نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

جلسه اول فاطمیه شاهرود/ ائمه معصومین نعمت حقیقی عالم و فاطمه زهرا نقطه اتصال عالم به ولایت امیرالمومنین

متن زیر جلسه اول از سخنرانی آیت الله میرباقری در شهر شاهرود است که در ایام فاطمیه به تاریخ 7 اسفندماه سال 94 برگزار شده است. ایشان در این بحث با اشاره به عنوان نعمت و نعیم در قرآن بیان می کنند که در مساله تغيير مسير خلافت و تبديل اميرالمومنين علیه السلام به اصحاب سقيفه و روي گرداندن از وصي نبيّ اكرم صل الله علیه و آله و سلم تبدیل نعمت رخ داده است. خداوند متعال در قیامت اگر از نعیم سوال می کند در واقع از ولایت حضرات سوال خواهد کرد و همه سوالها در قیامت، به یک سوال از نحوه سلوک با امام علیه السلام باز می گردد. بنا به فقرات زيارت جامعه كبيره که بخشي از اوصاف معصومین علیهم السلام می باشد، ائمه معصومین واسطه در وصول معرفت خداوند متعال هستند و حقيقت ايمان بالله در وجود مقدس اميرالمومنين علیه السلام تجلی دارد و ايمان مؤمنین هم به محبّت و دوستی با اميرالمومنين علیه السلام تعریف می گردد. بنابراین باطن نعمت هاي بهشتي ولایت امام معصوم علیه السلام بوده و تنها محیط ولایت امام علیه السلام است که محیط رشد، فلاح و شکوفایی را برای انسان رقم می زند و با امام علیه السلام، انسان مي تواند به حيات طيبه، نور و بهشت برسد. البته از نظر قرآن آن حجاب ظلمانی که بر ولايت اميرالمومنين علیه السلام افتاده، در عصر ظهور امام زمان علیه السلام برداشته می شود و عصر ظهور، عصر ظهور كلي ولايت اميرالمومنين عليه السلام می باشد. ایشان در همین زمینه به جایگاه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها اشاره نمودند که وجود مقدس فاطمه زهراء سلام الله عليها مأموریت داشتند با تحمل بلایی که کشیدند، حلقه وصل عالم به حقیقت ولایت اميرالمومنين علیه السلام بشوند....

مساله تغيير مسير خلافت و روي گرداندن از وصي نبيّ اكرم

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. و اللعنة علي اعدائهم اجمعين. قرآن کریم می فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا و َبِئْسَ الْقَرَارُ»(ابراهيم/28-٢٩)؛ وقتی خداي متعال در كتاب مجيد ماجراي پيشامد صدر اسلام را توضيح مي دهد، با بياني است كه ناظر به همه عوالم است نه فقط در عالم دنيا بلکه جايگاه اين حادثه را در عوالم ديگر هم تعيين مي كند و مي فرمايد كه پيامبر ما، نديدي آن جمعيتي را که نعمت خداي متعال را تبديل كردند؟ خداي متعال به آنها نعمتي عطا كرده بود آنرا تبديل كردند و جايگزين آن، كفر قرار دادند و با اين كار، قوم خودشان را به دار بوار وارد كردند. آن دار بوار جهنّم است كه قوم خودشان را از هم اكنون وارد جهنّم كردند و البته در آينده هم يك ورود خاصي و ملاقاتي با جهنّم خواهند داشت، ولي از هم اكنون قوم خودشان را وارد جهنّم كردند.

تعبير قرآن از جريان سقيفه، يكي از تعابير لطيف قرآن است. در جریان سقیفه عده اي از سران جبهه باطل، نعمتي را كه خداي متعال به آنها عطا كرده بود، به کلمه کفر تبديل كردند و در نتيجه قوم خودشان را وارد جهنّم و دار بوار كردند.

روايتي ذيل اين آيه از اميرالمؤمنين عليه السلام است كه فرمودند «مَا بَالُ أَقْوَامٍ غَيَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَدَلُوا عَنْ وَصِيِّه لَا يَتَخَوَّفُونَ أَنْ يَنْزِلَ بِهِمُ الْعَذَاب‏‏»؛ چه نفعي مي بردند اين اقوام كه سنّت نبيّ اكرم را تغيير دادند و از وصيّ حضرت رويگردان شدند؟ نترسيدند كه خداي متعال عذاب بر آنها نازل كند؟ و اين آيه را تلاوت كردند: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ، جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ» حضرت مساله تغيير مسير خلافت و تبديل اميرالمؤمنين به اصحاب سقيفه و روي گرداندن از وصي نبيّ اكرم را به اين آيه تطبيق كردند و فرمودند مراد اين آيه همين اتفاقي است كه مردم از مسير نبيّ اكرم و سنّت حضرت جدا شدند و از وصي حضرت روي گردان شدند بعد فرمودند «نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِي أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ» آن نعمتي كه خداي متعال بوسيله آن، بر بندگانش منت گذاشته، ما هستيم. بعد اين را توضيح دادند، فرمودند «وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَة»(1) همه رستگاران در قيامت با ما به مقام فوز مي رسند. بنابراين اینکه ما نعمت هستيم يعني همین!!

وجود مقدس ائمه عليهم السلام، مهم ترين مصاديق نعمت و نعیم در قرآن

در تعبير قرآن، نعمت اصطلاح خاص دارد. اينطور نيست كه به هر چيزي نعمت گفته شود. يكي از مهم ترين مصاديق نعمت در قرآن، وجود مقدس ائمه عليهم السلام است. بزرگ ترين نعمتي است كه خداي متعال به ما عنايت كرده. گاهي ممكن است نعمت هاي خدا را منحصر در نعمت هاي ظاهري ببينيم و از نعمت هاي باطني غافل باشيم، خيال كنيم نعمت ها فقط در خوردني ها و پوشيدني ها و اين لذائذ خلاصه مي شوند. در حاليكه اينها نعمت هاي نازل الهي هستند. نعمت هاي اساسي نعمت هاي ديگري هستند. در احادیث زیادی حضرات معصومین فرمودند نعمت حقيقي و نعيم در بيان خداي متعال، ما ائمه هستيم. از جمله همين روايتي كه الان مطرح شد که فرمود «نَحْنُ النِّعْمَةُ»

همچنین در ذيل آيه آخر سوره مباركه تكاثر كه خداي متعال مي فرمايد «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ * كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ * ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»؛ شما به تكاثر در دنيا مشغول شديد، ثروت روي ثروت گذاشتن، امكانات دنيا را جمع كردن. اين تكاثر در دنيا طول كشيد تا وقتي وارد قبر شديد. بعد مي فرمايد در آينده وقتي با جهنّم مواجه شديد، مي فهميد كه اين كارصوابي نبود، فرصت دنيا فرصتي نبود كه به تكاثر و هم­افزايي و جمع كردن امكانات دنيا بپردازيد. اين فرصت فرصت ديگري بود. ما نعمتي در اين فرصت دنيا به شما داده بوديم، بايد از آن استفاده مي كرديد. شما آن قدر مشغول به دنيا و جمع كردن امكانات دنيا شديد كه از آن نعمت الهي غافل شديد. در حاليكه در قيامت از آن نعمتي كه به شما دادند، سوال مي كنند.

در ذيل اين آيه روايات متعددی نقل شده است يكي از آنها روایتی است که از وجود مقدس ثامن الحجج علي بن موسي الرضا -عليه آلاف تحية و الثناء- است که در مجلسي فرمودند خداي متعال در دنيا هيچ نعمت حقيقي قرار نداده است بعضي از مخالفين به عنوان اعتراض به حضرت در مجلس صدا را بلند كردند، گفتند اين خلاف قرآن است، خداي متعال در قرآن فرموده شما به تكاثر پرداختيد، از نعيم غافل شديد، روز قيامت از نعيم سوال مي كنند. حضرت طوري كه همه اهل مجلس بفهمند با صدای بلند فرمودند اين نعيمي كه در قرآن است و خداي متعال از آن سوال مي كند، شما و علمای­تان مي گوييد مقصود همين نعيم ظاهري است؛ يعني خداي متعال در روز قيامت پنجاه موقف دارد و پنجاه هزار سال ما را آنجا متوقف مي كند و سوال مي كند از غذايي كه خورديم، از آبي كه آشاميديم، از خواب شيريني كه داشتيم. اين حرف علماء شما است. ولي جدّم امام صادق عليه السلام وقتي اين حرف را در محضرشان زدند ناراحت شدند و فرمودند شما كاري را كه بر خودتان قبيح مي دانيد به خداي متعال نسبت ندهيد! مگر شما از مهمان تان حساب و كتاب مي كشيد كه خدا از مهمان حساب و كتاب بكشد؟ خداي متعال ما را در اين دنيا که مهمانخانه خدا است قرار داده و بعد ما را هزار سال نگاه بدارد بگويد چه خورديد؟ چرا خورديد؟ حضرت فرمود مساله اين نيست، از اينها سوال نمي كنند. نعيمي كه از شما سوال مي كنند كه در دنيا نبايد مشغول به تكاثر بشويد و جمع كردن دنيا و اين امكانات دنيا شما را از اين نعمت غافل بكند، ولايت ما است. از اين نعیم از شما سوال مي كنند.(2)

در روايات متعدد توضيح داده كه چرا ولايت ما نعمت است. فرمودند «النَّعِيمُ نَحْنُ الَّذِينَ أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ‏ الْعَمَى‏»(3) اگر امام نباشد انسان در كوري است. وقتي امام مي آيد انسان راهش را مي بيند. فرمودند بوسيله ما خداي متعال شما را از جهالت، ضلالت و سردرگمي بيرون آورده و هدايت­تان كرده و هر كسي در اين عالم به سمت خداي متعال هدايت شده، با امام بوده و بدون امام راه خدا بسته است.

اگر خداي متعال براي ما امام نمي فرستاد، هيچ سوال و جوابي در قيامت نداشتيم. همه اين چشم و گوش و زبان و اين نعمت هاي ديگري كه در اختيار ما بود، بدون امام مورد بازخواست نبود. وقتي امام مي آيد سوالي كه از ما مي شود اين است كه انسان با امام چكار كرده؟

ابوخالد كابلي مي گويد مهمان حضرت بوديم، حضرت سفره ای انداختند، غذاي لذيذ و ميوه هاي لذيذ و خرمايي كه ما عكس خودمان را در اين خرما مي ديديم وقتی غذا را خورديم حضرت فرمودند خب فلاني چگونه بود؟ گفتم الحمدلله خيلي خوب بود، ولي ته ذائقه من تلخ است. چرا؟ چون خداي متعال فرموده «لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»؛ اين غذا را اينجا خورديم تمام شد، يك روزي در صحنه محشر بايد بايستيم حساب و كتاب پس بدهيم. مي گويد حضرت خنديدند طوري كه دندان­شان پيدا شد و بعد فرمودند مقصود از نعيم اين نيست كه شما سر سفره امام بنشينيد، از حلال ترين غذا در عالم يك لقمه بخوريد. اين که مورد سوال نيست. نعيم همان امری است كه شما داريد، از ولايت ما سوال مي كنند.

بازگشت همه سوالها در قیامت، به سوال از نحوه سلوک با امام

البته اين مطلب واضح است كه در روايات بیان شده که قیامت پنجاه موقف دارد و از نماز و عبادات ديگر مي پرسند، حَتّي از اخلاق و صفات انسان مي پرسند که چرا بخيل بوديد؟ چرا به غير خدا تكيه كرديد؟ بله همه اين سوال ها هست. ولي اين روايت مي خواهد این نكته را بفرمايد که تمام سوال هايي كه از انسان مي شود به يك سوال بر مي گردد. آن سوال اين است كه با امام چگونه رفتار كرديد؟ اگر كسي همین يك سوال را جواب بدهد، به همه سوالات جواب داده. اگر كسي در همه عمرش دنبال امام حركت كرده، چشم و گوش و زبان و قلبش مثل سلمان بوده همراه امام؛ اين آدم در روز قيامت وقتي از او سوال مي كنند چكار كردي؟ مي گويد من دنبال اميرالمومنين حركت كردم. همه جواب را داده است.

اين حديث نوراني را ملاحظه فرموديد كه يك بانوي مكرمه اي محضر امام صادق عليه السلام آمد، به حضرت عرض كرد پزشك براي من شراب تجويز كرده، بخورم؟ به حضرت اينطور عرض كرد من دينم را به عهده شما گذاشتم، اگر شما يك دانه انار را كه از يك شاخه سبز شده، نصف كنيد، بفرماييد نصف آن حلال است و نصف دیگر حرام، من نصف حلال را مي خورم و نصف حرام را به دور مي اندازم، اصلا از شما نمي پرسم چرا مي گوييد نصفش حلال، نصفش حرام است! من به شما اعتماد دارم. ولي در روز قيامت هم خداي متعال به من بگويد چرا خوردي؟ مي گويم امام صادق علیه السلام فرمود. دينم را مي گذارم گردن امام صادق عليه السلام. حضرت فرمود دين­تان را از اين مومنه ياد بگيريد. بعد البته به او فرمودند پس به تو مي گويم نخور چون وقتي جانت به گلويت رسيد، مي فهمي كه چرا به تو مي گويم نخور. حالا كسي كه روز قيامت از او بپرسند چكار كردي؟ بگوید هر چه امام صادق عليه السلام گفت من عمل كردم. آیا همه سوال ها را جواب نداده است؟

سیر الی الله فقط با اهل بیت و طریق معرفت الهی

امام صراطَ مستقيم، طريق توحيد و باب توحيد است، انسان با امام مي تواند به سمت خدا حركت كند. شما امام را از عالم برداريد، راه توحيد بسته است. البته امام مقاماتي دارد، مقصود ما فقط مقام جسماني امام نيست. اين برای ما حجاب است. بعضي امام را فقط در قالب بشريتش مي بينند. اگر امام را در اين قالب ديديد كه فقط لباس بشر پوشيده، معلوم نيست كه بتوانيم با او مسير توحيد را طي كنيم. امام همان امامي است كه شما زيارت جامعه كبيره را در حقش مي خوانيد. گاهي سوال مي كنند که چرا اينقدر از مقامات امام مي گوييد؟ خيلي واضح است. چون انسان تا کجا می خواهد برود؟ اگر مي خواهد به دنيا برسد، ممكن است. البته آن هم ممكن نيست به يك دنياي مطمئن رسید. دنياي مطمئن هم با اين اهل دنيا به دست نمي آيد. اگر مي خواهد به توسعه برسد با اين مديران مادّي عالم مي شود به توسعه رسيد. ولي اگر كسي مي خواهد تا مقام لقاء الله برود، بايد با كسي باشد كه زيارت جامعه كبيره بخشي از اوصافش است. بنابراين امامي كه صراط مستقيم، باب الله و سبيل الله است، امامي كه جز با او نمي شود خدا را شناخت، همان امامي است كه زيارت جامعه كبيره را در شأنش می خوانیم اين آن نعمت حقيقي است.

اين حديث در كافي شريف است، اميرالمومنين- عليه افضل صلوات المصلين- فرمودند كه «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا» ما أعراف هستيم که خداي متعال شناخته نمي شود الا از راه معرفت ما. كسي كه امام را نشناسد، محال است انوار معرفت الهي در قلبش بيايد. انوار معرفت الهي وقتي در قلب مي آيد كه انسان نوراني به نور امام بشود، امام را بشناسد. بعد فرمودند كه «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ‏» خداي متعال اگر مي خواست، مي توانست خودش را بدون واسطه ما به بندگانش معرفي كند. نه اينكه خداي متعال عاجز است، ولي مشيّت الهي اين است كه ما را واسطه در معرفت خودش قرار دهد. بدون معرفت ما كسي به معرفت خداي متعال نمي رسد. در اين حديث، حضرت چهار تا خصوصيت را فرمودند: «جعَلَنَا أَبْوَابَهُ»؛ ما را باب توحيد قرار داده. كسي مي خواهد وارد وادي توحيد بشود، بايد از طريق امام وارد بشود. كسي وارد وادي ولايت نشد، به وادي توحيد راه پيدا نمي كند. «و وَ صِرَاطَهُ»؛ ما صراط مستقيم هستيم. «وَ سَبِيلَهُ» ما سبيل الله هستيم. «وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه»(4) آن وجهي كه همه اولياء خدا از طريق او متوجه خدا مي شوند، ما هستيم.

امام عليه السلام چنين شاني دارد. اين است كه خداي متعال در قرآن از امام تعبير به نعمت مي كند. همه امكاناتي كه خدا در دنيا به ما داده، بدون امام ما را به خدا نمي رساند. همه كساني كه در دنيا جهنّمي مي شوند، اين امكانات را دارند، چشم، گوش، زبان و امكانات طبيعي را؛ اتفاقا خيلي وقت ها اين امكانات را بيش از ما دارند، ولي با همه اين امكانات، جهنّمي مي شوند چون يك چيز ندارند، دنبال امام و انبياء حركت نمي كنند. اگر كسي نعمت را در مسير امام قرار نداد، با همين نعمت ها و امكانات جهنّمي می شوند. مهم ترين مساله كه در دنيا هست، اين است كه خداي متعال امام را در دنيا قرار داده و ما را به دنیا آورده و يك تلاقي اي بين ما و امام قرار داده. اصلا به دنيا آمدن ما براي همين بوده است آنهايي كه قدر اين نعمت را مي دانند، وارد وادي توحيد مي شوند، با امام در همه مقامات سير مي كنند. آنهايي كه اين نعمت را انكار مي كنند، از اين نعمت روي برمي­گردانند، جهنمی می شوند، «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(بقره/٢٥٧)

حقيقت ايمان حب اميرالمومنين و کلمه کفر در مقابل حضرت

لذا در اين آيه که ابتدای بحث خواندم خداي متعال وقتي داستان سقيفه را توضيح مي دهد، مي فرمايد سران كفّار يك كار كردند «بدلوا نعمة الله»؛ ما اميرالمومنين را براي آنها فرستاديم، اين نعمت الهي را تبديل به كفر كردند. تعبير اين نيست كه كفران نعمت كردند، نه، هم كفران نعمت كردند و هم نعمت الله را برداشتند، جايش كفر را گذاشتند تعبير قرآن اين است: «بَدَّلُوا نعمة الله كفراً»

كفر در اصطلاح قرآن معنای خودش را دارد. در سوره مباركه حجرات خدای متعال مي فرمايد: «لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان»(حجرات/7)‏ كه يكي از نعمت هايي كه خدا به شما مومنين داده، اين است كه در دل شما ايمان را زينت داده. شما ايمان را دوست داريد، محبوب دل شما است. ايمان را زيبا مي بينيد و برعكس كفر، فسوق و عصيان را مكروه دل شما قرار داده. شما از اين سه بدتان مي آيد. علامت مومن اين است که از ايمان خوشش مي آيد، ايمان را دوست مي دارد و كفر و معصيت و فسق در نظر مومن مكروه است. از اينها خوشش نمي آيد. يك جا اگر مبتلاي به گناه هم شد، ولي خوشش نمي آيد. اين ظاهر آيه است.

باطن آيه را در روايت معنا كرد «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِيمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون‏»(5) شخصی به امام عليه السلام عرض كرد كه يا بن رسول الله، آيا حب و بغض از ايمان است؟ يعني انسان اگر بخواهد مومن باشد، بايد محبت هايش الهي باشد و براي خدا دوست بدارد؟ و براي خدا دشمني بكند؟ يا حبّ و بغض از ايمان نيست؟ یعنی ممكن است كسي مومن باشد، ولي حبّ و بغضش هم الهي نباشد. حضرت فرمود ايمان چيزي جز حبّ و بغض نيست. بعد اين آيه شريفه را خواندند که خداي متعال ايمان را محبوب و كفر و فسوق و عصيان را مكروه دل شما قرار داده است شما اين خصوصيت را داريد. مومن يعني همين!!

فرمودند: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ‏ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ»؛ حقيقت ايمان بالله در اميرالمومنين تجلي پيدا كرده. ايمان ما چيست؟ ايمان ما حب اميرالمومنين است. اين همان روايت است که فريقين نقل كردند «حُبُّ عَلِيٍّ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُ كُفْر» پس حضرت فرمودند ايمان در اين آيه، يعني اميرالمومنين اما كفر، فسوق و عصيان را هم فرمودند «وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ الْأَوَّلَ وَ الثَّانِيَ وَ الثَّالِث‏»(6) ايمان مي شود اميرالمومنين و كلمه كفر مي شود ائمه جور كه با اميرالمومنين درگير هستند. كلمه کفر، فسق و عصيان اينها هستند و همه كفر و فسوق و عصيان فرع اينها است. كما اينكه همه ايمان فرع بر اميرالمومنين است. ايمان ما ظهور اميرالمومنين و تجلّي اميرالمومنين در قلب ما است. حب أميرالمؤمنين است. چيز ديگري غير از اين نيست. نه فقط ما، سلمان هم همينطور است، بالاترش هم همينطور است.

ولايت امام، باطن نعمت هاي بهشتي و محل رویش و فلاح

خداوند در این آیه فرمود اينها نعمت الهي را كه اميرالمومنين بود برداشتند و كلمه كفر را جاي ايشان گذاشتند نتيجه اش اين شد که مردم قرار بود در وادي نعمت و بهشت باشند؛ وادي ولايت امام وادي بهشت است، بلكه همه نعمت هاي بهشتي نازله امام است. (اين مضمون روايات متعدد است که نعمت هاي بهشتي باطنش ولايت امام است) قرار بود مردم زير چتر امام و زير سايه اميرالمومنين باشند و در محيط ولايت اميرالمومنين زندگي بكنند كه محيط بهشت است «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ»(انفطار/١٤)؛ أبرار يعني شيعيان اميرالمومنين، الان در نعيم و بهشت هستند. اين كلمه را برداشتند، جايش كلمه كفر را گذاشتند. نتيجه اش این شد که قوم خودشان را وارد دار بوار كردند «وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ» دار بوار شايد معنايش اين است که در مقابل دار دائر است. ما دو جور سرزمين داريم. يك سرزمين حاصلخيز که باران بر آن مي بارد سرزمين حاصلخيز است، بذري كه در اين سرزمين مي اندازيد، شكوفا و سبز مي شود رشد مي كند، دانه مي دهد، ميوه مي دهد، ثمره مي دهد. يك سرزمين بائر هم داريد، هر بذري در اين سرزمين بياندازيد، از بين مي رود، هيچ رويش و گياهي ندارد.

فرق محيط ولايت امام و محيط ائمه جور اين گونه است که در محيط ولايت امام، انسان بذر وجودش شكوفا و رشد مي كند، به فلاح و رويش مي رسد. در اذان و اقامه فلاح در جمله «حيّ علي الفلاح» به ولايت تفسير شده. انسان اگر به امام رسيد، به رويش مي رسد.

در حديثي كه مرحوم كليني و مرحوم صدوق نقل كردند و در تحف العقول هم آمده است امام رضا عليه السلام تعابيري راجع به امام دارند. يكي از تعبیراتشان اين است «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ» امام خورشيدي است كه طلوع كرده، عالم را روشن كرده. گاهي مي فرمايد «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ»؛ امام آن ابر پر بركت و پر باران است. آن باران نافع يعني اگر كسي به امام رسد، گويا رفته در سرزمين حاصلخيز. امام هم سايبان او است، هم محافظ او است امام «الشَّمْسُ الْمُضِيئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَةُ»(7) امام آن خورشید تابان است آسماني است كه بر شما سايه مي افكند سرزمين واسع است پس امام هم خورشيدي است كه بر او مي تابد و مي روياند، هم ابري است كه مي بارد، هم باران نافع است. امام اينطور است. انسان اگر به امام رسيد، در سرزمين حاصلخيز قرار گرفته. لذا در قرآن مي فرمايد سرزمين ها دو دسته است. «وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ»؛ يكي سرزمين پاك است، باذن پروردگار گياهش مي رويد. «وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا»(أعراف/٥٨)؛ بعكس سرزمين هايي كه سرزمين خبيث هستند، رويشي ندارند. در روايات بلد طيب به امام تعبیر شده است. سرزمين خبيث ولايت غير معصوم است. اصلا آمدن ما در عالم دنيا براي اين است كه اينجا دو جريان ولايت است. مي توانيم برويم در وادي ولايت امام، مي توانيم برويم آن طرف. اگر اين طرف رفتيم، مي شود «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات»؛ وادي ولايت امام، وادي نور و وادي حيات طيبه است. نفس امام به انسان بخورد آدم را زنده مي كند.

اين داستان در قرآن آمده که خداي متعال به حضرت عيسي مي فرمايد شما از گِل به اجازه من پرنده خلق مي كني «فتنفخ فيها فتكون طيراً بأذني»( مائده/١١٠)؛ نَفَس تو به آن مي خورد به اذن من، يك پرنده زنده مي شود. امام اينطور است. امام نفسش به انسان بخورد، حيات به انسان مي بخشد. اينكه در قرآن خداي متعال مي فرمايد مومنين، خدا و رسول شما را به چيزي دعوت مي كنند كه شما را زنده مي كند. «اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ»(انفال/٢٤)؛ حضرت فرمود «ما يحييكم» ولايت اميرالمومنين است.(8) نفس حضرت به آدم بخورد، زنده مي شود. امام محي القلوب است «احي به قلوب الميتة»

محيط ولايت امام محيط رشد و شكوفايي و فلاح انسان است. نقطه مقابل محيط ولايت ائمه جور و دار بوار است، باطنش جهنّم است، ولو ظاهرش آراسته به شهوات هم باشد، انسان احساس می كند لذات نفساني و تمنيات نفساني اش درونش فراهم است، ولي حقيقتش دار البوار است.

وقتی در صدر اسلام نعمت الهي به كلمه كفر تبديل شده. وقتي اين نعمت رفت، جاي او كفر آمد، مردم بايد در دار بوار زندگي بكنند تا عصر ظهور، تا اینکه عالم دوباره به مدار خودش بر نگردد، اين هست. مردم زير چتر اولياء طاغوت زندگي مي كنند آن دار بوار كجاست؟ «جهنّم يصلونها و بئس القرار»؛ جهنّم يعني الان شده جهنّم، محيط ولايت آنها، محيط جهنّم است البته اينهايي كه در اين محيط زندگي كردند، بعداً هم جهنّمي هستند.

عصر ظهور، عصر ظهور كلي ولايت اميرالمومنين و برگشت نعمت به عالم

اين نعمت تبديل شد به كفر که البته ان شاء الله بر مي گردد. چه موقع؟ تعبير قرآن اين است «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏ * وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى‏»(لیل/1-2) شب وقتي فرا مي گيرد، روز وقتي تجلي مي كند. در روایت فرمود «اللَّيْلُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فُلَانٌ غَشِيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي دَوْلَتِهِ الَّتِي جَرَتْ لَهُ عَلَيْه‏» اين ليل در قرآن دولة فلانٍ و دولت اصحاب سقيفه است كه يك پرده ظلماني بر ولايت اميرالمومنين انداخت. و فرمود نهار «النَّهَارُ هُوَ الْقَائِمُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ، إِذَا قَامَ غَلَبَ دَوْلَتُهُ الْبَاطِل‏»(9) ظهور حضرت است. وقتي حضرت مي آيند اين پرده را بر مي دارند، حقيقت آن خورشيد دوباره طلوع مي كند.

در قرآن وقتي مي خواهد اين ماجرا را توضيح بدهد مي فرمايد: «والشمس و ضحيها»؛ فرمود شمس يعني اميرالمومنين. و آن موقعي كه خورشيد بالا مي آيد و كاملا نورش فراگير مي شود، اين را ضحی مي گويند. فرمود ضحي اين شمس ظهور امام زمان است. وقتي حضرت ظهور مي كنند اين شمس آشكار مي شود، نورش واضح مي شود.

بنابراین از نظر قرآن، يك حجابي بر ولايت اميرالمومنين افتاده و ولايت اميرالمومنين در حجاب رفته. لذا مومنين ممكن است به اين ولايت راه پيدا بكنند. ولي در عين اينكه به ولايت راه پيدا بكنند، ولايت را بدون حجاب نمي توانند تلقي بكنند. خيلي از حقائق در حجاب رفته. لذا مومنين كامل هم بايد برگردند و يك رجعتي داشته باشند تا دوباره از امام استفاده كنند. بعد از وجود مقدس امام زمان علیه السلام ائمه علیهم السلام رجعت مي كنند، مومنين كامل هم بر مي گردند، تا بهرمندي شان از امام به كمال برسد و فيض شان از اميرالمومنين علیه السلام كامل شود. سلمان هم بايد دوباره برگردد در دار دنيا و در اين دار بهره جديدي از وجود مقدس اميرالمومنين در دوران ظهور و رجعت ببرد.

پس اتفاقي كه افتاده، حجاب ظلماني است «و الليل اذا يغشي» البته به تعبير بزرگان براي مومنين يك ظهور جزيي اي مي شود. ممكن است مومن به نور اميرالمومنين برسد، حضرت به نحو جزيي براي او ظهور بكنند، اما ظهور كلي ولايت اميرالمومنين عليه السلام در حجاب رفته تا دوران ظهور. وقتي حضرت ظهور مي كنند، عقل ها كامل مي شود، عالم روشن مي شود، از نو عالم زنده مي شود. گويا يك دوراني است كه دوران موت زمين است و با ظهور امام به حيات طيبه مي رسد. تعبير قرآن تعبير خیلی لطيفي است. وقتي بحث از حیات طبيعت در بهار است، مي فرمايد: «فَانْظُرْ إِلي آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(روم/50) آثار رحمت خدا را ببينيد که چگونه زمين را بعد از موت زنده مي كند، اين نسيم رحمت الهي كه زمين را زنده مي كند، همان نسيم وجود امام است. وقتي به سرزمين وجود انسان مي خورد، آدم را زنده مي كند. وقتي اين نسيم به عالم مي خورد، عالم زنده مي شود. عصر ظهور عصري است كه آن نسيم رحمت مي وزد و حجابي كه بين اميرالمومنين و عالم افتاده برداشته مي شود.

در روايت حضرت فرمودند كه وقتي ماجراي غدير اتفاق افتاد، سران و قواي اصلي ابليس جمع شدند؛ حَتّي در بعضي روايات دارد از ابلیس تبرّي جستند، گفتند ديگر كار تمام شد، همه حرف هايي كه مي زدي به پايان رسيد. گفت نگران نباشيد من وعده گرفتم از بعضي از اينها. وقتي سقيفه به پا شد ابليس دوباره قواي خودش را جمع كرد و تاجگذاري كرد گفت برويد جشن بگيريد. البته تعبير قرآن اين است كه اين دولت پايداري نيست. قرآن وقتي مي خواهد اين ماجرا را حكايت كند تعابير متفاوت دارد گاهي مي فرمايد كه شب تاريكي آمد منتظر بمانيد تا روز برسد. گاهي مي فرمايد كه نعمت خدا تبديل به كفر شد، دار دنيا شد دار جهنّم و گاهي تعبير مي كند اين چراغ الهي را كه خدا روشن كرده بود، اينها مي خواهند با بازدم خودشان خاموش كنند. ممكن است اين بازدم آنها يك مدتي يك عده اي را در تاريكي ببرد ولي «یُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»(صف/٨)؛ خداي متعال اين نور را به تمام مي رساند، بخواهند يا نخواهند، اراده الهي به اين تعلق گرفته است.

وجود مقدس فاطمه زهراء، حلقه وصل عالم به اميرالمومنين

اين جهنّمي كه به پا شده وجود مقدس فاطمه زهراء سلام الله عليها وسط اين جهنّم رفتند؛ شعله جهنّم را براي دوستان­شان خاموش كنند و عبور بدهند به سلامت مومنين را از اين وادي جهنّم به بهشت و به محيط ولايت اميرالمومنين برسانند. اين كار حضرت زهراء سلام الله عليها است. وجود مقدس حضرت زهراء سلام الله عليها به ميدان آمدند كه اين حجاب ظلماني را كنار بزنند و حقيقت ولايت اميرالمومنين از پرده حجاب بيرون بيايد. لذا ظهور مزد حضرت زهراء سلام الله عليها است در مقابل بلايي كه حضرت تحمل كردند. این مطلب از روايات استفاده مي شود. يكي از ثمرات بلاء حضرت اين است كه خداي متعال امام زمان را از نسل ايشان قرار داده است. با ظهور حضرت است كه اين ظلمت برداشته مي شود، عالم به مدار خودش بر مي گردد، اين جهنّم خاموش مي شود، دوباره عالم دنيا عالم بهشت مي شود. نعيم ولايت در اين عالم ظهور پيدا مي كند. اين اقدام وجود مقدس فاطمه زهراء سلام الله عليها است.

اين كار از ديگري هم ساخته نبوده. اميرالمومنين ماموريت ديگري دارند، مامور به صبر هستند. وجود مقدس فاطمه زهراء سلام الله عليها، ماموريت­شان اين است بيايند اين جهنّم را خاموش كنند و محبّين را از اين جهنّم عبور بدهند. اين حجاب را كنار بزنند، و حلقه وصل عالم به اميرالمومنين بشوند. اگر اين حلقه وصل نبود، احدي متّصل به حقيقت ولايت نمي شد. با امام حركت کردن، متّصل به امام شدن كار آساني نيست. امام سرّ الله است در زيارت ششم امیرالمؤمنین می خوانیم «يا سرّ الله»؛ اميرالمومنين سرّ خدا است در اين عالم. رسيدن به این سرّ، متّصل شدن به او، بهرمندي از او كار آساني نيست. وجود مقدّس فاطمه زهراء سلام الله عليها اين سرّ را براي انسان ها باز مي كنند، ما را وصل مي كنند. بلاء حضرت، بلاء اتصال عالم به وجود مقدّس اميرالمومنين عليه السلام است. مي خواهند كه مردم دوباره به محيط نعمت برگردند. اين جهنّم و محيط كفر تبديل به محيط نعمت شود. مردم مومنانه زندگي بكنند، كافرانه زندگي نكنند. در جهنّم نباشند، در بهشت باشند. اين عهد حضرت زهراء سلام الله عليها با خدا است و پاي اين عهد حضرت ايستادند. البته خيلي هم گران تمام شده است. حضرت زهراء اين جهنّم را خاموش كردند.

بعضي ها حيران ماندند در مقام حضرت زهراء سلام الله عليها که چه بگويند. چون اين روايات از مسلمات است. نبيّ خاتم كه همه عالم در مقابل او خاشع هستند و مرتبا بر او سجده مي كنند، دست فاطمه زهرا را می بوسید. اين بيان اميرالمومنين است که فرمود صلواتي كه مي فرستند بر حضرت صل الله علیه و آله و سلم از سجده بر آدم عليه السلام بالاتر است. بر حضرت آدم يك بار سجده كردند اما در آیه «إنّ الله و ملائكته يُصَلُّون عَلَى النَّبِيِّ»؛(احزاب/56) نه يك بار بلکه بر حضرت مرتبا صلوات مي فرستند. اين پيامبر خم مي شد دست فاطمه زهراء سلام الله عليها را مي بوسيد. وقتي حضرت زهرا سلام الله علیها بر پيامبر وارد مي شدند، نه يك بار، مکرر از جا بر مي خواست، به استقبال حضرت مي رفت، حضرت را سر جاي خودش مي نشاند و مي فرمود «فداها ابوها». اين حرف حرف ساده اي نيست. ماه ها درب خانه فاطمه سلام الله عليها می آمد مي ايستاد، دستش را به چهارچوب اين در مي گرفت و مي فرمود «السلام عليكم اهل البيت، انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً». مي آمد درب اين خانه مي ايستاد، اجازه مي گرفت. اگر اجازه مي دادند وارد اين خانه مي شد. همه عالم ملك نبيّ اكرم است، همه عالم را خدا براي حضرت آفریده، «لولاك لما خلقت الأفلاك»، ولي ایشان درب اين خانه مي ايستاد، سلام مي كرد، اگر جواب مي دادند- كه جواب به معناي اجازه ورود بوده- حضرت وارد مي شدند، والا برمي گشتند. السلام علیک یا فاطمه الزهرا...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 217

(2) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 129

(3) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 817

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 125

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 426

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 200

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 248

(9) تفسير القمي، ج‏2، ص: 425