نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

تفسیر سوره مبارکه فجر / جریان ابتلاء و بندگی / نصرت جریان حق و رسول و سیدالشهداء

متن زیر سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در ایام محرم الحرام 1435 است که در این مجلس ایشان با توجه به ارتباط وثیق سوره فجر با سیدالشهداء به تفسیر این سوره اشاراتی دارند و نگاههای مختلفی از این سوره را ارائه می کنند. که نگاههای ابتلاء و وعده جریان حق و تسلیت دادن رسول خدا و مخاطبه خدا با سیدالشهداء است. متن زیر گزارشی تفصیلی از جلسه مذکور است که تقدیم میشود.

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. سوره مبارکه فجر، براساس روایاتی که داریم که از ائمه، خصوصا آقا امام صادق(ع) نقل شده، «سوره الحسین(ع)» نامیده شده است. و فرمودند: اگر مداومت بر قرائت این سوره در نوافل و فرائض داشته باشید، ثمره اش این است، که در روز قیامت همراه و هم درجه امام حسین(ع) خواهید بود.

واضح است که مقصود از این معیت، معیت قیومیه است. یعنی، اینطور نیست که ما در عرض امام حسین (ع) قرار بگیریم، زیرا این مسئله شدنی نیست و معیتی که در ادعیه هست همین معناست. مثل «اللهم اجعلنی مع الرسول سبیلا یا مع الحسین...» این معیت به معنای این است، که ما همراه آنها باشیم وقوام وجود ما به وجود آنها باشد ودر سیر الی الله با امام خودمان سالک باشیم. معیت به معنای این که ما و امام حسین (ع) در روز قیامت یک جا می نشینیم، از اوهام است. این مقام برای انبیاء اولی العزم هم شجره ممنوعه است و همچنین حق طمع در آن را ندارند. بلا تشبیه مثل این که کسی دلش بخواهد خدا بشود، یا این که با خدا همنشین بشود، یا این که هم عرض خدا بنشیند، معنی ندارد، بلکه این هوس و عین الحاد است. اگر می گوییم خدا با ماست و ما هم با خدای متعال هستیم، این معیت، معیت قیومیه است. اما سوره  فجر قرائت های مختلفی دارد و چهار یا پنج معنا برای این سوره شده است که یکی دوتای آنها را تقدیم شما می کنم:

نگاه اول به سوره / جریان ابتلاء و بندگی و رسیدن به مقام اطمینان

اما معنای اول. که معنای ظاهری آن است و با توجه به این که بلاتردید در کلمات وحی، به خصوص در قرآن، استعمال اکثر از معنا هیچ اشکالی ندارد. یعنی می شود، قرآن معانی متعددی داشته باشد و همه اراده شده باشند. اما معنی اول اینکه «والفجر* ولیال عشر* والشفع والوتر* واللیل اذا یسر* هل فی ذلک قسم الذی حجر» در این آیه، قسم به آیات حضرت حق و مواقف بندگی و تقرب خدای متعال است، قسم به سپیده، که یکی از اوقات پر برکت و پر خیر است و قسم به «شفع» و «وتر» و«لیال عشر»، لیال عشر را دهه ذیحجه، تفسیر کرده اند، که ایام خاص عبادت و بندگی خدای متعال هستند. و «شفع» به «یوم الترویه» تفسیر شده و «وتر» به روز عرفه تفسیر شده، قسم به این ایام و به این مواقع، قسم به شبی که در حال رفتن است، که شاید، ناظر به سحر شب باشد، این ها مواقف خاص عبادت و بندگی هستند که خدای متعال در این عالم برای انسان قرار داده که این ها یک ظاهری دارند و ظاهرشان همین اوقات مخصوص است و نیز باطنی دارند و این باطن درهایی هستند که از عالم ملکوت به سوی انسان، گشوده می شوند و راه غیب الهی باز می شود. مثل ماه رجب که منادی از آسمان هفتم ندا می دهد و این ایام و این لحظات عبادت، درهای غیبی از طرف حضرت حق به روی انسان ها هستند و همه چیز در عالم برای بندگی و قرب مهیاست «هل فی ذلک قسم الذی حجر»

تقسیم انسانها بر اساس جریان ابتلاء / دارایی ها معیار کرامت مبنای فراعنه

آنگاه انسان ها دو دسته هستند، یک دسته انسان هایی هستند که این دنیا را می شناسند و این مواقف را درک می کنند و از این مواقف برای قرب و بندگی استفاده می کنند، اینها کسانی هستند که به مقام نفس مطمئنه می رسند «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» این افراد در دنیا از این فرصت ها استفاده می کنند و عالم را می شناسند، که این عالم، عالم ابتلاء و امتحان است و همه آمد و شد ها، بستر امتحان انسان هستند و از این فرصت ها، چه بلای آن و چه نعمتش و خوشی ها و غصه هایش استفاده می کنند و سالک می شوند. و طبیعتا به مقام نفس مطمئنه می رسند و پایان راهشان این است که وقتی می خواهند، از این دنیا بروند، مخاطب می شوند به خطاب یا «ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» که مخاطبین اصلی به این خطاب وجود مقدس نبی اکرم (ص)و اهل بیت(ع) و به تبع آن ها شیعیانشان هستند.

و در مقابل این جمعیت، جمعیت فراعنه تاریخ و اتباع آنها هستند، که قرآن سه دسته از این اقوام را که صاحب تمدن بزرگ بودند، نام می برد، که در دنیا بودند و نتوانستند از این امکانات استفاده کنند. «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ» ای پیامبر نمی بینی که پروردگار تو با قوم عاد چه کرد؟ در یمن قبل از میلاد، قوم حضرت هود بودند، و صاحب شهر ارم، تمدنی که «لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ» که مثلی نداشتند. و قوم ثمود را نمی بینی «و ثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ» که در کوهها برای خودشان کاخی ساختند، «وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ، الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ،فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ» که البته «ذی الاوتاد» دو جور معنا شده است، یک معنایی که در روایات است، یعنی آنقدر قدرت داشت، که دشمنان خودش را به میخ می کشید. یک معنای دیگر که در قرآن است «والجبال اوتادا» کوه ها میخ های زمین هستند، این ها صاحب اوتاد بودند، یعنی برای بعد از مرگ خودشان اهرامی مثل کوه ها درست کرده بودند.

پس نگاه نمی کنی به صاحبان این تمدن با این همه جلال و جبروت که پایانشان چی شد؟ طغیان کردند و در نهایت کارشان به اکثار فساد در زمین کشید. آنگاه «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ» پروردگار تو تازیانه عذاب را بر آنها فرو آورد «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» پروردگار تو در کمین است. این فقط مربوط به فراعنه گذشته نیست بلکه فرعون امت شما هم همینطور است. قرآن، علت سقوط این افراد را استفاده نادرست از امکانات دنیا و داد وستد آن، که فقط بستر یک ابتلاء هستند؛ میداند، که این قوم ها امکانات و داد ستدها را موجب تحقیر و تکریم می دانستند.

نتیجه فرعونیت و عدم فهم معیار اکرام در عالم

اگر کسی این را درست نفهمد و معیار تحقیر و تجلیل را داشته های دنیایی بداند و به جای این که از این شرایط بهترین استفاده را بکند، آن وقت از آمدن و رفتن نعمت ها غلط استفاده می کند. و می شود «إِنَّ الإنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا» یعنی نمی تواند در هیچ یک از شرایط، استفاده درستی داشته باشد، به او چیزی میدهیم، نمی تواند استفاده کند، از او می گیریم، باز هم زمین می خورد. «الا المصلین» که در روایت فرمودند: یعنی آن هایی که پیرو امیرالمومنین(ع) هستند، که در اینجا مصلی را فرمود به کسی می گویند که اسبش پشت سر اسب اول است. پس غیر از پیروان حضرت هستند، که از سختی ها و خوشی های دنیا استفاده درست نمی کنند.

این ها هنگام روی آوردن خوشی ها و سختی ها خود را می بازند. می فرماید: «فاما الانسان اذی مبتلاه و اکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن» خدای متعال وقتی انسان را به نعمتی اکرام می کند، او خیال می کند، این کار معیار اکرام الهی است، در صورتی که این طور نیست. «و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن» همین انسان را وقتی خدای متعال مبتلا می کند، رزق را بر او تنگ می گیرد، آبرویش، مالش، امکاناتش محدود می شود، «فیقول ربی اهانن» این کار را معیار اهانت قرار می دهد، قرآن می فرماید، «کلا» اصلا اینطوری نیست، که این امکانات را معیار تجلیل و تحقیر می دانید. بلکه «بل لاتکرمون الیتیم* ولا تحاضون علی طعام المسکین» شما از این امکانات کمترین بهره را نبردید، چرا آنجایی که باید اکرام کنید، اکرام کردید؟ (البته این معنا از یتیم ظاهر قرآن است ولی یتیم، در اصطلاح قرآنی اصطلاح خاص است، گاهی به نبی اکرم(ص) و اهل بیت(ع) تفسیر شده و آن وقت معنای آیه عوض می شود)

پس شما کمترین سرمایه گذاری را در راه خدا نکردید، این آبرویی که به شما دادیم، کجا این آبرو را خرج اکرام یتیم کردید؟ چه زمانی دیگران را ترغیب بر اطعام مسکین کردید؟ نه تنها در راه دیگران از این امکانات خرج نمی کنید، بلکه «و تأکلون التراث اکلا لما» میراث دیگران را هم به سمت خودتان می کشید، و «تحبون المال حب جما» تعلق به مال پیدا می کنید.

همه فراعنه تاریخ اینطوری هستند که امکانات عالم را معیار تحقیر و تجلیل قرار می دهند و نه فقط این امکانات را در جای خودش خرج نمی کنند، بلکه همه امکانات دیگران را هم به نفع خودشان جمع می کنند، اشتباه کسی که دنیا را غلط می فهمد، همین است که خیال می کند، دنیا پایان راه است، همه تجلیل و تحقیرها همین امکانات هستند. کسی که دنیا را محدود می بیند و اینطوری تفسیر می کند، پایان راهش اینجاست. این تعریف در قرآن مکرر آمده، نکته مهمی است که قرآن وقتی متقین را توصیف می کند، مهمترین مشخصه هایی که برای آنها بیان می کند، این است: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِين* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»(بقره/2) این عنوان یکی از مهمترین مشخصه های ایمان به غیب است، مومن به غیب و راه خدا، دستش باز است، دست دهنده دارد، اگر مومن به غیب شد، آبرویش، مالش برای دیگران است.

لذا آمد محضر امام و عرض کرد: آقا ما در رکاب شما آماده ایم، چرا قیام نمی کنید؟ فرمود در محبت ما این طور شده اید که دست در جیب هم بکنید و نیازتان را بردارید، یا هنوز جیب خصوصی برای خودتان دارید؟ گفتند: آقا ما هنوز اینطور نشدیم و جیبمان مشترک نیست. فرمود: و جانتان را هم بیشتر از مالتان دوست دارید، پس نگویید جانمان را در راه  شما می دهیم. مومن بالغیب باید حتما در راه خدای متعال دهنده باشد.

در طرف مقابل هم آنهایی که اهل نفاق اند، مکذب دین و قیامت و ولایت اند قرآن می گوید اینها انفاقی ندارند. که «أریت الذی یکذب بالدین* فذلک الذی یدع الیتیم* و لایحض علی طعام مسکین»(ماعون/1) اولین شاخصه مکذبین این است که قدرت ندارد که آبرو و امکاناتش (که امکان معامله او با خداست) را در راه خدا بدهد. اگر انسان نتوانست، امکانات را از خدای متعال بگیرد و به خدا برگرداند و سد امکانات شد، هم امکانات فاسد می شوند، هم خودش سقوط می کند. پس نقطه سقوط اینها این بود که «فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن * و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه فیقول ربی اهانن» و معیار اکرام خود را داشته ها گرفتند و قرآن هم می فرماید: اصلا اینطوری نیست شما چه قابلیتی در اکرام دارید.

زهد سوار بودن بر داشته ها و نداشته ها و دیدن طریق قرب از میان همه آنها

دقیقا این نقطه مقابل اهل زهد است. می فرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في  أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في  كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير»(حدید/22) هرچه به شما می رسد، چه از بیرون و درون، قبل از این که به شما برسد، در یک  کتابی ثبت شده و براساس آن کتاب به شما داده می شود. «لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ» در روایت آمده که زهد در این آیه معنا شده است، که وقتی چیزی از شما فوت می شود، تأسف نخورید و وقتی چیزی به شما می دهند، به فرح نعمت مبتلا نشوید، چون قبلا نوشته شده است، پس آدم نباید غصه بخورد، مال من، امکانات من، دوست من، همراهان من، می روند و من نباید غصه بخورم. همچنین اگر ثروت آمد، نباید خوشحال باشم، نکته اش همین است که اگر این ها کتابت و مضبوط شده و البته براساس یک حکمتی، تقسیم می شود، پس کاری با این آمد و شدها نباید داشته باشیم، و اگر چیزی می دهند براساس یک حکمتی است، و اگر چیزی می گیرند، براساس آن حکمت است. در دنیا امکانات می دهند، راهی به سوی خداست، و اگر می گیرند،  باز یک راهی به سوی خداست.

لذا صابرین براساس روایات کسانی هستند، که اگر در امکانات، خدا را پیدا نکردند، در گرفته شدن امکانات خدای متعال را پیدا می کنند «و بشر الصابرین الذین اذا اصابکم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون»(بقره/155) و فرمود: امکان را می دهد، با آن به خدا نزدیک شوی، اگر نشدی می گیرند، و در گرفتنش خدا را پیدا کنید، زاهد آن کسی است که هم در آمدن نعمت ها متوجه خدا است و هم در رفتن نعمت ها متوجه خداست که از مقام صابر بالاتر است. و این همان بیان امیرالمومنین(ع) در روایت است که «و اعلم ان الناس ثلاثة. زاهد و صابر و راغب»(1) که راغب کاری با حلال و حرام ندارد از هر کجا زندگیش را تأمین می کند و مروت خودش را زیر پا می گذارد، اما صابر می خواهد، ولی کف نفس می کند ولی زاهد «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا و لَا يَأْسَى عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ»

این تفسیر زاهد است. زاهد غصه نمی خورد، چون می داند، پشت سر این آمد و شد امکانات و نعمت ها، یک حکمتی است و تنها با آن صاحب حکمت کار دارد، می داند، در دادن یک راهی به سوی خودش باز کرده و در گرفتن هم راه دیگری، دنبال این است، به خدای خودش برسد، کاری ندارد به او می دهند یا نمی دهند. آن روزی که مال را می دهند، آن روزی که فرزند را می دهند، کاری با مال و فرزند ندارد. این را نشانه دعوت خدا می داند، و مواظب است از نعمت به عنوان راهی به سوی خدا استفاده کند، همین راهی که در آمد نعمت است، عینا در گرفته شدن نعمت هم است، لذا صابر و زاهد در رفتن نعمت نیز خدا را پیدا می کنند. اهل زهد کسانی هستند که دنیا را دار امتحان می دانند و همچنین در نزدشان، آمد و شد دنیا،  آبرویش، مالش، جانش، عزیزانش همه چیز یکسان است و طریق قرب به خدا هستند، لذا در دنیا مشغول به او هستند یعنی «قلب مشغول بالمولی»

اما آنهایی که این را نمی فهمند، دنیا را معیار اکرام و تجلیل قرار می دهند، همه فراعنه تاریخ اشتباهشان در عالم همین است که الان هم دیده می شود، الان هم که دنیا را به توسعه یافته و توسعه نیافته یا عقب افتاده تقسیم می کنند که براساس شاخصه امکانات مادی است و نه بر اساس کرامت های باطنی. یعنی شاخص هایی که برای تحقیر و تجلیل در عالم معین می کنند، چیزی غیر از این شاخصه های مادی نیست. و همین را مبنا قرار می دهند و چون خودشان بیشتر بهره مند اند، محور عالم می شوند، «و تأکلون التراث اکلا لما» و همه میراث جهان را به سمت خودشان می کشانند.

برخورد نهایی سوره با فرعونیت و عدم فهم بندگی و ابتلاء

در ادامه می فرماید: «كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا* وَجَاء رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا* وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ » آن روزی که این بساط جمع شد، و حضرت حق و امر او آمد (که به هر تعبیری که معنا کنید) و ملائکه صف در صف حاضر شدند و جهنم را با آن مناسکش آوردند، «يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ» در آن روز انسان متذکر می شود «وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى» ولی چه فایده دارد «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي* فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ» آن روز دیگر احدی را مثل او مجازات نمی کنند و به بند نمی کشند، همچنین دیگر پشیمانی فایده ای ندارد. این ها یک طایفه هستند و یک طایفه هم «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» هستند.

پس شروع سوره با مواقف عبادت و موقعیت هایی است که در این جهان برای قربت و سلوک نهاده شده است و در ادامه سوره انسان ها را به دو دسته تقسیم می کند، انسان هایی که به استکبار و طغیان و فساد روی می آورند و جریان عالم را نمی فهمند و دسته دیگر انسان هایی که جریان عالم را می فهمند و به پیروزی و مقام اطمینان نفس  می رسند و به جنت رب راه پیدا می کنند. آنهایی که جریان دنیا را می فهمند، به مقام رضا می رسند و «راضیه مرضیه» می شوند.

نگاه دوم به سوره / جریان بندگی و مواقف رسول اکرم(ص) و برخورد فراعنه و پایان آن

احتمال دیگر در این سوره مبارکه که منافات با احتمال اول هم ندارد، این است که مخاطب این سوره وجود مقدس رسول خاتم(ص) است. حضرت رسول(ص) همان شمس حقیقی هستند که آمدند و همه عالم را روشن کردند «والشمس و ضحیها»(شمس/1) و «ضحی» هم پرتو ایشان است. ایشان همان وجود مقدسی هستند که مثل نور الهی در بیوتی تجلی کرده و همه عالم را بیت النور کرده اند و وقتی مردم وارد این بیت النور می شوند، مردان این مذکور در این آیه می شوند که «رجال لا تلهیهم تجاره ولا بیع عن ذکرالله و اقام الصلاه و ایتاء الزکاه»(نور/37) این وجود مقدس، کسی است که خدا وحی به او عطا کرده که می تواند همه عالم را به مقام لقاء الله برساند «قل انما انا بشر»(کهف/110) من کسی هستم که مثل شما در سیمای بشر متمثل شده ام با این تفاوت که «یوحی الی» به من وحی می شود، وحی بدون حجاب و بدون واسطه.

خدای متعال به پیامبرچه چیزی وحی کرده؟ «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا»(شوری/51) تکلم حضرت حق از طریق وحی به بشر یا به واسطه فرستاده، یا از وراء حجاب می باشد، مثل حضرت موسی در کوه طور. سپس می فرماید «و کذلک اوحینا روحا من امرنا» کلمه روح را به شما القاء کردیم، این کلمه روح چیست؟ «مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ» همه درجات کتاب و ایمان در این کلمه روح به شما عطا شده «وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا» همه عبادالله با این کلمه نور به سوی مقام لقاء الله ارشاد و هدایت می شوند. یعنی توحیدی خاص به نبی اکرم (ص) عطا شده که همه عالم را می تواند به مقام اخلاص برساند. بعد از آن دیگر دستور همراهی با حضرت استکه «فمن کان یرجوا لقاء ربه». اگر خواستید، از وحی من برخوردار شوید، راهش چیست؟ «فلیعمل عملا صالحا ولا یشرک بعبادة ربه احدا».

خب پس همه رسول اکرم(ص) آمده است و همه این مواقفی که در اول سوره فجر گفته شد، مواقف قرب و عبادت حضرت است. و به تبع حضرت بقیه از این مواقف می توانند استفاده کنند. حضرت باطن این مواقف اند، در روایات مکرر و به لسان های مختلف داریم، که اهل بیت باطن این مواقف اند، مانند این تعبیر امام سجاد (ع) «انا ابن مكه و مني وانا ابن زمزم و صفا»(2) باطن مکه نبی اکرم(ص) هستند. همه مواقف، مقامات نبی اکرم اند، سالکین با مقامات نبی اکرم(ص) و با منی سالک می شوند، منا با بقیه جاها چه تفاوتی دارد؟ اگر شما پیغمبر گرامی(ص) را در نظر نگیرید، هیچ تفاوتی نیست، سنگ و چوب که با هم تفاوتی نمی کنند. هر شرافتی دارند، به میزان پذیرش ولایت نبی اکرم(ص) است. لیال عشر چه تفاوتی با بقیه لیالی دارند؟ تفاوتی که دارند این است که یک بابی از نبی اکرم(ص) به روی آنها گشوده شده است.

بنابراین همه این مواقفی که در صدر سوره ها آمده، باطنش خود نبی اکرم(ص) است و کسی هم که با حقیقت این مواقف به سوی خدا رفته، وجود مقدس اند، حضرت آمده که عالم را به سمت خدا ببرد. امکاناتی هم خدا به او داده که «والفجر* ولیال عشر* والشفع والوتر* والیل اذا یسر». حضرت با این امکانات مردم را به سمت خدا می برد، یک فراعنه ای هم در برابر حضرت هستند که «کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن»(انعام/112) که تلاش می کنند که این راه را سد بکنند، همانی که حضرت در رویای صادقه مشاهده فرمودند که بنی تیم وعدی  از منبر حضرت بالا می رفتند و مردم را به قهقرا، یعنی بت پرستی بر می گردانند، فراعنه ای هم در تاریخ بودند در مقابل نبی اکرم(ص) بودند و دعوت به ولایت ایشان شده بودند. همه انبیاء در عالم ارواح، شاگرد حضرت بودند، انبیاء با نبی اکرم(ص) عهد بستند و به واسطه این میثاق بود که اولوالعزم شدند که پرچمداران حضرت و پیش قراولان ایشان در عالم دنیا هستند و نیز از روز اولی که به عالم دنیا آمدند، طبق آیات و روایات فراوان پیغمبر(ص) مویدشان بود. اینها از واضحات مذهب امامیه است که حضرت مبعوث به همه انبیاء و معلم توحید آنان در عالم ارواح بودند و انبیاء کارگزاران حضرت در عالم هستند.

خداوند خطاب به پیامبر می فرماید: فراعنه زمان تو هم سرنوشت شان همین است و در کل این سوره در جهت بیان آینده فراعنه است که مسیر دنیا را غلط فهمیدند، رو به طغیان و فساد آوردند و خدا هم شلاق عذاب را کشید که «فصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ». ای پیامبر، فرعون امت تو هم همین است و من در کمینم «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» لذا در پایان همین آیات دارد که «و جیئ یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و انی له الذکری» و در روایت فرمود «و الانسان هو الثاني» درست هم هست، زیرا «يومئذ لا يعذب عذابه احد و لا يوثق وثاقه احد» که عذاب بسیار شدیدی است. معنايي غير از اين نمی توان کرد، این آيه فقط با همين روايات و آيات معنا مي شود، که احدي را مثل او به بند نمي كشم و عذاب نمي كنم که فرعون امت رسول اکرم(ص) است. یعنی داستان فرعون تو مستثنا از فراعنه نيست. اشتباهشان يك اشتباه، پايانشان هم يك پايان، است. و اما شمای رسول اکرم(ص) در همين بستر عالم محور نفوس مطمئنه مي شويد و نفوس مطمئنه با شما رجوع مي كنند. لذا نفس مطمئنه هم به خود حضرت و هم اميرالمومنين و شيعيانشان، تفسیر شده است.

پس برخورد با فراعنه امت رسول را بیان می کند که «ان ربك لبالمرصاد» اين مرصاد چيست؟ هم در دنيا و هم در آخرت مصداق دارد، در دنيا مخصوص روز رجعت است و در آخرت هم «اذا دكت الارض دكا دكا و جاء ربك والملك صفا صفا» که این نیز از مشترکات لفظی قرآن است. یعنی دو جور معنا استفاده می شود. مثل «والیل اذی یسر» که معنای خوبش سحرگاه است و یک معنای دیگرش همان دولت فلان و فلان است که «یسری الی ظهور المهدی»(ع) است. و اینگونه استعمالاتی در روایات بسیار است و بجایی مناقشه باید روایات را تأمل کرد و فهمید، وگرنه آدم از فهم روایت محروم می شود. اگر آدم در محضر امام صادق(ع) نشست و زود اشکال کرد، حضرت سفره بیانشان را جمع می کنند و آدم از فهم محروم می شود.

پس این هم قرائت دوم از سوره که خطاب به حضرت است و در بیان هدایت حضرت که شما نگران نباشید، هدایت شما در  عالم واقع می شود و این آیات، آیاتی هستند که برای «ذی حجر» آیات بینات اند. پایان هم مخصوص نفس مطمئنه است، و پیامبر، شما پیروز هستید.

نگاه سوم سوره / جریان سیر عالم و پیروزی حق و نفوس مطمئنه بر باطل و فراعنه

قرائت سومی که در این سوره محتمل است، باز بشارت به امت حضرت می باشد و توضیح داده می شود، که شما نگران نباشید، نگاه نکنید که سقیفه پیش آمد، اینطوری به عالم نگاه نکنید، این طور نگاه نکنید که عاشورا پیش آمد و به حسب ظاهر شکستی پیش آمد. بلکه شکست نبود و جریان از فجر شروع می شود تا «یا ایتها النفس المطمئنه» این سیر کلی عالم را ببینید، این وسط جولان هایی هست، بشارت امت هست، و این یک نگاه وسیعی به ما می دهد که سیر عالم اینگونه است.

نگاه چهارم به سوره فجر / وعده ظهور و پیروزی رسول اکرم(ص)

اما نگاه بعدی، در سوره این است، که این سوره در شهادت سیدالشهداء (ع) تعزیت به نبی اکرم(ص) است، و به کیفیت دیگر باید این سوره را معنا کرد، «والفجر» در اینجا دیگر به معنی سپیده نیست، در تعبیر روایات، امام صادق (ع) فرمود: «والفجر» لقب امام زمان(ع) است، وقتی روز عاشورا، عالم ملائکه دگرگون شد و مضطرب شدند، گفتند که خدایا، سیدالشهداء اینطور مبتلاست، لذا ملائکه آرام نگرفتند تا این که امام مهدی(عج) را در آن سیمایی که ایستاده بودند و مشغول عبادت بودند به ملائکه نشان دادند و فرمودند «بهذا انتقم» لذا سوره با بشارت به امام زمان شروع می شود و تسلیت به نبی اکرم(ص) است. «و لیال عشر» هم وجود مقدس معصومین(ع) هستند که همه ذیل «لیله القدر» تفسیر می شوند. «والشفع» فرمودند، یعنی حضرت صدیقه طاهره(س) و امیرالمومنین(ع) است. «الوتر» یعنی الله تبارک و تعالی. البته نباید تعجب کرد که مثل این بشارت هایی برای رسول خدا(ص) در قرآن آمده است (مثل زمانی که رسالت او را انکار می کردند، آیه آمد که «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى  بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني  وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»(رعد/43) فرمودند : من دو تا شاهد دارم، خدای متعال و ائمه هداه معصومین هستند)

پس ای پیغمبر ما، یک فجری در انتظار این عالم است، علت این هم که از حضرت حجت، تعبیر به فجر می شود این است، وقتی که حضرت می آیند، آن شب تاریک به پایان می رسد. اما «والیل اذی یسر» در این روایت فرمود: «دوله حبتر یسری الی ظهور المهدی(ع)»(3) این دولت، رو به رفتن است و ماندگار نیست. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاء»(رعد/17) این وضع ماندگار نیست، این شب می رود و یک فجری به دنبالش می آید که درآن نور نبی اکرم(ص) و ولایت امیرالمومنین(ع) تجلی می کند، پس این فجر تجلی حقیقت توحید و نبوت و نور نبی اکرم(ص) و ولایت امیرالمومنین(ع) تجلی پیدا می کند. این همان است که «و الشمس و ضحیها و القمر اذا تلیها و النهار اذا جلیها» روزی که شمس یعنی رسول اکرم(ص) را تجلی می دهد که روز ظهور حضرت بقیه الله است. و بعد هم می گوید «و اللیل اذا یغشیها» شبی است که پرده می اندازد و این دولتی است که پرده بر ولایت امیرالمومنین می اندازد و این دولت جمع می شود و روز تجلی پیدا می کند.

پس «والفجر» تجلی نور رسول اکرم(ص) در قالب حضرت حجت است. و بعد هم «و لیال عشر» که ده امام هستند و بعد هم امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا (س) هستند و خود خدای متعال پشتوانه رسول هستند. بله فراعنه در مقابل هستند و فرعون امت هم همانها هستند که گذشت و برخورد خدا هم همین خواهد بود که در انتها وعده عذاب سنگین می دهد.

اما در این میان هم سیدالشهداء محور نفوس مطمئنه هستند و همه نفوس مطمئنه را به مقام قرب و جنت رب هدایت می کند. لذا در روایت مقصود از آیه نفس مطمئنه، سیدالشهداء و شیعیانشان است. پیغمبر ما، چه جای نگرانیست؟ همانطور که در روایات وقتی حضرت در رویای صادقه دیدند، بنی تیم و بنی عدی بر منبر حضرت بالا می روند و مردم را به کفر و قهقرا بر می گردانند، و حضرت نگران بودند، سوره قدر نازل شد، پیغمبر چرا ناراحتی؟ یک دولت هزار ماهه به آنها می دهیم، اما «لیله القدرخیر من الف شهر» فاطمه زهرا(س) را به شما می دهیم، با وجود مقدس حضرت زهرا(س) دین نبی اکرم(ص) تثبیت شدند. در کربلا هم همینطور است، درست است که سیدالشهداء به شهادت می رسند، آن هم شهادت سنگین، ولی جریان این است، که «والفجر* ولیال عشر* والشفع والوتر* واللیل اذی یسر» این دولت رفتن است و پایان این دولت، آغاز فجر نبوت شما و توحید است. و برای سیدالشهداء در این میان بساط عجیبی فراهم شده است.

نگاه آخر از سوره / خطاب به سیدالشهداء و جریان حرکت حضرت

معنای پنجم ، ممکن است آیات سوره خطاب به خود سیدالشهداء(ع) باشد. کما این که این سوره سورةالحسین(ع) است لذا از آغاز تا آخر خود امام حسین(ع) مخاطب اند. که یا اباعبدالله پیشاپیش نصرت برای شما آماده شده، وقتی قصه سیدالشهداء و شهادتشان به پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س) عرضه شد در روایاتی که ذیل آیه قرآن «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْسان»(احقاف/15) آمده است نبی  اکرم(ص) و حضرت زهرا(س) عرضه داشتند که خدایا این گونه شهید شدن سنگین است. خدای متعال هم چند چیز را در شهادت ایشان قرار دادند، که یکی از آنها استجابت دعا تحت قبه ایشان است، یعنی کسی که راه به تحت قبه ایشان پیدا کند، مقام استجابت دعا پیدا می کند. و دیگر شفاء در تربت ایشان است، که بیماری های ظاهری و باطنی را شفا می دهد. و امامت در نسل ایشان است بویژه امام زمان(عج). پس پایان این شهادت و مزد این شهادت تحقق و عصر ظهور است.

پس این سوره خطاب به خود سیدالشهداء(ع) است «والفجر* ولیال عشر *و الشفع والوتر* واللیل اذی یسر*» لذا در بعضی روایات دیده شده که  فرمودند: «شفع» یعنی نبی اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) و در بعضی روایات فاطمه زهرا (س) و امیرالمومنین (ع) نقل شده است که البته منافاتی هم ندارد، آنجایی که مخاطب نبی اکرم (ص) هستند، می شود امیرالمومنین(ع) و فاطمه زهرا(س). آنجایی که مخاطب خود سیدالشهداء هستند، «والفجر» یعنی امام زمان «ولیال عشر» ائمه هداة «والشفع و الوتر» وتر هم خدای متعال است. پس امداد از قبل آماده شده است. همه عالم شما را نصرت می دهد. و این شبها و تاریکی ها هم، دولت رفتنی است. با کار شما چیزی از این دولت نمی ماند. اما ای نفس مطمئنه هم خود حضرت است لذا از اول تا آخر با ایشان صحبت می کند و بشارت های پیروزی حضرت را میدهند. و بسم الله این سوره هم خاص می شود که با استعانت به خدا این فجر خواهد بود. پس این هم یک احتمال است که جریان درگیری سیدالشهداء با فراعنه است و پایان این درگیری در همین دنیا به فجر ختم می شود. و وعده های بلند خدا به ایشان و تهدید دنیوی و اخروی دشمنان حضرت است. السلام علیک یا اباعبدالله.

پی نوشت ها:

(1)الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 456

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 45، ص: 138

(3) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 766