نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه اول سير مطالعات روايي؛ ضرورت رجوع ما به معارف اهل بیت و بررسی مسئله درایت روایت و آثار آن

آنچه پیش رو دارید اولین جلسه از مجموع سه درس گفتار آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که با موضوع سیر مطالعات روایی در بهار سال 1393 در جمع دانش پژوهان «مؤسسه علمی - فرهنگی اندیشه عصر گذار» برگزار شده است. ایشان در این جلسه یکی از نیازهای پژوهشی و آموزشی حوزه های علمیه و حتی جامعه مؤمنین را مراجعه مستقیم و استفاده بی واسطه از معارف اهل بیت علیهم السلام عنوان کرده و تأکید نمودند که مواجهه با کلام معصومین علیهم السلام از طریق دانش های تخصصی دیگری همچون کلام، فلسفه و عرفان و... مانع دستیابی به حقیقت کلام اهل بیت علیهم السلام است. آنچه از مواجهه مستقیم با روایات منظور نظر است، درک و فهم کلام معصومین علیهم السلام و به عبارتی درایت روایت می باشد که به فرموده ائمه علیهم السلام خود عامل و نشانه ارنقای مقامات مؤمنین است؛ به فرموده خود ایشان، کلام اهل بیت علیهم السلام با توجه به شرایط زمان، مخاطب و... دارای معاریض و بطونی است که به راحتی در دسترس قرار نمی گیرد و به همین دلیل درایت کلام ایشان با نقل احادیث ایشان بسیار متفاوت است؛ ‌از این روست که هر کس به درایت کلام ایشان برسد در حقیقت افقه الناس است. مؤمن با درایت روایات به بالاترین درجات ایمان می رسد؛ چرا که کلام ائمه علیهم السلام حامل حقیقت ایمان است؛ ضمن اینکه حقیقت علم نیز که همان نورانیت ایمان است فقط به ایشان عطا گردیده و تنها منبع آن هم ایشان هستند؛ ایشان اشاره می کنند که راه استضائه از حقیقت اهل بیت علیهم السلام انس و تدبر در کلام خود ایشان است. تنها راه رسیدن به درایت روایات و علم ائمه علیهم السلام نیز نائل شدن به مقام عبد ممتحن است.

نیاز به تکامل دینداری در بستر انقلاب اسلامی؛ وظیفه مضاعف حوزه علمیه در برآوردن نیازهای معرفتی جامعه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. دانش هایی که ما در حوزه های علمیه می آموزیم و حاصل حافظه تاریخی تشیع است، هم از استواری برخوردارند و مانند یک بنای بتونی به راحتی قابل تصرف و تغییر نیستند، ‌هم ارزشمند هستند و مبتنی بر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام شکل گرفته‌اند؛ ولی در عین حال خلأهايي هم دارند که طبیعی است؛ چراکه در مسیر تکامل دینداری جامعه، سطحی از معرفت های دینی که در گذشته تحصیل شده، برای معرفت های دوران بعد کافی نیستند؛ هرچند این به معنی تنقیص معرفت های گذشته نیست؛ بلکه باید در فضای جدید، سطح معرفت دینی ارتقا یابد تا متناسب با دینداری در یک مرحلة شامل‌تری شکل گیرد و پاسخ نیازهای کامل‌تر را بدهد.

از جمله مطالبی که باید مورد توجه فضلای حوزه قرار گیرد این است که انقلاب اسلامی به حقیقت مرحله جدیدی از حرکت جامعه مذهبی است و نیازهای جدیدی نسبت به تفقه دینی در آن ایجاد می شود؛ غفلت از این تحول عظیم و اکتفا کردن به ظرفیت های گذشته موجب می شود تا حوزه و پژوهش های حوزوی از مطالبات نسل مذهبی باز بمانند که البته این یک آفت است. توجه به مسائل جدیدی که پیش روی جامعه است اگر از منظر تمدن غرب دیده شود، موجب انفعال حوزه در مقابل مسائل جدید می گردد؛ بنابراین نیازهای جدید جامعه مذهبی پس از انقلاب اسلامی باید طی یک بازخوانی و قرائت صحیحِ متعبد به وحی، مورد توجه قرار گیرد و به آن ها پاسخ داد؛ غفلت از این پرسش ها به معنی حل آن ها و پاسخ گویی به آن نیازها نیست و برخورد انفعالی با آن ها نیز موجب انفعال حوزه در برابر این تحولات خواهد شد؛ چنان که امروزه در برخی ابعاد، این نگاه منفعلانه به دین در مواجهه با تحولات تاریخی ـ اجتماعی اتفاق می افتد.

مراجعه حوزويان به معارف اهل بيت علیهم السلام بدون واسطه دانش­هاي تخصصي

یکی از خلأهای پژوهشی و آموزشی در حوزه های علمیه، فقدان مواجهه ناب و استفاده مستقیم حوزه از معارف اهل بیت علیهم السلام است. ممکن است کسی ده ها سال در حوزه تحصیل کند ولی حتی یک بار هم مجامع روایی اولیه مانند کتاب کافی يا کتب شيخ صدوق را مطالعه نکرده باشد یا حتی با  نام آن ها هم آشنا نباشد! امروزه این خلأ در حوزه وجود دارد.

اگر ما معتقدیم که همه معارف در کلمات اهل بیت علیهم السلام متبلور است، آشنا نبودن و استفاده نکردن از آن متون و منابع، صحیح نیست؛ البته توجیهاتی از این دست وجود دارد که معارف فلسفی و کلامی برگرفته از همین متون روایی هستند و ما در حقیقت آن معارف را می خوانیم؛ به تعبیر دیگر یک ادبیات واسطه برای ترجمه معارف وجود دارد که به جای خواندن کلام اهل بیت علیهم السلام از آن ادبیات واسطه و ترجمه ای مانند علم کلام استفاده می شود! چراکه علم کلام، استنباط متکلمین از منابع دینی بوده است. فلسفه و عرفان اسلامی هم ممکن است در یک سطح، همان ‌ترجمه معارف باشند و ما به جای رجوع مستقیم به معارف اهل بیت علیهم السلام آن را از طبقه ای که اهل فهم و فن بوده اند، اخذ می کنیم؛ یعنی طبقه ای که نگاه تخصصی به معارف داشته و از متن معارف، یک دستگاه معرفتی به نام کلام، فلسفه یا عرفان را استنباط کرده و پرورش داده اند.

توجيه فوق با مشکلات فراوانی مواجه است؛ نخست اینکه چنین کاری هرچند ممکن است برای سطوحی از جامعه مفید باشد اما براي حوزه مناسب نيست؛ برای مثال عموم جامعه و فرهنگ عمومی جامعه در مواجهه با معارف اهل بیت علیهم السلام از فرهنگ فقاهت استفاده می کنند؛ یعنی ادبیات فقها واسطه میان منابع دین و فرهنگ عمومی است و فرهنگ عمومی جامعه هرگز در نیازهای فقهی خود به منابع رجوع نمی کند؛ برای مثال بعيد است در سطح عمومی جامعه حتی یک نفر پیدا شود که کتاب وسائل الشیعه را مطالعه کرده باشد، ولی رساله عملیه را که خلاصه وسائل الشیعه است، مي خواند؛ در اينجا یک ادبیات تخصصی، بین جامعه و منابع اهل بیت علیهم السلام واسطه شده است؛ بنابراين نمي توان منکر شد که گاهی یک ادبیات تخصصی، بین معارف اهل بیت علیهم السلام و درک عمومی جامعه حائل می شود؛ البته این کار برای حوزه صلاح نیست؛ یعنی معنی ندارد همه طبقات حوزه به جای برخورداری از اصل معارف، از ترجمه آن در قالب کلام، عرفان یا فلسفه استفاده کنند. هیچ یک از این دانش ها (کلام، عرفان و فلسفه) واجد مجموعه معارف اهل بیت علیهم السلام نیستند و نمي توانند باشند. همان گونه که یک پژوهشگر حوزوی هم به جای رجوع به منابع روایی، به اقوال فقها بسنده نمي کند؛ البته اقوال فقها در فقه محترم است ولی منبع اصلی، آیات قرآن و روایات هستند؛ هرچند فرهنگ فقها هم گاهی به عنوان اجماع و شهرت، طریقی برای رسیدن به احکام است، ولی هرگز جایگزین روایات و آیات قرآن نمی شود؛ در حوزه کلام، عرفان و فلسفه هم اين گونه است؛ علاوه بر اینکه در حوزه فقه توجه به منابع روایی بیشتر بوده ولی در حوزه عرفان، فلسفه و کلام معمولاً استنباط از منابع، موضوع کار نبوده است. در فرهنگ حوزه علميه این خلأ وجود دارد که معارف اهل بيت علیهم السلام از منابع اولیه مورد توجه، دقت و مطالعه قرار نمي گیرد.

درايت يعني فهم معاريض روايات اهل بيت علیهم السلام

در مواجهه با معارف اهل بیت علیهم السلام باید به سطحی رسید که معاریض کلام ايشان را فهمید و به درایت کلمات ایشان موفق شد؛ مراتب پائین تر از اين سطح با وجود محاسنی که دارد، لااقل برای عالمان دینی کافی نیست؛ مرحوم صدوق کتابی به نام معانی الاخبار دارند که اخبار جمع شده در آن بیشتر معانی معارف را توضیح می دهد. ايشان در آغاز این کتاب سه روایت را نقل کرده اند که مطلع کتاب و به منزله «براعت استهلال» آن است و نشان می دهد که این کتاب به چه موضوعی می پردازد؛ اتفاقاً روایات آن هم نوعاً از همین سنخ است.

روایت اول: «قَالَ سَمِعْتُ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِيَ كَلَامِنَا»(1)؛ شما فقیه‌ترین مردم هستید؛ به شرطی که معانی کلام ما را بدانید؛ سپس حضرت در توضیح معانی کلام می فرمایند: «إنَّ الکَلِمَه لَتَنصَرِفُ عَلی وُجوُه، فَلوَ شَاء انسانٌ لصَرَفَ کَلامهُ کَیفَ شَاء وَلا یَکذِب» حرف و سخن به وجوه گوناگونی منصرف می شود؛ به تعبیر بهتر یک کلام را می توان به وجوه مختلفی بیان کرد؛ اگر انسان بخواهد، می تواند سخن خود را هر گونه که بخواهد بیان کند در حالی که دروغ هم نگفته باشد. حضرت در توضیح معانی کلام می فرمایند: انسان می تواند به انحاي مختلفی حرف بزند و دروغ هم نگوید؛ مثلاً از شما سؤال می کنند: نظر شما درباره فلان شخص چیست؟ شما در پاسخ، یک مقصدی دارید ولی آن مقصد را در قالبی بیان می کنید که دروغ هم نیست در حالی که همه مطلب را هم نمی گویید؛ در این مثال درک معانی کلام یعنی اینکه کسی بفهمد شما چه می خواهید بگویید؛ برای مثال وقتی درباره شرایط اجتماعی از ما سؤال می کنند، می توانيم آن قدر پیچیده پاسخ دهیم که هم دروغ نگفته باشيم، ‌هم به جز خواص پاسخ ما را نفهمند؛ کسی که آن معنی را می فهمد، افقه الناس است. ما گاهي در حرف زدن از دوستان خود هم تقيه مي کنیم؛ چون تقیه فقط در مقابل مخالفین نيست، بلکه تقیة مداراتی هم وجود دارد. کسی که بفهمد امام علیه السلام در یک قالب خاص قصد بیان چه نکته ای را داشته اند، افقه الناس است. این یکی از مهم ترین نکاتی است که در تفقه به ویژه در روایات معارفی باید به آن رسید. روایات فقهی و احکام هم اين گونه هستند و ممکن است روایتی در قالب تقیه بیان شده باشد و جهت صدور آن تقیه بوده باشد؛ گاهی دو جهت تقیه و حکم واقعی مطرح است در حالی که در روایات بیش از تقیه مطرح است.

تفاوت درايت روایت با نقل روايت

روایت دوم: «عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: حَدِيثٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِيهِ وَ لا يَكُونُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ فَقِيهاً حَتَّى يَعْرِفَ مَعَارِيضَ كَلامِنَا وَ إِنَّ الْكَلِمَةَ مِنْ كَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِينَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِيعِهَا الْمَخْرَج»(2)؛ اگر یک حدیث را درایت کنی بهتر است از هزار حدیث که روایت کنی؛ یعنی می توان دو نوع برخورد با روایت داشت: یکی درایت روایت و دیگری نقل روایت. در حديث قبل فرموده بودند: «معانی کلامنا» و در اینجا می فرمایند: «معاریض کلامنا»؛ گویا «معانی» همان «تعریضات» هستند؛ به بیان دیگر اهل بيت علیهم السلام متعرض سخنانی مي شوند و آن ها را به صورت معاریض بیان می کنند که اگر کسی آن ها را بفهمد، فقیه است؛ سپس فرمودند: ما تصور می کنیم روایت یا تقیه ای است، یا تقیه ای نیست؛ ولی حضرت فرمودند: کلام ما می تواند هفتاد وجه داشته باشد. این وجوه متعدد کلمات معصومین علیهم السلام چیست که ما از همه آن ها نیز راه خروجی داریم؟ ورود از هر یک از وجوه آن هم صحیح بوده و منظور نظر معصومین علیهم السلام است. خود این روايات هم نیاز به تفقه دارند و باید درایت شوند. بايد مشخص شود که معاریض و معاني چیست و چه نسبتي با وجوه هفتادگانه کلام معصوم علیه السلام دارد یا چه نسبتی بین معانی و وجوه الکلام هست.

روایت سوم: «عن أبی عبد اللَّه الصادق علیه السلام قال: قال أبوجعفر علیه السلام: یَا بُنیَّ إعْرِف مَنازِل شیعه عَلیّ عَلَی قَدْر رِوایَتِهِم و مَعرِفَتِهِم، فَإنَّ المَعرِفه هِی الدِّرایَه لِلرِّوایَه، وَ بِالدِّرایاتِ للرّوایات یَعلو المُؤمن إلی أقصی دَرَجَه الإیمَان»(3)؛ اگر می خواهی جایگاه شیعیان ما را به دست بیاوری و بدانی که در کدام درجه هستند، ببین چقدر روایت می دانند و چقدر معرفت دارند؛ سپس فرمودند: معرفت، رسیدن به درایت روایت ماست. درایت، همان درک معاریض کلام معصوم علیه السلام است که در روايت «حدیثٌ تُدریه خَیرٌ مِن حَدیثً تُرویه» توضیح داده شده بود؛ پس معرفت با درایت روایت حاصل می شود.

درايت روايت، مسير فهم عمق روايات اهل بيت علیهم السلام

مؤمن با درایت روایت به بالاترین درجات ایمان می رسد؛ یعنی کلمات معصومین علیهم السلام حامل حقیقت ایمان است و اگر کسی به حقایق کلام ایشان راه پیدا کند به حقایق ایمان می رسد؛ درجات شیعیان هم به اندازه درجات ایمان آن هاست و درجات ایمان هم به اندازه اسقای کلمات معصوم علیه السلام است؛ به سخن دیگر درجات ایمان در کلمات معصومین علیهم السلام منطوی است؛ اگر بتوان به درایت روایت رسید، هرچه درایت‌ کامل تر شود، سطح و وجه عمیق‌تری از کلام معصوم علیه السلام فهم می شود و انسان به مرتبه بالاتری از ایمان دست مي يابد؛ بنابراین سیر در درجات ایمان، سیر در درجات کلمات معصومین علیهم السلام است؛ این نکته در روایات دیگر هم دیده می شود؛ به عنوان نمونه ذیل آیه «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَهِ لأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً»(جن/16) روایاتی وجود دارد که اين مطلب را بيان مي کند. در یکی از این روایات آمده است: «إسْتَقَاموُا عَلَی الطَّریقَه لأشْرَبْنا قُلُوبُهُم الایمَان»(4)؛ یعنی ماء غدق همان ایمان است که خداوند سرزمین قلب مؤمنين را با آن سیراب می کند. در روایتي دیگر آمده است: «لنتفعناهم بعلم یتعلمونهم عن الائمه»(5)؛ آن ها را از علمی برخوردار می کردیم که آن علم را از امام علیه السلام تعلّم می کنند؛‌ یعنی رابطه تعلّم از امام علیه السلام سیراب شدن قلب و سیر در درجات ایمان است و کلام و علم امام علیه السلام همان سرچشمه ایمان است.

پس هدف نهایی، درایت روایت است که موجب رسیدن به حقیقت ایمان و سیر در درجات آن می شود؛ حضرت در همان روایت سوم ادامه می دهند که: «اِنّی نَظَرتُ فی کِتابٍ لِعَلیٍّ عَلَیه ِالسَّلام فَوَجَدتُ فِی الکِتابِ أَنَّ قِیمَه کُلِّ امْرِئٍ وَ قَدرَهُ مَعرِفَتُهُ انّ اللَّه تعَالى یحُاسبُ النّاس عَلَى قَدر مَا آتَاهُم مِنَ العُقُول فِی دارِ الدُّنیَا» اگر می خواهید قدر و منزلت کسی را بدانید، ببینید معرفتش چقدر است؛ بنابراین قدر و منزلت دوستان و شیعیان ما به اندازه معرفت آن هاست؛ معرفت هم، همان درایت روایت است؛ سپس فرمودند: خدای متعال بندگان را به اندازه عقلی که در دنیا به آن ها داده است، محاسبه می کند؛ بنابراین معرفت، تابع اندازه عقل آدمی است و انسان به اندازه عقلش به معرفت می رسد و درجه او هم در همین حد است و انتظار خدای متعال از انسان هم به اندازه عقل اوست.

پس در قدم نخست مشخص شد که باید به دنبال درایت روایت بود، نه روایت خوانی تنها؛ هدف این است که معانی و معاریض کلام ائمه علیهم السلام را به دست آورد؛ اين امر به ویژه در روایات معارفی بايد بیشتر مورد توجه قرار گیرد؛ چون در روایات فقهی کمتر به معاریض و معاني پرداخته شده است.

معارف الهی و علم کتاب الله در اختیار اهل بیت(ع)

نکته مهم اینکه ائمه علیهم السلام «حمله کتاب الله» و «خزان علم الله» هستند و همه علوم در اختیار ایشان است؛ «وَعِنْدَكُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِكَتُهُ»(6)؛ هر علمی که بر هر پیامبری نازل شده، در اختیار ائمه علیهم السلام است؛ از جمله علم الکتاب؛ که در قرآن این بحث ذیل آیه «وَ مَن عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَاب»(رعد/43) اشاره شده است. ائمه علیهم السلام کسانی هستند که همه علم الکتاب در محضر آن هاست. ائمه معصومین علیهم السلام طبق رواياتي که در کافي و بصائرالدرجات آمده است به وجوه مختلفي فرموده اند: علوم قرآن نزد ماست؛ این روایت در کافی آمده که از حضرت سؤال کردند: منشأ و سرچشمه علوم ائمه علیهم السلام کجاست؟ آیا معلم الهی به شما تعلیم می کند يا کتاب هایی در اختیار شماست که از آن ها تلقی می کنید؟ حضرت وجود این موارد را انکار نکردند؛ چون کتب فراوانی مانند کتب جَفر، جامعه، صحیفه فاطمیه و... در اختیار ایشان است ولي در عین حال فرمودند: «الأمرُ أعظمُ مِنْ ذلِكَ وَ أوْجَبُ»(7)؛ سپس فرمودند: این آیه از قرآن، سرچشمه و منشأ علم ما را بیان می کند: «وَ کَذَلِکَ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَّهْدِی بِهِ مَن نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ‏»(شوری/52)؛ خدای متعال به نبی اکرم صلی الله علیه وآله وحي کرده و کلمه روح به ایشان ایحا شده است؛ یعنی خداوند کلمه روح را به حضرت عطا و القا کرده‌اند؛ اگر اين روح ایحا نمی شد ایشان از حقیقت ایمان و کتاب برخوردار نبودند.

بنابراین حقیقت کتاب و همه مراتب ایمان به حضرت اعطا شد که البته مراتب ایمان نیز همان علم است. وقتی کلمه روح القا شد، حضرت به درایه الایمان و درایه الکتاب رسیدند؛ خدای متعال در ادامه آیه می فرماید: این کتاب یا آن کلمه روح را حقیقتي نورانی قرار دادیم تا عبادی را که مورد مشیت ما هستند با آن هدایت کنیم؛ حضرت فرمودند: این آیه، مبدأ معارف ما را بیان می کند و آن کلمه روح اکنون در اختیار ماست؛ بنابراین امام علیه السلام واجد کلمه روح است و از طریق کلمه روح به درایه‌الایمان و درایه الکتاب رسیده و هر کسی هدایت شود با این کتاب و ایمانی که در اختیار امام علیه السلام است، هدایت می شود؛ بنابراین علم امام علیه السلام مشتمل بر علم الکتاب و حقیقتی است که در روح القا شده و همان حقیقتِ ایمان است؛ به سخن دیگر کلمات ائمه علیهم السلام مبدأ ایمان است. اگر گفته می شود که درجات ایمان، به اندازه درجات فهم روایت است یعنی اگر انسان بتواند آن حقیقت ایمان و نور و روحی را  که در کلام امام علیه السلام هست، تلقی نماید به همان اندازه به حقیقت ایمان و کتاب راه پیدا می کند. اگر کلمات ائمه علیهم السلام مبیِّن کتاب است یعنی حقیقت روح و ایمان و حقیقت درایه الکتاب و درايه الايمان که به امام عطا شده، در کلام امام علیه السلام موج می زند؛ بنابراین به اندازه‌ای که انسان به این کلام راه یابد به درایت ایمان و کتاب می رسد و معرفت پيدا مي کند.

در روايتي دیگر حضرت فرمودند: «وَلَّدَنی رَسوُلُ الله وَ إنّی أعْلَمُ کِتَاب الله وَ أعْلَمُ مَا کَانَ وَ مَا یَکوُن وَ مَا هُوَ کَائِن»(8)؛ حضرت به این آیه استشهاد کردند که خدای متعال می فرماید: «نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبیَاناً لِکُلِّ شَیء»(نحل/89)؛ مراد از این توالد، توالد ظاهری نیست؛ چون توالد ظاهری مبدأ انتقال معرفت نیست. این توالد گویا مبدأ انتقال معرفت است و به همین دلیل کتابی که خدای متعال علم آن را به نبی اکرم صلی الله علیه وآله داده، از طریق این توالد به حضرت امیرالمؤمین علیه السلام منتقل شده است. این همان توالد معنوی است که مبدأ انتقال حقایق می شود؛ مبني بر اينکه حقیقت معارف و علوم در اختیار ائمه علیهم السلام است و هر آنچه را که خدا به انبیا علیهم السلام داده، یک جا به اهل بیت علیهم السلام عطا کرده که همه باید با تمام وجود به دنبال این معرفت باشیم؛ از این دست روایات، فراوان آمده است. همه تلاش ها نیز مقدمه رسیدن به این معرفت است؛ اگر کسی به این ساحت راه پیدا نکرد به معرفت حقیقی دست نیافته است. از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمودند: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِیحاً إِلَّا شَیْئاً یَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا»(9)؛ علم صحیح به ما برمی گردد وگرنه حتی اگر شرق و غرب عالم را جستجو کنید، در نهایت، علم صحیح به ما ائمه علیهم السلام منتهي می شود؛ بنابراین اگر این حقیقت را بپذیریم، باید در همه معارف به ائمه علیهم السلام رجوع کنیم؛ چرا که همه علوم و معارف از جمله علوم انبیاي گذشته علیهم السلام، کتب و صحف آن ها و علم کتاب در اختیار ائمه علیهم السلام است.

ضرورت رجوع به اهل بیت(ع) برای اخذ معارف

امام صادق علیه السلام در بیانی نورانی می فرمایند: «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيمَ»(10)؛ برخی از انسان های تشنه، آب برکه هايي که سرچشمه ندارند و نمي جوشند و راکد هستند، می نوشند؛ برخي از انسان هاي تشنه وقتی به اين آب هاي راکد مي رسند با اشتها آن را مي مکند اما نهر عظيم را در کنار دستشان رها کرده اند. به ایشان عرض شد: نهر عظیم کیست؟ حضرت پاسخ دادند: وجود مقدس رسوال الله صلی الله علیه و آله نهر عظیم هستند؛ سپس توضیح دادند: همه سنت هایی را که خدای متعال به هر پیامبری داده بود، یک جا به نبی اکرم صلی الله علیه وآله اعطا کرده است؛ بنابراین ایشان نهر عظیم هستند و همه معارفی که از عالم بالا در طول تاریخ به همه انبیا علیهم السلام نازل شده به حضرت عطا گردیده که البته این نیز همه علم حضرت نیست؛ ‌همه علوم انبیا علیهم السلام نازله ای از علم ایشان است؛ سپس فرمودند: خدای متعال هر آنچه را به نبی اکرم صلی الله علیه وآله داده بود، به امیرالمؤمنین علیه السلام هم عطا کردند؛ بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام هم نهر عظيم هستند و پس از ایشان، یک یک ائمه علیهم السلام؛ بنابراین ائمه علیهم السلام نهر عظیم هستند و ديگران (صحابه و...) ثماد.

این یک هشدار به همه ماست که مصداق «یَمُصُّونَ الثَّمَاد وَ یَدَعُونَ النَّهْرَ العَظیِم» نشویم. اگر ما به روش فلاسفه يا عرفا رجوع کنیم، مصداق «یَمُصّوُنَ الثَّمَاد» خواهیم بود. خدای متعال هرچه را به همه انبیا علیهم السلام داده بود، در محضر امام صادق علیه السلام حاضر است و هرچه غیر از آن هست، ثماد است. شايد معناي روايت «أُطْلِبُ العِلم وَلوْ بِالصّین»(11) در کنار روايت «شرِّقَا وَ غرِّبَا لَن تَجِدا عِلماً صَحيحاً إلّا شَيئاً خَرَجَ مِن عِندِنا» نیز این باشد که اگر علم ما اهل بیت علیهم السلام به کسي رسیده بود، از او استفاده کنید، حتی اگر در چین باشد؛ چون او واسطه بین ما و شما خواهد بود؛ البته کسی نباید طمع خام کند که مي تواند به سرعت شاگرد امام صادق علیه السلام شود و هیچ فقیه و عارف به معارفی را قبول نداشته باشد! این همان راهي است که اگر انسان در آن شتاب کند، هرگز به مقصد نمی رسد؛ ولی با این حال، سرچشمة علم، اهل بیت علیهم السلام هستند. در این روایت هم حضرت بیش از این پیش نرفته اند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در روایت دیگری فرمودند: «نَحنُ الاعْرافُ الّذینَ لایعرف الله عزّوَجلّ الا بِسَبيلِ مَعْرِفَتنِا فَلا سَواء مَنِ اعْتَصَمَ بِه النّاس حَیثُ ذَهَبَ النّاسُ إلی عُیُونٍ کَدِره تَفرُقُ بَعْضُهَا فِی بَعض وَ ذَهَبَ مَن ذَهَبَ إلیْنا إلی عُیُونٍ صَافِیَه تَجری بِإذنِ رَبِّها لاانْقِطَاعَ لَهَا وَ لا نَفَاد»(12)؛ کسانی که دیگران به او معتصم هستند با امامی که شما به او معتصم هستید، یکی نیست؛ اگر کسی به ما روی آورد، به چشمه های بی منتهای جاری به اذن پروردگار روی آورده است؛ یعنی اگر چیزی به شما بدهیم به اذن پروردگارتان می دهیم. ما به کسی بي حساب و کتاب چیزی را نمی دهیم. این روایات نشان می دهد که ما باید به اهل بیت علیهم السلام رجوع کنيم و معارف دین را از آن ها بگیریم.

همچنين باید به درایت معارف اهل بیت علیهم السلام برسیم و به نقل روایت و راوی شدن اکتفا نکنیم؛ چون درجات علم آن ها در درجات نورانیت کلامشان نهفته است و ما به اندازه ای که به درجات باطن کلام آن ها راه پیدا کنیم، به درجات علم امام علیه السلام که همان حقیقت ایمان و سرچشمه زلال وحی است، می رسیم. اين همان نهر جاری است که در وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله بود و در وجود مقدس ائمه علیهم السلام هم وجود دارد؛ این در حقیقت ترجمان آيه «وَ کَذَلِکَ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لَا الْإِیمَانُ وَ لَکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَّهْدِی بِهِ مَن نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا»(شوری/52-53) است که ذیل آن روايتي وارد شده که فرموده اند: آن روح، بعد از نبی اکرم صلی الله علیه وآله در ما ائمه علیهم السلام است؛ آن نهر عظیم همان حقیقت روح است که در وجود امام علیه السلام جاری بوده و حقیقت کتاب و ایمان در آن نهفته است؛ بنابراین اگر کسی بخواهد به حقیقت روح و حیات طیبه برسد باید در همین مسیر پیش برود.

آثار درایت در روایات و اخذ معارف از اهل بیت(ع)

اگر کسی به علم امام علیه السلام رسید، به حقیقت حیات طیبه هم می رسد؛ درایت الایمان و درایت الکتاب در این روح است؛ اگر کسی به سرچشمه علم امام علیه السلام و به درایت کلام امام علیه السلام رسید به درایت کتاب و درک ایمان می رسد، درجات ایمان را درک می کند و با درک کتاب و درجات ایمان به حیات طیبه و روح دست می یابد. قرآن در این باره می فرماید: «أفَمَن کَانَ میت فَأحْیَیْناه وَجَعَلنَا لَهُ نوُرًا یَمْشی بِهِ فِی النَّاس»(انعام/122)؛ هم حیات به او دادیم، هم نور برای او قرار دادیم؛ این ترجمة آیة «کَذلِکَ أوحَینَا روُحًا مِنْ أمرِنا مَا کنتَ تَدری مَالکِتابَ وَ لا الایمَان وَ لکِن جَعَلنَا نوُراً نَهدی بِهِ مَن نَشاءُ مِنْ عِبادِنا» نیز هست؛ نوری است که «نَهدی مَن نَشاء مِن عِبادنا»؛‌ اگر کسی به حقیقت نور و حقیقت روح رسید، حیات در او دمیده می شود. سپس می فرماید: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ‏ وَ جَعَلْنا لَهُ‏ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ‏ فَقَالَ مَيْتٌ لَا يَعْرِفُ شَيْئاً»(13) کسی که معارف ما به او نرسیده باشد، به کلمه روح راه پیدا نکرده و مرده است. اگر کسی به معارف ما رسید این معارف او را به حقیقت روح وصل مي کند؛ پس امام علیه السلام، هم کلمه روح، هم کلمه نور است. اگر شعاع امام علیه السلام یا علم الامام (حقیقت، روح و علمی که در ایشان است) به کسی رسید، هم به نور می رسد، هم به حیات. در روايتي ديگر ذيل آيه «أن لّوِاسْتَقاموا عَلَی الطَّریقَه لاسْقیَناهُم مَاءً غَدَقا»(جن/16) آمده است: «لَأَذَقْنَاهُمْ عِلْماً كَثِيراً يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع‏»(14) علم امام ماء غدق، آب گوارا و سرچشمه حیات است؛ خدای متعال در قرآن می فرماید: «جَعَلنَا مِن المَاءِ کلّ شَیء حَی»(انبیاء/30)؛ اگر کسی به علم الامام رسید، به حیات طیبه می رسد؛ يعني ما به او معرفت دادیم و او به کلام امام علیه السلام، ماء غدق و حیات طيبه می رسد. کلام امام علیه السلام سرچشمه حیات و نور هم هست؛ بنابراین ما باید به دنبال حیات طیبه، نور، حقیقت ایمان و درجات ایمان و… باشیم که همه در محضر امام علیه السلام است. امام علیه السلام نحر عظیمی است که همه حقایقِ اعطا شده به انبیا علیهم السلام و روحی که در نبی اکرم صلی الله علیه و آله است، به ایشان منتقل شده است. علمی که در محضر نبی اکرم صلی الله علیه وآله است، به امام علیه السلام ملحق شده است.

بنابراین ما حتماً باید به دنبال معارف اهل بیت علیهم السلام باشیم و به علوم فلسفه، عرفان و کلام اکتفا نکنیم. این ها ترجمان علوم ائمه علیهم السلام هستند؛ مانند رساله عملیه که ترجمان «وسائل الشیعه» است. ما باید به دنبال اصل معارف باشیم. البته منظور این نیست که انسان در پی استاد نباشد. ممکن است معارف اهل بیت علیهم السلام با واسطه استاد به انسان برسد. ولی وساطت استاد با وساطت یک علم اصطلاحی مانند فلسفه یا عرفان یا کلام متفاوت است. این اصطلاحات به دلایل گوناگون ترجمان وحی نیستند؛ محقق حوزوی نباید فقط به ترجمه رجوع کند؛ چنان که یک محقق همیشه به کلمات فقها رجوع نمی کند و پس از اینکه مجتهد شد، مستقیماً به روایات و منابع رجوع می کند؛ در معارف هم همين گونه است. باید به منابع رجوع کرد و منابع را فهمید؛ در رجوع به منابع هم باید به دنبال درایت روایت بود، نه تلاوت روایت. در اين صورت است که مي توان به علوم ائمه علیهم السلام راه پیدا کرد تا راهی به سوی نهر عظیم به روی ما باز شود.

عبد ممتحن شدن، راه رسيدن به درايت روايات

راه رسيدن به علم امام علیه السلام و نهر عظيم در روایات بیان شده است؛ در توحید صدوق از امام باقر علیه السلام نقل شده که حضرت درباره «الف و لام» صمد در بحث مفصلی توضیح می دهند که چرا الف و لام در کتابت الصمد نوشته می شود ولی در قرائت آن خوانده نمی شود؛ سپس می فرمایند: «لَوْ وَجَدْتُ‏ لِعِلْمِيَ‏ الَّذِي‏ آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَد»(15)؛ ولی جدم کسی را پیدا نکرد، من هم پیدا نکردم! بنابراین رسیدن به درایت اين علوم مقدماتی دارد؛ یکی از مقدماتش این است که انسان این علم را تحمل کند و حامل آن شود. در روایات، باب مفصلی تحت عنوان کتاب العلم هست؛ از جمله در جلد اول بحارالانوار ـ که این روایات در یک باب تجمیع شده ـ مبنی بر اینکه علوم ائمه علیهم السلام (در اینجا منظور ولایت ایشان نیست) صعب مستصعب است؛ علم ایشان همان حقیقت ایمان و کتاب و روح است که در این علم تجلی کرده است. این علم توسط سه دسته تحمل می شود: «لایَحتَمِلُ إلا مَلک مُقرّب أوْ نبیّ مُرسَل أوْ عَبد امْتَحَنَ اللهُ قَلبه للایمان»(16)؛ در بعضی از روایات هم فرمودند: حتی این سه دسته هم نمی توانند بار این علم را تحمل کنند! به حضرت عرض شد: پس چه کسی می تواند بار این علم را بردارد؟ حضرت فرمودهند: هر کس که ما بخواهیم.

بنابراین حامل علم ائمه علیهم السلام شدن منوط به این است که انسان، عبد ممتحن شود؛ چون ما نبی و ملک نیستیم و حداکثر می توانیم عبد ممتحن باشیم؛ درباره سلمان فرموده اند: معارف ما صعب مستصعب است؛ سلمان به این دلیل می فهمید که «منّا اهل البیت» بود. اگر کسی می خواهد به اسرار آگاه شود باید اهل البیت شود؛ اگر اهل البیت شد به اسرار بیت آگاه می شود؛ چراکه اسرار بیت در بیرون آن نیست؛ راه اهل البیت شدن هم «مَنِ اتَّبَعَنی فَهُو مِنّی» است. اگر انسان تبع و سایه امام علیه السلام شود، از خود ایشان می شود. آن گاه این وجود تبعی، وارد بیت الامام و بیت الولایه می شود؛ اگر انسان وارد بیت الولایه شد، درهای علم به روی او باز شده و از اهل البیت مي گردد. همچنان که درباره سلمان فرموده اند: «کانا یحدثانه من مکنون علم الله»(17)؛ نه یک بار و دو بار بلکه مکرر این تحدیث برای او انجام می شده است. پس اجمال بحث این شد که روایاتی که ما را به اهل بیت رجوع می دهد معنایش این است که ما باید معارف را از اهل بیت(ع) بگیریم. و روایات دیگری هم می گوید در مواجهه با کلام اهل بیت باید درایت روایت داشته باشیم. و خاصیت آن هم حیات طیبه و نور و... است که برای علم اهل بیت آثار فراوانی ذکر شده است که در کتاب العلم می توان جستجو کرد. اما باید شرائط درایت و تلاوت حدیث را در جلسه بعد اشاره خواهیم کرد. ان شاء الله.

پی نوشت ها:

(1) معاني الأخبار، النص، ص: 1

(2) معاني الأخبار، النص، ص: 2

(3) معاني الأخبار، النص، ص: 1

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 220

(5) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 703

(6) من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص: 615 – زیارت جامعه کبیره

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 274

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 61

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 399

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 222

(11) روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 11

(12) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 497

(13) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 185

(14) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 704

(15) التوحيد (للصدوق)، ص: 92

(16) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 401

(17) علل الشرائع، ج‏1، ص: 183