نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

خصوصیات اهل ذکر در نهج البلاغه / تذکر به ایام الله و رجعت و ظهور از ویژگی های اهل ذکر

متن زیر جلسه 92 گفتگوی جناب آیت الله میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 9 خردادماه سال 94 برگزار شده است. ایشان در ادامه مبحث ذکر به بررسی ویژگیهای اهل ذکر بر مبنای خطبه از نهج البلاغه و همچنین آیات مرتبط با آن پرداخته و بیان داشتند که نزدیک دیدن قیامت یک نکته معرفتی است و باید این تحول معرفتی در ما پیدا شود که باید از غفلت بیرون بیاییم و اهل ذکر شویم برای ذاکر شدن و متذکر شدن به حقایق، فرصت دنیا برای این تذکر کافی است؛ اگرچه که کوتاه است. برخی از ویژگیهای اهل ذکر بر اساس آن خطبه عبارت است از: جلای قلب بر اثر ذکر خدا، خداوند با اهل ذکر در ذات عقولشان نجوا می کند و اهل ذکر با نور بیداری که در گوش و چشمشان تابیده به هدایت دیگران پرداخته اند، هیچ تجارتی آنان را از یاد حق باز ندارد، از دنیا بریده و به آخرت پیوستند. اهل ذکر مردم را به ایام الله متذکر می کنند و مصداق ایام الله طبق روایات، ظهور و رجعت و قیامت است. دوره ایت که در آن حقیقت غیبی عالم آشکار می شود و حیاتی دوباره با وجود امام به این زمین و اهل آن داده خواهد شد...

سوال: امروز در خدمت استاد هستیم که بحث ذکر را دنبال کنیم و در محضر نهج البلاغه در این راستا بهره مند شویم.

جواب: علیکم السلام و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. در بحث ذکر یک نکته اساسی را اشاره کردیم. اولاً ورود ما به بحث ذکر از این جا بود که ما بحث معاد را تعقیب می کردیم منتها رسیدیم به این بحث که ما باید قرب معاد را درک بکنیم و به این درک برسیم که قرب معاد را احساس کنیم تا زندگی خودمان را با معاد تنظیم کنیم و الا تا قرب معاد را درک نکنیم ما در عالمی زندگی می کنیم معاد هم عالم دور دستی است که روی قلب ما و روی رفتار ما تاثیر نمی گذارد. عرض کردیم نکته نزدیک دیدن قیامت یک نکته معرفتی است و باید یک تحول معرفتی در ما پیدا شود و آن تحول این است که ما باید از غفلت بیرون بیاییم و اهل ذکر شویم که این هم آیه قرآن بود «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ»(انبیاء/1) حساب نزدیک است اما این ها در غفلت اند؛ کسیکه از غفلت بیرون بیاید قرب حساب را می فهمد.

برای ذاکر شدن و متذکر شدن به حقایق، فرصت دنیا برای این تذکر کافی است؛ اگرچه که کوتاه است. فرصت دنیا چشم به هم زدن است. در مورد حضرت نوح آمده است که وقتی قبض روحشان رسید و حضرت عزرائیل آمدند حضرت فرمود می توانم بروم در سایه؟ گفتند: بله چون حضرت نبی اکرم بود عزرائیل اجازه می گرفت والا حضرت سلیمان با آن ملکی که داشت اجازه ندادند حتی بنشیند همین تکیه به عصا داده بودند که قبض کردند. حضرت نوح فرمودند اجازه است بروم در سایه گفتند: بله؛ رفتند و نشستند عزرائیل پرسید: عمر دنیایت چقدر بود؟ فرمودند به اندازه همین از آفتاب به سایه آمدن. با این که ایشان 950 سال به صراحت قرآن پیغمبری کردند واقعاً این فرصت کوتاه برای متذکر شدن برای رسیدن به مقام ذکر آن چه که ما باید به آن متذکر شویم از توحید و حقایق توحیدی کافی است. همه تذکرات تذکر به توحید است و ما به غیر توحید تذکری نداریم. همه ذکر ها ما را به خدای متعال متذکر می کند چیز دیگری نیست؛ برای متذکر شدن به حقیقت توحید این فرصت کوتاه کافی است. قرآن می فرماید «أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ«(فاطر/37) وقتی آن ها فرصت می خواهند خدا می فرماید ما آن فرصتی را که اهل تذکر متذکر شدند ما به شما ندادیم؟ روایت می فرماید هجده سال کافی است؛ یعنی اگر کسی هجده سالش شود فرصت رسیدن به تذکر است و روایات فرمودند این، سن هجده سالگی است. لازم نیست آدم نود سالش شود هجده سال برای رسیدن به مقام تذکر کافی است آدم آمده به این دنیا به وادی ذکر وارد شود. عبور ما به این دنیا برای این بوده وارد وادی ذکر شویم از یک طرف ما را آوردند و از یک طرف «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ»(نور/36) یک تلاقی بین ما و امام قرار دادند ما باید در این تلاقی به امام و ذکر برسیم. فرصت کافی است. اصل این است که آدم به ذکر برسد و فرصت هم کافی است. این ذکر هم راهش این است که انسان به امام به نبی اکرم برسد و وارد بیوت انبیاء بشود به همین خانه ها وارد شد و تا وارد نشود به ذکر نمی رسد.

در این خانه ها «رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ»(نور/37) مردان و شخصیت هایی در این خانه ها خدا را تسبیح می گویند که هیچ تجارتی آن ها را از ذکر الله غافل نمی کند مهم این است که وقتی برسیم دائم الذکر و دائم الصلوه می شویم؛ اگر دائم الذکر شویم بر اساس روایات اهل بیت دائم الصلوه می شویم. کسی که دائم الذکر است دائم الصلوه است «عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»(معارج/23)

امروز مروری به خطبه 222 نهج البلاغه خواهیم داشت به خاطر این که حضرت امیرالمومنین علیه السلام در ذیل این آیه شریفه این خطبه را بیان کردند «رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ» این همان ذکری است که در این بیوت اتفاق می افتد انسان وقتی وارد خانه های نبی اکرم شد و به امام و به ذکر رسید، ذکر آن ها این طوری است؛ یعنی اهل ذکر یک چنین صفاتی دارند. حضرت امیر علیه السلام توصیفی که از ذکر آنها در این خطبه می کنند که به این صورت است: «اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالى جَعَلَ الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعانَدَةِ»(1) خدای متعال ذکر را موجب جلای قلب قرار داده است. قلب زنگار غفلت می گیرد و ذکر این زنگار ها را پاک میکند و قلب جلا پیدا می کند بعد اثر این جلا این است که گوش قلب بعد از این که سنگین شده بود نمی شنید حالا دوباره می شنود دیده های دل بعد از این که نابینا شده بود نزدیک بین شده بود و تیزبینی خودش را از دست داده بود تیزبین می شود بعد از این که دل به حالت عناد با خدای متعال در آمده بود و آرام آرام در اثر غفلت به وادی عناد کشیده شده بود و معانده با خدا پیدا کرده بود دوباره به حالت انقیاد برمی گردد. خاصیت ذکر این است قلب را جلا می دهد و قوای قلب دوباره احیا می شود. همه آن چه که در عالم مثال و حس است یک مثلی برای عوالم دیگر است.

عالم بیرون و عالم حس یک مثالی است برای عوامل بالاتر یعنی خدای متعال خورشید را گذاشته که ما روزنه ای پیدا کنیم برای درک خورشیدی دیگر، این شب را گذاشته ما ظلمات دیگری را بفهمیم؛ این نور را گذاشته ما نور دیگری را بفهمیم. و الا حقیقت عالم، عوالم فوق این عالم طبیعیت است. این ها مَثَل اند اگر کسی قدرت عبور از این مثل ها را پیدا کرد میتواند به آن حقایق پشت صحنه برسد و این هم یک قدرتی است که خدا به یک عده ای می دهد خوب مثل می زنند خوب می تواند از صحنه ها عبور کنند و پشت صحنه ها را ببینند. این افراد از صحنه ها عبرت می گیرند که قرآن فرمود: «فَاعْتَبِرُوا»(حشر/2)

در خود ما هم همینطور است قوای حسی ما یک مثل است خدای متعال چشم به ما داده می بینیم با آن و فرق دیدن و ندیدن را می فهمیم. گوش داده می شنویم. این ها مثل اند برای این که ما بفهمیم ما یک قوای باطنی دیگری داریم. همان طور که عالم حس مثل است برای عوالم بالاتر، ملک ما هم مثل برای ملکوت خود ما است و ما باید از این ملک به ملکوت برسیم. همین طور که چشمی داریم و می بیند گوشی داریم و می شنود یک گوش و چشم باطنی هم است که آن ها هم یک نداهایی را می شنوند و یک حقایقی را می بینند. واقعاً چشم است؛ واقعاً گوش است و واقعاً هم می بیند؛ تمثیل، تشبیه نیست؛ بلکه واقعاً یک مثلی است که پشت صحنه اش را ببیند و حقایق عالی تر را انسان بفهمد.

این قلب هم همین طور که این گوش ظاهری انسان سنگین می شود چشم ظاهری انسان گاهی نزدیک بین می شود قلب هم همین طور است. گاهی چشمش نزدیک بین می شود در مناجات شعبانیه در مفاتیح الجنان این تعبیر است «أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك» ما هم وقتی دیده داریم هم چشم داریم هم نور اگر چشم نباشد انسان نمی بیند اگر نور هم نباشد باز هم نمی بیند؛ انسان وقتی می بیند اول نور را و بعد دست خودش را می بیند. در ظلمات انسان هیچ چیز را نمی تواند ببیند.

عالم ملکوت هم همینطور انسان یک دیده ملکوتی دارد و یک انوار ملکوتی که باید بتابد و دیده دلش ببیند. پرتو نگاه به سوی خدای متعال دیده های دل را نورانی می کند آن وقت انسان می تواند حجب نور را خرق کند؛ یعنی پرده های نورانی را کنار بزند و به معدن العظمه برسد که حالا در جای خودش باید توضیح داده شود که بعد از این که ما وارد وادی نور شدیم سیر ما در حجب نور است تا می رسیم به معدن العظمه که همان حقیقت نورانیت امام علیه السلام و حقیقت نورانیت نبی اکرم صلی الله علیه برای ما است.

شاید یک بار دیگر عرض کردم سیر ما در وادی نور و حجب نور در آیه نور هم قوس نزولش توضیح داده شده هم قوس صعودش «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(نور/35) این اول است بعد می شود مثل نوره یعنی نور الهی متمثل در یک مثلی می شود که روایت توحید صدوق فرمود: آن مثل نبی اکرم هستند؛ مثل نور که نبی اکرم اند نورشان وقتی می خواهد در کائنات بتابد در یک مشکاتی (چراغ دانی) است که آن چراغ دان انوار است و بعد نور علی نور است تا می آید در خانه هایی که دست ما به آن می رسد و ما از این جا می توانیم وارد وادی نور شویم؛ یعنی ورودی ما به وادی نور از این جاست. این قوس نزول این انوار است که می آید تا «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» حالا ورودی ما به ساحت نور این جاست و وقتی از این جا وارد شدیم باید با این ذکر سیر کنیم «رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ ولا بَیعٌ عَن ذِکرِ الله» و بعد از آن برویم این مسیر و این وادی نور را طی کنیم تا به مثل نور برسیم؛ اگر به مثل نور رسیدیم آن حقیقت توحید است و همان است که امیرالمومنین در روایتی که از ایشان در بحار نقل شده و معروف به حدیث نورانیت است می فرماید: «إنَّ کُنهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ»(2) رسیدن به حقیقت نورانیت من حقیقت توحید است یعنی خدای متعال را در اعظم آیاتش دیدن؛ البته ائمه علیهم السلام در این مقام آیه مکنونه اند و همان طور که قرآن کریم «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ»(واقعه/77-78) قرآن یک ظاهری دارد اما حقیقت و باطنش در دسترس نیست خیلی ها قرآن را می خوانند ولی «لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/79) باید پرده ها کنار برود. برای مطهرون پرده ها کنار می رود و به باطن قرآن راه پیدا می کنند و با باطن قرآن سیر می کنند که می شود «اقْرَأ و ارْق»(3)

امام هم همین طور است. در زیارت جامعه کبیره در مفایتح الجنان است «وَ الآيَةُ المَخزُونَةُ» این طور نیست که هر کسی به امام برسد. باید طهارت پیدا شود و وارد وادی ولایت انسان شود آن وقت انسان سیمای حقیقی امام را می تواند ببیند و الا امام را فقط در قالب جسم و بصورت ظاهری می بیند؛ اما وقتی سیمای حقیقی امام را دید سیر با امام شروع می شود که سیر در وادی نور و سیر در مقامات نورانیت امام است؛ تا می رسد به آن جایی که کنه نورانیت و مثل نور است. به آن جا که رسید می شود «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ» حجب نور همین است. ورود به وادی نور از بیت النور است. بعد از آن این قوس صعود است ما از این مسیری که این نور تنزل پیدا کرده باید سیر کنیم تا به برکت این نور به سرچشمه عظمت برسیم و این سیر ما می شود.

درجات بهشت به اندازه درجات آیات قرآن و به اندازه درجات ولایت نبی اکرم و اهل بیت است هر چه در آن درجات رشد بکند به رفعت مقام در بهشت می رسد. انسان با امام رشد می کند و در واقع رجات ما درجات ولایت است. فرمود: «هُم دَرَجَات للمُومِنین»(4) پس ما واقعاً یک دیده دلی داریم و این دیده دل می بیند. این قوای ما یک مثل است باید پی ببریم به آن قوای با عظمتی که در باطن و ملکوت ما است. آن ها باید احیا شوند؛ ذکر آن ها را احیا می کند.

حضرت فرمود ذکر قوای باطنی شما را احیا می کند دوباره گوش می شنود؛ زیرا گوش باید بشنود «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى»(نمل/80) و یا در جای دیگر فرمود: «وَ مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ»(فاطر/22) این گوش کر شده است «وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرًا»(اسراء/46) صدا را می شنیدند؛ وقتی حضرت قرآن می خواند گوش حسی کار می کرد؛ گوش باطنی است که وقر است و نمی شنود و القاء سمع نمی تواند بکند و حقیقت وحی را دریافت بکند. طریق تعلم ما دریافت حقایق در این عالم چیست؟ خدای متعال چطور ما را به حقایق آشنا می کند؟ «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ»(ملک/23) همین ها است؛ یعنی فؤاد و سمع و بصر است؛ اگر این ها تعطیل شد رابطه ما با عالم و طریق معارف تعطیل می شود. آن گوش و چشم اگر ناشنوا و نابینا شدند باب معرفت بسته می شود. ذکر این قوا را احیا می کند.

در ادامه خطبه حضرت می فرمایند که اهل ذکر چه کسانی هستند «فِى الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فى اَزْمانِ ناجاهُمْ فى فِکْرِهِمْ وَ کَلَّمَهُمْ فى ذاتِ عُقُولِهِمْ» عباد خدای متعال در همه دوران ها در زمان فترت که پیغمبری نبوده عبادی داشته است. عباد شاید اوصیاء بودند بندگانی که در باطن فکرشان با آن ها نجوا می کرده نجوا برای قرب است. موسای کلیم به خدا عرضه داشت تو دوری تا فریاد بزنم ندا کنم یا نزدیک هستی تا با تو نجوا بکنم نجوا یعنی خلوت کردن و بیگانه ها در کار نباشند حضرت حق در نقل است فرمودند: «أَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِي»(5) اگر کسی اهل ذکر شد من جلیس او می شوم و می تواند با من نجوا کند؛ یعنی اهل ذکر این طوری می شوند و این عباد همان هایی هستند که از طریق این ذکر سیر کردند و خدای متعال در تفکرشان با آن ها صحبت می کند و در باطن عقل با آن ها صحبت می کند. پس برای آن هایی که در خانه های نبی اکرم هستند این ذکر است و در همه دوران ها هم بوده است. بیوت نبی اکرم «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» در روایت دارد که بیوت انبیاء است. این فقط برای خود حضرت و بعد از ایشان نیست؛ بلکه نور حضرت در خانه همه انبیاء بوده است. این نور حضرت و این بیت در ازمان فترات هم بوده است؛یعنی خدا عبادی داشته که وارد این بیوت می شدند و به ذکر می رسیدند و با ذکر اهل مناجات می شدند و خدای متعال با آن ها نجوا می کرده است.

«فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقَظَة فِى الاْبْصارِ وَ الاْسْماعِ وَ الاْفْئِدَةِ یُذَکِّرُونَ بِاَیّامِ اللّهِ وَ یُخَوِّفُونَ مَقامَهُ» نتیجه نجوا این بوده که با نور بیداری و یقظه چراغ بر می افروختند در دل های دیگران و دیده های دیگران را روشن می کردند؛ یعنی ذکرشان متعدی می شد. کسیکه در این خانه آمد این طوری می شود؛ اهل ذکر در ابصار و اسماع و افئده و فواد دیگران چراغ روشن می کردند؛ به گونه ای که قوای تعطیل شده دیگران را احیاء می کردند و با نور بیداری، دیگران را بیدار می کردند و در قوای آنها می دمیدند به گونه ای که این نفس اهل ذکر به آن ها می خورد و آن ها هم به بیداری می رسیدند که این بیداری چراغی در گوش و چشم و دلش می شد با نور بیداری گوش و چشم و دل ها را روشن می کردند در حالیکه خودشان هم به آن رسیده بودند.

اهل ذکر دیگران را متذکر به ایام الله می کردند. همه ایام ایام الله اند منتها ایام الله آن روزهایی است که طبق روایات قدرت الهی ظاهر و غلبه بر دشمن ظاهر می شود. لذا در روایات متعددی به سه روز تفسیر شده یکی روز ظهور است یکی روز رجعت است یکی روز قیامت است؛ که سه تحول عمیقی است که پشت سر هم در این دنیا اتفاق می افتد. ظهور عالم را آماده می کند برای رجعت و رجعت یک تحول حقیقی و باطنی در عالم است که عالم را برای قیامت آماده می کند. در آن ایام الله هم دولت و ملک الهی در آن روز تجلی می کند «لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(غافر/16) مالک یوم الدین خداست. الآن هم خدا مالک است اما آن موقع ظهور پیدا می کند. امروز همه خودشان را مالک می دانند و الا اگر نمی دیدند این کارها را نمی کردند؛ ایام الله ایامی است که ملک الهی و قدرت الهی ظاهر می شود.

اهل ذکر کسانی هستند که قوای دیگران را نورانی می کنند و آن ها متذکر به ایام الله می شوند؛ تذکر به این ایام الله کار انبیاء و اولیاء است. قرآن در مورد موسای کلیم می فرماید «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ»(ابراهیم/5) تذکر به ایام الله جزء دعوت انبیاء است با آن تذکر است که مردم را به راه می آورند اگر مردم را متذکر به ایام الله نکنید عبادت نمی کنند.

نبی اکرم و اهل بیت هم همین طور بودند که مردم را متذکر به ظهور می کردند. کسی می تواند در راه باشد که اهل ایمان به این ایام الله باشد «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»(بقره/3) و الا کسی که در حصار عالم مُلک است این نمی تواند راه خدا را برود این ها تذکرهای اساسی بوده است. تذکر به معاد جزء اصلی ترین تذکرات انبیاء بوده و قبل از معاد به رجعت و قبل از رجعت به ظهور که روز غلبه مطلق جبهه حق است.

به قول خود غربی ها سر سبز و سرخ جامعه شیعه انتظار و عاشورا است شما انتظار را بردارید هم امیدشان هم محرکه شان تعطیل می شود؛ عاشورا را بردارید قوای محرکه شان تعطیل می شود؛ ظهور را بردارید امیدشان تعطیل می شود. واقعاً انبیاء این امید را می دمیدند این ایمان به غیب و ایمان به حضرت است که ما را به حرکت در مسیر آن حضرت می آورد؛ منتها باید آن ایام نزدیک دیده شود. یکی از کارهایی که انبیاء می کردند همین بود. اگر ظهور دور دیده شود قساوت قلب پیدا می شود. این تذکر، قرب را ایجاد می کرده است اگر متذکر نمی شدند ما در غفلت به سر می بردیم کنار ما است ولی ما دور هستیم، نسبت به حضرت حق هم همین طور است: «بی دلی در همه احوال خدا با او بود * او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد» اگر این تذکر نباشد آدم هیچ وقت به قرب حضرت حق نمی رسد.

لذا این افراد کسانی اند که «یُذَکِّرُونَ بِاَیّامِ اللّهِ وَ یُخَوِّفُونَ مَقامَهُ» اهل ذکر دیگران را از مقام حضرت حق می ترسانند ما باید به اینجا برسیم «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ»(نازعات/ 40) این ها خودشان به این خوف رسیدند دیگران را هم به این مقام می رسانند.

در ادامه خطبه حضرت می فرمایند که اهل ذکر این طوری هستند این هایی که وارد بیوت می شوند «بمنزلة الادلة فی الفلوات مَنْ أَخَذَ الْقَصْد حَمِدُوا اِلَیْهِ طَریقَهُ وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجاةِ وَ مَنْ اَخَذَ یَمیناً وَ شِمالاً ذَمُّوا اِلَیْهِ الطَّریقَ وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَکَةِ وَ کانُوا کَذلِکَ مَصابیحَ تِلْکَ الظُّلُماتِ وَ اَدِلَّةَ تِلْکَ الشُّبُهاتِ» در فلات ها راهنمای کاروان اند؛ قدیم ها راه ها معین نبود یک راهنما بود کاروان دنبال او می رفت و اگر او نبود کار کاروان تعطیل بود و در بیابان گم می شدند. اهل ذکر به منزله ادله در فلات ها هستند این ها جلو می افتند و چون اهل ذکر اند با ذکر راه را پیدا می کنند؛ خدا با آن ها نجوا می کند و آنها دیگران را به ایام الله متذکر می کنند و در مسیر آن ایام الله مردم را به راه می اندازند و این کاروان بشری را در مسیر معاد و در مسیر ظهور قرار می دهند. دیگران نه معاد را می بینند و نه راهش را بلد هستند اما این ها هم معاد را دیدند هم ظهور را دیدند هم رجعت را دیدند و هم دیگران را در مسیر، راه بری می کنند. اگر کسی راه درست را می رود، طریقه راهش را ستایش می کنند و می گویند خوب راهی می روی و او را بشارت به نجات می دهند. اگر کسی هم دارد بی راهه می رود طریقش را مذمت می کنند می گویند این طریق طریق درستی نیست و او را از هلاکت تحذیر می کنند. اگر کسی در مسیر ایام الله نباشد در وادی هلاکت است و اگر کسی در مسیر ایام الله باشد در وادی نجات است. اهل ذکر چراغ تاریکی های آن دوران بودند و دلیل در مقابل شبهات بودند راهنمایی می کردند و از شبهات عبور می دادند؛ یعنی مسیر را صاف می کردند این یک خصوصیت است.

بعد وارد مرحله بعد می شوند و از این قسمت آن نکاتی که ما دنبالش بودیم بیان می شود. «وَ اِنَّ لِلذِّکْرِ لَاَهْلاً اَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْیا بَدَلاً فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْهُ یَقْطَعُونَ بِهِ اَیّامَ الْحَیاةِ می گذارنند وَ یَهْتِفُونَ بِالزَّواجِرِ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ فى اَسْماعِ الْغافِلینَ» ذکر اهلی دارد که به جای دنیا ذکر را انتخاب کردند به جای این که رو به دنیا بیاورند مشغول به حضرت حق اند که در زیارت امین الله فرمده اند: «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ» کسی وارد وادی ولایت شد این طوری می شود؛ یعنی هیچ بیع و تجارتی آن ها را از ذکر مشغول نمی کند و غافل از ذکر نیستند و دائماً همه دوران زندگی شان را با ذکر می گذرانند؛ بر آن کسانی که در مسیر محارم اند و در گوش آن هایی که در غفلت اند فریاد می زنند و آن ها را باز می دارند از این مسیر و بیدارشان می کنند. پس باز اهل ذکر خودشان راه خدا را می روند و بعد چراغ راه بیداری دیگران هم هستند.

آنها کسانی اند که «وَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ یَأْتَمِرُونَ بِهِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یَتَناهَوْنَ عَنْهُ فَکَاَنَّما قَطَعُوا الدُّنْیا اِلَى الاْخِرَةِ وَ هُمْ فیها فَشاهَدُوا ماوَراءَ ذلِکَ فَکَاَنَّمَا اطَّلَعُوا غُیُوبَ اَهْلِ الْبَرْزَخ ِ فى طُولِ الْاِقامَةِ فیهِ» امر به قسط می کنند خودشان هم راه قسط را می روند در همان مسیر حرکت می کنند و نهی از منکر می کنند و خودشان هم از منکر دوری می گزینند و خودشان را پرهیز می دهند؛ این خاصیت اهل ذکر است؛ چرا که این ذکر این ها را به این جا می رساند. غفلت موجب دوری آخرت است آدم اهل ذکر آخرت را نزدیک می بیند گویا دنیا را پشت سر گذاشتند این وادی را طی کردند و به آخرت رسیدند و در آخرت هستند ماوراء دنیا را دیدند و گویا بر پنهانی های اهل برزخ آشنا هستند این هایی که در برزخ هستند؛ مانند کسی که از جایی سر بکشد مثلاً از یک بلندی یا از یک جایی که صحنه دیده می شود نگاه بکند. گویا پنهانی های اهل برزخ را در طول اقامه در برزخ دیدند مطلع شدند مشرف شدند.

سوال: یعنی سیرشان در عالم دیگر شروع شده است؟

جواب: با این ذکر به این جا رسیدند که گویا وارد وادی برزخ شدند؛ پرده های برزخ کنار رفته عالم برزخ دیگران و اهل برزخ را می بینند؛ این در حالی است که خود این ها هنوز در عالم برزخ نرفتند ولی اهل ذکر برزخ آنها را می بینند. «کَاَنَّمَا اطَّلَعُوا غُیُوبَ اَهْلِ الْبَرْزَخ  فى طُولِ الاْقامَةِ فیهِ وَ حَقَّقَتِ الْقِیامَةُ عَلَیْهِمْ عِداتِها فَکَشَفُوا غِطاءَ ذلِکَ لاِهْلِ الدُّنْیا حَتّى کَاَنَّهُمْ یَرَوْنَ ما لایَرَى النّاسُ وَ یَسْمَعُونَ ما لا یسمعون» گویا قیامت همه وعده های خودش را بر این ها محقق کرده است کانه قیامتشان به پا شده و همه صحنه های قیامت را می بینند پرده ای از خودشان برداشته شده است، آن پرده را از جلوی اهل دنیا هم برمی دارند گویا چیزی را می بینند که دیگران نمی بینند چیزی را می شنوند که دیگران نمی شنوند.

اگر کسی اهل ذکر شد، ذکر آرام آرام او را به ایام الله می رساند و بعد شاهد ایام الله می شود این دوران ها را می بیند، برزخ و قیامت را می بیند. بنابراین قیامت بر او نزدیک می شود او اهل مشاهده است. گویا همین الآن اهل ذکر وادی دنیا را طی کردند و همه فاصله ها برایشان تمام شد ه است الآن گویا در بهشت اند، در جهنم اند و در برزخ اند. همه این عوالم را می بینند.

این همان است که گفتیم ذکر فاصله های دور را نزدیک می کند آن تحول معرفتی را در انسان ایجاد می کند و آن وقت است که قیامت اثر گذار می شود. آن اثر گذاری چیست؟ حضرت اثر گذاری را توضیح می دهند که تا قیامت نزدیک نشود و انسان قیامت را نبیند این در اعمال انسان اثر نمی گذارد. آن وقت است که در هر عملی قیامت را می بینند. انسان اگر قیامت را دور دید به قساوت مبتلا می شود و نمی تواند برای قیامت کار بکند. حضرت توضیح می دهد این اهل ذکر چطوری اند و چگونه ذکر، برای این ها جلای قلب آورده و اهل نجوا شدند. خدا با آن ها صحبت کرده و این مراحل را طی کردند تا جایی که پرده قیامت برداشته شد. این فاصله را طی کردند و وارد قیامت شدند.

بعد حضرت ادامه می دهند که «فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِکَ فى مَقاوِمِهِمُ الْمَحْمُودَةِ، وَ مَجالِسِهِمُ الْمَشْهُودَةِ وَ قَدْ نَشَرُوا دَواوینَ اَعْمالِهِمْ وَ فَرَغُوا لِمُحاسَبَةِ اَنْفُسِهِمْ عَلى کُلِّ صَغیرَة وَ کَبیرَة اُمِرُوا بِها فَقَصَّرُوا عَنْها» اگر مجالس آن ها را که مجالسی است که مشهود ملائکه است، ببینی و در عقل خودت مجسم کنی و آن مقام های پسندیده آن ها و مجالسشان را و حال آن ها را مجسم کنی، می بینی که نامه های عمل خودشان را جلوی خودشان باز کردند و خودشان را برای محاسبه نفس فارغ کردند، نسبت به هر کوچک و بزرگی که مامور بودند انجام بدهند اما کوتاهی کردند یا انجام ندادند، حتی ولو یک مکروه کرده باشد در مورد آن مشغول به محاسبه است.

مرحوم شیخ عباس قمی محدث بزرگوار قمی صاحب مفاتیح نقل شده اواخر عمرشان خیلی گریه می کردند از ایشان پرسیدند چرا اینقدر گریه می کنند؟ فرمود: من یک دروغ توریه ای گفتم آن هم به خاطر تقیه، نمی دانم شرایط شرایط تقیه بوده من این دروغ را گفتم یا نه. آن هایی که اهل ذکر اند این طوری اند. وقتیکه قیامت و حساب و کتاب را نزدیک دیدی این طوری می شوی «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ» این حساب نزدیک را می بیند و مشغول است.

حضرت فرمود: این هایی که اهل ذکر اند و اهل غفلت نیستند، حسابشان به آن ها نزدیک است اگر در عقل خودت مجسم کنی می بینی دیوان اعمالشان را منتشر و باز کردند و خودشان را برای محاسبه نسبت به صغیر و کبیر اعمالشان فارغ کردند، فقط کبائر را هم نمی بینند حتی ترک اولاهایشان را هم به حساب می آورند، مکروهاتشان را هم به حساب می آورند. مومن وقتی یک گناهی کند ولو بعد از بیست سال یادش می آید که تدارک بکند.

اهل ذکر کسانی اند که «اُمِرُوا بِها فَقَصَّرُوا عَنْها، اَوْ نُهُوا عَنْها فَفَرَّطُوا فیها وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ اَوْزارِهِمْ ظُهُورَهُمْ فَضَعُفُوا عَنِ الاْسْتِقْلالِ بِها فَضَعُفُوا عَنِ الاِسْتِقْلالِ بِها» نامه های اعمالشان را باز کردند و نسبت به تکالیف صغیر و کبیری که به آن امر یا از آن نهی شدند تفریط و کوتاهی کردند گویا بار سنگینی روی دوششان است و احساس سنگینی می کنند؛ یعنی آن چیزی که در قیامت برای ما مشهود می شود برای آنها در همین دنیاست. در قرآن دارد از قبور که بیرون می آییم بارهای سنگینمان روی دوش ما هستند؛ اهل ذکر الآن حس می کنند که از این که بتوانند این بار را بکشند و خودشان به تنهایی این بار را بردارند ناتوان شدند آن که ما آن جا احساس می کنیم آن ها این جا احساس می کنند.

و بعد حضرت فرمودند: «فَنَشَجُوا نَشیجاً وَ تَجاوَبُوا نَحیباً یَعِجُّونَ اِلى رَبِّهِمْ مِنْ مَقامِ نَدَم وَ اعْتِراف لَرَاَیْتَ اَعْلامَ هُدًى وَ مَصابیحَ دُجًى» گریه های فوق العاده سر میدهند (نشیج یعنی گریه با سر و صدا گریه ای که گلوگیر می شود) گویا جمعی هستند با هم دیگر هم نوایی می کنند و نهیب و گریه و فریاد می زنند و به سوی پروردگار خودشان ناله می کنند؛ اگر این حالتشان را ببینی خواهی دید که این ها چراغ های هدایت اند. این آدم چراغ هدایت است. ذکر آدم را به مشاهده قیامت و به محاسبه دائمی و دقت می رساند و این آدم اعلام هدی می شود. این است که می تواند ذکِّرهم بایام الله و آن مقاماتی که قبل ذکر شد، بشود.

باید توجه کنیم که این اصل این مقامات برای اهل بیت است. حضرت این آیه را می خواندند رجال اصلش اهل بیت اند بعد آرام آرام آن دوستان و شیعیانی که وارد می شوند هم اهل ذکر می شوند لذا حضرت در صدرش فرمودند که در همه دوران ها حتی در دوران فترت این آدم ها بودند؛ یعنی انبیاء و اوصیائشان و مومنین کامل در طول تاریخ آن هایی هستند که وارد بیت النور نبی اکرم شدند و با نبی اکرم به ذکر رسیدند. آن وقت این ذکر که از آن وادی به انسان می رسد این ها را اهل مشاهده قیامت و اهل محاسبه نفس و بعد چراغ راه دیگران کرده که «ادلة الفلوات» شدند و این خاصیت ذکر است.

سوال: در محضر قرآن هستیم سوره مبارکه زمر آیات 32 تا 40 و بعد از آن در خدمت استاد خواهیم بود.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از آن اموری که ما باید متذکر شویم که الآن آیه اش را خواندیم «ایام الله» است که در رفتار ما و عمل ما موثر است. در اول سوره بقره خدای متعال وقتی می فرماید قرآن هدایت می کند می فرماید «هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ»(بقره/2) البته قرآن یک «هُدًى لِّلنَّاسِ»(بقره/185) هم هست که همه را بیدار می کند ولی آن هایی که بعد از بیدار شدن وارد وادی هدایت قرآن می شوند و با قرآن هم سفر می شوند، یک هدایت خاصی متوجه آن ها می شود که آن هدایت، هدایت متقین است. متقین را وقتی توصیف می کنند می فرماید «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»(بقره/3) آن هایی که با غیب سر و کار دارند و ایمان به غیب دارند و مأنوس با غیب هستند، محبت و طلب و اشتیاقی به غیب در دلشان پیدا شده است، این ها با قرآن هدایت می شوند این هایی که ایمان به غیب دارند قرآن به سمت آن غیب راه بریشان می کند. آن غیب در روایات به قیامت و به خدای متعال و از جمله حضرت مهدی و به ظهور حضرت تفسیر شده است. دوران ظهور امام زمان علیه السلام از جمله غیب هایی است که ایمان به آن و گرایش به آن در این که ما در راه قرار بگیریم و هدایت های قرآنی ما را سیر بدهد موثر است. کسی که آن غیب را نمی خواهد و مشتاق آن غیب نیست و تعلق و ایمانی به آن غیب ندارد حرکتی نخواهد داشت؛ اگر این تعلق پیدا شد قرآن انسان را راهبری می کند و راه و چاه را نشانش می دهد. دوران ظهور امام زمان علیه السلام یکی از آن ایام الله و یکی از غیب های الهی است که قطعاً محقق خواهد شد و ما باید به آن تعلق داشته باشیم تا قرآن ما را هدایت بکند باید خودمان را متذکر به آن کنیم و انبیاء هم ما را متذکر شده اند. هر پیغمبری متذکر دوران ظهور امام زمان علیه السلام شده که اتفاقات عجیبی می افتد.

از خصوصیاتی که در آن دوران است این است که گویا یک تحولی در این جهان ایجاد می شود یک غیبی در این عالم شهود، ظهور پیدا می کند؛ چون هر چه در این عالم است از عالم غیب آمده این عالم از خودش چیزی نداشته است و به اندازه ای که غیب در این عالم ظهور پیدا میکند این عالم، عالم دیگری می شود. مناسبات عالم هم مثل خود ما عوض می شود. ما به اندازه ای که غیب در وجودمان ظهور پیدا می کند آدم و عالم دیگری می شویم؛ به همان اندازه که انوار غیب در ما تجلی می کند به همان اندازه آدم و عالم دیگری می شویم.

وجود مقدس امام زمان که غیب الهی و آیه غیبی نبی اکرم و معجزه غیبی نبی اکرم اند در این عالم ظهور پیدا می کند. این ظهور فقط به معنی ظهور جسمانی نیست؛ عصر ظهور فقط کشف غطا و پرده از حجاب جسمانی امام نیست اینگونه نیست که ما امام را نمی شناسیم و ممکن است بین ما هم باشند در قالب بشر و ما نشناسیم، بلکه آن حقیقت ولایت و امامت امام که در غیب بود متجلی می شود این غیب وقتی در عالم متجلی شد تحولی پیدا می شود در عالم که عالم برای سیرهای بعدی اش آماده می شود.

مثل این که فرض کنید خدای متعال اگر می خواهد از خاک یک انسان بیافریند یک مراحلی را باید طی بکند مراحلی از حیات در آن دمیده شود تا بشود انسان و روح الهی در آن دمیده شود و ظهور پیدا بکند که می شود «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي»(ص/72) عالم هم همین طور است این عالم وقتی می خواهد سیر کند به طرف حضرت حق باید آن غیب در آن تجلی بکند و حقایقی در آن آشکار شود.

این اتفاقی که می افتد «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(زمر/69) از جمله عالم روشن می شود این ارض شاید فقط زمین نیست سرزمین وجود ما هم نسبت به امام ارض اند و او سماء عالم است. لذا فرمود «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً»(انفال/11) «ماء» از مقام نبی اکرم است حضرت نسبت به همه ما سماء است از آن جا بر ارض وجود ما حقیقت نازل می شود؛ یعنی از مقام منیع نبی اکرم باران ولایت امیرالمومنین و آن حقیقت و آن ماء طهور بر صفحه ارض شما نازل شد و شما زنده شدید.

پس ما همه مان ارض هستیم وقتی آن حقیقت از ساحت امام جاری می شود ما زنده و نورانی می شویم و حیات پیدا می کنیم و به نور می رسیم. حیاتی که در دوران حضرت اتفاق می افتد شاید سه حیات در روایات است: هم دین خدا احیا می شود «اَللّهُمَّ اظْهِرْ به دينَكَ وَ سُنَّةَ نَبِيِّكَ»(6) این دین گویا حالت حیات خودش را از دست داده بود که دوباره دین خدا به معنی واقعی کلمه زنده می شود و دوم احیاء الارض است «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(حدید/ 17) که در روایات فرمود: همین طوری که باران می بارد و زمین را زنده می کند وقتی عدل امام در زمین جاری می شود اثرش از باران بیشتر می شود و زنده می کند. امام عدلش حیات به زمین می دهد که عالم دیگری می شود.

عدل تجلی امام است این را قبلاً عرض کردیم که همه آن حقایقی که در عصر ظهور محقق می شوند به امام برمی گردند اگر عدلی واقع می شود عدل صفت امام است «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً»(انعام/ 115) اگر حیاتی در عالم دمیده می شود امام سرچشمه حیات و عین الحیات و کلمه ماء است. اگر نوری در عالم دمیده می شود امام کلمه نور است همه آن چیزی که محقق می شود ظهور خود امام و ظهور آن غیب است وقتی ظاهر شد زمین، زمین دیگری می شود «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ»(ابراهیم/ 48)

بعضی از بزرگان از جمله مرحوم شاه آبادی و قبل از آن من در بعضی از کتب مثل مرآة الانوار دارد که می گویند: اکثر آیات قیامت تاویل به عصر ظهور و رجعت شده است کانه همه حوادثی که در قیامت اتفاق می افتد یک منزلتش در ظهور اتفاق می افتد. وقتی آن غیب در عالم ظاهر شد زمین تجلی می کند یعنی احیاء الارض داریم. زمین زنده می شود و ما آن موقع با موجودات زنده سر و کار داریم که روایت دارد سنگ و درخت هم با مومن حرف می زنند. الآن، نه آن ها با ما حرف می زنند و نه ما می شنویم هم ما آن حیات را نداریم و هم این ها. آن موقع هم آن ها حرف می زنند و هم ما می شنویم؛ هم زمین زنده می شود هم ما زنده می شویم «وَ أَحْيِ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَيْتَةَ»(7) پس ما زنده می شویم گویا جریان ظلمات دشمنان نبی اکرم و اهل بیت همه را برده در فضای موت وقتی این غیب ظهور پیدا می کند. همه حقایق در این غیب است لذا ما زنده می شویم زمین زنده می شود دین زنده می شود.

سوال: با توجه به این که در آستانه عید بزرگ نیمه شعبان هستیم اگر بخواهیم مهیا شویم برای عصر ظهور در چند دقیقه وظایف ما به معنای واقعی کلمه چیست؟

جواب: وظایفی که ما داریم: اول از امام غافل نشویم خودمان را با امام تنظیم کنیم خودمان را وقف امام کنیم اگر وقف امام شدیم این یک سیر است اما اجمالش یک کلمه است و اصلاً انتظار یعنی وقف امام شدن؛ دوم آنکه آرمان هایش را بشناسیم امام نمی آید که توسعه به پا بکند؛ این را کلینتون و بوش هم وعده اش را می دهند؛ اوباما هم وعده اش را می دهد؛ بلکه امام برای فراتر از این ها می آید. اهداف امام را بشناسیم که در روایات و در دعای ندبه آمده است. سوم آنکه دل به امام و اهدافش ببندیم چهارم آنکه امید به تحقق آن اهداف داشته باشیم پنجم اینکه حالا که آن اهداف را می خواهیم دغدغه و امید هم داریم خودمان را وقف کنیم و ششم علامت شناس باشیم و بر اساس علائمی که در روایات آمده خودمان را تنظیم کنیم و دنبال دولت مستعجل نباشیم و شتاب نکنیم. گرچه ان شاء الله ظهور خیلی نزدیک است ولی ما هر کجای عالم هستیم سعی کنیم سنگ این بنا باشیم و خودمان را وقف بنای حضرت بکنیم. این آن چیزی است که از ما متوقع است و اینکه علامت شناسی داشته باشیم بدون فوت وقت و بدون عجله و شتاب و اضطراب هر کجای عالم هستیم خودمان را وقف کنیم. انسان منتظر اینگونه است «الحابس نَفسَه عَلَینَا»(8) این می شود منتظر کسی است که خودش را حبس بر امام کرده است.

همه این هایی که گفتیم به امام محقق می شود ازجمله حیات و نور و هدایت، علتش آن است که امام کلمة الله است خدا کار می کند اما به وسیله امام «أَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ» امام ید الله است فعل امام فعل خداست اگر می گوییم عدل از شئون امام است خدای متعال است که «و املا بِهِ الاَرضَ عَدلاً» یعنی خدا زمین را پر از عدل می کند عدل صنع الله است اما این صنع الله در امام محقق شده و با تجلی امام عدل محقق می شود؛ با ظهور غیب امام حیات محقق می شود با ظهور غیب امام عالم انوار ما، نفوس ما، عالم ارض و همه عوالم ارضی وقتی ذیل آن سماء قرار گرفتند زنده و نورانی می شوند و به حیات می رسند همه اش صنع الله است امام در یک مقامی است که «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»(انفال/17) یا در جای دیگر قرآن آمده که «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(فتح/10) امام در این موقف است؛ یعنی در موقف نبی اکرم است جانشین نبی اکرم خلیفه حضرت اند و دستشان در دست خداست. پس همه آن چیزی که گفتیم اصلش در امام است یعنی اصلش فعل و صنع خدا است که در امام تجلی می کند...

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 342

(2)بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 606

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 430

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 496

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 423

(7) كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 515

(8) المحاسن، ج‏1، ص: 173