نسخه آزمایشی
سه شنبه, 28 فروردين 1403 - Tue, 16 Apr 2024

سیر همه اولیاء الهی و عوالم با بلای سیدالشهداء / اهمیت معیت با امام حسین(ع) و رسیدن به حمد در شفاعت

متن زیر سخنرانی جناب آیت الله میرباقری در هیات صاحب الامر شهر اراک می باشد که به تاریخ 27 آبان ماه سال 94 برگزار شده است. ایشان در این بحث که در ایام محرم و صفر ایراد شده است بیان می کنند که از عوالم مهم سلوک انسان بلای الهی است که در آن انکسار و خضوع هم تقویت می شود و انسان را معجب نمی کند. اما در رتبه بالاتر از همه عوامل، سلوک انسان با بلای سیدالشهداء است که در زیارت عاشورا مراحل و سیر انسان دیده می شود. حمد بر بلای حضرت نشان می دهد که سفره مصیبت حضرت امر عظیمی است و بالاترین مقامات با این سیر بدست می آید. نمونه آن جریان ابتلائات حضرت ابراهیم است که بعد از امتحان با ذبح فرزند خود به مصیبت سیدالشهداء راه پیدا می کند. ایشان در این بحث به مقام محمود حضرت در همه عوالم اشاره می کنند و بیان می کنند انسان با معیت حضرت به شعاعی از مقام محمود و شفاعت جزئیه می رسد. به میزان درک انسان از بلای حضرت این مقامات حاصل می شود و این شفاعت و معیت در عوالم بعدی هم ادامه دارد. این بحث در جلسه دیگری نیز ایراد شده است که صوت آن الحاق شده و از لینک بالا قابل دریافت می باشد.

هجرت از خود؛ شرط معیت با امام در سیر الی الله

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین. آنچه از معارف اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود این است که همراهی با سیدالشهداء علیه السلام و قافله حضرت امری است که برای ما هم ممکن است؛ یعنی اینطور نیست که این باب به روی ما بسته شده باشد؛ بلکه ما هم می توانیم جزو همراهان سیدالشهداء و این قافله باشیم. در آن حدیثی امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب در ضمن بیاناتی نورانی فرمودند که اگر دوست می داری که ثواب آنهایی که با امام حسین به شهادت رسیدند شریک و همراه آنها باشی، هرگاه یاد امام حسین علیه السلام کردید و به یاد سیدالشهداء افتادید بگویید «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً»(1) یعنی لااقل آرزوی این را داشته باشید که در کنار اصحاب سیدالشهداء و در آن صحنه به شهادت برسید.

در دو جای زیارت عاشورا هم این تعبیر هست که اگر کسی سالک با عاشورای سیدالشهداء شد و مقامات را طی کرد، به این نقطه می رسد که از خدای متعال چنین درخواست می کند «انْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» یعنی در همه عوالم چه دنیا و چه آخرت، من با شما باشم. این معیت و همراهی جسمی نیست مثل اینکه ما کنار هم راه برویم؛ زیرا شمر هم در جنگ صفین کنار امیرالمومنین بود؛ این معیت به درد نمی خورد. معیت ما با امام به معنی سایه و دنباله رو امام بودن است و به تعبیر قرآن «فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي»(ابراهیم/36) و چنین تبعیتی است که ما را به امام ملحق می کند. در زیارت عاشورا هم از خدا می خواهیم که «أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنْ يُثَبِّتَ لِي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» یعنی ما در محضر اماممان ثبات قدم داشته باشیم و اینطور نباشد که یک قدم به طرف دیگران و یک قدم به طرف امام برویم؛ یک قدم به طرف سفره معاویه و یک قدم به طرف امیرالمومنین برویم؛ بلکه دائم همه قدمهای مان در وادی ولایت امام باشد و همه قوای ما با امام باشد. این معیت به معنی سایه و صاحب سایه یعنی معیت ظلیه است؛ یعنی انسان باید سایه امام باشد نه اینکه ما یکی برای خودمان و امام هم یکی باشد. اگر کسی از اول خودش را در عرض امام دید، دیگر سایه امام نیست بلکه با خودش معیت دارد.

شرط این معیت هجرت از خود است. انسان تا با خودش است با امام خودش نیست. اگر با خودش باشد همه عالم برای انسان بت می شوند. انسان تا با خودش است و نفس خودش را می بیند، این نفس و خود حجاب همه حقایق می شود. خودت را که دیدی همه عالم را هم می بینی؛ زیرا آدمی که با خودش هست هر چه نگاه می کند در عالم بت می بیند و می گوید: این خورشید است و این زمین است و این ماه است و این هم من هستم. پس خدا کجا است!؟ ولی اگر انسان از خودش هجرت کرد و رو به خدای متعال آورد همانطور که در دعای ابوحمزه آمده است «وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَة» یعنی خدایا کسی که راحل به سوی تو است و به سوی تو کوچ می کند، راهش نزدیک است. راحل یعنی آن کسی که همه تعلقاتش پیش رویش است و اصلاً پشت سر تعلقی ندارد. بعضی گفتند: فرق مسافر و راحل همین است مسافر وطنش پشت سرش است و به سفر می رود که به طرف تعلقاتش برگردد؛ ولی راحل و مهاجر فرقشان با مسافر این است که از همه تعلقات کوچ کرده و مانند کوچ نشین اصلاً وطنی ندارد؛ بلکه وطنش پیش رویش است. انسان اگر از خود و تعلقاتش هجرت و کوچ نکند، نمی تواند با امامش باشد. با همین دنیای خودش است و کسی که با دنیایش است با امام نیست. عالم و محیط ولایت امام با تعلق به دنیا جمع نمی شود. اگر کسی از خودش هجرت کرد و پا روی خودش و تعلقاتش گذاشت آنوقت می تواند در این سفر الی الله با امامش باشد و خودش را ببیند که در کنار امامش سیر می کند. این سیر کردن با امام مثل سیر ما در منظومه شمسی است؛ یعنی ما با جاذبه منظومه شمسی می رویم و مثل سیر ما در سفینه است؛ چنانچه در روایت هم آمده است «إِنَّمَا مَثَلُ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏ فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوح‏»(2) در واقع او است که سیر می کند و ما به تبع او می رویم. ما در مسیر الی الله در وادی توحید باید اینطور باشیم یعنی با امام خودمان سیر کنیم؛ والا سیر ممکن نیست. بنابراین انسان می تواند در دنیا و آخرت با امام خودش باشد.

سلوک با بلاء و جایگاه آن

فراز دیگری هم در سجده زیارت عاشورا است که در اینجا سالک، مقامات سلوکی را با زیارت عاشورا پشت سر گذاشته است. زیارت عاشورا منازل سالکین با سیدالشهداء است و مقامات بسیار عجیبی دارد؛ از توجه به سیدالشهداء به عنوان ابوعبدالله یعنی پدر عباد الله شروع می کند. آن سیری که در زیارت عاشورا است توجه به عظمت مصیبت و فراگیر بودن و حقیقت مصیبت عظیم سیدالشهداء است در فرازی آمده «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّة» این مصیبت در انسان بصیرت ایجاد می کند؛ یعنی انسان صف حق و باطل را می شناسد و این دو صف را در تاریخ می بیند نه فقط سال ٦١ و یزید و ابن زیاد راببیند بلکه به آنجا می رسد که ببیند جریان امام حسین یک جریان درگیری بین حق و باطل است و آنهایی که با امام حسین می جنگند فقط آنهایی نیستند که در کربلاء آمدند یا در کوفه بودند. این بصیرت به جبهه تاریخی دشمن ما را به موضع گیری می رساند و از لعن شروع شده تا به برائت می رسد «فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ... بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ» و از برائت هم تا سلم و حرب و صف قتال و تا خونخواهی و وجاهت و قرب تا معیت و ثبات قدم ادامه دارد.

اما همین جا هم تمام نمی شود و باز منازل دیگری هست. کسی که طعم بلاء سیدالشهداء را چشیده و با این بلاء سالک شده و این مقامات را پشت سر گذاشته در سجده زیارت عاشورا به خدای متعال عرضه می دارد «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ عَلَى مُصَابِهِم» خدایا من تو را شکر می کنم، مانند شکر کسانی که در مقابل مصیبتی که بر آنها وارد می شود نه فقط جزع نکرده و صبر می کنند، بلکه شاکر بر مصیبت هستند. من را وارد وادی بلاء کردی و با سیدالشهداء سیرم دادی و ما را عاشورایی کردی و من شاکر بر این مصیبت هستم؛ البته آنهایی که بلاء سیدالشهداء بر جانشان وارد می شود درجاتی دارند؛ آنهایی که واقعاً اهل بلاء می شوند همه لذت های دنیا از چشمشان می آفتد و دنیا برایشان تلخ می شود.

مهم ترین مرکب سلوک ما بلاء است؛ یعنی بلاء ما را سالک می کند. خیلی وقت ها ما با ریاضت هایمان یک مقاماتی را نمی توانیم به دست بیاوریم؛ چون ریاضات ما علاوه بر اینکه محدود هستند خیلی وقت ها در ما عجب و طلبکاری ایجاد می کنند. ما با ریاضت هایمان، چهل سال نماز شب خواندنمان یا ده سال جنگیدن در راه خدا، انفاق کردن مان و حج رفتن مان کم کم احساس می کنیم که از حد تقصیر بیرون آمدیم و بنده خوبی شدیم و آنوقت از خدا طلبکار و معجب به نفس می شویم. در حالیکه عبادت باید ما را از خودمان عبور بدهد. خیلی اوقات ریاضات، ما را به خودمان ارجاع می دهد و می گوییم: من هستم که چهل سال نماز شب خواندم. در کافی شریف در روایت هست که این همان جایی است که خدای متعال این بنده نماز شب خوانی را که پهلو تهی می کرد، چند شب با تازیانه خواب می زند طوری که وقتی بیدار می شود آفتاب در آمده است و اینکه از دو ساعت قبل از اذان بیدار بود از خودش خسته می شود و بدش می آید و می فهمد که مرد راه نیست. در روایت است که این بهتر از آن بیداری است که عجب بیاورد. اولیاء خدا همه سرمایه شان را می آورند اما باز هم خودشان را بدهکار می دانند و به فرموده قرآن «يُؤْتُونَ مَا آتَوا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»(مومنون/60) نگران هستند و می ترسند. خلاصه ریاضات ما خیلی وقت ها به عجب ختم می شود.

اما بلاء اینطور نیست. بلاء انکسار می آورد و هم انسان را سالک می کند و هم این سلوک، سلوک منکسرین است. اینطور نیست که انسان اگر یک عمر خدا بیمارش کرد یا اگر فقیر شد و در فقر دست و پا زد، معجب بشود. معمولاً ابتلائات الهی در انسان انکسار و خشوع ایجاد می کند، حتی انسان وقتی پیر می شود خدا در قرآن می فرماید «وَ مَن نُّعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ»(یس/68) هر کسی را ما به او عمر طولانی می دهیم دوباره معکوس می کنیم، مثلاً کم کم سوی چشمش کم می شود، گوشش نمی شنود، قدم ها سست می شوند و دوباره مثل طفلی می شود که باید تر و خشکش کنند. انسان خیال می کند این بد است اما اینطور نیست، این پیری در انسان انکسار ایجاد می کند؛ یعنی اگر با جوانی ات نتوانستی به خدا برسی و خاشع بشوی، خدای متعال همه چیز را بر می گرداند که دوباره تو را خاشع کند؛ این برنامه خدای متعال است که چیزهایی که برای انسان بت و حجاب شده بود را بشکند تا انسان در مقابل خدای متعال خاشع بشود. جنس بلاء حتی اگر انکسار پیری باشد، به خلاف ریاضات در انسان خشوع و تواضع می آورد. ریاضات ما خیلی وقت ها حجاب ما می شود. بنابراین بهترین نردبان، نردبان بلاء است.

سیر با بلای سیدالشهداء

اما آن بلایی که اگر کسی توانست وارد آن بشود انسان را به بالاترین مقامات و درجات می رساند، بلاء سیدالشهداء است. یعنی پس از آنکه انسان توانست به معیت و همراهی سیدالشهداء برسد در فرازی دیگر از زیارت عاشورا چنین درخواست می کنیم که «وَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِي لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ يُعْطِيَنِي بِمُصَابِي بِكُمْ أَفْضَلَ مَا يُعْطِي مُصَاباً بِمُصِيبَتِهِ» مصیبت نردبان سلوک انسان است و از طرفی مصیبت ها متفاوت هستند. بالاترین مقامی که هر سالکی در مصیبت می تواند به آن برسد در مصیبت سیدالشهداء است. ابراهیم خلیل فرزندش را برد تا در راه خدا قربانی کند. خیلی امتحان سختی است و ما در عالم به سختی این امتحان انگشت شمار داریم. همه ارباب معرفت و سالکین در مقابل کار ابراهیم خلیل انگشت به دهان هستند که چکار کرد؛ فرزندی که خدا در سن پیری به او داده بود را مامور شد در بیابان بگذارد و بعد هم که به سن رشد رسید به او می گویند که او را در راه خدا قربانی کن. با فرزند داستان را در میان گذاشت و او هم گفت: اگر رضای خدا در این است تسلیم هستم. حضرت بردند او را در منا قربانی کنند، کارد را به حلقومش گذاشتند؛ وقتی نبرید کارد را به سنگ زد و آن را دو نیم کرد و دوباره اصرار کرد؛ کارد زبان باز کرد که تو دستور می دهی ببر و خدا می گوید نبر. در اینجا خدای متعال می فرماید: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا»(صافات/105) تو وظیفه را انجام دادی. به خدا عرضه داشت که من کجای کار را کوتاه آمدم؛ ای کاش می شد این فرزند را در راه خدا قربانی می کردم و به ثواب اعظم مصائب در راه تو می رسیدم. ما اهل بلاء و بلاکش نیستیم. آنهایی که مثل خلیل الرحمان طالب خدا هستند حاضر است همه بلاها را بکشد تا یک قدم به خدا نزدیک تر بشود و یک حجاب دیگر برداشته بشود. خلیل گداخته در محبت خدا است. به خدا عرضه داشت که خدایا اگر می شد این فرزند را در راه تو قربانی می کردم و یک قدم نزدیک تر می شدم و ثواب اعظم مصائب را به دست می آوردم.

روایتی در عیون اخبار الرضا از امام رضا علیه السلام در باب ابراهیم خلیل است که حضرت فرمودند: حضرت حق به ابراهیم خلیل فرمودند: خودت را بیشتر دوست داری یا پیغمبر آخر الزمان را؛ عرض کرد: پیغمبر آخر الزمان. فرمودند: فرزند خودت بیشتر دوست داری یا سیدالشهداء فرزند آن پیغمبر را؟ عرض کرد: سیدالشهداء را. اینجا جای خلف گفتن نیست زیرا یک طرف خلیل الرحمان و یک طرف خدای متعال است. از طرفی معنای خلیل هم این است که کسی همه محبت هایش فانی در محبت خدا می شود و هر که را خدا بیشتر دوست دارد او هم بیشتر دوست می دارد. خودش محور نیست بلکه حضرت حق محور است. بعد امام رضا فرمودند: خدای متعال بعد از اینکه اقرار به محبت گرفت یک روضه قتلگاه برای ابراهیم خلیل خوانده شد. حضرت را سیر دادند که اعظم مصائب قربانی کردن اسماعیل به دست خودت و به فرمان من نیست بلکه اعظم مصائب ذبح سیدالشهداء است. به تعبیر دیگر اعظم مصائب برای شما نیست بلکه برای نبی اکرم است. شما ظرف آن بلاء نیستید. آن کسی که با بلاء خودش همه عالم را سالک می کند وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستند؛ آن کسی که صاحب مقام محمود است و شفاعت کل عالم حتی انبیاء با او است وجود مقدس نبی اکرم هستند. بلای ایشان عالم را راهبری می کند. برای حضرت ابراهیم روضه سیدالشهداء خوانده شد امام رضا طبق این نقل فرمودند که به حدی ایشان محزون شد که اگر اسماعیل را سر می برید آنقدر غصه نمی خورد. بعد خدای متعال فرمود: «وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»(صافات/107) آن ثوابی که شما در قربانی کردن اسماعیل می خواستید ما در گریه بر سیدالشهداء قرار دادیم. ابراهیم خلیل می خواهد با بلاء سالک بشود پس به میدان بلاء می رود و از آن استقبال می کند و می خواهد که فرزندش را سر ببرد، و وقتی نشد، نمی گوید: الحمد لله هم دنیا و هم خدا را داریم بلکه می گوید: ای کاش می شد ما این فرزند را قربانی کنیم. خدای متعال می فرماید آنچه شما می خواهید در قربانی کردن اسماعیل نیست؛ بلکه اگر بلای سیدالشهداء بر جان شما نزول پیدا کرد آن وقت آن مقام به دست می آید.

این جمله زیارت عاشورا معنایش این است «وَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِي لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ يُعْطِيَنِي بِمُصَابِي بِكُمْ أَفْضَلَ مَا يُعْطِي مُصَاباً بِمُصِيبَتِه» یعنی بالاترین فضیلتی که هر صاحب مصیبتی می برد در مصیبت شما خدا به من بدهد. هر کسی در ظرف خودش اگر می خواهد با بلاء سالک بشود، ثواب اعظم ابتلائات در ابتلاء به مصیبت سیدالشهداء است. فرض کنید پدری چند جوانش در راه خدا شهید بشوند؛ این خیلی مقام بالایی است که یک نفر عزیزترین عزیزانش را بدهد؛ اما آیا این به ثواب اعظم مصائب در ظرف خودش می رسد؟ نه؛ بلکه ظرفش وقتی پر می شود که بتواند از این مصیبت ها به مصیبت سیدالشهداء پل بزند، هر کسی در ظرف خودش اگر با مصیبت سیدالشهداء آشنا شد و آن بلاء در قلبش بار انداخت؛ اعظم مصائب است. مهم ترین یا لااقل جزء مهم ترین نردبان های سلوک، بلاء است. آن جاهایی که خوبان در سلوکشان الی الله در گردنه ها و سختی های راه زمین گیر می شوند و می مانند خدای متعال با بلاء آنها را می برد. آنهایی که پشت در ایستادند در می زنند که خدا در را برایشان باز کند و پرده ها کنار برود تا وارد عوالم غیب بشوند. آنها مشتاق و دلباخته هستند و آنجایی که عاجز می شوند و دیگر نمی توانند با ذکر و دلشان بروند، خدا آنها را با بلاء می برد. همه بلاهای عالم یک طرف، اما هر کسی در ظرف خودش بالاترین سلوکی که می تواند با بلاء بکند با مصیبت سیدالشهداء است؛ البته شرطش این است که این بلاء زدگی حرف و حدیث نباشد بلکه واقعاً مبتلا باشد.

البته به لوازمش هم باید ملتزم شد زیرا اگر کسی مبتلا شد خواب و خوراک از او گرفته می شود و مسیر زندگی اش تغییر می کند و دیگر نمی تواند زندگی عادی داشته باشد زیرا به گونه ای دیگر در دنیا زندگی می کند. آنهایی که بلاکش هستند مسیر زندگی شان با بقیه فرق می کند. دیگران نگاه شان می کنند و چنانچه حضرت امیرالمومنین در خطبه متقین می فرماید به آنها می گویند «لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيم»(3) یعنی اینها قاطی دارند حضرت می فرماید بله قاطی دارند اما نه از آنچه شما می گویید؛ بلکه اینها با حقایق آمیخته و با خدا رفیق شدند و محبت خدا در وجودشان آمد. کسی که به محبت خدا رسید به گونه ای دیگر زندگی می کند. همچنین اگر کسی با سیدالشهداء آشنا شد، مسیرش عوض می شود.

شفاعت سیدالشهداء از همه عالم با بلای عاشورا

در سجده قرب عاشورا به خدا عرضه می داریم «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْد» این حمد برای کسی است که عاشورا در دلش بار انداخته و به بلای سیدالشهداء مبتلا شده و مقامات را طی کرده است. این مقامات در زیارت معیت است و بالاتر از مقام معیت، مقام محمود است. «أَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّه» معنای این مقام محمود در زیارت عاشورا این نیست که ما به امام حسین برسیم؛ این بد معنا نشود که کسی خیال کند ما در سلوک خودمان می توانیم به جایی برسیم که صاحب مقام محمود امام حسین بشویم؛ آن مقام اهل بیت، شجره ممنوعه است چنانچه حضرت آدم را نمی دانم چه در دلش گذشت که از بهشت رانده شد. این مقام محمود معنایش این است که سیدالشهداء با بلاء خودش همه عالم را شفاعت می کند و همه عالم و حتی انبیاء و اولیاء را به سمت خدا می برد و از همه دستگیری می کند.

شاهد این وسعت شفاعت مثلا در زیارت حضرت است که مرحوم کلینی آن را در کافی نقل کردند و محدث قمی در زیارات سیدالشهداء در اولین زیارت مطلقه قرارداده است. زیارات دو نوع هستند بعضی ها زیارت مطلقه هستند که همه وقت و همه جا می شود خواند و بعضی ها مخصوصه هستند مثل زیارت روز عرفه. در آن زیارت مطلقه سیدالشهداء یک تعبیر بلندی است که «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْد وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِق»(4) خون تو در مقام خلد آرام گرفت. نگفته روح، بلکه خون را گفته است، اینکه مقام خلد چه مقامی است باید تفسیر بشود. می فرماید که خون تو در آن مقام آرام گرفت. در روایات متعدد داریم که فریقین هم نقل کردند از جمله ابن عباس و ام سلمه می گویند که وجود مقدس نبی اکرم را در خواب دیدند که خونی در شیشه کردند و فرمودند که خون سیدالشهداء است این خون جایگاهش در این دنیا نیست؛ آن را به عرش الهی می برم. همه خلایق بر سیدالشهداء گریستند و همه آسمانها هم و همه زمینها و هر چه در این عوالم هست چه آن مخلوقاتی که دیده می شوند و دیده نمی شوند، عجیب تر آنکه هر که در بهشت است و حتی جهنمی ها، همه بر سیدالشهداء گریستند. پس بلاء سیدالشهداء یک چنین بلاء عظیمی است.

حضرت با بلاء خودش همه عوالم را شفاعت کرده که نمونه اش ابراهیم خلیل است. ابراهیم خلیل در سیر خودش در وادی توحید به جایی می رسد که می خواهد با قربانی کردن اسماعیل به بالاترین درجه برسد که به او می فرمایند که به در گودی قتلگاه برود؛ یعنی ظرف مصیبت قربانی کردن حضرت اسماعیل ظرفی نیست که حضرت ابراهیم را به بالاترین درجات برساند؛ بلکه باید دل مبتلا به بلای سیدالشهداء بشود. لذا امام رضا فرمود وقتی مبتلا شد به حدی غصه خورد که اگر اسماعیل را سر می برید آن طور غصه نمی خورد؛ در حالیکه هزاران سال قبل از عاشورا است. به همین دلیل خدای متعال روضه سیدالشهداء را برای انبیاء اولوالعزم خوانده است. در نقل هست که موسی کلیم در مدت کوتاهی که با خضر بود روضه سیدالشهداء را برایش خوانده و کار را برای او تمام کرده است؛ یا حضرت نوح هم همینطور است.

مقام محمود سیدالشهداء و شفاعت ایشان

نکته این است که همه انبیاء در یک مقامی از سلوکشان باید با حضرت سیدالشهداء سالک شوند. این مقام محمود سیدالشهداء است. آیا ما می توانیم دست حضرت ابراهیم و موسی کلیم و جبرئیل را بگیریم؟ این مقام محمود از آن سیدالشهداء است. در یک مقاماتی سلوک حضرت جبرائیل با سیدالشهداء است. در روایات فرمودند که شما بر سیدالشهداء گریه کنید زیرا «لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقَلْبُ»(15) یکی از خواص گریه این است که به حیات قلب و طهارت نفس می رسید. وقتی اشک شما جاری شد ولو مثل زبد البحر یعنی به اندازه کف دریا هم باشد پاکتان می کنند و طهارت نفس و حیات قلب می آورد. برای ملائکه هم هست و سیدالشهداء ملائکه را هم شفاعت می کند. بنابراین ما نمی توانیم بگوییم «يُبَلِّغَنِي الْمَقَامَ الْمَحْمُود» یعنی من هم به یک جایی برسم که دست جبرئیل را بگیرم؛ این توهم و خیالبافی است. بلکه معنایش این است که من هم آن مقام شفاعت شما را درک بکنم و از آن مقام محمود شما یک تجلی در دل من حاصل شود؛ زیرا اگر از آن مقام در دل انسان تجلی کرد انسان مثل اولیاء خدا و مثل امام رضوان الله تعالی علیه می شود که خوابش نمی برد تا دست دیگران را هم بگیرد و ببرد. مقام شفاعت عهد است. قرآن می فرماید «لَّا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـنِ عَهْدًا»(مریم/87) به هر کسی اجازه شفاعت نمی دهند بلکه خدا از آنهایی که می خواهند شفاعت بکنند، یک عهدهایی می گیرد. مگر هر کسی گفت من را پیغمبر کن بروم مردم را هدایت کنم خدا پیغمبرش می کند!؟ که بعد هم بیاید در دنیا مردم را سرکیسه کند!؟ این پادشاهی نیست بلکه پیغمبری و شفاعت است. هر کسی گفت من را امام کن خدا امامش نمی کند. اول از آنهایی که می خواهند شفاعت و دستگیری کنند، یک عهدهایی می گیرند؛ یکی این است که باید خونت را بدهی که دیگران را برسانی. چنانچه در زیارت امام حسین علیه السلام است «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»(5) سیدالشهداء خون دلش را داد و عزیزانش به اسارت رفتند. نبی اکرم همه اهل بیتش مبتلا بودند. شفاعت چیزی نیست که همینطور کسی بگوید: خدایا من را شفیع قرار بده. مقام شفاعت سیدالشهداء یعنی آن مقام محمود، یک عهد با خدا است که نتیجه اش این می شود که کسی که آن عهد را با خدا می بندد و سر عهدش ثابت است واقعاً بی قرار است که بندگان خدا جهنم بروند و نمی تواند این را ببیند. در قرآن در خصوص نبی مکرم اسلام می فرماید «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ»(توبه/128) رنج شما برایش دشوار است و نمی تواند تحمل کند. اگر کسی با امام حسین سالک شد و بلاء امام حسین در دلش آمد و این مقامات را طی کرد و به همراهی سیدالشهداء رسید، یکی از همراهی ها این است که به آن مقام محمود راه پیدا می کند و یک شعاعی از آن مقام محمود در وجودش می آید و اذن در شفاعت پیدا می کند و می تواند دیگران را هم به امام حسین ملحق کند.

تقرب الی الله با گریه و حزن برای سیدالشهداء و حمد بر این سیر

بنابراین بلای سیدالشهداء یک بلایی است که همه عالم با آن سالک شدند. ایشان شفیع کل است. ما می توانیم با این بلاء این مقامات را طی کنیم و کسی که این مقامات را با سیدالشهداء طی می کند می رسد به اینکه «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» بالاتر از این مقام در دنیا شدنی نیست. در سجده زیارت عاشورا هم این انسان سالک به خدا عرضه می دارد که خدایا تو را شکر می کنم که من را با امام حسین آشنا کردی؛ گرچه که بلای امام حسین خواب و خوراک من را گرفت و مسیر زندگی من را تغییر داد. ما باید جزو کسانی باشیم که بر اساس این فراز زیارت ناحیه «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً، وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً، حَسْرَةً عَلَيْكَ وَ تَأَسُّفاً عَلَى مَا دَهَاكَ وَ تَلَهُّفاً، حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاكْتِيَاب»(6) از مصیبت سیدالشهداء حزن و اندوه جان ما را بگیرد. امام سجاد ٣٤ سال گریه کرد؛ آب می دید، جوان می دید، گریه می کرد. به او گفتند: چرا گریه می کنید؟ فرمودند: یعقوب پیغمبر برای فراق فرزند بیست سال گریه کرد، اگر گریه ای بود که خدا دوست نمی داشت یک قطره از این اشکها نمی ریخت اما این گریه مقرِب است، زیرا گریه بر بلای ولی خدا است؛ اما اصلاً بلایی که بر من نازل شده با یعقوب قابل مقایسه نیست.

ما باید حالتمان به سیدالشهداء چنین حالتی باشد تا واقعاً مسیر زندگی مان را تغییر بدهد. الحمد لله جامعه شیعه همینطور است و مسیر زندگی اش با عاشورا عوض شده است. یک بحث دقیق تاریخی است که مسیر شیعه بعد از عاشورا به سمت دیگری رفت؛ ولی همه زندگی انسان را باید دگرگون کند. باید انسان خواب و خوراکش از او گرفته و زندگی اش عوض شود؛ این آدم مبتلا می گوید: خدایا تو را بر این ابتلاء شکر می کنم؛ چون می بیند خدا با این بلاء با او چه کرده است؛ حمد برای اینکه من را مبتلا کردی؛ عجب بلاء خوبی بود.

در این بلاء می توانید به مقام محمود و به معیت و ثبات قدم و نیز به ثوابی برسید که «أَفْضَلَ مَا يُعْطِي مُصَاباً بِمُصِيبَتِه» است یعنی با شفاعت امام حسین طی مسیر می کنیم؛ بنابراین کسیکه این بهره ها را از امام حسین ببرد حتماً می گوید «لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِيمِ رَزِيَّتِي» یعنی حمد تو را که این مصیبت با برکت اما خیلی با عظمت و پر ثمر را در دل من قرار دادی؛ چرا که انسان با یک مصیبت به مقام محمود می رسد و حق دستگیری پیدا کرده و می تواند دیگران را سالک بکند.

یک موقع من به یکی از مداحان عرض کردم خدا به شما لطف کرده از مقام محمود سیدالشهداء به شما داده که قلوب را از دنیا می کنید و در وادی عاشورا می برید. به اندازه ای که مصیبت سیدالشهداء در وجود انسان می آید، انسان اذن شفاعت پیدا می کند و دیگران را هم می تواند به امام حسین ملحق کند؛ یعنی نه فقط خودش با امام حسین است بلکه دیگران را هم از دنیا به وادی امام حسین می برد. بعضی از این عزیزان را خدا به آنها لطف کرده و اخلاص داشتند و با امام حسین طوری راه رفتند که سی شب ماه رمضان، چندین هزار جوان را می آورند و بار سالشان را بر می دارند. کسی اگر این سیر را با امام حسین علیه السلام داشت این انسان در سجده قربش می گوید اللهم لک الحمد، خدایا تو چه کردی با ما که زندگی ما زیر و رو شد اما این دگرگونی اینطور است که «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِيمِ رَزِيَّتِي»

شفاعت سیدالشهداء در عوالم بعدی

اما مسئله تا اینجا نیست بلکه می گوییم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُود» سوال اینجاست که اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود یعنی چه؟ مگر تا الان در وادی شفاعت نبودی و مگر تا اینجا را با غیر امام حسین طی کردی؛ مگر امام حسین دست تو را نگرفت و از دنیا برد و در عاشورای خودش و با عاشورای خودش مقاماتی را به شما داد که هیچ مربی سلوکی نمی تواند این مقامات را به انسان بدهد. اما تا چقدر طی مسافت کرده باشی، سلمانی ابوذری ابراهیم خلیلی، در کدام درجه ایمانی و تا اینجا را هم مگر در وادی شفاعت نبودی؟ در جواب باید گفت که داستان سیدالشهداء به دنیا ختم نمی شود بلکه وقتی وارد عالم برزخ می شوید هم می توانید به برزخ امام حسین گره بخورید که در این صورت همین که وارد عالم آخرت می شوید باز در سفره امام حسین هستید که آنجا هم بلاء هست. خیال نکنید بلای امام حسین در عالم برزخ نیست؛ محبین امام حسین در عالم برزخ هم اطراف امام حسین هستند و سلوک برزخی شان هم با امام حسین است.

انسان می تواند که در این دنیا سلوکش با امام حسین باشد تا امام حسین دست او را گرفته و از دنیا و اهل دنیا جدا کند؛ کما اینکه همه محبین اینطور هستند ولی درجات دارند، صبح و شبش با امام حسین باشد و با شیرینی بلای امام حسین سالک شود. بلای امام حسین یک سکه دو رو است که یک روی آن واقعاً بلاء است که حتی انبیاء عاجز هستند و اولیاء خدا را بلاء سیدالشهداء زمین گیر کرد. ملائکه برای نصرت سیدالشهداء آمدند اما نرسیدند که ١٤٠٠ سال است غبارآلود صبح و شب گریه می کنند و ایستادند تا عصر ظهور فرا برسد. این بلاء همه را زمین گیر کرده؛ ولی آن طرف سکه بلای سیدالشهداء این است که «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»(فجر/27-30) هر که با بلاء سیدالشهداء سالک شد از یک طرف او را از دنیا جدا می کند و مسیر زندگی انسان را عوض می کند و خواب و خوراک و همسرداری انسان عوض می شود؛ ولی از طرف دیگر اگر با سیدالشهداء سالک شدی شعاع این صاحب نفس مطمئنه در وجود انسان می افتد و همه صاحب نفس مطمئنه می شوند یعنی در گودی قتلگاه همه عالم متلاطم بودند و حتی روایت دارد که همه ملائکه آسمان دست و پایشان را گم کردند و به خدا عرضه داشتند که خدایا یک ولی داری که اینطور با او کردند، تا چه زمان به اینها اجازه می دهید؟ در روایت است که خدای متعال وجود مقدس امام زمان را در آن عالم نشان داد و گفت: «بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذا»(7) که بعد عالم ملکوت آرام شد. همه عالم به هم ریخته بود ولی خود سیدالشهداء در گودی قتلگاه آرام بودند و می فرمودند: «الهی رضا بقضائک» بنابراین اگر کسی با امام حسین سالک شد یک روی سکه سلوک بلاء است که خواب و خوراکت می رود البته بستگی دارد که چقدر سالک باشی. بعضی از محبین سیدالشهداء بودند که حتی اسم ایشان را جلوی آنها نمی توانید ببرید؛ روایتی در کامل الزیارات است که می فرماید: روزی نبود که نام امام حسین در برابر امام صادق برده بشود است الا اینکه آن روز لبخند به لب امام صادق تا آخر روز نمی دیدند. عالم و انسان بهم می ریزد.

از طرفی هم آن روی سکه بلاء ضیافت امام حسین است. سفره مهمانی ای که خدا برای امام حسین پهن کرده و حضرت آن را گسترده برای محبین کردند. در روایت است که حضرت از آن مقام فوق العرش ناظر هستند و اول برای اصحابشان و دوم، زوارشان و سوم برای گریه کنندگانشان دعا می کنند و به امیرالمومنین عرض می کنند: شما هم برای این عزادارهای ما دعا کنید. می دانید دعای امیرالمومنین یعنی چه؟ اگر کسی با امام حسین سالک شد و به شفاعت امام حسین در این دنیا رسید، یک روی این شفاعت بلاء و یک روی آن ضیافت است. اگر کسی به مقام محمود سیدالشهداء رسید می تواند دیگران را در وادی بلای سیدالشهداء و از آنجا به ضیافت سیدالشهداء ببرد. بنابراین جا دارد که انسان در سجده بگوید: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِين»

شفاعت و معیت در عوالم بعدی با امام

جمله بعدی این است «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْن» کسی که طعم شفاعت امام حسین را در دنیا چشیده می گوید: خدایا در برزخ هم من از امام حسین جدا نشوم، ولو با گریه است باشد، من حور و قصور نمی خواهم بلکه امام حسین را می خواهم. مبادا که ما را در حور و قصور ببرید و از امام حسین جدا کنید و بعد دعا می کند که خدایا به من ثبات قدم در محضر خودت بده تا من در عالم برزخ هم با تو باشم؛ زیرا همه مردم که عند الله نیستند. قرآن می فرماید «وَ لَا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِن لَّا تَشْعُرُونَ»(بقره/154) چنین کسی که تا اینجا رسیده دعا می کند که در برزخ هم با امام حسین باشد و مقام عند الله داشته باشد و در آن مقام عند الله هم ثبات قدم داشته باشد؛ نه اینکه یک قدم با خدا باشد و یک قدم نباشد، بلکه همیشه در محضر خدا باشد. اینطور نیست که در بهشت، همه در مقام عند ملیک مقتدر یا عند ربهم باشند؛ این مقام مخصوص یک عده ای در بهشت است که حجابها از آنها برداشته می شود. همه بهشت حضور است ولی مقامات دارد. اگر دنبال جلوه های بهشت بروید حجاب نیست ولی بالاخره فرق می کند آن کسی که همیشه ثبات قدم در محضر خدا داشته باشد و مع الحسین و اصحاب الحسین باشد. برای همین دعا می کند که در برزخ و بهشت در قیامت هم با امام حسین باشد.

روایتی در کامل الزیارات است که می فرماید: عزاداران و محبین سیدالشهداء در محشر هم اطراف امام حسین جمع می شوند؛ همه مشغول حساب و کتاب هستند اما اینها مشغول امام حسین هستند. از بهشت برای آنها پیغام می فرستند که ما منتظر هستیم که شما زودتر بیایی؛ اما آنها می گویند: مگر این کرامت اطراف امام حسین را انسان می گذارد و به بهشت می آید!؟ این وضع ادامه دارد تا بساط محاسبات قیامت جمع می شود و بنا است همه در بهشت بروند، پس بهشت را مزین می کنند. آنوقت مرکب های بهشتی را با صلوات و سلام می فرستند تا اینها را به جایگاهشان می برند.

بهشت هم مقامات دارد و همه مع الحسین نیستند. در روایت نقل شده که تجلیات امام حسین به بهشتی ها می رسد؛ گاهی سالی یک بار و گاهی ده سال یکبار و برای بعضی هم گاهی هفتصد سال یک بار یک جلوه از امام حسین را می بینند. همه بهشت سرور است ولی به حدی این جلوه شیرین است که در طول این دهها سال همه انتظارشان این است باز هم نوبت دیدارشان با امام حسین برسد؛ طوری که حور و قصور را هم فراموش می کنند و آنها به خدا شکایت می برند که خدایا اینها ما را عاطل و باطل گذاشتند. طعم با امام حسین بودن این است. در بهشت همه با امام حسین نیستند.

مرحوم محقق اصفهانی از علماء بزرگی هستند که استاد مراجع گذشته مثل مرحوم آیت الله بهجت و دیگران بودند که در علمیت و مقامات معنوی فوق العاده بودند، بعضی ها نقل کردند که سجده های پنج ساعته بالای سر سیدالشهداء داشتند! یک مرجع، یک پیرمرد. بعضی از شاگردانشان نقل کردند که این پیرمرد می آمد در حرم امیرالمومنین می ایستاد و هزار مرتبه سوره انا انزلناه را ایستاده می خواند و تقدیم به حضرت می کرد و بعد محاسنش را کف دست می گرفت. این شعر از خود ایشان است که در دیوانشان هست: «گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم * خواجه مگر بنده سیاه ندارد» به طوری که نقل شده سیدالشهداء به ایشان فرموده بود: مردم نمی توانند ببینند یک مرجع تقلید پنج ساعت به سجده افتاده باشد، شما بروید در خانه تان ما بجای بالای سر قبول می کنیم؛ یعنی حرم امام حسین را تا خانه شما بسط می دهیم. ایشان یک دیوان عربی دارند و دو گونه شعر گفتند: بعضی از اشعار ایشان در اوج بلندی عرفان است و بعضی هایش هم مثل شعر یک انسان دلسوخته است. بعد از رحلت ایشان را خواب دیدند و گفتند: شما دیگر جوار سیدالشهداء هستید؟ فرمود: نه هر از گاهی مهمان امام حسین می شویم، جوار برای ما نیست.

اما در روز عاشورا چند نفر از جمله سعید بن عبدالله سپر می شوند تا حضرت نماز بخوانند؛ که سیزده چوبه تیر مسموم را که یکی از آنها برای از پا در آوردن کافی بود، با سر و دست و سینه خودش گرفت تا حضرت نماز را تمام کردند؛ و بعد از نماز روی زمین افتاد. یک عزیزی می فرمود: من در خواب اصحاب سیدالشهداء را دیدم. خیلی من بخاطر همین کار علاقمند به سعید بن عبدالله بودم؛ او را پیدا کردم و دیدم سیمای عربی شجاعی دارد. به او گفتم: چگونه شد تیر را با سر و دستت خریدی تا حضرت نماز خواندند؟ این داستان در ادبیات ما هم آمده که یک عالمی بود که با خودش تحلیل می کرد و می گفت: اصحاب سیدالشهداء خیلی فوق العاده نبودند که خونشان را دادند؛ باید می دادند و آنهایی که نیامدند خیلی آدمهای بیخودی بودند؛ والا طرف سیدالشهداء است و یک طرف هم ابن زیاد و یزید معلون است. باید به طرف سیدالشهداء بروید. چرا سیدالشهداء شب عاشورا فرمود: «فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ لِي أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي»(8) یعنی من از شما با وفاتر حتی در صحابه امیرالمومنین نمی شناسم؛ مگر اینها چه داشتند؟ نقل شد آن عالم بزرگوار خواب دیده بود که روز عاشورا است و ظهر عاشورا همه رفتند و صحنه سختی است و سیدالشهداء به او فرمودند: بایستید جلو ما نماز بخوانیم، ایستاد جلو و سپر شد؛ تیر اول آمد ناخودآگاه خودش را کنار کشید؛ استغفار کرد و مصمم ایستاد، تیر دوم و تیر سوم هم خودش را کنار کشید. حضرت برگشتند و یک لبخندی به او زدند و فرمودند «إِنِّي لَا أَعْلَمُ لِي أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي»؛ البته پایداری اصحاب سیدالشهداء خیلی از اینها بالاتر بود و اینها مثالهای ساده ای است. آن پایداری قابل تصویر نیست، چون انسان تا فتنه ها و شبهه ها را نفهمد نمی تواند که پایداری یعنی چه. پایداری در اصطلاح امروز فقط در جنگ سخت نیست؛ بلکه بسیاری از حملاتی که انسان را سست می کند در جنگ نرم و شبهات و شهوات است. اینها خیلی استوار ایستادند در حالیکه اطراف سیدالشهداء خیلی شبهه سنگین بود. وقتی سعید بن عبدالله روی زمین افتاد حضرت بالای سرش آمدند. او گفت: «اَوَفَیْتُ؟ قَالَ نَعَمْ أَنْتَ‏ أَمَامِي‏ فِي الْجَنَّةِ»(9)؛ یعنی در خدمت به شما آیا انجام وظیفه شد و پیمانه ام را پر کردم؟ حضرت به او فرمودند تو در بهشت هم پیش روی من هستی.

می دانید این چه مقامی است!؟ آنوقت در سجده قرب زیارت عاشورا ما از خدا می خواهیم «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُود وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَام» یعنی همین که پایم را در عالم برزخ گذاشتم با امام حسین باشم و همینطور که امام حسین در این دنیا دست من را گرفت و از دنیا جدا کرد و به وادی خودش در کربلاء برد، همین که وارد عالم برزخ می شوم هم با امام حسین و اصحاب ایشان باشم. اما کدام اصحاب؛ زیرا امام حسین خیلی اصحاب دارد و همه ما به یک معنا اصحاب امام حسین هستیم.

در اول رجب که آن سه ماه با عظمت رجب و شعبان و ماه رمضان شروع می شود به ما گفتند که به زیارت سیدالشهداء بروید و سلوکتان را با سیدالشهداء شروع کنید و به سیدالشهداء بگویید: «لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَمْ يُجِبْكَ بَدَنِي عِنْدَ اسْتِغَاثَتِكَ وَ لِسَانِي عِنْدَ اسْتِنْصَارِك»(10) یعنی تو داعی الله هستی و به اذن خدا ما را به سمت خدا و سر سفره خدا دعوت می کنی. بعد در همین زیارت یک تعبیر عجیبی دارد که می فرماید: آن موقعی که شما استغاثه می کردید، من بدنم اجابت نکرد و تنبلی کردم؛ گویا می شد ما در عالم به گونه ای راه برویم که آن موقعی که سیدالشهداء استغاثه می کردند، ما با بدن کنار حضرت حاضر بشویم و آن موقعی که استنصار می کردید و هل من ناصر می گفتید چه در روز عاشورا و چه در عوالم قبل باشد، من زبانم اجابت نکرد؛ گویا می شد سرعت بگیریم و زبان ما اجابت کند؛ چنانچه اصحاب سیدالشهداء که با سیدالشهداء در عاشورا آمدند، آنهایی بودند که کندی نکردند و هم بدنشان اجابت کرد و زبانشان اجابت کرد. ولی در ادامه زیارت حضرت می فرمایند که به امام حسین بگویید «فَقَدْ أَجَابَكَ قَلْبِي وَ سَمْعِي وَ بَصَرِي»؛ یعنی چشمم آن صحنه را دیده و گوشم صدای شما را شنیده و قلبم اجابت کرده پس ما هم اصحاب حسین هستیم؛ ولی اصحابی هستند که «بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَام» هستند و خیلی فرق است بین آنهایی که خونشان را پیش روی امام حسین دادند با آنها که صبر کردند تا عاشورا تمام شد و بعد گفتند: عجب غلطی کردیم؛ حالا برویم و خونخواهی کنیم؛ این دو با هم فرق می کنند.

در سجده قرب به خدا عرضه می داریم که در برزخ و بهشت و قیامت ما با امام حسین باشیم و امام حسین دست ما را بگیرد و در حلقه اصحابی ببرد که «بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَام» هستند؛ یعنی من با سعید بن عبدالله و حبیب باشم؛ این خیلی عجیب است. پس این باب باز است و من همه بحثم برای همین بود و می خواستم این را بگویم. انسان می شود با امام حسین در همین دنیا به معیت برسد؛ طوریکه از همه عالم جدا بشود و او باشد و امام حسین؛ دلش با امام حسین، چشمش با امام حسین، گوشش با امام حسین، قلبش با امام حسین و آبرو و ثروت و اهل و عیالش با امام حسین می شود و نه فقط در دنیا و برزخ بلکه در قیامت هم با امام حسین باشد با چنان معیتی کهِ «وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَام» باشد.

بساط شفاعت امام حسین یک بساط واسعی است. من از شما سوال می کنم که اگر روز عاشورا که حضرت ایستاد و گفت: «هل من ناصر»؛ از این سی هزار نفر اگر ده هزار نفرشان مثل حر می آمدند، آیا امام حسین همه را حر نمی کرد و در اصحاب خودش نمی برد؟ ظرف شفاعت امام حسین خیلی واسع است. اینکه ما با امام حسین زهیر بشویم، ممتنع نیست؛ البته نه با پای ما بلکه با شفاعت امام حسین. بساط امام حسین یک همچنین بساطی است و اگر کسی در این بساط به کم قانع شد، خودش باخته است. اگر با امام حسین غفلت کردیم خودمان باختیم.

غبطه شهدا به مقام حضرت ابوالفضل علیه السلام و وسعت شفاعت سیدالشهداء

اما نکته بعدی اینکه امام سجاد فرمود: همه شهداء یعنی حتی حبیب که از همین اصحابی است که امام حسین علیه السلام در شأنشان فرمود «لَا أَعْلَمُ لِي أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي» همین ها به مقام حضرت قمر بنی هاشم غبطه می خورند. می دانید معنایش چیست؟ شاید معنایش این است که می گویند: با امام حسین بیش از این می شد راه رفت و وقتی نگاه می کنند می بینند قمر بنی هاشم چگونه به سیدالشهداء وفا کرده و چه مقاماتی دارد، می فهمند با امام حسین، بهتر از این می شد راه بروی. حبیب غبطه می خورد زهیر غبطه می خورد. حبیب انسانی است که از زمان امیرالمومنین خودش را آماده کرده است. در کتاب رجال کشی است که میثم تمار با حبیب نشسته بودند. حبیب به میثم می گفت: می بینم که یک کسی را در محبت امیرالمومنین در کوفه به دار می زنند؛ و حتی سر دار دست بر نمی دارد تا زبان و دست و پایش را قطع می کنند. میثم هم گفت: من هم می بینم یک کسی که سرش را به نیزه می زنند و در کنار سرهای شهداء به کوفه می آورند. اطرافیان می گفتند: اینها چه می گویند؟ اینها از آنجا خودشان را آماده کرده بودند. یا در داستانی دیگر حبیب در راهی به مسلم بن عوسجه برخورد کرد، ابن زیاد آمده بود و محاصره کوفه را سنگین کرده بود. گفت: مسلم کجا می روی؟ گفت خواب دیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمودند که مسلم بن عوسجه برو خضاب کن. من هم می روم تا حنا بخرم و خضاب کنم. گفت: مسلم چه می گویی؟ تعبیر خوابت که این نیست؛ به کربلاء برو. امام حسین نامه اش رسیده است؛ آنها حتی به خانه نرفتند تا خداحافظی کنند که مبادا راه بسته بشود یا شیطان راهشان را سد کند؛ از همانجا به کربلاء رفتند. آنها چنین انسانهایی بودند؛ آنوقت اینها روز قیامت به مقام حضرت اباالفضل غبطه می خورند.

وسعت سفره امام حسین اینچنین است؛ یعنی امام حسین کاری کردند و یک عبادتی داشتند که ابراهیم خلیل هم با این عبادت سالک است؛ موسی هم با این عبادت سالک است؛ یحیی و زکریا هم با این عبادت به خدا نزدیک می شوند؛ تا این اندازه کار بزرگ است. همه ما می توانیم در این وادی، نه تنها در دنیا بلکه در برزخ در قیامت به اصحاب سیدالشهداء ملحق بشویم. با این امام حسین هر که به عالی ترین درجات نرسد باخته است. یک موقعی استاد نیست خب می گوییم استاد نیست؛ اما یک موقعی خدای متعال علامه طباطبایی را در همسایگی انسان می گذارد؛ اینجا اگر بیسواد شدی روز قیامت چه جوابی داری؟ یک موقعی امام حسین نیست؛ اما یک موقع امام حسین آمده و عاشورا را هم به پا کرده است؛ اگر بعد از عاشورا هم ما زمین گیر باشیم، چه توجیهی نزد خداوند داریم؟ بعد از اینکه امام حسین سفره شفاعتش را اینطور پهن کرده است «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيك» حال اگر امم گذشته بگویند: خدایا نبود راه بسته بود، یک توجیهی دارد اما بعد از عاشورا اگر ما زمین گیر باشیم جز سستی و تنبلی خودمان چه توجیهی دارد!؟

شرط همراهی با اصحاب سیدالشهداء و سرعت رسیدن به امام

صفات اصحاب سیدالشهداء چه بود ما چه صفاتی باید تحصیل کنیم تا بتوانیم همراه آنها بشویم. اصحاب سیدالشهداء صفاتی داشتند که در بیست زیارتی که برای آنها وارد شده حدود هجده صفت نقل شده است؛ از جمله: احباء الله، اولیاء الله، انصار الله، الذابون عن توحید الله، الربانیون و سادات الشهداء. به عنوان مثال یکی از صفاتشان در این عبارات است «يَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنيَّةِ دُونى اِسْتِئْناسَ الطِّفْلِ بَلَبَنِ أُمِّه»(11). انس با مرگ و بزرگ تر بودن از دنیا از جمله دیگر صفات آنهاست.

با امام حسین قانع نباشید کم ترین حالتش این است که انسان مثل حر بشود. اصلاً معنی شب قدر همین است که انسان در یک لحظه می تواند راه هزار ساله را برود و این حقیقت امام است یعنی شب قدر حقیقی امام است. کسی به امام برسد یعنی به شب قدر رسیده است. اینکه شب قدر و شب بیست و سوم ماه رمضان تا این حد مهم است؛ چون مثل حرم امام می ماند. در حرم امام دو رکعت نماز به اندازه صد هزار رکعت نماز است؛ شب قدر مثل ظرف زمانی امام است و برای این است که انقدر مهم می شود. کربلای امام حسین شب قدر است. ان شاء الله بتوانیم خودمان را به باطن کربلای سیدالشهداء برسانیم، که هم از راه دور می شود برسی و هم از راه نزدیک چون کربلای امام حسین همه عالم را در بر گرفته است. ان شاء الله خدای متعال همه ما را اهل عاشورای امام حسین کند. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 300

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 297

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 304

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 576

(5) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏6، ص: 113

(6) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 501

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 465

(8) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 91

(9) مثير الأحزان، ص: 61

(10) كامل الزيارات، النص، ص: 218

(11) مقتل الحسين للمقرم، ص 262