نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

نکاتی در تحلیل واقعه عاشورا / اقامه معروف و ازهاق و نهی از منکر فعل امام(ع)؛ بلای سیدالشهداء مبدأ فتوحات معنوی

متن زیر سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که به تاریخ 21 آبان ماه 93 در مدرسه علمیه شهید صدوقی قم در میان جمعی از طلاب حوزه علمیه برگزار شده است. ایشان در این جلسه  پیرامون تحلیل واقعه عاشورا بیان می کنند که باید مفسرین و تحلیلگران واقعه عاشورا، از یک بعدی کردن واقعه عاشورا حذر کنند. بهترین راه شناخت امام معصوم (در حد درک و فهم عقول غیر معصوم) توجه به توصیفات قرآن و زیارات و روایات در شان اهل بیت علیهم السلام می باشد. برای نمونه ایشان به چند تحلیل از این واقع پرداختند: جهاد سید الشهداء جهاد اعظم است و در بالاترین مرتبه ممکن تحققش، محقق شده است. ائمه علیهم السلام محور جوامع هستند؛ این مطلب یک معنایش این است که بلد فقط یک کالبد فیزیکی ندارد؛ بلکه یک روح هم دارد. هر شهری نمایشگر روح آن جمعی است که در آن جامعه زندگی می کنند. سقیفه کارش همین بود که جامعه را از مدار ولی خدا بیرون ببرد و دیگر آن موقع شریعت هیچ معنایی ندارد؛ زیرا شرایع، مناسکِ حرکت بر مدار ولی خدا است. قیام سید الشهدا این است که می خواهد همه امت را به مدار نبی اکرم برگردانند، بعد از این که گروهی آمدند و امت را از مدار نبی اکرم خارج کردند و برگرداندند. مقیاس تصرف سید الشهداء این است. اگر کوچک بکنیم در واقع تحریف حادثه عاشورا است و بدترین نوع تحریف است؛ این که ما ذره ای از عصمت سید الشهداء بکاهیم؛ کسی که این بار عظمی را روی دوشش می گذارند، می خواهد مدار حیات اجتماعی را در مقابل دستگاه شیطان تغییر دهد و جز عصمت مطلقه کسی نمی تواند این بار را بردارد. از منظر عرفانی حضرت آمده اند وادی ظلمات را جمع بکنند و جهنم را خاموش بکنند. آمدند حجاب سقیفه را بردارند و ما را به حقیقت ولایت حضرت امیر و ولایت الله برسانند. وقتی وارد وادی ولایت شدید سیر در وادی نور شروع می شود. آمدند تا حجب نور را جلوی چشم ما بردارند تا ما را به سرچشمه توحید برسانند. بلای ایشان مبدا فتوحات معنوی برای همه و از جمله کل انبیاء است و فتوحاتی که برای انبیا در وادی کربلا می شود در هیچ کجای دیگر نمی شود...

مقدمه

از زوایای مختلف حادثه عاشورا و این واقعه عظیم مورد بررسی قرار گرفته است. مورخین، محدثین، متکلمین، عرفا، فقها هر کدام از زاویه تخصص و علم خودشان درباره این موضوع بحث کرده اند و اما در عین حال هنوز صحبت درباره این واقعه آغاز راه است و حرف های نگفته و نشنیده درباره اش زیاد است و همچنان نیز باید ادامه پیدا کند محققین و بزرگانی با قاطعیت ابعاد مختلف این واقعه را باید مورد بررسی قرار دهند و این اصلاً به معنای کوچک شمردن کسانی که به شرح این واقعه پرداخته اند نیست. در خصوص تفسیر قرآن امام خمینی (ره) می فرمودند: تفسیری بر قرآن نوشته نشده؛ درست هم هست این به معنای کوچک کردن بزرگانی که در ذیل قرآن تامل داشتند و تفسیر گفتند و با بکار گیری دانش های مختلف، این کار را انجام دادند، نیست؛ بلکه این نشانه عظمت قرآن است و واقعاً افق معنایی قرآن و حقایق آن فوق این علومی است که در دسترس ما است. عاشورا هم همین طور است.

توجه به عظمت و مقام امام حسین علیه السلام در تحلیل واقعه عاشورا

ما وقتی وارد حادثه عاشورا می شویم از هر زاویه ای که به این حادثه می پردازیم نباید دانش ها و علوم ما حجاب توجه به عظمت این واقعه شود. آن شخصی که وارد میدان عاشورا شده شخصی است که در شأن او در زیارت جامعه کبیره می خوانید «مَوالِيَّ لا أُحْصِي ثَنائَكُمْ وَلا أَبْلُغُ مِنَ المَدْحِ كُنْهَكُمْ وَمِنَ الوَصْفِ قَدْرَكُمْ»(1) چنین شخصیتی وارد میدان عاشورا می شود و شما از هر زاویه ای که می خواهید وارد بحث عاشورا شوید توجه داشته باشید که او کسی است که زیارت جامعه کبیره در شأنش خوانده می شود. نباید غفلت اتفاق بیفتد. در بعضی از تحلیل های انسان از این امر غفلت شده که سید الشهدا چنین شان و مقامی دارند و آنچه در این زیارت است از اوصاف ایشان هست. درست است شما می خواهید تحلیل دقیق عقلی کنید؛ اما نباید یکسری مسائل نادیده گرفته شود، مثلا نمی توان چنین تحلیلی کرد که سید الشهداء در واقعه عاشورا قصد داشتند که حکومت کوفه در سال 61 هجری را تشکیل دهد، اما در محاسبات اشتباه کرد. این واقعاً ناشی از نادیده گرفتن مسلمات است. حالا اگر یک نفر بجای هفت سال، هفتاد سال تحقیق کند و حاصل هفتاد سال تحقیقش این باشد؛ این شخص امام حسین را تحلیل نکرده، بلکه کسی دیگر را تحلیل کرده است؛ این تحلیل عاشورا نیست.

نکته دیگر این که در تحلیل، ما یک محکماتی داریم و یک متشابهات و همان طور که در تفسیر قرآن شما محکمات و متشابهات دارید، هیچ وقت نباید متشابهات را مبنای تفسیر محکمات قرآن قرار دهید. مثلاً در آیه ای آمده است «وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»(فجر/22)؛ یعنی پروردگار در قیامت می آید خب این «جاء ربک» یعنی چه؟ این از محکمات قرآن است که خدای متعال شبیه به هیچ کس نیست و آمدن او مثل آمدن ما انسانها نمی باشد؛ لذا در تفسیر این آیه باید محکمات را در نظر بگیرید. در تحلیل عاشورا هم همینطور است؛ فرض کنید فلان مطلبی که در تاریخ یا در بیان سید الشهدا آمده مثلاً ممکن است معنایش این باشد یا اشاره به این داشته باشد که حضرت نمی دانستند چه اتفاقی می افتد؛ اما ما محکمات را فدای این مطلب که متشابه است نمی کنیم. امام عالم به «ما کان و ما یکون و ما هو کان» هستند؛ یا این را که امام خزان علم الله هستند. در جایی حضرت می فرمود: ما همه حقایق را می دانیم. وقتی شک کردند فرمود که خدای متعال در قرآن می فرماید «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ»(نحل/89) همه حقایق در نزد ما است.

محکماتی که در باب امام و مقامات و علوم ائمه  شئونشان داریم، فدای متشابهات نکنیم. از هر زاویه ای می خواهید بحث کنید؛ مثلاً اگر می خواهید از اثر تربیتی فعل سید الشهدا بحث کنید، فعل سید الشهدا موضوعش تربیت همه کائنات است؛ اگر می خواهید از حماسه اش بحث کنید، همان طور؛ اگر می خواهید از مظلومیتش بحث کنید؛ اگر در خصوص مصائب حضرت ‌در عاشورا بحث می کنید، متوجه باشید که «لقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِكَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْلِ الْاِسْلامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ»(2)؛ بنابراین آن محکمات را فدای متشابهات نکنید. والا کتابی هست که نویسنده اش 7 سال زحمت کشیده و این کتاب را نوشته و نهایت حرفش این را اثبات کرده که امام حسین می رفت حکومت کوفه را بگیرد، محاسبات عقلایی هم کرده بود اما این محاسبات درست در نیامد و حضرت شکست خورد؛ این که دیگر احتیاج به تحقیق ندارد و با هفت دقیقه معلوم است که از اول تا آخرش باطل است.

ما در تحقیق مسلمات را فدای متشابهات نمی کنیم. ما که اعتقاداتمان را از کتب تاریخی نمی گیرم؛ آن هم با بحث هایی که امروز دیگر از مسلمات است که مورخ وقتی تاریخ می نویسد، به قول امروزی ها در پارادایم خودش تاریخ می نویسد. حالا این مورخ سنی حتی اگر ثقه باشد، یک کتاب تاریخی نوشته بعد از تاریخ یک چیزی در می آید، ما که نمی توانیم علم کلام را فدای حرف این مورخ کنیم و امثال این حرف هایی که زده شده است.

بیان جهاد اصغر و جهاد اکبر و تحقق جهاد اعظم در عاشورا

بر همین اساس من دو نکته را بیان می کنم که اشاره ای به عظمت حادثه عاشورا دارد و دلالت می کند که جهاد سید الشهداء جهاد اعظم است و در بالاترین مرتبه ممکن تحققش، محقق شده است. حدیثی نورانی است که «رجَعْتُمْ مِنَ الْجِهادِ الأَصْغَرُ وَ بَقِيَ عَلَيْكُمُ الْجِهادُ الأَكْبَرُ فلما سئل عن معنى ذلك أخبرهم: أن جهاد الإنسان مع نفسه وشهواته هو الجهاد الأكبر»(3)؛ وقتی از جهاد برگشتند، حضرت نبی اکرم فرمودند: از جهاد اصغر برگشتید و جهاد اکبر بر شما باقی است. همه تعجب کرده و خیال کردند لابد یک لشگر کشی عظیم تری است؛ حضرت رسول الله فرمودند: نه جهاد با نفس است. نکته ای در جهاد با نفس که جهاد اکبر است، می باشد؛ که در واقع یک جهادی در باطن آدم است یک طرف وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است یک طرف هم جهل و جنود جهل هستند. در این درگیری که در باطن ما هم حتماً این جنگ هست، شیطان برای تسخیر ما لشگر کشی می کند. حضرت هم با قوای خودشان برای این که ما را تطهیر کنند و نفس ما را تسلیم کرده و رشد دهند، وارد میدان می شوند. ما در این میدان باید طرف جبهه حضرت را بگیریم و مملکت وجود خودمان را برای حضرت آرام کنیم؛ این جهاد اکبر ما است؛ اگر کسی در این جهاد اکبر موفق شد در صف آرایی در جهاد اصغر هم در لشگر حضرت قرار می گیرد؛ والا اگر کسی در جهاد اکبر جزو قوا وجنود شیطان شد و شیطان او را به اسارت گرفت، بعد در جهاد اصغر هم ولو در ظاهر در نزد امام باشد، اما در باطن بر علیه امام می شود؛ مثل شمر و خوارج که در جنگ صفین به ظاهر در کنار امیرالمومنین هستند، اما در باطن بر علیه امیرالمومنین هستند و همین ها هستند که قصه حکمیت را پیش می آورند؛ اینها هستند که حکمیت ابوموسی اشعری را تحمیل می کنند و همین ها هستند که بعدش جنگ نهروان راه می اندازند.

پس ما دو جهاد داریم. یک درگیری، که درگیری ظاهری است و یک درگیری که باطنی است. درگیری باطنی نسبت به درگیری ظاهری اصل است؛ آن بسیار جهاد سنگینی است که آدم بتواند در آن میان مسلط و حاکم و پیروز بیرون بیاید. آن میدان و درک قوایی که آنجا درگیر هستند قوای عقل و جهل و ابزار درگیری و جنگ و پیروزی آن جا کار دشواری هست. در جهاد حضرت هم ما یک جهاد ظاهری داریم و یک جهاد باطنی. در درگیری ظاهری یک طرف همه قوای سقیفه است؛ یعنی شما نمی توانید بگویید در عاشورا ابن زیاد لشگر کشی کرده، ابن زیاد نمی توانست چنین فضایی را بر علیه وجود مقدس نبی اکرم ایجاد کند.

شکل گیری روح و کالبد جوامع بر مدار امام آن

این بستری که ایجاد شد که حضرت در این بستر وارد میدان درگیری می شوند، بستری است که یک قوای ظلمانی عظیم تری در میدان بودند. حضرت سیدالشهدا در ترسیم این فضا در نامه خود به برادرشان چنین فرمودند: «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَلَا بَطِراً وَلَا مُفْسِداً وَلَا ظَالِماً، وَإِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي صلى الله عليه وآله»(4) این اصلاحی که حضرت دنبال می کنند یعنی برگرداندن به مدار توحید. اصلاح معنایی غیر این ندارد. «حَتّی تَکُونَ اَعْمالی وَ اَوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً وَ حالی فی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً»(5)؛ اصلاح یعنی این که همه چیز امت اسلامی آهنگ توحیدی داشته باشد. این اصلاح ممکن نیست الا این که همه چیز به مدار ولی خدا برگردد. جامعه ای که همه چیزش حول ولی خدا شکل می گیرد، جامعه صالح هست.

فساد هم یعنی جامعه را از مدار توحید بیرون کردن؛ و بیرون کردن جامعه از مدار توحید به برگرداندن جامعه از مدار ولی خدا است. توحید بدون ولی خدا محقق نمی شود. ائمه «دَعَائِمِ دِينِكَ وَ أَرْكَانِ‏ تَوْحِيدِك‏»(6)؛ یعنی ستون دین و توحید هستند. جامعه اگر بر مدار نبی اکرم و اهل بیتش چرخید همه چیزش آهنگ ولی خدا را داشت؛ یعنی آهنگ توحید را دارد. این یعنی «صبغة الله»؛ در روایات صبغة الله به ولایت توصیف شده است. اگر جامعه صبغة ولی خدا را گرفت، این جامعه صالح است؛ اگر جامعه صبغه ولی خدا را نگرفت، جامعه فاسد است.

ائمه علیهم السلام محور جوامع هستند «ساسَةَ العِبادِ وَ أَرْكانَ البِلادِ»(7) می باشند؛ این مطلب یک معنایش این است که بلد فقط یک کالبد فیزیکی ندارد؛ بلکه یک روح هم دارد. هر شهری نمایشگر روح آن جمعی است که در آن جامعه زندگی می کنند. مثالاً اگر در جامعه ای مسجد و حسینه و امام زاده بود، نشان می دهد آن جامعه چه اعتقاداتی دارند؛ بر عکس اگر میکده و دانس و غیره بود، معلوم است فرهنگ چگونه است. جامعه کالبدی دارد و روح اجتماعی در این کالبد کار می کند و این کالبد نشان دهنده آن روح است که اینها چه نیازها و چه فرهنگی دارند. روح جامعه حول محور روح امامش هست.

در واقع جامعه تجسد روح امام می شود. اگر جامعه، یک جامعه فاسدی بود، تجسد روح اولیاء طاغوت است؛ تمدن مادی تجسد روح ائمه نار است. تمدن الهی تجسد روح اولیاء خدا است. جامعه صالح جامعه ای است که ظاهر و باطنش و کالبد و روحش بر محور امام می چرخد؛ همه چیز در آن جا امام هست و صبغة امام پیدا می شود «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»(بقره/138)؛ جامعه صالح یعنی جامعه ای که بر مدار توحید است همه امورش آهنگ توحید دارد و البته این نوع دعوت به توحید هم مخالفان زیادی دارد «وَإِذَا ذُكِرَ اللَّـهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ»(زمر/45)؛ دین اگر به یک معنویت مبهمی که با هر نوع زندگی می سازد، تبدیل شود و فقط یک دین شخصی و یک معنویت مبهم باشد؛ که الان خیلی سکولارها آخرین حرفهایشان همین است؛ یک مشترکی بین ادیان می گیرند که یک معنویت مبهم است، چنین دینی محور اصلاح جامعه نمی شود. همه شئون باید به لااله الا الله برگردد. همه شئون و همه چیز باید بر مدار لااله الا الله شکل بگیرد؛ این می شود صلاح و اگر از این مدار برگشت فاسد می شود. زمانی به مدار لااله الا الله بر می گردد که به مدار ولی خدا بر گردد.

نقش سقیفه در خروج جامعه از مدار ولایت الله

حالا این بحث ها در جای خودش جدی است. جامعه اگر به مدار ولی خدا بر نگشت، در مدار لااله الا الله حرکت نمی کند. و سقیفه کارش همین بود که جامعه را از مدار ولی خدا بیرون ببرد و دیگر آن موقع شریعت هیچ معنایی ندارد؛ زیرا شرایع، مناسکِ حرکت بر مدار ولی خدا است. شریعت، قواعد حرکت در چارچوب ولایت امام است. شریعت تابع ولایت و مناسک ولایت است؛ مناسک تولی و تبری است. در ذیل برخی آیات قرآن مانند این ‌آیه روایات را ببیند «وَ ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ»(انعام/120)؛ یعنی ظاهر گناه و باطنش را رها کنید یا آیه ای دیگر که می فرماید: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللَّـهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»(اعراف/33)؛ یعنی آن چه که پروردگار من منع می کند و تحریم فرموده فحشاء است، اعم از ظاهری و باطنی. ذیل این آیات، روایت را ببیند؛ فرمود: قرآن ظهر و بطن دارد؛ حلال در ظهر قرآن همین محللاتی است که می بینید و در بطن قرآن، ولایت ماست. حرام در ظاهر قرآن همین حرام هایی است که می بینید و در بطن قرآن ولایت ائمه جور و دشمنان ماست؛ یعنی حرام، مناسکِ تولی به ولایت ائمه جور است که معنای این روایت همین است؛ حلال، مناسکِ حرکت کردن در چارچوب ولایت امام است. شرایع مناسک هستند؛ ولایت، باطن شریعت است و باطن ولایت توحید است.

شیعه؛ صاحب مقام اخلاص و تصدیق و قلب سلیم

بنابراین حرکت بر مدار توحید یعنی همه چیز جامعه آهنگ امام پیدا کند؛ یعنی همه شئون جامعه نه اینکه فقط نمازشان را پشت سر امیرالمومنین بخوانند؛ بلکه همه قوای اجتماعی فانی در امام و تسلیم محض به امام شوند؛ همه صاحب قلب سلیم شوند. این معنی جامعه صالح است. جامعه صالح جامعه ای است که همه چیزش بر مدار امام است و هیچ چیزش از مدار امام خارج نیست و این خیلی دشوار است؛ یعنی حتی نفس هم که می کشد بر مدار امام باشد. صبغة الله در همه جا هست. مثل سلمان که در شأن او آمده است «جعل هویه هوی علیا» این که نقل کردند که وقتی در یک راه با حضرت امیر می رفتند، یک رد پا می ماند؛ این مثل است. نه فقط پایش را جای پای حضرت می گذاشت؛ بلکه همه قوایش شعاع امیرالمومنین بودند. شیعه یعنی همین که شعاع امام باشیم «وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيم * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(صافات/83)؛ وقتی انسان شیعه می شود که صاحب قلب سلیم شود. قلب سلیم قلبی است که «الْقَلْبُ السَّلِيمُ الَّذِي يَلْقَى رَبَّهُ وَ لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاهُ قَالَ وَ كُلُّ قَلْبٍ فِيهِ شِرْكٌ أَوْ شَكٌّ فَهُوَ سَاقِطٌ وَ إِنَّمَا أَرَادُوا الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا لِتَفْرُغَ قُلُوبُهُمْ لِلْآخِرَةِ»(8)؛ یعنی موقعی که به لقای پروردگار می رود فقط خدا در این دل است. و در آن شک و شرک نیست و به مقام یقین رسیده است و انوار یقین در او آمده و به مقام اخلاص در محبت رسیده است؛ اگر کسی در محبت ولی خدا به مقام اخلاص و مقام یقین و به مقام تصدیق محض رسید، صاحب قلب سلیم می شود؛ این می شود شیعه.

همه جامعه باید شیعه بشود و این می شود جامعه صالحه و الا جامعه صالحه آن نیست که مسجد دارد و میکده ندارد؛ جامعه صالح آن نیست که مسجد دارد و بازارش را طبق قواعد عقلایی اداره می کند. اصلاً این حرفها نیست. ردپای سقیفه شروع به ایجاد جامعه التقاطی کرد و متأسفانه در جامعه مومنین هم نفوذ کرده؛ یعنی مومنین هم مقابل ائمه علیهم السلام... که دیگر من نمی خواهم آن ها را باز کنم. چون یک جاهای لطیفی مکتب و دستگاهی درست کردیم و هر کس کار خودش را به سمتی کشیده و در جامعه کفار که هیچ منافقین در جامعه مومنین هم گاهی آورده اند و این آفتی است.

فساد و اصلاح جامعه با خروج و بازگشت حول مدار نبی اکرم ص

اسلام یعنی همه چیز به مدار توحید برگردد و برگشتن به مدار توحید یعنی برگشتن به مدار نبی اکرم و اهل بیت. افساد یعنی از مدار امام بیرون کردن که این فساد می شود؛ چون جامعه بی مدار نمی ماند؛ اگر از مدار امام معصوم و نبی اکرم و اهل بیت وقتی بیرون رفت، در مدار دیگران می رود. مقابل نبی اکرم چیست؟ پیدا است که از آن مدار خارج شدی دیگر فاسد است. در قرآن آمده «وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّـهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ»(اعراف/56) در روایات تفسیر شده است که «ولا تفسدوا في الارض بعد إصلاحها برسول الله و بأمير المؤمنين فأفسدوها حين تركوا أمير المؤمنين عليه السلام»(9)؛ یعنی خدای متعال پیغمبر فرستاده و زمین را با پیامبر و امیرالمومنین اصلاح کرده است؛ آن را به مدار فساد برنگردانید. از مدار نبی اکرم بیرون کردن فساد می شود.

فساد این نیست که مردم نماز نخوانند و روزه نگیرند؛ البته نمی خواهم بگویم اینها نیست، اما اصل فساد این است که از مدار امام خارج شود، زیرا در این زمان دیگر نمازش هم گناه کبیره است؛ گاهی نماز گناه کبیره است؛ نماز پشت سر معاویه از اکبر کبائر است. قرآن خواندن ابوموسی اشعری که نهایت قرآن خواندنش به عزل امیرالمومنین و نصب معاویه و شیطنت ختم می شود، این قرآن خواندن از اکبر کبائر است. خدا لعنت کند آن دهانی را که قرآن می خواند تا جامعه را فریب دهد و حَکَم شود و انتهای حکمیتش هم نصب معاویه می شود. این را «رُبَّ تالِ القرآنِ والقرآنُ يَلعَنُهُ»(10) گویند.

اصلاح جامعه به این است که جامعه بر مدار امام قرار بگیرد و بر مدار قرار گرفتن هم به این نیست که ظواهرش صرفاً اصلاح شود؛ بلکه باید از عمیق ترین لایه های حیات اجتماعی و حیات تاریخی تا ظاهر آن به ولایت امام تطهیر شود؛ از عمیق ترین لایه ها تا ظاهر آن باید بر مدار امام قرار بگیرند. این که ما ظاهرش را درست کنیم که نماز بخوانند و روزه بگیرند نیست.

این است که معصوم فرمود «نحن الصلاة»؛ یعنی اگر انسان تسلیم به امام بود مصلی است. این آیات قرآن «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا * إِلَّا الْمُصَلِّينَ»(معارج/19)؛ در مسابقات آن کس که دنبال اسب پیشرو است، یعنی نفر دوم را مصلی می گویند. در روایات مصلی اینگونه تفسیر شده یعنی کسی که دنبال امیرالمومنین است. چون صلاة، امیرالمومنین است؛ کسی که در عمق روحش تسلیم به امیرالمومنین نباشد، نماز نمی خواند؛ بلکه بازی در می آورد. نماز اینگونه را دو رکعتش را شیاطن خوانده 4 هزار سال هم طول کشیده است. هر چی ریاضت کشید را روی هم بگذارند این جوری می شود. در خطبه قاصعه امیرالمومنین فرمودند: «وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ»(11)؛ شیطان تا آسمان چهارم رفته و استاد ملائکه شده بود. کدامیک از اینهایی که مدعی مقامات هستند، تا‌ آسمان چهارم رفتند و معلم ملائکه شدند؟

اصلاح یعنی جامعه بر مدار توحید قرار بگیرد واین نمی شود الا این که حول امام بچرخند و شیعه بشوند. شیعه نفسش را هم به تبع امام می کشد. فساد هم می شود امپراتوری بنی امیه و نظام سرمایه داری. و این یک بعد فسادش است. نمی شود آن حکومت را بیاورید و بگویید جامعه اصلاح شود؛ چه اصلاحی؟ اصلاح به این است که همه ابعاد حیات اجتماعی از ظاهر تا باطن تسلیم امام شوند و حول امام بچرخند.

قیام سید الشهدا این است که می خواهد همه امت را به مدار نبی اکرم برگردانند، بعد از این که گروهی آمدند و امت را از مدار نبی اکرم خارج کردند و برگرداندند. چطور برگردانند؟ مسلم است که اگر از مدار امیرالمومنین برگردانید، در واقع از مدار نبی اکرم برگرداندید «ولا تفسدوا في الارض بعد إصلاحها برسول الله» این همانی است که حضرت در رویای صادقه دیدند بنی تیم و عدی بر منبر حضرت بالا رفتند و مردم را به قهقرا بر می گرداندند؛ این می شود افساد. حضرت جامعه را به خدا برگرداندند اما آنها دوباره جامعه را به بت ها بر می گردانند؛ منتهی بت های جدید و مردن، بت قرن 21 با بت قرن 14 فرق می کند؛ ولی هر دو بت است و در بت پرستی فرقی نمی کند.

تحریف واقعه عاشورا با کاستن از مقام عصمت سیدالشهداء

مقیاس تصرف سید الشهداء این است. اگر کوچک بکنیم در واقع تحریف حادثه عاشورا است و بدترین نوع تحریف است؛ این که ما ذره ای از عصمت سید الشهداء بکاهیم؛ کسی که این بار عظمی را روی دوشش می گذارند، می خواهد مدار حیات اجتماعی را در مقابل دستگاه شیطان تغییر دهد و جز عصمت مطلقه کسی نمی تواند این بار را بردارد. در آن جا یک ترک اولی مدار عالم را بهم می زند. در خصوص حضرت آدم که «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»(بقره/31) در آن مقیاس، یک ترک اولی موجب هبوط می شود؛ به گونه ای که خودش با نسلش باید بیایند روی زمین بمانند. حال در مقیاس سید الشهدا اگر یک تخلف اتفاق بیفتد، همه عالم هبوط می کنند؛ آن هم هبوطی غیر قابل رجوع، چون وقتی عالم را می خواستند رجوع دهند، به شفاعت اهل بیت رجوع دادند؛ اگر آن حضرات هبوط کنند، دیگر شفیعی نیست و دیگر کاری در عالم نمی توان کرد. این امر در مقیاس عصمت مطلقه است و مقیاس کار ایشان این است؛ یزید و ابن زیاد اتباع یک عده ای هستند، آنهایی که ‌کار را به اینجا رساندند این ها نیستند؛ یک امت - جامعه حول الامام - در تاریخ، حول محور امامی حرکت می کردند؛ دشمن اصلی آن دستگاه ظلمه ای است که «فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْكُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ ولَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ وَ اَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فیها» بعد از آن است که می شود «وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْكینِ مِنْ قِتالِكُمْ»(12)

وسعت عاشورا این جوری است اقدامی با هدف اصلاح امت و با هدف برگرداندن معروف به جامعه است. معروف چی است؟ در حدیثی امام صادق به ابوحنیفه این مسئله توضیح داده شده است. فرمود: «جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ فَقَالَ ع الْمَعْرُوفُ يَا أَبَا حَنِيفَةَ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا الْمُنْكَرُ قَالَ‏ اللَّذَانِ‏ ظَلَمَاهُ‏ حَقَّهُ‏ وَ ابْتَزَّاهُ أَمْرَهُ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى كَتِفِه‏»(13) یعنی معروف امیرالمومنین ع است و منکر هم کسانی که حق ایشان را ضایع کردند. می پرسد پس این چیست؟ فرمودند اصل منکر آنها هستند.

حضرت می خواهد این معروف اقامه شود و آن منکر برچیده شود؛ و البته که وقتی امام بود، نماز و روزه و حج هم هست «الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُور»(حج/41)؛ آن وقت است که نماز می شود نماز، و الا اگر معاویه سر کار بود که نماز بپا نمی شود؛ شیطنت است و اقسامی هم دارد؛ یک نوع آن شیطنت همین نماز مسجد النبی و مسجد الحرام است. شیطنت اقسامی دارد و این ها شیطنت های تاریخی ابلیس و اغوای تاریخی ابلیس است. خیال می کنید وقتی نماز می خواند چی کار می کرد؟ در واقع اغوای تاریخی می کرده است. این وسعت کار سید الشهدا است و میدان درگیری میدان فساد و صلاح در امت است.

کمال اصلاح و از بین بردن فساد و عظمت کار حضرت سیدالشهداء

صلاح یعنی برگشتن به مدار توحید و برگشتن به مدار امام و فساد یعنی خروج از مدار امام و برگشتن به مدار اولیا طاغوت؛ یعنی یک طرف صبغةالله و یک طرف صبغةالشلیطان است و از دو حالت خارج نیست. وسعت کار ایشان از مدار شیطان و شیطنت شیاطین انس و جن به توحید و مدار ولی خدا برگرداندن است آن هم در مقیاس همه ابعاد و زوایا و همه اقوامشان است.

اینجاست که خطاب به سیدالشهداء می گوییم که در این اقدام اصلاحی شما کار را تمام کردید «اشهد انک قد اقمت الصلوة و اتیت الزکاة»؛ یعنی ولایت امیرالمومنین اقامه شد و آن فدیه ای که برای اقامه ولایت باید داده شود، داده شد؛ «امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر»، کار را شما تمام کردید این کاری که حضرت تمام کردند ادامه پیدا می کند تا ظهور و رجعت.

حضرت نامه ای سر به مهر بهشان رسیده بود و برای هر امامی می آمده است، وقتی آن نامه را باز کردند بخشی اش را عمل کردند و بخشی اش را در رجعت برمی گردند و عمل می کنند. پس این وسعت فعل سید الشهدا است که عصمت مطلقه و علم مطلقه می خواهد.

اینکه ما اینگونه تحلیل کنیم که یک آقایی به نام یزید آمد و یک فساد کرده و حکومت کوفه را گرفت، حتی برای تحلیل یک پهلوان هم کم است؛ این در حد امام حسین نیست؛ بلکه یک امام حسین دیگری درست کردیم و داریم تحلیلش می کنیم. حسین راتحلیل نکنید، حسین، حسین است. تازه ما نمی فهمیم امام حسین چه کرده است، بعد از ظهور معلوم می شود. حضرت کارشان منتهی به ظهور می شود. ظهور یعنی ظهور حقیقت ولایت و ظهور کلمه غیب که امام زمان است. این غیب در عالم ظاهر می شود «وَ يَقُولُونَ لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ»(یونس/20)؛ حضرت فرمود غیب یعنی امام زمان شاهدش هم این ‌آیه است؛ آنها معجزه غیبی می خواستند، حضرت فرمود: غیب دست خداست من هم منتظر هستم معجزه غیبی من امام زمان است. وقتی ظهور کنند، عالم، عالم دیگری می شود؛ مثل آدم که اگر در جهان درونی ما غیب ظهور کند، آدم دیگری می شویم و دیگر این آدم نیستیم - جهانی است بنشسته در گوشه ای - اگر غیب و امام در ما ظهور کرد «لَنُورُ الإمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ. وَهُمْ، وَاللهِ، يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ، وَيَحْجِبُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُضِلُّهُمْ قُلُوبُهُمْ»(14)؛ یعنی آدم همانند سلمان می شود و دیگر آن آدم قبلی نیست. در جهانی که امام و غیب ظهور می کند، جهان دیگری می شود.

این، ثمره کار سید الشهدا است که خدای متعال مزد سید الشهدا را وجود مقدس امام زمان و ظهور امام زمان قرار داده است. بعد از ظهور و زمان رجعت چه اتفاقی می افتد؟ در آیات ظهور آمده است و نمونه هایی از آن آیات چنین است: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(حدید/17)؛ یعنی حیات طیبه در عالم پیدا می شود؛ چرا که امام عین الحیات، یعنی سرچشمه حیات است «ظهر الماء علی وجه الارض»(15)؛ یعنی ولایت امام در عالم ظاهر می شود. که در سوره ملک به آن اشاره رفته است که «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ»(ملک/30)؛ یعنی آبی که غور کرده روی زمین ظاهر می شود و زمین زمین دیگری می شود.

از دیگر آیات دوران ظهور این است که: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(ابراهیم/48) و نیز می فرماید: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ»(زمر/69) در روایتی ذیل این آیه آمده است: «رَبُّ الْأَرْضِ يُعْنَى إِمَامُ الْأَرْضِ، فَقُلْتُ: فَإِذَا خَرَجَ يَكُونُ مَا ذَا- قَالَ إِذاً يَسْتَغْنِي النَّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ نُورِ الْقَمَرِ وَ يَجْتَزُونَ بِنُورِ الْإِمَام‏»(16) یعنی در آن زمان جهان، جهان دیگری می شود. این مزد سید الشهدا است؛ این کار سید الشهدا است.

از زاویه  دیگری اگر می خواهید کار سید الشهدا را ببینید، در قرآن وقتی می خواهد توضیح دهد در مصداق آیه نور و ظلمات چنین بیان می کند «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّـهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ‌«(نور/40)؛ حضرت می خواهد این بساط ظلمت را جمع کند این بساط ظلماتی که در روز قیامت این گونه است؛ این ظلمت را حضرت می خواهد جمع کنند و مقیاس کار حضرت این است.

حجاب سقیفه؛ تبدیل نعمت الهی به کفر و فسوق و عصیان

در تفسیر این آیه «و الیل اذا یغشی»(لیل/1) در روایت فرمود «قال: الليل في هذا الموضع فلان غشي أمير المؤمنين في دولته التي جرت له عليه وامير المؤمنين عليه السلام يصبر في دولتهم حتى تنقضي»(17)؛ یعنی خورشید در حال طلوع بود که یک حجاب روی این خورشید آمد و این حجاب را حضرت سید الشهدا می خواهند بردارند. در این حجاب که وادی ظلمات است، اگر مومن هم بیفتد کافر می شود «إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ‌« قصه این ظلمات است «ظلمات بعضها فوق بعض» است؛ خوابش ظلمات است؛ خوراکش ظلمات است؛ نمازش ظلمات است؛ نماز شب خواندنش ظلمات است؛ همه چیز ظلمات بعضها فوق بعض است. این فضای ولایت ائمه جور و محیط جهنم است. قرآن در هنگان بیان، هر دو طرف را توصیف می کند «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ»(ابراهیم/28)؛ در روایت فرمود: نعمت اله یعنی امیرالمومنین و کفرا یعنی اولی، و روایات دیگری که فراوان است از جمله: «ما بال أقوام غيروا سنة رسول الله صلى الله عليه وآله وعدلوا عن وصيه؟ لا يتخوفون أن ينزل بهم العذاب، ثم. ثلا هذه الآية:  ألم تر إلى الذين بدلوا نعمة الله كفرا وأحلوا قومهم دار البوار جهنم»؛ یعنی آیا نترسیدند که خدا برشان عذاب نازل کند؟ حضرت امیر همین آیه را خوانند: «الم تری الی الذین بدلوا نعمت اله کفرا» و بعد فرمود: «نحن النعمة التي أنعم الله بها على عباده، وبنا يفوز من فاز يوم القيامة»(18) نعمت امیرالمومنین است. کفر چیست در این آیه و روایت ذیل آن کفر چنین بیان شده است «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّـهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»(حجرات/7)؛ ایمان امیرالمومنین و الکفر و الفسوق و العصیان الاول و الثانی و الثالث.(19)

«احلو قومهم دار البوار»؛ یعنی وقتی در محیط ولایت کفر بردید، محیط ولایت کفر دار البوار است. دار البوار هم جهنم است که قومشان را در آن بردند؛ البته «و یصلونها» یعنی ان شاءالله یک موقعی یک پیوندی بین جهنم و اینها برقرار می شود که دیگر هم اینها از آنها تبری می کنند و هم آنها از اینها. تحلیل قرآن این است که آنها از الان قومشان را به جهنم بردند.

سید الشهداء آمده تا این جهنم را خاموش کند؛ این ها جهنم به پا کردند و وادی ظلمات درست کردند؛ اما حضرت آمده حجاب ظلمت را کنار می زند؛ حضرت آمده این جهنم را خاموش کند. چطور ابراهیم خلیل رفتند در آتش نمرودتا آن را خاموش کنند؛ این آتش چیز دیگری است، جهنمی را به پا کردند. در زیارت غدیریه حضرت امیر می خوانیم «كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ»(مائده/64)؛ یعنی هر وقت این ها آتش بپا می کردند، پیامبر شما را جلوی این آتش می فرستادند. ‌خیلی از این آتش معمولی بالاتر است؛ آن جهنم «الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»(همزه/ 7) است. یک جهنم درست کردند و حضرت می خواست این جهنم را خاموش کند. فعل سید الشهدا این طور در قرآن آمده است.

بیان معنای «ان الحسین مصباح الهدی»

آنها بساط ظلمات براه انداختند، حضرت می خواست حجاب ظلمات را بردارد؛ اینها روز عالم را شب کردند؛ غدیر طلوع ولایت در عالم بود و سر ولایت به دست پیامبر داشت گشوده می شد و عالم داشت روشن می شد و خورشید طلوع می کرد؛ اینها یک حجاب بر خورشید انداختند. حضرت آمده حجاب را کنار بزند و جهنمی که اینها بپا کردند را خاموش کنند، حضرت آمدند مشکاة نور نبی اکرم را در عالم تجلی دهند، «ان الحسین مصباح الهدی» حضرت سیدالشهداء آن چراغی را که در قلب پیغمبر روشن شد، ظهور می دهد.

از وادی سیر عرفانی حضرت سیدالشهداء بگویید که نزول انوار هدایت از نور الهی متمثل در نبی اکرم می شود و در شبکه نور پیامبر، مشکاتِ انوار تجلی می کند و در بیوت می آید؛ «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» (نور/36)؛ یعنی سیر عالم به طرف نور اینگونه است که وارد این بیوت شود و این شبکه نور را بگیرد و حجب نور را پشت سر بگذارد تا به مثل نور و معدن العظمة برسد. حضرت می خواهند این سیر در عالم اتفاق بیفتد؛ یعنی عالم از وادی ظلمات به وادی نور بیاید؛ تا در این وادی نور سیر کند تا برسد به مثل نور و موحد بشود.

مثل نور این است «إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ فَهُوَ شَاكٌّ وَ مُرْتَابٌ» (20)؛ یعنی اگر کنه نوراینت من را کسی بشناسد، به کمال ایمان رسیده است، چون ایمان امیرالمومنین است؛ ایمان ما حب الایمان است. «علی حبه ایمان» که در آیه «حبب الیکم الایمان» آن را توضیح داده اند که فرمود: ایمان یعنی امیرالمومنین و اگر حبتان به مرحله کمال رسید و همه انوار امیرالمومنین به اندازه ظرف وجودتان در شما تجلی کرد و حضرت را در کنه نورانیت شناختید و حجب نور کنار رفت و سیمای حقیقی امیرالمومنین را دیدید، آن وقت مومن حقیقی و عارف بالله می شوید. «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ وَ هُوَ الدِّينُ الْخَالِصُ»(21)

حضرت آمده اند وادی ظلمات را جمع بکنند و جهنم را خاموش بکنند. آمدند حجاب سقیفه را بردارند و ما را به حقیقت ولایت حضرت امیر و ولایت الله برسانند. وقتی وارد وادی ولایت شدید سیر در وادی نور شروع می شود. آمدند تا حجب نور را جلوی چشم ما بردارند تا ما را به سرچشمه توحید برسانند. عرفانی می خواهید معنا کنید مقیاس قرآنی اش این است. حضرت درگیری شان درگیری عقل و جهل است که در حدیث عقل و جهل مفصل بیان شده است.

سیر در برخی ابعاد حادثه عظیم عاشورا

از وادی بلای ایشان وارد شوید، بلای حضرت بلایی که کل کائنات را سالک می کند؛ با شفاعتشان می خواهند همه امم را موحد کنند و حتی می خواهند موحدین را سالک کنند؛ حتی ابراهیم خلیل که در یک مقامی از سلوکش بعد از خلت و بعد از ذبح حضرت اسماعیل متوقف است. می خواهند دستشان را بگیرند و بالا ببرد؛ مقیاس شفاعت این است.

اگر از بعد تطهیر ببینید، در تطهیر بلای حضرت که بلای رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است، در فتحی که برای حضرت می شود که در سوره فتح آمده است «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا»(فتح/1) گناه اولین و آخرین از مومنین پاک می شود و الا خود حضرت که گناه ندارند، گناه شیعیان خودشان یا شیعیان امیرالمومنین است «حمل ذنوب شیعته او حمل ذنوب شیعة علی بن ابی طالب» (22)؛ دستگیری سید الشهدا و مقیاس کارشان از هر زاویه ای وارد شویم اینگونه است.

لذا بلای ایشان مبدا فتوحات معنوی برای همه و از جمله کل انبیاء و حتی ابراهیم خلیل است. این است که حضرت ابراهیم را در بالاترین مقامات به گودی قتله گاه می برند و برایشان روضه می خوانند. موسی کلیم را به گودی قتله گاه می برند، اسماعیل ذبیح و همه را می برند، نکته اش این است که فتوحاتی که برای انبیا در وادی کربلا می شود در هیچ کجای دیگر نمی شود. موسی کلیم وقتی به طور رفت از ورای شجره با او صحبت کردند؛ وادی طور کربلا است و شجره سید الشهدا می باشد؛ یعنی فتوحات انبیاء از وادی کربلا و بلای سیدالشهداست.

اگر از منظر وسعت بلا می خواهید ببیند، «اَشْهَدُ اَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِى الْخُلْدِ وَاقْشَعَرَّتْ لَهُ اَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَبَکى لَهُ جَمیعُ الْخَلایقِ وَبَکَتْ لَهُ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالاْرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا يُرَى وَ مَا لا يُرَى»(23)؛ در روایات و زیارات زیاد آمده است.

پس عاشورا کلا یک چنین حادثه ای است و اگر می خواهید تحلیل کنید راهش این است؛ تحلیل باید بر مدار قرآن باشد؛ امام شناسی راهش این است؛ زیرا قرآن امام و وسعت فعل امام را تحلیل می کند. رفتید دنبال قرآن و روایات تفسیری قرآن، ممکن است آدم یک بویی از امام به مشامش برسد؛ و الا با پیچیده ترین و ادبی ترین سخن ها نیز بدون قرآن و روایات نمی توان امام را شناخت و نتیجه اش  یک بعدی کردن ابعاد مختلف کار سید الشهدا علیه السلام می شود.

پی نوشت ها:

(1) مفاتیح الجنان؛ زیارت جامعه کبیره

(2) همان؛ زیارت عاشورا

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 67 ص 65

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏44، ص: 329

(5) دعای کمیل؛ مفاتیح الجنان

(6) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص: 407

(7) مفایتح الجنان؛ جامعه کبیره

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 16

(9) بحارالانوار؛ ج 36 ، صص 147 و 148

(10) همان؛ ج 89، ص 184

(11) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 287؛ خطبه قاصعه

(12) مفاتیح الجنان؛ زیارت عاشورا

(13) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏24، ص: 58

(14) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1 ص 194

(15) بحار الانوار ج 57، ص 207؛

(16) تفسير القمي، ج‏2، ص: 253

(17) بحار الانوار؛ ج 31، ص 590 و النجم الثاقب؛ ج 1، ص 254

(18) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1 ، ص 217

(19) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 426

(20) بحار الانوار؛ ج 26، ص 1

(21) همان

(22) بحار الانوار؛ ج 24 ص 273

(23) مفاتیح الجنان؛ باب زیارات مطلقه امام حسین، زيارت اول حضرت ابى عبد اللّه ع