نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

تحلیل وصیت نامه سیدالشهداء جلسه سوم / قیام سیدالشهداء در مقابل اقامه منکر و اولیاء باطل

متن زیر سخنرانی جناب آیت الله سید محمد مهدی میرباقری است که در ایام محرم سال 94 در حسینیه آیت الله مرعشی به تاریخ 26 مهرماه 94 ایراد شده است. ایشان در این بحث که جلسه سوم از بررسی وصیت نامه سیدالشهداء است اشاره می کنند بیانات سیدالشهداء علیه السلام را گویای هدف، برنامه و اقدام حضرت عنوان می کنند؛ یکی از این بیانات، نامه ایشان به محمد حنیفه است که به منزله وصیتنامه حضرت می باشد و در آغاز آن شهادت به یگانگی خدای متعال و رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله می دهند؛ اگر حرکت انسان بر مدار توحید و رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله نباشد حتماً بر مدار فساد و ظلم و نفس پرستی و خودبینی است؛ فسادی که حضرت با آن مبارزه می کنند در امت تاریخی نبی اکرم صلی الله علیه و آله نفوذ کرده است؛ حضرت می خواهند این امت تاریخی را به مدار ولایت حقه برگردانند؛ استاد در ادامه به این نکته اشاره می کنند که عمل معروف و منکر سه مرحله دارد؛ مرحله نخست ارتکاب است؛ مرحله دوم اشاعه و مرحله سوم اقامه است؛ اقامه منکر یعنی ایجاد فضایی که ارزش های دینی و معنوی در آن تحقیر شده و ارزش های مادی تجلیل شود؛ در چنین جامعه ای اگر کسی طبق اخلاق مادی عمل کند، تکریم می شود و اگر طبق اخلاق الهی عمل کند، تحقیر خواهد شد. امام حسین علیه السلام در قیام خود با اقامه منکر می جنگند و کسی را هدف قرار داده اند که تاریخ را آلوده می کند؛ در مرحله اقامه، آن ولیّ طاغوتی که منکر را اقامه می کند، اصل منکر است؛ همچنین ولیّ ای که معروف را اقامه می کند، خود اصل معروف است؛ لذا در قرآن از امیرالمؤمنین علیه السلام به ایمان تعبیر می شود و از اولیاء طاغوت به فسق و کفر و عصیان؛ امام حسین علیه السلام با جریان ضلالت سقیفه و به عبارتی با مصداق آیه ظلمات می جنگند؛ ایشان می خواهند معروف را اقامه کنند و عالم را بیت النور نبی اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام نمایند. گریه بر حضرت اعتراف به این حقیقت است که ما با دشمنان ایشان همراه نیستیم و آن منکر محوری را قبول نداریم؛ یعنی از اساس دشمنان حضرت را منکر می دانیم.

تحلیل عاشورا مبتنی بر بیان سیدالشهداء / توحید، محور قیام

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیِّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین. برای جلوگیری از تحریف حادثه عاشورا و ارائه تحلیل صحیح از این حادثه باید به کلمات سیدالشهداء علیه السلام رجوع کنیم. تحریف این واقعه عظیم اقسامی دارد؛ یکی از تحریفات عاشورا این است که آن را ناچیز جلوه داده و عظمت آن را نادیده گرفت. حضرت بیاناتی دارند که گویای هدف، برنامه و اقدام ایشان است؛ یکی از این بیانات، نامه ایشان به محمد حنیفه است که به منزله وصیتنامه حضرت می باشد.

این نامه سه قسمت دارد؛ قسمت نخست شامل شهادت های حضرت است؛ «أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ‏ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ»(1) شهادت به توحید و مقام رسالت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و معاد است. هر یک از این ها که مخدوش شود، قیام بی معنا می شود؛ اگر توحید نباشد قیام حضرت توجیهی ندارد؛ همه دنیا هم ارزش ندارد که کسی خون خود را در جنگ بر سر خاک و آب و نژاد و قوم و قبیله بدهد؛ جنگ هایی که در تاریخ اتفاق افتاده، کم نیست؛ جنگ جهانی اول و دوم ده ها میلیون کشته از بشر گرفته است؛ چه سختی ها که بشر کشیده است؛ ولی دریغ از یک قطره خون مؤمن که در این راه ریخته شود! اگر هدف توحید نباشد هیچ توجیهی برای قیام حضرت وجود ندارد؛ قسمت دوم وصیتنامه براساس آن مبانی، نفی برخی موارد است؛ آنجا که می فرمایند: «وَ أَنِّي‏ لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏» اگر حرکت انسان بر مدار توحید و رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله نباشد حتماً بر مدار فساد و ظلم و نفس پرستی و خودبینی است؛ و بعد در بخش بعد حضرت می فرمایند: خروج من برای اصلاح در امت جدم می باشد. این اصلاح از طریق امر به معروف و نهی از منکر و احیاء سیره نبی اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام واقع می شود.

اصلاح امت نبی اکرم صلی الله علیه و آله هدف عاشورا

فسادی که حضرت با آن مبارزه می کنند در امت تاریخی نبی اکرم صلی الله علیه و آله نفوذ کرده است؛ با این فساد مدار امت از توحید خارج شده است؛ خدای متعال امت را با وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام بر مدار صلاح قرار داده است؛ هرگاه همه شئون امت بر مدار نبی اکرم صلی الله علیه و آله و بر مدار ولی خدا باشد این امت صالح است؛ ولی وقتی از مدار معصوم علیه السلام خارج شود از مدار توحید خارج شده است؛ این فسادی است که در امت رخنه کرده است.

حضرت می خواهند این امت تاریخی را به مدار خودش یعنی به مدار ولایت حقه برگردانند؛ البته این امر در عصر ظهور واقع می شود؛ بنابراین نتایج قیام حضرت در عصر ظهور و رجعت آشکار می شود؛ خدای متعال حضرت را یاری می کنند؛ نصرت خدا این است که هدف حضرت در عالم واقع می شود؛ «أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى الطَّالِبُ بِثَأْرِكَ وَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ مِنَ‏ النَّصْرِ وَ التَّأْيِيدِ فِي هَلَاكِ عَدُوِّكَ وَ إِظْهَارِ دَعْوَتِكَ»(2) در صلوات امام حسن عسکری علیه السلام آمده است: وعده ای که خدای متعال به شما داده، با سیدالشهداء علیه السلام محقق کرده، شما را نصرت و تأیید می کند؛ هم جبهه دشمنان نبی اکرم صلی الله علیه و آله نابود می شوند، هم دعوت حضرت آشکار می شود؛ این دعوت نیز دعوت به توحید است که به دنبال آن جامعه به مدار نبی اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام بر می گردد؛ این امر در عصر ظهور اتفاق می افتد و جامعه بر مدار امام می چرخد؛ «يَعْطِفُ الْهَوَى‏ عَلَى‏ الْهُدَى‏ إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى‏»(3) همه اهوا کنار می روند و همه جامعه بر مدار حق، که امام است، می گردد.

 اصلاح حقیقی، حرکت بر مدار ولی خدا

در عصر ظهور همه جا ظهور اراده امام هست؛ همه قلوب تسلیم امام هستند؛ همه افکار در خدمت امام هستند؛ همه قوای انسان ها در محور ولیشان حرکت می کنند؛ این همان هدفی است که امام حسین علیه السلام دنبال می کردند؛ اگر انسان بر مدار امام باشد، درحقیقت بر مدار خداست؛ وگرنه بر مدار خدا بودن جز از این طریق، توهم است؛ هر کس خیال کند خودش می تواند بندگی کند، دچار توهم است؛ ابلیس هم قصد چنین کاری را داشت؛ او هم می خواست خودش مستقل بندگی کند؛ دو رکعت نماز به مدت چهارهزار سال خوانده بود؛ ولی حتی این نماز هم بار او را نکشید و به منزل نرساند. کسی نمی تواند بر مدار خودش بندگی کند؛ بندگی مدار خود را می خواهد؛ بندگی، حرکت بر مدار عبد مطلق خداست؛ یعنی حرکت بر مدار رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام؛ چنین حرکتی، عبادت و توحید است؛ پس اصلاح یعنی برگرداندن جامعه به مدار حق؛ یعنی وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام؛ «الْحَقُّ بَعْدِي مَعَ عَلِيٍّ، يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ»(4) قرآن می فرماید: «وَ لا تُفْسِدُوا فِي‏ الْأَرْضِ‏ بَعْدَ إِصْلاحِها»(اعراف/56)؛ حضرت در شرح این آیه فرمودند: «يَا مُيَسِّرُ إِنَّ الْأَرْضَ كَانَتْ فَاسِدَةً فَأَصْلَحَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِنَبِيِّهِ»(5) بنابراین اصلاح از طریق امر به معروف و نهی از منکر و احیاء سیره حضرت محقق می شود.

تقسیم بندی عمل به سه سطح ارتکاب، اشاعه و اقامه

در بحث امر به معروف چند نکته قابل توجه است؛ نخست اینکه معروف و منکر سه مرحله دارد؛ مرحله نخست ارتکاب است؛ مرحله دوم اشاعه است و مرحله سوم اقامه است؛ در مرحله ارتکاب انسان عامل به معروف است و به خوبی ها عمل می کند؛ اهل صلاح و زکات و حج و جهاد و احسان است؛ این معنی عمل به خوبی هاست؛ بعضی علاوه بر اینکه عمل می کنند، آن را اشاعه هم می دهند؛ یعنی مسجد می سازند؛ نه فقط خودش نماز می خواند، بلکه مسجد هم می سازد؛ مرحله بالاتر نیز مرحله اقامه است که براساس آن فرهنگ بندگی را در جامعه احیاء می کنند؛ از طریق اقامه، بندگی خدا شناخته می شود، جاذبه پیدا می کند، عزت می یابد و معصیت در نگاه مردم تحقیر می شود؛ این همان مرحله اقامه است.

اقامه منکر مهم ترین سطح منکر

در دوران معاصر نیز چنین مراحلی رخ داده است؛ مثلاً در دوره رضا خان سعی کردند با توسل به زور فرهنگ حجاب را از بین ببرند؛ به زور چادرها را از سرها برداشتند و لباس مردان را متحد الشکل کردند؛ البته مردم در برابر این امر مقاومت کردند و کشته ها دادند؛ ولی در دوره محمدرضا با شیطنت و برنامه ریزی سعی کردند فرهنگ بی عفتی را اقامه کنند؛ در این برنامه حجاب تحقیر می شود و دیگر نیازی به اعمال تهدید و زور علیه حجاب زنان نیست؛ بلکه بسترهای اجتماعی انسان را وادار به بی حجابی می کند؛ دهه 50 در دانشگاه تهران و در مهد تشیع، جوانان با حجاب وارد دانشگاه می شدند و بی حجاب خارج می شدند؛ بدون اینکه کسی بی حجابی را به آن ها تحمیل کند؛ فضای اجتماهی آن دوران فضای سنگینی بود که در آن، حجاب و عفاف و روابط تعریف شده دینی تحقیر می شد و روابط غیر دینی علامت روشنگری و تجدد و پیشرفت و تمدن بود.

بنابراین بستر اقامه ایجاد می کنند؛ اقامه یعنی ایجاد فضایی که ارزش های دینی و معنوی در آن تحقیر شده و ارزش های مادی تجلیل می شود؛ در چنین جامعه ای اگر کسی طبق اخلاق مادی عمل کند، تکریم می شود و اگر طبق اخلاق الهی عمل کند، تحقیر. این به معنی اقامه منکر، اقامه بت پرستی و اقامه دنیا پرستی است؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله جامعه ای ایجاد کردند که در آن توجه به شئون دنیا ضد ارزش است؛ در این جامعه کسی که دلش به سمت دنیا نباشد، تحقیر می شود و خجالت می کشد؛ پس منکری که اتفاق افتاده این است که اقامه منکر شده است؛ یعنی ارزش هایی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله آورده اند، تحقیر شده و ارزش های دیگری حاکم شده است.

آیا امروز حال و هوای حیات اجتماعی مردم حالا و هوای آن زمان نیست؟ زمانی که حضرت در رؤیای صادقه دیدند که بنی امیه و بنی تمیم بر منبر ایشان بالا می روند و مردم را به قهقرا بر می گردانند؛ به سخن دیگر حضرت قلوب را به سمت توحید و خدا برگرداندند و بت پرستی را از بین بردند ولی اولیاء طاغوت بار دیگر بت پرستی را به شکل جدید احیاء کردند تا ارزش های مادی احیاء شود.

برای مثال در تمدن غربی، که با ایده توسعه همه دنیا را گرفته، خداپرستی را تحقیر می کنند؛ البته بگذریم که از چند دهه گذشته، مجبور شده اند نوعی آشتی میان دین و تمدن و علم و تکنولوژی ایجاد کنند؛ ولی تا پیش از این با صدای بلند می گفتند: دین ضد علم است، با جهالت سازگار است یا افیون ملت هاست؛ در این دیدگاه کسی که خدا را می پرستد، جاهل است و اعتقاد به خدا ناشی از جهل تاریخی بشر است؛ از نظر آن ها بشر دوران اسطوره و فلسفه را گذرانده و هم اکنون در دوران علم به سر می برد؛ دین هم مربوط به دوره اسطوره هاست؛ امروزه هم در ادبیات علمی به شکل های گوناگون دین را تحقیر می کنند.

سال 1350 در شیراز جشن هنر برگزار شد؛ همه هنرهای کشور در این جشنواره شرکت کرده بودند؛ غرفه های فراوانی در محل این جشنواره وجود داشت که در هر یک هنر خاصی نمایش داده می شد؛ یک غرفه هم ویژه عزاداری سنتی بود که در آن عده ای زنجیر و سینه می زدند؛ در برخی غرفه ها هم هنر مدرن نمایش داده می شد. در پایان جشنواره هم جایزه اول را به هنر مدرن اعطا کردند؛ این یعنی عزاداری امام حسین علیه السلام یک هنر سنتی است که دورانش گذشته و دوره کنونی دوران هنر مدرن است؛ آن ها در تحلیل روان شناختی خود عزاداری سیدالشهداء علیه السلام را مازوخیسم می نامند؛ یعنی عزاداری را نوعی خودآزاری و عزاداران را بیمارانی می دانند که از آزار خود لذت می برند، بی دلیل گریه می کنند و به سر و سینه می زنند؛ این معنی اقامه است؛ در دانشگاه تهران از خجالت باید مخفیانه نماز می خواندند؛ چه برسد به خواندن دعای کمیل! الان هم این دوره به تدریج در حال بازگشت است؛ امروز هم نماز و دعا و عزاداری را نشانه عقب افتادگی می دانند؛ ایجاد چنین بستری به معنی اقامه است. رضا خان حسینه ها را به زور بست ولی در دوران فرزندش به زور نمی بستند؛ بلکه حسینیه تحقیر می شد؛ در آن دوره جوان طرف دار امام حسین علیه السلام که باید سخنرانی انقلابی گوش می داد و آدم می شد، به قول شهید مطهری، پای روضه مارکسیستی امام حسین علیه السلام  می نشست.

بنابراین اقامه منکر یعنی ارزش ها به ضد ارزش تبدیل شوند و ضد ارزش ها به ارزش؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: در آخر الزمان کار به جایی می رسد که معروف به منکر تبدیل می شود و منکر به معروف؛ همچنان که تمدن غرب نیز بعد از رنسانس خودپرستی را احیاء کرد؛ چنان که خداپرستی هم ضد ارزش معرفی می شود و کسی نمی تواند به راحتی نامی از خداپرستی ببرد؛ این جامعه بر مدار نفس انسان است و در حکومت سیاسی چنین جامعه ای مؤمنین و مذهب و عبادتشان تحقیر می شود؛ نقل شده که در کلاس یکی از اساتید کمونیست دانشگاه، جوان دانشجو از استاد اجاره می گیرد که بیرون برود؛ استاد می پرسد: چرا؟ جواب  می دهد: تا حالا احمق بودم، روزه گرفته ام؛ می روم روزه ام را بخورم؛ این یعنی ضد ارزش شدن ارزش ها.

 بسترسازی اقامه منکر در دنیای معاصر

کسی که مواد مخدر مصرف می کند، کار بدی انجام داده است؛ این به معنی ارتکاب است؛ گاهی کسی شبکه توزیع مواد مخدر ایجاد می کند  و منکر را اشاعه می دهد؛ ولی گاهی کسی فرهنگ عیاشی و خوشگذرانی و فرهنگ نیهیلیسم را اشاعه می دهد؛ این به معنی اقامه منکر است؛ پایان پوچی گری هم این است که فرد خودش را از هر چیزی رها کند؛ مثلاً مواد روان گردان استفاده کند تا از نگرانی رها شود؛ کسانی که فرهنگ پوچی گری را احیاء می کنند، در حقیقت فیلسوفان غرب هستند؛ بعضی هم متأسفانه در داخل با افتخار نام آن ها را به زبان می آورند! همین فیلسوفان غربی منکر را اقامه می کنند ولی ما آن کسی را که مواد مخدر مصرف می کند، مجازات می کنیم! برخی در دانشگاه های فلسفه کسانی را که فلسفه پوچی گری را احیاء می کنند، فیلسوف و دانشمند می نامند و به بزرگی یاد کرده، در مقابلشان احساس حقارت می کنند.

دستگاه تمدن غرب معروف را به منکر تبدیل کرده و منکر را به معروف؛ رئیس جمهور سابق [خاتمی] در جمع دانشگاهیان آمریکا صحبت می کرد؛ از او پرسیدند: شما چرا با همجنس گرایی مخالف هستید؟ گفت: ملت ما این عمل را نمی پسندد؛ حاضرین به شدت او را هو کردند! آیا این غربی ها متمدن هستند؟! آیا معنی تمدن این است؟! این [تغییر ارزش] به معنی اقامه است؛ این تمدن عملی را که قرآن به شدت آن را مذمت می کند، به یک ارزش تبدیل کرده است؛ این تمدن با افتخار از رفتاری که حتی برخی حیوانات هم آشکارا انجام نمی دهند، دفاع می کند! در کشورهای غربی حتی اگر کسی در نهی از این رفتار به کسی تذکر دهد، مجرم خواهد بود و خلاف قوانین اجتماعی عمل کرده است؛ ولی تمدن غرب در فضای اجتماعی بار دیگر این عمل را اقامه می کند؛ تا جایی که این عمل شرافت محسوب می شود و اعتراض به آن جرم؛ استاد ما می فرمودند: برخی مستراح های مکه رو به قبله ساخته شده اند! با اینکه تخلی رو به قبله حرام است؛ کسانی که به این حرام معتقد هستند در مکه دچار سختی و مشکل می شوند؛ ولی بعد از چند روز تحمل سختی، بالاخره رو به قبله تخلی می کنند! ولی اگر مستراح را رو به قبله نسازند کسی که می خواهد چنین معصیتی کند، دچار سختی می شود.

بسترهای اجتماعی این گونه هستند؛ بعضی ساختارهای اجتماعی ارتکاب به گناه را آسان می کنند و عبادت را سخت؛ مرحله نخست، سختی فیزیکی است؛ سپس ساختارهای نرم است؛ برای مثال: هنگام ورود به حرم باید چند بار بپیچیم تا به ضریح برسیم؛ این ساختارهای سخت قابل دیدن است؛ ولی گاهی ساختارهای نرم وجود دارد؛ فرهنگ نوعی ساختار نرم اجتماعی است؛ جاده ای ایجاد می کنند که جاده فرهنگی است؛ اگر کسی نخواهد از این جاده عبور کند، مدام با مانع مواجه می شود.

محور حقیقی معروف و منکر

کسانی که معروف را اقامه می کنند خود، عین کلمه معروف هستند؛ یعنی همه خوبی ها فرع آن هاست؛ «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ‏ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِه‏»(6)؛ نیت مؤمن از عملش بهتر است و خودش از نیتش بهتر؛ همچنان که نیت کافر از عملش بدتر و خودش هم از نیتش بدتر است؛ منکر حقیقی اراده ای است که در برابر خدا استکبار کرده و مستکبر الی الله شده است؛ طاغوت می خواهد این منکر را اشاعه دهد و برای خودش طرف دار جمع کند؛ آن ها می خواستند بت پرستی را در قالبی جدید دوباره احیاء کنند؛ مثل بت پرستی امروز؛ آدم در دوره گذشته یک تکه چوب را می پرستید ولی امروز بتی به وسعت دنیای مدرن را می پرستد؛‌ آیا در سخنرانی یک رئیس جمهور غربی حرفی از خدا می شنوید؟ این ها مدیران جامعه جهانی هستند! در حالی که علما و مراجع گذشته ما و امام راحل(ره) سراسر از خدا و اسلام و پیغمبر سخن می گفتند؛ البته این ها فقط در حد حرف نبود؛ بلکه می خواستند جامعه را به سمت خدا ببرند؛ ولی بعضی فیلسوفان غربی با صدای بلند حرف های عجیب می زنند؛ العیاذ بالله برخی از آن ها می گویند: «هنوز خدا نمرده است؛ خدا باید بمیرد؛ یکی از روشن فکران در کشور ما گفته بود: «چطور می گویید در ایران دموکراسی احیاء شده است! در حالی که هنوز خدا در اینجا نمرده است»؛ این تعبیر صریح آن فیلسوف غربی است که این روشن فکر آن را تکرار می کند؛ این نمونه دیگری از اقامه منکر است.

در غرب معتقدند که نباید به بشر حکم کرد؛ بلکه باید کاری کرد که برخلاف فطرتش تصور کند به شرطی سعادتمند است که به انبیاء علیهم السلام پشت کند و همه ارزش های دینی را لگدمال نماید؛ [ترویج این نگرش] نمونه ای از اقامه منکر است؛ این در حالی است که ما با  فرد مرتکب منکر برخورد کرده ولی کسی را که اقامه کننده منکر است، رها می کنیم.

درگیری سیدالشهداء علیه السلام با اقامه کنندگان منکر

امام حسین علیه السلام در نهی از منکر خود کسی را هدف قرار داده که  تاریخ را آلوده می کند؛ روزی ابوحنیفه به امام صادق علیه السلام عرض کرد: «جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ فَقَالَ ع الْمَعْرُوفُ يَا أَبَا حَنِيفَةَ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا الْمُنْكَرُ قَالَ اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاهُ‏ أَمْرَهُ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى كَتِفِه‏»(7) طبق این روایت نماز به تبع امیرالمؤمنین علیه السلام معروف است؛ وگرنه نماز معاویه از منکر هم منکرتر است! ابوحنیفه سپس پرسید: «منکر چیست؟»؛ در پاسخ فرمودند: «آن دو نفری که  حق امیرالمؤمنین علیه السلام را غصب کردند و مردم را با زور بر دوش امیرالمؤمنین اهرم کردند؛ امام حسین علیه السلام با این منکر می جنگند؛ در حقیقت حضرت با اقامه منکر می جنگند. نکته مهم تر این است که در مرحله اقامه، آن ولیّ طاغوتی که منکر را اقامه می کند، اصل منکر است؛ همچنین ولیّ ای که معروف را اقامه می کند، خود اصل معروف است؛ لذا در قرآن از امیرالمؤمنین علیه السلام به ایمان تعبیر می شود و از اولیاء طاغوت به فسق و کفر و عصیان؛ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان‏»(حجرات/7) براساس روایت، ایمان در این آیه یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام و کفر و فسوق و عصیان هم یعنی الاول و الثانی و الثالث! عجیب این است که در انتهای آیه آمده است: «اولئک هم الراشدون» شاید منظور همان خلفای راشدین است که اولی ایمان است و سه خلیفه بعدی کفر و فسوق و عصیان هستند؛ خلفای راشدین همین چهار نفر هستند؛ الایمان و الکفر و الفسوق و العصیان. به هر حال حضرت با چنین منکری می جنگند؛ این اقدام حضرت یعنی نهی از منکر.

امروزه نیز غرب بت پرستی مدرن را گسترش می دهد و بشر را مست دنیا کرده است؛ برای این هدف فیلسوف و متفکر و آکادمی ایجاد کرده اند؛ اول و آخر حرف آن ها نیز نفی خداست؛ فلسفه های پوچ گرایی را گسترش داده اند؛ حتی روان شناسی بعد از دوران نیهیلیسم در غرب رشد کرد.

حضرت با جریان ضلالت سقیفه و به عبارتی با مصداق آیه ظلمات می جنگند؛ ایشان می خواهند معروف را اقامه کنند و عالم را بیت النور نبی اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام  نمایند. در این میان گریه بر سیدالشهداء علیه السلام بالاترین نهی از منکر است؛ «نَفَسُ‏ الْمَهْمُومِ‏ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِيح‏»(8)؛ گریه بر حضرت اعتراف به این حقیقت است که ما با دشمنان حضرت همراه نیستیم و آن منکر محوری را قبول نداریم؛ یعنی از اساس دشمنان حضرت را منکر می دانیم؛ جمله عجیبی از کتاب سرالعالمین غزالی نقل شده است که می گوید: روضه خواندن بر واعظ حرام است؛ چون بغض مردم را علیه صحابه تحریک می کند؛ آن ها پرچم داران دین هستند و تحریک مردم علیه آن ها مجاز نیست؛ باید از او پرسید مگر عاشورا چه ارتباطی با صحابه دارد. در زیارت عاشورا «لعن الله امه» آمده است؛ غزالی هم می داند که زیارت عاشورا کجا را هدف گرفته است؛ گریه بر امام حسین علیه السلام به معنی اعتراض به آن هاست؛ کسی با صحابه ای که در عاشورا دخیل نبوده کاری ندارد؛ ولی اگر صحابه ای در ایجاد واقعه عاشورا دخیل بوده، خدا او را لعنت کند! تهییج علیه عاملان عاشورا چه ایرادی دارد؟!

نتیجه سقیفه، اخلاقی است که کتاب احیاء العلوم غزالی از آن بیرون می آید! یعنی کتابی که اثری از امام حسین علیه السلام در آن نیست! نتیجه نهایی احیاء العلوم همین اخلاقی است که معتقد است می توان بدون امام حسین علیه السلام هم با اخلاق بود؛ این نتیجۀ ظلمت سقیفه است که اخلاقش با بی اخلاقی تفاوتی ندارد. الان در اروپا از یک سو بی خدایی موج می زند و از سوی دیگر سخن از اخلاق می گویند! اگر روشنایی نباشد همه چیز در تاریکی با هم یکسان است؛ «الله نور السموات و الارض»(نور/35)؛ خدا که نباشد فحشا و نماز یکی است؛ اگر خدا نباشد ابن زیاد هم کار خوبی کرده است؛ خدا را برداشته اند و صحبت از اخلاق می کنند؛ امام را کنار گذاشته اند و از اخلاق سخن می گویند؛ اصلاً خُلق یعنی محبت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ اخلاق معنایی جز محبت امیرالمؤمنین علیه السلام ندارد؛ ‌خلق نبی اکرم صلی الله علیه و آله حب الله است؛ حقیقت خُلق، حب امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ کسی که در مقام محبت نیست، اخلاق هم ندارد؛ آهسته رفتن و آمدن و سر را به زیر افکندن، اخلاق نیست؛ شیطان معلم چنین اخلاقی است؛ او که دو رکعت نمازش چهار هزار سال طول کشیده است! چه کسی می تواند چنین کاری کند؟ اخلاق بدون امیرالمؤمنین علیه السلام اخلاق نیست؛ این اخلاق نتیجه سقیفه است و سیدالشهداء علیه السلام با این منکر جنگیدند. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏44، ص: 329

(2) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص: 402

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 195

(4) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 479

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 58

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 84

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏24، ص: 58

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 226