نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جلسه ششم فاطمیه شاهرود/ توجه به نعمت عظیم قرآن و دوری از توجه به دنیا و سبب غفلت از نعمات حقیقی خداوند

متن زیر جلسه ششم از سخنرانی آیت الله میرباقری در شهر شاهرود است که در ایام فاطمیه به تاریخ 12 اسفندماه سال 94 برگزار شده است. ایشان در این بحث در ادامه بحث جلسه قبل که طریق ارتباط با قران و بهره مندی از قرآن بود فرمودند غفلت از عظمت نعمت قرآن، اشتباه در محاسبه انسان است. این کتابی است که با ختم آن درج حدی از نبوت در وجود انسان می شود و حقائق و اسرار نبوت به انسان داده می شود. هرچند در اینجور ثواب ها در انس با قرآن و زیارت معصومین درجات مورد توجه است. توجه به امكانات مادّي، حجاب فهم نعمت هاي الهي است و چشم دوختن به جلوه های دنیا و تبعیت از ولایت طواغیت در دنیا سبب تحقیر و کوچک شدن انسان و دور شدن از رزق قرآن است. نعمت محبت و ولایت معصومین با متاع حیات دنیایی جمع شدنی نیست و در صورت کفران نعمت ولایت، هبوط انسان رخ می دهد. قرآن نعمت عظیم الهی و عهدنامه ما با خداست که باید آن را اخذ کرد...

ثواب انس و تلاوت قرآن و عظمت آن

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. و اللعنة علي اعدائهم اجمعين. يكي از بزرگ ترين نعمت هايي كه خداي متعال به ما عطا كرده، نعمت قرآن هست، كتابي كه خداي متعال به افضل انبياء عنايت كرده و اين كتاب بوسيله اين پيامبر بزرگوار به دست ما رسيده است. در حديثی نوراني امام سجاد اروحنا فداه فرمودند «مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ فَرَأَى أَنَّ رَجُلًا أُعْطِيَ أَفْضَلَ مِمَّا أُعْطِيَ فَقَدْ صَغَّرَ عَظِيماً وَ عَظَّمَ صَغِيرا»(1) اگر خداي متعال كسي را از نعمت قرآن برخوردار كند و به او قرآن را عطا بكند و او گمان كند كه به كسي بهتر از آن داده شده، دچار يك اشتباه در محاسبه شده، «صغّر عظيما»؛ امر بزرگي را كوچك شمرده و امر كوچكي را بزرگ شمرده. گويا بزرگ تر از قرآن نعمتي نيست كه به كسي عطا بكنند.

در كتاب شريف كافي، اين حديث نقل شده که حضرت فرمودند: «مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فَكَأَنَّمَا أُدْرِجَتِ‏ النُّبُوَّةُ بَيْنَ‏ جَنْبَيْهِ وَ لَكِنَّهُ لَا يُوحَى إِلَيْه‏»(2) اگر كسي قرآن را ختم كند از اول تا به آخر، حقائق و اسرار نبوّت را خداي متعال بين دو پهلوي او وارد مي کند الا اينكه به او وحي نمي شود و پيامبر نيست ولي حقائق نبوّت به او عطا مي شود. البته اين نكته واضح است ثواب هايي كه براي قرائت قرآن گفته مي شود مثل بسياري عبادات ديگر است. معنايش اين نیست كه هر كسي قرآن را خواند به آن ثواب مي رسد، مثل ثواب هايي كه براي زيارت سيدالشهداء که از يك حج تا هفتاد هزار حج ذكر شده که حتی در بعضي روايات افضل از اين هم هست مثل این روایت که در كامل الزيارات ابن قولويه از وجود مقدس موسي بن جعفر سلام الله عليه نقل شده که حضرت فرمودند اگر كسي فرزندم علي بن موسي الرضا عليه السلام را زيارت كند و شبي در محضر ايشان بيتوته كند، ثواب اين عمل به اندازه هفت حجّ است. راوي تعجب كرد عرض كرد يك زيارت و هفت حجّ؟ فرمودند هفتاد حجّ. باز تعجب كرد فرمودند هفتصد، هفت هزار، هفتاد هزار تا اینکه فرمودند كه از اين بالاتر است اگر كسي بيتوته در محضر ايشان بكند و زيارت كند ايشان را «كمن زار اللّهَ في عرشِه»(3) مثل كسي است كه به زيارت خدا آن هم در مقام عرش نائل شده. كه اين را بزرگان معنا كردند يعني انوار الهي را از طريق امام عليه السلام تلقي مي كند آن هم انوار عرشي!

در زيارت سيدالشهداء هم ثواب اين چنینی هست که راوی عرض كرد من موفق نبودم كه امسال روز عرفه در وادي عرفات باشم ولي در سرزمين كربلاء بودم. حضرت فرمودند هيچ چيز كم نداري از ثواب حجاج. تعجب كرد گفت من وادي عرفه را از دست دادم. حضرت گويا خوششان نيامد از اين حرفشان، بعد شروع كردند ثواب زيارت سيدالشهداء را گفتن که چنين و چنان است تا به اينجا رساندند که اگر كسي را پيدا كرديد كه اهل بود اين را براي او بگوييد كه «من زار الحسين بالعرفه»؛ قريب به اين معني، «كمن زار الله في عرشه»؛ گويا خدا را در عرش زيارت كرده است. و البته اين ثواب هايي كه نقل مي شود براي عبادات، شايد معنايش اين باشد كه اين عبادت ظرف اين ثواب است یعنی مي شود با زيارت امام رضا عليه السلام به هفتاد هزار حجّ مقبوله برسيم.

یک روايتی را مرحوم مجلسي بزرگ نقل مي كنند كه اگر كسي غسل كند از فرات و لباسش را تغيير بدهد و با پاي پياده به طرف حرم برود و سيدالشهداء را زيارت كند هر قدمي كه بر مي دارد ثواب يك حجّ دارد. خيلي عجيب است چون حجّ ثواب هاي عظيمي دارد مثلا در یک روایتی راوي مي گويد محضر حضرت رسیدم و عرض كردم كه يا رسول الله من امسال به حجّ موفق نشدم، چقدر در راه خدا انفاق كنم كه جاي حجّ را بگيرد؟ حضرت فرمود به اندازه اين كوه طلا در راه خدا بدهي جاي حجّ را نمي گيرد. بزرگان وقتي مقامات حج را تعريف مي كنند يك سير كامل معنوي در اسرار حجّ توضيح مي دهند آنوقت در هر قدم ثواب يك حجّ است. مرحوم مجلسي بزرگ بعد از نقل این روایت مي گويند اگر كسي از فرات حله غسل بكند و پياده برود، شصت هزار قدم است يعني هر زيارتي مي شود شصت هزار حجّ. اين روايات معنايش شايد اين است كه انسان مي تواند با زيارت امام حسين به اين ثواب برسد، اما همه برسند معلوم نيست. بستگی دارد که چگونه انسان زيارت كند.

قرآن هم اينطوری است، از آن عباداتي است كه ثوابش درجات دارد. فرمود اگر كسي قرآن را ختم كند، «ادرج النبوة بين جنبيه»؛ الا اينكه به او وحي نمي شود، يعني مي شود با ختم قرآن حقائق و اسرار نبوّت به انسان عطا بشود چنين كتاب عظيمي است، از آن نعمت هاي بزرگ خدا است.

توجه به امكانات مادّي، حجاب فهم نعمت هاي الهي

اين مطلب در قرآن است كه گاهي اوقات توجه به امكانات مادّي و اين امكاناتي كه خدا به غير مؤمنين داده، حجاب فهم نعمت هاي الهي مي شود و آدم نمي تواند قدر نعمت هاي الهي را بشناسد. در سوره مباركه طه، خداي متعال به وجود مقدس نبيّ اكرم مي فرمايد «فَاصْبِرْ عَلَی مَا يَقُولُونَ»؛ بر گفته های اینها صبر کن. حالا اين صبر چيست در آيات بعد شايد روشن بشود «وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى»(طه/١٣٠). پيامبر ما، پروردگارت را تسبيح كن قبل از طلوع شمس، قبل از غروب شمس، لحظات شب، اطراف روز پروردگارت را تسبيح كند، «لَعَلَّكَ تَرْضَى»؛ شايد به مقام رضا برسي. بزرگان از اين آيه استفاده كردند كه درك مقام رضا متوقف بر تسبيح است. انسان اگر خدا را تسبيح كرد و حقيقت تسبيح به او عطا شد در كار خداي متعال عيب و نقص نديد، مي تواند راضي باشد.

بعد مي فرمايد «وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقي» البته بزرگان فرمودند که اين خطاب، خطاب به حضرت است، ولي در واقع وظيفه ما را توضيح مي دهد. خيلي از تكاليفي كه خداي متعال از ما مي خواهد، متوجه پيامبر مي كند. از ايشان مي خواهد كه ما ساخته بشويم. چون حضرت قبول كردند كه بار ما را به دوش بكشند و ما را هدايت كنند، تكاليف ما را خدا از حضرت مي خواهد. لذا اين آيه را اينطور معنا كردند، «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ»(هود/١١٢)؛ پيامبر گرامي نه فقط خودتان بايد صبر كنيد بلکه آنهايي كه با شما به خدا رجوع كردند را هم شما بايد به صبر وادارشان كنيد. اين صبر را از شما مي خواهند. لذا حضرت فرمود «شَيَّبَتْنِي هُود»(4) خدا رحمت كند امام رضوان الله تعالي عليه مي فرمود كه اين شيبتني مال همين «و من تاب معك» است كه حضرت ديگران را هم بايد بار تحملشان را بكشد خيلي از تكاليف ما از حضرت خواسته مي شود. لذا در قرآن ذنوب ما هم به حضرت نسبت داده شده، «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ»(فتح/1-٢) پيامبر ما براي شما يك فتحي كرديم كه گناهان گذشته و آينده شما را بيامرزيم خب پيامبري كه همه عصمت عالم به او بر مي گردد، يك ترك اولي نكرده حتی خيال ترك اولي هم نكرده «ما تقدم من ذنبك و ما تاخر» يعني چه؟ از امام هادي روايت نقل شده که فرمودند نه گناه كرد و نه نيت گناه كرد «ولكن حمل ذنوب شيعته»(5) بار گناهان دوستان را به دوش كشيد. مثل كسي كه ضامن دين ديگري مي شود در واقع دين مي شود دين خودش. اگر نداد بايد او بدهي اين دين را. پس وجود مقدس نبيّ اكرم بار ما را به دوش كشيدند، لذا خيلي وقت ها خداي متعال تكليف ما را از ايشان مي خواهد. يك معناي آيه اين است. البته طور ديگر هم آيه قابل معني كردن است.

«و لا تمدّن عينيك»؛ دو چشم خودت را ندوز. شايد مقصود ديده سر و ديده دل است. يك موقع آدم مي بيند دلش دنبال نمي كند اما يك موقع دل آدم هم دنبال مي كند، «وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»؛ ما شكوفه هاي دنيا را به اشكال مختلف به گروه هاي مختلف آنها داديم، به هر كدام يك جلوه اي از جلوه دنيا را داديم. دو چشم خودتان را به سوي اين جلوه هاي دنيا ندوزيد. اگر چشم سر رفت، چشم دل هم دنبال كرد، طبيعي است كه ديگر آدم باب فهم حقائق بر او بسته مي شود.

امکانات دنیا در دست کفار سبب فتنه و گرفتاری آنها

اما نکته بعدی این است که این امکانات برای اینها سبب فتنه و امتحان است. «لنفتنهم فيه»؛ اين كه ما به آنها داديم فتنه و امتحان آنها است. مي خواهيم آنها را مورد ابتلاء و امتحان قرار بدهيم. بعد مي فرمايد «و رزقُ ربِّك خَيْرٌ و أبقي»؛ رزقي كه خداي متعال براي شما قرار داده هم بهتر است هم پايدارتر. اگر كسي چشمش را به سوي اين متاع دنيا باز كرد و چشم دل دنبالش آمد، ديگر آن رزق بهتر را نمي تواند ببيند. اگر بخواهد آن رزق بهتر را ببيند بايد چشمش را بسوي اين جلوه ها و شكوفه هاي دنيا ببندد. اين شكوفه هاي دنيا را خدا به كفار مي دهد، بيشتر از مؤمنين هم مي دهد.

گاهي در قرآن مي فرمايد كه پيامبر ما «وَلَوْلَا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحمن لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ»(زخرف/33)؛ اگر نبود كه مردم يك امت مي شدند يعني اگر شما صبر مي كرديد دينتان را از دست نمي داديد و كافر نمي شديد به آنها آنقدر مي داديم که سقف خانه هايشان را از نقره بسازند ولي «و رزق ربِّك خير» رزق پروردگار تو خيلي بهتر است. منتهي انساني كه چشمش را بر رزق مادّي ديگران نمي بندد، چشم دلش به دنبالش چشم سرش مي رود، آن رزق خير را نمي تواند ببيند رزق بهتر را نمي بيند.

قرآن در سوره مباركه قصص در مورد ثروت قارون مي فرمايد «وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ»(قصص/٧٦)؛ ما به قارون آنقدر ثروت داده بوديم که آدم توانمند اگر مي خواست كليدهاي گنجش را حمل كند خسته مي شد بعد با زينت خودش مي آيد بين مردم تفاخر مي كند جلوه گري مي كرد. (همين كاري كه قدرت ها مادّي مي كنند، جلوه هاي دنيا را مي آورند، انسان اگر آن جلوه هاي دنيا را ديد احساس حقارت كرد دنباله رو آنها مي شود تبعيت مي كنند افتخار هم مي كنند که از آنها تبعيت بكنند. طريق پيرو كردن جوامع و ملت ها همين است در دوران جديد) آن كساني كه اراده حيات دنيا را مي كردند و سقف اراده شان دنيا بود می گفتند «قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ»(قصص/٧٩)؛ اي كاش آنچه قارون داشت ما هم داشتيم، او خيلي بهره دارد از دنيا. مثل خيلي ها که نگاه مي كنند به آنچه در دست كفّار هست چشم مي دوزند بعد هم مي گويند كاش ما مثل آنها بوديم، آنها خيلي در دنيا بهره مند هستند.

قرآن مي فرمايد در مقابل آنهايي كه «يريدون الحياة الدنيا» سقف اراده شان حيات دنيا است عده هستند «وَ قال‏ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ»(قصص/٨٠). که می گویند ثوابي كه خداوند براي شما در نظر گرفته براي اهل ايمان و عمل خيلي بهتر از آنها است. البته تلقي آن ثواب، احتياج به صبر و پايداري دارد. كسي پاي حرف خدا بايستد و چشمش را روي حيات دنيا ببندد و صبر كند به آن ثواب ها مي رسد، ولي آن ثواب ها اگر رسيد بهتر است.

بعد قرآن مي فرمايد وقتش كه رسيد «فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ» خودش را با همه دارايي هايش در زمين فرو برديم، به موسي كليم اجازه دادند فرو ببرد كما اينكه در داستان غرق فرعون هم به موسي كليم اجازه دادند او را در دريا فرو ببرد، آنوقت همه آنهايي كه تا ديروز مي گفتند يا ليت لنا مثل ما اوتي قارون، سخنشان برگشت گفتند الحمد لله ما جاي قارون نبوديم، چه خوب شد ما جاي قارون نبوديم. اين پيامبر خدا قدرت تصرف داشت. چنین قدرت هایی در معصومین و اولياء الهي هم هست در مورد جنگ خيبر كه حضرت درِ قلعه را كندند و بعد هم پرتاب كردند و پل كردند و عبور دادند مسلمان ها را، حضرت اميرالمومنين عليه السلام مي فرمايند من اصلا حس نكردم اين در را «ما قلعت باب الخيبر بقوة الجسدانية» بلكه به آن نور الهي كه در من قرار داده شد اين كار را انجام دادم.

پس زينت دنيايي كه خدا به كفّار مي دهد همين است. اين يك فتنه است. بعد از فتنه هم معمولا عذاب است. اينها قدرت بيرون آمدن از اين امتحان را ندارند. معمولا هم گرفتار مي شوند. لذا خداي متعال در قرآن مي فرمايد كه «فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ»(توبه/٥٥)؛ بهترين نعمت هاي دنيا همين مال و فرزند است لذا مكرر است در قرآن با كمي اختلاف این بیان را دارد که از اين امكاناتي كه به آنها داديم شما به تعجب و شگفتي نيافتيد «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ »؛ اراده الهي اين است كه با همين امكانات مي خواهد آنها را عذاب كند و وقتي هم از دنيا مي روند كافر از دنيا بروند. اين امكانات هم عذاب دنياي آنها است، هم مانع سعادت اخروي شان است. پس تعجب نكنيد، شگفتي در اين نعمت ها نيست كه ما به كفّار داديم، خداي متعال مي خواهد آنها را عذاب كند در ابوحمزه ملاحظه فرموديد «تعذب من تشاء بما تشاء كيف تشاء و ترحم من تشاء بما تشاء كيف تشاء». خداي متعال با بهترين امكانات عذاب مي كند، در سختي رحمت خودش را نازل مي كند.

راه رسیدن به نعمت های الهی بی توجهی به دنیا

علي اي حال يكي از مهم ترين اموري كه برای درک بهتر رزق هاي باطني و معنوي لازم است اين است كه چشم دل انسان به دنبال نعمت هاي ظاهري نرود. اگر دنبال اين نعمت ها بود، نمي تواند به نعمت هاي باطني برسد. خداي متعال حضرت موسي را به اينها داده، بعد از اينكه خداي متعال اين پيامبر اولوالعزم با اين همه بركات را به اینها داده، چشمشان دنبال دارايي قارون است.

شخصی آمد محضر حضرت و اظهار فقر كرد، حضرت فرمودند شما فقير نيستيد. اصرار كرد گفت آقا فقير هستم حضرت فرمودند اينطور نيست، شما فقير نيستيد. گفت حالا يك معامله مي كنيم حضرت فرمودند ولايت ما را بده، هر چه بخواهي از دنيا به تو مي دهيم معامله خوبي است!! چون هميشه كه با هم جمع نمي شود البته اگر انسان به حقيقت ولايت رسيد، همه امكانات هم مال مؤمن است «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»(أعراف/٩٦)؛ ولي هميشه كه اينها با هم جمع نمي شود اين را بدهيد آن يكي را بگيرد؟ گفت نه، حاضر نيستم معامله كنم. فرمود پس چرا مي گويي فقير هستم؟

در جنگ حنين حضرت غنائم را تقسيم كردند، سهم مهاجرين چيزي نماند يا خيلي كم ماند، شروع كردند گله كردن! حضرت گفت اين كه تقسيم خيلي خوبي است من مال شما و شترها مال آنها! چه كسي اين تقسيم را مي فهمد؟ انسان وقتي چشمش را به متاع حيات دنيايي كه خدا به كفّار داده مي دوزد، چشم دلش هم دنبال مي رود، همه امكانات خودش را ناديده مي گيرد. خداي متعال پيامبر به اینها داده، دنبال شتر هستند مي گويد چرا به ما شتر ندادي.(6)

وقتي حضرت وارد مدينه شدند، همه اصرار مي كردند شما بياييد خانه ما. حضرت فرمود اين شتر من هر كجا خوابيد من همان جا مي روم. شتر خوابيد و هيچ كس صدايش در نيامد!! شتر خوابيده ديگر. حالا واقعا شتر به دستور پيامبر نمي خوابيد؟ اگر پيامبر بفرمايد من مي خواهم بروم خانه فلاني! همه گله مي كنند چرا خانه ما نيامد؟ شتر بخوابد همه راضي مي شوند، شتر بهتر از پيامبر مي فهمد العياذ بالله؟ اين چه فهمي است كه انسان دارد؟ حضرت امام مي فرمود كه چقدر خداي متعال مظلوم است خودش را با شتر به ما معرفي مي كند. در آيات قرآن ديديد!

هبوط انسان در صورت کفران نعمت ولایت

همه نعمت هاي خدا مهم هستند، يعني يك ذرّه اش را نمي شود شكر كرد، قابل شكر نيست. ولي دو جنس نعمت است يكی نعمت هاي معنوي و گران قیمت و دیگری نعمت هاي دم دستی! حضرت فرمود نعمت هايي را كه خيلي خداي متعال برايش حرمت قائل نيست به كفار هم مي دهد، ولي نعمت محبت و ولايت ما را جز به اهلش نمي دهند. لذ اگر اين نعمت را هم به كسي دادند و شكر نكرد به او سخت مي گيرند اصلا اين آيه «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»(ابراهيم/٧)؛ ذيل همين نعمت ولايت و نبوّت است.

در روایاتی که داستان حضرت آدم را نقل می کند آمده که ايشان بالاخره از گندم خورد و از بهشت بيرون رانده شد، ولو خداي متعال توبه اش را قبول كرد و راه توبه را يادش دادند و خدا هم به او رجوع كرد. ولي به او فرمودند چاره اي نيست ديگر بايد هبوط كني. حالا مگر حضرت آدم چكار كرده بود؟ از امام رضا عليه السلام پرسيد حضرت بالاخره گندم خورده بود یا انگور؟ حضرت فرموده بود اينها با هم منافاتي ندارد، درخت هاي بهشتي يك نوع ميوه ندارد، هم گندم است، هم انگور است. بعد حضرت فرمود ولي مساله اینها نبود. يك مقاماتي براي اهل بيت بود، بنا بود كسي در آن طمع نكند، چيزي در دل حضرت آدم گذشت. حالا چه بود ما نمي دانيم؟ اين بود كه مبتلا شد به خوردن گندم. بعد ديگر به حضرت آدم توبه را ياد دادند «فتلقي آدم من ربّه كلماتٍ»(بقره/37)؛ اين كلمات همان كلمات خمسه طيبه است، انوار پنج تن به ايشان عرضه شد، ايشان ولايت آنها را تلقي كرد. خداي متعال رجوع كرد به حضرت. ولي در عين اينكه تلقي كرد و توبه كرد و خداي متعال توبه اش را قبول كرد، فرمود «اهبطوا»؛ چاره اي نيست.(7)

مساله نعمت هاي معنوي اينطور است، ولايت اهل بيت چنين چيزي است که اگر به كسي دادند و يك ترك اولي كند ديگر هبوط مي كند. «وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ»(حج/٣١)؛ ديديد همان جايي است كه فرمود كسي كه شرك بورزد، غفلتي نسبت به موضوع توحيد و ولايت كند گويا از آسمان پرتاب شده «خرّ من السماء» (گاهی آدم در خواب مي بيند دارد در يك چاه تاريك سقوط مي كند که معمولا براي اكثر آدم ها اتفاق مي افتد) آنوقت طمعه پرنده ها مي شود، اين لاشخورها منتظر چنين كسي هستند كه سقوط بكند تا او را شکار کنند.

نعمت هاي معنوي اينطور هستند که اگر به كسي خداي متعال این نعمت را داد و غفلت از اين نعمت كرد هبوط مي كند. خداي متعال سخت مي گيرد. در یک روایتی دارد که وجود مقدس امام سجاد عليه السلام صبح جمعه اي بود از نماز بر مي گشتند، به خادم شان فرمودند اين فقرايي كه مي آيند همه را متنعم كن و هيچ كس را دست خالي رد نكن. گفت اینها خيلي هايشان مستحق نيستند. حضرت فرمودند كه مي خواهي كه به گرفتاري برادرم يعقوب مبتلا بشوم؟ بعد حضرت داستان را گفتند که حضرت يعقوب سفره دار بود همه مي آمدند مي خوردند همیشه سفره اش باز بود. برخلاف ما اينطور هستيم با فقير اولی كه سر صبح مي آيد يك طوري برخورد مي كنيم، به فقير دهمي كه رسيد رفتارمان تغيير مي كند، ايشان اينطور نبود سفره اش باز بود همه مي آمدند مي خوردند.

خدا حفظ كند يك استاد بزرگواري، ما اينطور فهميديم كه يك طوري از حضرت به ايشان رسيده بود كه رفت و آدم مردم با شما برايتان خوب است، اباء نكنيد. آنوقت يك مدتي ايشان يك خانه چهل متري داشت، از شش صبح تا دو نصف شب مردم به منزل ایشان مي رفتند. بعد رفتارش با آدمي كه دو نصف شب مي رفت، با آن كسي كه شش صبح مي رفت فرق نمي كرد با هر دو به یک نحو برخورد مي كرد.

يك شب که همه سر سفره حضرت يعقوب آمدند خوردند و سفره جمع شد یک نفر در زدند اهل بيت منزل هم متوجه شدند اما اعتناء نكردند. اتفاقا اين كسي كه رجوع كرده بود از مؤمنين و اولياء خدا بود، روزه دار بود، گله به خدا كرد. گفت خدايا من در خانه هر كسي را كه نمي زنم. در خانه پيامبرت بود من رفتم اينها به من اعتنا نكردند. آبروی انسان ارزش زیادی دارد.

همين استادي كه عرض كردم مي گفت يك مجلس ختم صلواتی در حرم حضرت عبدالعظيم بود که من مدت ها از قم مي رفتم با آن وسايل و امكانات آن موقع، خودم اين مجلس را برگزار مي كردم بر مي گشتم. يك شبی که رسيديم ميدان شوش، ديدم در جيبم هيچ پولي نيست، چگونه خودمان را برسانيم به حضرت عبدالعظيم؟ مي فرمود نگاه كردم ديدم يك آقايي است سر و وضعش خوب است، ماشين مناسبی دارد، به او رجوع كردم گفتم يك مجلسي است مال امام حسين عليه السلام بايد بروم برسم! دست كرد در جيبش به اندازه پول بليط يك اتوبوس به من داد كه اينجا سوار اتوبوس مي شويد مي رويد. ايشان فرمود استخوان هاي من درد گرفت از اين كاري كه اين آدم كرد، بعد خدا يقه اين آدم را يك جايي مي گيرد مي رود جلوتر يك ميليون ضرر مي كند مي گويد چرا ضرر كردم؟ بايد ضرر كني ديگر.

در داستان حضرت يعقوب هم اين بنده خدا آمد، گرسنه برگشت به خدا شكايت كرد که من در خانه پيامبرت را زدم من كه در خانه هر كسي نمي روم بزنم! فردایش را بي سحري روزه گرفت خداي متعال جبرئيل را فرستاد به يعقوب بگو كه نمي داني من با اولياء خودم سخت مي گيرم؟ پيامبر شدي، بايد حواست جمع باشد. در خانه پيامبر، كسي نبايد گرسنه برگردد ولو آخر شب. يك تخلف شد، آن هم تخلف عمدي از حضرت نبود ولي مثل اينكه در خانه مطلع شده بودند بي اعتنايي شده بود، خداي متعال فرمود جبرئيل پيغام ببر بگو من به اولياء خودم سخت مي گيرم. خداي متعال به تعبير من خودش را كنار كشيد، حسد را شیطان انداخت بين برادران و شد آنچه شد ديگر آنقدر گريه كرد «و ابيضت عيناه من الحزن»(8)

اين كه ده تايشان دروغ مي گويند، خب اين ده تا را بده كه آن كسي كه راست مي گويد آبرويش نرود. بعضي وقت ها ما يك كارهايي مي كنيم كه كار خيرمان مي شود بد. خدا حفظ كند يك استادي داشتيم مي فرمود «أَساؤُا السُّواى‏»؛(روم/10) يعني كار بد را بد انجام دادن نقطه مقابل هم كار خوب را خوب انجام دادن. خب آدم كار بد را بد انجام مي دهد مثلا دزدي مي خواهد بكند عجله مي كند مي زند يك مؤمني را هم مي كشد. آمده مال ببرد ولي بد بدي مي كند. كار خوب هم همينطور است. موقعي آدم انفاق مي كند، زيبا انفاق مي كند. ايشان مي فرمود يك آقايي بود راننده كاميون، به من گفت من رفيقم تصادف كرد از دنيا رفت. ديدم چگونه بروم زن و بچه اين را اداره كنم كه آبرويشان محفوظ بماند. بعد از اينكه مراسم تمام شد جمع كردم بچه هايش را، گفتم پدرتان از من يك طلب فراواني داشته من ندارم یکجا بدهم اجازه بدهيد قسط بندي كنيم در طول ده سال به شما بدهم! تا وقتي اينها به سن رشد رسيدند، سر هر ماه مي آمدند طلب پدرشان را از من مي گرفتند به من هم منت داشتند. اين مي شود كار خوب را خوب انجام دادن.

ولي گاهی آدم كار خوب را زشت انجام مي دهد. طرف يتيم است قرآن تاكيد مي كند «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيم»؛(فجر/17) يتيم اكرام مي خواهد. چگونه پدرش با كرامت او را اداره مي كرده، اين از لشكر خدا است خداي متعال اين محبت را مي گذارد اگر اين محبت را بردارد كه اين كار نمي شود. پدر و مادر چگونه بچه را كريمانه بزرگ مي كند؟ اين كرامت خدا است، كرامت مادر و پدر كه نيست. خداي متعال دارد تكريم مي كند

در دعاي ابوحمزه هست «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي‏»؛ خداي متعال ما را به مردم واگذار نكرده والا ما را تحقير مي كردند. آن جايي هم كه مي بينيد ما را واگذار كرده، در واقع واگذار نكرده، واگذار كند كرامت انسان از بين مي رود، مادر اگر بچه را اداره می كند اين خداست که اداره مي كند، نه مادر!

در داستان حضرت موسی دارد که در دامنه كوه مي رفت ديد يك مادري دارد به سختي بچه اش را به دوش كشيده مي برد خودش خسته شده اين را مي برد. گفت خدايا مي شود اين محبت را بگيري ببينيم چه مي شود؟ ديد بچه را رها كرد و رفت. هر چه بچه پا كوبيد، گريه كرد به او اعتناء نكرد. التماس كرد به خدا، خدايا خيلي بد شد. خداي متعال دوباره محبت را برگرداند از بالاي كوه آمد دوان دوان سراسيمه بچه اش را بغل كرد بوسيد عذرخواهي كرد روي دوشش گرفت برد. اين كار خدا است

خداي متعال دارد كريمانه اين بچه را اداره مي كند. خداي نكرده مصلحت الهي اين بود كه اين نعمت گرفته بشود، همه جامعه مؤمنين جاي اين يك دانه پدر را نمي توانند پر كنند. نمي توانند اقوامش كريمانه اين بچه را بزرگ بكنند. اين كرامت را خدا مي خواهد. پول که نمي خواهد بيش از پول كرامت مي خواهد. پدرش ممكن بود سالي يك جفت كفش هم برايش نخرد، ولي آن يك جفت را كه مي خريد كريمانه مي خريد. حالا شما ده جفت برايش بخر ولي كريمانه نباشد بدرد نمي خورد.

ما گاهي اينطور است که مي خواهيم برويم براي فرزند خودمان مثلا جهيزيه بخريم، بچه ممکن است که ارزان تر را انتخاب كند مي گوييم نه، آن يخچال بهتر است، حالا خدا نكند بخواهيم به يكي جهيزيه بدهيم پدرش را در مي آوريم اول بايد همه اقوامش را زير و رو كنيم بفهميم اين آدم ندارد، بعد هم يك جور جهاز تهیه مي كنيم كه هر كس در خانه بیاید بفهمد اين را به او دادند. بدرد خدا مي خورد اينچنين انفاق كردن؟ آن چيزي كه بدرد مي خورد تقوي است خداي متعال يك گوسفند نمي خواهد سر ببريد. «وَ لكِنْ يَنالُهُ‏ التَّقْوى‏ مِنْكُم»(حج/37)

قدردانی از نعمت عظیم قرآن و عهدنامه ما با خدا

نعمت هاي معنوي اينطور است که اگر خداي متعال به كسي داد قدرش را ندانست، خداي متعال سختگيري مي كند. «من أعطاه القرآن فرآي أن رجلاً أعطي خيراً مما أعطي صغر عظيما و عظم صغيرا»؛ كسي خدا به او قرآن را بدهد و اين را كم بداند كفران نعمت است. قرآن از آن نعمت هاي عظيم الهي است كه خداي متعال به وسيله اين پيامبر بزرگش به ما عطا كرده. اگر قلب اين پيامبر نبود، هيچوقت قرآن نازل نمي شد. اگر اين پيامبر لباس بشر نپوشيده بود، اين قرآن در عالم ما نمي آمد. اين قرآن يك موجود عجيبي است «أنّه لقرآنٌ كريمٌ»؛ خود اين قرآن كريم است به اهلش دارد مي بخشد خودش صاحب كرامت است، خودش دستگيري مي كند شفاعت مي كند، سفره خدا است كه خداي متعال گسترده و در اين سفره هم نعمت هاي عجيب و غريبي است. همه معارف و مقامات توحيدي در اين سفره هست. هر كسي به هر درجه اي از مقامات توحيد برسد، از سر اين سفره مي رسد. «نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا»(شوري/٥٢)؛ حكمت خدا در اين كتاب علم الهي در اين كتاب ظهور پيدا كرده. «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ»(جمعه/٢)؛ از ضلال مبين اين قرآن انسان را نجات مي دهد. البته اين قرآن زمامش دست وجود مقدس نبيّ اكرم و ائمه عليهم السلام است. اين واضح است. معلم آنها هستند. در افق جان امام اين قرآن هست. از آنجا بايد به ما طلوع كند. ولي هر چه كه هست اين نعمت عظيمي است كه خداي متعال به ما داده، خيلي نعمت عظيمي است.

این کتاب عهدنامه ما با خدا است بر اساس روايات. ما با خدا يك عهدي داشتيم، «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»(يس/60-٦١) اين عهدنامه اي كه ما با خداي متعال داريم تفسيرش قرآن است، قرارهاي ما با خدا است كه چه نبايد بكنيم، چه بايد بكنيم. لذا اين از نعمت هاي عظيم خدا است كه بايد قدردان اين نعمت بود و از اين نعمت استفاده كرد بهرمند شد.

خدا رحمت كند مرحوم آيت الله العظمي بهجت را که می فرمود يك كتابي است كه اگر در چين هم بود، ما بايد مي رفتيم دنبالش پيدا مي كرديم مي خوانديم. گفتند چیست؟ فرمود همين قرآني كه دستتان است. اگر آن طرف عالم هم بود ما بايد كوچ مي كرديم مي رفتيم اين كتاب را پيدا كنيم. بزرگان ما خيلي عجيب بودند گاهي فلان راوي يك حديثي را شنيده بوده ولي مي دانسته كه آن كسي در سند حديث است و اين حديث را نقل کرده مثلا در بلخ است بلند مي شده مي رفته تا بلخ اين يك حديث را بشنود مستقيم تا بعد که مي خواهد نقل كند از رواي اش نقل می كند. آنوقت اين كتاب خدا قرآن، سفره اي كه خدا پهن كرده، همه مقامات و همه رزق ها در اين سفره هست. اینکه نبيّ اكرم اين سفره را پهن كرده باشد، ائمه معلم اين كتاب باشند، بعد انسان به مقامات توحيدي نرسد، خيلي خسارت است، اين كفران نعمت است.

غفلت از اين كتاب را خداي متعال سخت گيري مي كند البته واضح است اين سختگيري ها به شکلهای مختلفی است. به پيامبرشان گفت در مناجات به خداي خودت بگو فلان گناهكار مي گويد من گناه مي كنم لااقل يك سيلي اي به ما بزن ما بدانيم تو ما را رها نكردي. آمد براي مناجات خجالت كشيد حرف را بزند. خداي متعال فرمود پيغام بنده ما را نرساندي! به او بگو من تو را عذاب كردم، لذت مناجات را از تو گرفتم، براي همه كاري با نشاط هستی اما با من كه مي خواهي حرف بزني خسته اي، چه عذابي از اين بالاتر؟ خيلي از گشايش ها و انبساط ها با اين كتاب حاصل مي شود. من در کتاب مرحوم علامه طباطبايي ديدم که ایشان فرموده بودند در دو وقت برای افراد تجليات و مكاشفات معنوي اتفاق می افتد يكي موقع تلاوت قرآن و دیگری وقت توسل به سيدالشهداء عليه السلام. اين كتاب مجيد را ان شاء الله بايد قدرش را بدانيم. السلام علیک یا فاطمه الزهرا...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 605

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 604

(3) كامل الزيارات، النص، ص: 308

(4) الخصال، ج‏1، ص: 199

(5) تفسير القمي، ج‏2، ص: 314

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 411

(7) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 306

(8) علل الشرائع، ج‏1، ص: 45