نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

شهادت امام سجاد در حسینیه حق شناس/ صبر امام سجاد در ابتلائات و شفاعت در مصیبت عاشورا

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 6 شهریور ماه 95 است که به مناسبت شهادت امام سجاد علیه السلام در حسینیه آیت الله حق شناس قدس سره ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند، علت تنزل امام به عالم دنیا شفاعت و هدایت بندگان است و دنیا دار آمیختگی است و در کنار دستگاه معصومین علیهم السلام، دستگاه شیاطین و استکبار هم وجود دارند که در تلاش برای گمراهی ما هستند که البته شیطان با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله از گمراهی ما مأیوس شد. ایشان ضمن تبیین معنای «رقبه» فرمودند که جهنم محیط ولایت شیطان و دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام است. ایشان در ادامه صبر و اعتماد به امام را لازمه همراهی با ایشان دانستند و بهشت، صلوات و رحمت الهی را پاداش همراهی با امام در بلاها دانستند. ایشان در بخش پایانی سخنرانی نیز ضمن بیان مصائب اهل بیت علیهم السلام و صبر ایشان در روز عاشورا و اسارت پس از آن، امام سجاد علیه السلام را مدخل عاشورا و نمونه بارز همراهی با امام در بلا دانستند.

تطهیر و هدایت بندگان علت تنزل امام به عالم دنیا

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. «وَ جَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كَانَ رَبُّكَ بَصِيراً»(فرقان‏/20) ما در تنزل به عالم دنیا و اینکه خدای متعال سیر و مسیرمان را در عالم دنیا قرار داده، قاعدتا برای این آمدیم که با امام خودمان تلاقی کنیم و خود را به او برسانیم و اگر به امام رسیدیم و همراه او شدیم در واقع به راه اصلی نجات و صراط مستقیم رسیده ایم و دیگر سیر ما در وادی توحید و معرفت الله است. شاید بتوان گفت که نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام اگر به عالم دنیا آمدند برای شفاعت و دستگیری و هدایت آمدند و البته این کار آنها هم عبادت و بندگی خداست و در این عبادتشان به خدا مقرب می شوند. غرض اصلی به این شفاعت محقق می شود؛ عبادت آنها در این عالم، شفاعت و دستگیری و هدایت دیگران است. این شفاعت به معنی این نیست که آدم هایی که آلوده و ناپاک هستند را به بهشت می برند؛ اینکه شدنی نیست، بهشت که جای عمل زشت، صفت آلوده و شرک نیست. شفاعت یعنی تطهیر و هدایت؛ آنها با خدای متعال عهد بستند و قرار گذاشتند که ما را دستگیری و هدایت کنند و از آلودگی و شرک و ناپاکی ها نجات بدهند.

همین طور که ما آلودگی های ظاهری داریم و خدای متعال برای آن مطهِری قرار داده و آب را از آسمان نازل کرده است که ما به وسیله آن هم از نجاست و هم از قذارت های باطنی پاک می شویم. وقتی می خواهید وضو بگیرید، این دعا مقدمه وضو است «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ الْمَاءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً»(1). اگر خداوند متعال این آب را پاک کننده قرار نمی داد، ما باید همیشه در آلودگی هایمان می ماندیم. خدای متعال این آب را هم برای نجاست ها و هم برای قذارت ها مطهر قرار داده تا ما با آن آماده و وارد صلاه و محیط بندگی و قرب بشویم. طهارت آلودگی ها فقط از این جنس نیست و مطهر هم فقط از جنس آب و اینها نیست.

وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام در روایات نهج البلاغه این تعبیر را دارند که نماز مثل چشمه جوشان آب گرمی است که در خانه انسان است، خیلی هم دور نیست و شما روزی پنج بار در آن شست و شو می کنید. اگر انسان روزی پنج بار در چشمه آب گرمی شست و شو کند، همه آلودگی های بدنش از بین می رود. نماز اینگونه مطهر انسان است، آلودگی های باطنی را می برد و شست و شو می دهد. به خصوص درباره نماز جعفر طیار در روایت است که حضرت فرمودند: اگر کسی سالی یک بار هم بخواند پاک می شود، هر روز هم بخواند پاک می شود، ماهی یک بار هم بخواند پاک می شود. این تابع این است که خود انسان چقدر حاضر باشد آلودگی های خودش را تحمل کند. یک کسانی لطیف هستند که روزی دوبار باید بروند و دوش بگیرند. یک کسانی هم نه؛ ممکن است یک سال در آلودگی خودشان را تحمل کنند و بلولند و بعد از یک سال بروند، شست و شویی کنند. آدم سالی یک بار هم حمام برود، چرکش گرفته می شود ولی یک سال در آلودگی است.

پس قذارت های باطنی و گناه هم آلودگی هستند. فرمود: وقتی شما نیت به گناه می کنید، آن ملکی که موکل است از بوی گناهی که از شما صادر می شود، می فهمد که هنوز عمل نکردید و اگر نیت خیر هم می کنید از بوی عطری که منعکس می شود، می فهمد که شما نیت خیر کردید. امام علیه السلام آن سرچشمه طهارتی است که ولایتش مطهِّر انسان است. این آیه را ملاحظه فرمودید که «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ»(انفال/11)؛ خدای متعال از آسمان برای شما آبی نازل کرده است که شما را تطهیر کند. «يُنَزِّلُ» فعل مضارع است یعنی مستمرا این جاریست. ظاهر آیه که روشن است و باطنش را در روایات معنا فرمودند که اینجا منظور از سماء، مقام رفیع وجود مقدس نبی اکرم صلی الله و علیه وآله است و مقصود از آبی که از آن مقام رفیع جاری می شود و مطهِّر شماست، ولایت وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است. ایشان سرچشمه طهارت انسان هستند و اگر بر وجود انسان جاری شد، آن را تطهیر می کند و هیچ شرک و غفلت و قذارتی در وجود انسان نمی ماند و خالص و مخلَص می شود.

پس ائمه علیهم السلام به اذن الله با این عهد در عالم تنزل فرمودند که بیایند ما را دستگیری و تطهیر و شفاعت کنند و بعد به بهشت ببرند نه اینکه آلوده ها را ببرند. این عهد آنها با خدای متعال است که ما حتی از شرک خفی و آن آلودگی هایی که در باطن است و ممکن است خود انسان هم مطلع نباشد، تطهیر بشویم. از این رو در مراحل آخر در روایتی فرمود: تسنیم نهری بر در بهشت است که مؤمنین وقتی می خواهند به بهشت بروند در آن شست و شو می کنند و وقتی وارد این نهر می شوند صفات رذیله و حسدشان رفع می شود؛ یعنی مطهِّر باطن انسان است.

تلاش شیطان برای گمراهی ما

دار دنیا، دار آمیختگی است؛ از یکطرف دستگاه معصومین علیهم السلام است و از یکطرف هم ابلیس و شیاطین جن و انس و اولیای طاغوت آمده اند. در چنین داری که اختلاط و آمیختگی است، البته از این روایت استفاده می شود که دستگاه شیاطین هیچ اختلاط و آمیختگی با خود معصوم علیه السلام پیدا نمی کند و آنجا عالم اخلاص محض است «إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»(حجر/40) و شیطان هیچ نفوذی در آنجا ندارد ولی مابقی اگر از معصوم علیه السلام پایتان را کنار بگذارند، شیطان سعی می کند که ظاهر یا باطنشان را آلوده کند. طائفی و گردبادی دارد و بگونه ای می خواهد که انسان را به نجاست و رجاست خودش آلوده کند؛ اگر توانست قلب انسان را، نتواست فکر انسان را، نتوانست ظاهر انسان را، نتوانست متعلقات انسان را، مالش را، بچه هایش را، اهل بیتش را و... .

آن طرف، دستگاه شرک و آلودگیست، دستگاه استکبار علی الله، دستگاه تفرعن و فرعونیت است. به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام که در خطبه قاصعه شان نقل شده و در نهج البلاغه هم این خطبه را سید رضی نقل کردند؛ حضرت فرمودند: بیماری استکبار شیطان، مسری است و او می خواهد به شما هم سرایت بدهد تا شما هم مستکبر علی الله شوید و فرعونیت در نفستان پیدا شود، مراقبه کنید. شیطانی که آمده شش هزار سال عبادت خودش را به آتش کشیده که ما را آلوده کند، دستگاهش خیلی پیچیده و عظیم است و مقصدش هم این است که همه را برده و عبد خودش کند تا او را بپرستند. تعجب هم نکنید که مگر می شود آدم عبد و برده شیطان شود و او را بپرستد؟ بله «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»(یس/60-61) شیطان نمی خواهد ما رها باشیم بلکه می خواهد ما از بندگی خدا به بندگی او تنزل پیدا کنیم که این کار را هم کرده است. خدای متعال می فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ»(بقره/165) عده ای هستند که در عرض خدا برای او شریک می گیرند و آنها را مثل خدای متعال دوست می دارند.

درجات عبادت بندگان

 آنهایی که خدا را می پرستند و بنده او هستند، عبادتشان درجات و مقاماتی دارد «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً» بد هم نیست که خدا را عبادت می کند اما رغبت در ثواب دارد، ثواب هم اعم از ثواب دنیایی یا عالم برزخ یا قیامت است؛ نمازش را اول وقت می خواند که عمرش با برکت شود و این شرک نیست، عین توحید است، چون می داند کار دست خداست. اگر نمازت را اول وقت خواندی به تو برکت عمر می دهد چون به تو وعده داده است؛ اگر بین الطلوعین بیدار بودی روزیت را وسیع می کند؛ اگر نافله شب خواندی عمرت را طولانی و چهره ات را نورانی و برزخت را روشن می کند و چراغ قبر انسان می شود و... با خدا تجارت می کند؛ از تجارت های دنیایی تا تجارت های اخروی. اگر این نماز را بخوانید این ثواب اخروی را دارد و اینقدر به شما حور و قصور و بهشت می دهند. کسی که با خدا تجارت می کند، عبد خداست؛ نه عبد دنیا. عبد دنیا با دنیا، با نفس شیطانی اش و با آدمها تجارت می کند و نگاهش به دست آنهاست ولی عبد خدا نگاهش به خدای متعال است و می داند خیرش در دست خدای متعال است، عذابش نیز در دست اوست.

گاهی از خدای متعال می ترسد؛ خیلی هم خوب است که آدم از خدای متعال بترسد و گناه نکند. ما که از سر و صدا و در و دیوار و حشرات می ترسیم، اگر از خدا بترسیم و گناه نکنیم بد است؟! خیلی مقام والایی است. اگر کسی را پیدا کردید که از خدا ترسید و به خاطر ترس از خدا متقی بود، رهایش نکنید و سلام ما را هم به او برسانید و بگویید تا ما هم بیاییم و ملازمش شویم. اما اینکه کسی از خدا بترسد و به خاطر ترس از خدا گناه نکند و دست و پای خود را در عالم جمع کند، با تقوا باشد و درست راه برود، اینها اوج عبادت نیست. یک عده ای هم بنده شیطان و شیاطین می شوند و حب آنها را عبادت می کنند که شاید این آیه هم می خواهد این را بفهماند، چون حضرت فرمود: «أَوْلِيَاءُ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ» یعنی برده آنها می شوند.

 خدای متعال در سوره بلد می فرماید که ما خیلی امکانات به شما دادیم «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ * وَ لِسَاناً وَ شَفَتَيْنِ * وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ * فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ»(بلد/8-14) و غیر از امکاناتی که به او دادیم، راه را هم به او نشان داده ایم و این از همه مهمتر است. این امکانات را برای عبور از یک گردنه ای به او دادیم ولی نتوانست از آن گردنه عبور کند. آن عقبه چیست که آدم با این امکانات باید از آن عبور کند؟ اینکه باید بنده ای را آزاد می کرد یا در روز قحطی از مال خودش می گذشت و اطعام می کرد. این کار سختیست و آدمی که کار نمی کند و پول درنمی آورد، نمی فهمد یعنی چه؟

آنهایی که زحمت می کشند و پول در می آورند، می گویند من زحمت و بی خوابی کشیدم، پنجاه سال تجربه ام را به کار گرفتم تا این امکاناتم را به دست آوردم حال به دیگران بدهم؟! احیانا بعضی وقتها هم شیطان وسوسه می کند که آنها به اندازه من اهل کار نیستند و زحمت هم نمی کشند، من خرج دیگران بکنم؟! خیلی سخت است. آدم امکاناتش را برای روز قحطی نگه می دارد، حال آن روز  بیاید پولش را بدهد تا دیگران سیر بشوند و راحت بخوابند؟! اگر داد از گردنه عبور کرده و همه این امکانات برای عبور از این گردنه است، اگر عبور کردید به مقصد می رسید وگرنه پشت این گردنه ها می مانید و همه امکاناتتان تلف می شود؛ این ظاهر آیه است.

باطن آیه این است که ابان بن تغلب از حضرت سؤال کرد که این گردنه چیست؟ فرمودند: ولایت ماست باید وارد محیط ولایت ما شوید و از این گردنه عبور کنید. همه امکانات برای این بود. بعد فرمودند: تا اینجا را تو پرسیدی حال یک جمله را من اضافه کنم «فَهَلَّا أُفِيدُكَ حَرْفاً خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ قَوْلُهُ فَكُّ رَقَبَةٍ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ كُلُّهُمْ عَبِيدُ النَّارِ، غَيْرَكَ وَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ اللَّهَ فَكَّ رِقَابَكُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»(2) یک جمله بگویم که اگر این را دریافت و تلقی کنی و بفهمی از همه دنیا و ما فیها برایت بهتر است. گفت: آقا بفرمایید. حضرت فرمودند: چرا از آیه بعدی نپرسیدی؟« فَكُّ رَقَبَةٍ» که معنایش این است مردم برده آتشند و آتش را می پرستند، جز تو و اصحابت که خدای متعال گردنتان را از آتش آزاد کرده است.

باید گردن خودتان را از آتش آزاد کنید و محیط ولایت شیطان و دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام جهنم است. این آیه را مکرر ملاحظه فرمودید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ»(إبراهيم/ 28) پیغمبر ما دیدی که چه کار کردند؛ حضرت امیر را برداشتند و به جایش کلمه کفر را گذاشتند و از وقتی جابجا شد همه مردم را به جهنم بردند. این است که النار ولایت عدو آل محمد صلی الله علیه و آله؛ کسانی که غیر از آل محمد را دوست می دارند و از روی حب آنها را می پرستند؛ محیط ولایتشان جهنم است.

ناامیدی شیطان با بعثت پیامبرصلی الله علیه وآله

پس دستگاه شیطان؛ دستگاهی است که همه را به ولایت و بندگی خودش یعنی جهنم، دعوت می کند. در این عالمی که آمیختگی بین حق و باطل وجود دارد، نفوذ می کنند و آدم را وسوسه و تحریک می کنند و به جهنم می برند. الان خیلی ها اینگونه هستند که دستگاه استکبار عالم و مستکبرین عالم را دوست می دارند و از آن خوششان می آید و لذت می برند. شما خیال می کنید، چطور می شود که از دستگاه شیطان لذت می برند؟ مظاهر و جلوه هایی برای آن درست می کند که طرف لذت می برد، با سر به آن طرف می رود؛ البته مؤمنین چنین نمی شوند. در این دستگاهی که شیطان گسترانیده و همه را هم با خودش به طرف جهنم می کشد، اگر شفاعت نبی اکرم صلی الله علیه و آله نباشد؛ یعنی اگر ایشان در عالم دنیا نیایند، شیطان بلا استثناء همه را برده خودش می کند و مهر بردگی را به پیشانی همه می زند و به کمتر از این هم راضی نیست.

در خطبه قاصعه حضرت امیر علیه السلام فرمودند: من در غارحرا بودم و وقتی حضرت مبعوث شد «سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ»؛ صدای فریاد شیطان را شنیدم. به حضرت عرض کردم چیست؟ فرمودند: شیطان است که بعد از اینکه من مبعوث شدم دیگر مأیوس شد از اینکه مردم او را عبادت کنند. او می خواست همه را برده خودش کند؛ اما من به میدانش آمدم و از طرف خدا قبول کردم که بیایم و مردم را عبد خدا و دعوت به توحید کنم، با آمدن من دیگر مأیوس شد. اگر پیغمبر نیاید، شیطان کسی را باقی نمی گذارد. اگر سیدالشهداء علیه السلام به میدان نیاید، سقیفه احدی را باقی نمی گذارد. امثال ما که حریف سقیفه و شیطان نیستیم؛ در آن دستگاهی که «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ»(نور/40) ما اصلا به حساب نمی آییم. اگر امام حسین علیه السلام کشتی اش را در این دریای طوفانی نیندازد کسی از این امواج نجات پیدا نمی کند، بزرگانی در امواج این طوفان و در گردابش غرق شدند و خبری هم از آنها نیست.

پس قصه آمدن حضرت این است که آمدند در عالمی که اختلاط است و شیاطین نفوذ دارند، وسوسه و تزئین و اغوا می کنند ما را نجات دهند و در محیط نورانی خودشان ببرند. شیطان هم می خواهد همه را جهنمی و برده خودش کند. شیاطین هم دنبال همین هستند و همه با حرف و شعار ادعایشان این است که ما می خواهیم خدمت کنیم. در روایتی دیدم و سندش را هم بررسی نکردم، موسای کلیم علیه السلام با حضرت آدم برخورد کردند و فرمودند: جناب آدم چه شد که شما فریب شیطان را خوردید؟ شما و وسوسه شیطان؟! فرمود: «وَ قَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»(أعراف/21) شیطان قسم خورد و من باورم نمی آمد که اینگونه قسم دروغ بخورد. یعنی شیطان با شکل ها و کیدهای مختلف می آید و کسی را باقی نمی گذارد؛ اگر این تنزل اهل بیت در عالم و این بساطی که برای نجات ما درست کردند نبود، کسی نجات پیدا نمی کرد ولی بعد از اینکه حضرت بساط شفاعتشان را پهن کردند چیزی برای شیطان باقی نگذاشتند.

امیرالمؤمنین خلیفه الهی در زمین

ذیل آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ»(بقره/165) که گفتیم آنها را مثل خدا دوست می دارند، حضرت فرمود: اینها «أَوْلِيَاءُ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ»(3) بعد شاهد آوردند و فرمودند: شاهدش هم این آیه است: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا»(بقره/166). «انداد» چوب و سنگ نیستند همین آدمها و اولیای طاغوتند، اینها را مثل خدا دوست می دارند و بتشان است. در ادامه داستان می فرماید: در روز قیامت آنهایی که تبعیت می شدند یعنی ائمه نار از پیروان خودشان تبری می جویند.

حضرت این داستان را بیان میکنند که در قیامت وقتی صحنه قیامت به پا می شود از باطن عرش آن منادی، ندا می دهد «أَيْنَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ»(4)؛ خلیفه الله روی زمین کجاست؟ حضرت داوود برمی خیزند، می گویند: آقا شما خلیفه هستید ولی اینجا مقصود شما نیستید، بنشینید. دوباره ندا می آید امیرالمؤمنین علیه السلام برمی خیزند، ندا می رسد: هر کسی در عالم دنیا از نور ایشان استفاده و استضائه کرده است و دنبال این خورشید به سمت خدا حرکت می کرده، حالا هم دنبال حضرت حرکت کند. حضرت همه مؤمنین اولین و آخرین را دنبال خودشان در درجات بهشت می برند که کار سختی است؛ روز قیامت روزی است که پدر از فرزند، فرزند از پدر، مادر از فرزند شیرخوار خودش فرار میکند و این محبت امام است که رها نمی کند، «وَ الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ» همه رشته های رحمت قطع می شود، ولی این رشته پیوندش برقرار است.

بعد می گویند بقیه هم سراغ ائمه خودشان بروند که ائمه خودشان ابلیس و اینها تبری می جویند. چرا تبری می جویند؟ (یک نکته اش شاید این است البته من نسبت نمی دهم) شیطان می بیند که تور انداخته بود تا ماهی صید کند ولی قورباغه در تورش است و چیزی نمانده است، می بیند هرچه خوب بوده آن طرف است و اینهایی که برایش مانده اند، یک مشت آدم به درد نخور و بی ارزشی هستند که تا با هم دعوایشان می شود، می گویند: کی بود که افتاده بود دنبال ما، من اصلا با تو کاری نداشتم. من برای تو شیپور نمی زدم تو برای چه دنبال من راه افتادی، این دعوا ریشه اش این است. حضرت هرچه خوب است را از دست شیطان درمی آورد و شیطان نگاه می کند که یک مشت مزخرف به دردنخور که از او بدترند، مانده اند؛ می گوید شما که خود جهنمی تر از من هستید، من نمی خواستم شما را جهنمی کنم.

خدای متعال می فرماید، شیطان رجزخوانی کرد گفت: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»(أعراف‏/16) سر راه مستقیم می نشینم از چهار طرف به ایشان حمله می کنم. خواهی دید اینها نسبت به این صراط مستقیم که امام است «وَ لاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ»(أعراف‏/17) کفران می کنند و اکثرشان قدر امام را نمی دانند. من نمی گذارم دنبال امام بروند و اینقدر این طرف و آن طرف می برمشان که می بینی نعمت امام را کفران می کنند. شاکرین یعنی شاکر نسبت به همین صراط مستقیم یعنی امام. حضرت فرمود: «عمد لک»(5) مقصودش شما هستید، با شما مؤمن ها کار دارد از بقیه که فارغ است چون بقیه خودشان در صراط مستقیم نیستند و شیطانک اند. اینکه روز قیامت در جهنم دعوایشان می شود برای همین است که شیطان می بیند اصلا نتوانسته آدم صید کند و هرچه صید کرده آدم مزخرف مثل خودش است، اینها به چه درد می خورند؟

این همان داستان شفاعت است که اگر امام در عالم نمی آمد، همه خوبها را با خودش می برد ولی حالا که آمدند، نتوانسته احدی از خوبها را ببرد. اینکه حضرت فرمود مأیوس شد از اینکه عبادت بشود یعنی همین که دیگر نمی تواند هیچ خوبی را بنده خودش کند، بدها را هم که با هم بوده اند و هستند و جنسشان با همدیگر جور است. شخصی شیطان را خواب دید و گفت که این طناب برای کیست؟ گفت برای شیخ انصاری که نه ماه برایش زحمت کشیده بودم اما او با یک حرکت پاره اش کرد؛ همین طور یکی یکی پرسید و بعد گفت: طناب من کدام است؟ گفت: تو که طناب نمی خواهی. اینها به چه درد شیطان می خورند، او حریف می خواهد و یکی از حریفهایش را هم نتوانسته صید کند، چرا؟ آنهایی که شیطان زحمت می کشد و به دنبال خود میکشاند از به دردنخورها هستند.

در داستان است که یک کسی زحمت کشید تا تسخیر جن کند؛ خب بعد از زحمت ظاهر شد. به او گفت: برو کوه نور را بیاور. گفت: این کارها از من ساخته نیست. گفت: برو به دربار فلانی. گفت: این کارها از من ساخته نیست. گفت: فلان کار را انجام بده. گفت: نمی توانم. گفت: تو چه کاره ای؟ گفت: من پینه دوزم، کفشتان پاره شده بدهید تا برایتان وصله کنم. شیطان هم هرچه صید می کند از همین هاست؛ پیغمبر یک بساطی پهن کردند که همه به دردبخورها به طرف ایشان می روند.

قرار شفاعت با خداوند

این وجود مقدسی که برای شفاعت و دستگیری در دنیا آمده است «رَحْمَةُ اللَّهِ الْوَاسِعَةُ» است و«أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»(6) صاحب خلق عظیم و حب الهی است که همه را با محبت سیر می دهد. وقتی این پیغمبر در دنیا آمد و اهل بیتش را هم با خودش آورد، قرارش با خدا همین بود. در روایت است که امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، حسنین و خودشان علیهم السلام داخل شدند و درب را بستند و فرمودند: خبر مهمی است و جبرئیل در اینجا حاضر است و می فرماید که خدای متعال فرموده که «وَ جَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كَانَ رَبُّكَ بَصِيراً»(فرقان/20) ما می خواهیم دشمنان شما را فتنه ای برای شما قرار بدهیم، صبر می کنید؟ فرمودند: اگر خدا اینجوری می خواهد ما صبر می کنیم و به فضل خدای متعال امیدواریم. حضرت شروع به گریه کردن که صدای گریه شان از بیرون شنیده می شد؛ یعنی فهمیدند که عاشورا و سقیفه و احراق بیت پیش می آید، دیگر فهمیدند که این اتفاقات می افتد و فتنه این است. پروردگار از دیرباز می دانست، بصیر بود که شما صبر می کنید فرمود این آیه یعنی «سَتیصبِرُون»(7).

می دانست که امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی قول می دهد، می ایستد و بگونه ای صبر می کند که سلمان هم تعجب می کند. سیدالشهداء علیه السلام وقتی قول می دهد، صبر می کند و بگونه ای صبر می کند که «وَ قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ»(8) ملائکه ای که به تعبیر قرآن «لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ لاَ يَسْتَحْسِرُونَ»(أنبياء/19)؛ دائم مشغول عبادتند و خسته نمی شوند، می دانند که آنها وفا می کنند. حالا آن بلایی که معصوم تحمل می کند برای شفاعت و هدایت و دفع این شیطنت است. به ایشان گفتند اگر می خواهید بهشتی کنید، شما باید صبر کنید؛ اینها نمی توانند و شما باید وسط بلا و جهنمی که اینها درست کردند، بروید و جهنم را خاموش کنید والا اینها همه می سوزند. لذا فرمود: «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا»(مريم‏/71)؛ همه تان باید در جهنم بروید. گفت: آقا شما هم می روید؟ فرمود: ما که می رویم، جهنم خاموش می شود.

عاشورا برای همین است که می خواهد این جهنمی که روشن شده را خاموش کند و ما را سالم عبور بدهد والا همه در این جهنم می سوزیم و هیچ چیزی از ما نمی ماند؛ اصلا جهنم پرست می شویم «النَّاسُ كُلُّهُمْ عَبِيدُ النَّارِ»؛ چون جهنم ظاهرش شهوات است «إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ»(9)؛ شهوت پرستی یعنی جهنم پرستی. همین کسانی که آدم را به شهوات دعوت می کنند به تعبیر قرآن آتش گیرانه جهنم هستند، «وَقُودُهَا النَّاسُ»(بقره/24)؛ آتش گیرانه جهنم آدم است. سنگ های آتش گیرانه در قدیم بود که آتش را شعله ور می کند. کسی که به گناه دعوت می کند، آتش گیرانه جهنم است؛ الان سران استکبار که بساط معصیت را در عالم به پا می کنند و دستگاهی برای گسترش شهوات و مدیریتش درست می کنند، آتش گیرانه جهنم اند. او دارد شما را به این شهوات دعوت می کند، اگر خوشت آمد و دنبالش رفتی، داری او را می پرستی و از او لذت می بری.

همراهی امام یا جدایی از او در بلاها

 معصوم علیه السلام برای عبور از این جهنمی که اینها به پا کرده اند در عالم دنیا آمده و بلا را تحمل کرده، مثل ماجرای احراق بیت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ حالا وقتی حضرت وسط این بلا آمد ما دو کار می توانیم انجام دهیم؛ می توانیم صف خودمان را سوا کنیم، اگر امام حسین علیه السلام به طرف کربلا می رود ما بگوییم سری که درد نمی کند را دستمال نمی پیچند و ما زن و بچه خودمان و خودمان را به خطر نمی اندازیم. در صفین بنشینی و بگویی حضرت دارد، می جنگد و ما بیخودی خودمان را درگیر نمی کنیم. در نقل است که حسن بصری کنار کشیده بود، به او گفتند: چرا کنار کشیدی؟ گفت: این جنگ دوطرفش باطل است و خیال خودش را با یک کلمه راحت کرده است، می شود آدم خیال خودش را راحت کند و حساب امنیت و خطرش را از امام جدا کند.

ولی اگر کنار امام آمدید و در این بلا ایستادید، بلا را او می کشد ولی پرش شما را هم گیرد و آن وقت باید صبر کنید و این صبر هم مراحل متوسطش این است که بروید و شهید بشوید، از این بالاتر هم هست؛ اگر به مالک اشتر می گفتند برو به شهادت برس، برایش کاری نداشت و اصلا آمده بود که شهید بشود و طالب این بود ولی باید بماند تا در لحظه ای که قرآن ها سر نیزه می رود به او بگویند که اعتنا نکن و این خیلی سخت است. در این صحنه جنگیده و رسیده به یک قدمی خیمه معاویه که بساط خیمه را  جمع کند و کار تمام شود که اگر آن بساط جمع می شد، بساط بنی امیه و آل زیاد و آل مروان جمع می شد؛ اما حضرت می گویند برگرد و شمشیرت را غلاف کن و او شمشیرش را غلاف کند و برگردد و در دلش هم اعتراض نمیکند، این از وسط آتش رفتن سخت تر است.

صبر و اعتماد؛ لازمه همراهی امام

 اگر می خواهیم کنار امام قرار بگیریم باید صبر کنیم؛ صبر در اموری که از کشته شدن و شهادت خیلی سخت تر است. روایت است که در روز عاشورا بعضی از اصحاب سیدالشهداء علیه السلام که خیلی به حضرت متصل بودند و مقاماتشان فوق العاده بود و حالات حضرت در آنها  منعکس بود، هرچه به ظهر عاشورا نزدیک می شد چهره حضرت برافروخته تر می شد و اینها هم برافروخته تر می شدند ولی بعضی ها نه. اینها بودند که حضرت فرمود: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»؛(10) یک قدم دیگر تا مرگ بیشتر نمانده است. مگر از شهادت می ترسیدند؟ آنها که مسئله شهادت را دیشب برای خودشان حل کردند. چه بود که کار سخت شد؟

کنارامام ایستادن سخت و دشوار شد، حضرت هم باید دائم به اینها هشدار می داد. قصه چه بود؟ برای سلمان که کشته شدن در ماجرای احراق بیت، ساده ترین کار بود و اصلا مرگ برایش مسئله ای نیست و حل شده است، اما چه شد که فرمود در واقعه احراق بیت مقداد بود که قلبش مثل پاره آهن بود و نلرزید اما سلمان که حضرت امیر و وجود مقدس نبی اکرم دائم از اسرار مکنون در گوشش می فرمودند «کانا یعلمان مکنون بسر الله دائما»، ولی «وقع فی قلب سلمان شئ» حضرت گفتند سلمان بیعتت را تجدید کن. در نقل است که فرمودند: در دلش این آمد که حضرت صاحب اسم اعظم کلی است پس چرا اینجا تصرف نمی کند؟ اگر اینجا تصرف نکند کجا می خواهد، تصرف کند.

 زیارت جامعه ائمه المؤمنین علیهم السلام را خوانده اید «فَحُشِرَ سِفْلَةُ الْأَعْرَابِ وَ بَقَايَا الْأَحْزَابِ إِلَى دَارِ النُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْيِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ مُسْتَقَرِّ سُلْطَانِ الْوَلَايَةِ»؛ هجوم به دارالنبوت و السلطان الولایه کجا و چه اتفاقی باید بیفتد که حضرت اینها را منزوی بکنند؟ حضرت قاسم الجنه و النار است، کجا دست به کار می شوند؟ عالم هم بر مدار حضرت تفکیک می شود و شر البریه و خیر البریه بر مدار ایشان است. در روایت است که شخصی به نام سهل بن حسن خراسانی از خراسان به محضر امام صادق علیه السلام آمده بود و می گفت: آقا آنجا یاور دارید و قیام کنید و... حضرت فرمودند: شما بروید در آتش بنشینید. گفت: آقا من چه کار کردم؟ حرف بدی زدم که گفتم ما آماده ایم؟ خب اگر آماده ای برو در آتش بنشین، اگر کنار حضرت بیایی آن تکالیفی که برایت پیش می آید از در آتش رفتن سخت تر است. تو که حاضر نیستی به حرف حضرت گوش کنی و اینقدر به امام خودت اعتماد نداری که وقتی می گوید برو در آتش، حاضر نیستی بروی، اگر در صحنه های سخت تر فرستادنت که عقب گرد می کنی. در همین حال ابوهارون آمد و گفت: سلام علیکم، امام فرمودند: علیکم السلام، بروید در آتش بنشینید و او بند کفشش را رها کرد و رفت در داخل آتش نشست.

حضرت که نمی خواهد کسی را بسوزاند، ایشان می خواهند همه را بهشتی کنند ولی اگر می خواهید بروید به بهشت باید آماده باشید که اگر به شما گفتیم به آتش بزنید، بزنید و بدانید که انتهای آن بهشت است و بدانید که ما شما را به جز بهشت دعوت نمی کنیم. وقتی من به تو می گویم برو در آتش و تو خیال می کنی که من می خواهم بسوزانمت، وقتی هم بگویم برو در صحنه تکلیف خیال می کنی که سرت را کلاه می گذارم و می خواهم تو کشته بشوی و غنائمش را من ببرم. (چه اتهاماتی به اهل بیت می زنند! اصلا گفتنی نیست، آدم سوء ظن پیدا می کند). آنها وسط بلا رفتند و اگر هم نمی رفتند شیطان و سقیفه همه ما را بلعیده بود.

صلوات و رحمت الهی پاداش همراهی با امام

آنها صبر می کنند و به خدا قول دادند، بلا را آنها می کشند ما که بلا نمی کشیم؛ اگر می روید وسط این بلا، اینجاست که باید صبر کرد، اگر رفتید کنار امام و صبر کردید به «أَفْضَلَ مَا یُعطی مُصَاباً بِمُصِيبَةٍ» می رسید. فضیلتی که به اهل صبر و استقامت و به اهل مصیبت می دهند برای کسی است که در کنار امام صبر کند والا خودت بروی با خودت نقشه بکشی، ریاضت بکشی و صبر کنی که خیلی فضیلت ندارد. این است که «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي مَقَامِي هَذَا مِمَّنْتَنَالُهُ مِنْكَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةً وَ مَغْفِرَةٌ» یعنی همین؛ یعنی این پاداش من است که وارد عاشورا شدم و کنار امام حسین علیه السلام ایستادم و در این وادی صبر می کنم، این پاداش صابرین است «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ»(بقره/155) مزدشان چیست؟ «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(بقره/157) صلوات و رحمت الهی به اینها می رسد. این صلوات و رحمت برای آنهایی است که کنار امام صبر می کنند؛ لذا این آیه هم تفسیر شده به ابتلا کنار امام و فرمود که شما امتحان می شوید. اگر کسی پای امامش ایستاد و با امام وارد بلای امام شد و کنار او صبر کرد، به این پاداش می رسد.

می توانیم خودمان را کنار بکشیم، ظاهرش این است که از بلا نجات پیدا کردیم ولی باطنش این است که وسط جهنم و در دامن شیطان رفتم. اگر اینجا بیایید باید کنار امام صبر کنید و باطن این صبر بهشت است و باطن آن طرف هم خوشی و جهنم است. حضرت به مِسْمَعِ كِرْدِين گفتند: به زیارت جد من می روی؟ گفت: آقا نه، من سرشناسم، مأموران بنی امیه مرا تحت نظر دارند و برای چشم زخم دیگران هم که شده مرا مجازات می کنند؛ لذا نمی شود. فرمودند: یاد مصیبت جد ما می کنی ؟ گفت: بله آقا؛ گاهی آنقدر غصه می خورم که شام و ناهار و غذا خوردن را فراموش میکنم، حالم عوض می شود و همه اهل منزل می فهمند که من حالم دگرگون شده است. حضرت فرمودند: «يَخَافُونَ لِخَوْفِنَا وَ يَأْمَنُونَ إِذَا أَمِنَّا»(11) فلانی تو از آنهایی هستی که هروقت ما در خطریم در خطرند و آنجایی که ما در امانیم در امنیت اند. خوف و خطر خودشان را از ما جدا نکردند، آنجایی که ما غصه داریم غصه دارند، شادی و غصه شان را از ما جدا نکردند.

یک عده ای شادی و غصه شان را از امام جدا می کنند، اینها در دار دنیا «لَعِبٌ وَ لَهْوٌ» هستند، شادی و همه چیزشان لهو و لعب است. حضرت فرمودند: اگر مدار خودت را از ما جدا نکردی، وقتی جانت به اینجا رسید (به حلقوم اشاره کردند) می فهمی اینکه کنار ما ایستادی و صبر کردی و حساب امنیت و خوفت را از ما جدا نکردی، چه خبر است. می گویند در روز عاشورا خیلی ها بودند که حسابشان را سوا کردند و گفتند: حضرت دارد خطر می کند ما چرا؟ عده ای هم در صفین و جمل و نهروان راهشان را جدا کردند. اگر کسی کنار امام بود باید مثل حبیب و زهیر و سعید بن عبداله سپر شود و تیر بخورد، این اتفاق می افتد ولی اگر صبر کردید وسط این صبر، بهشت است. اگر صبر هم نکردیم شیطان ما را طعمه خودش می کند.

در بلای امام کنار امام ایستادن چگونه است؟ چگونه آدم در بلای امام صبر کند؟ مگر اصلا ما می توانیم وارد بلا شویم؟ مگر ما را راهمان می دهند؟ ما برای کفش و کیف خودمان، برای میزمان، برای تجارتمان غصه می خوریم که اگر خوب بشود، خوشحالیم و اگر بد بشود، خوابمان نمی برد و اصلا حرص و ولع ما همین است. درسم، منبرم، کتابم و... خوب شد یا نه؟  غصه های ما خیلی که مهم شود اینهاست، رساله دکتریم را غلط نوشتم و ... وقتی نمره بیست به ما می دهند، خوشحال می شویم و از نمره کم هم غصه می خوریم. تازه وقتی خیلی بزرگ بشویم، اینگونه می شویم؛ قبلا که سر تیله و گردو با هم دعوا می کردیم.

امام سجاد علیه السلام مدخل عاشورا

می شود که آدم وارد بلای امام شود و صبر کند اما این هم شفاعت می خواهد. همه اینها مقدمه این یک جمله بود که امام سجاد علیه السلام مدخل عاشوراست یعنی باب آن بلا را به روی کائنات باز کرده و همه را برای رفتن در فضای عاشورا آماده کرد والا چه کسی می توانست به عاشورا برود، مگر رفتنی است!؟ مگر کسی را آنجا راه می دهند!؟ اگر کسی این جمله زیارت ناحیه را ببیند، می فهمد امام سجاد علیه السلام چه کشیده است «فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِي الدُّهُورُ وَ عَاقَنِي عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُورُ وَ لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حَارَبَكَ مُحَارِباً وَ لِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَدَاوَةَ مُنَاصِباً فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ»؛ من در کربلا نبودم، من با آنها نجنگیدم، نبودم سپر تیر و نیزه ها بشوم و تیر و نیزه ها شما را هدف قرار داد، نبودم آن نیزه ها را بگیرم، آنقدر صبح و شب برایت گریه می کنم تا در اثر غصه بمیرم.

آن وقت داستان امام سجاد علیه السلام چه می شود که در کربلا بود و همه مصیبت امام حسین علیه السلام را دیده است؛ می دانید که عاشورا تا آخر اسارت همه اش مصیبت سیدالشهداء علیه السلام است؛ کما اینکه قربانی شدن اسماعیل هم مصیبت حضرت ابراهیم است و شاهدش هم روایات امام رضا علیه السلام است. ایشان به ابن شبیب می گوید: «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‌ءٍ- فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ»؛ حضرت مصائب امام حسین علیه السلام را می گویند و این نخستین آنهاست؛ بازش نکنم مثل گوسفند قربانی حضرت را سر بریدند. ولی بعد امام رضا علیه السلام فرمودند: یابن شبیب مصیبت دیگر امام حسین علیه السلام این بود هیجده نفر از بنی هاشم را که شبیه نداشتند جلوی چشمش سر بریدند، این بلای ایشان است.

داستان اسارت هم همینطور است؛ حضرت زینب سلام الله علیها دم دروازه کوفه صحنه ای دید که باورش نمی آمد، دید، امام حسین علیه السلام دارد با سر می آید، این مصیبت خود امام بود. گفت: «مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي»(12)؛ باورم نمی آمد، فکر می کردم تا آنجا شما بودی و از این به بعد مصیبت برای ماست اما می بینم از این به بعد هم مصیبت برای شماست و شما صاحب مصیبت هستید، شما با سرت داری ما را همراهی می کنی. بعضی ها گفتند این جمله امام حسین علیه السلام در گودی قتلگاه «یا غیاث المستغیثین» یعنی همین که خدایا تمام نشود؛ من هرچه داشتم دادم، فرستادنی ها را فرستادم ولی خودم هنوز سرم جدا نشده، بدنم زیر سم اسب ها نرفته، سرم روی نیزه نرفته، هنوز همسفر اسرا نشده ام و اینها هم باید بشود که همه اش مصیبت سید الشهداء علیه السلام است و امام سجاد علیه السلام همه این مصیبت ها را دیده است، فرمود وقتی پدرم برای وداع آمد، بدنش مثل خارپشت در محاصره تیرها بود، نفس که می کشید خون از زرهش بیرون می زد. گفتم: عمه جان شمشیر و عصای من را بیاور تا بروم. امام حسین علیه السلام گفت: شما باید بمانید. می دانید که چقدر سخت است؟

می دانید که امام چقدر صبر کرده است؟ به گودی قتلگاه آمد، زینب کبری غرق در مصیبت بود و بگونه ای روضه می خواند که شترها گریه می کردند، دوست و دشمن گریه می کردند. نگاه کرد و دید اصل غصه برای امام سجاد علیه السلام است و غصه حضرت را فرا گرفته و الان است که جان بدهد، بدن را رها کرد و فرمود: «مَا لِي أَرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يَا بَقِيَّةَ جَدِّي»(13) چرا با جان خودت بازی می کنی؟ فرمود: عمه جان مگر این بدن ولیّ خدا نیست که مقابل آفتاب روی زمین افتاده است؟! اینها همه یک طرف؛ این جمله امیرالمؤمنین علیه السلام را شنیدید که فرمود: به من خبر دادند که لشکر معاویه از پای یک زن غیرمسلمان ذمی که تحت ذمه اسلام بوده خلخال بیرون آورده است. اگر یک جوانمرد این را بشنود و از غصه دق کند، من ملامتش نمی کنم.

حالا امام سجاد علیه السلام جلوی چشمش «وَ سُبِيَ أَهْلُكَ كَالْعَبِيدِ وَ صُفِّدُوا فِي الْحَدِيدِ فَوْقَ أَقْتَابِ الْمَطِيَّاتِ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهَاجِرَاتِ يُسَاقُونَ فِي الْبَرَارِي وَ الْفَلَوَاتِ أَيْدِيهِمْ مَغْلُولَةٌ إِلَى الْأَعْنَاقِ يُطَافُ بِهِمْ فِي الْأَسْوَاقِ»؛ عمه هایش را بستند و خواهرانش را سوار بر شتر بدون محمل کردند، آفتاب رنگ صورت این دخترها را تغییر داده و صورتشان پوست انداخته است. جلوی چشمش دست های این زن و بچه را با غل و زنجیر به گردن بستند، نوامیس و پرده نشین های رسول خدا را در بازارها جلوی چشم نامحرمان قرار دادند. همه اینها یک طرف، یک جمله ای از امام سجاد علیه السلام نقل شده که همه شنیدید – بعضی جمله ها اصلا خواندنی هم نیست و باید معنا بشود و اگر معنا نشود بد تلقی می شود - یعنی چه که وقتی از امام معصوم پرسیدند: آقا مصیبت کجا بود؟ فرمود الشام الشام الشام. سپس فرمود: «فیا لیت امی لم تلد»؛ کاش مادر مرا به دنیا نیاورده بود.

این جمله از امام معصوم علیه السلام یعنی چه؟! هشتاد و اندی را به یک ریسمان بسته بودند، یک سر ریسمان به گردن امام سجاد علیه السلام و سر دیگرش به بازوی عمه شان زینب و بچه ها کوچک و بزرگ. فرمود: اگر آهسته می رفتیم تازیانه می خوردیم، اگر تند می رفتیم یک صبح تا ظهر و غروب بچه ها خسته و گرسنه بودند و توان نداشتند و زمین می خوردند. با این وضعیت اینها را بعد از آن صحنه ها؛ خاکستر بر سرشان ریختند، جلوی چشمشان سرهای مطهر را سنگباران کردند، به محله یهودی ها بردندشان و به مجلس یزید بردند. در این صحنه ها امام سجاد علیه السلام چه کشیده است؟ امام حسین علیه السلام در لحظه وداع به ایشان فرمود: خدا عزتتان را حفظ می کند، عزیزانم شما اسیر می شوید ولی عزیزید. عزت ها حفظ شده بود و عزیز بودند. بعضی از مقاتل نوشته اند در این صحنه دختر امام حسین علیه السلام صورتش را با آستین از دشمن می پوشاند. حجابشان بود ولی... یکی از اطرافیان یزید نگاهش افتاد و گفت یزید این دختر را به من می دهند. (روضه ای که بوی این بدهد که عزت اهل بیت از بین رفته است را بخوانید مجازات دارد و نباید خوانده شود).

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 70

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 430

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 374

(4) الأمالي (للمفيد)، النص، ص: 285

(5) تفسير العياشي، ج‏2، ص: 9

(6) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 384

(7) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 368

(8) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 496

(9) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 251

(10) معاني الأخبار، النص، ص: 288

(11) كامل الزيارات، النص، ص: 101

(12) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏45، ص: 115

(13) كامل الزيارات، النص، ص: 260