نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

جلسه پانزدهم شرح کتاب الحجه کافی/ حقیقت صلاح و فساد در داستان حضرت شعیب و مسئله نقص در مکیال و میزان

متن زیر تقریر جلسه پانزدهم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 11 آذر ماه 99 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث بحث صلاح و فساد اشاره می کنند که در آیات سوره مبارکه هود بحث داستان شعیب بیان شده است که با بهم خوردن میزان و مکیال ها در این قوم فساد برپا شده است. دستور اصلی نبی آنها توحید است و تغییر در موازین زاییده همین شرک اینهاست. در واقع الوهیت است که سبب موازین می شود و کسانیکه موازین را از خدا جدا می کنند قواعد الوهیت خودشان را به میزان تبدیل می کنند...

آیات داستان جناب شعیب و بحث نقص در میزان

بحث در تبیین حقیقت دلالت بر مصالح و مفاسد بود که در روایت هشام بن حکم حضرت به عنوان ماموریت انبیاء بیان کردند. عرض شد که این مصالح و مفاسد نه امر عرفی است و نه امری عقلائی؛ به این معنی که خود انسان ها دور هم جمع شوند و مصالح و مفاسد خود را تنظیم کنند. بلکه این مصالح و مفاسد ولو همه مصالح دنیا و آخرت انسان را دربرمی گیرد ولی این نیاز به یک مدار دارد که با آن این مصلحت و مفسده تعریف شود؛ این مدار، حقیقت توحید است و انبیاء آمده اند ما را به تناسبات بندگی و دوری از شرک دعوت کنند. و در قدم بعد هم این مصلحت به ولایت اولیاء حق و فروعات آن تعریف می شود که همان حقیقت توحید در مقام تحقق است. مفسده هم در طرف مقابل به اولیاء طاغوت و مناسبات آنها برگشت می کند.

در ادامه، بحث در آیات سوره مبارکه هود واقع شد که در این آیات بحث فساد را به خروج از موازین توضیح داده است. فرمود: «وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيطٍ * وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ»(هود/84-85) در این آیات که جریان قوم جناب شعیب است مسئله نقص در میزان و مکیال مطرح شده است.

قبل از تبیین این بحث باید توجه کرد اینکه در این آیات مدار دیگری برای فساد و صلاح مطرح می شود، در واقع تعین همان ملاک بندگی و شرک و نیز ولایت حق و باطل است. همانطور که ولایت حقه به محیط توحید برگشت می کرد، این موازین حق هم به همین دستگاه ولایت حقه برگشت می کند. اینطور نیست که چند ملاک برای صلاح و فساد باشد که یکی توحید و تناسبات آن و دیگری رعایت موازین عدل و حق باشد. بلکه این تعین همان حقیقت است.

اما در دلالت این آیات عرض شد که اصل دعوت جناب شعیب دعوت به اخلاص در مقام بندگی است. فرمود: «يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ» ریشه صلاح همین جاست. خدایی در این عالم هست که وظیفه ما تاله به الوهیت اوست و معنای بندگی همین است. بعد فرمودند: «وَلاتَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ» یعنی در مکیال و میزان نقصان ایجاد نکنید. ظاهر ابتدایی این آیات تخلف اقتصادی در کیل و وزن در امور مکیل و موزون بوده است. این قوم مشکل و گناه بزرگی که داشتند در این مسئله بوده است. هر قومی مشکلات خاص خودشان را دارند و پیامبران آنها در صدد اصلاح همان عیوب بر محور توحید بودند.

در ادامه فرمود: «إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ» در معنی این عبارت قرآن احتمالاتی هست. احتمال اول این است که به معنای «رویت فی الخیر» است که مقصود این است که شما امکانات خوبی دارید از جمله ثروت مادی و بلکه عقل و درایت دارید و انسان عاقلی که همه چیز دارد که بت پرستی و نقصان در میزان ایجاد نمی کند و احتیاجی به این کارها ندارد. احتمال دوم «رویه الخیر» است یعنی من به نظر خیر به شما نگاه می کنم و خیر شما را می خواهم.

بعد می فرماید: «وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيطٍ» یعنی من نگران شما هستم که شما مشمول عذاب آن روز محیط و فراگیر شوید. «یوم محیط» معنایش این است که روزی است که شما را فرا می گیرد و نمی توانید از آن خلاص شوید. نیز محتمل است که معنای روز محیط این باشد که این روز شامل و فراگیر بر شما است و حیات آخرت همین الان هم شما را فراگرفته است. احتمال دیگری هم هست که محیط صفت برای عذاب باشد یعنی این عذاب بر شما فراگیر شود. یعنی این کارهایی که می کنید سبب کثرت فساد و احاطه عذاب بر شما شود. به تعبیر دیگر تخلف از کیل و وزن ها فسادی است که به یک عذاب فراگیر منتهی می شود.

تبیین معنای نقص در میزان و مکیال

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان فرمودند این عبارت نقص در مکیال و میزان، مجاز عقلی است زیرا نقص که به خود مکیال و میزان تعلق نمی گیرد بلکه به جنسی که درون آن کشیده می شود، نقصان وارد می شود. یعنی جنسی که در ترازو می گذارید، کم نکنید و به میزان درست به طرف مقابل تحویل دهید.

بنظر ما این حرف تمام نیست. توضیح اینکه برای کم گذاشتن حقوق مردم دو جور ممکن است عمل شود. یک کار این است که ترازو مشکلی ندارد و انسان چیزی که حق دیگری است و می خواهد در ترازو بگذارد این را کم می کند و مثلا بجای یک کیلو، جنس کمتری در کفه قرار می دهد. اما تخلف پیچیده تر، نقصان ایجاد کردن در خود ترازو و پیمانه است. یعنی کاری می کنید که این ترازو هرچه وزن کند به نفع شما تمام شود. یعنی گاهی میزان عدل است ولی توزین عادلانه نیست. گاهی خود میزان از نسبت عدل خارج شده است. و ظاهر آیه نقص در خود میزان است و این دیگر مجاز نخواهد بود.

امروز همین اتفاق در عالم می افتد و مستکبرین عالم، موازین و ترازوها را طوری تنظیم می کنند که حقوق و اموال دیگران ارزش خاصی ندارد ولی دارایی های آنها ارزش مند جلوه می کند. و روشن است این بحث صرفاً در مورد مکیل و موزون مصطلح نیست بلکه در نظام تجارت و روابط اقتصادی امروز همین بساط است. کالاهای آنها ارزشمند و منابع طبیعی کشورهای بقول خودشان عقب افتاده، بی ارزش است و با ثمن بخس از آنها گرفته و جنس های خود را چندین برابر به خود آنها می فروشند. به تعبیر دیگر یک نظام تجارتی در عالم برپا می کنند که این نظام ظالمانه و جائرانه است و جوری تنظیم می شود که همه اموال و ثروت ها را به سمت آنها سرازیر کند.(1) البته ظاهرش این است که قوانینی که ایجاد کرده اند را به دقت رعایت می کنند و اینطور نیست که ظاهراً در پیمانه کم بگذارند ولی اصل قانون و روابطی که تنظیم شده است، غیر عادلانه است.

نکته مهم در این بحث این است که همه امور ما به سنجش ها و میزان هایی برگشت می کند و در واقع ما برای هرکاری میزان هایی تعریف می کنیم و بعد با همان موازین سنجه ها رخ می دهد و ارزش گذاری و تصمیم گیری می شود. به تعبیر دیگر همه روابط و حقوق به «میزان» برگشت می کند. یعنی شما هرجا حقی برای کسی تصویر می کنید آنجا میزان و ترازویی تصویر می کنید و با آن می سنجید و می گویید آیا این فرد این حق را دارد یا خیر. مثلاً کسی کتابی نوشته است و مجموعه ای می خواهند برای این کتاب ارزش گذاری کنند؛ اینجا یک میزان هایی هست که سنجه می شود و سبب ارزش گذاری می شود. یا مثلاً در نظام خانواده همینطور وقتی حقی برای مرد یا زن یا فرزند تعریف می شود، در واقع یک میزان هایی مطرح می شود که حقوق هرکسی را مشخص می کند. به تعبیر دیگر حق با میزان گره خورده است؛ فقط هر جایی میزانی از جنس خودش دارد. لذا کل روابط حیات فردی و اجتماعی انسان، موازینی دارد که اگر این موازین عادلانه نباشد، حقوق جابجا شده و فساد برپا می شود.

اصل حرف هم همین جا مطرح می شود که کدام میزان عادلانه است؟ حق در عالم پایگاه می خواهد و میزانی که می خواهد این حقوق را اندازه گیری کند، باید به همان پایگاه برگشت کند. پایگاه حقوق و میزان های مرتبط به آن ذیل همین کلمه عبودیت تعریف می شود. اینکه جناب شعیب دستور به عبودیت و دست برداشتن از شرک داده است، ریشه همین موازین است. انسان وقتی اله دیگری در عالم اخذ می کند، آن اله جور دیگری حقوق را تعریف می کند و موازین جابجا خواهد شد. یعنی ایشان دو دستور نداده است بلکه این میزان ها همان حدود پرستش خداوند هستند. پرستش نیاز به معیار و میزان دارد که در هر ساحتی روابط بندگی ما را تنظیم کند. ما اصلاً دستوری موازی و در کنار توحید نداریم. یک دستور بیشتر نیست و این تناسبات همان تاله به خداست.

جمع بندی بحث فساد و صلاح با موازین حق و باطل

با این توضیحات می گوییم اینکه در روایت فرمود انبیاء «دلالت بر مصالح و مفاسد» می کنند به یک تعبیر دلالت بر موازین عدل الهی است. ذیل توحید و ولایت یک موازینی هست که با انبیاء نازل می شود(2) و اینها تناسبات بندگی و تولی به اولیاء الهی است که با آن سنجه می شود و تحقق توحید و ولایت با همین موازین است. اصل میزانی که حق است و بقیه موازین ذیل آن قرار می گیرد، خود ولایت حقه و امام است که کلمه عدل و حق است و مابقی موازین به خود امام و فروعات او برگشت می کند. یعنی موازین امور بی ارتباط به هم نیستند بلکه نظام موازین است که اصل میزان خود امام است.(3)

فساد هم جابجا کردن موازین عالم است. اصل فساد جابجا کردن خود امام حق و نشستن ولی طاغوت بجای اوست؛ در گام بعد هم موازین خود را در جامعه، حاکم خواهد کرد. امروز دقیقاً همین اتفاق افتاده است و این ولات جور همه موازین عالم را دستکاری کرده و تغییر داده اند. در نظام معیشت انسان در خوراک و پوشاک و خانواده و... در همه چیز معیارها را عوض کرده اند و یک نظام حقوقی و جزایی دیگری را حاکم کرده اند.

این بحث در یک نگاه دیگر مسئله نظام حقوق است که ریشه این حق را دستگاه کفر به خود انسان و طبیعت برگشت می دهد. این نگاه پایگاه نظام حقوقی آنهاست و همه روابط را بر محور همین نکته تنظیم می کنند. در واقع پایگاه موازین را عوض کرده اند؛ پرستش نفس و طاغوت اصل قرار گرفته و موازین متناسب با آن تقنین و تبیین می شود. اصل کار آنها این است که پایگاه این موازین را از دست خدا و رسول خارج کنند و بر محور اراده شخص یا اهواء جمعی، آن را باز تعریف کنند.

پایگاه حقوق در نظام توحیدی برگشت به حق خداوند متعال می کند که او حق عالم است و ما در مقابل او باید بندگی کنیم و این، حق بندگی برای عباد ایجاد می کند. یعنی اصل حقی که برای انسان قرار داده شده است این است که بتواند پرستش کند، و بقیه حقوق به این حق برگشت می کند. کسی حق ندارد انسان ها را از خدا دور کند و آنها را به بندگی خود بگیرد. همین حق است که در شئون دیگر انسان خودش را نشان می دهد و موازین ذیل آن تعریف می شود. اما در دستگاه شرک و کفر، حق به طبیعت و در نهایت به خود انسان برگشت می کند، کانه من خودم اله و خدای این عالم هستم و روابط خدایی خودم را تبدیل به حقوق و موازین می کنم. در این صورت دیگر نظام حقوق بر محور پرستش خدا نیست بلکه بر محور پرستش نفس است. کل دستگاه و نظامات و حقوقی که امروز در منطق کفر تبیین می شود، همین است. کانه انسان کاری به خدا ندارد و انسان بریده از خدا حقوق طبیعی دارد و همین منشا تقنین و موازین می شود.

گاهی ممکن است این بحث اشتباه تلقی شود که ما منکر حقوق دیگر بجز بندگی برای انسان هستیم، درحالیکه حرف ما این است که حقوق انسان به یک حق اساسی برگشت می کند و آن بندگی در مقابل خداست. و الا اگر حق اصلی انسان بندگی نباشد، نظام حقوقی که ذیل آن ایجاد می شود ربطی به بندگی خدا ندارد و مناسباتی که ایجاد می کند، مناسبات بندگی نخواهد بود. جامعه ای که حقوق و نظام قانونی آن بر محور الوهیت خدا تنظیم نمی شود، پرستش در این روابط و موازین دیگر معنایی ندارد. ما عرض مان این است که خدا برای انسان حق خروج از بندگی قرار نداده است. حق استکبار و به تعبیر دیگر خدایی کردن قرار نداده است. او ما را برای بندگی خلق کرده است و همین حق اساسی انسان است و الوهیت و ربوبیت خود خدا هم ضامن استیفای همین حق است. لذا فساد یک کلمه بیشتر نیست؛ خروج از الوهیت «الله» و تنظیم موازین و معیارها بر محور عنانیت نفس و اراده طواغیت. این نظام دیگر عدل نیست و هرکاری بکند جور است.

نکات مورد توجه در نسبت دین و موازین

سه نکته را باید توجه کرد. اولاً با این توضیحات روشن می شود که کل دین به یک معنا دلالت بر مصالح و مفاسد است. کل قرآن از مبدا و معاد و سیر انسان همه دلالت بر مصالح انسان است. نه اینکه صرفاً بعضی از آیات در مورد اکل و شرب انسان و یا مثلا احکام تجارت و نکاح و مانند اینها ناظر به مصالح و مفاسد باشد.

ثانیاً این نکته که بندگی نیاز به موازین دارد این در جمیع شئون حیات هست. اینکه فکر کنیم بعض موارد هست که ربطی به بندگی ندارد و اینجا موازین عرفی عقلائی جاری است و نیاز به انبیاء نیست، حرف خطایی است. اینها می خواهند بگویند موازین در مثل نماز و روزه را انبیاء باید گرفت ولی در مورد اینکه زندگی خود را چطور تنظیم کنیم، اینجا جای دلالت انبیاء نیست.

ثالثاً اینکه می گوییم شریعت موازین حرکت در صراط و سبیل الهی است و قواعد سیر در محیط بندگی است، این به این معنی نیست که تعقل و سنجه انسان تعطیل می شود، بلکه این موازین برای تطبیق و حضور در زندگی انسان، امر بسیار پیچیده ای لازم خواهد داشت. کسی که می خواهد بندگی کند، مشکل او با آمدن موازین حل نمی شود، بلکه تازه نوبت به محاسبه ما می رسد که امری بسیار پیچیده هم هست. همانطور که دستگاه کفر در عین اینکه موازین خودش را دارد ولی برای تصمیم گیری، این موازین در یک محاسبات پیچیده ای تبدیل به دستور و تصمیم می شود.

مثلاً ما الان موازین متعددی را از شریعت در نظام خانواده در دست داریم ولی این موازین بدون محاسبه و برقراری تناسبات دقیق روابط، تبدیل به دستورالعمل نمی شود. تا می رسد به حیات اجتماعی انسان که محاسبات بسیاری رخ می دهد که یک دستور و مسیر برای جامعه طراحی شود. لذا ما نیاز به دانش بشری داریم؛ ولی این دانش در مسیر محاسبه موازین الهی است. قوای تعقل بشری برای شیطنت که صرفاً آفریده نشده که فقط دستگاه کفر از آن استفاده کند، بلکه جریان ایمان هم ذیل انبیاء دستگاه محاسباتی خودش را خواهد داشت. اینکه ما از این موازینی که به ما داده اند بتوانیم نظام حقوقی خود را تصویر کنیم و یک قانون اساسی مثلاً بنویسیم این نیاز به محاسبات بسیار گسترده ای است.

فساد حکمی و مخفیانه و تکیه به بقیه الله

در ادامه آیات فرمود: «یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ» یعنی به مکیال و میزان وفا کنید و قسط و سهم و حق هرکسی را پرداخت کنید. وفاء به پیمانه معنایش این است که آن را برکنید و در کیل و وزن چیزی در پیمانه کم نکنید. این تعبیر هم می تواند معنای وسیعی داشته باشد که جوری موازین را درست نکنید که حق با او وفاء نمی شود. ولو این تعبیر با این هم سازگاری دارد که در خود پیمانه کم نگذارید. در ادامه هم فرموده از اشیاء و حقوق مردم چیزی کم نگذارید و کاری نکنید که حقوق بقیه داده نشود.

بعد فرمود: «وَلا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ» در مورد واژه «عثی» گفته شده است که به معنی فساد است لکن فسادی که دیده نمی شود و مخفیانه است. مفردات اینطور معنا کرده است: «العيث و العثىّ يتقاربان، الّا أنّ العيث أكثر ما يقال‏ في الفساد الّذى يدرك حسّا، و العثىّ فيما يدرك حكما»(4) فساد حکمی مقصود فسادی است که مخفی است و به چشم نمی آید. معلوم است که فسادی که اینها می کردند اینطور بوده که مخفی بوده و به این راحتی فهمیده نمی شده است. لذا کار و شیطنت این قوم، پیچیده و مخفی بوده است و این با عوض کردن موازین تناسب بیشتری دارد؛ تا اینکه بگوییم مقصود آیه این بوده که اینها مشکل شان کم گذاشتن در پیمانه بوده است.

در ادامه بحث مهم بقیه الله در آیه مطرح است؛ فرمود: «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» یعنی اگر شما موازین عدل برپا کنید و به آن وفا کنید، آنچه برای شما در انتهای کار می ماند، خیر است. این باقی مانده است که خدایی است. در همین تجارت وقتی که به پیمانه ها وفا می کنید، آنچه برای شما می ماند و در این تجارت بدست شما می رسد، این خیر است و از خدا تحویل می گیرید. ولی اگر موازین را بهم زدید، رزقی که دریافت می کنید، دیگر رزق الهی نیست و سفره شیطان است.

در واقع آیه بیان می کند ممکن است انسان تصور کند که پایبندی به این موازین، سبب می شود که رزق و سهم انسان کم شود ولی واقعیت این است که آنچه در این موازین بدست انسان می رسد، رزقِ خیر است. در واقع این موازین الهی برای همین نازل شده است که خیر الهی به شما برسد. این نگاه دیگری در مناسبات تجاری و عموم حیات انسان است که ما نیاز به رزق طیب و خیر داریم. و این فقط با همین موازین حق بدست می آید ولاغیر. اگر ما به طمع، موازین را عوض کنیم دیگر رزق خیر نیست بلکه فساد رخ می دهد و کار به «عذاب یوم محیط» ختم خواهد شد که عذاب فراگیر و رنج گسترده است. و اینکه در ادامه فرمود: «وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفيظٍ» بعید نیست معنایش این باشد که اگر شما از این موازین خروج کنید من نمی توانم از شما حفاظتی کنم و نگهداری نخواهید داشت.

در ادامه قوم جناب شعیب می گویند: «قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في‏ أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَليمُ الرَّشيد» یعنی اشکال می کنند که شما یک نماز و عبادتی برای خودت درست کرده ای و با آن می خواهی همه دستگاه آلهه ما را خراب کنی و در امور تجاری و بازار ما دست ببری؟! در واقع می گویند لازمه نماز تو مگر این است که در مورد دین داری و آیین ما هم نظر بدهی و دستگاه ما را بهم بزنی؟! بلکه بالاتر این نماز شما چکار به بازار ما دارد که ما مالک اموال خود هستیم و هرطور بخواهیم تصمیم می گیریم. نماز شما چه ربطی به اموال ما دارد؟! این حرف و اعتراضی است که امروز هم شنیده می شود که نماز چه ربطی به بازار دارد؟! کسی که نماز را برای شما آورده است برای چه در مورد بازار و تجارت صحبت می کند؟! در جلسه بعد مفصل این بحث را بررسی خواهیم کرد. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) موقعی استاد می فرمودند داستان تطفیف در سوره مطففین در همین مقیاس باید معنا توسعه داده شود. «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ * الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ»

(2) اشاره به آیه «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» سوره مبارکه حدید آیه 25

(3) روایات مکرری که اشاره دارد «علی میزان الاعمال» همین نکته را بیان کرده است.

(4) مفردات ألفاظ القرآن، ص: 546