نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه دوم حسینیه حق شناس/ عهد فاطمه زهرا برای هدایت مردم؛ حقیقت حمد در خطبه فدکیه و زیبایی صنع خداوند

متن زیر جلسه دوم سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 12 اسفندماه 95 است که در حسینیه مرحوم حق شناس برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، درگیری که در سقیفه اتفاق افتاد یک درگیری کوچک در مقیاس شهر مدینه و سال دهم هجری نیست، بلکه یک درگیری عظیم بین نور و ظلمت است. ابلیس با تمام توان آمده تا توحید و دین را از میان بردارد اما وجود صدیقه طاهره که کوثر نبی اکرم و لیله القدر هستند طمع آن ها را قطع کرد. ایشان از همان ابتدا با خداوند عهد بست که نگذارد مردم به قهقرا برگردند و دین خداوند از بین برود برای همین بلاهای زیادی را تحمل کردند، از ماجرای سقیفه گرفته تا داستان عاشورا. ایشان در ابتدای مبارزشان خطبه ای را ایراد کردند که دارای مفاهیم بسیار بلندی است و منشور قیامشان است. خطبه ایشان با حمدی بسیار بلیغ آغاز می شود که شبیه خطبه سیدالشهدا در شب عاشوراست.

درگیری شدید بین جبهه حق و باطل

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین و العنۀ علی اعدائهم اجمعین. بنا بود ان شاالله اگر خداي متعال توفيق بدهد بعضي از فرازهاي خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها را كه معروف به خطبه فدكيه است ترجمه كنم. عرض كردم شايد بتوان گفت كه اين خطبه منشور قيام نوراني حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها است، لذا مقدمتاً دو سه نكته را اشاره مي كنم. نكته اولی را که در جلسه گذشته بحث كرديم این بود که در این درگيري كه اتفاق افتاده درگيري بين جريان نور و ظلمت است كه در آيات قرآن از آن صحبت به ميان آمده است به ويژه در آيه نور و آيات بعد از آن كه آيات ظلمت است. از نظر قرآن مقياس درگيري و واقعه اي كه اتفاق افتاده اين است «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ»(ابراهیم/28-29)، وقتي اميرالمومنين كه نعمت الهي است تبديل مي شود و به جاي او كلمه كفر مي آيد، محيط ولايت تبدیل به محيط بائر و غير حاصلخيزمی شود و جهنمی به پا مي شود.

اتفاقي كه افتاده از نظر قرآن اين است «وَ اللَّيْلِ‏ إِذا يَغْشى‏»(لیل/1) شب تاريك حجاب ظهور حقيقت ولايت اميرالمومنين در عالم شده است. بنابراين يك واقعه عادي و معمولي نيست واقعه اي در اين مقياس است، به تعبير ديگر درگيري تاريخي بين وجود مقدس نبي اكرم و ابليس و شياطين انسي بوده است. شياطين جن و انس در دوره هر پيغمبري يك نمودي داشته و متناسب با ظرفيت آن پيغمبر شياطيني از جن و انس در مقابل آن حضرت صف بندي مي كردند. وقتي خود حضرت پا به اين عرصه نهادند و لباس بشر پوشيدند اين دشمن حقيقي هم وارد اين عالم شده پس درگيري بين وجود مقدس نبي اكرم و شياطين جني و انسي است. همينطور كه رسالت حضرت يك رسالت تاريخي است «كَافَّةً لِلنَّاس‏»(سبا/28) و خداي متعال او را براي هدايت همه مردم خلق كرده دشمني هم که برای حضرت است در همين مقياس است.

بنابراين درگيري يك درگيري كوچك در مدينه و سال يازدهم هجري نيست، يك درگيري عظيمي است بين حقيقت عقل و جهل و بين جريان نور و ظلمت که در عالم اتفاق افتاده و در نقطه اوج هم است. اين درگيري نقطه اي است كه خود وجود مقدس پيامبر اكرم كه محور كائنات هستند لباس بشريت پوشيدند و براي هدايت در ميدان آمدند. در شب بعثت پیامبر اتفاقي كه افتاد اين بود «بِالتَّجَلِّي الْأَعْظَمِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُكَرَّم» اعظم تجليات الهي نسبت به عوالم شايد در آن شب واقع شده و خداي متعال پيغمبر را مبعوث كرده است. در خطبه قاسعه اميرالمومنين عليه السلام فرمود: من در غار حرا بودم و صداي ناله شيطان را شنيدم، از حضرت پرسيدم اين چه بود؟ فرمودند: شيطان بود که بعد از مبعوث شدن من ديگر از اينكه كسي او را عبادت كند مأيوس شد. چون شيطان مي خواهد همه ما را برده خودش بگيرد «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطان‏ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»(یس/60)، حضرت فرمودند وقتي من آمدم و پا به عرصه گذاشتم -به تعبير حقير- حاضر شدم امت را شفاعت كنم و با خدا قرار بستم كه دستگيري كنم، شيطان ديگر مأيوس شد.

پس ببينيد درگيري در نقطه اوج خودش است، شيطان همه قواي خودش را جمع كرده و شياطين انسي با شديدترين قوا مقابل حضرت صف آرايي كردند و تدبيرهايشان را براي بعد از رحلت حضرت جمع كردند؛ لذا نقطه، نقطه اوج درگيري حق و باطل است.

شناخت وجود مبارک صدیقه طاهره لازمه چرایی قیام ایشان

نكته ديگري كه بايد به آن توجه كنيم تا اين خطبه حضرت يك مقداري باز بشود شخصيت وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله عليها است. شناخت این شخصیت در فهم خود خطبه کمک می کند چرا که كلام انسان با متكلمش معنا مي شود. اگر يك كلامي از يك حكيمي نقل شده باشد با همين كلام که از يك انسان متعارف نقل شده متفاوت است و دو گونه معنا قصد مي شود. حكيم با آن ظرفيت وجودي خودش اين كلام را قصد مي كند يك انسان متعارف با ظرفيت وجودي خودش. وقتي وجود مقدس فاطمه زهرا يك خطبه اي را ايراد مي كنند بايد اين خطبه متناسب با عظمت ايشان معنا بشود و لذا توجه به عظمت ايشان در فهم اين خطبه دخيل است. البته مهمتر اين است كه اين خطبه شايد به منزله منشور قيام نوراني حضرت است و در اينكه حضرت چه قيامي كردند، شناخت خود ایشان مهم است. يعني ما بايد بدانيم حضرت چه کسی بود تا بتوانیم بگوييم براي چه قيام كردند.

اگر وجود مقدس نبي اكرم را به عنوان پرچمدار حقيقي جبهه حق و به عنوان محور همه درگيري های انبياء و اولياء در تاريخ در نظر بگيريم، كه با يك ديني آمده اند كه «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه»(توبه/33)‏ دین حق است و اراده الهي اين است که غلبه واقع شود، آن وقت متوجه می شویم که این درگيري ها چقدر سنگين است، ابليس همه قواي خودش را به ميدان آورده، شياطين انسي همه توان خودشان را به كار گرفتند كه سد راه اين پيغمبر الهي بشوند ولي خداي متعال وعده پيروزي داده است «يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَه»(توبه/32)‏.

درگیری اصحاب سقیفه با اصل توحید

در اين پيروزي و درگيري نقش حضرت زهرا كجاست؟ در قرآن مكرر از اين نقش صحبت به ميان آمده است که من دو مورد آن را كه خيلي واضح است ترجمه مي كنم. يكي در سوره مباركه كوثر است كه حضرت را متهم به ابتر بودن مي كردند. اين ابتر بودن فقط به معني نسل نداشتن نبود بلكه به معناي اينكه راه حضرت منقطع است، حضرت که از دنيا بروند كار تمام مي شود و ما همه مسئله را سر جاي اولش بر مي گردانيم كما اينكه گمانشان هم اين بود. آن ها خيال مي كردند كه كار را تمام كردند اما غافل از آن که آن ها با اصل توحيد درگير بودند!

اين مطلب را شنيده ايد كه ظاهرا مغيره به معاويه می گوید: تو اگر موقعيت مي خواستي که به دست آوردي، تو همه امكانات را به دست آوردي و آل ابي طالب را كنار زدي، بنابراين چرا اينقدر سخت گيري مي كني؟! بیا و براي خودت وجاهتي و آبرويي و نامي كسب كن! معاویه در جواب می گويد: گوش كن ببين در مأذنه نام اين آدم را كنار نام خدا می برند! ديگران آمدند و رفتند اما اسمشان هم با خودشان رفت اما اين آقا اسم خودش را كنار اسم خدا گذاشته است!

خداي متعال در سوره انشراح به پيغمبر گرامي مي فرمايد: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ * الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَك *‏ وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَك»(انشراح/1-4)‏ ما ذكر و نام تو را بلند آوازه نكرديم؟! ما دعوت تو را به عالم نرسانديم؟! خوب اين چه بشارتي براي پيامبر گرامي است؟ مگر پيغمبر گرامي دنبال اسم خودش بوده است! او كه عبد مطلق است و دنبال اسم و نام خودش نيست! اين رفعت نام حضرت رفعت توحيد است. اگر «اشهد ان محمداً رسول الله» گفتيم «اشهد ان لا اله الالله» هم دنبالش است و الا حضرت دنبال نام خودش نيست. اين بشارت به حضرت یعنی این كه دعوت شما فراگير مي شود و نبوت شما عالم را مي گيرد و الا حضرت دنبال نام خودش نيست.

معاويه مي گويد اين آدم نام خودش را كنار نام خدا گذاشته و چيزي براي بقيه باقي نگذاشته، من بايد اين نام را دفع كنم! قصه اين است، آن ها با اصل دين و دينداري مخالف هستند، اين ديني كه پيغمبر خدا آورده كه بايد توحيد بر سراسر عالم حاكم شود با دستگاه شيطان سازگار نيست و شيطان با همين مخالف است. با بندگي خدا مخالف است، ممكن است سر و صورت ديگري به آن بدهد ولي در اصل با چیزی که مخالف است بندگي خداست.

شياطين دوران ما هم همين هستند، آن ها هم با بندگي خداي متعال مخالف هستند، لذا آن ها دنبال اين هستند كه اين دين نباشد و خوشحال هم هستند. مي گويند اين پيامبر ادامه ندارد همين كه از دنيا رفت ما كار را تمام مي كنيم و مي دانيد که اين كار را هم كردند. به گمان خودشان كار تمام شده بود. آن ها يك شبكه پيچيده اي را در دوران حضرت نفوذ دادند و تا كنار خود حضرت هم آمدند. ظاهرا کسی از امام حسن عسگري علیه السلام پرسيد: آقا! موقعي كه اولي و دومي دور و بر حضرت آمدند ایشان كه قدرت نداشتند که اين ها براي كسب قدرت بيايند! حضرت فرمود: نه، اين ها از سر طمع آمدند نه از سر ترس، چون مي دانستند كه اين رسالت رسالتي است كه فراگير مي شود برای همین طمع كردند كه بيايند و از اين طريق كار را تمام كنند.

ادامه دار شدن دعوت پیامبر به وسیله وجود مقدس حضرت زهرا

علي اي حال يك شبكه پيچيده اي كنار حضرت شكل گرفته كه با اصل دعوت حضرت مخالف است، با توحيد و رسالت حضرت مخالف است، دعوا سر چيز ديگري نيست، دعوا سر دين خداست. در مرحله بعد دعوا سر امكانات است اما امكانات موضوع جدي نيست. هميشه در درگيري بين فراعنه و انبياء موضوع اصلي خود دين بوده است. اين ها خوشحال بودند که كار تمام مي شود و بعد ما می توانیم كار را به دست بگيريم، اما قرآن مي فرمايد: پيغمبر ما اينطوري نيست «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَر»(کوثر/1) ما به شما يك حقيقتي داديم كه دعوت شما با او باقي مي ماند، بقاي دين شما به بقاي اوست، ما به شما كوثر داديم. «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»(کوثر/3) آن ها خودشان ادامه ندارند، شما ادامه داريد، ادامه شما مي آيد تا دوران ظهور و رجعت و قيامت اما آن ها دورانشان به پايان مي رسد. پس حضرت صدیقه طاهره يك چنين شخصيتي است، كوثري است كه خداوند به پيغمبر برای دعوت و ادامه مسيرش داده است.

وجود مقدس فاطمه زهرا در قرآن ليلة القدري است كه خدا به حضرت داده است. يكي از شأن نزول هاي سوره قدر همين است كه حضرت روياي صادقه اي ديدند و صبح كه برخواستند نگران بودند. ایشان در رويا ديده بودند كه بني تيمه و بني عدي و بني اميه بر منبر حضرت بالا مي روند، يعني از همين منبري كه حضر ت مردم را به توحيد دعوت كردند از همان مقام مردم را به قهقرا و دنيا پرستي بر می گردانند. حضرت آمدند روي مردم را به خدا برگرداندند اما اين ها دوباره روي مردم را به طرف دنيا بر مي گرداندند. البته دنيا پرستي شكل هاي مختلف دارد، يك موقع سنتي و در شكل ساده جزيرة العرب است، يك موقع دنيا پرستي پيچيده و مدرني است كه در امپراطوري بني اميه و بني عباس شكل مي گيرد. پس چه آن موقع كه در جزيرۀ العرب آب بركه مي خوردند و چه آن موقع كه امپراطوري و كاخ اموي به پا مي كنند هر دو دنيا پرستي است و فرقی با هم ندارد.

جبرئيل آمد و فرمود: كه آقا غصه داريد؟ فرمودند: بله، يك چنين خوابي ديدم. گفت: من از اين ماجرا مطلع نيستم و از قوه و فهم من خارج است، پس رفت و براي حضرت آياتي آورد که يك بشارت بود. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏ * إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ * سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»(قدر/1-5)، اگر مطلع الفجر را ظهور بگيريم يعني مومنين را به سلامت به آن دوران خواهد رساند. بله ما یک دولتی به بني اميه مي دهیم در حد «أَلْفِ شَهْرٍ» یا كمتر و بيشتر ولي چیزی كه به تو داديم ليلۀ القدر است و ليلۀ القدر وجود مقدس فاطمه زهرا هستند. آن ليلۀ القدري است كه در آن فضاي ظلماني سقيفه «خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» است. خداي متعال يك چنين چيزي به حضرت داده است. پس جايگاه حضرت در اين درگيري اين است كه حضرت ليلۀ القدر و كوثر وجود نبي اكرم هستند.

يك روايتي است در وجه تسميه حضرت به فاطمه، چون همان طور که مي دانيد اسمائي كه از عالم بالا مي آيد در هر حرفش معناست، لذا در مورد اينكه چرا حضرت را فاطمه ناميده اند دهها روايت است و وجوهي را برايش ذكر كرده اند. از جمله این روایات این است که چون شيعيانش را از جهنم جدا مي كند، چون مخلوقات از معرفت او مقطوع و بريده هستند؛ اما در روايتي آمده است که علت اينكه حضرت فاطمه ناميده شد اين است که فاطمه يعني قطع كننده، فرمود: به خاطر اينكه وقتی حضرت به دنيا آمد طمع دشمنان قطع شد. آن هايي كه طمع كرده بودند طمعشان بريده شد. این خيلي چيز عجيبي است، يعني چه کسی طمع كرده است؟ ابليس، ابليس با آمدن حضرت زهرا طمعش قطع شد.(1)

قطع شدن طمع شیطان با تولد حضرت صدیقه طاهره

اصحاب سقيفه كه در شيطنت خيلي عجيب و غريب بودند وقتي حضرت به دنيا آمدند طمعشان در دین و از این که راه حضرت را ببندند و كور بكنند قطع شد. البته اين منافاتی ندارد با اقدامات شیطان چرا که او با فرض اينكه طمعش قطع شده اقداماتش را هم مي كند ولي ديگر مي داند كار به جايي نمي رسد. مثل اينكه عرض كردم حضرت فرمودند: وقتی من به دنيا آمدم شیطان مأيوس شد از اينكه عبادتي بشود و این یعنی وقتی دعوت پيامبر ظهور پيدا كند او خواهد دید که دیگر جايي براي او نیست!

حضرت موانع را به تدريج كنار مي زنند و وقتي دين حضرت در عصر ظهور ظاهر مي شود ديگر جايي براي شيطنت و شيطان باقي نمي ماند. اين طمع هم همينطور است، پيداست طمع آن ها خيلي بزرگتر از اين حرف ها بوده، آن ها به این حدي كه الان واقع شده كه 1400 سال دارد مي گذرد و چه فتنه هايي شده و هنوز بيش از يك ميليارد آدم آن ها را مي پرستند، به اين حد قانع نبودند، لذا با فرض اينكه اين اقدامات را كردند و اين نتايج هم به دست آوردند ولی مي بينيم دیگر طمعشان قطع شد. چون سران شياطين يك درك ها و تلقي هايي دارند كه آن درك ها، درك هايي است كه متناسب با جايگاهشان است، الان هم همينطور است. الان هم سران شياطين يك مسائلي را در دنيا مي فهمند و يك پيش بيني هايي مي كنند که خيلي از این اقدامات كور ناشي از همان فهم هاي شيطاني است كه دارند. مثلا يك دفعه مي بينيد که به دنيای اسلام حمله مي كنند، چون متوجه اموري مي شوند برای همین اين همه سرمايه گذاري مي كنند. آن ها متوجه مي شوند که يك خبرهايي در راه است.

وقتي خداي متعال وجود مقدس حضرت زهرا را عطا مي كند مي فرمايد که كار تمام است، چون در همان موقع تولد اتفاقات عظيمي مي افتد و شياطين مي فهمند. در روايت است که وقتي پيغمبر خدا متولد شدند اتفاقات عظيمي در اين جهان افتاد که در زيارت حضرت از راه دور آمده است «كَشَفْتَ عَنْ نُورِ وِلَادَتِهِ ظُلَمَ الْأَسْتَار» همين كه حضرت به دنيا آمدند با تولدش حجاب هاي ظلماني كنار رفت و خداي متعال بر كعبه که قبله عالم است حله هايي از نور پوشانيد. در روايت دارد وقتي پيغمبر خدا به دنيا آمدند ملائكه آمدند و راه شياطين به سمت آسمان بسته شد، ابليس متوجه شد ديگر نمي توانند بروند و استراق سمع كنند و اخبار آسماني را بشنوند و آن را به پايين بياورند. پس سخت مترصد بود ببيند چه شده، فرماندهانش را فرستاد اما نفهميدند پس خودش راه افتاد. ديد جبرئیل و ميكائيل و سران ملائكه در مکه هستند، متوجه شد هر خبري هست در مكه است. آمد که برود اما جبرئيل جلويش را گرفت. گفت: چه خبر شده؟ گفت: پيغمبر آخر الزمان به دنيا آمد. گفت: آیا من از او بهره اي دارم؟ جبرئيل گفت: نه اصلا هيچ راهي به خودش نداري. گفت: در امتش چطور؟ گفت: چرا از آن ها سهم داري، برگشت و گفت: برای من همین بس است. پس شیاطین اين ها را مي فهمند.

در ماجراي ذيل اين آيه شريفه «صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ»(سبا/20)، ابليس گمان خودش را درباره اين ها محقق كرد. وقتي غدير شد سران شياطين دور ابليس جمع شدند و حتي از او تبري جستند و گفتند: كار ما تمام شد، بيخودي به ما وعده دادي چرا که اين واقعه اي كه اتفاق افتاد چيزي براي ما نمي گذارد. گفت: نگران نباشيد من از اين ها قول گرفتم. بعد هم در روز سقيفه صدايشان زد و تاج گذاري كرد و گفت: برويد و جشن بگيريد، گفته بودم قول گرفته ام!

در روايت دارد اسم حضرت را فاطمه گذاشتند چون وقتي متولد شد طمع اين ها را قطع كرد گرچه آن ها از اقداماتشان دست بردار نيستند با این که مي دانند اين اقدامات ماندگار نيست و اين دين عالم گیر مي شود. وقتي وجود مقدس فاطمه زهرا در ميدان درگيري مي آيد اين غلبه به نفع حضرت زهرا تمام شود، در اين شكي نيست. معني ندارد آدم بگويد حضرت زهرا شكست خوردند، حتي شكست ظاهري، بلکه این تماماً پيروزي است. معني ندارد حضرت زهرا که كلمه نور الهي است از ظلمت شكست بخورد. آن ها متوجه مي شوند و وقتي حريف را مي بينند مي فهمند که حريفش نمی شوند. شيطان ماها را مي ديد و قسم مي خورد که همه شان را جهنمي مي كنم «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ»(اعراف/17) ولي وقتي حضرت امير را مي بيند دست از رجز خواني اش بر مي دارد، وقتي پيغمبر خدا به ميدان مي آيند مي فهمد که اينطوري ها هم نيست. او خودش موازنه قدرت را مي فهمد و می داند که حريف ماست اما حريف حضرت كه نيست. لذا وقتي حضرت زهرا به ميدان آمدند اين ها متوجه شدند كه ديگر كار تمام است ولي در عين حال مسير را هم ادامه دادند. خداي متعال يك مهلتي هم به ابليس داده اما آن مهلت پايدار نيست.

عهد وجود مقدس حضرت زهرا با خداوند

حالا با توجه به اين دو سه نكته، يك نكته ديگري هم اضافه كنم. موقفي كه حضرت زهرا در ميدان آمدند كدام موقف است؟ وجود مقدس فاطمه زهرا براي اين كه نگذارند شيطان رابطه مردم را با وجود مقدس نبي اكرم و امير المومنين قطع كند، برای این که نگذارند اين مسير بسته شود و اين انسدادي كه در تاريخ ايجاد بشود بشكنند و اين قفل را باز كنند، عهدی را با خداي متعال از ازل بسته اند «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ». یکی از عهدهاي حضرت همين جايي است كه خودشان به ميدان آمدند و مستقيم درگير شدند و تا پاي جان ايستادند و این خيلي حادثه عظيمي است.

يكي دیگر از عهد های حضرت قصه عاشوراست، يكي دیگر قصه امام مجتبي است، اين ها عهدهاي حضرت زهراست. در روايت آمده که عهد عاشورا را از حضرت زهرا گرفتند. وقتي خدا مي خواست وجود مقدس سيد الشهدا را به ایشان عطا كند جبرئيل آمد و گفت: يا رسول الله، مي خواهيم يك چنین فرزندي به حضرت زهرا بدهيم، آیا مي خواهيد؟ شما مخير هستید ولي اگر اين فرزند بيايد اين ابتلاء عظيم هم مي آيد و مي شود همين كه شد. در روايات دارد که هنوز هم حضرت زهرا گاهي ناله اي مي كند كه اگر ملائكه، جهنم را كنترل نكنند عالم را مي سوزاند. مصيبتي عارض شد كه حضرت حتی وقتي در محشر مي آيد از خدا تقاضا مي كنند که مي خواهم فرزندم سيد الشهداء همانطور كه به شهادت رسيده در محشر حاضر شود، حضرت به آن كيفيت وارد ميدان مي شوند و در روايت است که مصيبت ایشان آن موقع فهميده مي شود، پس غوغایی بپا مي شود.

حضرت زهرا از خدا دو وعده گرفت و بعد از آن وعده ها این عهد را قبول كرد. یکی این که خداي متعال وعده داد كه من در مقابل اين حادثه امامت را در نسل امام حسين قرار مي دهم و امام زمان را هم در نسل او قرار مي دهم. یکی هم این که در تربتش شفا قرار مي دهم هم شفاي ظاهري و هم باطني. عالم بزرگي فرمودند كه اگر مردم مي دانستند همه بيماري هاي باطني خودشان را با تربت شفا مي دادند. علي اي حال آن چند چيز را خدا داد و حضرت هم قبول كردند که مهمترينش قرار دادن وجود مقدس امام زمان در نسل سيد الشهدا است. ظهور ثمره عاشوراست و در واقع به سيدالشهدا عطا مي شود.

پس ببينيد عهد حضرت با خداي متعال براي اين بود که به ميدان بيايند و نگذارند شيطان كار را تمام كند و مسير وجود مقدس نبي اكرم و راه امت به حضرت و اميرالمومنين بسته شود. چون ادامه نبی اکرم در اميرالمومنين است «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن‏» وقتي بين مردم و امام و كتاب فاصله انداختند یعنی بين حضرت و بين مردم و نبي اكرم فاصله انداختند. البته اين هم واضح است که وقتي بين مردم و امام فاصله انداختند یعنی بين مردم و كتاب هم فاصله انداختند، چون كتاب و علم الکتاب نزد امام است «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب‏»(رعد/43)، «لَنْ يَفْتَرِقَا» اينها كه از هم جدا نمي شوند. «حسبنا كتاب الله» يعني هيچ كدام را نمي خواهيم! قرآني كه پيغمبر آورده در سينه اميرالمومنين است «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْم‏»(عنکبوت/49). اينكه مي گويند من قرآن را مي خواهم امام را كنار مي گذارم اين كه نمي شود! اين كه معني ندارد! «حسبنا كتاب الله» يعني هيچ كدام را نمي خواهم چرا که اين دو با هم هستند.

بنابراين اگر بين حضرت و بين اميرالمومنين و مردم فاصله افتاد بين كتاب و مردم هم فاصله افتاده چرا که ادامه نبی اکرم در اين دو است و آن ها مي خواستند اين ادامه را قطع بكنند تا ابتر باشد ولی حضرت زهرا امت را به اهل بيت و اميرالمومنين و از اين طريق به پيغمبر خدا وصل مي كند، لذا كوثر پيامبر است. پيامبر ابتر نيست و دعوت و نبوت و هدايتش ادامه پيدا مي كند. پس حضرت عهد بلاهايي را با خدا بستند كه به اين ها وفا كردند. مرحله بعد از رحلت، نقطه اوج وفاي به عهد حضرت است كما اينكه سيد الشهدا عليه السلام عهد عاشورا را ازل بسته اما نقطه شروعش از مرگ معاويه است. حضرت از آن موقع ديگر برنامه ريزي شان جدي مي شود و شروع مي كنند حركت را آشكار كردن، بعد هم مي آيند مكه و بعد هم به سوي كربلا می روند و اوجش هم در عاشوراست. نقطه اوج وفای سیدالشهدا به عهدشان قيامشان است، قيامي كه با خدا عهدش را بستند و آن انسدادي را كه آن ها ايجاد كرده بودند و مي خواستند راه عالم را به هدايت حضرت ببندند، باز كردند.

مقیاس درگیری در سقیفه

پس مقياس درگيري، مقياس آيه نور و ظلمات و درگيري بين نبي اكرم و شياطين است، موضوعش هم ادامه نبوت و هدايت و توحيد است. چون مي دانيد اگر راه مردم را به پيغمبر خدا مي بستند راه همه انبياء بسته بود، چون همه انبياء خلاصه در نبی اکرم مي شوند. بعد از آن هم بت پرستي بر جهان غالب مي شد. اين نبود كه حضرت عيسي بماند و وجود مقدس نبي اكرم نباشد. اگر راه پيغمبر بسته مي شد راه انبياء قبلي هم بسته مي شد چون شيطان هيچ پيغمبري را قبول ندارد. «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه‏ احدٍ»(بقره/285)، انبيا يك راه را در عالم مقابل شياطين ادامه مي دادند و همه انبياء هم مقدمه اين پيغمبر بودند و از قوا و شاگردان اين وجود مقدس بودند. اين پيغمبر اگر راهش بسته مي شد راه مردم و همه انبيا بسته مي شد حتي اگر عاشورا نبود احدي مسيحي نبود. نه اينكه خيال كنيد مسيحيت مي ماند، نه شيطان ريشه را مي كند.

آن كسي كه قدرت پيدا كرده و امپراطوري درست كرده و بعد رجز مي خواند وقتي سر مبارك حضرت را مقابل خودش مي بيند می گوید: «و لعب هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحي نزل» بنی امیه كه با دنياي مسيحيت ارتباط پيدا كرده بودند مگر مسيح را قبول داشتند؟! هر چه می گویند دروغ است، خبري نبود فقط بازي با قدرت بود. وقتي اين حرف را مي زند نسبت به حضرت عيسي هم همين را مي گويد! داستان اين ها داستان درگيري با نبوت حضرت نيست بلکه با كل مسير توحيد است. وجود مقدس فاطمه زهرا در اين مرحله اي كه شياطين كمر همت بستند تا كار را تمام كنند و حلقه اتصال امت به نبي اكرم را منزوي كنند قیام کرد.

اين حديث را مكرر خدمتتان تقديم كردم که سلمان به اميرالمومنين گفت: آقا مقصود از «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب‏» چه کسی است؟ حضرت فرمود: مقصود من هستم. وجود مقدس رسول الله از خداي متعال درخواست كرد كه يك وسيله اي به ايشان عطا كند كه واسطه بين امت و ايشان باشد و امت ايشان را به پيغمبر گره بزند، خداي متعال هم من را به پيغمبر عطا كرد. وسيله اي كه در دعا مي گوييم همین وسيله است. كسي كه وسيله اتصال امت به پيغمبر خداست، مي تواند مردم را به دين و توحيدي كه پيغمبر خدا به آن دعوت مي كند، متصل کند. اميرالمومنين مي تواند مردم را به سرچشمه توحيد برساند و الا كسي دیگر اين كاره نيست. شياطينی که دنبال اين هستند تا رابطه امت را با اميرالمومنين قطع كنند، در واقع می خواهند این رابطه را با پيغمبر قطع كنند. نقطه اوج درگيري حضرت هم همین جاست، حضرت مي آيند تا نگذارند اين راه مسدود شده و همه بت پرست شوند و مردم از امام دور بشوند.

نکاتی درباره خطبه فدکیه

خطبه فدکیه خطبه ای است که باید از نظر ادبي بحث شود. بعضي از علما به دقت این را بحث كرده اند و دهها جلد در شرح اين خطبه كتاب نوشته شده است. البته بحث سندي خطبه هم مفصل است. مرحوم علامه مجلسي در مطاعن در جلد 29 چاپ هاي فعلي مفصل اسناد اين حديث را نقل مي كنند حتی بيش از آن چیزي كه در بحار آمده است. ایشان مفصل به اين بحث ها پرداخته اند. از ابن ابی الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه اش ضمن نامه اي كه حضرت به عثمان بن حنيف دارند بحثي از فدك پيش آمده که ایشان آن را هم مفصل نقل مي كنند با اسنادش که عمدتا هم از منابع اهل سنت است. علامه مجلسي آن منابع را هم آورده اند و منابع ديگر را هم اضافه كرده اند و حديث را با منابع نقل كرده اند. بعد هم نسبتاً توضيح خوبي داده اند.

اين خطبه نوراني حضرت که معروف به خطبه فدكيه است، به اصطلاح شأن نزولش اين است كه وقتي فدك را غصب كردند و درگيري را شروع كردند و قدم به قدم سنگرها را مي گرفتند، مامور حضرت را از فدک بيرون فرستادند. حضرت هم در  مقابل اقداماتي انجام دادند. يكي از این اقدامات که مهمترينش بود این بود كه آمدند و اين خطبه را در مجمع مهاجرين و انصار به خصوص خود ابي بكر خواندند. در اين خطبه مطالب عرفاني، مطالب حكمي و تاريخي و مطالب انسان شناسي و جامعه شناختي بسيار بلند و زيادي است، لذا از زواياي مختلف به آن پرداخته اند. اُدبا درباره این خطبه بحث كردند، همچنین اهل فلسفه، اهل عرفان و آن هايي كه تحليل هاي سياسي مي كنند، همه از زواياي مختلف خطبه را بحث كردند و در كلمه به كلمه اش دقت کرده اند.

خطبه را آدم بايد كلمه به كلمه بخواند و بعد به دقت از نظر ادبي معنا كند، بعد كه معنا كرد بحث هاي تخصصي كه وجود دارد انجام بشود، اصلاً خطبه حقش اين است و باید اينطور كار بشود. اين کار از عهده امثال بنده خارج است چرا كه در حد اين خطبه نيستم، آنقدري هم كه من ديدم حتي بزرگاني هم كه شرح كرده اند هنوز حق اين خطبه را ادا نکرده اند، نه از باب اينكه آن ها كوچك هستند بلکه از باب اينكه حضرت زهرا افق علمي اش مثل نهج البلاغه است. چطور نهج البلاغه هنوز حقش ادا نشده، نه اينكه مسامحتاً بلکه واقعا ادا نشده است! وقتي انسان خطبه هاي حضرت را بخواند و شرح هايش را هم ببيند، انواع مختلف شرح هاي عرفاني و ادبي و كلامي و تاريخي، خواهد دید آنچه كه شرح نشده است خطبه است! نه از باب اينكه ديگران كوچك هستند از باب اينكه حضرت امير بزرگ است. اين خطبه هم از آن جنس است، لذا بايد كلمه به كلمه اش بحث شود. البته من اينطوري بحث نمي كنم بلکه فرازها را انتخاب مي كنم و يك نكاتي پيرامون فرازها عرض می كنم.

حمد بلیغ حضرت زهرا در آغاز خطبه فدکیه

خطبه با حمد خدا شروع مي شود، حمدی بسيار بليغ. در مرحله اي كه حضرت پا در ميدان اين قيام گذاشتند و حركت خودشان را شروع كردند با يك حمد بليغ قيامت خودشان را شروع مي كنند. من تنها تشبيهي كه مي توانم بكنم تشبیه به خطبه حضرت در شب عاشوراست، این اوج برنامه حضرت است و حضرت كار را دارند به قله مي رسانند. اين بلاء عظيم قله اش ديگر شب و روز عاشوراست. همه شنيديد که حضرت شب عاشورا اصحاب را در زير خيمه اي جمع كردند و آنجا خطبه كوتاهي بیان فرمودند. خطبه را ببينيد با چه حمدي شروع می شود! «عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاكِرِين»(2)‏ درشب عاشورا سیدالشهدا خدا را مدح مي كند و مي گويد كار خدا همه اش سناست، همه اش قابل ستودن است، كسي نگويد العياذ بالله عيبي در كار خدا است. این هماني است كه حضرت زينب كبري در جواب ابن زياد وقتي گفت: «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّه» فرمود‏ «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا».

در متن اين حادثه حضرت خدا را اينطوري حمد مي كنند: ثنا مي گويم خداي متعال را به بهترين ثناها، خدا را در سختي و گشايش در هر دو مدح مي كنم، اينطور نيست كه فقط گشايش ها حمد دارند بلکه دست زيباي صنع الهي را در متن بلاها و سختي ها هم بايد ديد. خدايا من تو را حمد مي كنم به اينكه به ما كرامت دادي و نبوت و قرآن را به ما دادي، علم قرآن را به ما دادي و ما را فقيه در دينت قرار دادي و...؛ پس پشت هر كدام از اين مدح ها يك كتاب مطلب است.

وجود مقدس حضرت زهرا هم با حمد خدا شروع مي كنند، يك حمد بسيار بليغ و عجيب، البته باید مقدمات خطبه را هم در نظر گرفت که ایشان چطوري آمدند و چطوري خطبه را آغاز كردند و مجلس را در دست گرفتند. به هر حال ایشان شروع كردند به حمد خداي متعال: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَى مَا أَلْهَمَ وَ الثَّنَاءُ عَلَى مَا قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَاهَا وَ سُبُوغِ آلَاءٍ أَسْدَاهَا وَ إِحْسَانِ مِنَنٍ وَالاهَا جَمَّ عَنِ الْإِحْصَاءِ عَدَدُهَا وَ نَأَى عَنِ الْمُجَازَاةِ أَمَدُهَا وَ تَفَاوَتَ عَنِ الْإِدْرَاكِ أَبَدُهَا اسْتَدْعَى الشَّكُورُ بِإِفْضَالِهَا وَ اسْتَحْمَدَ إِلَى الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا وَ أَمَرَ بِالنَّدْبِ إِلَى أَمْثَالِهَا» ستايش خدايي را بر نعمت هايي كه ارزاني داشته و شكر او را بر آنچه الهام كرده، سپاس بر آنچه از پيش عطا فرمود، از نعمت هاي بي متنهايش كه بر ما آغاز كرد و عطاهاي فراواني كه بخشيد و مواهب كامله اي كه پياپي پاشيد. نعمت هایي که به شمار نمی آید و جبرانش از توان بيرون است و درك انتهايش غير مقدور. او بندگان را براي فزوني نعمت ها و دوام عطايا به شكر خويش فرا خواند و بر نعمت هاي فراوان و سرشار از ستايش خويش دعوت كرد و درخواست پياپي را مايه افزايش بيشتر نعمت ها قرار داد.

اين حمدي است كه حضرت با آن قيام خودش را شروع مي كند و بعد خطبه را آغاز مي كند. يعني همه آنچه پيش مي آيد در متن حمد و ستايش خداست. حضرت دارند وارد ميدان بلا مي شوند، آن بلايي كه بي نظير است و در طول اين 95 روز به آن حوادث بعد منتهي مي شود، از خانه نشيني حضرت تا جنگ ها و درگيري ها و بعد هم عاشورا. حضرت دارند وارد اين ميدان عظيم مي شوند اما خدا را اينطور حمد مي كنند؛ نعمت هاي خدا بي منتهي است و همه اين سختي ها و آنچه بر ما وارد مي شود جزء زيبايي هاي صنع خداست. این را من مکرر عرض کردم که معصومين عليهم السلام در وفاي به عهد خدا در اوج زيبايي عمل كردند ولي صنع خدا با اوليائش زيباتر و جميل تر از بندگي آن هاست. حضرت در همين آغاز محو در توحيد هستند و جمال صنع الهي را در اين بلاي عظيمي كه رقم خورده و حضرت به عهده گرفتند و تا محشر ادامه دارد، با اقدامشان ستايش مي كنند.

بعد حضرت وارد بيان توحيد الهي مي شوند كه آن هم عرض كردم مثل خود نهج البلاغه است، كلمه به كلمه اش حاوي معارف بلندي است كه بنده در صدد توضيح آن كلمات نيستم و فقط مي خواهم جايگاه اين توحيدي كه حضرت بيان كردند و توضيحي كه از نبوت و شريعت مي دهند را خدمتتان عرض کنم. اين ها در واقع مباني اين قيام نوراني حضرت است كه ان شاالله جلسه بعد خدمتتان توضيح مي دهم.

پی نوشت ها:

(1) علل الشرائع، ج‏1، ص: 178

(2) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 91