حقیقت را در قالب نور قرار داد (وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً) و هر بنده ای را که بخواهد هدایت کند با این نور هدایت میکند.

چنانچه در روایت بصائر الدرجات است که همین معنای خاص در مصدر علم اهل بیت بیان شده است که فرمود: «قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَيُّ شَيْ‏ءٍ هُوَ الْعِلْمُ قَالَ مَا يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ الْأَمْرُ بَعْدَ الْأَمْرِ وَ الشَّيْ‏ءُ بَعْدَ الشَّيْ‏ءِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»(2) یعنی کتاب جفر و جامعه و صحف فاطمه سلام الله علیها و انبیاء صلوات الله علیهم اجمعین و ... نزد ائمه است ولی علم اصلی امام هیچ کدام از اینها نیست.

در بعضی روایات میفرمایند: که آن روح بعد از نبی اکرم به ما منتقل شده است و همیشه با ماست. معنی انی تارک فیکم الثقلین هم همین است. یعنی خدای متعال این دو حقیقت را به پیامبر اکرم داده و حضرت این دو را با خود از این دنیا نبرده اند. لذا امام حامل کتاب و اسرار علوم است که خود این کتاب حامل بیان همه چیز است.

در روایتی در کافی است که: «عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ قَدْ وَلَدَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ وَ فِيهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ أَعْلَمُ ذَلِكَ كَمَا أَنْظُرُ إِلَى كَفِّي إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ»(3) این توالد که حضرت به آن اشاره کرده اند توالد جسمانی نیست بلکه خاصی است. همه این کتاب هم در الفاظش خلاصه نمیشود. مرتبه عالیه اش همان است که فرمود: «وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيم»‏(زخرف/4)

در دعای ابتدای قرائت قرآن که به منزله اذن دخول قرآن است فرموده اند که اینطور بگویید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا كِتَابُكَ الْمُنْزَلُ مِنْ عِنْدِكَ عَلَى رَسُولِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ كَلَامُكَ النَّاطِقُ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّكَ جَعَلْتَهُ هَادِياً مِنْكَ إِلَى خَلْقِكَ وَ حَبْلًا مُتَّصِلًا فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ عِبَادِك‏» سراسر این کتاب عظیم نزد امام است و امام آن وسیله ای است که پیامبر اکرم از خدای متعال خواستند که بین امت و ایشان و خدای متعال وسیله باشد. چنانچه در بصائر آمده است: «سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ ره عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ‏  فَقَالَ أَنَا هُوَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ قَدْ صَدَّقَهُ اللَّهُ وَ أَعْطَاهُ الْوَسِيلَةَ فِي الْوَصِيَّةِ وَ لَا تخلى أمة [يُخَلِّي أُمَّتَهُ‏] مِنْ وَسِيلَتِهِ إِلَيْهِ وَ إِلَى اللَّهِ قَالَ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة»(4) مراد از این وسیله امام است نه این ابزارها.

شیعیان و مقام تحمل علم امام و شروط آن

ما باید به جایی برسیم که محتمل علم امام باشیم. علم امام «ماء غدق» و آب گواراست. در کافی شریف آمده است: «...عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى- وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ  لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً  قَالَ يَعْنِي لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهِ ع وَ قَبِلُوا طَاعَتَهُمْ فِي أَمْرِهِمْ وَ نَهْيِهِمْ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً يَقُولُ لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ وَ الطَّرِيقَةُ هِيَ الْإِيمَانُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ الْأَوْصِيَاءِ»(5) طریقت ولایت امام است و استقامت قبول امر و نهی اوست. ماء غدق هم ماء طهوری است که بر قلب جاری میشود و قلب را از ایمان سیراب میکند. در روایت دیگر آمده است: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ.  قَالَ يَعْنِي عَلَى الْوَلَايَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً قَالَ لَأَذَقْنَاهُمْ عِلْماً كَثِيراً يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع»(6)

حاصل جمع این دو روایت این است که حقایق ایمان همان علم امام است. علم مستفاد از امام آب گوارایی است که قلب را سیراب میکند. به اندازه ای که از علوم ائمه علیهم السلام به کسی عطا شود از ایمان بهره دارد.

به اندازه ای که قلب ظرف نور معارفی شود که از امام میرسد به آن اندازه ایمان دارد. لذا در دومین روایت معانی الاخبار آمده است: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ»(7) معرفت را به درایت در روایت معنی میفرمایند و همه درجات ایمان هم با این معرفت به دست می آید.

این همان «لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ» است. با درایت در روایت از علم امام استفاده میکند تا حجابها کنار برود. چون وقتی امام علیه السلام تکلم میکند مانند کلام الهی است. ظاهرش یک کلمه است ولی قلوب و گوشها تلقی های متفاوتی دارند. «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُورا»(اسراء/45) «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في‏ آذانِهِمْ وَقْراً»(انعام/25) «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيم‏»(بقره/7) یک کلام است ولی پذیرش ها یکسان نیست. این معرفت از حجابهایی میگذرد تا به ما برسد. گاهی کسی کلام امام را بدون حجاب دریافت میکند و دیگری «من وراء حجاب».

درجات معرفت تابع درایت در روایت است. سرچشمه ایمان، دریافت روایت از سرچشمه اش است که «ماء غدق» است. لذا این علم امام به باران تشبیه شده است.

در سوره مبارکه روم میفرماید: «فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير»(روم/50) زنده شدن زمین از آثار رحمت الهی است که در باران قرار داده شده است، وگرنه باران که زنده کننده نیست. بعد میفرماید: «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى‏» خدای متعال است که زنده کننده مردگان است. انسانهایی که قلبشان را گناه کشته (وَ أَمَاتَ قَلْبِي عَظِيمَ جِنَايَتِي‏) برای زنده شدن باید باران رحمت الهی بر قلبشان ببارد.

امام باران رحمت خدا و عامل حیات

آن باران رحمت الهی که انسان را به زندگی و فلاح و رویش میرساند چیست؟ در روایت کافی از امام رضا علیه السلام نقل شده است: «الْإِمَامُ ... الْأَرْضُ الْبَسِيطَةُ»(8) خدای متعال در قرآن میفرماید: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُون‏»(اعراف/58) بلد طیب، ولایت امام است که اگر دانه ای در آن بیفتد شکوفا میشود. بخلاف دار بائر «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار جَهَنَّم یَصلَونَها»(ابراهیم/28) که دار ولایت اعداء ائمه علیهم السلام است. سران کفر نعمت الهی را تبدیل به کفر کردند و از همین الان قومشان را در جهنم حلول دادند. بعدا هم وارد همین جهنم میشوند. «نعمت» وجود امام است. «عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَا بَالُ أَقْوَامٍ غَيَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَدَلُوا عَنْ وَصِيِّهِ لَا يَتَخَوَّفُونَ أَنْ يَنْزِلَ بِهِمُ الْعَذَابُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً  وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ. ثُمَّ قَالَ نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِي أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَة»(9) فائزین قیامت هم درجاتی دارند که از «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ»(آل عمران/185) شروع میشود و ادامه پیدا میکند. یعنی نجات از آتش هم با اهل بیت علیهم السلام است.

کسانی که تبدیل نعمت الله کردند یعنی به جای امام یک کلمه کفر آوردند. در نتیجه ولایت ایشان قومشان را داخل در دارالبوار میکند.

کفر هم در قرآن دشمنان اهل بیت علیهم السلام هستند. در ذیل آیه مهم 7 سوره مبارکه حجرات در کافی روایت آمده است: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ‏  وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ‏  يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ‏  الْأَوَّلَ وَ الثَّانِيَ وَ الثَّالِث»(10) یعنی محیط ولایت دشمنان اهل بیت دار البوار و جهنم است و محیط ولایت امیر المومنین علیه السلام بهشت است و این بهشت سرزمین حاصلخیز است که شیعیانشان از الان در آن داخلند. از الان است که  إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي‏ نَعيم‏ و از الان است که إِنَّ الْفُجَّارَ لَفي‏ جَحيم‏. منتهی يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّين‏. یعنی آتش بعدا ظهور و بروز خود را دارد و  می سوزاند.

حال که معلوم شد امام زمین حاصلخیز است، بارانی که بر این زمین می بارد چیست؟ در همان حدیث از امام رضا علیه السلام آمده است: «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِيئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَةُ وَ الْعَيْنُ الْغَزِيرَةُ وَ الْغَدِيرُ وَ الرَّوْضَة»(11) در آن سرزمین از باران معارف علم امام بر انسان می بارد و او را زنده میکند. این عالم، عالم تمثیل است. در باطن این عالم، ولایت امام، سرزمین حاصلخیز است که با ورود در آن باران علم امام بر انسان میبارد و زنده میکند.

«أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي‏ بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُون‏»(انعام/122) حضرت فرمودند:  «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً  فَأَحْيَيْناهُ‏  وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ‏  فَقَالَ مَيْتٌ لَا يَعْرِفُ شَيْئاً وَ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ‏  إِمَاماً يُؤْتَمُّ بِهِ- كَمَنْ مَثَلُهُ‏  فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها قَالَ الَّذِي لَا يَعْرِفُ الْإِمَامَ»(12) حیات حقیقی همان علم امام است که باران معارف امام است که قلب را زنده میکند.

امام و علم و ولایت او به ماء تعبیر شده است. در روایت آمده است که: «عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ‏ قَالَ إِذَا غَابَ عَنْكُمْ إِمَامُكُمْ فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِإِمَامٍ جَدِيدٍ»(13) و یا در روایت دیگری دارد که: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَالَ يُحْيِيهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْقَائِمِ ع بَعْدَ مَوْتِهَا [يَعْنِي‏] بِمَوْتِهَا كُفْرَ أَهْلِهَا وَ الْكَافِرُ مَيِّتٌ»(14) لذا امام علیه السلام عین الحیات است. در زیارت روز جمعه به حضرت خطاب میکنیم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاة»(15) و بعید هم نیست که منظور حافظ همین است که: «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق * ثبت است در جریده عالم دوام ما» این عشق، حب الامام است که سرچشمه حیات و ثبات و دوام است.

کسی که به ولایت امام برسد به حیات خالده رسیده است و شهید است و شهیدان احیاء عند ربهم یرزقونند. که در روایت فرمود: «مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيدا»(16)

باز در همین مسئله تفسیر شدن حضرات به آب و مایه حیات در سوره انفال آمده است: «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدام‏»(انفال/11) این یک واقعه دائمی است و به همین خاطر با صیغه مضارع بیان شده است. سماء در قرآن پیامبر اکرم و ماء امیر المومنین علیهما السلام هستند. ذیل این آیه در کافی آمده است: «مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِكُمْ يَبُثُّ ذَلِكَ فِي النَّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ قُلُوبِ شِيعَتِكُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ الرَّاوِيَةُ لِحَدِيثِنَا يَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد»(17) لذا از بهترین عبادات که نصیب ما و شما شده است آموختن معارف اهل بیت علیهم السلام است و تعلیم آن به دیگران.

ریاضت در عبادت ما باید ریاضت در فهم معارف اهل بیت علیهم السلام و انتقال آن باشد تا بتوانیم شفاعت کنیم یعنی از امام بگیریم و به دیگران بدهیم. واسطه نور و طهارت شویم. مومن باید شراب طهور باشد. یعنی کلام و فهم و عملش مبدء طهارت باشد. مبدء نور و حیات باشد. مثل امام نفسش زنده کننده باشد.

ما طلبه ها باید محتمل علم امام شویم که این امر «صعب مستصعب» است. وقتی مومن به امام وصل شد مثل این است که به کرّ وصل شده است و دیگر نجس نمیشود. هر قدر هم از آن برداری تمام نمیشود. مقامی بالاتر از این نیست که کسی به امام برسد و مثل امام، نفسش زنده کند. مانند حضرت عیسی علیه السلام.

اهل علم باید به دیگران علم و نور برساند نه هجویات. علم ابزار جدال و مراء نیست چنانچه در حدیث عنوان بصری آمده است: «إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَه»(18)‏

چه مقامی بالاتر از این که انسان حامل علم و نور و حیات امام علیه السلام بشود؟ مومن باید مثل ماه باشد که نور خورشید را میرساند. خدای متعال عبادت تحمل معارف اهل بیت علیهم السلام را روزی ما طلاب کرده است و ما باید این عبادت را خالص کنیم. یک بخش از این عبادت با خواندن روایات حاصل میشود. این روایات از ذهن انسان نمیرود بلکه در صفحه وجود انسان می ماند. باید این روایات را خواند. زمانی میرسد که یک روایت را به کسی میدهند که مثل کلید همه قفل ها را باز میکند. همه چراغها را روشن میکند. بعد از اینکه انسان با خواندن روایات مأنوس به روایات شد ممکن است یک روایت برای انسان روشن شود که مثل جریان برقی باشد در شبکه لامپ ها و باعث شود بقیه روایات و معارف هم برای او روشن شود. مثل کلیدی که زده میشود و همه روایات و نظام معارف و ... برای انسان ایجاد میشود و از هر کدام از روایات هزار باب علم بر او گشوده میشود و از دیگر علوم دیگران مستغنی میشود.

از کثرت تلاوت شروع میشود و کم کم تثبیت میشود. در این صورت انسان فوق حافظه عمل میکند و این معارف حتی به پیری و بعد از مرگ هم منتقل میشود.

تا معارف اهل بیت علیهم السلام را خوب کار نکردیم نباید به چیز دیگر بپردازیم. بعد از تعلم این معارف فرقان پیدا میکنید و میتوانید از علوم دیگر هم بهره ببرید. و الا قبل از آشنایی با معارف اهل بیت علیهم السلام علوم دیگر حجاب ظلمانی یا نورانی انسانند.

شرایط این حمل علم هم این است که انسان اهل سرّ باشد. عبد ممتحن باشد. چنانچه در حدیث عنوان آمده به حقیقت عبودیت رسیده باشد. به مقام بندگی و شرح صدر رسیده باشد و ... که اینها هم با خواندن معارف و توسل و التجاء به ائمه علیهم السلام بدست می آید. این حمل علم برای کسانی به دست می آید که عبد شده اند و دنبال مراء و علو و فساد نیستند. چون این ولایت، دار آخرت است: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين‏»(قصص/83) عاقبت هم که ولایت اهل بیت علیهم السلام است برای همین هاست. برای متقین است و اولین قدم در وادی تقوا، نجات از مراء و جدال و برتری جویی است. کسی که دنبال خود باشد نتیجه اش فساد است. اما علم ابزار صلاح عالم است نه ابزار برتری جویی. لذا به کسی که بدنبال برتری جویی باشد علوم صوری میدهند ولی از علم امام نمیدهند.

همچنین باید برای تعلیم این علوم به خانواده خود هم وقت بگذاریم و این طور نباشد که آنها که با ما در زحمات این تحمل علم مشارکت کرده اند از این معارف بی بهره باشند.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 214

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 152

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 61

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 216

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 220

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏24، ص: 29

(7) معاني الأخبار، النص، ص: 1

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 200

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 217

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 426

(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 200

(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 185

(13) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 340

(14) كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 668

(15) جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع، ص: 37 - بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏99، ص: 215

(16) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏23، ص: 233

(17) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 33

(18) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏1، ص: 225