نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

شروع تفسیر سوره کافرون / تحلیل مقام بسم الله و استعانت مطلق از خداوند متعال و اسماء الله و آثار آن

متن زیر جلسه چهل و دوم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 23 فروردین ماه سال 93 برگزار شده است. در این جلسه بحث در باب مقام بسم الله است. مقام بسم الله، مقام توحيد ناب و توحيد خالص است، كه انسان در همه عالم جز استعانت از حضرت حق نمي جويد و همه وسايل را وسايط مي بيند و براي آنها اصالتي قائل نيست. در ادامه جمله بسم الله دو صفت رحمان و رحیم هم بیان شده، که رحمان یعنی آن رحمت خدا که حتی شامل کافر هم می شود و منظور از رحیم آن رحمتی است که فقط مخصوص مومنین است. حال اگر انسان تلاش کرد و به مقام بسم الله رسید، در واقع به مقام خلت که مقام بسیار والایی است دست یافته است.

سوال: بحث ما با حاج آقاي ميرباقري در جلسات قبل از سال نو، بحث تفسير قرآن كريم بود و قرار شد از لسان مبارك ايشان نكات ناب و لطيف سوره كافرون را بشنویم.

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. در ابتدای بحث به خود بسم الله الرحمن الرحیم می پردازیم. «بسم الله الرحمن الرحيم» اعظم آيات قرآن است، و براساس روايات اهلبيت به اسم اعظم الهي از سياهي چشم به سفيدي چشم نزديك  تر است؛ يعني اگر كسي به حقيقت اين آيه راه پيدا كرد در متن اسم اعظم الهي قرار مي گيرد. در روایات معانی متعددی برای این آیه شده که با هم منافاتی ندارند.

در بعضي روايات نقل شده است که فرمودند: «أسم على نفسي بسمة من سمات الله عز و جل و هي العبودية»(1)، يعني علامت بندگي حضرت حق را در وجود خودم مي گذارم. بسم الله يعني سمه عبادت و بندگي و علامت بندگي را بر وجود خودم و همه وجودم را محقق به حقيقت بندگي مي كنم. معناي اين تعبير اين است كه همه وجود خودم را به مقام بندگي مي رسانم و حقيقت بندگي را در خودم محقق مي كنم كه حقيقت بندگي علامتي از علائم الهي بر وجود انسان است. اگر كسي بخواهد الهي شود بايد محقق به حقيقت عبادت و بندگي شود و اين چيزي جز همان استعانت مطلق از خداي متعال نيست «اياك نعبد و اياك نستعين»، استعانت مطلق با عبوديت مطلق همراه هستند، و از هم تفكيك نمي شوند. لذا مانعي ندارد بگوييم :بسم الله يعني خودم را علامت گذاري مي كنم به علامت بندگي كه علامت الهي شدن انسان است و اين همان استعانت از خداوند متعال است. يا اينكه در همه امور، در ظاهر و باطن، در همه عوالم وجودي خودم از حضرت حق استعانت مي كنم و دستم به سوي حضرت حق دراز است و هميشه در مقام اضطرار به حضرت حق هستم.

معناي دوم كه در روايت توحيد صدوق بود این است که «أستعين على أموري كلها بالله »(2)، در همه امورم استعانت از حضرت حق مي كنم. ما مضطر به حضرت حق هستيم و خداي متعال ما را به گونه اي آفريده است كه نمي توانيم مضطر به او نباشيم، نه ما و نه همه عوالم. همه عوالم مضطر به حضرت حق هستند و اصلاً معناي الوهيت همين است. مقام الوهيت، مقامي است كه همه مخلوقات مضطر به او هستند و او غني است «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»(فاطر/15)، مقام الوهيت حضرت حق مقام غنا است «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»(فاطر/15)، و مقام بندگي ما مقام افتقار مطلق است. این دست ما هم نيست، كائنات بخواهند يا نخواهند، بنده خداوند متعال هستند و او اله است «وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ»(زخرف/84). الوهيت يك مقام قراردادي نيست يا مقامي نيست كه در اختيار ما باشد و كسي را اله قرار بدهيم؛ بلكه مقامي است كه در آن مقام، همه اسماء الهي ذيل اين مقام الوهيت هستند و باطن عالم را اداره مي كنند «و باسمائك الّتى ملأت اركان  كلّ  شئ »(3). همه مخلوقات بخواهند يا نخواهند مضطر به اين اسماء الهي هستند، حياتشان، قوام به حيات او دارد، علمشان قوام به علم او دارد، عزتشان قوام به عزت او دارد. بنابراين اله آن موجودي است كه همه اسماء الحسني را دارد، و ما هم وابسته و فقير به آن اسماء الحسني هستيم و او ما را اداره مي كند. ممكن است انسان از اين مطلب غفلت كند و اگر غفلت كرد، غبار شرك بر وجودش مي نشيند. انسان به هر اندازه  اي كه غفلت از اين امر بكند، حتي در يك جرعه آب نوشيدن، به همان اندازه غبار شرك در وجودش مي نشيند و اين غبار بايد برداشته شود تا انسان به مقام توحيد برگردد.

مقام بسم الله، مقام توحيد ناب و توحيد خالص است، كه انسان در همه عالم جز استعانت از حضرت حق نمي جويد و همه وسايل را وسايط مي بيند و براي آنها اصالتي قائل نيست، اين مقام بسم الله است. كسي كه در مقام بسم الله نيست، وسايط را مي بيند و غير خداي متعال را نمي بيند.

يك خصوصيتي در همين روايت توحيد صدوق آمده كه نكته قابل توجهي است و آن اينكه ما چرا از او استعانت بجوييم. مقام بسم الله مقام انقطاع از غير است. انسان تا انقطاع از اسباب پيدا نكرده است و توجه اش به اسباب است در مقام بسم الله نيست. هر مخلوقي وقتي منقطع شد و اسباب در نگاه او از كار افتادند، به مقام بسم الله، مي رسد و اضطرار خودش را به حضرت حق مي بيند، (مثل غريق) و از او استعانت مي جويد. منتهي عده اي همه حالاتشان، حالات غريق است، دائماً متكي به حضرت حق هستند و گروهي نه، استعانتشان، استعانت وهله اي است. وقتي دوباره حجاب اسباب مي افتد، به وادي شرك برمي گردند. حالا تعبير اين است كه ما چرا از خداي متعال بخواهيم؟ چه خصوصيتي در حضرت حق هست كه مي شود در كار بزرگ و كوچك، در كار ظاهري و باطني، در امور مادي و معنوي، مي شود از او استعانت جست و بايد استعانت جست؟ يك تعبيري در روايت هست، فرمود: «أستعين على أموري كلها بالله  الذي لا تحق العبادة إلا له »، الله آن كسي است كه صاحب مقام عبوديت است و لذا عبادت (كه ملازم استعانت است)، بندگي، خضوع، استعانت و استمداد جز شايسته او نيست، و بقيه همه فقير هستند و دستشان خالي است، نكته اي كه در اين روايت است و تعبير لطيفي است، اين است که «المغيث إذا استغيث و المجيب إذا دعي »، دو خصوصيت را براي حضرت حق بيان كرده است. يكي اينكه وقتي استغاثه بشود، اغاثه مي كند و وقتي از او خواسته شود، اجابت مي كند. اين از خصوصياتي است كه مكرر در آيات قرآن آمده است و خداي متعال تأكيد مي كند كه اين بت هايي كه شما از آن كمك مي خواهيد، اينهايي كه شما از آنها دعوت مي كنيد و از آنها مي خواهيد، اينها نمي شنوند، اگر هم بشنوند، اجابت نمي كنند.

در سوره مباركه فاطر يك آيه بسيار لطيفي است. در آيه 13 و 14 سوره فاطر، اوصاف حضرت حق بيان شده است «يُولِجُ الَّيْلَ فىِ النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فىِ الَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يجَْرِى لِأَجَلٍ مُّسَمًّى»، خداوند ماه و خورشيد را برای شما مسخر كرده است و همه بر اساس مسيري كه او مقرر كرده است تحت فرمانش هستند. بعد مي فرمايد: «ذَالِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ»، الله كه پروردگار شماست و ربوبيت شما دست اوست «لَهُ الْمُلْكُ»، ملك همه عالم در اختيار اوست و او مالك است. بعد مي فرمايد: «وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ»، آنهايي را كه مي خوانيد و از آنها كمك مي خواهيد، «مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ» مالك هيچ قطميري در اين عالم نيستند. «قطمير» آن پوستي است كه روي هسته خرما است. آن ها حتی مالک پوست روي هسته خرما هم نیستند. بنابراين يكي از خصوصيات «اله» اين است كه بايد مالك باشد و ملك عالم در اختيار او باشد. اگر ملك عالم در اختيار او نيست، آدم چه چیزی از او تقاضا كند؟! بعد مي فرمايد: «إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُواْ دُعَاءَكمُ »، اگر صدايشان بزنيد، دعوت شما را نمي شنوند، «وَ لَوْ سمَِعُواْ مَا اسْتَجَابُواْ لَكمُ »، بر فرض هم که بشنوند، اجابت نمي كنند. چرا؟ چون نه مالك، نه قادر، نه مغيث، نه مجيب، نه رحمان و نه رحيم هستند؛ هيچ چيز ندارند. اجابت يك نكته اي مي خواهد، انسان تا مشاهده فضل حضرت حق را نكند و مشاهده مغيث بودن و رحمت او را نكند، نمي تواند از او بخواهد. انسان بايد در مقامي باشد كه حضور او و اجابت و رحمت او را ببيند. تا نبيند، نمي تواند استعانت كند .مي فرمايد: اينهايي كه شما صدا مي زنيد، اينها نه مالك هستند، نه مجيب هستند و نه سميع نه مي شنوند و نه اجابت مي كنند. هركدام نكته اي مي خواهد. مالكيت چيزي است، استماع دعاي انسان چیز ديگري است و اجابت هم چيز ديگري است. فرمود: وقتي مي خواهيد خدا را عبادت كنيد، «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ»(4)، طوري خدا را عبادت كن، گويا خدا را مي بيني و در محضر حضرت حق هستي، که البته مي شود خدا را ديد منتهي نه با مشاهده ظاهري. از اميرالمؤمنين(ع) سؤال شد كه پروردگارت را ديده اي؟ فرمود: «لم اعبد ربا لم  اره» ، من ربي را كه نبينم، عبادت نمي كنم. منتهی بعد توضیح دادند که «لا تراه العيون بمشاهدة العيان »، هيچوقت چشم ها با ديدن حسي خدا را مشاهده نمي كنند «وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان »(5)، حقيقت ايمان يك طريقي براي رؤيت رب است و آن طريق غير از طريق حسي نيست و خداوند متعال را تشبیه به مخلوقات نبايد كرد. فرمود: طوري خدا را عبادت كن « كَأَنَّكَ تَرَاهُ»، که نازل تر از آن، این روایت است که «فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك »(5)، اگر تو او را نمي بيني لا اقل توجه داشته باش كه او حاضر است و تو را مي بيند. اگر تو در غيبت هستي، اينقدر پيشرفته باش و بدان خدا تو را مي بيند. و الا خدايي كه من او را نمي بينم، او هم مرا نمي بيند، چه عبادتي واقع مي شود؟! عبادت غايب براي غايب اصلاً واقع نمي شود. در دعا هم همينطور است؛ اگر انسان حضور حضرت حق و اجابتش، اغاثه او و رحمت او را نبيند، اصلاً استعانت از او بي معنا است.

سوال: اين بحث دامنه داري است و شاید خيلي ها به اين بحث مبتلا هستند. اگر «ادعوني استجب لكم» را داریم چرا اجابت را نمی بینیم؟! شايد تلقي ما از اجابت چيز ديگري است كه احساس مي كنيم اين اجابت محقق نمي شود؟

پاسخ: يك قسمش اين است كه تلقي ما از اجابت صحيح نيست و قسم دیگرش اين است كه تلقي ما از دعا صحيح نيست. در واقع يا دعا واقع نمي شود، يا از اجابت غفلت مي شود. چون روایت داریم که «خداي متعال اجابت مي كند، منتهي در يك شكلي بهتر از آن چيزي كه شما توقع داشتيد»؛ یعنی اگر چشمتان باز شود، اجابت را مي بينيد، منتهي آن را در يك صورت ديگري می بینید که خيلي زيباتر و لطيف تر است. خيلي  وقت ها هم این احساس براي اين است كه دعا واقع نمي شود و ما توهم دعا مي كنيم. كسي كه صدا مي زند ولي نه خدا را حاضر مي بيند و نه سمعي و رحمتي و فضلي را مشاهده می کند، چطور مي تواند دعا كند؟! اينكه در آغاز دعا مي گويند: «با اسماء الحسني حضرت حق دعا كنيد»، يك نكته اش همين است كه انسان تا توجه به اسماء الحسني پيدا نكند، اصلاً دعايي در انسان واقع نمي شود. حالا دعا فرع بر اين است كه انسان سمعي یا اجابتي را ببيند و الا دعاي كسي كه سميع نيست و نمي شنوند، چه دعايي است؟! پس يكي از نكاتي كه در استعانت جستن است، اين است كه آدم حتماً بايد از كسي استعانت بجويد كه او مغيث است. مغيث بودن هم با لفظ نيست که ما اسمش را مغيث يا مجيب يا سميع بگذاريم! واقعاً سميع در عالم نيست و واقعاً اجابتي در عالم نيست.

از اين تعابير باز هم در قرآن زياد است. خداي متعال در سوره مباركه حج مي فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ»(حج/73)، يك مثلي براي شما زده مي شود، خوب گوش بدهيد و استماع كنيد «إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»، مگر نه اینکه شما از اينهايي كه غير از خدا مي خوانيد، مي خواهيد نفعي به شما برسانند؟! اينها يك «ذباب»، يك پشه را هم نمي توانند خلق كنند پس چه چیزی مي خواهيد که براي شما ايجاد كنند؟! بعد خداوند از این هم بالاتر می رود و می گوید: «وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ»، اگر پشه چيزي از آنها بربايد، نمي توانند از او پس بگيرند. يعني نه مي توانند خطري را از خودشان دفع كنند، نه مي توانند رحمتي را جلب كنند و چيزي را ايجاد كنند، بنابراين شما از آنها چه مي خواهيد؟! اين از تعابيري است كه مكرر در قرآن آمده است و از آغاز قرآن تا پايان قرآن فراوان روي اين امر تكيه شده است، كه اينهايي كه صدا مي زنيد، كاري از آنها ساخته نيست. نبوده، و نخواهد بود. ممكن است کسی بگويد: آقا ما كه مي بينيم وقتي صدا مي زنيم، دستمان اجابت مي كند. گوشمان وقتي از آن كمك مي خواهيم اجابت مي كند. خورشيد و ماه اجابت مي كنند، رفيق اجابت مي كند. حقيقت اين است كه خدا مجيب است و اينها كاري با ما ندارند؛ لذا آنجايي كه «وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ»(بقره/166)، آن اسباب الهي منقطع مي شود، آنها دیگر اجابت نمي كنند. وقتی اين اسباب از كار مي افتند، هرچه صدا بزني، احدي اجابت نمي كند «يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ»(عبس/34)، یعنی همان هايي كه اينجا اجابت مي كردند، در عالم دیگر اجابت نمي كنند، پس اينها مجيب نيستند. آن كسي كه اجابت مي كرده، كس ديگري بوده است و آن رشته را قطع كرده است. وقتي قطع شد ديگر اجابت نمي شود. پس يك نكته در استعانت از حضرت حق اين است كه حضرت حق مجيب است، سميع است، مالك است و بقيه اسماءالحسني كه همه در اله مندرج است و اله اسم اعظم الهي است.

دو صفت ديگر دنبال اين جمله بسم الله آمده كه خداي متعال علاوه بر اين كه الله است، رحمان و رحيم هم هست. رحمان و رحيم شايد ذيل الله تعريف شود. اين دو صفت خاص خداي متعال يا دو اسم حضرت حق كه رحمان و رحيم است، دنبال بسم الله آمده که «استعينوا في اموري كلها بالله»، یعنی اللهی كه رحمان و رحيم است.

رحمان و رحيم را مفصل لغويون و بزرگان و ادبا و مفسرين بحث كردند، من فقط اين جمله اي كه در روايات مكرر آمده خدمت شما تقديم مي كنم كه جمله قابل توجهي است. روايت در توحید صدوق آمده که فرمود: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِعِبَادِهِ أَيُّهَا الْفُقَرَاءُ إِلَى رَحْمَتِی»(7)، ای کسانی که همه شما فقير به رحمت حق هستيد (در دعاي ابوحمزه آمده است که «و برحمتك تعلقي»، ما همه متعلق به رحمت هستيم و همه شئون ما تعلق به رحمت حضرت حق دارد.)، «قَدْ أَلْزَمْتُكُمُ الْحَاجَةَ إِلَيَّ فِي كُلِّ حَالٍ»، بخواهيد يا نخواهيد فقر به من ملازم شماست. اصلاً حالت غنا در عبد پيدا نمي شود. كوچك باشيد، بزرگ باشيد، خيال نكنيد وقتي طفل هستيد، فقير هستيد و وقتی جوان رشيد شديد، ديگر غني مي شويد. همانطور كه آن موقع فقير بوديد، الآن هم فقير هستيد و این احساس توهم غنا است. «وَ ذِلَّةَ الْعُبُودِيَّةِ فِي كُلِّ وَقْت »، هميشه ذلت عبوديت ملازم شماست. ما در ذُل عبوديت هستيم؛ البته این ذل عبوديت، اگر كسي او را درك كند، عين عزّ و تقرب به حضرت حق است. همه عزت از آن اوست «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعا»(يونس/65)، و اگر كسي به ذلّ عبوديت رسيد و در مقابل حضرت حق احساس عبوديت محض كرد، عزت بندگي را هم بدست مي آورد و الا الي الابد ذليل غير خواهد بود. انسان اگر در مقام عبوديت حضرت حق قرار گرفت، همه كائنات بجنبند، او نمي جنبد «وَ لِلْمُؤْمِنِينَ كَهْفاً وَ حِصْناً كُنْتَ كَالْجَبَلِ  الرَّاسِخِ  لَا تُحَرِّكُكَ الْعَوَاصِف»(8)،  طوفان ها هم مؤمن را به حركت درنمي آورد؛ چون عبد است، چون ذليل حضرت حق است و به عزت عبوديت رسيده است. لذا همه عالم و كائنات او را نمي توانند حركت بدهند. وقتي در قيامت آن زلزله عظيم مي شود كه همه مضطرب مي شوند «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»(نمل/89)، او در امنيت محض است. چرا؟ چون در عزّ عبوديت حضرت حق است. عزت جز در سایه عبوديت نيست و عبوديت هم بندگي محض و خاكساري محض است. گردن فرازي عبوديت نيست. بندگی محض یعنی خود را نديدن و حضرت حق را ديدن، هروقت خود را نديدي، آنوقت عزت حضرت حق در انسان جاري مي شود و می شود «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنين »(منافقون/8)، با اينكه در آيه ديگر مي فرمايد: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعا». پس عزت الهي است كه در رسول و مؤمنين جاري مي شود و اگر همه كائنات حركت كنند، او حركت نمي كند.

در زيارت غديريه حضرت علي(ع) که از امام هادي (ع) است، آنجا تعبير اين است «لَا تَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً وَ لَوْ أَسْلَمَنِي النَّاسُ جَمِيعاً لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعاً»(9)، شما فرمودي اگر همه مردم دور من جمع شوند، بر عزت من اضافه نمي شود و اگر همه از دور من پراكنده شوند، من هيچگاه احساس تنهايي نمي كنم و از تفرق آنها احساس وحشت در من پيدا نمي شود. اگر همه مردم مرا با دشمن تنها بگذارند، احساس ذلت و تضرع نمي كنم. بعد حضرت اين بيان اميرالمؤمنين را توضيح مي دهند که «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْت»،  كسي كه با اعتصام به خدا به عزت مي رسد، ديگر توجهي به آمد و شد كائنات ندارد. اصلاً اينقدر عزيز است كه كائنات بيايند و بروند احساس نمي كند. اين تشبيه، تشبيه خيلي زشتي است که پشه به كوه بگويد خودت را بگير، که من مي خواهم بپرم. مگر تو وقتي نشستي اتفاقي افتاد؟! اميرالمؤمنين تكيه به حضرت حق دارند و آمد و شد ما در آنجا نه چيزي را كم مي كند و نه زياد. در باب حضرت حق يك تعبيري است، فرمود: «وقتي خداي متعال همه عوالم را آفريد، هيچ چيز بر ملكش اضافه نشد»، که این تعبیر خیلی عجیبی است. كسي كه صاحب ملك الهي است، همه كائنات بيايند و بروند، چيزي به او كم و زياد نمي شود «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْت ».

حضرت فرمودند: من ذلت و عبوديت را در همه اوقات ملازم شما قرار دادم، بنابراين شما ذليل من و محتاج من هستيد. منتهي ممكن است اشتباه كنيد و سراغ بت ها برويد. اما من شما را محتاج بت ها نيافريدم. اين فراز در ابوحمزه است كه «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي»، من شما را خوار نكردم که به ديگران واگذار كنم «وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي »، من شما را فقيير خودم آفريدم. از دايره فقر من و عبوديت نمي توانيد بيرون برويد ولي فقير غير هم نيستيد. پس ذليل اغيار نشويد و در مقابل همه تواضع نكنيد. سر در هر دامني نگذاريد. اين دامن ها، دامن  هايي نيستند كه شما را اجابت كنند، اين گوش ها نمي شنوند و اين دست ها كاري با شما ندارند.

بعد در ادامه روایت، در توحید صدوق آمده است که: «فَإِلَيَّ فَافْزَعُوا فِي كُلِّ أَمْرٍ تَأْخُذُونَ فِيهِ وَ تَرْجُونَ تَمَامَهُ وَ بُلُوغَ غَايَتِه »، در هر كاري كه شروع مي كنيد، كه اميدوار هستيد به نتيجه برسد، مثلا مي خواهيد يك جرعه آبي بنوشيد كه  از شما رفع عطش شود. آدم آب مي خورد كه كاري را شروع نمي كند، بلکه محتاج آن نتيجه اش است. درس مي خوانيم، محتاج نتيجه اش هستيم. دوست مي گيريم، محتاج آيت هستيم. يك هدفي را مي بينيم، اسبابي را براي رسيدن به آن هدف انتخاب مي كنيم. لقمه اي برمي داريم مي خواهيم سير شويم. نگاهي مي كنيم مي خواهيم يك فقري از خودمان رفع كنيم. فرمود: در هر امري كه شروع مي كنيد و اميدوار هستيد به آن نتيجه اي كه مي خواهيد برسد و اصلاً براي آن نتيجه كار را شروع مي كنيد. اگر مي خواهيد به آن نتيجه برسيد، «فَإِلَيَّ فَافْزَعُوا». بعد در ادامه می فرماید: «فَإِنِّي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أُعْطِيَكُمْ لَمْ يَقْدِرْ غَيْرِي عَلَى مَنْعِكُمْ»، اگر من بخواهم به شما بدهم، ديگري نمي تواند جلوي مرا بگيرد. «وَ إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَمْنَعَكُمْ لَمْ يَقْدِرْ غَيْرِي عَلَى إِعْطَائِكُم »، اگر هم بخواهم منع كنم ديگري نمي تواند به شما چيزي بدهد. «فَأَنَا أَحَقُّ مَنْ سُئِلَ وَ أَوْلَى مَنْ تُضُرِّعَ إِلَيْه »، آن كسي كه شايسته است که به سوي او تضرع كنيد و از او بخواهيد، من هستم، بقيه اصلاً شايستگي ندارند. پس بنابراين «فَقُولُوا عِنْدَ افْتِتَاحِ كُلِّ أَمْرٍ صَغِيرٍ أَوْ عَظِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم »، در افتتاح هر امري «بسم الله الرحمن الرحيم» بگوييد و كاری هم نداشته باشيد اين كار كوچك است يا بزرگ؛ چون در كارهاي كوچك هم ديگري به داد شما نمي رسد. وقتی يك جرعه آب مي نوشيد،  خداي متعال از شما رفع عطش  می كند و اينطور نيست که كارهاي كوچك را ديگري انجام دهد. از ديگران كارهاي كوچك هم ساخته نيست. «ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ»(فاطر/13)، يك پوسته هسته خرما هم در اختيار اينها نيست. «لَنْ يَخْلُقُوا ذُبابا»(حج/73)، و حتی يك پشه هم نمي توانند خلق كنند. پس خيال نكنيد ديگران مي توانند كارهاي كوچك را انجام دهند و در كارهاي بزرگ باید سراغ حضرت حق برويم. در افتتاح هر كار كوچك و بزرگي بگوييد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَيْ أَسْتَعِينُ عَلَى هَذَا الْأَمْر»، در اين امري كه شروع كردم و در هدفی که به دنبال رسيدن به آن هستم، استعانت مي جويم از كسي كه «لَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ لِغَيْرِه»، ديگري شايسته عبادت نيست. استعانت، در واقع همان عبادت است و «لَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ لِغَيْرِه »، يعني «لا تحق الاستعانه»، وقتي آدم از ديگري مي خواهد، در واقع او را عبادت و به او تضرع  و خضوع مي كند. بندگان من، من شما را فقير خودم آفريدم و لذا عبد من هستيد، یعنی این دو باهم هستند. یکبار دیگر اشاره ایی به روایتی که قبلا خواندم داشته باشم که فرمود: «قَدْ أَلْزَمْتُكُمُ الْحَاجَةَ إِلَي فِي كُلِّ حَالٍ وَ ذِلَّةَ الْعُبُودِيَّة »، حاجت و عبوديت ملازم هم هستند. آدم اگر غني بود، عبد نبود  و چون فقير غير نيست، عبد غير هم نيست. حاجت در خانه غير بردن، عبادت غیر است، كما اينكه در خانه خدا بردن، «مُخُّ الْعِبَادَة»(10) است. پس اينها ملازم هستند و در واقع حاجت و عبوديت يكي است. پس بنابراين استعانت جستن و رفع فقر كردن با عبادت كردن يكي است. «أَسْتَعِينُ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ بِاللَّهِ الَّذِي لَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ لِغَيْرِه »، یعنی آن كسي كه غير است شايسته عبادت نيست و اگر حاجتت را به در خانه او بردي، او را عبادت كردي و شرك در دعا، شرك در بندگي است. بنده فقط بايد دستش به طرف خدا دراز شود.

آدم خيال مي كند اگر به زمين تكيه كرد، مشرك نمي شود. اگر از آب كمك گرفت، مشرك نمي شود، در حالی که  اينها كه نمي توانند براي ما كاری كنند! ما باید در ريز و درشت از او كمك بخواهيم.

حال آن کسی که باید از او کمک بگیریم كيست؟ الله! الله كسي است كه صاحب مقام الوهيت است. اين طرف فقر و ذلت عبوديت است، آن طرف  غنا و عزّ الوهيت است. ديگران عزّ الوهيت ندارند، توهم نكنيد! آن ها مثل خود شما ذليل خدا و فقير الي الله هستند. آنها هم دست حاجتشان به سوي خدا دراز است. آنوقت اين الله «الْمُغِيثِ إِذَا اسْتُغِيث  وَ الْمُجِيب إِذَا دُعِي »، کسی نيست که وقتي او را صدا بزني، بي تفاوت باشد و وقتی از او استعانت بجويي، به تو كمك نكند! «الرَّحْمَنِ الَّذِي يَرْحَمُ بِبَسْطِ الرِّزْقِ عَلَيْنَا الرَّحِيم »، رحمان يعني رزقش را بر همه مخلوقات منتشر كرده است. در دعای ابوحمزه آمده است که «بَلْ كَيْفَ يَضِيقُ عَلَى الْمُذْنِبِينَ  مَا وَصَفْتَهُ مِنْ رَحْمَتِك»، رحمت عام خداي متعال، گناهكار را در حال گناه هم گرفته است و الا که نمي توانست گناه كند. اين به معناي اين نيست كه خداي متعال راضي به گناه است. در روايت كتاب توحيد است آمده است که فرمود: «چه بسا امري كه خداي متعال اذن مي دهد ولي راضي نيست».

«الرَّحْمَنِ الَّذِي يَرْحَمُ بِبَسْطِ الرِّزْقِ عَلَيْنَا الرَّحِيم  بِنَا»، در مورد معنای رحيم روايت شده که «رَحِيمٌ بِالْمُؤْمِنِين»(11)، خداوند فقط نسبت به مومنین رحيم است. در واقع صفت رحیم، يك رحمت و لطف و محبت خاص است؛ مثل رزق ايمان، توكل، يقين، رضا و معرفت، و آن طعام هايي كه يك لقمه اش با كل كائنات قابل عوض كردن نيست. يك جرعه از جام الهي و شراب الهي كه مطهر انسان است، با همه شراب هاي دنيايي كه ديگران مي خورند و با همه نوشيدني هاي دنيا قابل مقايسه نيست. قرآن سفره خدا و رحمت رحيميه است، همه مؤمنين سر اين سفره مي نشينند و از اين سفره طعام الهي را برمي دارند. ولايت نبي اكرم (ص) و اهلبيتشان رحمت رحيميه خداست و ... .

«الرَّحِيمِ بِنَا فِي أَدْيَانِنَا وَ دُنْيَانَا وَ آخِرَتِنَا»، نسبت به مؤمنين هم در امر دينشان، دنيا و در آخرتشان، رحمت خاص دارد. حتي در مورد امر توحيد و ولایت، كه امري بسيار عظيم است می فرماید: «خَفَّفَ عَلَيْنَا الدِّين »، طريق رسيدن به توحيد و ولايت را براي ما سبك قرار داده است. بعد در ادامه رحمت خاص خدا را بیان می کند و می فرماید: «وَ جَعَلَهُ سَهْلًا خَفِيفاً وَ هُوَ يَرْحَمُنَا بِتَمَيُّزِنَا عَنْ أَعْدَائِه»، بهشت محيط تميز اعداء از خوبان دين است، بنابراين رحمت رحيميه  خداست. در دعاي كميل آمده است كه خدايا اگر مرا با دشمنان دينت يكجا قرار بدهي، اين را چگونه تحمل كنم؟ اما خداي متعال صف مؤمنين را از كفار جدا كرده است. هم در دنيا حسابشان جدا است و هم در آخرت. در همين دنيا هم مؤمنين در محيط رحمت رحيميه هستند و در عين اينكه در محيط رحمت عام هستند، حسابشان جداست، محيطشان، محيط جدايي است. اين اجمالي از بسم الله الرحمن الرحيم بود.

اين دو نكته را اشاره كنم كه بركات اين امر كه انسان در مقام بسم الله قرار بگيرد، چيست؟ آدم اگر در مقام بسم الله قرار گرفت، چه خاصيتي برايش پيدا مي شود؟

يكي از خصوصياتي كه در مقام بسم الله قرار كرفتن هست، اين است كه انسان به مقام خُلَّت خداي متعال مي رسد. مقام خُلَّت و محبت ناشي از اين است كه انسان فقرش به خداي متعال باشد و از غير كمك نخواهد و از اين دست كه از حضرت حق مي گيرد، از آن دست هم در راه خدا بدهد. كسي كه از غير حق نمي گيرد و به غير خدا نمي دهد، اين انسان به مقام خُلَّت مي رسد. ما هميشه در مقام داد و ستد هستيم، مي گيريم و پس مي دهيم، چه بخواهيم و چه نخواهيم. جواني مان را مي گيريم و يك جايي خرج مي كنيم. آبرويمان را مي گيريم و يك جايي خرج مي كنيم، ثروت را مي گيريم و خرج مي كنيم، جمال را مي گيريم و خرج مي كنيم. آن كسي كه همه چيز را از دست خدا مي گيرد و به دست خدا برمي گرداند، مقام خُلَّت پيدا مي كند. روايت فوق العاده ایی داریم که فرمود: «ابراهيم (ع) خليل خدا شد، يعني گداخته در محبت شد. برافروخته در محبت شد و همه زواياي وجودش با محبت خدا پر شده است؛ چون از غير خداي متعال نخواست. حتي وقتي در منجنيق او را در آتش نمرود انداختند، بين زمين و آسمان ملك باد آمد. ملك باران به امر الهي آمد، بعد بالاتر جبرئيل آمد و گفت: كمك نمي خواهي؟ فرمود: از شما نه!» آدم اگر از دست هاي ديگر گرفت، تعلق به ديگران پيدا مي كند. من كه از سر سفره دنيا مي خورم و از دامن دنيا برمي دارم و از سينه دنيا مي نوشم، چرا متعلق به دنيا نشوم؟ چرا وابسته نشوم؟ چرا اگر اسباب با من همراه شد، نترسم؟

پس بنابراين يكي اينكه از غير خدا نخواستن، يعني اگر انسان در مقام بسم الله بود فقط از خدا مي خواهد. مقام بسم الله مقام اين است كه انسان فقير و ذليل و سائل است؛ ولی نباید سائل غير خدا باشد. پس نكته اول اين است كه اگر از دست خدا گرفتيم و در مقام بسم الله بوديم، محبت خدا در دل ما مي آيد. لذا در روايات ديديد، که يكي از راه هاي رسيدن به محبت خدا اين است كه نعمت هاي خدا را ياد كنيم.

نکته ای که در این جا حائز اهمیت است این است که رحمت هاي خداوند متعال هم رحماني و هم رحيمي است. پس نباید اين گونه باشد كه انسان وقتي مثلاً علم مي خواهد، ديگر سراغ خدا نرود و فقط آب و نان را از خدا بگيرد. علم و توحيد هم رحمت رحيميه است، و همه چيز را او مي دهد. فقر ما فقط به نان و آب كه نيست! اگر ما می خواهیم جزء اولياي خدا باشيم و ذيل ولايت اهلبيت قرار بگيريم، پس فقر به توحيد و به مقام ولايت داريم. اينها همه رحمت رحيميه خداست. هرچه مي خواهيد، علم الهي، علم قرآني، رسیدن به باطن قرآن، باز شدن دريچه هاي غيب و ...، همه اينها با بسم الله واقع مي شود. كسي كه در مقام بسم الله است، به همه اينها مي تواند راه پيدا كند. پس نكته اول این شد که باید انسان هرچه مي خواهد از خدا بخواهد، و فرقی هم نمي كند رحمت رحمانيه باشد يا رحمت رحيميه.                    

دومین نکته این است که هرچه خدا به شما مي دهد، بلافاصله از اين طرف يك تكليفي است و يك حاجتي به طرف شما مي  آید. اين حاجت ها دست هايي است كه خدا مي فرستد. اگر شما اين دست هايي كه خدا مي فرستد تصادف ديديد، به مقام محبت نمي رسید. اين دست ها تصادف نيست؛ بلکه اينها دست هايي است كه خدا مي فرستد. اگر اين دست ها را كه خدا به سوي شما مي فرستد رد نكرديد و اجابت كرديد، دو چيز اتفاق مي افتد: اول این که باعث می شود به خودش دل نبندید و با خرج کردن آن، محبت حضرت حق جایگزین آن نعمت شود. انسان وقتي پولی را از خدا مي گيرد، مشرك نمي شود، و به اين پول دل نمي بندد، بلکه اين را در راه خدا خرج مي كند، و خدا هم محبت خودش را جايگزين اين پول مي كند.

نكته ديگر اينكه انسان وقتي مجراي رحمت شد و رحمت الهي از آدم عبور كرد، محبت خدا در وجود انسان جاري مي شود و يكپارچه، محبتِ نسبت به بندگان خدا مي شود. اينكه نبي اكرم «بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ»، «عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّم »(توبه/128)، هستند و نتها مؤمنين، بلکه اگر كافر هم جهنم برود، حضرت رنج مي برند، براي همین است.

پس اگر انسان اين گونه شد، مقام خُلَّت پيدا مي كند؛ یعنی از دست خدا می گيرد و به دست خدا می دهد. شنیده اید که مي گويند: هنگامی که صدقه مي دهيد، دستتان را ببوسيد، چون به دست خدا مي رسد، اين حرف دروغ نيست. گرچه دست خداي متعال اينطور نيست كه به صورت جسماني باشد؛ ولي حضرت حق در عين اينكه عالي است، داني است «دانٍ في علوه »(12)، لذا در عين اينكه در مقام عالي است، به ما نزديك است. وقتي به هر دستي مي دهي، اگر براي خدا دادي، این در واقع به دست خدا دادن است. بله! دستي را كه شيطان به سراغ تو مي فرستد، اگر دادي، این به دست خدا نمي رسد؛ لذا به پيامبر گرامي مي فرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»(توبه/103) وقتي به دست تو مي دهند، پاك مي شوند؛ تو محتاج نيستي، ولي آنها تطهير مي شوند. ديده ايد دست آدم وقتی نجس مي شود، به آب که مي زند، آب نجس نمي شود ولی دست آدم پاك مي شود. فرمود: اينها آلوده به شرك هستند و تعلق دارند، وقتي به دست تو مي دهند، دستشان به دست تو مي خورد و همين كه به دست تو مي دهند، خودشان پاك مي شوند. تو بگير، گرفتن تو اينها را پاك مي كند. اگر تو نگيري، اينها آلوده مي مانند. «وَ تُزَكِّيهِمْ»، یعنی اينها رشد مي كنند. انفاق في سبيل الله رشد مي آورد. خدا مي فرمايد: كسي كه در راه خدا مي دهد مثل دانه اي است كه در سرزمين حاصلخيز كاشته مي شود، خودش شكوفا مي شود، و يك خوشه، هفت خوشه مي شود «في  كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاء» (بقره/261)، و بعد هفتصد دانه مي شود.

حال اگر در كوير انداختي چطور؟ همين يك دانه هم مي پوسد. سرزمين حاصلخيز، وادي ولايت نبي اكرم است. اگر به دست حضرت دادي، بذر وجود خودت را در سرزمين حاصلخيز انداختي. پس ببينيد اول خاصيت اينكه انسان مواظب باشد از غير خدا نخواهد، به غير خدا ندهد، فقط با خداي متعال سر و كار داشته باشد، «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِك »(13)، و در مجموع اینکه در مقام بسم الله باشد، این است که مقام محبت الهي در انسان پيدا مي شود.

دومین خاصیت مقام امنيت است. نا امني هاي ما براي شرك است. ما وقتي به غير خدا تكيه مي كنيم، مستحق نا امني و اضطراب هستيم؛ چون اين تكيه گاه، تكيه گاه نيست و عامل اضطراب ما است. كسي كه در بهار به زيبايي بهار تكيه مي كند، اين حتماً بايد غصه پاييز را بخورد. به خصوص آدمي كه چهار فصل را با هم مي بيند، در بهار غصه پاييز را مي خورد نه اينكه پاييز كه رسيد، تازه غصه سراغ انسان بیايد. اگر ما به تكيه گاهي تكيه كنيم كه نمي تواند آدم را نگه دارد، مضطرب مي شویم. «شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين حائل    كجا دانند حال ما، سبك بالان ساحل ها» مي دانيد منظور از گرداب حائل و شب تاريك و بيم موج که در شعر آمده چيست؟ «أَوْ كَظُلُماتٍ في  بَحْرٍ لُجِّي» (نور/40)، وادي شرك، وادي ظلماني و اولياي طاغوت است. وادي جهنم و حيرت است. اين درياي عميق، مواج و طوفاني است و سونامي هاي شديدي در اين دريا است. كشتي هم باشد خوردت مي كند. شهر هم باشي زير آب تو را غرق مي كند. پس چطور آدم مي تواند امن باشد؟!

تا از اين وادي ظلمات عبور نكردي و به وادي نور و به مقام بسم الله نرسيدي «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَع »(نور/36)، وادی، وادي اضطراب است. وادي ايمن، وادي توحيد و ولايت است. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»(نمل/89)، فرمود: حسنه، توحيد و ولايت اهلبيت است. اميرالمؤمنين علي (ع) در كافي فرمودند: «مَعْرِفَةُ الْوَلَايَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْت »(14) تا به وادي توحيد نرسيدي، و تا در حصن ولایت امیرالمومنین قرار نگرفتی، وادی، وادي ايمنی نيست. بسم الله مقام توحيد و ولايت است. مقام توحيدش را اشاره كردم، مقام ولايتش را هم انشاءالله بيان مي كنيم.

سوال: به قرائت قرآن هر روزه می رسیم. امروز آیات 62 تا 70 سوره مبارکه آل عمران است. گوش می سپاریم و بعد به بیانات استاد برمی گردیم.

پاسخ: بنابراین وادي توحيد، وادي ايمن است و وادي ولايت اولياي طاغوت، وادي خوف «أَوْ كَظُلُماتٍ في  بَحْرٍ لُجِّي  يَغشاهُ» است. وادي توحيد همان وادي ولايت حق است. اسم الهي وجود مقدس نبي اكرم و اهلبيتشان است و خداي متعال آنها را آفريده كه از طريق آنها عبادت شود «بِنَا عُبِدَ اللَّه » (15)، يعني حضرت حق از طريق اسماء اش عبادت مي شود و الا مقام غيب الهي كه در دستورات كسي نيست. لذا اگر گفته مي شود از غير خدا استعانت غلط است، وادي شرك، وادي ضلال، حيرت، خوف و نا امني است، وادي توحيد، وادي ايمن و وادي نور است؛ وادي نور، وادی ولايت نبي اكرم و وادي ولايت اهلبيتشان است، حضرت مَثل نور هستند. فرمود: اگر كسي مي خواهد به مقام «لقاء الله» برسد، اخلاص در ولايت اهلبيت من داشته باشد. اگر كسي اخلاص داشت به مقام لقاء الله و توحيد مي رسد. بسم الله به معني استعانت از اسم الهي است، كه اين اسم اعظم، وجود مقدس نبي اكرم و اهلبيتشان هستند و اگر كسي در مقام توسل مطلق بود، «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى  فَادْعُوهُ بِها»(اعراف/180)، اين عبادت و دعوت بايد به وسيله اسماء الحسني باشد. «فَادْعُوهُ بِها» يعني دعا، عبادت و تضرع، جز به واسطه اسماءالحسني ممكن نيست، همه  عبادات به واسطه اهلبيت است. معني «بِنَا عُبِدَ اللَّه » اين است؛ يعني آنها اسماء الهي هستند، كه بدون آنها نه خدا شناخته مي شود، نه عبادت مي شود. انشاءالله این را در جلسات بعد توضيح مي دهم.

پی نوشت ها:

(1) عيون الاخبار/ج1/ص260

(2) توحيد/ص230

(3) دعای کمیل

(4) بحارالانوار/ج4/ص29

(5) شرح نهج البلاغه/ج10/ص66

(6) بحارالانوار/ج5/ص223

(7) التوحيد (للصدوق)/ص 232

(8) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام/ج 2/ ص 347

(9) بحارالانوار/ج97/ص361

(10) وسايل الشيعه/ج7/ص28

(11) بحارالانوار/ج4/ص194

(12) مصباح الكفعمي/ص353

(13) وسايل الشيعه/ج14/ص395

(14) كافي/ج1/ص185