نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

رسیدن به بلای امام در ایام اربعین/ ماموریت نبی اکرم و سنگینی بلای امام و آثار آن

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 29 مهرماه 95 است که به مناسبت ایام اربعین حسینی در هیئتی در شهر اشتهارد ایراد فرموده اند. در این جلسه ایشان بیان می دارند که، هدایت بندگان الهی برنامه عظیمی است که نبی اکرم و اهلبیت علیهم السلام مسئولیت آن را قبول کرده اند؛ البته این برنامه عظیم دشمنان عظیمی هم دارد. معصومین علیهم السلام در این مسیر، برای هدایت مردم دچار مصائب و بلاهایی می شوند و هرکس بخواهد با آنها همراهی کند طبیعتا دچار قسمتی از این بلاها می شود. برای همراهی با آنها باید بر این بلاها صبر کرد و به مقام رضا و شکر رسید. خدای متعال در این دنیا برای کافران نعمت هایی قرار داده است که در قرآن به «زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» تعبیر شده است. اما به مومنین دستور داده برای رسیدن به ایمان و نعمت های بهتر و پایدارتر باید از این نعمتهای دنیایی چشم پوشی کنید. راه چشم پوشی از این نعمت ها هم گریه مداوم بر سیدالشهدا علیه السلام است.

ابتلائات پیامبر اکرم و اهلبیت علیهم السلام و صبر آنها

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. «فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى‏ * وَ لاتَمُدَّنَّ عَینَیكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ‏ رَبِّكَ‏ خَیرٌ وَأَبْقى‏»(طه/130-131) خدای متعال در این آیه به وجود مقدس نبی اكرم صلی الله علیه و آله دستور صبر میدهد «فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یقُولُونَ». خدای متعال برای نبی اكرم و اهل بیت علیهم السلام در این دنیا یك امتحان عظیمی مقرر فرموده و آن این است كه در این دنیا مبتلا به دشمن بسیار بزرگی شده اند. وجود مقدس نبی اكرم و اهل بیت علیهم السلام یك شخصیت معمولی نیستند و بعثت آنها، بعثت برای همه عالم است «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ»(سبأ/28).

آنها كسانی هستند كه معلم انبیاء و ملائکه بودند و قبل از آمدن به عالم دنیا، در عالم ارواح، همه انبیاء توحید را از ایشان یاد گرفتند، اگر انبیاء معلم توحید هستند همه شاگرد پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام بودند. در نقل است که حبیب بن مظاهر از سیدالشهدا علیه السلام پرسیدند: قبل از خلقت آدم شما كجا بودید؟ حضرت فرمودند: «كُنَّا أَشْبَاحَ‏ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمَنِ فَنُعَلِّمُ الْمَلَائِكَةَ التَّسْبِیحَ وَ التَّهْلِیلَ وَ التَّحْمِیدَ»(1) ما قبل از اینكه در عالم بشر خلق شویم در اجساد نوری بودیم و در آن مقام بر گرد عرش الهی طواف می كردیم و تسبیح و تحلیل و توحید را به ملائكه تعلیم می كردیم. پس این پیغمبری كه در این دنیا آمده و لباس بشر پوشیده قبل از اینكه عالَم خلق شود، خلق شده و معلم ملائكه و انبیاء الهی بوده است، وقتی هم مامور شده، مامور شده كه همه عالم را متحول كند و این كار را هم انجام داده و می دهد. وقتی پیغمبر در غار حرا مامور شد «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذی خَلَقَ»(علق/1) که وحی را تلقی كند، مرحله جدیدی از حیات عالم با بعثت و رسالت ایشان اتفاق افتاد.

این پیامبر با عظمت، كارش یك كار فوق العاده و بزرگ است، دشمنی هم كه در مقابل ایشان قرار دارد، دشمنی بزرگ و پیچیده و تاریخی است؛ جبهه شیطان از جمله شیاطین انس و جن که مقابل حضرت ایستاده جبهه بسیار بزرگی است و این ابتلاء حضرت در این عالم است. خدای متعال میفرماید: «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ‏ رَبُّكَ‏ بَصِیرا»(فرقان/20) ای پیغمبر ما، ما بعضی از شما را برای بعضی امتحان قرار دادیم، آیا صبر می كنید پای این امتحان؟! پروردگار شما بصیر به سرنوشت شماست و شما را از قبل به خوبی می شناسد.

ذیل این آیه حضرت فرمودند: نبی اکرم، امیرالمومنین، فاطمه زهرا و حسنین علیهم صلوات الله را جمع كردند و در را بستند تا شخص دیگری وارد نشود، بعد فرمودند: یا امیرالمومنین، خدای متعال میفرماید می خواهیم شما را به یك امتحان سنگینی امتحان می كنیم و دشمن شما را فتنه شما و امتحان شما قرار بدهیم، آیا این امتحان را می پذیرید؟ عرض كردند: اگر خدای متعال اینگونه تقدیر میكند ما صبر می كنیم؛ البته پاداش خدا هم به دنبال این صبر میرسد. در نقل دارد وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله عهد را گرفتند خودشان بلند گریستند، یعنی می دانستند چه اتفاقی قرار است بیافتد، این عهد در ادامه می شود عاشورا و قصه امیرالمومنین و احراق بیت و بقیه اتفاقات. بعد جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ‏ رَبُّكَ‏ بَصِیرا» حضرت فرمودند: خدای متعال می دانست که اینها صبر می كنند.(2)

صبر در ابتلائات شرط همراهی با امام

پس یک امتحان بسیار سخت و عظیمی است و اصل این امتحان هم برای نبی اكرم است تا بتوانند عالم را از این مرحله عبور بدهند و برسانند به مراحل بعد. پس برای این کار امتحان سختی برای خود حضرت رقم خورده، مثل عاشورا كه سخت ترین ابتلائات تاریخ بشر است. صاحب مصیبت، نبی اکرم و امیرالمومنین سلام الله علیهما هستند و آنها صبر و تحمل می كنند، نه فقط صبر می كنند بلکه آنها در مقابل بلاهای الهی شاكر و راضی هستند. یك موقع انسان در مقابل بلا جزع و فزع میكند، یك موقع صابر است و یك موقع راضی است و لذت میبرد از تقدیر خدا.

وقتی ما پذیرفتیم كه امت این پیغمبر صلی الله علیه و آله و شیعه امیرالمومنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام شویم و در حلقه محبین آنها باشیم، این بلا دامن ما را هم می گیرد. البته بلا برای آنهاست ولی دامن ما را هم خواهد گرفت ولی آنها با تحملی كه می كنند ما را از فتنه عبور می دهند. یعنی شیطان و شیاطین انس و جن جهنمی درست كردند تا همه ما را جهنمی كنند اما وقتی وجود مقدس نبی اكرم و سید الشهدا علیهما السلام به میدان می آیند این جنگ به نفع ما تمام می شود.

در خطبه قاصعه امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: من در غار حرا بودم، وقتی وجود مقدس نبی اكرم صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث شدند، صدای فریاد و ناله ای را شنیدم. به پیامبر عرض کردم: این چه صدایی بود؟ فرمودند: ناله شیطان بود، وقتی من مبعوث شدم شیطان دیگر مأیوس شد از این که کسی او را عبادت كند، او می داند اگر من به جنگش بیایم در جنگ مغلوب می شود. وقتی نبی اكرم در این میدان می آیند و می پذیرند كه امتحان شوند، این جهنم به نفع مومنین خاموش می شود و مومنین به سلامت عبور می كنند ولی خب ما هم اگر بخواهیم دور و بر آنها برویم، بلا دامن ما را هم می گیرد، اما اگر از اسلام صرف نظر كنیم دشمنان با ما كاری ندارند. خدا رحمت كند امام رضوان الله تعالی علیه را، می گفتند: اینها با ما مخالف نیستند با اسلام مخالف اند اگر شما از اسلام دست بردارید آنها هم از مخالفت با شما دست بر می دارند ولی اگر اسلام را بخواهید چون آنها با اسلام جنگ دارند با شما هم می جنگند.

انسان اگر خودش را از اولیاء خدا جدا كند، سختیهای راه آنها دامن او را نمی گیرد. در ماجرای سیدالشهداء علیه السلام آنهایی که حساب شان را جدا كردند ابتلائات سیدالشهداء دامن آنها را نگرفت اما اگر مثل زهیر و مسلم بن عوسجه شدی بالاخره بلای سیدالشهداء شما را هم می گیرد.

ما را اگر مستقیم در مقابل شیطان قرار بدهند نمی توانیم عبور کنیم، اگر مقابل بنی امیه و سقیفه قرار بدهند، همه جهنمی می شویم، اما اگر بخواهیم با حضرت حركت كنیم تا سعادتمند شویم، بلا دامن ما را هم می گیرد، مثل قصه حبیب و زهیر و اهل بیت. اگر زینب کبری سلام الله علیها حساب خودش را جدا کرده بود دیگر اسارتی نبود، ولی این طبیعی است كه این فضیلت ها هم نبود، اگر حبیب با امام حسین علیه السلام نبود که حبیب نبود، اگر زهیر با ایشان نمی ماند که زهیر نبود، اگر حر به امام ملحق نمی شد که حر نبود، ولی ملحق شد و آن قصه شهادت برایش پیش آمد. معصومین قول دادند که برای عبور از عالم، هدایت و رساندن آنها به خدا بار را به دوش بکشند و صبر کنند، که این کار را هم می کنند.

در ماجرای به آتش زدن خانه حضرت زهرا سلام الله علیها انقدر امتحان سخت بود كه یك تعبیری دارد آدم جرأت نمی كند آن را نقل كند! تعبیری كه در رجال کشی آمده این است «وقع فی قلب سلمان شی»، سلمان در درجه دهم ایمان بوده، در احوالاتش هست «كانا یعلمان هی مكنون سر الله» مستمراً نبی اكرم و امیرالمومنین صلوات الله علیهما از اسرار مكنون الهی با سلمان حرف می زدند. سلمان محرم اسرار بوده ولی آن قدر امتحان سخت شد که سلمان هم نتوانست تحمل کند!

اصل امتحان برای امیرالمومنین است؛ جبرئیل در ایام آخر حیات حضور مقدس نبی اكرم صلی الله علیه و آله نزد امیرالمومنین آمد و در محضر پیغمبر از امیرالمومنین تعهد گرفت كه امتحان های بعد از رحلت را باید صبر كنید، امتحان هایی كه وقتی نقل شد حضرت با صورت به زمین افتادند. اما فرمودند: اگر باید صبر كرد من صبر می كنم. در داستان آن یهودی آمده است که وقتی دید دست امیرالمومنین را بستند و می كشند و می برند مسلمان شد و شهادتین را گفت. گفتند: مگر تو در خیبر نبودی و ندیدی كه این مرد با یك دست در قلعه خیبر را که بیست نفر کمتر یا بیشتر آن را باز و بسته می كردند از جا کند؟! چرا آنجا ایمان نیاوردی و الان كه دستش بسته است ایمان آوردی؟! گفت: چون آنجا بودم اینجا ایمان آوردم! وقتی دیدم این آدم را دستش را بسته اند یقین پیدا کردم که تحت فرمان دیگری است، این آدمی كه در این صحنه با آن اقتدار صبر می كند حق است.

امیرالمومنین در این امتحان صبر كردند اما آن قدر امتحان سخت است که «وقع فی قلب سلمان شی» یك چیزی در قلب سلمان اتفاق افتاد. در روایت است که در این صحنه فقط مقداد مثل پاره آهن قلبش محكم بود. این حرف به این معنا نیست که مقداد برتر از سلمان است اما در این صحنه امتحان مقداد اینگونه بود.

حضرت فرمودند: سلمان، بیعتت را تجدید كن! حالا چه در ذهن سلمان گذشت؟! آیا شك كرد در حقانیت امیرالمومنین؟! هرگز، اینکه معنی ندارد!! این امتحان خیلی سخت بود؛ ناموس الهی، لیلة القدرِ عالم و قلبِ نبی اكرم صلی الله علیه و آله پشت در و حضرت امیر علیه السلام که همه كائنات در اختیارشان بود دست بسته بودند. سلمان هم همین از ذهنش گذشت که حضرت که صاحب اسم اعظم كلی هستند پس چرا کاری نکردند! حضرت فرمود: آن عاصف بن برخیا كه در یك چشم بر هم زدن با علمی که داشت زمین را فرو برد بعد تخت بلقیس را گرفت و زمین را سر جای خودش گستراند «قالَ‏ الَّذِی‏ عِنْدَهُ‏ عِلْمٌ‏ مِنَ‏ الْكِتاب»(نمل/40)‏ یك بهره ای از علم كتاب برده بود، به اندازه یك پرنده ای كه منقارش را در آب فرو برد و بعد بردارد، بعد ایشان فرمود: همه علم كتاب پیش ماست. سلمان هم میدانست، برای همین برایش صبر کردن سخت بود.

ما هم اگر كنار امیرالمومنین قرار می گرفتیم باید صبر می كردیم. مالك اشتر میتواند حساب خودش را از امیرالمومنین سوا كند. كار به جایی میرسد كه قرآن میرود روی نیزه و او تا یك قدمی خیمه معاویه میرود، ماهها جنگیدند و شب و روز نداشتند اما الان كه در یک قدمی خیمه معاویه است و می تواند کار را تمام کند حضرت به او می گوید که باید برگردی! این کار سخت نیست؟!

در روایت دارد که از خراسان محضر امام صادق علیه السلام آمده بود و می گفت: آقا شما چرا نشستید؟! در خراسان طرفدار دارید، ما آماده ایم و شروع كرد به گزارش دادن. حضرت فرمود: شما برو و در این تنور بنشین. آن شخص عذرخواهی كرد و گفت: من حرف بدی نزدم که! ابوهارون مكی از در وارد شد، حضرت به او فرمود: برو در این تنور بنشین! كفشش را رها كرد و نشست در تنور! یعنی حضرت می خواست او را بسوزاند؟! یا نه با این کار می خواستند بگویند که همراهی ما از تنور رفتن هم سخت تر است، خیال نكنید همراهی ما آسان است! خودتان را باید آماده كنید و إلّا یك جایی از ما جدا می شوید.

این همه جمعیت امام حسین علیه السلام را دعوت كرده بودند، چند نفر از آنها ماندند؟! نمی دانستند پسر پیغمبر خداست؟! چرا، می دانستند. نمی دانستند حضرت با یزید بیعت نكرده؟! چرا می دانستند؛ چون حضرت از مدینه که خارج شد شروع كرد به نامه نوشتن و دعوت كردن، برای همین همه ماجرا را فهمیدند.

آیا تلقی شما این است که اینهایی كه کنار امام در كربلا ایستادند کارشان از كار ابوهارون مكی آسان تر بود؟! اصلاً این طور نیست! در شب عاشورا حضرت چهار نکته به اصحابش فرمود: اولاً این که هر كس بماند فردا كشته می شود، دوم این که من هم به شهادت میرسم، خیال نكنید که اگر شما بمانید سپر من می شوید و من زنده میمانم، خیر، شهادت برای من رقم خورده است، سوم این که من احتیاجی به شما ندارم، شما بروید، من بیعت را از شما برداشتم! چهارم هم این که این بیعت برداشتن من از سر گلایه مندی نیست «فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیراً مِنْ‏ أَصْحَابِی‏»(3) بعد هم حضرت در نقل دارد که به آنها میفرماید: كار تمام می شود تا رجعت و بعد ما در صدها سال بعد بر می گردیم و كار را تمام می كنیم. اینها شب ایستادند و همه از یاری خود حرفها زدند، فردا هم این را اثبات كردند. سعید بن عبدالله هنگام نماز سپر حضرت شد و سیزده چوبه تیر مسموم به او برخورد کرد، وقتی نماز تمام شد روی زمین افتاد و حضرت بالای سرش آمدند، با این حال او به حضرت عرض كرد: آیا كارم را انجام دادم؟!

ما باید همین گونه شویم چرا که هر کسی با امام حسین علیه السلام همراه نشود ضرر كرده است. شما این روایت را شنیدید که در روز قیامت همه شهدا به مقام قمر بنی هاشم غبطه میخورند، یعنی همه شهدا به شهدای كربلا و شهدای كربلا هم به مقام حضرت ابوالفضل علیه السلام غبطه میخورند؛ چون میفهمند که از سفره امام حسین علیه السلام خوب استفاده نكردند.

با امام حسین علیه السلام كمتر از حبیب و زهیر شدن خسارت است ولی حبیب و زهیر شدن هم یك لوازمی دارد. اگر می خواهیم با حضرت باشیم مثل همان در تنور رفتن است، باید خودمان را آماده كنیم و نترسیم چون اتفاقی نمی افتد.

راوی این حدیث می گوید من خیلی مضطرب شدم وقتی دیدم که آن شخص به داخل تنور رفت. اما دیدم که امام صادق علیه السلام راحت نشسته اند و از خراسان و مردمش توضیح میدهند و بگونه ای آنها را می شناسند که لازم نیست من چیزی به ایشان بگویم! خیلی مضطرب بودم، بالاخره حضرت گفتند برویم و یك سری به این دوستمان بزنیم ببینیم حالش چطور است! رفتیم و دیدم وسط آتش نشسته است! همیشه اینگونه است، اگر كسی به فرمان امام گوش كرد و رفت وسط آتش، آتش گلستان می شود. شما خیال می كنید که حبیب و زهیر در آتش رفته اند، اما در واقع به گلستان رفته اند، این گلستانی است كه ظاهرش آتش و سختی است اما باطنش بهشت است.

تحمل کردن ابتلائات عظیم توسط معصومین علیهم السلام برای هدایت مردم

اصلاً لزومی نداشت که امام در این عالم بیاید، چرا که آنها مقاماتشان را سیر كردند، آمدند در این عالم تا دست ما را بگیرند و ببرند. از قبل هم با خدا عهد بستند كه ما میرویم آنجا و دست امت را می گیریم، آنها ایستادند و كوتاه نمی آیند. در زیارت نبی اکرم صلی الله علیه و آله از راه دور آمده است که ناله هایشان را پنهان میكردند و غصه ها را جرعه جرعه می خوردند و «لم یتخذت ما مفضل له مهلك» آن مسیری را كه برایش معین كرده بود، امیرالمومنین، امام مجتبی و سیدالشهدا و حضرت زهرا سلام الله علیهم هم به همین گونه. آن ها قول داده بودند كه دست بندگان خدا را بگیرند و پای قولشان هم ایستاده اند.

سیدالشهدا صبرش را كرد، وجود مقدسش در گودی قتلگاه یک گوشه چشمش به خیمه هایش است که در معرض خطر هستند، خودش تشنه و زخمی و داغدار است و خون از زخم هایش جاری است، با این حال به خداوند عرضه می دارد «إلهى‏ رضى‏ بقضائك‏ لا معبود سواك در ادامه اباعبدالله میگویند: «یا غیاث المستغیثین» که این را بعضی از بزرگواران این گونه معنا كرده اند که حضرت به خداوند عرضه می دارند: خدایا ما بناست سرمان از بدن جدا شود، تنمان زیر سم اسب ها برود، سر به نیزها برود، اهل بیت اسیر شوند نکند مثل داستان حضرت ابراهیم دست من را بگیرید و کار تمام شود و این اتفاقات نیفتد!! در روایت است که به حضرت خطاب رسید پیروزی می خواهید یا لقاء الله که اگر پیروزی را هم بخواهید هیچ چیز از مقام شما کم نمی کنیم؟! فرمودند: مقصد ما لقاء الله است. پس آنها پای کار ایستاده اند و در شفاعت از ما کوتاه نمی آیند.

این تعبیری که در زیارت اربعین آمده «َ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَة» یعنی حضرت خون دل خود را داد تا ما را از دست شیطان استنقاذ کند و ما را با سختی بیرون آورد. حضرت روز عاشورا با «هل من ناصر ینصرنی» می خواست همه را حُرّ کند و همه را از آتش نجات دهد، اگر آنها می آمدند حضرت همه را بهشتی می کرد چون این کار از حضرت ساخته بود. حضرت به عبیدالله جُعفی فرمودند: که بیا این طرف، من آخرتت را تضمین می کنم، چون این اذن را خدا به حضرت داده بود و حضرت این کار را میکرد، اما کنار سیدالشهدا بودن لوازمی دارد. ما باید هم کنار حضرت بمانیم و هم سائر و شاکر باشیم؛ اگر کسی با امام حسین علیه السلام سیر کرد اینگونه می شود.

سه شرط راحل شدن با امام؛ سرعت، سبقت و صبر

این سیر با امام برای ما هم وجود دارد؛ این بیان امام رضا علیه السلام است در حدیث ابن شبیب که فرمود: اگر می خواهی به ثواب شهدای کربلا برسی هر وقت یاد آنها افتادی از ته دل بگو «یا لَیتَنِی كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً»(نسا/73) ای کاش من هم کنار حر و حبیب بودم و با آنها شهید می شدم. در زیارت عاشورا مراحل سیر با حضرت توضیح داده شده است، در این سیر انسان به حیات طیبه میرسد «اللهم اجعل محیای محیی محمد وآل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد» به معیت با معصوم می رسد، به ثبات قدم می رسد، به قرب و وجاهت می رسد، به بصیرت و صبر و به مقام شکر می رسد «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم».

پس اگر انسان بخواهد کنار معصوم بایستد باید صبر کند، میتوان صف را هم جدا کرد. حضرت وقتی دارند از مکه بیرون می آیند و به طرف کربلا میروند به همه خطاب می کنند اگر کسی آماده لقاء الله است و میخواهد به آنجا برسد با من کوچ کند اما باید خون دلتان را بدهید «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»(4) اگر میخواهید به آنجا برسید با من کوچ کنید و راحل باشید، به چه کسی راحل میگویند؟ مسافر کسی است که وطنش پشت سرش است و میرود سفر و نیتش برگشتن است اما کوچ نشین که وطن ندارد، وطنش پیش رویش است. راحل باشید یعنی از هر چه دارید کوچ کنید به سمت خدا، من شما را میرسانم، با من همسفر باشید، من بارتان را میکشم و شما را میرسانم؛ خطاب حضرت به همه است حتی ما، اما راحل شدن سرعت و سبقت می خواهد، صبر میخواهد.

در داستانی آمده که شخصی محب امیرالمومنین و سیدالشهدا بود و در یک قدمی کربلا به امام حسین علیه السلام برخورد کرد، از کوفه می آمد و بار گندم برای اهل بیتش در یمن می برد، نزدیک کوفه به سیدالشهدا رسید و دید حضرت با حُرّ حرکت میکنند؛ چون او راه را بر حضرت بسته بود. آن شخص آمد و به حضرت گفت: کربلا نروید، من از کربلا که می گذشتم در نخیله یک لشگر بسیار بزرگ دیدم که تا حالا لشگر به این بزرگی ندیدم، شمشیرهایشان علیه شماست. حضرت فرمود ما یک قراری داریم و باید برویم! امام که نصیحت نمی خواهد، او قرارش را با خدا بسته است، حضرت حرف گوش کن می خواهد!

آن شخص به حضرت گفت: پس بیایید برویم یمن من ده هزار شمشیر در اختیار شما بگذارم و شما با اینها در کوهستان بجنگید، در بیابان اینجا صد تا آدم در مقابل یک لشگر میخواهد چه کار بکند؟! حضرت قبول نکردند. یک استادی داشتیم می فرمود: ده هزار آدم مثل تو به چه درد امام حسین علیه السلام میخورد؟! به حضرت عرض کرد: پس بگذارید من به یمن بروم و آذوقه زن و بچه هایم را بگذارم و برگردم. حضرت فرمودند: اگر بر میگردی زود برگرد، به تعبیر من این واقعه معطل کسی نمی ماند! رفت آذوقه زن و بچه اش را گذاشت و برگشت اما وقتی رسید که حضرت به شهادت رسیده بود. استاد ما میفرمود: کسی که از یک بار گندم نمی گذرد، ده هزارتایش به چه دردی میخورد؟! امام حسین علیه السلام در محاصره است تو به فکر بار گندمت هستی؟! آدم اینگونه به مقصد نمیرسد.

چشم پوشی از زیبایی های دنیا، شرط رسیدن به شیرینی ایمان

اگر می خواهیم همراه اهل بیت باشیم باید پای اهل بیت صبر کنیم و به رضا برسیم، نقشه خدا را که می بینیم لذت ببریم از کاری که خدا می کند، همانی که زینب کبری سلام الله علیها در مجلس ابن زیاد در روز دوازدهم فرمود؛ سر مطهر سیدالشهدا در مقابل ابن زیاد داخل تشت است، حضرت زینب اسیر هستند اما هر حرفی که آن ملعون زد حضرت جوابش را دادند. یک سوال کرد، گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟! فرمود: من از خدا جز زیبایی ندیدم. چرا زشتی های خودتان را به پای خدا می نویسید؟! از خدا جز زیبایی صادر نمی شود، شما چه می دانید که مقام «یا أَیتُهَا النَّفْسُ‏ الْمُطْمَئِنَّة»(فجر/27) چیست؟ کار خدا خیلی زیبا است.

خداوند می فرماید یکی از مهمترین چیزهایی که در این دنیا در همراهی با اولیای خدا برای ما پیش می آید امتحانات سخت است. خدای متعال در این دنیا برای ما در کنار اهل بیت رزق مشخصی قرار داده است که این رزق فوق العاده و عجیب است، اگر کسی با امامش بود نانش در روغن است و الان هم وسط بهشت است«إِنَ‏ الْأَبْرارَ لَفِی‏ نَعِیمٍ»(انفطار/13) به تعبیر امام رضا علیه السلام نعیم خود امام است، کسی به امام رسید به همه چیز رسیده است ولی آن طرف هم خدا یک دنیایی بعنوان امتحان برای کافران قرار داده که جلوه ها و شکوفه های مختلفی دارد و بسیار رنگارنگ است.

قرآن می فرماید: اگر می خواهید کنار پیغمبر صبر کنید نباید چشمتان را به آن دنیا بدوزید، ما برای شما یک چیز بهتری قرار داده ایم، «وَ لا تَمُدَّنَّ عَینَیكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَیرٌ وَ أَبْقى‏»(طه/131) این آیه خطاب به پیغمبر است اما مقصود ما هستیم و إلّا پیغمبر که همه کلیدهای عالم را خدمتشان آوردند ولی حضرت نپذیرفتند. آیه می فرماید: دو چشم خودتان را ندوزید و امتداد ندهید! یکبار آدم به دنیایی که خدا به دیگران داده نگاه می کند و سرش را پایین می اندازد و میرود یک موقع هم نه، امتداد نگاه انسان آن هم نه با چشم سر بلکه با چشم دل دنبال دنیای دیگران میرود و میگوید که چه خوب است ما هم اینگونه باشیم. خداوند می فرماید: پروردگار شما رزق بهتری برای شما در نظر گرفته است شما چشمتان را امتداد ندهید به شکوفه های دنیایی که به دست اینها ما سبز کرده ایم، ما کفار را در جلوه های متنوع دنیا متمطع کردیم و به هر دسته یک چیزی دادیم اما شما مراقب باشید که دنیای رنگارنگ آنها چشم شما را به سمت خود نکشاند که اگر کشید از پیغمبر جدا می شوید!

داستان امروز ما هم همین است؛ خداوند می فرماید: من برای شما یک چیز بهتری در نظر گرفته ام، حال اگر چشم را از آن رزق بستیم چشممان به سمت این رزق بهتر باز می شود و آن رزق و نعمت بهتر را می چشیم. فرمود: «حَرَامٌ‏ عَلَى‏ قُلُوبِكُمْ‏ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِی الدُّنْیا»(5) خدا بر قلب های شما حرام کرده است که شیرینی ایمان را بچشید تا نگاهتان به دنیا است. پس خداوند یک رزق بهتر برای ما در همین دنیا و نه در آخرت در نظر گرفته است. کسانی که این را نمی فهمیدند به پیامبر می گفتند: نکند خدا تو را رها و بر تو غضب کرده است!

« وَ الضُّحى‏ * وَ اللَّیلِ إِذا سَجى ‏* ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى‏» (ضحی/1-3) پیغمبر ما دنیا شب و روز دارد، گاهی خورشید می آید وسط آسمان و گاهی هم شب ظلمانی است. اینکه شب می شود معنایش این نیست که خدا بر شما غضب کرده است، خدا روز آورده و شب هم آورده است، آن یک نعمت است و این هم یک نعمت! پیغمبر، ما نه بر تو غضب کردیم و نه تو را رها کرده ایم. گمان من این است که وقتی کار سخت می شد مردم میگفتند پیغمبر می آید و همه چیز آباد می شود، اما دیدند وقتی پیامبر آمد همه از این جنگ به جنگ دیگر میرفتند، اصحاب صفه حتی نان برای خوردن و لباس نداشتند، گاهی می شد که دو نفر با هم یک خرما را در یک روز می خوردند یا یک لباس داشتند. اما می دیدند که اوضاع قریش خیلی خوب است برای همین می گفتند: پیغمبر، نکند خدا تو را رها کرده و تو را یادش رفته و یا بر تو غضب کرده است چون یک جایی را خطا رفته ای!!

اما قرآن می فرماید «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى‏» ما کی بر تو غضب کرده ایم؟! «وَ لَلْآخِرَةُ خَیرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى‏» (ضحی/4) آخرتی که برای تو در نظر گرفته ایم خیلی از این بهتر است «وَ لَسَوْفَ یعْطیكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏»(ضحی/5) آنقدر به تو میدهیم که راضی شوی. حضرت به فکر امتش هست برای همین همه این سختی ها را تحمل میکند. در روایت دارد که وقتی موسی کلیم عصا را انداخت ترسید « فَأَوْجَسَ فی‏ نَفْسِهِ خیفَةً مُوسى‏»(طه/67) اما نه از جانش بلکه از این می ترسید که آنها فریب بخورند و فرق معجزه و سحر را نفهمند، خداوند فرمود خیالتان راحت باشد. پیغمبر هم نگران مردم بود که فریب نخورند آن چیزی که خدا داده خیلی بهتر است. در جنگ حنین بود که حضرت غنایم را تقسیم کردند، به انصار چیزی نرسید و کم آمد، اصحاب گفتند: یا رسول الله چرا به ما چیزی ندادید؟! حضرت فرمود راضی نیستید من مال شما باشم و اسب و شتر برای آنها؟ (العیاذبالله)

دنیا فرصت رسیدن به امام

خداوند یک سختی هایی را برای کنار انبیاء بودن گذاشته است که این سختی ها حکمت و مقدمه گشایش است. خداوند می فرماید: ما وقتی پیغمبر می فرستیم مردم را گرفتار می کنیم، شاید توجه به دنیا نکنند و تضرع کنند و آماده شوند برای هدایت، ولی اگر اینها در این فرصت تقوا به خرج بدهند ما همه برکات آسمان و زمین را برایشان باز می کنیم. نعمت و خوبی و خوشی برای مومن است اما باید دورانش بگذرد، مومن باید به جایی برسد که همه دنیا را به پایش بریزند از خدا غافل نشود، اگر به اینجا رسید همه امکانات برای اوست. اگر امیر بر امکانات شوید همه امکانات را به شما میدهیم اما اگر بناست که اسیر امکانات باشید امکاناتی را در اختیارتان نمی گذاریم چرا که ما شما را دوست داریم و نمی گذاریم که شما بخاطر امکانات جهنمی شوید!

عرض من این است که امیرالمومنین و سیدالشهدا و نبی اکرم صلوات الله علیهم در این عالم مبتلی هستند و ابتلایشان هم برای دستگیری ماست. عرض کردم روز عاشورا خداوند به سیدالشهدا فرمود: چیزی از مقام شما کم نمی کنیم پیروزی را می خواهید؟ حضرت عرض کردند نه! سید بن طاوس در لهوف نقل فرمودند وقتی امام حسین علیه السلام از مدینه خارج شد گروه اجنه آمدند و عرض کردند که شما برگردید ما میرویم کار را تمام می کنیم. حضرت فرمود: اگر بنا بر این باشد توانایی من از شما بیشتر است، اما من باید به شهادت برسم. من پناهگاه هستم، من شهید نشوم هیچ کس بهشتی نمی شود، من با خون خودم باید چراغ راه مردم بشوم و این فتنه را خاموش کنم. پس اهل بیت برای هدایت ما آمده اند و پای عهدشان با خدا که دست گیری از ماست کوتاهی نکرده اند.

حالا اگر ما بخواهیم دستمان در دست آنها باشد یک لوازم و سختی هایی دارد که طبیعی است ولی باطن این سختی بهشت است، همان است که حبیب و ظهیر و مالک اشتر به آن رسیده اند. ما از دور که نگاه می کنیم و می گوییم که چقدر اینها سعادتمند هستند. اگر اینها با امام نبودند عاقبتشان چه می شد؟! فرصت دنیا فرصت استقامت و رسیدن به امام است. اگر به امام رسیدید کارتان تمام است، امام لیلة القدر است و این خیلی واضح است. حر تا یک ساعت قبلش وسط جهنم بود اما خودش را به امام حسین علیه السلام رساند و به وسط بهشت رفت، امام اینگونه است خودت را به او رساندی وارد وادی ایمن شدی.

زهیر، عثمانی بود، وسط راه حضرت احضارش کردند و شد فرمانده لشگر امام حسین علیه السلام، خودت را به امام برسانی کار تمام است و فرصت دنیا هم فرصت رسیدن به امام است ولی دور امام به ظاهر ابتلا و بلاست اما باطن غرق رحمت است. «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِیةً مَرْضِیة * فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی * وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی‏‏» (فجر/27-30) هر کس با امام حسین علیه السلام باشد این خطاب شامل حالش است ولی ظاهرش شمشیر و تیر و آتش است.

«اشک» راه رسیدن به امام

البته این خصلت عالم دنیاست و وقتی حجاب دنیا برداشته می شود دیگر این تیر و شمشیرها نیست، همه اش بهشت است. برای عبور از دنیا باید از آتش و جهنم عبور کرد «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها»(مریم/71) باید از دنیا و تعلقات آن عبور کرد تا به بهشت رسید، باید از دام شیطان، که سر راه شما نشسته عبور کرد « لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقیم‏»(اعراف/27) و این صبر و پایداری می خواهد، همان صبری که اصحاب سید الشهدا داشتند.

چطور می شود این صبر را بدست آورد؟ آداب فراوانی دارد؛ بهترین چیزی که ما را به صف امام حسین علیه السلام می رساند و ما را همراه ایشان می کند و صبر را در ما ایجاد می کند این است که صبح و شب از ایشان جدا نشویم، نه یک روز و نه یک دهه در سال! «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِینَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما» باید صبح و شام گریه کنیم و بجای اشک خون گریه کنیم تا کجا؟ «حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاكْتِیاب‏» تا این غصه جان من را بگیرد که چرا من نبودم تا سپر بلای حضرت شوم «فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِی الدُّهُورُ وَ عَاقَنِی عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُورُ وَ لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حَارَبَكَ مُحَارِباً وَ لِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَدَاوَةَ مُنَاصِبا»(؟) اگر نبودم سپر شما بشوم آن قدر گریه می کنم تا بمیرم.

این جلسات را درست کنید، مخصوصا این زمان که فتنه های شیطان در آخرالزمان هجوم آورده است و ما را می خواهد به هر شکلی جدا کند. اگر می خواهید جوانان شما اهل بهشت باشند مجلس امام حسین علیه السلام و گریه بر حضرت را دریابید. راه میانبر این زمان، که زمان غربت معصوم است اشک و بکا است که مدخل است و انسان در آن نمی ماند.

یک پیامی منتشر شده بود در این شبکه ها به این مضمون که امام حسین علیه السلام بیشتر از اینکه تشنه اشک باشد تشنه لبیک است، بله، این درست است اما باید لبیک گو درست کرد و چه کسی می تواند لبیک گو درست کند؟ لبیک گو با اشک تربیت می شود تا پای سفره حضرت اشک نریزد و ذوب نشود و غصه نخورد که لبیک گو نمی شود! کسی که برای دنیا میجنگد لبیک گو به امام حسین علیه السلام نمی شود. آنقدر در دنیا کشته داریم که قاتل و مقتول در جهنم هستند، پس لبیک گو به امام حسین علیه السلام با اشک درست می شود. این را تجربه کنید یکسال صبح و شام برای امام حسین اشک بریزید. میگویند مگر آدم بیکار است؟ جواب این است که مگر کاری مهمتر از گریه و اشک بر حضرت هست!

امام رضا علیه السلام فرمودند: اگر بر حسین علیه السلام گریه کنی و اشک بر گونه ات جاری شود خداوند گناه کوچک و بزرگت را میبخشد، کاری مهمتر از این ما داریم؟! فرمود قلبتان زنده می شود و همراه ما در بهشت می شوید، اینها خاصیت اشک است. اگر می خواهیم صابر باشیم و پای امام حسین علیه السلام بایستیم راهش اشک است.

سیر از اشک تا صبر در زیارت عاشورا توضیح داده شده است. این محافل امام حسین علیه السلام را قدر بدانیم، این محافل آنقدر قیمتی است که ملائکه از آسمان می آیند تا هم نشین شما بشوند. امام صادق علیه السلام به ابوهارون فرمود: روضه بخوان. او روضه خواند، حضرت دستور داد پرده کشیدند و اهل بیتش هم آمدند و بعد فرمودند اینگونه نه، همانگونه که برای خودتان میخوانید برای ما هم بخوان. وقتی تمام شد و همه گریه کردند حضرت فرمود: ابوهارون بیش از آدم هایی که اینجا بودند ملائکه آمده بودند. این مجالس چنین مجالس مقدسی است این را رها نکنید. این برای همه سال است یکی از مراجع به نام حاج آقا حسین قمی روزی دوبار زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام می خواندند با اینکه عالم بودند و کار و زندگی داشتند. اگر صبح و شب ما یکسال با امام حسین علیه السلام بود -تجربه کنید- بعد ببینید اصلا میل به گناه و دنیا پیدا می کنید؟! اشک به امام حسین علیه السلام تبدیل می شود به میل به آخرت و میل به شهادت و آدم آرزو می کند که کاش به یک نحوی خونش را در راه امام حسین و امام زمان علیهما السلام بدهد.

پی نوشت ها:

(1) علل الشرائع، ج‏1، ص: 23

(2) تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص: 368

(3) الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 91

(4) اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 61

(5) الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 128