نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

جلسه اول فاطمیه هیات دانشجویی / ورود به قرآن و شرائط آن و ارتباط به امر ولایت؛ حضرت زهرا(س) و شب قدر

متن زیر گزارش تفصیلی جلسه اول سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام فاطمیه دوم در ابتدای سال 93 (به تاریخ 12 فروردین ماه 93) در هیأتی دانشجویی برگزار شده است. ایشان در این بحث اشاره می کنند همان طور که ورود به حرم ائمه اذن دخول می خواهد، ورود به قرآن نیز اذن دخول می خواهد که یکی از آن ها بسم الله است. ورود به قرآن و نورانی شدن به نور قرآن تنها از طریق رسول اکرم ممکن است؛ چون ایشان  محبوب خدا هستند و کسی که محبوب خدا شد، گوش و چشمش، گوش و چشم خدایی می شود؛ پس تنها از طریق تبعیت محض از او می توان مقرب شد. ظرف نزول قرآن با همه عظمتش، شب قدر است و حقیقت شب قدر هم وجود مقدس حضرت زهرا است، پس کسی که بتواند ایشان را بشناسد، در واقع به حقیقت شب قدر رسیده است.

اذن دخول، راه وارد شدن به باطن حرم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. قرآن می فرماید: «الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ ءَايَاتُهُ ثمُ‏َّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حین قرأَكِيمٍ خَبِيرٍ * أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا اللَّهَ  إِنَّنىِ لَكمُ مِّنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِير»(هود/1-2)، قرآن رشته اتصال ما با خداوند متعال است، و همان طور که حرم امام اذن دخول می خواهد، ورود به قرآن نیز اذن دخول می خواهد که این اذن، همان دعایی است که از امام صادق(ع) قبل از تلاوت قرآن نقل شده است. خواندن اذن دخول در حرم امام(ع)، باعث راه پیدا کردن به باطن حرم می شود؛ و این بزرگی امام رضا(ع) است که به همه اجازه داده اند که به پیکر حرم وارد شوند. البته ظاهر حرم امام هم بیت النور و باطن عالم است. در زیارت جامعه کبیره آمده است که «أَجْسَادُكُمْ‏ فِي‏ الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فِي الْآثَارِ وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُور»، و این یکی از فراز های مشکل این دعا است که بعضی این گونه آن را معنا کرده اند: «فی»، در عبارت به معنای قیومیت است، پس اینکه می گوییم روح امام در روح ما است به این معنا است که قوام روح ما به امام است. اگر روح مومن نورانی است، برای این است که این روح نازله روح امام است، در روایت نقل شده که فرمود: «روح شما از جسم ما خلق شده است و جسم ما از علّیین است، پس روح شما از علّیین است؛ لذاست که نورانی است».

پس حرم امام بیت النور است و حتی جسمش هم با بقیه عالم فرق می کند، ولی امام رضا(ع) از باب تفضل، به همه اجازه ورود داده اند. نقل شده که مرحوم شیخ بها وقتی داشتند حرم را می ساختند، به معمار حرم دستور دادند که بعضی از این سردر ها را نسازد تا به او خبر دهد؛ (گویا نظر ایشان این بوده که چون تصرفاتی داشتند، می خواستند حرم بگونه ای باشد که اهل بعضی از گناهان نتوانند از این سردر های خاص عبور کنند). روزی ایشان برای سرکشی به حرم می آیند و می بینند برخلاف گفته شان، سردر ها ساخته شده است. معمار را فرا می خوانند و علت را می پرسند. معمار می گوید: من تا سه شب خواب امام رضا(ع) را دیدم که من گفتند سردر ها را بسازم و حتی این را در بار سوم با عتاب گفتند، لذا من شروع به ساختن آن ها کردم.

حرم امام رضا(ع) وادی طهارت است، و اگر انسان آلوده را به حرم راه ندهند پس او کجا برود؟! استاد بزررگواری داشتیم که ایشان اخلاقشان این بود که همه، حتی انسان های ناجور را دور خود جمع می کردند. بعضی ها به ایشان اشکال کردند که چرا این ها دور شما می چرخند؟ ایشان در جواب گفتند: مریض باید به سراغ طبیب برود و اگر او به سراغ تو نیامد، بدان که مطب تو بسته شده است!

ولایت امام هر نجسی را پاک می کند و حتی از دریا هم پاک کننده تر است. برای همین حضرت اجازه داده اند که همه به حرم بیایند؛ ولی باطن حرم اذن دخول می خواهد، اگر اجازه نگیرید، درهای حرم باز نمی شود!

راه ورود به باطن قرآن

قرآن هم همین گونه است و یکی از اذن دخول های آن «بسم الله الرحمن الرحیم» است؛ و این یعنی با استعانت از خدای متعال وارد قرآن می شوم، والا قرآن چیزی نیست که ما بتوانیم به آن ورود پیدا کنیم.

دعایی امام صادق دارند که به منزله اذن دخول است و در آن تعبیر این چنین است: «حَبْلًا مُتَّصِلًا فِيمَا بَيْنَكَ‏ وَ بَيْنَ‏ عِبَادِك‏»(1)، قرآن آن رشته متصل بین خدا و بندگانش است که هیچ کجا قطع نمی شود، و با آن می توان به قرب الهی رسید. البته آن کسی که می تواند قرآن را به ما عطا کند و ما را به نور قرآن نورانی کند، رسول خدا (ص) است. «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْک»(ابراهیم/1)، یعنی پیغمبر ما این کتاب با عظمت را ما بر تو فرو فرستادیم و اگر تو نبودی این کتاب در این عالم فرودگاه نداشت. امام خمینی می فرمودند: «اگر وجود مقدس نبی اکرم در این عالم نزول اجلال نمی کردند، قرآن هم نمی آمد و این حقایق همیشه در این عالم مسطور می ماند». بعد در ادامه آیه آمده است که «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِم»، تا شما با قرآن مردم را از ظلمات به وادی نور ببری.

فرائض، تنها راه نزدیک شدن به خدا

در حدیث قدسی که آن را فرقین نقل کردند و معروف به حدیث قرب نوافل است آمده که: «مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ‏ عِبَادِي‏ بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَ‏ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْه‏»(2)، آن چیزی که انسان را به خدا نزدیک می کند، اعمالی است که خدا آن ها را دوست می دارد و محبوب تر از فرائض هم نزد خدا چیزی نیست.بعد از اینکه کسی با فرائض به خدا نزدیک شد و قرب فرائض را طی کرد «وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ»، آن گاه با نوافل به من نزدیک می شود، تا جایی که این اعمال محبوب، صاحب عمل را هم محبوب من می کند. کسی همه فکرش، اعتقداتش، حب و بغضش و عمل اعضا و جوارحش محبوب خدا شد، خودش هم محبوب خدا می شود، و اگر محبوب من شد «فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِه‏»، من گوشی می شوم که با آن می شنود، چشمی می شنوم که با آن می بیند و زبانی می شوم که با آن حرف می زند. معنای این حدیث این نیست که خدای متعال جسمی دارد و با آن در گوش و چشم ما حلول می کند؛ بلکه معنا این است که وقتی خدای متعال بنده اش را دوست داشت، همه قوای بنده تحت فرمان حضرت حق قرار می گیرد. نمونه کامل این حدیث شخصی است که وقتی خداوند فعل او را یاد می کند می فرماید:«ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوی* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏»(نجم/3-4)، حرف های او هیچ کدام از جانب خودش نیست و هرچه را که او می گوید از طرف ماست. یک تعبیر لطیف تر هم دارد که هنگام جنگ احد، وقتی کار سخت شد پیامبر یک مشت ریگ به طرف دشمن پرتاب کرد که این آیه نازل شد «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمی»(انفال/17)، آن موقعی که تو داشتی سنگ پرت می کردی، تو این کار را نمی کردی و در واقع خدا داشت این کار را انجام می داد. این همان مقام توحید و اخلاص است، و در این مقام هم کسی مجبور نیست. لذا می فرماید: پیغمبر ما تو را مبعوث کردیم که مومنین را به اذن پروردگار از تاریکی به سمت نور ببری. بیرون آوردن از ظلمات به سمت نور فقط کار «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257)، خداست که با دست پیامبر انجام می شود.

سیر مومنین از وادی ظلمات به سوی وادی نور به ولایت الله و به دست پیامبر است؛ لذا ولایت نبی اکرم عین ولایت الله است. فرمود: «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»(3)، هیچ پیغمبری مبعوث نشده است مگر اینکه ولایت ما را قبول کرده است.

بنابراین اصل مقام قرب نوافل برای پیغمبر است، چون «لَا حَبِيبَ‏ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُه‏»(4)، خداوند او را دوست دارد و کسی که به این مقام رسید، گوش و دستش، گوش و دست خدایی می شود.

تبعیت از ائمه، راه رسیدن به مقام حبّ خداوند

بقیه مردم هم «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»(آل عمران/31)، اگر تابع و سایه نبی اکرم شدند، یعنی از خودشان چیزی نداشتند، «مَنْ‏ تَبِعَنِي‏ فَإِنَّهُ مِنِّي‏»(5)، به او ملحق شده و محبوب خدا خواهند شد. شیعه را برای این شیعه می خوانند که شعاء وجود امیرالمونین است، و اگر کسی مثل حضرت ابراهیم مومن کامل شد «وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيم»(صافات/83)، در واقع شعاعی از وجود امیرالمومنین شده است. برای همین نکته است که وقتی کسی آمد نزد حضرت و ادعای شیعه بودن کرد، حضرت خیلی ناراحت شدند و به او گفتند: «تو با این حرف خدا و ملائکه را ناراحت کردی! شیعه واقعی ابوذر و سلمان بودند، تو مگر مثل آن هایی که این ادعا را می کنی؟!» تا انسان از خودش خالی نشود و از وجود امام پر نشود، شیعه واقعی نیست. لذا در روایت علاوه بر اینکه مشکاة النور، را حضرت زهرا خوانده است، داریم که مومن هم مشکاة نور است؛ معنای این جمله آن نیست که حضرت زهرا یک مشکاة است و مومن هم مشکاتی دیگر، بلکه در روایت آمده که فرمود:«مَثل مومن به ما، مثل ماه به خورشید است»، ماه از خودش نور ندارد  و نور را از خوشید می گیرد ولی در شب که خورشید غروب می کند، شما نور خورشید را از ماه می گیرید. نکته ای که در این جا قابل توجه است این است که انسان ها درجاتی دارند «إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى‏ يَعْرِفَنِي‏ كُنْهَ‏ مَعْرِفَتِي‏ بِالنُّورَانِيَّة»(6)، و کمال نورانیت  مومن در این است که امیرالمومنین را در کنه نورانیت بشناسد. این شناخت ظرف می خواهد و کسی مانند سلمان می تواند جا پای امیرالمومنین بگذارد.

روایتی عجیب در باب جناب سلمان وارد شده است که فرمود: «در واقعه احراق بیت چیزی در قلب سلمان واقع شد، که حضرت امیر وقتی او را دیدند گفتند: بیعتت را تجدید کن!». چیزی که در قلب سلمان اتفاق افتاد شک در مقام حقانیت حضرت علی نبود، بلکه چون این واقعه خیلی برایش سنگین بود با خود گفت: چرا حضرت علی که عالم در اختیار اوست تصرفی نکرد تا این اتفاق نیفتد؟! بنابراین خدای متعال وقتی امیرالمومنین را دوست دارد کسی که تبع اوست و هیچ چیز غیر از او ندارد را حتما دوست دارد «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ».

در روایت داریم که «قلب‏ المؤمن‏ بين‏ إصبعين من أصابع الرحمن»(7)، قلب مومن بین دو سر انگشت خدای رحمان است و با خوف و رجای الهی حرکت می کند.

نبی اکرم و ائمه، تنها راه رسیدن به نور قرآن

همه این هایی که عرض کردم برای این بود که بگویم پیغمبر باید تصرفی کنند تا ما به قرآن برسیم و الا ما به نور قرآن راه پیدا نخواهیم کرد. نور قرآن وقتی به دست ما می رسد که معصوم آن را برساند و این آیه همین را می خواهد بگوید «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في‏ صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(عنکبوت/49)، همه قرآن آیات بینات است، پس اگر به قرآن برسید همه حقایق برایتان واضح می شود، و این فقط با امام اتفاق می افتد. امام باقر در کافی می فرماید: «خدای متعال وقتی می خواهد آدرس قرآن را بدهد نمی فرماید: آن کتابی که بین این دو جلد است، بلکه می فرماید: آن کتابی که در سینه کسانی است که خداوند به آن ها علم الهی داده است و این علم الهی کنایه از همین قرآن است». روایتی سنگینی را از امام محمد باقر(ع) نقل کرده اند که ایشان بعد از آنکه اسراری را در مورد ال «الصمد» عرض کرند، فرمودند: «لَوْ وَجَدْتُ‏ لِعِلْمِيَ‏ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَة»(8)، اگر برای این علمی که خداوند به من داده حمله پیدا می کردم «لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ»، ایمان و توحید و اسلام و دین و شرائع را برایش از کلمه «الصمد» نشر می کردم. نور و حقایق قرآن نزد امام است، در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: «قَدْ وَلَدَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَا أَعْلَمُ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ فِيهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِن»(9)‏. پس نور قرآن نزد امام است و کسی به قرآن می رسد که معصوم معلم او باشد؛ لذا نور قرآن و نور امام یکی است و سیر در درجات قرآن، همان سیر در درجات ولایت معصوم است. درجات بهشت به اندازه درجات قرآن است، لذا در روایت است که در قیامت به ما می گویند: «اقرأ و ارق‏»(10)، بخوان و بالا برو؛ البته منظور خواندن ظاهری نیست و باید نور قرآن در وجود شخص آمده باشد.

روایتی در کافی آمده است که: «قرآن در روز قیامت به صورت های مختلفی ظاهر می شود. به صورت مومن در بین مومنین ظاهر می شود و آن ها با دیدن قرآن می گویند: این مومن از همه ما کامل تر است، لابد از شهیدان است. به صورت شهید از میان شهدا عبور می کند و آن ها می گویند: این شهید از همه ما مقامش بالاتر است، لابد از شهدای دریا است. از میان شهدای دریا می گذرد، آن ها می گویند : او از همه ما مقامش بالاتر است، لابد از انبیا است. بر صف انبیا به صورت نبی وارد می شود و آن ها می گویند: او همه کمالات ما را دارد اما ما نمی دانیم او کیست؟ پس به خدمت نبی اکرم می رسند و ایشان می فرماید: این قرآن، کتاب خداست». پس خداوند یک همچین کتابی را برای هدایت فرستاده است و اصل هدایت هم رسیدن به نور قرآن است، و قبلا گفته شد که نور قرآن، همان نور نبی اکرم است؛ پس حضرت باید ما را در رسیدن به نور قرآن سیر بدهند.

اقسام قرآن در کلام امیرالمومنین ع

در روایت از امیرالمومنین نقل شده که فرمود: «قَسَمَ‏ كَلَامَهُ‏ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ‏ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِل»(11)، خداوند متعال کلام خود را سه قسم کرده است که یک قسمت آن را همه، حتی جاهل می فهمند، البته در این جا منظور از جهل، بی سوادی نیست و چه بسا دانشمندانی که جاهل باشند؛ امام صادق(ع) فرمود:‏ «لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ‏ يُرِيدُ اللَّهُ‏ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَهُ»(12). قسم دوم قرآن را «وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْيِيزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَام‏»، فقط کسانی که صفای ذهن و قدرت تمییز و شرح صدر دارند می فهمند و قسم سوم هم «وَ قِسْماً لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ مَلَائِكَتُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»، مخصوص خدای متعال و ملائکه و پیغمبر و اهل بیتشان است. ما می توانیم جزء گروه دوم باشیم؛ البته مقدمه رسیدن به این قسم، داشتن شرح صدر است که با داشتن آن می توان قرآن را طور دیگری فهمید. لذا کسانی هستند که نورانیت قرآن را می فهمند و کسانی هم هستند که با وجود اینکه تفسیر را می دانند اما با خواندن آیات خوف و رجائی در قلبشان نمی آید.

حقیقت شب قدر

مسیر نزول قرآن با این عظمتی که گفته شد «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْر»(قدر/1)، شب قدر است. اصل شب قدر یک شب است، اما در هر شب بیست و سوم از ماه مبارک رمضان یک شعاعی از آن می تابد؛ مثل اینکه یک خورشید بیشتر وجود ندارد، اما طلوع امروز خورشید با طلوع فردای آن فرق دارد. پس اصل شب قدر، یک شب است، اما ملائکه در هر شب بیست و سوم بر امام عصر نازل می شوند، چون آیه قرآن این امر را با فعل مضارع «تنزّل»، بیان می کند که دلالت بر استمرار دارد.
در روایتی از امام صادق حقیقت شب قدر، حضرت فاطمه زهرا (س) بیان شده است «اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّه»(13)‏، ظرف نزول حقیقت قرآن که شفیع کل است حضرت زهرا است. «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْر»، پس هر کس حضرت زهرا را بشناسد، حقیقت شب قدر را درک کرده است. «وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»، بعد حضرت آب پاکی را روی دست همه ریختند و برای اینکه طمع خام و خیال فاطمه شناسی نکنند، فرمودند: او فاطمه نامیده شده برای این که خداوند او را از همه خلائق جدا کرده است.

نکته ای که در این جا قابل تذکر است این است که شب قدر بودن حضرت زهرا (س) مهم نیست، بلکه مقامی که برای حضرت بسیار ارزش دارد، این است که ایشان لیله القدر و جود مقدس رسول الله (ص) است. یک معنای این جمله آن است که حضرت فاطمه آمده اند تا عالم را به خدا برسانند و در های توحید و معارف را باز کنند. 

در روایتی که فریقین آن را نقل کردند آمده است که روزی پیامبر در رویای صادقه ای دیدند که بنی امیه و یا در روایتی دیگر بنی تیم و بنی عدی (اهل سقیفه)، از منبر ایشان بالا می روند و مردم را به قهقرا بر می گردانند و یک بت پرستی ولو به شکل جدید در عالم به پا می کنند. حضرت از این خواب خیلی ناراحت بودند که جبرئیل آمد و از علت ناراحتی ایشان سوال کرد، حضرت هم خواب را برای او تعریف کرد. جبرئیل فرمود: این وادی از حد فهم من خارج است! سپس رفت و سوره قدر را آورد که ای پیغمبر ما چرا ناراحتی؟! درست است که آنها دولت هزار ساله ای دارند ولی «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(قدر/3)، ما به شما شب قدری دادیم که با آن بساط آن ها جمع می شود. بنابر این یک معنای اینکه حضرت زهرا (س)، لیله القدر و جود مقدس رسول الله (ص) هستند این است که، دین حضرت به وسیله فاطمه زهرا (س) محقق می شود و دولت باطل به وسیله ایشان جمع می شود. لذا در روایت در جریان آتش زدن  در خانه حضرت نقل شده که هنگامی که خواستند درب را آتش بزنند حضرت زهرا پشت در آمد. دومی پرسید: شما برای چه پشت در آمدید؟! حضرت در پاسخ فرمودند: «طُغْيَانُكَ‏ يَا شَقِي‏»(14)، سرکشی تو را فقط من می توانم مهار کنم. مصداق آیه ظلمات در برابر حضرت که مشکات نور است، قرار می گیرد حضرت پشت در آمدند و آنها یا باید عقب نشینی کنند و یا باید از سد حضرت بگذرند و عقب نشینی که نکردند و خواستند از سد حضرت بگذرند که همان جا کار آنها تمام ظاهرا و باطنا شد. نگاه نکنید که جولان می دهند که این جولان تمام شدنی است این در خطبه قاصعه آمده که حضرت امیر با پیامبر در غار حراء بودند وقتی پیامبر مبعوث شدند صدای ناله شیطان بلند شد حضرت امیر پرسیدند چه صدای بود؟ حضرت جواب دادند که ناله شیطان بود وقتی من مبعوث شدم از اینکه او را بپرستند ناامید شد در حالیکه هنوز شیطان را می پرستند! نگران نباشید این یک جولانی است قرآن وقتی این را توضیح میدهد، میفرماید مثل کف روی آب است که آب میماند اما کف روی آب میرود «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي  الْأَرْض»(رعد/17)

پی نوشت ها:

(1) مكارم الأخلاق، ص: 343

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 352

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 437

(4) زیارت آل یاسین

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 210

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1

(7) كافي (ط - دار الحديث)، ج‏4، ص: 72

(8) التوحيد (للصدوق)، ص: 92

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 61

(10) الوافي، ج‏26، ص: 233

(11) وسائل الشيعة، ج‏27، ص: 194

(12) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏1، ص: 225

(13) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏43، ص: 65

(14) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 293