نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

شهادت امام رضا(ع)، دفتر رهبری در قم/ شرح فرازهای زیارت جامعه؛ رحمت موصوله، آیة مخزونة و باب الله بودن ائمه(ع)

متن زیر سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که به تاریخ 2 دی ماه سال 93 در ایام شهادت امام رضا علیه السلام در دفتر مقام معظم رهبری در شهر مقدس قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه به تفسیر چند صفت امام از زیارت جامعه کبیره پرداختند. ایشان در ابتدا با اشاره به اینکه در هر نعمتی که به ما می رسد، ظاهرا اسبابی واسطه اند و به ما فیض می رسانند اشاره می کنند که ولی تک تک این نعمتها حامل پیام رحمت و محبت الهی هستند و ما باید توجه داشته باشیم که اسیر این واسطه ها نشویم که در اینصورت به خوف و حزن و اضطراب دچار می شویم. آن رحمتی که در وراء همه این نعمت ها است و هیچوقت از ما جدا نمی شود در وجود امام تجلی کرده است و تنها راه بقاء ما در پیوند به این رحمت باقی خداوند است. حال همین امامی که رحمت موصوله الهی است، گویا ترین آیه الهی نیز هست و اگر کسی به او رسید به حقیقت توحید راه پیدا میکند. ولی امام مانند قرآن آیه مخزونه است و دست یافتن به این آیه کار دشواری است. همینطور امام امانت محفوظه خدا است که ولایت امام، امانت الهی و امام، امین آن ولایت است. و این امانت هر کجا باشد محفوظ است و دست شیطان به او نمی رسد و اگر در دلی آمد این دل هم به احترام آن امانت از مخاطرات شیطان محفوظ می ماند. ولی امام این اسرار را بی حساب در اختیار نمی گذارد و به کسی می دهد که امین باشد و از این سر نگهداری کند. ضمنا ائمه(ع) هم باب و هم بیوت توحید هستند و اگر کسی بخواهد وارد بیوت توحید شود باید از بابش وارد شود. سپس استاد آداب ورود از این باب را با اشاره به آیه ای از قرآن شرح دادند.

تجلی رحمت فراگیر و دائمی خداوند در امام

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. در زیارت جامعه می خوانیم: «والرحمة الموصولة و الآیة المخزونة و الامانة المحفوظة و الباب المبتلی به الناس» در این بیان نورانی از امام هادی(ع) در زیارت جامعه چندین صفت برای امام(ع) نقل شده است.

یکی اینکه امام(ع) رحمت موصوله خداوند است؛ آن چه فیض به ما می رسد همه از رحمت الهی ناشی می شود اعم از رحمت عام و فراگیر خدای متعال که بزرگان از آن به رحمت رحمانیه خدای متعال تعبیر می کنند و هم رحمت خاص و نعمت هایی که برای بندگان و اولیاء الهی است که از آن تعبیر به رحمت رحیمیه می شود. هر چه به ما می رسد ناشی از رحمت خدا است، اگر خدای متعال از برکت اسماء حسنای خود به ما حیات، علم، قدرت، بقا و دوام و ... عنایت می کند واسطه در این فیض ظاهرا رحمت واسعه خدای متعال است. وقتی خداوند به بنده عطا می کند یا از سر رحمانیت و یا از سر رحیمیت اوست. بنابراین هر نعمتی به ما می رسد رشته ای است از محبت خدای متعال و پیام محبت الهی در این نعمت وجود دارد حتی اگر به ظاهر اسباب و وسائط دست اندرکار باشند و به ما خیر و فیضی می رسانند، بطور مثال خورشید می تابد، باران می بارد، زمین می رویاند، دوستان و دیگران به ما لطف و احسانی می کنند، پدر و مادر به فرزند محبتی می کند و ...، همه اینها جلوه هایی از رحمت و محبت خداوند است والا هیچ کس با ما کاری ندارد. تنها کسی که به فکر ما است، از قبل در یاد ما بوده و تا قیامت و بعد آن هم به فکر ما خواهد بود خدای متعال است و لذا به تعبیر امام سجاد(ع) مومن در همین دنیا غریب است: «ارحم فی هذه الدنیا غربتی» یک معنای غربت مومن همین است که هیچ کس در فکر او نیست الا خدای متعال. حتی اگر ما به کسی سلام می کنیم و جواب ما را می دهد در واقع خدا است که جواب ما را می دهد، «لِكُلِ‏ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ‏ سَمْعٌ‏ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيد»(1) منتهی چون عالم همه جنود پروردگار و تحت فرمان او هستند، گاهی ما اسباب را می بینیم ولی حضور حضرت حق را احساس نمی کنیم. همه رحمت هایی که به ما می رسد، حتی لطیف ترین محبت ها و رحمت ها و نعمت ها بارقه ای از رحمت خدای متعال است. اگر مادری دست محبت و نوازشی بر سر و صورت طفلش می کشد، او را اجابت می کند، او را تر و خشک می کند؛ همه محبت خداوند است در غیر این صورت مادر کاری به فرزند نداشت. قبل از اینکه این فرزند بدنیا بیاید این جلوه محبت در او نبود بعد هم وقتی این دنیا فانی می شود و دیگر نیازی به این محبت نیست این رشته قطع می شود: «يَوْمَ يَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِيهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ * وَ صَحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ * لِكلُ‏ِّ امْرِىٍ مِّنهُْمْ يَوْمَئذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ»(عبس/34-37) آن کسی که به فکر بنده است و در واقع محبت و رحمت او است که به بنده می رسد، خدای متعال است.

این رحمت الهی در قالب های مختلفی خلق می شود و به ما می رسد. گاهی در قالب محبت مادر است، گاهی در قالب محبت دوست است، گاهی در قالب رزق های ظاهری و باطنی است و .... اینها همه قالب هایی است که آن رحمت الهی در او خلق می شود و به بنده می رسد. آن کسانی که اسیر این رحمت های مخلوق و این واسطه ها هستند دو آفت برایشان پیش می آید، یکی این که وقتی از این رحمت ها و جلوه ها فاصله می گیرند مبتلا به حزن می شوند بطور مثال کسی که نشاطش را از بهار می گیرد در پاییز غصه دار است، کسی که نشاطش را از جوانی می گیرد در پیری غصه دار است. دوم این که در متن همان حادثه ها هم خوف و نگرانی و اضطراب جدا شدن از آن حادثه ها وجود دارد. کسی که دل به بهار بسته است از همان اول بهار نگران پایان بهار است. چرا که دو تحول در عالم وجود دارد، یک تحول در ما است که یک روزی بدنیا می آییم و بعد کودک می شویم و بعد مرحله نوجوانی، جوانی، میانسالی، پیری و بعد هم می رویم. یک تحول هم در عالم هست که بالاخره بهار پاییز می شود و این دو تحول موجب می شوند ما از هم جدا شویم، یا ما از بهار جدا می شویم یا بهار از ما. لذا آن کسی که دل به جلوه بهار می بندد نه فقط در پاییز غصه دار از دست دادن بهار است بلکه در متن بهار هم خوف و اضطراب جدا شدن از این محبوب را دارد.

فقط اولیاء خدا هستند که وقتی در بهار جلوه های بهار را می بینند، پشت صحنه این جلوه ها را هم می بینند. جلال و جمال الهی، حضور او، رحمت و محبت او را می بینند و سر و کارشان با رحمت خدا است نه با بهار. لذت چنین آدم هایی از بهار، لذت از حضور و جمال خداوند است لذا در بهار منتظر پاییز هستند. نه در پاییز غصه دار هستند و نه در بهار مضطرب. در بهار غرق در بهجت و منتظر پاییز هستند، در پاییز هم جلوه، حضور و رحمت دیگری را از دست حضرت حق تلقی و دریافت می کنند. این ها کسانی هستند که سر و کارشان با رحمت واسعه خدا است که این رحمت واسعه در قالب های مختلفی خلق می شود و به تعبیر بعضی از بزرگان ظهور پیدا می کند و به ما می رسد. اولیاء الهی کاری با این جلوه ها ندارند بلکه با آن حقیقتی که در وراء همه این جلوه ها هست و خودش را در این جلوه ها به ما نشان می دهد سر و کار دارند، منتظر آیات و لطف های بعدی او هستند.

تنها راه جدایی از اضطراب همین است که انسان دل به محبوبی ببندد که نه ما می توانیم از او جدا شویم و نه او از ما جدا می شود، «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم»(حدید/4) در این حالت انسان هیچ وقت مضطرب نمی شود چون با محبوب حقیقی اش همراه است و دائما از دست او می گیرد و جلوه های مختلفی از رحمت او را دریافت می کند. باید توجه داشت که این جلوه های رحمت حتی محبت مادر که لطیف ترین جلوه محبت خدا در عالم ما است، قطع شدنی هستند؛ این هم نه ماندگار بوده است و نه خواهد بود. ما حتی با این جلوه رحمت هم نباید پیوست داشته باشیم، چرا که این از ما جدا شدنیست یک موقعی بوده و یک موقعی هم نخواهد بود. ولی آنچه که از ما جدا نمی شود آن رحمت واسعه خدای متعال است «بَلْ‏ كَيْفَ‏ يَضِيقُ‏ عَلَى‏ الْمُذْنِبِينَ‏ مَا وَسِعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِك‏»(2) آن رحمت گناهکار را هم در بر گرفته و هیچوقت در تنگنا قرار نمی گیرد. آن رحمت همیشه با ما بوده و همیشه هم با ما خواهد بود.

آن رحمتی که ما دنبالش هستیم و باید دنبالش باشیم و آن رحمت موصوله که هیچ وقت از ما جدا نمی شود، در قالب های مختلفی خلق می شود ولی خود آن رحمت، واسعه و فراگیر و دائمی است؛ آن رحمت در وجود امام تجلی کرده است. امام رحمت موصوله خداست که هیچ وقت از ما جدا نمی شود. لذا ما هم مامور هستیم به او پیوند بخوریم و نه فقط خودمان بلکه همه هستی مان را به آن پیوند بزنیم تا رمز تفدیه: «بأبی أنت و أمی و نفسی و أهلی و مالی و أسرتی». همه بقاء ما در پیوند به این رحمت باقی خداست، امام «وجه الله الباقی» است، این وجهیست که فنا پذیر نیست. اگر کسی به امام پیوند خورد و فانی در او شد و فدای او شد، در اینصورت او هم باقی می ماند، تنها راه بقاء ما این است. ائمه علیهم السلام «شهداء دار الفناء و شفعاء دار البقاء» هستند، کارشان این است که دست ما را بگیرند و از دار الفنا به دار البقا ببرند، شفیع دار البقا هستند. هر چیزی از دارائیهای ما اگر به امام پیوند بخورد باقی و ماندگار می شود و هر چیزی که به امام پیوند نخورد فانی است. امام آن رحمت موصوله و واسعه الهی است که در همه عوالم قبل از دنیا در عالم رحم، در دنیا، برزخ و قیامت با ما هست. ما هستیم که یا به او پیوند می خوریم یا نمی خوریم. مثل خدای متعال «و هو معکم اینما کنتم» اما معنای اینکه خدا با ما است این نیست که ما هم با خدا هستیم. ممکن است بنده ای از خدا دور باشد و بین بنده و خدا حجاب باشد. گرچه خدای متعال حجاب ندارد: «أَنَّكَ‏ لَا تَحْتَجِبُ‏ عَنْ‏ خَلْقِكَ‏ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَك‏»(3) ولی بنده حجاب دارد. عمل حجاب من است نه حجاب خدای متعال، چیزی حجاب او نیست. اعمال من هستند که من را از او دور می کنند و نمی گذارند من حضور، رحمت و احاطه او را درک کنم. کسی که در حجاب است از دست اسباب می گیرد، از سینه اسباب می نوشد و لذا وابسته به اسباب می شود. عالم، مادر و رحم او می شود، رحمی که از او می نوشد و از او تغذیه می کند؛ چنین آدمی فرزند دنیا می شود. ولی اگر از دنیا بزرگ تر شد و فقط از دست خدای متعال گرفت این از فرزندی دنیا بیرون می آید و دیگر ابن الدنیا و ابن الوقت نیست. آن چه به ما گفتند همین است که امام آن رحمت موصوله الهی است که ما باید سعی کنیم به او پیوند بخوریم و همه امکانات خودمان را به امام پیوند بزنیم تا مرز تفدیه یعنی همه وجود خودمان را فدای او بکنیم و البته این بقای ما در فداکاری بر امام هست و امام محتاج به فداکاری ما نیست.

گاهی ائمه علیهم السلام طوری با ما حرف می زنند که گویا به ما نیاز دارند، خدای متعال هم گاهی با ما این طور حرف می زند. باید توجه داشته باشیم که این گونه صحبتها در واقع برای هدایت ما است. بطور مثال خدای متعال در قرآن می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ»(محمد/7) اگر خدا را یاری کنید خدا شما را یاری می کند، آیا واقعا خدا محتاج به کمک ما است؟! در حالیکه «و لله جنود السماوات و الارض» جنود آسمانها و زمین در اختیار او است. حقیقت این است که این تعبیری که خدای متعال می کند برای تربیت ما است. امام هم همین طور است. امام محتاج به این نیست که ما فدای او شویم، محتاج به یاری ما نیست. سید الشهدایی که شب عاشورا به ظهیر و حبیب هم می گوید بروید، فردا بعد از ظهر جلوی لشگر دشمن صدا می زند: «هل من ناصر ینصرنی». کسی که به حبیب می گوید برو چه احتیاجی به اینها دارد؟ آیا جز این است که می خواهد دست اینها را بگیرد؟ اگر کسی به مرحله ارتباط با این رحمت موصوله حضرت حق رسید در دامن رحمت قرار می گیرد و جزو اولیا خدا می شود که « أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»(یونس/62) و هر کسی هم به این رحمت موصوله پیوند نخورد حتما دچار حزن و دچار خوف است. در دل نعمت ها، خوف فراق نعمت ها و در جدایی نعمتها، حزن جدایی آنها را دارد.

کسی که به آن رحمت موصوله پیوند خورده، می داند این رحمت قطع شدنی نیست و لا منتهی است. همه عذابها بخاطر جدایی از این رحمت است و به همین علت است که بزرگترین گناه قطع شدن از امام است. لذا آن کسانی که از امام جدا می شوند دیگر هیچ چیزی دستگیرشان نیست حتی قرآن که کتاب خدا است آنها را اضلال می کند، «وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ * الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ»(بقره/26-27) خدای متعال با این قرآن فقط یک دسته را اضلال می کند آن هم فاسقین هستند. فاسق آن کسی است که عهد خدا را بعد از استحکامی که داشته می شکند و رشته ای را که خدا فرموده با آن رشته گره بخورید قطع می کند. کسیکه از امام می برد، فاسق است. فسق بریدن از امام است، فسق شکستن عهد ولایت امام است. لذا فاسق آن کسی است که از امام بریده است. کسی که گناه می کند فاسق نیست، به تعبیر روایت فاسق العمل است. فاسق آن کسیست که عهدش را با امام بریده و رشته امام را قطع کرده است که از اعظم و کبائر گناهان است.

حتی در روایات اگر به ما می گویند رحم را قطع نکنید و قطع رحم گناه کبیره است، فرمود چون رشته ای از رحمانیت خدا در اوست و رشته ای از محبت خدا از طریق ارحام به ما می رسد. علت اینکه می گویند از مومن نبرید اگر بریدید رابطه تان با ولایت ما قطع می شود اینست که هر مومنی حامل رشته ای از ولایت خداست. اگر کسی آن رشته از ولایت امام را قطع کرد در واقع از امام بریده است. در روایت معلی بن خنیس اینطور آمده: حضرت فرمودند که حقوق اخوت زیاد است اگر بگویم یک موقع عمل نمی کنید، عرض کرد به خدا توکل می کنم. سپس حضرت حقوق اخوت را بیان کردند و بعد فرمودند اگر این حقوق را رعایت کردی رشته ولایتت را وصل کردی و پیوند بین دو رشته ایجاد می شود چون مؤمن حامل رشته ای از ولایت خدا و ولایت امام است و به همین علت به ما می گویند به مومن گره بخورید، مومن را رد نکنید اگر رد کردید ولایت ما از شما قطع می شود یعنی با رد کردن مؤمن آن رشته ولایتی که باید از طریق مومن به شما می رسید این رشته را قطع می کنید.

امام، آیه ای در خزانه غیب الهی

حال همین امامی که رحمت موصوله است، «و الایة المخزونة» نیز هست یعنی امام آیه خداوند است. در روایات مکرر آیات الهی به ائمه تفسیر شده است و هیچ آیه ای از امام گویاتر نیست. اصلا دوئیتی در بین نیست: «من عرفکم فقد عرف الله، من احبکم فقد احب الله» در واقع امام آن آیه ای است که اگر کسی به او رسید به حقیقت توحید راه پیدا می کند، همه معارف الهی در وجود امام خلاصه می شود. ولی این آیه مانند قرآن آیه مخزونه است، قرآن سراسر آیات است. «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ»(حشر/21) اگر یک آیه قرآن بر قلب انسان ظهور پیدا کند برای خشوع قلب، تجلی همین یک آیه کافی است و این قرآن کاملا هم واضح است، «بل هو آیات بینات» هیچ ابهامی در این قرآن نیست. اگر کسی به قرآن رسید و به حقیقت قرآن راه پیدا کرد به خدای متعال می رسد. معنای این روایت که می فرماید درجات بهشت اندازه درجات آیات قرآن است نیز همین است. به هر اندازه ای که آیات قرآن در انسان محقق می شود به همان اندازه درجات قرب و توحید برایش حاصل می شود. ولی نکته اینجاست که این آیات در دسترس نیستند، می فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ * فىِ كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/77-79) در یک کتابی است که این کتاب کنان و حجاب دارد و تا کسی مطهر نشود نمی تواند حقیقت قرآن را مس کند و از باطن قرآن بهره مند نمی شود. «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في‏ صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(عنکبوت/49) در این آیه، کنان و حجاب قرآن توضیح داده شده است. قرآن در کتاب مکنون است یعنی در سینه امام است. همانطور که قرآن سراسر نور است « الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ»(ابراهیم/1) و اگر کسی به قرآن رسید به وادی نور راه پیدا کرده است، امام هم همین طور است. امام آیه خدا است ولی «والآیة المخزونة»، امام در خزانه غیب الهی است. دست یافتن به این آیه آسان نیست، راه یافتن به امام و با امام به سوی خدای متعال حرکت کردن کار دشواری است. باید انسان به آن خزانه غیب الهی راه پیدا کند تا به سر امامت برسد.

امام، امین الله/ ولایت امام، امانت محفوظ الهی

 «و الامانة المحفوظة» امام امانت محفوظه خداوند است، ولایت امام امانت الهی است و امام خودش امین آن ولایت است. اصلا شاید معنی امین الله همین است، «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها»(احزاب/72) امام حامل آن امانت الهی است و امین خدا در آن امانت هم هست و این امانت از هر گونه دست بردی محفوظ است و هرکجا باشد دست شیطان به آن نمی رسد. ولایت امام امانت خداست و امانت محفوظه است یعنی هرکجا باشد دور از خطر است و حتی اگر در دلی این امانت آمد نه فقط این امانت محفوظ است بلکه این دل هم به احترام آن امانت محفوظ می شود. خدای متعال مومن را به احترام آن نور ایمان و نور ولایت و امانتی که در وجودش هست، از مخاطرات شیطان حفظ می کند و نمی گذارد دست شیطان به او برسد. ولایت امام امانت محفوظه خدا است یعنی در حفظ الهی است. ولی امانتی است که به هر کسی نمی دهند یک امانت محفوظه است و دست هر کسی به آن نمی رسد. این است که حضرت فرمود: «علمنا صعب مستصعب» علم ما صعب مستصعب است، «امرنا صعب مستصعب» هم ولایت ما و هم کلام ما صعب مستصعب است و دست هر کسی به علم ما نمی رسد، «لَا يَحْتَمِلُهُ‏ إِلَّا مَلَكٌ‏ مُقَرَّبٌ‏ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان‏»(4) در بعضی روایت دارد «او مدینة الحصینة» خدای متعال تا قلب آماده ای پیدا نکند این امانت را در اختیار آن قلب قرار نمی دهد، کلام امام اینطور است لذا ائمه(ع) هیچ وقت علومشان را بی حساب در اختیار کسی قرار نمی دهند. اگرامام در این مجلس صحبت کند به هر کسی به اندازه لیاقت خودش می دهد، بین ما و امام وکلام امام گاهی صدها و هزارها حجاب است. یک کلام هست اما از حجاب های متفاوتی می گذرد لذا فهم ها مختلف است. سلمان ممکن است کلام امیرالمومنین را بدون حجاب دریافت کند، اما آن نوری که از امام ساطع می شود، «کلامکم نور» از قالبهایی می گذرد و به دیگران می رسد و آن ها به اندازه ای که از حجب عبور می کند بهره ای دارند؛ بعضی ها هم اصلا بهره ای نمی برند «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُورا»(اسراء/45) حضرت وقتی قرآن می خوانند، بین ایشان و آنهایی که ایمان به آخرت ندارند حجاب پنهانی است. حجابی است که دیده نمی شود ولی وجود دارد وهیچ نوری از نور قرآن به آن ها نمی رسد و نمی توانند بهره مند شوند. ولایت امام و علم امام همه امانت محفوظه هستند و هم خدای متعال و هم خود امام این امانت را به حساب خرج می کنند. در روایات اصل این امانت، امانتی است دست این امام و جز به غیر امام بعدی تحویل نمی دهند و در امر امامت هم احدی جز خدای متعال تصمیم نمیگیرد. عرض کرد شما هم دخالتی دارید؟ فرمود نه هیچ ربطی به ما ندارد. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها»(نساء/58) این ظاهرش تکلیف برگرداندن امانت است، حضرت فرمودند مخاطب این آیه ما هستیم. این امانت، امانت ولایت است ما مکلف هستیم به امام دیگر بدهیم و خودمان هم هیچ دخالتی نداریم که چه کسی امام باشد. هر که را خدا فرمود ما امانت را تحویل او می دهیم. این اصل امانت است، اما فروع این امانت هم همینطور است این علم و این ولایت به هر کسی داده نمی شود. امانت الهی است و به اندازه ای که انسان امین شود از آن امانت به او می دهند. کما اینکه خدای متعال اصل این امانت را که به امام می دهد، نسبت به این امانت امین است، «السلام علیک یا امین الله فی أرضه». چون اسرار الهی در آن هست، اگر کسی به ولایت رسید به هر اندازه ای که برسد مقام اسم اعظم است قدرت کن فیکون پیدا می کند. این اسرار را به هر کسی نمی دهند.

شخصی آمد محضر امام با اصرار از امام درخواست اسم اعظم میکرد، حضرت فرمودند نمی شود، باز اصرار کرد، حضرت فرمودند حالا برو فلان جا بیرون شهر بعد آنچه دیدی بیا به ما بگو. غروب آمد حضرت فرمودند چه دیدی؟ گفت پل باریکی بود یک پیرمرد نورانی هیزم ها را از بیابان جمع کرده بود روی دوشش و می آمد، یک جوان گردن فرازی سوار بر اسب تازیانه را کشید و این پیرمرد را انداخت. پیرمرد زمین خورد بارش ریخت و مجروح شد جوان هم راه خودش را گرفت و رفت. حضرت فرمودند اگر تو اسم اعظم داشتی چه می کردی؟ گفت این جوان را ادب می کردم. حضرت فرمود این پیر مردی که دیدی از دوستان ما است و اسم اعظم را هم به او دادیم. اگربنا بود این استفاده ها از اسم اعظم شود به کسی نمی دادند. این است که عنوان بصری وقتی آمد محضر امام صادق(ع) گفت آمدم علم یاد بگیرم، حضرت فرمودند می فهمم چه می خواهی «العلم نور» دنبال قیل و قال و سر وصدا نیستی بلکه دنبال حقیقت علم هستی، «العلم إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه‏»(5) از آن اسرار می خواهی که خدای متعال به اهلش می دهد و در قلب آنها جاری می کند برای هدایت. درست است هم دنبال چیز خوبی هستی و هم آدرس را درست آمدی، ولی برو اول عبد بشو، اول از قیل و قال و نزاع و جدال و مراء خارج بشو بعد بیا. فرمودند عبودیت سه رکن است خودت را مالک نبینی، تدبیر خود نکنی، همه اشتغالت به امر و نهی خدا باشد، تفویض کنی و از جدال و مراء راحت شوی. وقتی فارغ شدی بیا به تو علم می دهیم والا اگر بخواهی علم را خرج خودت کنی و خودت را مالک این اسرار ببینی علم داده نمی شود. وقتی که خودت را مالک ندیدی، امانت دیدی و آن طوری که خدا گفت خرج کن خرج کردی، ما این امانت خدا را به تو می دهیم. ولی تا وقتی امانت های کوچک را ملک خودت می بینی و با آنها گردن فرازی می کنی نمی شود این سر را که امانت خدا است به شما داد. برو عبد بشو بیا ما هستیم. برو متقی بشو «و العاقبة للمتقین» فرمود عاقبت یعنی ولایت ما، «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين»(قصص/83) فرمود اگر عبد شدی دیگر دنبال برتری جویی و فساد نیستی. «و تلک الدار الاخرة» آن دار الاخره برای آن هایی است که دنبال فساد و برتری جویی نیستند و عاقبت برای متقین است. حضرت فرمود این اولین درجه تقوی است «ذاک اول الدرجة التقی» بعد بیا به تو علم میدهیم. در روایت فرمود «تلک الدار الاخرة» ولایت ما است که با تلک با اشاره به دور به اعتبار تعظیمش اشاره شده است. یعنی خود ما برای مومن هستیم، ولایت ما مخصوص متقین است اگر شما متقی شوید و دنبال برتری جویی و فساد نباشید ما ولایتمان را به شما می دهیم. بعد حضرت فرمود اگر دلت می خواهد بند کفشت هم از بند کفش رفیقت بهتر باشد این تقوایی که لازمه این دار الاخره است را تحصیل نکرده ای حتی اگر این اندازه هم برتری جویی در وجودت باشد. ولی اگر از برتری جویی و علو فارغ شدی و دنبال فساد نبودی در اینصورت ولایت ما برای شما است بیایید ما به شما میدهیم. حضرت فرمود «والعاقبة للمتقین» عاقبت هم یعنی ولایت ما، «نحن فی المتقین» خودمان، ولایت و همه چیزمان متعلق به متقین است. پس ولایت امام امانت محفوظه است، امانتی است که سر الهی است و اگر کسی دستش به آنجا رسید خودش هم در پرتو آن امانت محفوظ می شود ولی این امانت را به کسی می دهند که امین باشد. از این جهت فرمود: «ان أمرنا صعب مستصعب» این امانت را به هر کسی نمی شود داد. به همین علت امیرالمومنین می فرمود: «إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ‏ إِلَى‏ صَدْرِهِ‏ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَة»(6)

در روایت از به حضرت عرض کرد آقا جد شما دستشان باز بود به تعبیر ما از شما سخاوتمندانه تر برخورد می کردند، از علوم به اسرار، علم بلایا و منایا، مرگ و میرها و حوادث به اصحابشان می گفتند، شما به ما نمی گویید؛ حضرت فرمودند آن باب بسته شد. دو جور در روایت آمده گاهی فرمودند که آنها اوکیه داشتند ولی شما سر نگه دار نیستید. بعد حضرت فرمودند من تا بحال چه چیزی به تو گفتم و تو نرفتی به دیگران بگویی. ولی ائمه(ع) برای این که ما را احترام کنند در یک قالب زیبایی فرمودند علت این که برخی حرفهای ما را می گویند اینست که چون خیلی شیرین است دیگر دهانش شیرین شده است و نمی تواند از شیرینی عسل نگوید. عسل خورده نمی تواند نگوید، کسی که خورد دهانش باز می شود ولی در اینصورت دیگر به چنین کسی سر بعدی را نمی دهند. این لطف ائمه(ع) است با این تعبیر بیان کردند که سر امام را نباید گفت. اگر کسی اسرار را بگوید که دیگر سر نیست. لذا امام امین خدا است اسرار را یک جایی می گویند که این سر نگهداری شود، این امانت امانت محفوظه است. می شود به ولایت امام رسید اما امانت دار الحفاظ است و در دست هر کسی نیست. باید عبد ممتحن شد ما که ملک مقرب نیستیم نبی مرسل هم نیستیم اگر کسی عبد ممتحن شد این سر امامت و امانت ولایت به اندازه ممکن داده می شود با توجه به اینکه این اسرار درجاتی دارند. البته به همه دوستان اهل بیت داده شده است و همه محرم اسرارند ولی گاهی امثال بنده قدر این نعمت و این اسراری که به ما عطا شده است را نمی دانیم.

تواضع در مقابل ابواب توحید، طریق ورود به وادی توحید

«و الباب المبتلی به الناس» ائمه(ع) آن باب اللهی هستند که همه مردم مبتلا هستند. کلید آن سه فصل قبلی اینجا است. امام باب الله است ذیل این آیه شریفه «و ادخل البیوت من ابوابها»(بقره/189) اگر می خواهید وارد خانه ها بشوید از درها وارد شوید. وجود مقدس امیرالمومنین(ع) فرمودند: «نَحْنُ الْبُيُوتُ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُؤْتَى مِنْ‏أَبْوَابِهَا وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ بَيْتُهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ يأتينا وَ آمَنَ بِوَلَايَتِنَا فَقَدْ أَتَى الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَ مَنْ‏ خَالَفَنَا وَ فَضَّلَ‏ عَلَيْنَا غَيْرَنَا فَقَدْ أَتَى الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا»(7) یعنی ما آن خانه هایی هستیم که خدای متعال دستور داده است اولا وارد این خانه ها شوید ثانیا از دربش هم وارد شوید. بعد حضرت این جمله را تفسیر فرمودند که ما هم بیوت الله هستیم یعنی خانه هایی که توحید در آنجا نازل شده است، «بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه» ما هستیم. هم بیوت الهی هستیم و هم ابوابیم. اگر کسی بخواهد وارد وادی توحید شود باید از بابش وارد بشود که ما هستیم. در زیارات مختلف داریم که امام باب توحید است، «ابواب توحید الله» ظاهرا در زیارت جامعه ائمة المومنین این تعبیر آمده است، «ابواب توحیدک» درهای توحید از وادی ولایت امام گشوده می شود. اگر کسی بخواهد به توحید برسد از بابش باید وارد شود.

بعد حضرت توضیح دادند: اگر کسی اقرار به ولایت ما بکند و با ما بیعت بکند، بیوت توحید را از بابش وارد شده است؛ و کسی که دیگری را بر ما ترجیح می دهد در واقع از بیراهه می خواهد وارد این خانه شود. باب الله به خانه امیرالمومنین گشوده می شود و اگر کسی بیعت کرد از این در وارد وادی توحید می شود، ولی اگر کسی بیعت نکرد، اقرار و خشوع نکرد در واقع از بیراهه می خواهد وارد وادی توحید بشود در حالیکه از بیراهه راهی نیست و نمی شود وارد وادی توحید شد. لذا امام هم باب است، هم بیت است. فرمود هم باب توحید هستیم و هم بیت توحید. پس ائمه(ع) ابوابی هستند که درهای توحید از وادی ولایت ایشان گشوده می شود و اگر کسی بخواهد به خدای متعال برسد و به رحمت الهی، به معرفت الهی، به محبت الهی و به ولایت الهی راه پیدا کند و آن سر و امانت در او محقق شود و در ظرف خودش جزو اولیا خدا بشود، باید از این باب وارد شود. فرمود ما باب توحید و بیوت توحید هستیم، «و ادخل البیوت من ابوابها» کیفیت وارد شدن به این خانه هم در آیه دیگر قرآن توضیح داده شده است: « وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّة»(بقره/58) پس بیوت توحید را از بابش باید وارد شد، و ورود از این باب هم آداب دارد. ظاهر آیه راجع به بنی اسرائیل است، به ایشان گفتند از این در وارد شهر شوید در حال سجده و تواضع و در همین حال از خدای متعال تقاضا کنید که حطة، گناهانتان را پاک کند. در همین آیه هم در تفسیر امام حسن عسگری(ع) آمده که حضرت فرمودند اسامی نبی اکرم و امیرالمومنین و اهل بیت در دروازه آن شهر نوشته شده بود که همه مامور بودند سجده کنان وارد شوند، این تواضع در مقابل آنها است. البته این بیان امام حسن عسگری(ع) باطنی دارد. بعد ائمه(ع) مکرر فرموده اند: «نحن باب حطتکم» آن باب حطه ای که اگر از آن باب، «سجدا» وارد شدید، پاک می شوید و همه گناهانتان بخشیده می شود ما اهل بیت هستیم. فرمود از وادی ولایت ما وارد شوید و از خدا بخواهید که به برکت ولایت ما شما را پاک کند، «نغفر لکم خطایاکم و سنزید المحسنین» پس ائمه(ع) ابواب توحید هستند اگر کسی بخواهد وارد وادی توحید شود باید خاشعانه، متواضعانه همان طوری که ملائکه در مقابل حضرت آدم سجده کردند، (چون یک تجلی از امیرالمومنین(ع) در ایشان بود) در مقابل خود امیرالمومنین سجده کند. ضمن اینکه این سجده، سجده عبادت هم نیست. امیرالمومنین فرمودند سجده ملائکه، تواضع در مقابل آدم و عبادت حضرت حق بود. طریق ورود به وادی توحید هم تواضع در مقابل ابواب توحید است، با تواضع در مقابل آن هایی که ابواب توحید هستند و درهای توحید به سوی خانه های آنها گشوده می شود، می توان وارد بیت توحید و وارد توحید شد. این تواضع و خشوع محض یعنی همان سجده ای که ملائکه کردند و به این وسیله انانیت و استکبار از ایشان دور شد. ما هم با تمام وجود باید در مقابل امام تواضع کنیم. اینکه امام فرمودند کسی که اقرار به ولایت ما بکند در واقع از ابواب و درها وارد شده است، این اقرار یعنی پذیرش، تسلیم و خشوع. راه ورود به بیت التوحید این است که از بابش وارد شویم و راه ورود به این باب هم اینست که سجدا وارد شویم یعنی با تواضع و خشوع کامل. اگر کسی وارد شد آن وقت وارد بیت التوحید می شود و انوار را مشاهده می کند. این بیت، بیت النور است: «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه» اگر وارد این بیت شدیم، سراسر نور است و مشاهده انوار ائمه واقع می شود.

آن وقت اگر اهل این بیت شدید این بیت در بندهایی دارد و هر دربندش بابی دارد، باید در مقابل آن باب متناسب با آن مقام خضوع کرد؛ بعد درب بعدی باز می شود و این طور است که انسان به آن امانت محفوظه و به آن آیه مخزونه الهی می رسد. انسان اگر بخواهد به آیه مخزونه برسد باید از این باب سجدا وارد شود درهای آن آیات الهی برش گشوده می شود. امام آیه مخزونه است انسان اگر به امام رسید به حقیقت توحید می رسد. «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة»(8) آیه ای اعظم از امیرالمومنین نیست که انسان خدا را در آن آیه بشناسد ولی آن آیه، آیه مخزونه است. باید از این باب سجدا و متواضعانه وارد شد بعد اگر وارد شدیم قدم به قدم پیش می رویم و هر قدمی که بر می داریم حجابی از امیرالمومنین و ولایتش برداشته می شود تا جایی که انسان می شود سلمان؛ آن وقت می شود امیرالمومنین را در سیمای حقیقیشان دید. اگر کسی امیرالمومنین را در سیمای حقیقی خودش دید دیگر به آن رحمت موصوله خدا رسیده است و همه جا در متن این رحمت است که امام رحمت موصوله خداوند است. در غیر اینصورت رحمت را از دست امام می گیرد ولی امام را نمی بیند کما اینکه ما از دست خدا می گیریم و خدا را نمی بینیم. همه را حاضر می بینیم و خدای متعال را غایب. امام هم همین طور است، امام رحمت موصوله خداوند است انسان رحمت خدا را مرتب می چشد ولی از دست امام نمی گیرد. اگر انسان از این باب سجدا و متواضعانه وارد شد، کم کم حجاب ها کنار می رود و هم آن امانت را به ما می دهند و هم آن باب بروی ما گشوده می شود. در اینصورت آیه مخزونه الهی برای ما مکشوف می شود و بعد هم به آن رحمت موصوله می رسیم و غرق در رحمت می شویم. همیشه غرق در رحمت واسعه الهی که متجسد در وجود امام هست و در قالب امام آفریده شده هستیم. اگر کسی به اینجا رسید می شود جزو اولیا خدا که «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»، غرق در دریا است، خوف از جدایی نیست، هیچ حزن و هیچ ترسی نیست. همه خوفهای ما برای این است که به اسباب تکیه می کنیم آنها شکننده هستند و مستحق خوف هستند. وقتی به سرچشمه رسیدی و تکیه گاه اصلی پیدا شد، انسان به امام وصل شد دیگر خوفی نیست. قبل از اتصال به امام همه اش خوف است ولی وقتی انسان به امام رسید خوف انسان برداشته می شود، حزن انسان هم برداشته می شود. چون هیچ چیزی از دست نمی رود دائم در متن دریا و در رحمت واسعه الهی است.

پی نوشت ها:

(1) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 801

(2) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 585

(3) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 583

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 22

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏1، ص: 225

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 496

(7) تفسير فرات الكوفي، ص: 142

(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1