نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

ارتباط آب با زنده شدن و به حیات رسیدن انسان ها / امام عامل زندگی و حیات در همه عوالم

متن زیر جلسه چهلم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 9 فروردین ماه سال 93 برگزار شده است. در این جلسه بحث در مورد این است که چگونه می شود که جان های ما دوباره حیات مجدد پیدا می کند و زنده می شود؟ قرآن این موضوع را اینگونه پاسخ می دهد که همان طور که حیات همه موجودات وابسته به آب است، کلمه مائی هم در این عالم است که حیات همه عالم وابسته به اوست و آن ولایت و وجود مقدس امام است. لذا اگر این وجود از دیده پنهان شود هیچ کس دیگری نمی تواند حیات طیبه را در اختیار ما قرار دهد؛ لذاست که دوران غیبت دوران مردگی عالم است. البته رسیدن به همه حیات طیبه در این دنیا حتی با وجود ولایت معصوم ممکن نیست، چون این دنیا این قابلیت را ندارد و برای همین هم رسیدن به همه مراتب حیات، منوط به آمدن آخرت است.

سوال: بحث در جلسه گذشته از بهار و زنده شدن طبیعت و درس ها و توجهات ما در این ایام بود لکن سوال ما این است که در این ایام حیات و زنده شدن طبیعت، زنده شدن انسان ها به چیست و چگونه واقع می شود؟

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. در جلسه گذشته سه چهار نكته را در آغاز بهار عرض كردم. يكي اين بود كه در اين فصل كه طبيعت از نو، خرم و با نشاط مي شود و همه ما به دامن طبيعت مي رويم، مواظب باشيم كه دل بسته به خود پديده ها نشويم و لذت و ابتهاج ما ابتهاج به پديده ها نباشد. چون اين پديده ها آفل و غروب كننده هستند و اگر به آنها دل بستيم، در متن طلوعشان در دل ما غصه و حزن را سبز مي كنند. بنابراين ابتهاج ما ابتهاج به آيات الله باشد. كسي كه دل خوش به آيات است، می بیند که آيات خدا افول پذير نيستند؛ بلکه آيه اي مي رود و آيه ديگري جايگزين آن مي شود و اصلاً نوع انبساطش، انبساط ديگري است.

دومين نكته اي كه عرض كردم اين بود كه همينطور كه طبيعت با وزش نسيم رحمت الهي زنده مي شود، جان هاي ما هم مي تواند با وزش نسيم و حيات الهي و طيبه زنده شود و به يك حيات ديگري راه پيدا كند.

نكته سوم اين بود همينطور كه هر پاييزي، بهاري دارد، كل دوران خزان بشريت هم بهاري دارد و همينطور كه نسيم رحمت مي وزد و طبيعت زنده مي شود، يك نسيم دیگری هم خواهد وزید و يك بهاري محقق خواهد شد که آن هم دوران ظهور حضرت هست كه بهار عالم است، و حيات طيبه در عالم ظاهر مي شود.

اين را هم اشاره كرديم كه گاهي بعضي از انسان ها ممكن است تحول در درونشان اتفاق بيافتد؛ يعني امام در باطنشان ظهور پيدا كند «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين »(1)، اين آدم ها باطنشان بهار مي شود، وجودشان زنده مي شود و به خرمي مي رسد. ولي در عصر ظهور، اين ظهور به طور كلي واقع مي شود و كل جهان بهار و گلستان مي شود و فضاي كلي عالم عوض مي شود.

عرض ما در ادامه همين بحث است. چطور مي شود که همينطور كه بهار زنده مي شود ما هم زنده شويم و سرزمين وجود ما در معرض باران رحمت الهي و نسيم حيات بخش قرار بگيرد، و جان هاي ما وارد عرصه حيات مجدد شود؟

در قرآن خداي متعال يك مقايسه اي مي كنند و داوري را در قدم اول به خود ما واگذار مي كند «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها»(انعام/122)، مي فرمايد: آيا آن كسي كه مرده بود و خدا در او حيات دميد، او را زنده كرد، و با اين حيات به وادي نور رسيد «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ»، زندگي اش در بين مردم در فضاي نور بود و با بصيرت و نور كار مي کرد، مثل آن كسي است كه در وادي ظلمات است و خارج از ظلمات نمي شود. در واقع قرآن مي خواهد بگويد که يك سري هستند كه در وادي ظلمات مستقر هستند، وادي ظلماتي كه در آيه ظلمات بحث مي شود و آيت الكرسي هم ذيل آن بحث كرده است «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات »(بقره/257)، يك عده در اين ظلمات مستقر هستند و خارج از اين ظلمات نمي شوند، يك عده اي هم به نور و حیات مي رسند. همه ما از ابتدا از خودمان حياتي نداريم ولي خداي متعال حياتي در بعضی انسان ها مي دمد. آن حيات چيست كه عده اي به آن مي رسند و عده اي از آن محروم هستند و اين نور چيست كه عده اي به آن مي رسند و عده اي محروم هستند؟ آيات قرآن به وضوح اين معنا را توضيح مي دهد. در آيات مكرر قرآن خداي متعال مي فرمايد: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ»(نبياء/30)، ما حيات همه اشياء را از آب قرار داديم. در عالم طبيعت حيات موجودات طبيعي به آب است و اگر آب نباشد، زندگي نيست. منتهي هرچه ما مي بينيم مَثلي است براي يك واقعيت هاي ديگري كه آنها، آن مَثل حقيقي هستند. همينطور كه در اين عالم آبي هست و همه موجودات زنده حياتشان وابسته به اوست، يك كلمه «ماء» هم در عالم است كه همه حيات در عالم به او وابسته است و هركجا در كل كائنات حياتي است، نتيجه آن كلمه «ماء» است، آن كلمه «ماء» كه سرچشمه حیات همه كائنات است، حقيقت ولايت و وجود مقدس امام(ع) است. در قرآن خداي متعال وقتي صحبت از غيبت امام مي كنند، كه امام در حجاب غيبت قرار می گيرد، مي فرمايد: «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْرا»(ملك/30)، اگر صبح كرديد و در حال صبح دیدید که اين آبي كه خدا در اختيار شما قرار داده است، در لايه هاي باطني غور كرده و پنهان شده است، حضرت در ذیل این آیه فرمودند: «إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِبا»(2)، یعنی اگر دیدید که امام شما غائب شد، «فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ»(ملك/30)، چه كسي است كه ديگر آن سرچشمه حيات را در اختيار شما قرار بدهد؟ اين سرچشمه حيات رحمت خداست، نعمت خداست، سعي كنيد خودتان را از اين سرچشمه بهره مند كنيد. اگر غور كرد، كس ديگري اين سرچشمه را در اختيار شما نمي گذارد و شما از حيات محروم مي شويد. پس همينطور كه اگر آب در زمين فرو رود واقعاً حيات ظاهري موجودات از بين مي رود، اگر حقيقت ولايت امام در حجاب برود، حيات طيبه از بين مي رود؛ لذا دوران غيبت امام گويي دوران مردگي عالم است. ممكن است يك نفوسي با امام ارتباط برقرار كنند و براي آنها ظهور جزئي واقع شود، يعني امام در آنها تجلي كند و آنها به حيات طيبه برسند، ولي اگر امام غايب شد دوره موت همه عالم مي شود.

لذا وقتي قرآن از عصر ظهور صحبت مي كند، مي فرمايد: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حديد/17)، بعد از اينكه كلمه حيات و وجود مقدس امام و كلمه روح در حجاب رفته بود و پنهان شده بود، دوباره آشكار مي شود. در واقع آب روي زمين آشكار مي شود، و همه مردم به حيات طيبه مي رسند. زمين زنده مي شود، اهلش زنده مي شوند و همه به حقيقت ايمان مي رسند. این آيات بسيار دقيق و به هم پيوسته است «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها فرمود: يَعْنِي بِمَوْتِهَا كُفْرَ أَهْلِهَا»، حضرت فرمود: مقصود از موت زمين موت اهلش است. اهل زمين بميرند، زمين مرده است و اهل زمين زنده باشند، زمين زنده است. پس قبل از ظهور، اهل زمين مرده اند. بعد فرمود: «وَ الْكَافِرُ مَيِّت »(3)، نگاه نكنيد كافر راه مي رود و از شما بهتر زندگي مي كند، او ميت است «فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاء». بنابراين كُفر يعني مردگي، ايمان يعني حيات و وقتي حضرت در زمين ظاهر شد، آن حيات باطني و آن حقيقت ايمان آشكار مي شود.

خداي متعال در قرآن مي فرمايد: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً»(جن/16)، اگر اين بندگان من بر آن طريقه كه من مقرر كردم، استقامت مي كردند، من آنها را با آب گوارا سيراب مي كردم. حضرت فرمودند: «الطَّريقه» يعني ولايت ما، و «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً»، یعنی «لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ»(4)؛ یعنی اگر در مسير ولايت ما و امر و نهي ما استوار مي ماندند، دنبال امر و نهي ما بودند، ما سرزمين وجود اينها و قلوبشان را با ايمان سيراب مي كرديم. پس «ماءً غَدَقاً» همان حقيقت ايمان است. اين حقيقت ايمان از كجا مي آيد؟ در يك روايت ديگر همين آيه را توضيح مي دهد. فرمود: «لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ قال یعنی لأمددناهم علما كي يتعلّمونه من الأئمّة»(5) يعني از علم امام برخوردارشان مي كرديم. از معارفي كه از ناحيه امام بر وجود انسان جاري مي شود، که آن حقيقت ايمان و سرچشمه حيات است، قلوبشان را سيراب مي كرديم، يعني از علم الامام منتفع مي شدند. علم امام آن سرچشمه جاري حكمتي است كه وقتي به قلب انسان رسيد، قلب حكيم و زنده مي شود. قلبي كه مرده بود، با معارفي كه از ناحيه امام (ع) به او مي رسد زنده مي شود. پس سرچشمه حيات علم الامام است. اين معارف عبارت است از آب گوارايي كه وقتي به مؤمن مي رسد سرزمين وجود او زنده مي شود. «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ»، كساني كه بر طريقه استقامت مي كنند، خداي متعال قلوب آنها را سيراب مي كند؟ چگونه؟ با ايمان سيراب مي كند. در يك روايت ديگر فرمود: با علم الامام سيرابشان مي كنيم. وقتي علم از عالم بالا مي آيد، می شود مبدأ حكمت و حيات قلب. قلب حكيم قلب زنده است و قلب غير حكيم قلب مرده است. قلبي كه انوار ايمان و حقيقت ايمان در او جاري است، قلب زنده است والا قلب مرده است. این نکته ای که عرض کردم تشبيه نيست بلکه مثل است. اين حياتي كه شما مي بينيد، حيات نازل است. مگر این گونه نیست که آب از آسمان نازل مي شود، بعد طبيعت زنده مي شود؟! خداي متعال هم رحمت خودش و این آب را از طريق اين حيات به طبيعت مي رساند. علم الامام آن ماء جاري است كه اگر به سرزمين وجود انسان رسيد، سرزمين وجود انسان زنده مي شود. اين بيان را از امام رضا عرض كردم كه «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ»(6)، امام آن باران بارنده و ابر بارنده است. امام آن باران فراوان است كه اگر بر سرزمين كسي باريد، سرزمين او زنده مي شود. حيات طيبه در آن نفَس رحماني امام و در آن حقيقتي است كه از امام بر وجود انسان جاري مي شود.

در يك روايت ديگر همين آيه را معنا كرده است، منتهي در عالم قبل برده است «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً»، فرمود: در عوالم قبل هم، اگر آنها بر سر حقيقت ولايت استوار مي ماندند، گِلشان را با آب فرات که به حقيقت ولايت تفسیر شده است عجين مي كردیم. پس حقيقت ولايت آن ماء طهور و آن سرچشمه حيات است. اينكه مي گويند: حضرت خضر از آب حيات خورده است، يعني به حقيقت ولايت راه پيدا كرده است. واقعاً ديگر مرگ سراغ چنين آدمي نمي آيد. كسي كه به حقيقت ولايت الله راه پيدا كرد، جزء اولياء خدا مي شود. كسي كه از ولايت بر او دميده شود، جزء اولياء خدا مي شود. آب حيات حقيقت ولايت الله است كه به نبي اكرم خورانيده شده، لذا ايشان و اهلبيتشان سرچشمه حيات هستند. ديگران به اندازه اي كه از نبي اكرم مي نوشند به سرچشمه حيات و به ولايت الله مي رسند. «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(يونس/62) لذا به آن مقام وادي ايمن كه ديگر هيچ خوفي در آن نيست (يعني مرگي نيست؛ چون مي دانيد مرگ خيلي چيز وحشتناكي است)، می رسند و جاودانه می شوند. لذا خطاب مي رسد «من الحي القيوم، الی الحي القيوم»، اين بنده ديگر حيات الهي در او دميده مي شود و منظور از كلمه حيات هم وجود مقدس امام است.

پس بنابراين زنده شدن سرزمين وجودي انسان به اين است كه از آن سرچشمه حيات در او جاري شود، و این از عوالم قبل هم بوده است، در اين دنيا هم همينطور است. اگر كسي استقامت كند، از آن سرچشمه حيات در او جاري مي شود و انسان زنده مي شود. اين آيه اي كه خواندم را ببينيد چطور تفسير كردند، فرمود: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناه »(انعام/122)، حضرت در ذیل این آیه فرمود: «فَقَالَ مَيْتٌ لَا يَعْرِفُ شَيْئاً»(7)، معارف ما به او نرسيده است. كسي كه دستش از معارف كوتاه است، اين آدم دستش از ايمان و حيات طيبه كوتاه است، پس نه به ايمان مي رسد و نه به حيات.

در روایت آمده است که حضرت فرمودند: «يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ»(8)، مي خواهي ببيني چقدر قدر دارند، ببين چقدر معرفت دارند. حيات هرکس به اندازه معرفتش است. معرفتشان ناب باشد، حياتشان ناب است. معرفتشان پايين باشد، حياتشان پايين است. بعد فرمودند: «فَإِنَّ الْمَعْرِفَة هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ»، معرفت فهم كلمات ما است «وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ»، اگر به مؤمن درايت روايت دادند، با درايت روايات انسان به بالاترين درجات ايمان مي رسد. پس حضرت فرمود: «ماءً غَدَقاً»، آن آب گوارايي كه قلوب مؤمنين را سيراب مي كنند، هم ايمان است، هم علم الامام است. علم الامام همان ايمان است و ايمان چيزي جز ظهور علم الامام در قلب انسان نيست. معارفي كه خدا به امام داده است، آن معارف توحيدي اگر در قلب انسان تنزل پيدا كرد، انسان مؤمن مي شود. مجرايش چيست؟ كلماتشان است. اگر درايت كلماتشان، نور كلماتشان به قلب انسان رسيد، قلب زنده مي شود. طريق زنده شدنش همين است. مگر نور خورشيد وقتی دانه ای بتابد زنده نمي شود؟! پس چطور نور امام به قلب انسان بتابد، ولی زنده نشود؟ پس امام همان كلمه نور و همان كلمه ماء است. سرچشمه حيات، آن باران بارنده اي است كه اگر بر سرزمين انسان باريد هم لطيف مي شود، هم زنده مي شود. آن نوري است كه اگر تابيد، انسان به حقيقت ايمان مي رسد. حضرت فرمود: «أ فمن كان ميتاً ان لا يعرف شيئاً» او هيچ چیز بلد نبود، «فاحيينا» يعني پس ما از معارف به او داديم. وقتي معرفت به قلب انسان رسيد، اين سرزمين زنده مي شود.

اميرالمؤمنين وقتي علم خودشان را با ديگران مقايسه مي كنند، مي فرمايند: «فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ وَ لَا سَوَاء»(9)، آن كساني كه ديگران به آنها متمسك شدند با امامي كه شما به آن روي آورديد، يكي نيستند. ديگران به سوي چشمه هاي كم آبي رفتند كه آلوده است و از ظرفي در ظرفي مي ريزند «وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَيْنَا إِلَى عُيُونٍ صَافِيَةٍ تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا»، اما امام آن سرچشمه زلالي است كه به اذن پروردگارش جاري است، «لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ».

مگر شما در روايات نديده ايد که فرمود: «من أخلص لله أربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»(10)، نبي اكرم كه در مقام اخلاص تام هستند می شوند «أنا مدينة الحكمة»، یعنی همه چشمه هاي حكمت به حضرت ختم مي شود. «و علي بابها»، همه چشمه هاي حكمت به امام هم ختم مي شود. امام حكيم است؛ لذا اگر كسي در خدمت امام بود و به علم امام كه از آن سرچشمه حكمت است رسيد، قلبش زنده مي شود..

عرض كردم اين تشبيه نيست. تشبيه غير از تمثيل است. در تشبيه اصل مشبه به است كه يك چيزي را به آن تشبيه مي كنيم. آدم شجاع را به شير تشبيه مي كنيم. شير اصل شجاعت است، ولي در اينجا اينطور نيست. اين مَثل فرع است و اصل آن ممثل است. اين را جلوي ما گذاشتند، كه آن را بفهميم و آن مرتبه عالي است. پس اين حياتي كه در اثر بهار مي آيد، اين مقدمه است.

حضرت يك معناي ديگر براي «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً» كردند كه لطيف تر از اين است، فرمودند: كسي كه ولايت امام در او دميده شد، به حيات طيبه مي رسد. اين است كه در آن آيه قرآن خداي متعال به مؤمنين خطاب مي كند «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»، شمایی كه حقيقت ايمان را قبول كرديد، با ايمان آشنا هستيد و طعم ايمان را چشيده ايد، «اسْتَجيبُوا لِلَّهِ»، خداي متعال را اجابت كنيد، «وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ» (انفال/24)، وقتي شما را به سرچشمه حيات دعوت مي كنند، اجابت كنيد. سخت است، اما شما با زحمت اجابت كنيد تا به سرچشمه حيات برسيد. در روايت دارد که حضرت فرمودند: این اجابت پذیرش ولایت علي ابن ابي طالب است. البته من اين را مكرر گفتم که ولايت اميرالمؤمنين عين ولايت نبي اكرم است و عين ولايت الله است که در نبي اكرم و اميرالمؤمنين جاري است. ولايت اهلبيت ولايت نبي اكرم است و چيزي در عرض او نيست. خانه هايشان، خانه هاي نبي اكرم است، پس بنابراين اين ولايتي كه مبدأ حيات است «لِما يُحْييكُم »، ولايت الله است. اگر كسي در محيط ولايت الله قرار گرفت، حقيقتاً در او روح دميده مي شود. اينكه در روايات آمده است که فرمود: مردم سه دسته هستند. «السابقون السابقون»، «اصحاب الميمنه»، «اصحاب المشئمه». فرمود: اصحاب المشئمه يك روح بيشتر ندارند، آن هم روح المدرج است. مدرج يعني آن روحی که با آن حركت مي كنند، مي خورند و مي خوابند و آن روح روح غريزي و نفس است. اصحاب الميمنه چهار روح دارند. «روح المدرج، روح الايمان، روح القوه، روح الشهوه»، فرمود: اگر خوف خدا در دل آنها هست، اگر ميل به عبادت دارند، اگر از خداي متعال خائف هستند، اگر توانايي بر بندگي دارند به خاطر اين روح هايي است كه بر بدنشان دميده شده است. اصلا اگر نباشد آدم ميل به عبادت پيدا نمي كند. روح المدرج ميل به خوردن و خوابيدن دارد. وقتي آن روح آمد، آنوقت نفس انسان هم ذيل آن روح قرار مي گيرد و طور ديگري عمل مي كند. مبدأ ميلش عوض مي شود. پس بايد روح ديگري در انسان دميده شود.

فرمود: در انبياء يك روح پنجمي هم هست كه روح القدس است. نه مي خوابد، نه غفلت مي كند، نه نسيان دارد «وَ رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَزْهُو»(11). آنوقت نبي اكرم اصل اين كلمه روح هستند. اميرالمؤمنين اصل كلمه روح هستند و اين كلمه روح و كلمه نور با همديگر هستند. هركجا كلمه روح آمد، كلمه نور هم مي آيد. حضرت فرمود: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً»، مرده بودند و وقتی معارف امام و ولايت امام در قلبشان جاري شد، زنده شدند. «وَ جَعَلْنا لَهُ نُورا»(انعام/122)، یعنی وقتي كلمه روح به او رسید، درهاي سرچشمه حيات به روي قلب انسان و وجود انسان گشوده شد و انسان در معرض حقيقت جاري امام و باران رحمتي كه از آستان امام مي بارد قرار گرفت، به حقيقت نور هم مي رسد. هم زنده مي شود، موجود زنده مي خواهد راه برود، مشي او مشي در نور است؛ يعني سير در وادي نور دارد. آيه خيلي روشن است «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257)، «آمنوا» چه كساني هستند؟ آن كساني كه حقيقت ولايت به آنها رسيد. مگر ايمان به علم نبود؟ آنهايي كه به علم امام رسيدند، آنهايي كه به ايمان رسيدند، تحت ولايت الله هستند. سير ولايت الله در كجاست؟ «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناه»، «فاحييناه» يعني «بِوِلايَتنا» يعني به ايمان رسيد. به ولايت الله رسيد. كسي كه به ولايت الله رسيد «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاس»(انعام/122). نقطه مقابلش هم وجود دارد «كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمات »(انعام/122)، آن كسي است كه ايمان نياورده و به ولايت الله نرسيده است، در ظلمات است. ظلمات كجاست؟ ظلمات را هم باز در آيه اي در سوره بقره توضيح داده است «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات »(بقره/257)، ظلمات وادي ولايت خود اولياي طاغوت است. كساني كه از ولايت الله خارج شوند، اولياي طاغوت آنها را تحت ولايت خودشان مي برند، پس ولايت آنها ولايت ظلمات است. هرچه بيشتر غور مي كنند، بيشتر ظلماني مي شود. پس هم وادي ظلمات است، هم وادي مردگي و موت است. اما وادی ولایت الله هم وادي علم است، هم وادی معرفت و نور و حيات است و اينطور مي شود كه انسان به حيات می رسد.

حالا يك زمان، حيات جزئي است و امام در قلب انسان ظهور مي كند، پس اين ظهور براي اهلش جزئي است؛ يعني حقيقت ولايت امام در قلب مؤمن است و وقتي این را پذيرفتي، حقيقت ظاهر مي شود. «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمان»(حجرات/7)، یعنی محبت كلمه ايمان كه امام است در دل همه ما وجود دارد، ولي يك موقع كار به جايي مي رسد كه انسان امتحان پس مي دهد. اگر امتحان پس داديم و وادي تسليم و تطهير را پشت سر گذاشتيم و به وادي تنوير رسيديم «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ»، خداوند قلوب مؤمنين را روشن مي كنند، به طوري كه «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَار»(12)، نور امام در قلب مؤمن از خورشيد وسط روز روشن تر مي شود. اين مرحله نورانيت و حيات طيبه است و براي کسی حاصل مي شود که وادي تسليم و تطهير را پشت سر بگذارد و به وادي تنوير برسد و بخواهد نورانی شود. نورانيت از عالم امام است و امام آن كلمه نور است. پس آن نور وقتي در قلب انسان ظاهر شد، قلب انسان از روز روشن تر مي شود.

سوال: آیا مرگ بین این دو حیات فاصله نمی اندازد؟

پاسخ: خیر، چون امکان ظهور کامل حقیقت ولایت امام در این عالم وجود ندارد؛ لذاست که کملین هم وقتی می خواهند به حیات برسند باید وارد عالم بعدی شوند. اصلا این سیر به خاطر همین است و اگر قرار بود همه حقایق در این عالم اسقا شود، دیگر برای چه باید به عالم بعد می رفتیم؟! امکان ندارد که همه حقایق با همه مراتبش در این عالم ظهور پیدا کند. امکان ندارد که همه معارف، همه علوم ائمه و همه سرچشمه در این دنیا جاری شود. کل دنیا مثل یک کوزه است و حقیقت ولایت امام که در یک کوزه نمی گنجد! بنابراین هر چه هم که شما در این عالم غور در حیات کنید، حقیقت حیات بری عالم بعد است. منتهی قبل از اینکه وارد قیامت شویم، یک اتفاقی باید در این دنیا بیافتد و آن اتفاق این است که «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17)، «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر/69)، یعنی حجاب به دست وجود مقدس امام زمان از ولایت الله برداشته می شود و حقیقت ولایت نبی اکرم و اهل بیتشان ظاهر می شود «وَ أَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ مُحَمَّد»(13). آن علمی که انسان باید آن را قطره قطره به دست می آورد، در عصر ظهور چشمه اش می جوشد. اگر سلمانی قبلا بود و قلبش نورانی بود، الآن کل عالم حجاب ازشان برداشته می شود و نورانی می شوند «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشىَ * وَ النهَّارِ إِذَا تجَلىَ»(لیل/1)، روز است که خورشید را تجلی می دهد و در عصر ظهور نور نبی اکرم تجلی پیدا می کند و عالم به حیات طیبه می رسد، آن وقت است که «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناه وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً»، براي كل مؤمنين محقق مي شود. لذا عقول كامل مي شود. عقل ها چهل برابر مي شود و بقیه علم و معارف كه دو حرف از 27 موردش آشكار شده بود، ظاهر مي شود، و می شود بهار عالم.
آنوقت يك بهار ديگري هم پشت این بهار است كه در عالم آخرت است و حتي در عصر ظهور هم همه كلمه حيات، همه آن مائی كه ولايت امام است و تمامي ولايت نبي اكرم، امكان ظهورش نيست. بايد در عالم بعد برويم و بچشيم كه برزخ و قيامت و بهشت مي شود. درجات بهشت، درجات حيات طيبه است و در هر درجه نسيمي از نسيم هاي رحمت مي وزد و بارشي از باران رحمت و حيات هست. حيات درجات بهشت، حيات درجات ولايت است. انشاءالله خداوند متعال جان همه ما را سير اين درجات بدهد و به همه درجات برسيم.

پی نوشت ها:

(1) كافي، ج1، 194

(2) بحارالانوار، ج24، ص100

(3) بحار الأنوار، ج 24، ص، 325

(4) كافي، ج1، ص220

(5) تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 13، ص: 482

(6) كافي، ج1، ص198

(7) كافي، ج 1، ص185

(8) بحارالانوار، ج1، ص106

(9) كافي، ج1، ص184

(10) جامع الاخبار، ص94

(11) كافي، ج 1، ص 272

(12) كافي، ج1، ص194

(13) بحار الأنوار، ج 53، ص173