نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

تفسیر فرازهایی از زیارت رسول الله(ص) در اشاره به مقامات ایشان / امتحان الهی بر محور اولیاء خدا

متن زیر جلسه سی و دوم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 12 بهمن ماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه بحث ایشان در مورد فضایل نبی اکرم(ص) است و در اینجا بیان شد که با آمدن پیامبر حجت بر همه تمام شد وحجت خدا نبی اکرم(ص) هستند. ایشان در مقام بندگی بر همه سبقت گرفته اند مقام ایشان آن قدر عظیم بود که حتی جبرئیل هم نمی توانست در آن قدم بگذارد. ما نباید مقام ایشان را در حد بشری مانند خود بدانیم چون اگر چنین فرضی کنیم از وجود پیامبر(ص) بهره ای نمی بریم. خداوند ملائکه را با کبریاء و عزت خود امتحان می کند و این کار از طریق بندگی است و وسیله آن خضوع در مقابل رسول خداست.

سوال: بحث از این بود که مقامات رسول الله(ص) و سیره ایشان دو نکته متفاوت است. در این خصوص توضیحاتی بفرمایید و بحث را ادامه دهید.

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. وجهه ای که در مورد نبی اکرم بیان می شود دور نمای آن است وحقیقت مقام ایشان فوق این تصویرها است که این غیر از سیره ایشان است، نکته قابل توجه این است که صاحب این سیره صاحب این مقامات است. مثلا زمانی که حضرت به کوچه می آمدند آن قدر کودکان با ایشان مأنوس بودند که گرد ایشان را می گرفتند و تقاضا می کردند که با آنها هم بازی شوند. در روایت است که روزی حضرت برای رفتن به مسجد دیر کرده بودند با این حال اطفال ایشان را رها نمی کردند، حضرت کسی را فرستادند از منزل یک مقدار گردو آوردند و خودشان را با آن معامله کردند. بعد هم فرمودند: که آنها من را از برادرم یوسف هم ارزان تر فروختند. باید توجه داشت این شخصیت با این سیره، از معراج آمده است و دارای مقامات بسیار رفیعی بودند، مقام ایشان درحدی بود که جبرائیل نمی توانست در مقام ایشان قدم بگذارد. یعنی در مقام قرب خداوند متعال است؛ با این حال با اطفال اینگونه برخورد می کردند. حضرت مانند برده های آن دوران بر روی زمین می نشستند و با آنها غذا می خوردند حتی بر روی مرکب، یک نفر را ترک خود سوار می کردند، این چنین تواضعی از چنین شخصیتی درخور توجه است؛ البته برای افراد معمولی نیز تواضع و فروتنی خوب است. روزی از حضرت پرسیدند: که چرا مانند بنده ها نشسته اید؟ ایشان فرمودند: چه کسی از من بنده تر است؟ اگر سراغ دارید او را نشان دهید. سیره ها هم در کنار وجهه شخصیت و اختصاصات و مقام ایشان معنی دارد.

در اینجا دو نکته در مورد زیارت حضرت از راه دور بیان می شود. درخصوص فضایل پیامبر ده ها و صدها روایت وجود دارد، همچنین آیات قرآن مشحون از مقامات حضرت است. برای این که این زیارت مورد توجه قرار گیرد و از راه دور حداقل هفته ای یک بار خوانده شود، چند جمله از آن انتخاب شده که برای شما بیان می شود. این زیارت معروف به زیارت بعید است، که در متن آن مقاماتی برای حضرت ذکر شده که برخی از آنها مختص همین زیارت است.

در ابتدا داریم که «السَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى الأَوَّلِينَ وَ الاخِرِين‏»(1)، پیامبرحجت بر اولین و آخرین هستند. وقتی حجت تمام می شود که مطلب برای انسان واضح شود، اگر آن چیزی که اراده خداوند است، بر ما واضح نشود، حجت بر ما تمام نمی شود. عقل نیز یک حجت است که خداوند در باطن ما قرار داده است، اگر ما عقل نداشتیم مکلف هم نبودیم. هر انسان به میزان عقل خود تکلیف دارد. خدای متعال یک کلمه جامعه دارد که با آن کلمه، حجت بر همه کائنات تمام می شود؛ یعنی همه کائنات حق و باطل را می فهمند. در آیه ای از قرآن می فرماید: «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه»(انفال/24)، که خدای متعال بین انسان و قلب او حایل است. برخی این آیه را طور معنا کرده اند که اگر انسان خود را دوست دارد علاقه به خودش هم بخاطر حضور خداوند است. اگر خداوند خود را کنار بکشد انسان از خود بیگانه می شود. در روایت است که وقتی انسان کاری را انجام می دهد و به خوبی یا بدی آن آگاه است، این مسئله بخاطر حضور خداوند است. حجت الهی در هر نفسی وجود دارد و انسان هر اقدامی می کند می فهمد، مانند خورشید که وقتی می تابد با استفاده از نور آن همه جا دیده می شود. حضرت آن کلمه جامعه ای هستند که در همه نفوس از اولین تا آخرین حضور دارند و همه با حضور ایشان حق و باطل را درک می کنند. این از نکاتی است که در فلسفه اخلاق کار برد فراوان دارد.

سوال: یعنی یک نوری در قلوب همه است که و با آن تشخیص می دهند؟

پاسخ: بله لکن این نور متکثر نیست بلکه یک نور است که بر همه قلوب می تابد، در عین این که همه قلوب را روشن می کند یک کلمه جامعه است. این یک نور واحد است که مانند خورشید می تابد، حجت را بر همه نفوس و در همه زمان ها تمام می کند. این حجت و نور همان باطن نبی اکرم(ص) است. خداوند حجت را تمام می کند و کافر هم در هر اقدامی که می کند می فهمد که در حال خطا است وگرنه مکلف نیست.حجت برای هر کسی در مقام خودش اقامه می شود. کسانی که از حق تبعیت می کنند یا تخلف می کنند حجت بر آن ها تمام می شود.

البته حجت آوردن حضرت حق مانند ما نیست. ما معمولاً برای اغنا کردن دیگران یک استدلال می آوریم ولی حجت خداوند از این مقوله نیست بلکه متناسب با مقام حضرت حق است. حجت حضرت حق نبی اکرم(ص) است. در اولین و آخرین همه تحت پوشش این حقیقت هستند. ما رسول را بالاتر از خدا نبرده ایم. عظمت خدا که هیچ ما به شناخت اولیاء او هم نرسیده ایم. اصولاً ما مقامات الهی را جز با آیات او که اولیاء او باشند نمیتوانیم بشناسیم؛ این پیامبر با همه عظمتش حجت خداست و یکی از شئون آن این است که خدا حجت را بر اولین و آخرین با این وجود مقدس الهی تمام کرده است. همانطور که در همگان عقل قرار داده شده، یک کلمه جامعه هم وجود دارد که بر همه قلوب و عقول می تابد. نور همه قلوب و عقول از این وجود مقدس است؛ حتی بر فرعون نیز حجت در همه لحظات تمام شده است و حجت بر کلمه الهی قائم است. خداوند متعال بر همه حجت را به واسطه نبی اکرم(ص) تمام کرده است.

بعد در زیارت دارد که «وَ السّابِقَ فِي طاعَةِ رَبِّ الْعالَمِين‏»، پیامبر اکرم(ص) در مقام طاعت و بندگی از همگان سبقت گرفته اند و هیچکس بر ایشان مقدم نیست. درمقام بندگی و طاعت مقام طوع دارند و ایشان تسلیم، خشوع و خضوع محض بودند. و نیز «وَ الْمُهَيْمِنَ عَلَى رُسُلِه‏»، پیامبر بر همه انبیاء الهی مهیمن و محیط هستند. مقامات انبیاء، مقامات فوق العاده ای است که مقام خلت و مقام کلیم اللهی جزء آن است. وقتی انسان می خواهد اسامی پیامبران اولوالعزم را بیان کند باید دهان خود را با عطر و گلاب شستشو دهد، بعد نام موسی کلیم وابراهیم خلیل را ببرد، این طور نیست که انسان عادت کند و مقامات اینها نادیده گرفته شود. وجود پیامبر محیط بر همه مقامات انبیاء است و مقام خلت حضرت ابراهیم در احاطه مقام ایشان است، مقام کلیم الهی حضرت موسی، مقام روح الهی حضرت عیسی و مقام نبوت حضرت نوح در ذیل این وجود مقدس تعریف می شود.

و بعد «وَ الْخَاتَمَ لِأَنْبِيَائِه‏»، همه نبوت ها به ایشان ختم می شود چنان که بعد از ایشان مقامی در نبوت باقی نمی ماند، همه خبرها با ایشان آمده و چیزی باقی نمانده که ایشان نیاورده باشد. و نیز «الشَّاهِدَ عَلَى خَلْقِه‏» پیامبر شاهد بر همه خلق هستند. سپس در زیارت می فرماید: «وَ الْمُطاعَ فِي مَلَكُوتِه‏»، همه مقام ملکوت مطیع مقام ایشان است و پیامبر فرمانروای عالم ملکوت هستند همچنین فرمان ایشان در مقام ملکوت که عالم ملائکه است مورد اطاعت است. و نیز «وَ الْمُكَلِّمَ مِنْ وَراءِ الْحُجُب‏»، خداوند از وراء تمامی حجاب ها با این وجود مقدس تکلم کرده است و کلامی از این جامع تر نیست.

در ذیل روایت تعبیر دیگری هست که می فرماید: «أَوَّلِ النَّبِيِّينَ مِيثَاقاً، وَ آخِرِهِمْ مَبْعَثا»(2)، حضرت محمد(ص) در مقام میثاق، بر همه انبیاء سبقت گرفته است و در مقام برانگیخته شدن و هدایت در این دنیا بعد از همه آمده است تا کار همه انبیاء را جمع کرده و به انجام برساند. میثاق های ما یک میثاق عمومی است که در سوره اعراف در خصوص آن بحث شده است. «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ»(اعراف/172)، خداوند در یک عالمی همه ما را حاضر کرده و سپس ما را شاهد بر خود گرفته است، ایشان ربوبیت خود را در آینه خود ما به ما نشان داده است. بنابراین اگر انسان حقیقت وجود خود را متوجه شود، حضور خداوند و ربوبیت ایشان را می بیند. «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏»، همه این را قبول کردند. حضرت فرمود: که در آن عالم، معرفت تثبیت شده است و همه دیده اند اگر نمی دیدند معرفت الله ممکن نبود. معرفت ثابت شده اما ما آن را فراموش کرده ایم و دوباره روزی متذکر آن می شویم.

از حضرت علی(ع) نقل شده که همه در آن عالم کلام الهی را شنیده اند و همه نیز به آن پاسخ داده اند؛ بعضی افراد جواب صادقانه دادند و بعضی در ظاهر قبول کردند و در باطن منکر آن شدند. در روایت است که در آن عالم پیامبر در اجابت برهمگان سبقت گرفتند. در کافی نقل شده که خداوند ملائکه را شاهد گرفت و ولایت پیامبر را بخاطر همین سبقت در بندگی بر همگان جاری کرد. میثاق خاص انبیاء با بقیه افراد متفاوت بوده است «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقاً غَليظاً»(احزاب/7)، در اوایل سوره احزاب آمده است که ما از همه انبیاء میثاق گرفتیم، سپس پنج نفر از پیامبران اولو العزم را می شمارد که ابتدا از پیامبر اکرم(ص) شروع می کند. در روایت است که بخاطر عظمت پیامبر، ابتدا نام ایشان در این آیه آورده شده است. در این سوره آمده که از انبیاء میثاق فوق العاده سنگینی گرفته شده است؛ چون انبیاء تکالیف فوق العاده ای داشته اند و عهدهای فوق العاده ای هم از آنها گرفته شده است.

در روایت است که وقتی از انبیاء میثاق فوق العاده گرفته شد، اولین کسی که اجابت کرد پیامبر اکرم(ص) بود که این غیر از میثاق عمومی است که از همه گرفته شده است. علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) نقل کرده است: علت سبقت گرفتن پیامبر این بود که ایشان در مقامی قرار داشت که حضرت جبرائیل نیز نتوانست در آن مقام قدم بگذارد؛ چون دراین مقام بود توانست درمقام میثاق سبقت بگیرد؛ البته اینها بعضی از فضائل حضرت بود که شایسته است برای درک بهتر آن این زیارت را با توجه بخوانیم، که یکی از شرائط فهم، ادامه زیارات و توسلات است که آرام آرام دریچه فهم را به مقامات غیبی نبی اکرم باز می کند، چون مقامات نبی اکرم مقامات غیبی هستند و مقامات ظاهری نیستند. اگر ما به مقامات غیبی پیامبر(ص) اقرار نکنیم بهره زیادی از ایشان نخواهیم برد و زود احساس می کنیم مستغنی شده ایم.

برخی روشن فکران در تفسیر خاتمیت گفته اند، معنا آن ختم نبوت نیست، بلکه ختم دیانت است و دیگر ما محتاج به دین نیستیم و علت ختم رسالت را این دانسته اند که با آمدن انبیاء آرام آرام عقل بشر رشد کرده و با آمدن پیامبر اکرم(ص) ما به دوران بلوغ خود رسیده و دیگر نیازی به پیامبرجدید نداریم. اینکه این افراد زود احساس استغنا می کنند به این خاطر است که مقامات عظیم پیامبر را درک نمی کنند؛ ولی اگر آن مقامات را ببینند می فهمند که در هر مقامی باشند حتی اگر جزو پیامبران اولوالعزم هم که باشند، در مقابل پیامبر اکرم که قرار بگیرند شاگرد هستند. اگر همه دانشمندان جمع شوند در مقابل پیامبر اکرم امّی هستند. ابو علی سینا که هیچ اگر سلمان و همه انبیاء هم جمع شوند در مقابل پیامبر امّی هستند. پیامبر معلم می شوند و آنها شاگرد هستند. یکی از اساتید بزرگ معاصر فرموده بودند: که من آرزو می کنم به بهشت بروم و در محضر امیرالمومنین (ع) خطبه های توحیدی نهج البلاغه را یاد بگیرم؛ البته اینکه انسان بنشیند در بهشت شاگردی حضرت را بکند به این راحتی نیست، آنجا مقامی است که همه انبیاء شاگردی می کنند. انسان باید مقامات غیبی نبی اکرم(ص) را بشناسد و اگر نشناخت زود احساس می کند علم زیادی دارد.

برخی از روشن فکران معاصر معتقد هستند که علوم زیادی می دانند که پیامبر(ص) از آن بی بهره بوده اند، این به خاطر این است که ما پیامبر را در حد بشر دیده ایم؛ البته پیامبر جنبه بشری هم داشتند اما فقط بشر نبودند، جنبه بشری ایشان به این خاطر است که امتحان بر ما تمام شود. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه ابتدا سخن خود را با عظمت حق شروع می کنند.« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ‏ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاء»(3)، مقام عزت و کبریاء مختص به حضرت حق بوده و پوشش و حریم الهی است، اینها صفت جلال خداوند است و احدی حق ندارد وارد این حریم شود و اگر کسی وارد شد خدا او را طرد ولعن می کند. سپس می فرماید: خداوند ملائکه را نیز به کبریاء و عزت خود امتحان کرده است. بعد از آن داستان امتحان ملائکه را به توحید که امتحان به کبریاء و عزت الهی است در این خطبه توضیح می دهند. خداوند به آنها فرمود: که من آدم را از گِل خلق می کنم «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»(ص/72)، روح خود را برآن می دمم و شما بر او سجده کنید. همه ملائکه سجده کردند و ابلیس استکبار کرد و مبتلا به عصبیت شد و کار او به دشمنی با خداوند ختم شد؛ حتی در تعبیر است که این گِل بیشتر از چهل روز پیش روی ملائکه افتاده بود و آنها آن را می دیدند، سپس خداوند در آن دمید و به آنها فرمود: که به آن سجده کنید.

ذیل این خطبه حضرت مقامات نبی اکرم(ص) و اینکه در دوره طفولیت نیز با جبرائیل همنشین بودند را توضیح می دهند. بعد از آن نیز مقامات اهل بیت را توضیح می دهند. همه اینها مقدمه است خداوند وقتی می خواهد مردم و حتی ملائکه را به توحید امتحان کند به خلیفة الله که حضرت آدم(ع) است امتحان می کند، سپس این خلیفة الله را به لباس بشری که از گِل آفریده شده درمی آورد. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) آن چیزی که مسجود است روح است نه گل. یعنی آنچه «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏» را دارد بر آن لباس بشر می پوشاند و جلوی ملائکه چهل روز می اندازد. حضرت می فرماید«وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ‏ »، اگر خدای متعال اراده می کرد، می توانست آدم را از نوری خلق کند که دیده ها خیره شود، عقل ها در زیبایی او حیران شوند «وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ‏»، و بوی خوشی در آن قرار می داد که همه شامه ها مدهوش شوند. «لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً»، خدا اگر می خواست این کار را انجام می داد و با این کار، همه گردن ها در مقابل او خضوع می کردند؛ حتی ابلیس هم سجده می کرد. «وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَة»(4)، امتحان ملائکه نیز آسان می شد.

در روایات است که یکی از مقامات ائمه (ع) آن است که خداوند آنها را در اجساد و اشباح نوری دور عرش آفرید. «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ‏»(5)، در زیارت جامعه کبیره آمده است: که وقتی خداوند اجساد نوری ما را در عرش آفرید و در قالب ما قرار داد، بعلت عظمت نورانیتی که وجود داشت نزدیک بود ملائکه ما را با خدا اشتباه کنند، ما تسبیح و لااله الاالله گفتیم و ملائکه از ما تسبیح وحمد را یاد گرفتند. این مرتبه اصلی نبی اکرم(ص) و ائمه نیست بلکه مرتبه حول العرش آنها است و این در مرتبه بعد ازخلقت عرش است. در روایات متعددی آمده است که فریقین هم آن را نقل کرده اند: که عرش از نور نبی اکرم(ص) آفریده شده است و وقتی حضرت آفریده شد عرش نبود، بعد از آن خداوند متعال حقیقت را در یک مرتبه ای خلق کرده و در قالب اشباح نور حول العرش قرار داده که وقتی ملائکه جسد نوری حضرت را دیدند، نه آن مقام بالاتر ایشان را بلکه همین مقام را دیدند نزدیک بود به ایشان سجده کنند. اگر خداوند می خواست در زمان امتحان ملائکه، جسم آدم را اینگونه بیافریند، این کار را انجام می داد و روح را در یک جسم نوری قرار می داد «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي‏ خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَه‏»(6) ولی خداوند بندگان خود را با مجهولات امتحان می کند «تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُم‏» تا صف ها از هم جدا شود. «وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ»، در غیر این صورت استکبار از وجود انسان بیرون نمی رفت. وقتی خداوند امتحان می کند و در پوشش قرار می دهد انسان چون خدا فرموده سجده می کند و استکبارش از بین می رود. «وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُم‏»، به این صورت است که نفس پرستی از انسان دور می شود.

بعد از این تعبیر حضرت در همان خطبه توضیح می دهند که عبرت بگیرید، ابلیس با شش هزار سال عبادت رانده شد؛ چون خداوند وقتی می خواست او را با کبریای خود امتحان کند، با مجهولات امتحان کرد وخلیفه خود را در قالب گِل قرار داد و ابلیس به اشتباه افتاد و فرمان خدا را تخطی کرد. این برای ما هم درس عبرت است. در روایت آمده:«أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ‏»(7)، خداوند به ابلیس می فرماید: استکبار کردی به آدم سجده نکردی یا از عالین بودی؟ گویا عالین در مقام بالایی بودند که مأمور به سجده نبودند که عالین رسول الله و اهل بیتشان بودند، این برای ماست که وقتی حضرت در قالب بشر آمد برای امتحان است.

در همان خطبه حضرت داستان انبیاء را نیز بیان می کنند، می فرمایند: خداوند این عباد مستکبر خود را که در نفس خود مبتلا به استکبار بودند با اولیایی که در نظر آنها مستضعف بودند امتحان کرد. اولیای خداوند در نگاه این مستکبرین ضعیف هستند. خداوند موسی کلیم الله و برادر ایشان هارون را در لباسی پشمینه به همراه یک عصا به جانب فرعون فرستاد. سپس خدا فرمود: که به فرعون بگویید اگر اسلام بیاوری در امان بوده و ملک تو نیز محفوظ می ماند، فرعون بزرگترین پادشاه منطقه بود که دو تا پشمینه پوش عصا به دست به او می گفتند اسلام بیاور و تسلیم ما باش تا در امان باشی. فرعون شروع به تحقیر کرد و گفت: چرا این افراد با خود زینت های طلا نیاورده اند؟ حضرت می فرمایند: خداوند اگر می خواست در زمانی که پیامبران را می فرستاد می توانست، همه گنج های عالم و همه طلا و نقره ها را در اختیار آن ها قرار بدهد و صفوف حیوانات را مانند خدم و حشم پشت سر آنها قرار دهد؛ ولی با این کارها امتحان واقع نمی شد. امروز نیز منکرین خداوند در مقابل قدرت های برتر خضوع می کنند، نفس خیلی زود در مقابل قدرت های ظاهری خاشع می شود و کسانی که دنبال نفسانیت هستند همین که قدرت بالاتری می بینند خضوع می کنند. حضرت می فرمایند: خدا به انبیاء عزت باطنی داد اما در ظاهر بسیاری از آنها فقیر بودند. این صحنه امتحان بود.

باز حضرت صحنه امتحان دیگری را بیان می کنند و آن این است که خداوند خانه خود را از سنگ هایی آفرید که به حسب ظاهر «لایضر و لاینفع»، ارزش نداشت؛ اما وقتی تبدیل به خانه خدا شد عزیز شد؛ یعنی «من حرمات الله» شد. این خانه مقابل بیت المعمور و مقابل عرش و مقابل قلب نبی اکرم است و وقتی تجلی نبی اکرم در آن سنگ ها افتاد محترم می شوند. خداوند این خانه را در سرزمینی قرار داد که سنگلاخ ترین مکان ها بود، کوه های خشن، دره های تنگ، کم آبی، شن های فراوان و آبادی های از هم دور در این مکان قرار داشت. در جزیرة العرب جاهای آباد و سرسبز به سختی پیدا می شود؛ چون اگر سرسبز بود همه می رفتند.

بعد حضرت فرمود: خانه ای را که به حسب ظاهر سنگ است و کم قیمت را کعبه قرارداد و آن را در سرزمین سنگلاخی قرار داد. با وجود تمام این خصوصیات خداوند فرمود: لباس های خود را بیرون بیاورید و دو حوله بپوشید. حق ندارید زینت کرده و موهای خود را شانه کنید؛ که همه اینها باعث خضوع می شود. در روایات آمده که حج در آخرالزمان سیاحت می شود؛ چون راحت با هواپیما می روند سپس ماشین های مسقف و تندرو. کسی سختی تحمل نمی کند، در شرایط کنونی حج بسیار راحت شده و هیچ کس نمی فهمد که احرام یعنی چه؟ هیچ تواضع و خضوعی هم اتفاق نمی افتد. در ادامه حضرت فرمودند: اگر خداوند می خواست این خانه را در سرزمینی آباد با باغ ها وگندم زارهای فراوان و بین نهرهای جاری و آبادی های به هم متصل و بناهای معماری شده زیبا قرار می داد، بعلاوه می توانست خانه را از جواهرات قرار دهد. در این شرایط همه به آن مکان می آمدند؛ اما دیگر امتحان قلوبی در کار نبود و شیطان نمی توانست وسوسه کند. امروزه کسانی که به سیاحت می روند و بناهای تاریخی را می بینند راحت می روند ولی دیگر امتحان واقع نمی شد.

پس ریاضت قلبی که انسان باید بکشد و درگیری که با شیطان باید برقرار کند و خودش را از شیطان رها کند این ممکن نیست مگر با سختی وخضوع. تعبیر حضرت این است که ریاضت قلوب درگیری با شیطان است. انسان باید با شیطان درگیر شده و در مسیر درگیری، از ولایت او خارج شده و به مقام ولایت نبی اکرم(ص) برسد سپس به اخلاص برسد. وقتی حضرت از خلقت حضرت آدم تا امتحان ملائکه و امتحان فراعنه و موسی کلیم و انبیاء دیگر تا برسد به قصه کعبه توضیح می دهند همه این ها برای این است که بیان کند که مواظب باشید، اینها صحنه امتحان شما است، دائم خود را در صحنه امتحان ببینید. این پیامبری که به بعثت می رسد که ذکر شد «أَوَّلِ النَّبِيِّينَ مِيثَاقاً، وَ آخِرِهِمْ مَبْعَثا»(8) و با مبعوث شدن پیامبر در غار حرا ناله شیطان بلند شد که «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَان‏»(9)، شیطان از اینکه عبادت شود مأیوس شد و حضرت فرمودند: وقتی خداوند مرا فرستاد و این نبوت و این رسالت در عالم آمد شیطان مأیوس شد و همه خوبان عالم از دست او خارج شدند؛ ظاهر نبی اکرم(ص) نباید طوری باشد که برای ما حجاب باشد، پیامبر با دعوت ما به توحید، قصد دارد ما را از همه ناخالصی ها عبور داده و به اخلاص محض برساند، که همه مثل سلمان و انبیاء و خواص صحابی شوند که بالاتر از همه، اهل بیت پیامبر هستند. فرمود:«وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِيِّنَا»(10)، روز قیامت ما دامن نبی اکرم را گرفتیم و شما هم دامن ما را گرفته اید.

انسان به اندازه معرفت خود تبعیت می کند مثلا کسی که علامه طباطبایی را در حد یک ادیب بداند به همان اندازه از او بهره می برد و می گوید ادیب خوبی است. وقتی کسی احساس داشته باشد که او شخصی مثل خود ماست نمی تواند از او استفاده درستی ببرد؛ ولی اگر فهمید که او دارای مقامات است، می تواند در این مقامات سالک شود. همه عوالم ما عوالم نبی اکرم هستند، درجات بهشت درجات قرآن است و قرآن رزق نبی اکرم است. مراتب قرآن با نبی اکرم یکی است، همه مقامات سلوکی ما مقامات نبی اکرم است؛ حتی انبیاء اولوالعزم هم درجات نازله وجودی نبی اکرم هستند. اگر پیامبر را اینگونه نشناسیم نمی توانیم سیری داشته باشیم. مقدمه بهره مندی، معرفت به مقامات حضرت است؛ بلکه اصل بهره مندی همین است که این معرفت با تواضع حاصل می شود. این طور نیست که معرفت با خواندن حا صل شود.

سوال: درخصوص صفحه پانصد و نود قرآن که سوره مبارکه بروج می باشد، توضیحی بفرمایید.

پاسخ: علامه طباطبایی یک جمع بندی در خصوص این سوره داشته اند. می فرمایند: این سوره به وجود پیامبر اکرم به نوعی اعتماد به نفس داده و خطاب به ایشان نازل شده است. سوره در خصوص درگیری بین مؤمنین و کفار و سختگیری هایی که بر مؤمنین می شده بحث می کند. البته این درگیری ارتباطی با قومیت و نژاد نداشته و تنها بخاطر کلمه ایمان بوده. درگیری و اختلاف آنها بر سر ایمان و مجازات های شدیدی است که می کنند. امام راحل می فرمودند: که کفار با اسلام مخالف هستند و گرنه اگر آیین آنها را قبول کنید هیچ کاری با شما ندارند؛ حتی با ایرانی بودن ما و قوم و نژاد ما کاری ندارند. مشکل آنها با اسلام و ایمان ماست. در کل تاریخ کفر و ایمان با هم درگیر بوده اند و حتی مسیحیان بر سر ایمان خود ایستادگی کردند و گاهی آنها را سوزاندند. در روایت است که وقتی مادری با کودک شیرخوار خود می خواست وارد آتش شود یک مقدار تردید کرد، در همان حال طفل او به زبان آمد و به مادر هشدار داده و او را دعوت کرد که وارد آتش شود و به خود ترس راه ندهد و ایمانش را به خاطر سوختن از دست ندهد. بنابراین در این سوره داستان درگیری مؤمنین و کفار، مقاومت مؤمنین و شدتی که کفار در این راه بکارمی بردند، آمده است.

در پایان سوره نیز می فرماید: «إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَديدٌ»(بروج/12)، پروردگار وقتی می خواهد اخذ کند شدید اخذ می کند و در واقع قرآن قدرت الهی را به رخ کشیده شده و می فرماید:«وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحيطٌ * بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجيدٌ * في‏ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» پیامبر این قرآن محفوظ است. در صدر این سوره چند قسم وجود دارد. «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ * وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ» سپس داستان اصحاب اخدود و کشتار مؤمنین حبشه را توضیح می دهد. بعد هم داستان درگیری با مؤمنین امت خود حضرت را توضیح می دهد. خدا می فرماید: «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ»، قسم به آسمانی که دارای برج ها است، برج یعنی مقام عالی که از آنجا نظارت می کنند، مثل برج های دیده بانی که از آنجا نظارت می شود و این مسئله به ستاره ها تفسیر شده که از آنجا نظارت می شوند و راه شیاطین را بر آسمان ها می بندند. مرحوم علامه می فرماید: خداوند برای آسمان برج هایی قرار داده که شیاطین را دفع می کنند. قسم به روز قیامت که در آن روز موعود خداوند صف های حق و باطل را جدا می کند و مؤاخذه می کند. قسم به خدایی که شاهد بر همه خلق است و همه عالم مشهود او است. حتماً این داستان به پیروزی شما ختم خواهد شد.

درخصوص دو آیه اول این سوره یک روایت وجود دارد. می فرمایند :«وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ»، والسماء، یعنی وجود مقدس نبی اکرم(ص) و بروج هم ائمه هستند. این وجود مقدس سماء همه کائنات است و برج هایی در محیط نبوت ایشان قرار داده شده که همه عالم با آنها رصد می شود که حضرات معصومین هستند. قسم به یوم موعود نیز به قیامت تفسیر شده که از ذیل مقامات نبی اکرم است. البته به دوره ظهور نیز تفسیر شده است که دوره ظهور پیروزی حضرت است. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ»(نور/55)، و عبارت «شاهد» به خود نبی اکرم هم تفسیر شده، قسم به مقامات خود شما و اهل بیت که شما پیروز هستید. انشاء الله خداوند همه ما را متنعم بر سر سفره وجود مقدس نبی اکرم(ص) و اهل بیت ایشان قرار دهد.

پی نوشت ها:

(1) المزار، ص: 11

(2) المزار الكبير ، ص: 66

(3) شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏13، ص: 128

(4) نهج البلاغة، ص: 286

(5) روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه ،ج‏5، ص: 484

(6) نهج البلاغه ، ص:287             

(7) فضائل الشيعة ، ص: 8

(8) المزار الكبير، ص: 66

(9) شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏13، ص: 197

(10) التوحيد ، ص: 166