نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

در ایام لیالی قدر در کربلای معلا برنامه مخاطب خاص/ رسیدن به معرفت امیرالمومنین و درجات نورانی با شفاعت ایشان در لیله القدر

متن زیر سخنرانی آیت الله سیدمهدی میرباقری است که در لیالی قدر به تاریخ 28 خردادماه سال 96 در کربلای معلا برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می کنند در روایت آمده است که شناخت امیرالمومنین کار ما انسان های عادی نیست ولی ما باید تلاش خود را برای رسیدن به معرفت ایشان بکنیم، چرا که معرفت الامام یعنی معرفت الله و تا انسان به معرفت امام نرسد به ایمان نمی تواند برسد. تا نور و حب امام تمام جوارح انسان را نگیرد او نمی تواند مومن شود و راه رسیدن به این حب هم تسلیم و تطهیر و تنویر است...

راه رسیدن به کمال ایمان

سوال: طاعات و عبادات شما قبول باشد و شهادت امیرالمؤمنین را هم تسلیت عرض می کنم. صحبت در باب ائمه سخت است و به خصوص در مورد علی علیه السلام مشکل تر هم هست. نمی دانم از ولایت امیرالمؤمنین بگویم، از محبت آنها بگویم، از فضائل آنها بگویم، اینقدر می دانم که خدا شاهد است و خودشان شاهدند که آنها را دوست داریم، همین را امشب می توانم ابراز کنم و از شما بخواهم از امیرالمؤمنین برای ما بگویید.

جواب: خدمت شما و همه بینندگان عزیز و ارجمند، عرض سلام و ادب دارم و شهادت حضرت را تسلیت عرض می کنم، امیدوارم به برکت حضرت همه موفق به درک شب قدر شویم. در باب حضرت امیر علیه السلام واقعا صحبت کردن دشوار است، نکته آن هم همان است که از وجود مقدس نبی أکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شد که فرمودند: یا علی جز خدا و من کسی تو را نشناخت. واقعا آخر حرف را حضرت زدند، برای این که طمع خام برای کسی پیدا نشود و او را توهم برندارد، اما در عین حال چون خودشان فرمودند که دنبال معرفت ما باشید و کمال ایمان در معرفت ما است، ما باید تلاش خودمان را برای شناختشان داشته باشیم.

در بیان نورانی امیرالمؤمنین که در حدیث نورانیت نقل شده و علامه مجلسی بزرگوار هم آن را نقل کرده اند، آنجا امیرالمؤمنین به سلمان فرمودند: «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ»(1) ایمان در هیچ مؤمنی به کمال نمی رسد إلا این که من را در کنه نورانیتم بشناسد. خود مقامات نوری حضرت مقامات متفاوت و فراوانی است که باید انسان در حجب نور حضرت سیر کند تا به کنه نورانیت ایشان برسد. در ادامه روایت حضرت فرمودند: «فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان‏»

اگر گفتند سه دسته ولایت ما را تحمل می کنند: انبیاء مرسل، ملائکه مقرب و آن عباد و بندگانی که خدا آنها را امتحان کرده و ریاضت داده است، و آن ها هم از امتحان بیرون آمده اند و آماده شده اند تا سرّ ولایت را به آنها بدهند، حضرت فرمود: آن عبد ممتحن است که به کنه نورانیت من راه پیدا می کند. اگر کسی پیامبر را شناخت این همان عبد ممتحن است «فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان‏»، که قلب او را مورد امتحان قرار داده اند و حال او آماده شده است تا حقیقت ایمان را به او بدهند، حقیقت ایمان هم همان معرفت امام علیه السلام است.

ارتباط ایمان و محبت

اگر نور امام وارد قلب انسان شد انسان مؤمن می شود، شاهد این را هم من اینجا بگویم، از امام صادق علیه السلام سؤال کرد که آیا حب و بغض از ایمان است؟ یعنی آیا یکی از ارکان ایمان هم محبت و دشمنی است؟ البته پیداست منظور، محبت خدای متعال و اولیاء او و دشمنی دشمنان خدای متعال اولیاء الهی است. حضرت فرمودند: «هل الایمان إلا الحب و البغض»(2)، ایمان مگر چیزی غیر از حب و بغض است؟! بعد حضرت این آیه شریفه را خواندند: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ‏»(حجرات/7)، خدای متعال به شما منت گذاشته و ایمان را در دل شما قرار داده و قلبتان را با آن نورانی کرده است و همه شما ایمان را دوست دارید، سه چیز را هم در دل شما مکروه قرار داده است که آن کفر و فسوق و عصیان است. در روایت ما در ذیل این آیه فرمودند: مقصود از ایمان در این آیه امیرالمؤمنین علیه السلام است و مقابل او هم دشمنان حضرت هستند که حبّ حضرت و بغض دشمنان حضرت عین ایمان است.

سوال: اصلا در روایات ما تعریف مؤمن را شیعه امیرالمؤمنین داریم، درست است؟

جواب: بله، مؤمن و متقی یعنی کسی که به ولایت حضرت راه پیدا کرده است و حضرت هم خود کلمه ایمان هستند «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ». حقیقت ایمان بالله خود امیرالمؤمنین است، همه وجود ایشان نور ایمان بالله است و ما به اندازه ای که محبت حضرت در وجود مان می آید به ایمان می رسیم. سهم ما از ایمان حب الایمان است و إلا ایمان که در امیرالمؤمنین است، لذا «يَمِيرُهُمُ‏ الْعِلْمَ‏»(2) همه حقائق و اسرار و معارف و علوم و ایمان را حضرت به مؤمنین می رسانند

بنابراین ایمان ما حب امیرالمؤمنین است، لذا در آن حدیث نورانی که فریقین آن را نقل کردند حضرت فرمودند: «عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَسِيمَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ قَالَ لِأَنَّ حُبَّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضَهُ كُفْرٌ»(3)، ایمان ما حب امیرالمؤمنین است. ایمان امیرالمؤمنین چیست؟ حبّ الله، حبّ خالص خداوند ایمان ایشان است. این حب الله برای خودشان است، ولی یک جلوه ای از آن در وجود ما می آید و تبدیل به حب امیرالمؤمنین می شود، لذا «وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»(4) معیت حقیقی است. اگر نور وجود حضرت در قلب ما تنزل پیدا کند محبت حضرت هم می آید. همین نور وجود، هم ایمان است و هم محبت است، لذا «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ»، ایمان مؤمن به کمال نمی رسد تا این که من را در مقام کنه نورانیتم بشناسند؛ این هم وقتی است که آن کنه نورانیت به اندازه وجود ما در قلب ما تجلی کند، وقتی نورانیت حضرت تجلی کرد این هم حب حضرت است و هم ایمان است.

سوال: اینکه عده ای شیعه شناسنامه ای هستند ولی عده ای فرق دارند آیا همین یعنی کنه نورانیت حضرت به ما رسیده است؟

جواب: ببینید این خودش سرمایه است، بعضی ها شیعه شناسنامه ای بودن را همینطوری می دانند، یعنی می گویند: ای بسا که اگر ما آن سر دنیا به دنیا می آمدیم یک مذهب دیگری داشتیم ولی اینطور نیست. چطور شده است که ما اینجا به دنیا آمدیم؟! چطور شده است که در این امت به دنیا آمدیم؟! چطور شده است محبت حضرت شدیم؟! اینها یک عوالم قبلی دارد، سرمایه را آدم نباید آتش بزند، مثل این که کسی از پدرانش به او ارث رسیده است و او بگوید: تو که زحمت نکشیدی پس همه را به دریا بریز و از نو پول دربیاور! هیچکس این کار را نمی کند. خیلی از اتفاقات زندگی ما هم برای عالم میثاق خودمان است، خیلی از آنها هم برای پدران ما است، پس همه این را باید قدر بدانیم. فکر نکنیم همینطوری شده است که ما اینجا به دنیا آمدیم و شیعه امیرالمؤمنین شدیم! اینها توهمات است، اینها سطحی نگاه کردن به مسئله است. وقتی ما را دنبال می کنید داستان از عالم ذر و گاهی قبل از ذر شروع می شود، میثاق حضرت با ما، میثاق ما با حضرت.

سیر در درجات ایمان و محبت امیرالمومنین

پس خلاصه اینکه حضرت فرمود کمال ایمان در معرفت من است، آن هم معرفت نورانیت من. امیرالمؤمنین غیر از این که در لباس بشر آمدند، جسمشان هم جسم نورانی و ملکوتی است ولی یک حقیقت نورانیتی دارند که کلمه نور الهی است. ایشان خورشید عالم هستند و این حقیقت باید شناخته شود. اگر این حقیقت شناخته شد و ما به نورانیت حضرت رسیدیم، مؤمن می شویم و به اندازه ای که در درجات نورانیت حضرت سیر می کنیم، پرده کنار می رود و وارد عالم بعدی نورانیت حضرت می شویم، بدون این که مرتبه قبلی از ما سلب شود.

داستان کمال ایمان ما، کمال ظهور نورانیت امیرالمؤمنین در قلب ما است، کمال سیر ما در عوالم نورانیت حضرت است، و این به بدان معنا نیست که وقتی نور درجه یک حضرت در دل ما آمد و ما مؤمن درجه یک شدیم، بعد که وارد درجه دو شدیم نور درجه یک از ما سلب شود، آن سیر هست و یک سیر کامل تر هم واقع می شود.

بنابراین همانطور که قرآن هفتاد بطن دارد «لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ»(6)، و وقتی وارد می شوی چراغی جلوی شما روشن می شود، این چراغ را که دنبال کنی بر فراز این چراغ یک چراغ دیگر است، تمام نمی شود بلکه چراغ بعدی از این روشن تر است و این چراغ در آن مندک می شود، جلوتر بروی بر فراز آن باز یک چراغ بالاتری است، داستان امام هم همین است. انوار امام عوالم ظاهری و باطنی است، یک عالم را که وارد شدی مؤمن و نورانی می شوی، ولی عالم بعدی نورانیت کامل تر و ایمان کامل تر و حب کامل تر امیرالمؤمنین است که همین حب الایمان و ظهور نور امام است. تا امام در قلب ما ظهور پیدا نکند اهل محبت نمی شویم.

ولایت امیرالمومنین نبا و خبر اصلی عالم

سیر در وادی ولایت تا حاصل نشود آدم از عالم بی خبر می ماند. اگر بزرگان گفتند ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی، خبری جز ولایت امیرالمؤمنین نیست. شاهد آن هم خود قرآن است، یک سوره نبأ در قرآن است که در آن داستان ولایت حضرت امیر در قیامت و عوالم ذیل آن تعریف می شود. کلید فهم این سوره هم همین نبأ عظیم است، بعضی ها به قرآن تفسیر کردند، اشکال ندارد، بعضی ها به قیامت تفسیر کردند اشکال ندارد، قرآن معانی متعددی دارد ولی یک معنای لطیفی که در روایات ما مکرر آمده است این است که فرمود نبأ عظیم امیرالمؤمنین است، دعوا بر سر حضرت است و همه نظام خلقت هم بر مدار حضرت است.

«عَمَّ يَتَساءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظيمِ * الَّذي هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ * كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ» بعداً می فهمند این نبأ عظیم چیست؟ بعد حضرت فرمود «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّي»(5) هر خبری که باید از غیب عالم بیاید در وجود امیرالمؤمنین است. اگر امیرالمؤمنین تجلی نمی کرد همه اخبار غیب در پرده بود، لذا به اندازه ای که حقیقت حضرت در ما تجلی می کند از غیب الهی باخبر می شویم، موحد و مؤمن می شویم و به عوالم و اسرار می رسیم.

 پس حضرت باید در وجود ما تجلی کند و این نبأ عظیم هم همین است، حتی قیامت که نبأ عظیم است یک تجلی از ولایت امیرالمؤمنین است. چون حضرت آن شمسی است که تجلی هایی در عالم دارد  که یک دوران آن ظهور است.
«وَ الشَّمْسِ‏ وَ ضُحاها» فرمود شمس یعنی امیرالمؤمنین، ضحای امیرالمؤمنین یعنی آن موقع که خورشید او بالا می آید و عالم روشن می شود و حجاب ها کنار می رود، فرمود ظهور امام زمان است. وقتی حضرت می آیند نور حضرت امیر به وسیله امام زمان و از وراء ایشان تجلی می کند و ما به امیرالمؤمنین می رسیم، لذا سلمان و ابوذر که با حضرت سیر کردند دوباره برمی گردند چرا که می خواهند بدون حجاب نور حضرت امیر را بگیرند.(6)

پس وجود مقدس آن حضرت، حقیقت کلمه الهی و کلمه روح است، ایشان کلمه نور و کلمه ایمان هستند و خودشان ده اسم از اسامی خود را که در قرآن است برشمردند. بزرگانی از این استفاده کردند و کتابی نوشتند به عنوان «اللوامع النورانیة فی اسماء علیٍ و أهل بیته القرآنیة»، که در آن هزار اسم برای حضرت امیر را در قرآن آمده آورده اند. «اُذن الله واعیة، ید الله، جنب الله، باب الله» از اسامی حضرت امیر در قرآن  است.

بنابراین حضرت کلمه ایمان و کلمه نور الهی است و ما باید به معرفت او برسیم. به اندازه ای که حقیقت او در قلب ما آشکار شد ما به ایمان و محبت می رسیم. حضرت فرمود: عبد ممتحن همین است «فَقَدِ امْتَحَنَ‏ اللَّهُ‏ قَلْبَهُ‏ لِلْإِيمَانِ‏ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَام‏»، آن عبدی که خدا به او شرح صدر داده است تا حقیقت اسلام را بفهمد و تحمل کند همین عبد است. چون خدای متعال می فرماید: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ‏ صَدْرَهُ‏ لِلْإِسْلامِ»(انعام/125) اگر خدای متعال بخواهد کسی را هدایت کند به او شرح صدر می دهد تا بتواند حقیقت اسلام را تحمل کند. تحمل اسلام یک حقیقتی است، لذا در ذیل همین آیه حضرت فرمود: شرح صدر همان نورانیت است. در روایت هم اسلام به تسلیم حضرت شدن معنا شده است. «التَّسْلِيمُ‏ لِعَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏ بِالْوَلَايَة»(7) تسلیم ولایت شدن نیاز به شرح صدر دارد. فرمود اگر کسی به نورانیت ما رسید بدانید این عبدی است که خدا به او شرح صدر داده است و می تواند من را بفهمد.

عرفان حقیقی و معرفت الهی در پرتو معرفت به کنه نورانیت امیرالمومنین

بعد حضرت فرمودند کسی اگر به این مقام برسد «وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً»، اگر عرفانی در عالم است همین است چون عارف بالله یعنی کسی که او را به حقیقت نورانیت حضرت امیر راه دادند. او در نبأ عظیم خدا را می بیند، در أعظم آیات آن خدا را می بیند و اخبار غیب الهی را دریافت می کند و اسرار عالم را می فهمد.  بعد در فراز دیگری از روایت حضرت فرمودند: «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ» این به این معنا نیست که خدای متعال در حضرت امیر حلول کرده است، این را هیچ موحدی نمی گوید، معنای آن این است که راه معرفت جز معرفت حضرت نیست «مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ» خدای متعال اینطور خواسته است.

این را هم امیرالمؤمنین علیه السلام در آن بیان نورانی خودشان فرمودند، ایشان فرمودند: «نَحْنُ الْأَعْرَاف» بعد گفتند یعنی چه ما اعراف هستیم؟! یک معنای آن این است «وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِينَ لَا يُعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا» خدای عز و جل شناخته نمی شود إلا از راه معرفت ما، بعد حضرت فرمودند: این به معنای این نیست که دست خدای متعال بسته است «بِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ النَّاسَ حَتَّى يَعْرِفُوهُ وَ يُوَحِّدُوهُ وَ يَأْتُوهُ مِنْ بَابِهِ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ بَابَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه»‏(8) اگر خداوند می خواست مشیت او تعلق می گرفت به این که خودش را مستقیم به عباد معرفی کند و لکن این اراده او است، او ما را باب الله، سبیل الله، صراط الله و وجه الله قرار داده است.

سوال: آیا امیرالمؤمنین آمده است که یک راهی نشان بدهد؟ یعنی امیرالمؤمنین یک راه است که ما گذر می کنیم تا به یک پله بالاتر برسیم، یا خودش هم راه و هم مقصد است؟!

جواب: بعضی می گویند امیرالمؤمنین نامه رسان است، یعنی رسیدن به خدای متعال یک راهی است که خود ما می رویم، آدرس آن را هم از حضرت می گیریم، این ها همان حسبنا کتاب اللهی ها هستند. پیداست این حرف باطل است. آنها فکر می کنند که قرآن آدرسی است که نبی أکرم آورده اند و با رفتن ایشان از این دنیا می توانند قرآن را بگیرند و بروند! خیال می کنند می شود به حقائق قرآن و مقامات سلوکی آن دست پیدا کرد! متوجه نیستند که «كِتابٌ‏ أَنْزَلْناهُ‏ إِلَيْكَ‏ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ»(ابراهیم/1)، نبی أکرم باید قدم به قدم نور قرآن را به قلب ها بتاباند و آنها را از ظلمات به نور ببرد، کسی نمی تواند بدون امام از قرآن استفاده کند.

تلقی عده ای این است که امیرالمؤمنین پل است، از پل که رد شویم به خدا می رسیم، و دیگر پل بدرد نمی خورد! بعضی ادعا کردند و گفتند بعد از آن می رسید به جایی که دیگر آنجا امیرالمؤمنین نیست، هیچکس نیست، خود خدای متعال است که این یک توهم است.

بله حضرت آدرس به ما می دهند ولی خودشان باب الله هستند، یعنی از باب ولایت آنها باید وارد وادی توحید شد، وقتی وارد شدی سبیل توحید هم خودشان هستند. این سبل به صراط هم که می رسد خودشان هستند، یعنی صراط که ما را به وجه الله می رساند باز هم خودشان هستند، نه این که العیاذ بالله ایشان خدا است، نه، شما اگر می خواهی خدا را بشناسی اینطور باید بشناسی.

چطور وقتی می گویی من وقتی خدا را عبادت می کنم و مثلا با ذکر الهی عبادت می کنم بد نیست، با این که ذکر یک مخلوق است. چطور شما اگر با سبحان الله و الحمدلله به خدا برسی، عیب ندارد ولی اگر با امام به خدا برسی اشکال دارد؟! پس خدای متعال بدون حجاب نبی أکرم و اهل بیت قابل معرفت نیست. «وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ بَابَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه‏»

حالا اگر من به وجه الله رسیدم به خدا رسیدم؟! بله، به خدا رسیدی. حضرت فرمود: «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ»، نه این که امیرالمؤمنین خداست، امیرالمؤمنین نبأ عظیم است، امیرالمؤمنین اسم أعظم است، امیرالمؤمنین أکبر آیات هستند؛ مگر شما خدای متعال را در غیر آیات آن می توانید ببینید؟! او هم أکبر آیات است.

پس ما باید به این مقام برسیم و سیر در مقامات نورانی حضرت کنیم تا به سرچشمه نور برسیم. اگر حجب نور گفته شده است یعنی همین، انسان وقتی وارد وادی ولایت شد، وادی وادیِ نور و سیر در مقامات نورانیت است، پس کسی نباید خیال کند همین که وارد شد رسیده است، نه تازه حجب نور را در پیش دارد. وادی نورانیت اول مسیر است، قبل از آن بیرون ولایت هستی، آنجا نه ذکر است و نه توحید اما اینطرف که می آیی حصن حصین خداست «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي» وادی، وادی ولایت است و موحّد باید آن جا در درجات توحید و ایمان سیر کند.

سیر در درجات نور و نورانی شدن همه وجود انسان

سوال: حالا راجع به این سیر می خواهم سؤال بپرسم. مسیر نورانیت، تازه اول راه است، خیلی ساده به ما بگویید چطور می توانیم طی طریق کنیم؟ چون شما فرمودید اینجا مدارج دارد. آیا الان ما اول مسیر هستیم؟

جواب: بله همینطور است. ببینید ما عوالم وجودی مختلفی داریم، یعنی ما حس، فکر، قلب، عقل، روح و سرّ داریم، هر کدام از اینها هم برای خودش عالمی است. «و تَزعُم أنّكَ جِرْمٌ صغير و فيكَ انطَوَى العالَم الأكبر» واقعا همینطور است، این عوالم وجودی ما همه باید نورانی به نور امام شود. ممکن است کسی در قلب خودش نورانیت داشته باشد ولی به ذهن و فکرش هنوز نرسیده باشد، یعنی ایمان او هنوز منتشر در اعضا و جوارح خودش نشده است. یعنی من امیرالمؤمنین را در قلبم دوست دارم ولی یک موقع عمل من همراهی نمی کند، چشم من همراهی نمی کند، زیرا در این چشم هنوز نور ایمان نیامده است.

اصل قلب است زیرا ایمان حب الامام است. پس این نورانیت از قلب به جوارح منتشر می شود. آیه قرآن می فرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ‏ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ»(حجرات/14)، ایمان باید داخل قلب انسان شود، ایمانی که داخل قلب می شود چیست؟ ظهور امام است، حب الامام است، کلمه ایمان است، باید امیرالمؤمنین قلب شما را فتح کند.

حالا وقتی قلب انسان نورانی شد باید منتشر شود و فکر تو هم نورانی شود، فکر خیلی از ما نورانی نیست، تبرّی از دشمنان امیرالمؤمنین در فکر و حس خودمان نداریم و حس ما با دشمن همراه است. باید همه قوا نورانی شود و هیچ جایی نماند، لذا گاهی اوقات در خبایا و خفایای وجود ما به اندازه ردپای یک مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه غیر امیرالمؤمنین است که این مانع توحید است.

لذا آیه «فَمَن‏ كانَ‏ يَرجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»(کهف/110)، غیر از این که ظاهر آن در روایات ما به این معنا شده است که ریا نداشته باشید، حتی به اندازه ردپای مورچه سیاه در شب سیاه بر سنگ سیاه، و الا به لقاء الله و به حقیقت توحید نمی رسید، باطن آن را روایت اینگونه معنا کرده است که: در ولایت برای امیرالمؤمنین شریک قرار ندهید، حتی به اندازه یک رد پای مورچه چرا که اگر قرار دادی از توحید جا می مانی و به آن نمی رسی.(9)

در ولایت شریک قرار دادن یعنی هم حضرت را دوست داری و هم غیر حضرت را، هم به حرف حضرت گوش می دهی و هم به حرف غیر حضرت. اما اخلاص در ولایت یعنی فرمانده همه امورش امیرالمؤمنین باشد و همه وجودش گداخته در حب امیرالمؤمنین شود، خلیل الله شود، این شیعه حقیقی است. «إِنَ‏ مِنْ‏ شِيعَتِهِ‏ لَإِبْراهِيمَ‏ * إِذْ جاءَ رَبَّهُ‏ بِقَلْبٍ‏ سَلِيمٍ‏»(صافات/83-84)، قلب سلیم یعنی قلبی که غیر خدا و حب امام در آن نیست.(10)

پس ایمان همان وجود مقدس امام است که باید در قلب شما نزول و ازلال کنند، قلب شما را فتح و نورانی کند، اگر یک ذره به غیر راه بدهید همان جائی که به غیر می دهید دیگر جای حضرت امیر نیست. حضرت فرمود: خدای متعال دو قلب به شما نداده است که هم من را دوست بدارید و هم دشمنان من را، به اندازه ای که غیر بیاید حب امام می رود.
اخلاص تام یعنی در مقام محبت تام بودن، همه عوالم وجودی ما باید با شمس امیرالمؤمنین نورانی شود. یکی از اسامی امیرالمؤمنین در قرآن شمس است، حضرت خورشیدی است که کائنات را روشن می کند، «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ»

ظهور نور امام در عوالم مختلف

امام همه عالم را روشن کرده است و عوالم ما هم باید روشن شود. اما ظهور نور حضرت در عوالم مراحلی دارد، دوران، دوران حجاب سقیفه است. در روایت داریم که حضرت ذیل آیه «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ‏»(آل عمران/81) فرمود: در دوران رجعت من می آیم و همه انبیاء هم می آیند و لشکر من می شوند و من را کمک می کنند، خدای متعال از انبیاء برای این کار میثاق گرفته است.

در قیامت هم یک مرحله، ظهور نورانیت عالم به نور حضرت است. تفکیک عالم بر مدار ولایت امیرالمؤمنین واقع می شود، یعنی جهنمی ها خالص و جهنمی می شوند، بهشتی ها هم خالص و بهشتی می شوند، که این در سوره بیّنه توضیح داده شده است. مردم دو دسته می شوند: «إِنَ‏ الَّذِينَ‏ كَفَرُوا مِنْ‏ أَهْلِ‏ الْكِتابِ‏ وَ الْمُشْرِكِينَ فِي نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّة» وقتی این بدها به خلوص رسیدند شر البریة می شوند، خوب ها هم آن طرف می روند و به خلوص می رسند «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة» که البته مکرر فریقین نقل کردند که منظور از خیرالبریه امیرالمؤمنین و شیعیان او هستند. «جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ جَنَّاتُ‏ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّه‏»(بینه/8)، این شیعیان اهل خشیت و اهل مقام رضوان هستند. پس مدار این تفکیک امیرالمؤمنین است «لَمْ‏ يَكُنِ‏ الَّذِينَ‏ كَفَرُوا مِنْ‏ أَهْلِ‏ الْكِتابِ‏ وَ الْمُشْرِكِينَ‏ مُنْفَكِّينَ‏ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ» و حضرت تفکیک و آنها را خالص می کند.

بنابراین عوالم وجودی ما باید با امام و ظهور ایشان نورانی شود که این همان ایمان و معرفت الله و حب الامام است، البته این هم باید به درجه دهم برسد و کمال معرفت بیاید. به اندازه ظرف ما کنه نورانیت حضرت تجلی کند، چون از نور حضرت نور خلق می شود.

در دعای نور از حضرت زهرا آمده است که «بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي‏ خَلَقَ‏ النُّورَ مِنَ النُّورِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‏ خَلَقَ‏ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَ أَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ»(14)، خداوند از نور امیرالمؤمنین یک نوری خلق کرد و آن را در طور تجلی داد که موسی با دیدن آن مدهوش شد. حال چطور می شود آن نور حضرت با کنه خودش در قلب یک مؤمن بیاید؟! بله در مقامات شیعیان خُلّص و کامل مثل ابراهیم خلیل و قمر بنی هاشم است که حضرت می تواند با کنه نورانینش بیاید، که اگر اینگونه شد آن ها خودشان خورشید و بیت النور امیرالمؤمنین می شوند. هیچ چیز در آنها نیست جز نور امام لذا خودشان چراغ عالم می شوند، خودشان امام ما می شوند و دست ما را می گیرند تا ببرند و برسانند.

رسیدن به نور امام در سیر تسلیم و تطهیر و تنویر

پس ببینید این سیر ما است، حالا این چطور واقع می شود؟ این را در حدیث ابوخالد کابلی حضرت توضیح دادند.
ایشان فرمودند: نور الله ما هستیم، ما عوالم و قلب مؤمن را روشن می کنم، «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ‏ قُلُوبَ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏»(11) اگر قلبی به نور امام روشن شد این نور در قلب مؤمن از خورشید وسط روز آشکارتر است لذا خودش خورشید می شود. در ادامه روایت حضرت فرمودند: باید سه قدم بردارید تا به محبت ما برسید. قدم اول قدم تسلیم است، شما باید مقامات وجودی خودتان را در مقام امام تسلیم کنید تا به مقام سلم برسید. گوش ما، چشم ما، زبان ما، قلب ما و فکر ما باید تسلیم شود.

دو قدم دیگر هم تطهیر و تنویر است. اگر می خواهید محبت ما به شما داده شد، آن محبتی که همان محبت جامع و همان حقیقت ایمان است، باید این سه قدم را بردارید. عوالم وجودی شما اگر تسلیم شد خدای متعال آن را تطهیر می کند، که این تطهیر با بلا و با ابتلاء است. پس تا وقتی که پاک نشدید نوبت به مقام محبت نمی رسد، وقتی پاک شدید آنوقت مقام تنویر امام ظهور پیدا می کند که این هم تدریجی است.

لازم نیست انسان تسلیم کامل شود تا تطهیر و تنویر آغاز شود، آن ها به اندازه تسلیم خودمان ما را پاک می کنند و به همان اندازه هم نورانی می شویم و این سیر ادامه دارد، چرا که تسلیم، خودش مقاماتی دارد و به یک جایی می رسد که انسان صاحب قلب سلیم می شود. شیعه بودن اصلا همین است «إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ‏ لَإِبْراهِيمَ‏ * إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» تسلیم مقاماتی دارد، از تسلیم ظاهر تا تسلیم باطن تا درجات تسلیم. حال اگر از طرف ما تسلیم بود از طرف حضرت حق هم تطهیر و تنویر است ان شاء الله.

شب قدر و شفاعت امیرالمومنین

خدای متعال در ماه رمضان شب قدر را گذاشته و این شب را به امیرالمؤمنین گره زده است، یعنی داستان شفاعت امیرالمؤمنین در شب قدر به تمام می رسد. حضرت در شب بیست و یکم داستان شفاعت خودشان را به اوج رساندند، یعنی با خون خودشان شفاعت کردند، با همه صبرهایی که کرده بودند، آخرین مرحله شفاعت ایشان به وسیله وجود ظاهری خودشان و با خونی بود در محراب دادند. این برای شفاعت و طهارت ما بود و برای این که ما مؤمن بشویم، حضرت که مؤمن بودند و نیازی نداشتند!

البته شفاعت آنها عین عبادت خداست و در این شفاعت خودشان هم قرب و ضیافتی با خدای متعال دارند، کسی که عاشورا را بپا می کند برای «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ» حتما یک ضیافتی هم برای خودش برپا می شود که کنه مسئله همانجاست ولی این شفاعت شوخی نیست! شب قدر حضرت آمدند و به شهادت رسیدند که این اوج فداکاری برای دست گیری ما است. این به این معناست که شب قدر شب رسیدن به امیرالمؤمنین است، دنبال چیز دیگری نگردید، دنبال بازیچه ها نگردید، باید به امام رسید، باید به امیرالمؤمنین رسید.

در روایت دارد که فرمود قدر فاطمه زهرا سلام الله علیها است، ایشان را بشناسید که البته ایشان فقط از طریق معرفت امیرالمؤمنین شناخته می شوند، حالا توضیح این بماند. شب قدر شب رسیدن به امام زمان است، باید حقیقت امام برای ما آشکار شود، جسم امام را که دشمنان امام هم می بینند، البته آنها جسم امام را هم نمی بینند، اگر جسم امام را می دیدند که «أجسادکم فی الاجساد» همه عالم قائم به این جسم است. ولی حالا این جسم ظاهری را که همه می بینند و این معرفت شناسنامه ای را که همه دارند، معرفت به مقام نورانیت حضرت است که پرده ها را کنار می زند و باعث تجلی حضرت می شود. اگر حضرت تجلی کنند و شما با امام همراه شوید، همه عالم در نور امام محو می شود و آنوقت است که شما در همه عالم، آیات الله را می بینید. قبل از آن حجاب ظلمانی است و همه عالم تاریک است، اما به امام که رسیدی عالم روشن می شود، مثل آدمی که در تاریکی است و چراغ را می زند تا همه جا روشن شود.
شب قدر شب رسیدن به امام است. انسان باید ببیند که خدای متعال عالم را به دست حضرت داده است، و ایشان هم به اذن الله و با ملائکه مقربین تقدیر عالم را می نویسد.

وقتی دیدی این دست حکیمانه می نویسد آرام می شوی، چه جنگ باشد و چه صلح «اللَّهُمَ‏ فَاجْعَلْ‏ نَفْسِي‏ مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ» اگر دیدی این آقایی که می نویسد عین جود و کرم است و اصلا زشتی در کار او نیست «رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ». انسان وقتی ببیند در شب قدر تقدیر الهی به دست معصوم انجام می شود آنوقت هم آرامش پیدا می کند و هم راضی می شود. شب قدر یک چنین شبی است، آدم باید دست قدرت امام را ببیند که به إذن الله تقدیر می کند، اگر این دست زیبا را دیدی هر تقدیری کرد این دست را می بوسی.

در زیارت امین الله آمده است که نفس شیعیان امیرالمؤمنین باید سیزده صفت را داشته باشد، یکی از آن ها این است که می گوید وقتی به امام رسیدی نفست باید «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ» باشد، تا به امام نرسی این اتفاق نمی افتد، ولی وقتی به امام رسیدی آنوقت می بینی عجب تقدیر و عجب قضائی است. السلام علیک یا امیرالمومنین...

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 412

(3) علل الشرائع، ج‏1، ص: 162

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 127

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 207

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 50

(7) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص: 95

(8) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 497

(9) تفسير القمي، ج‏2، ص: 47

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 16

(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 194