نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

تفسیر آیاتی از سوره مبارکه کهف در برنامه سمت خدا/ اجابت دعوت و ورود در کهف حصین امام معصوم

متن زیر گفتگوی آیت الله میرباقری در برنامه سمت خداست که در تاریخ 9 آبان 94 برگزار شد. ایشان در این جلسه با ترجمه آیاتی از سوره مبارکه کهف به توضیح در مورد داستان اصحاب کهف و ارتباط و تشابه آن با اتفاقات دوران حیات نبی اکرم صلی الله علیه و آله و واقعه عاشورا پرداخته و بیان داشتند؛ از ویژگیهای مهم اصحاب کهف این است که جوانمردانی بودند که در دوران غلبه کفر و ترغیب به کفر و بت پرستی، به خدای یکتا ایمان آوردند و خدا نیز به دلیل این قیام لله آنها را در این مسیر استوار کرد و راه رشد و هدایت آنها را باز کرده و سختیها را برای آنان آسان نمود. از این ماجرا نمونه هایی هم در امت نبی اکرم وجود دارد که ماجرای عاشورا نمونه بارزی از آن است. یاران سیدالشهدا به پناهگاه امام معصوم وارد شدند و در نتیجه این همراهی رشد و هدایت نصیبشان شد و علیرغم همه سختیها دشمنان الهی نتوانستند به ایمان آنها کوچکترین آسیبی وارد کنند. نمونه دیگر از ماجرای اصحاب کهف یاران صاحب الزمان هستند که در صورت اجابت دعوت امام معصوم در کهف حضرت قرار گرفته و سیر انسان با معصوم شروع می شود.

سوال: برنامه امروز ما به مناسبت ایام محرم رنگ و بوی امام حسین علیه السلام را خواهد داشت. حاج آقای میرباقری در خدمت شما هستیم.

جواب: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین. از آیات قرآن که تاویلش به اهل بیت ارجاع شده است آیات سوره مبارکه کهف و داستان اصحاب کهف است. مرحوم شیخ مفید و سید بن طاووس و ابن شهر آشوب این ماجرا را نقل کردند که زید از صحابه نبی اکرم می گوید: من در کوفه بودم در منزل و حجره خودم صدای تلاوت قرآن لطیفی را شنیدم که این آیه را تلاوت می کرد «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا»(کهف/9) که آیه اولی است که داستان اصحاب کهف در قرآن با آن شروع می شود. دنبال کردم دیدم سر مطهر سیدالشهدا است بالای نیزه و این آیه را تلاوت می کنند در حالی که سر های دیگری به دنبال این سر و همراه کاروان اسرا وارد کوفه شده است. می گوید عرض کردم بله داستان شما واقعاً عجیب تر است. ان شاء الله داستان اصحاب کهف را عرض می کنم و اینکه کهفی که آن ها به آن پناه برده بودند چه بود.

قبلاً اشاره کنم که در معارف و ادعیه و به خصوص زیارات معصوم و در روایات، از ائمه علیهم السلام تعبیر به کهف شده است؛ مثل صلوات شعبانیه که بعد از نافله ظهر هم خوانده می شود و مستحب است این شش صلوات خوانده شود. آن جا دارد «کَهفٌ حَصِین» ائمه کهفی هستند که خود این کهف در پناه و حصن است. در باب حضرت علی در زیارات بسیار این تعبیر «كَهْفِ الْوَرَى» آمده است. این تعابیر بلند برای امام علی علیه السلام است. در خصوص سیدالشهدا هم این تعابیر مکرر آورده شده است.

مرحوم مجلسی از امالی صدوق نقل کرده که وجود مقدس نبی اکرم گریستند بر مصیبت های سیدالشهدا و اهل بیت بعد از توجه به آن صحنه ها و خطاب به سیدالشهدا فرمودند: «أمّا الحُسَينُ فَإنَّهُ مِنّي وَ هُوَ ابني وَ وَلَدي وَ خَيرُ الخَلقِ بَعدَ أخيهِ وَ هُوَ إمامُ المُسلِمينَ وَ مَولى المُؤمِنينَ وَ خَليفَةُ رَبِّ العالَمينَ وَ غياثُ المُستَغيثينَ وَ كَهفُ المُستَجيرينَ»(1). «كَهفُ المُستَجيرينَ» یعنی امام حسین کهف آن کسانی هستند که پناه به حضرت ببرند؛ یعنی در مخاطراتی که آن ها را تهدید می کند پناه به حضرت می برند. حضرت کهف امت است.

یک تعبیری را هم مرحوم سید بن طاووس نقل کردند در «سعد السعود» از امام باقر علیه السلام که ایشان در تفسیر یکی از آیات قرآن اینگونه فرمودند: «نَحنُ کَهفُکُم کَاَصحَابِ الکَّهف نَحنُ سَفِینَتُکُم کَسَفِینَةِ نُوح وَ نَحنُ بَاب حِطّتُکُم کَباب حِطة بَنِی اِسرَائیل»(2) ما کهف شما هستیم مثل اصحاب کهف که کهفی داشتند و پناه بردند و در حفظ ماندند. این خیلی مهم است. در واقع یک دعوت است که یعنی ما آماده هستیم به شما پناه بدهیم. ما سفینه شما هستیم مثل سفینه نوح؛ یک سفینه ای بود طوفان و دریایی و هر کس سوار سفینه نشد غرق شد. ظواهر قرآن یا عالم همه مَثَل هستند که ما بتوانیم پشت صحنه را ببینیم. همان طور که دریایی است و اگر طوفانی شد ما باید به کشتی پناه ببریم و کشتی نباشد دیگر با شناگری نمی شود از این گرداب ها نجات پیدا کرد، واقعاً یک دریای عمیق طوفانی است که باید به سفینه ای پناه برد. ائمه می فرمایند: ما سفینه شما هستیم ما باب حطه ای هستیم که هر که از آن باب وارد شد خدای متعال او را می آمرزد و خطاهایش را خداوند پاک می کند. ما آن باب هستیم که اگر از وادی ولایت ما پاک شوید خدای متعال شما را پاک می کند و گذشته هایتان با شما نمی آید و از گذشته ها جدا می شوید.

مقداری داستان اصحاب کهف و سیدالشهدا را مقایسه کنم. چگونه ائمه کهف ما هستند داستان اصحاب کهف چیست و کهف این اصحاب چه بود تا ما ببینیم که ائمه کهف ما هستند یعنی چه و حالا سیدالشهدا که کهف بود چطور بود؟ خدای متعال داستان اصحاب را در سوره کهف شروع می کند پنج آیه اول بحث قرآن و انذار و تبشیر های قرآن است بعد می فرماید «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَـذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا»(کهف/6) اگر این ها به این قرآن ایمان نیاورند گویا آن قدر غصه می خورید که می خواهید خودتان را هلاک کنید! اینگونه نیست «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(کهف/7) ما آن چه در زمین است زینت زمین قرار دادیم تا این ها امتحان شوند؛ آنها را در عالم دنیا آوردیم؛ قدرت ثروت و امکانات عالم زینت های دنیا است و برای این است که آن ها را با این زینت ها مورد ابتلا قرار دهیم تا صف آن هایی که بهترین عمل را انجام می دهند جدا شود.

بعد می فرماید «وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا»(کهف/8) هر چه روی زمین است ما جمع می کنیم؛ مثل بیابانی که در بهار خرم است و در پاییز خشک می شود. صعید یعنی زمینی که خشک است و روی آن گیاهی سبز نشده و روی زمین پیدا است؛ جرز هم همین طور است؛ یعنی سرزمینی است که گیاهانش خشکیده اند و بوته ای نیست. این گیاهان خس و خاشاک می شوند و تمام می شود.

بنابراین دنیا با همه زینت هایش تمام می شود. این دنیا موضوعیت ندارد. عده ای در این دنیا به حکومت می رسند، جای نگرانی ندارد، خب این دنیا عالم امتحان است؛ یک عده ای هم ممکن است در متاع دنیا غرق شوند. این آیه را چندین بار مکرر خواندیم «وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى»(طه/131) آن چه زینت از شکوفه های دنیا است، مثل قدرت و ثروت، فتنه آن است. این دنیا دار فتنه است و این بساط جمع می شود. یک عده ایمان می آورند و یک عده نمی آورند. جریان کفری است که این جریان ایمان نمی آورند و به راه حق نمی روند؛ ای پیامبر شما خیلی نگران احوال این ها نباشید.

بعد داستان سوره وارد اصحاب کهف می شود و داستان را اینگونه شروع می کند «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبا * إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا»(کهف/9-10) داستان از این جا شروع می شود که جوانانی بودند که از دست دشمنان به غار پناه بردند وقتی به آن جا رفتند دو چیز را از خدای متعال خواستند که پروردگارا از ناحیه خودت رحمتی را به ما عطا کن ما منتظر رحمت تو هستیم و در این ماجرا خودت راه رشد را برای ما مهیا کن تا ما در مسیر رشد قرار بگیریم و صلاح و رشد ما را تو قرار بده؛ ما کار خودمان را کردیم و اکنون منتظر رحمت تو و داستان ارشاد و رشد تو هستیم.

قرآن می فرماید ما این ها را در غار مدت طولانی نگه داشتیم بعد این ها را برانگیختیم و از این جا قرآن داستان را شروع می کند: «نَّحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى»(کهف/13) این ها فتیه ؛ یعنی جوانانی بودند البته این فتیه جمع فتی به معنی جوان است اما یک مفهوم ارزشی هم است یعنی جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند. در بعضی روایات نقل شده خیلی های آنها مسن بودند ولی جوانمرد و جوان دل بودند و ایمان به پروردگار آوردند؛ بعد قرآن می فرماید که ما هم به ایمانشان افزودیم، آن ها یک قدم آمدند ما ده قدم به طرفشان رفتیم.

«وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَـهًا لَّقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا»(کهف/14) قلبشان را هم تقویت کردیم که در این صحنه ها بتوانند استقامت و پایداری بکنند و از سختی ها به راحتی عبور کنند زیرا آنها برپا خواستند و قیام کردند. فضایی را که قرآن ترسیم می کند یک جامعه کفرآمیزی بود که متولیانش اعم از دقیانوس و هر کسی که بود، مردم را دعوت به کفر و استکبار بر خدا و بت پرستی می کردند؛ یعنی فرهنگشان فرهنگ بت پرستی بود و کسی اجازه ایمان و اظهار ایمان نداشت و اگر مومن هم می شدند مواخذه می شدند. عرصه ایمان عرصه تنگی بود و فضای بت پرستی و چوب و سنگ پرستی بوده و عرصه بر مومنین بسیار تنگ است.

همانطور که قرآن می فرماید «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّـهِ مَثْنَى وَفُرَادَى»(سبا/ 46) که برای خدا قیام کنید، داستان این ها هم از این جا شروع می شود که از سر سفره دنیا و این بساط آلهه و بت های مادی برخواستند و رو به پروردگاری آوردند که رب زمین و آسمان ها است و همه عالم را آفریده و هدایت می کند. این طور نیست که رب ما با بقیه فرق بکند؛ بلکه همه عالم یک رب دارد که همه را آفریده و همه عالم را هدایت می کند. از این جا داستان آن ها شروع می شود که در فضایی که فضای اقامه کفر است، موحد می شوند و خدای متعال هم می فرماید: ما هم قلب هایشان را محکم کردیم که وقتی ایمان آوردند بتوانند سختی های مسیر را طی کنند و چنین گفتند که «هَـؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً»(کهف/15) ما غیر از خدای متعال اله دیگری را نمی خوانیم. یکی از خصوصیاتی که در قرآن مکرر در باب پرستش غیر خدا آمده، «خواندن» است، همانطور که این طرف «الدُّعاءُ مُخُّ العِبادَةِ»(3) است، از آن طرف هم خواندن دیگران و اعتماد به دیگران کردن و از آلهه و بت ها و از دنیا خواستن علامت شرک است. آنها گفتند که اله دیگری را مورد سوال و درخواست قرار نمی دهیم و خدای دیگری را نمی خوانیم.

اله آن حقیقتی است که همه اسماء حسنی را دارد و اسماء حسنایش در همه عالم حاکم است. «بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْءٍ» و دیگران چه بخواهند یا نخواهند «وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَـهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَـهٌ»(زخرف/84) ما بقی هم اله نیستند بلکه اسماء هستند و نام گذاری است و این یعنی غیر از حضرت حق اله دیگری را ما نمی خوانیم. آن جوانمردان هم گفتند: «رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَـهًا لَّقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا * هَـؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا»(کهف/14-15) اگر کسی غیر خدا را بخواند از مسیر حق بسیار فاصله گرفته است و انحراف زیادی از حق خواهد داشت. این ها قوم ما هستند که از غیر خدا آلهه ای برای خودشان گرفتند و بر این ادعایشان هم هیچ برهان روشنی ندارند چه کسی ستمکار تر از آن کسی است که دروغ بر خدای متعال ببندد و برای خدای متعال شریک قرار بدهد و دیگران را هم عرض او قرار بدهد.

قرآن می فرماید: «وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّـهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا»(کهف/16) موحد شدند در حالیکه قومشان بت پرست هستند، پس از آن ها حاشیه گرفتند و از خود آن ها و از آلهه شان عزلت گزیدند. از این جا حرکتشان شروع می شود و خدای متعال می فرماید که ما دستور دادیم به کهفی پناه ببرید ـ به حسب ظاهر غار را می گویند یا فضایی است که در کوه است و از غار بزرگ تر است و همان پناهگاهی که در کوه است ـ به آنجا پناه ببرید که پروردگار شما رحمتش را بر شما می گستراند و سهولت در کارتان مهیا می کند و کارتان را به آسایش و سهولت می رساند.

پس فضا فضای بت پرستی و اقامه کفر است و نه فقط خودشان کافر هستند دیگران را هم وادار به کفر می کنند و اگر کسی زیر بار کفرشان نرود تهدید می کنند. اقامه کفر اقسامی دارد: یک موقع چوب و سنگ به پا می کنند می گویند بپرستید. نکته مهم این است که اصل در کفر، اولیای طاغوت اند، آن ها محور هستند و اگر آن ها باشند چوب و سنگ ها را هم که برداری یک نوع بت دیگری مثلاً تمدن مادی درست می کنند. یک چیزی درست می کنند که آدم مشغول شود. فقط شکل هایش را عوض می کنند و کفر به پا می کنند. این اصحاب کهف یک عده ای هستند که در فضای کفر آمیز قیام لله کردند و ایمان آوردند و از فرهنگ کفر فاصله گرفتند.

در روایت است مدتی تقیه کردند؛ یعنی ایمانشان را پنهان نگه داشتند؛ اما در باطن مومن بودند. آرام آرام هم دیگر را پیدا کردند و یک جمعی شدند تا موقع اش فرا رسیده در یک زمان معینی که فرصت فرا رسید بعد از دوران تقیه قیام کردند. قبل از وقت اگر اقدام کنیم صلاح نیست؛ در روایات خیلی از تقیه شان مدح شده و فرمودند مثل حضرت ابوطالب پدر وجود مقدس حضرت علی علیه السلام بودند. یکی از روایاتی که دلالت می کند بر این که حضرت ابوطالب مومن بود و ایمانش را پنهان می کرد تا در جبهه دشمن برای حضرت کار بکند، همین روایت است. از این ها خیلی تعریف شده و می گویند این ها در تقیه مثل حضرت ابوطالب بودند که در درون جبهه دشمن بودند و کار را به نفع جبهه حق پیش می بردند تا موقع اش رسید که بعد دوران اعتزالشان است و بعد دوران پناه به کهف است. پس سه دوران است تقیه، اعتزال و پناه بردن به کهف. اعتزال یعنی دوره ای که از آن ها فاصله گرفتند؛ یعنی از آن جامعه جدا شدند و بعد خدای متعال فرمود حالا که جدا شده اید، هم از فرهنگ آن ها فاصله گرفتید و هم زندگی تان را جدا کردید، حالا به کهف پناه ببرید.

این داستان همه دوران ها است و مهم تر از همه داستان دوران وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که حضرت همان طور که فرموده بودند بعد از من در رویای صادقه دیدم بنی امیه و دیگران بر منبر من بالا می روند و جامعه را به قهقرا یعنی بت پرستی برمی گردانند. این بت پرستی لازم نیست شکلش مثل بت پرستی دوران قبل از بعثت باشد و چوب و سنگ بپرستند؛ بلکه یک جریان دیگری است. قرآن در باب اهل کتاب می فرماید «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ»(توبه/31) علمای خودشان را رب خودشان گرفتند. حضرت فرمودند: آن ها را نمی پرستیدند و سجده به حسب ظاهر نمی کردند ولی آن چه آن ها می گفتند ولو می دانستند خلاف فرمان خداست تبعیت می کردند، از حضرت پرسیدند: پس تکلیف ما چیست؟ فرمودند اگر شما از عالمی تبعیت می کنید که می دانید خلاف خدا حرف می زند همان داستان است.

پس یک جریانی آمده که این جریان اقامه بت پرستی و کفر و شرک می کند. این جریان یک دفعه که شروع نشده این را مورخین و فریقین نقل کردند و خیلی محل خلاف نیست که وقتی سر مطهر سیدالشهدا مقابل یزید قرار گرفت و آن اشعار کفر آمیز را خواند «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ * خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ» بنی هاشم با قدرت بازی می کردند وحی و چنین چیزهایی در کار نیست بعد هم به اجداد خودش می گوید ای کاش بودید می دیدید چطور انتقام بدر را از نبی اکرم گرفتم. این یک دفعه نیست بلکه یک جریان است که آرام آرام به این جا رسیده که می گوید وحی در کار نیست.

جریان کفر و بت پرستی هم به گونه ای است که همه را به آن دعوت می کنند. یعنی اگر کسی هم از این مسیر فاصله بگیرد واقعاً تحت فشار است این را مورخین از جمله سلیم بن قیس نقل کردند که معاویه در بخش نامه هایی که صادر کرده چندین بخش نامه مهم دارد یکی این است می گوید اگر کسی فضائل آل ابی طالب را نقل کرد خونش هدر است بعد می گوید محبین آل ابی طالب هم همین طور است و ذمه را از آن ها برداشتم؛ همه کانه باید به طرف کفر و طاغوت بیایند. دقیقاً همان ماجرا است، تفاوتی نیست و فقط شکل عوض کرده است. ماجرایی است که در آن جریان بت پرستی احیا می شود «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّـهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّـهِ»(بقره/165) شریک هایی برای خدا قرار می دهند آن ها را مثل خدا دوست می دارند و مثل خدا تبعیت می کنند که در روایت توصیف کرده و تفسیر به همین جریان ها شده است. پس یک چنین جریانی در راه است تا برسد به دوره ای که دوره ظهور است و اقامه توحید کلی است. در قبل از ظهور واقعاً چنین جریان در ادوار مختلف است تا می رسیم به دوران معاصر و الآن هم همین طور است که اقامه دنیا پرستی و بت پرستی و اقامه غیر توحید می کند.

یک موقع عرض کردیم که توحید امری فراگیر است یعنی باید همه زندگی انسان آهنگ توحید پیدا کند؛ هر کجا زندگی آهنگ غیر خدا پیدا کرد بت پرستی است. منتها بت پرستی اشکال مختلفی دارد. اصل حمله غرب به سرکردگی آمریکا به دنیای اسلام، از یک طرف حمله نظامی سخت بود که در آغاز قرن بیست و یک شروع کردند و از یک طرف هم آن بیانه ای بود که متفکرین آمریکایی دادند و امضا کردند و از بوش حمایت کردند، من هیچ وقت یادم نمی رود در آن بیانیه حرفی که داشتند این بود که ایدئولوژی آمریکایی باید جهانی شود؛ یعنی فرهنگ عالم باید فرهنگ ما باشد. حالا به چه دلیل می گوید؟ به خاطر این که این ایدئولوژی می تواند جهان بشری را اداره کند.

البته اینها ادعا است و کار با مدعیات نداریم؛ اینها دعاوی باطلشان است؛ اما می گویند که باید ایدئولوژی ما، تفکر ما و فرهنگ تجدد، که در آمریکا تبلور پیدا کرده است، جهانی شود و کل جهان تحت سیطره این فرهنگ قرار بگیرد؛ و بعد می گوید اگر فرهنگ های دیگر سیادت این فرهنگ را نپذیرفتند باید با آن ها جنگید و این جنگ برای حاکمیت فرهنگ آمریکایی و فرهنگ تجدد است و جنگی اخلاقی است ولو شما مجبور شوید در درگیری با رقبا از سلاح های غیر متعارف یعنی سلاح های میکروبی سلاح های هسته ای و از این قبیل استفاده کنید. الآن که می بینیم از تروریسم در منطقه حتی از بی تروریسم که سخت تر از آن است حمایت می کنند ریشه اش همین است؛ یعنی معتقد هستند به هر طریقی شده ما باید ایدئولوژی آمریکایی را گسترش بدهیم ولو با همین فجایعی که در منطقه راه انداختند و این خیمه شب بازی که درست کردند که از این طرف حمایت می کنند و از آن طرف می گویند باید مقابله کرد. این جریان، جریان تاریخی در امت حضرت است و حضرت نگران این هستند.

ربط داستان کهف در این سوره با آیات قبلش از همین است «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَـذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا * إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» شما خیلی غصه می خورید که چرا ایمان نمی آورند؛ این امتحان است و بعد هم این بساط جمع می شود و اما داستان مومنین امت تو داستان اصحاب کهف است. اصحاب کهف ایمان آوردند و یک مدت تقیه کردند، بعد به کهف پناه آوردند و خدای متعال این ها را حفظ کرد؛ هم عبرت برای دیگران شدند و هم می مانند تا در رجعت بر گردند؛ داستان اصحاب کهف تمام شده نیست؛ آنها آدم های فوق العاده ای بودند که از اهل رجعت هستند و در برخی نقل ها است که از اصحاب خاص امام زمان هستند.

پس جای نگرانی نیست که یک جامعه کافری هستند و اقامه کفر می کنند، چرا که در این اقامه کفر جامعه ای از مومنین پیدا می شوند که تکالیفی از جمله تقیه تا اعتزال تا پناه بردن دارند و پایان این پناه بردن به کهف این است که این ها مایه عبرت می شوند؛ بعد هم خودشان دوباره برمی گردند و رجعتی دارند. من گمان می کنم این داستان مومنین امت نبی اکرم صلی الله علیه و آله است که این ها دوران های مختلفی دارند. من در خصوص اصحاب سیدالشهدا را می گویم و اصحاب امام زمان هم همین طور است. این هایی که با امام حسین بودند کسانی هستند که در دوران تقیه معاویه امام حسین حفظشان کرده است. هر کسی دم از فضائل حضرت می زد و جوری حرکت می کرد که بوی دفاع از مکتب اهل بیت و بسط مکتب اهل بیت از رفتار و کلامش فهمیده می شد خونش هدر بود. در واقع اقامه یک مکتب و فرهنگ و درگیری کامل با جبهه مقابل به قصد حصر مطلق داشتند؛ حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و خیلی از اصحاب حضرت که از کوفه هستند در همین دوران و در دوران زیاد بن ابیه در کوفه بودند، زیاد حاکم کامل الاختیار و مبسوط الید بود. این ها در آن دوران حفظ شدند چون دوران تقیه شان بود و حضرت این ها را حفظ کرده تا آن دوران تمام شد. وقتی این دوران تقیه شان تمام شد حالا دوران اعتزال آن ها است و بعد از دوران اعتزال هم دوران پناه بردن به سیدالشهدا است که در ذیل سایه سیدالشهدا هستند.

یک جریان بت پرستی بود که می خواست این مومنین را داخل امت خودش ببرد؛ قرآن در خصوص اصحاب کهف نقل می کند که وقتی این ها بعد سیصد و اندی سال از خواب برخواستند و بنا شد بروند شهر خریدی کنند و برگردند، نمی دانستند چقدر خوابیدند «كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ»(کهف/19) یکی را فرستادند گفتند مواظب باشید این ها متوجه نشوند؛ زیرا اگر متوجه شوند یا شما را وادار می کنند که به پرستش بت ها برگردید و یا برخورد سختی با شما می کنند. یک جریان بت پرستی بود که این ها پناه بردند به پناهگاهی که بتوانند دین خودشان را حفظ کنند و موحد باشند و ایمانشان در معرض خطر و تلف قرار نگیرد. داستان اهل بیت و سیدالشهدا این است در فضایی که اقامه کفر می شود در این فضا اگر پناه به اهل بیت بردیم این ها پناهگاهی هستند که ایمان ما را حفظ می کنند همانطور که در روایات است «نَحْنُ كَهْفُكُمْ كَأَصْحَابِ الْكَهْف » و هیچ پناهگاه دیگری نیست و چاره ای هم نیست و باید به این ها پناه ببریم. دوران بنی امیه و بنی عباس و بعدش و امپراطوری هایی که در ادامه او شکل گرفته و همچنین امپراطوی غرب امروز هم که ادامه همان جریان است واقعاً می خواهند کفر را اقامه کنند و هیچ کسی هم در امان نیست.

حالا داستان سیدالشهدا را ببینید که این اصحابی که به حضرت پناه بردند حضرت آن ها را حفظ کرده و از این وادی عبور داده است. امام سفینه ای است که اگر انسان با او سیر کند حتی از وسط دریا عبور می کند و کف پایش هم تر نمی شود؛ امام آدم را از وسط دنیا عبور می دهد و گرد دنیا بر دلش نمی نشیند؛ مثلاً زهیر که یکی از اصحاب سیدالشهدا است در این دنیا آمده و رفته ولی واقعاً آخر کار را که نگاه می کنید غبار دنیا در دلش ننشسته است. به سیدالشهدا عرض کرد اگر دنیا جاودانه بود و همه اش اگر عیش بود ما شهادت در رکاب شما را به این عیش ترجیح می دهیم. پس کهف بودن سیدالشهدا یعنی این که به وادی ولایت امام وارد شوید؛ البته امام دعوت می کند بعد که رفتید حمایت خاص می کند.

امام همه را دعوت می کند، اما آن هایی که قبول می کنند را تحت حمایت قرار می دهد «وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّـهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا»(کهف/16) اگرکسی وارد وادی کهف شد هم در این کهف رحمت خدا گسترده است زیرا آن جا وادی رحمت خاص است؛ هم این که به آسایش و آسانی در امر می رسد و این نکته قابل توجه است که ضرورتاً هیچ لزومی ندارد که وقتی انسان به امام پناه می برد حتماً آن راحتی هایی که دیگران برای آدم فراهم می کنند آن راحتی ها هم باشد؛ بلکه باید از آن ها هجرت کرد؛ پناه بردن به امام ممکن است به قیمت اسارت تمام شود. کهف از این کفر نجات داده و با خودش سیر می دهد و در پناه خودش حفظ می کند و در این پناه یک موقعی سر ها باید به نیزه برود؛ ولی در کهف امام حسین است و کل دستگاه کفر ذره ای به این ها نمی تواند آسیب برساند.

در نقل است که یکی از این فرماندهانی که بر یزید وارد شد و گزارش جریان کربلا و بعد هم اسارت اهل بیت را می داد، داستان را این طور توضیح داد که ما در کمتر از یک نیم روز (که البته دروغ هم بود) به اندازه «نحر» یک شتر کار را تمام کردیم و بعد هم این طوری این ها را اسیر کردیم در راه این طور برخورد کردیم. پرسید: پس چرا این قدر افسرده هستید؟ گفت: از دست این اسرا؛ ما هر چه سخت گرفتیم بر این ها که یک آه یا آخ بگویند نگفتند؛ یعنی کمترین آسیبی نتوانستند به این ها با همه صدمه هایشان وارد کنند. پس خیال نکنید همیشه این طوری می شود؛ بلکه تا انسان به کهف پناه نبرد کمترین لطمه ها انسان را از میدان به در می کند؛ هجوم شیطان خیلی هجوم سنگینی است. شیطان با همه وجودش می آید و سرمایه ای هم که می خواهد بگیرد سرمایه ایمان ما است «فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى»(بقره/197) شیطان دنبال زاد ما است می خواهد ما را بی زاد و بی توشه بکند.

بساط دنیا «وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا» است و این داستان دنیا است و آن هایی که از دستگاه دنیا عبور می کنند اگر دوران توحیدشان است یعنی «إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَـهًا» بعد هم تقیه و اعتزال و پناه به کهف است و این ادوار را داشتند، سالم از دار دنیا عبور می کنند؛ کما این که آن ها سالم عبور کردند.

سوال: چرا کم بودند آن هایی که کهف را دیدند و پناه بردند شاید در حدود هفتاد و چند نفر؟

جواب: به خاطر این که واقعاً فتنه سخت بود و دیگران جاهای دیگر رفته بودند؛ به طرف دنیا رفته بودند و دل کندن از دنیا و دل بریدن از آن سخت بود. بساطی که شیطان پهن می کند بساط بت پرستی و شهوات است.

سوال: آمدند و رفتند یا اصلاً نیامده بودند.

جواب: یک عده ای به طمع آمدند یک عده ای هم آمدند و دیدند سختی های راه را نمی توانند تحمل کنند. حضرت کسی را به زور با خودشان نمی برند. این همراهی تحمل می خواهد، اول دعوت است و بعد اجابت ما است و بعد همراهی بعدی امام علیه السلام است که آن همراهی کار ما را حل می کند. پس داستان یک جریان بت پرستی است که اقامه شده و اقامه می شود و خیلی هم این جریان سنگین است؛ بت پرستی در امت نبی اکرم سخت تر از بت پرستی در امم قبلی است. این که در روایات به بعضی اطلاق شده: «يَهُودِ هَذِهِ الْأُمَّة»(4) بعضی ها خیال می کنند مثلاً قتل سیدالشهدا به یهود نسبت داده شده است و بعضی خیال می کنند همان یهود امت حضرت موسی هستند؛ در حالیکه این طور نیست؛ یهود امت حضرت موسی این ظرفیت را ندارند؛ همه طرفداران حضرت موسی که یهودی نیستند؛ طرفداران حضرت موسی کلیمی اند؛ آن هایی که دنبال یهودا رفتند و هیچ دینی ندارند می شوند یهودی که جبهه غالب شدند. در امت حضرت نبی اکرم هم یهودی امت داریم نه آن یهودی که یهود امت حضرت موسی است. منظور آن هایی است که زیر دست یهود این امت هستند. یهود این امت نسبت به آن یهود اصل است البته با هم مرتبط هستند.

بنابراین یک جریان یهود امت است که در روایات آمده و فریقین از وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله نقل کردند و چیزی نیست که فقط امامیه نقل کرده باشند که جریان یهود امت به دنبال احیا بت پرستی به شکل جدید هستند و این بت پرستی که به شکل جدید اقامه می شود، می خواهد همه را تحت سیطره خود قرار بدهد و تا دوران آخرالزمان هم ادامه پیدا می کند. در این جریان نیاز به یک کهفی است که خدای متعال قرار داده باشد؛ منتها جوانمرد هایی می خواهد که وقتی حجت بر آن ها تمام شد پای این کار بایستند؛ خدای متعال این کهف را قرار داده است و الا اگر می خواهند با همان جریان زندگی کنند اصلاً اقبالی به این کهف پیدا نمی کنند.

اکنون هم این کهف هست و دعوت هم هست و البته آن موقع هم اصحاب کهف اندک بودند «ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ»(کهف/22) خیال نکنیم آن هایی که آن موقع در مقابل آن جریان ایستادند زیاد بودند؛ آنها هم اندک بودند. بنابراین اصحاب سیدالشهدا کسانی هستند که «إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» منتها فرقشان این است که آن ها بعد از دوران تقیه و اعتزالشان به غار پناه بردند. در این آیه کهف را باید معنا کرد که چیست؟ باطن آن کهف به امام برمیگردد؛ و الا غار که محافظ آدم نمی شود؛ ولی در خصوص اصحاب سیدالشهدا کاملاً واضح است که کهفی که به آن پناه بردند سیدالشهداء است. اصحاب کهف تا سیصد سال به خواب رفتند و بعد هم در رجعت برمی گردند. اصحاب سیدالشهدا سرهایشان روی نیزه رفته اهل بیتشان هم اسیر شدند ولی در کهف امام حسین هستند و با کهف امام حسین سیر می کنند و هیچ خطری آن ها را تهدید نمی کند. داستان دوران امام زمان عجل الله تعالی فرجه هم همین است؛ یعنی همیشه این جریان ادامه دارد و ایشان آن کهفی است که باید به آن پناه برد که ما را از فتنه های دوران عبور می دهد و ما را به دوران رجعت و روشنایی می رساند که این بساط جمع می شود.

سوال: قرار امروز تلاوت آیات 120 تا 126 سوره بقره است و بعد در ادامه بحث در خدمت استاد هستیم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. پس امام به خصوص وجود مقدس سیدالشهدا کهفی هستند که ما باید در فتنه هایی که در دوران امت حضرت تا قبل ظهور است به این کهف پناه ببریم و الا ایمان ما در معرض خطر است.

سوال: پناه بردن ما چطوری است.

جواب: یک نمونه اش همین توجه به حضرت اقامه عزاداری حضرت و توجه به بلاء حضرت است. الآن غرب تلاش می کند که از طریق امکانات و برنامه ریزی ها و مدیریت و از طریق جنگ نرم و سختی که می کند، فرهنگ ما را منحل کند. دهه محرم که می آید همان جوان هایی که تحت هجوم هستند، در کهف امام حسین قرار می گیرند و تطهیر می شوند و به حیات قلب به معیت با امام می رسند؛ به آثاری که برای بکاء ذکر شده حیات القلوب و طهارت النفس است می رسند به «کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجاتِنَا»(5)؛ یعنی به امام رسیدن به کهف رسیدن است. پس راه رسیدن به کهف که امام است از بلاء امام شروع می شود. امام با بلاء خودش کهف ما شده و ما باید از این جا شروع کنیم تا به این کهف برسیم. در این کهف مقاماتی است؛ به معیت و ثبات قدم و به حیات و ممات می رسیم و همه زندگی ما در این کهف زندگی دیگری خواهد بود. بنابراین ما باید تلاش کنیم تا از این کهف هیچ وقت بیرون نیاییم و همیشه در کهف امام حسین باشیم که شروع ورود ما به کهف امام حسین با توجه به بلائشان است. حضرت با بلائشان ما را هم شفاعت و هم دعوت می کنند؛ همه ما را هم دعوت کردند؛ در عاشورا خودشان به وسط بلا رفتند و بعد فرمودند: «هل من ناصر ینصرنی».

اگر در آن کهف ورود پیدا کنیم و سیر انسان با معصوم شروع شود، معصوم کاری که می کند این است که اول «وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ» اول به آدم شرح صدری می دهند و قلب آدم را استوار می کنند که بتواند پای سختی ها بایستد؛ وقتی شرح صدر آمد سختی آسان می شود، نه این که بلا نیست، بلکه بلاها آسان است و روح به وسعتی می رسد که تحمل آسان می شود.

دوم این که خدای متعال سریع الحساب است و همه مزدهایش نقد است، بعضی ها می گویند آخرت نسیه است این طوری نیست معامله با خدا نقد ترین معامله است، هر کسی پای دین خدا می ایستد مزد نقد به او می رسد، اگر کسی با امام حرکت کرد این مزدهای نقد خدا را در متن بلا احساس می کند و بعد شیرینی پایداری در راه خدا را می چشد؛ مثل اصحاب سیدالشهدا که مزدشان را نقد دریافت می کردند. این طور نیست که سختی ها را تحمل می کردند تا در قیامت مزد بگیرند.

نکته سوم این که اگر ما با سیدالشهدا سیر کردیم و در کهف سیدالشهدا رفتیم باید بدانیم که دوران کهف ما می گذرد؛ مثل دوران کهف اصحاب کهف است که وقتی هم بیدار شدند گفتند چقدر خوابیدیم؟ بعد گفتند: روزی یا کمتر از روزی؛ این دوران کهف می گذرد و به دوران ظهور و رجعت می رسیم. دورانی که فتنه تمام می شود و دورانی است که طبق آیه قرآن «وَيُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا» دوران رفق و آرامش حقیقی است؛ البته در این دوران پناه بردن به کهف هم، ما در رفق و آسایش قرار می گیریم؛ چون کسی که با امام سیر می کند در متن بلاست اما شرح صدر و نقد شدن مزد ها کار را آسان می کند، اما مرفق و رفق حقیقی آن است که در دوران رجعت و ظهور پیدا می شود. ما باید در این دوران سنگین و تاریک فتنه طبق آیه قرآن «أَوْ كَظُلُمَاتٍ»(نور/40) باید با کهف امام سیر کنیم تا به دورانی که گشایش کلی برای ما شود برسیم.در دوران ظهور اول امامی که رجعت می کند وجود مقدس سیدالشهدا علیه السلام است.

پی نوشت ها:

(1) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 112

(2) سعد السعود للنفوس منضود، النص، ص: 107 و تفسير فرات الكوفي، ص: 348

(3) عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 29

(4) التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: 368

(5) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 263