نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

مروری بر زیارت جامعه کبیره از جهت حدیثی / تجدید عهد با امام و رسیدن به مقام معیت وشرح و ساحت های معیت

متن زیر جلسه چهل و پنجم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 13 اردیبهشت سال 93 برگزار شده است. در این جلسه بحث در مورد ویژگی زیارت جامعه کبیره است که این زیارت از امام هادی (ع) است و مورد تأیید امام زمان (ع) هم قرار گرفته است. این زیارت شامل یک دوره کامل معارف اهل بیت است و تجدید عهد با امام است. تجدید عهد با امام یعنی اینکه ما همیشه وهمه حال با امام هستیم. معیت با امام هم در ظاهر است هم در باطن که اگر این معیت باشد برای انسان طهارت روح حاصل می شود.

سوال: يكي از يادگارهاي گرانقدر امام هادي علیه السلام و يكي از گنجينه هاي معرفت ما كه يك دوره امام شناسي است، زيارت جامعه كبيره است كه از آن حضرت به ما رسيده است. شنيدن لطايف زيارت جامعه كبيره از زبان حاج آقا ميرباقري قطعاً براي همه ما شنيدني خواهد بود.

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. طبق نقل مشهور مورخين و محدثين بزرگ شيعه، روز سوم ماه رجب، روز شهادت وجود مقدس امام هادي(ع) است كه در سال 254 به شهادت رسيدند و مسموماً از دنيا رفتند و در سن 41 سالگي به شهادت رسيدند. از بعضي نقل هايي كه بزرگان گفتند، استفاده مي شود كه ميلاد حضرت هم در همين دوم رجب و بعضي هم پنجم ماه رجب گفته اند. البته اين هم يك نقل قطعي نيست. از اين دعايي كه در ماه رجب خوانده مي شود و از وجود مقدس امام زمان رسيده است، ظاهراً حسين بن نوح (ع) نقل كرده اند، «اني اسئلك بالمولودين في رجب محمد بن عليٍ الثاني» كه خدا را در آغاز خواسته هايي كه داريم، قسم مي دهيم كه آن دعا، دعاي فوق العاده اي است. ذيل آن دو وجود مقدس از خدا آن دعاها را مي خواهيم. يكي محمد بن علي ثاني است، كه وجود مقدس امام جواد هستند. «و ابنه علي ابن محمدٍ المنتجب» فرزند ايشان كه علي بن محمد هستند. از اين استفاده مي شود كه ميلاد حضرت هم در همين ماه است. بنابراين هم ماه شهادت حضرت و هم ماه ميلاد حضرت است. يكي از عطايايي كه از ايشان به جامعه شيعه شده زيارت فوق العاده اي جامعه كبيره است كه همه با آن آشنا هستند. شايد علت اينكه اين زيارت را جامعه ناميدند اين است كه با آن همه ائمه معصومين را مي شود زيارت كرد و مشتمل بر بسياري از مقامات اهل بيت هم است؛ لذا به زيارت جامعه معروف شده است.

در مقابل اين يك زيارت جامعه داريم كه كوتاه است و از امام رضا(ع) نقل شده است و مرحوم محدث هم در مفاتيح آوردند. زيارت جامعه را مرحوم مجلسي تا چهارده مورد در بحار نقل كردند. يكي اين زيارت جامعه كبيره است كه از وجود مقدس امام هادي(ع) نقل شده است. من ابتدا چند جمله از بزرگان را راجع به اين زيارت بخوانم. اين زيارتي است كه مرحوم شيخ صدوق كه از بزرگان محدثين ما هستند و در اواخر غيبت صغري و اوائل غيبت كبري مي زيستند، اين زيارت نوراني را در دو كتب معتبرشان، يكي «من لا يحضره الفقيه» كه از كتب اربعه شيعه است ويكي هم در «عیون الاخبار الرضا» نقل كردند. سند اين روايت، سند معتبري است و همه شخصيت هايي كه در سندش واقع شدند، به نحوي بزرگان توصيقشان كردند و متن هم متن خيلي فوق العاده اي است.

عبارت مرحوم محمد باقر مجلسي، صاحب كتاب بحار الانوار است كه تعبير ايشان اين است که «انه اصح زيارات سنداً» از نظر سند صحيح ترين زيارات هست و «اعمها مورداً و افصحها لفظاً» فصيح ترين الفاظ در اين زيارت است. «و ابلغها معناً و اعلاها شأناً» از نظر رتبه بالاترين درجه زيارات است. علامه مجلسي بزرگوار هم حديث شناس و هم اهل فن هستند. ايشان چهارده زيارت را در بحار نقل مي كنند كه از جمله آن زيارت جامعه است كه همه ائمه را مي شود با آن زيارت كرد و اختصاص به امامي ندارد. بعد مي فرمايند: افضل آنها و معتمد ترين آنها همين زيارت جامعه كبيره است.

پدر بزرگوار ايشان مرحوم ملا محمد تقي مجلسي كه از بزرگترين فقها و محدثين شيعه هستند، شرح بر«من لا يحضره الفقيه» دارند. يك شرح عربی هم دارند كه تحت عنوان روضة المتقين است كه كل «من لا يحضر» را آنجا شرح دادند، از جمله اين زيارت جامعه است که برايش شرحي بيان كردند. كتاب ديگري به نام «لوامع صاحب قراني» دارند. که آن كتاب هم شرح «من لا يحضر» است منتهي به كمال نرسيده است و ناقص مانده است. آنجا هم زيارت جامعه را شرح دادند. که یكي به زبان فارسي و يكي به زبان عربي است. حضرت آيت الله استادي اين دو شرح و شرح مرحوم مجلسي را چاپ كردند. شرح زيارت جامعه به كوشش ايشان است.

مرحوم ملا محمد تقي كه از بزرگان و فقها و محدثين و معارف هستند، مقامات معنوي فوق العاده دارند. ايشان مي فرمايد: من نجف براي زيارت اميرالمؤمنين(ع) مشرف شدم. روزها را در مقام صاحب الزمان(ع) كه در وادي السلام واقع شده، رياضت مي كشيدم و خودم را براي زيارت حضرت آماده مي كردم كه اين هم درسي براي اهلش است. براي محيا شدن براي زيارت، در مقام صاحب الزمان روزها مشغول به زيارت بودند و شب ها را در حرم به صبح مي رساندند و اشتياقي از حضرت در دل من پيدا شده بود كه امكان سفر از نجف براي من نبود و مي فرمايد: شبي دراين رواق عمران كه يكي از رواق هاي حرم حضرت هست، مشغول عبادت و زيارت بودم، مكاشفه اي بين خواب و بيداري حاصل شد كه نه عالم رؤيا است و نه عالم بيداري است. در آنجا مشاهده كردم كه سامرا مشرف هستم. كه حرم وجود مقدس عسكريين امام هادي (ع) و امام عسكري(ع) در آنجاست. احساس كردم كه صحن بسيار فضاي با عظمت و مزين و نوراني دارد و قبر تا عوالم بالا امتداد دارد و يك پوشش بهشتي و سبز رنگي بر اين ضريح و قبر هست و وجود مقدس امام زمان (ع) به اين قبر رو به در تكيه دادند من وارد شدم، حضرت را زيارت كردم، شروع كردم به سبك مداحي زيارت جامعه كبيره را خطاب به امام زمان(ع) خواندم. با همان لحن شروع به خواندن كردم، بعد كه زيارت تمام شد، حضرت فرمودند: زيارت بسيار خوبي است. عرض كردم: آقا اين از جد شما امام هادي (ع) است؟ حضرت فرمودند: بله! تا اينجا را ايشان در روضة المتقين نقل كردند. در شرح فارسي شان «لوامع صاحب قرانيه» اضافه هم دارند. مي فرمايند: من وقتي اين حالت برايم بدست آمد، شوق رفتن به سامرا برايم پيدا شد. جذبه اي مرا از نجف به سامرا كشيد. در همان اواني كه مشغول رياضت بودند، شبي در حرم اين حالت برايشان پيدا مي شود و جالب اين است كه فرمودند: جذبه اي بر من پيدا شد كه مرا به طرف سامرا برد. وقتي در سامرا رفتم، آنچه در آن مكاشفه ديده بودم، در بيداري ديدم. دربيداري خطاب به حضرت زيارت را خواندند، و تأييد زيارت را هم از حضرت گرفتند؛ لذا ايشان ذيل اين مطلب در روضة المتقين مي فرمايد: «فالحاصل انه لا شك لي ان هذه الزيارة من ابي الحسن الهادي(ع) بتقرير الصاحب(ع)» بزرگان علماي شيعه معمولاً اين زيارت و تلقي را قبول كردند، و به لحاظ متن، حتماً متنش كاشف از اين است كه امام (ع) اين زيارت را انشاء كردند.

من يكي از راه هايي كه براي تصحيح سند به نظرم مي آيد ، بزرگان هم اين راه را دنبال كردند. اين است كه در بين روات اين حديث ببيند كه چه كسي است كه احتمال دارد جعل كرده باشد؟ او مي تواند چنين متني را اصلاً انشاء كند. اين زيارت، زيارتي نيست كه كسي غير از امام (ع) بتواند اينطور مقام ولايت ائمه (ع) را مدح كند. محدثين شيعه و حتي فقهاي شيعه اين تلقي به قبول كردند، بزرگان اين زيارت را با نگاه هاي مختلفي كه داشتند شرح كردند و لذا اين از مسلمات است که اين زيارت از امام هادي(ع) نقل شده و بابي است كه به سوي ما گشودند.

سؤال: غير از سلسله سند و اعتبار آن ، زيارت جامعه كبيره چه ويژگي ديگري دارد كه او را متمايز مي كند؟

پاسخ: يك دوره معارف اهل بيت نسبت به مقام امامت است. البته براي تك تك فرازهايش هم مي شود از روايات ديگري كه از ائمه صادر شده شاهد آورد؛ ولي هيچ جا به اين جامعيت و يك جا آن هم به صورت زيارت نقل نشده است. وقتي ما در محضر امام مي ر ويم، زيارت تجديد عهد با امام است همين طور كه در دعاي عهد هر روز صبح آن عهدي كه با امام داشتيم هر روز صبح در محضر خدا تجديد مي كنيم و خدا را شاهد مي گيريم و عهدها را تجديد مي كنيم كه بر سر عهدهايمان هستيم. اگر تخلفي شده است، معني اين نيست كه ما مي خواهيم عهدهايمان را زير پا بگذاريم. هر روز عهدهايمان را نو مي كنيم. زيارت در واقع تجديد عهد است. يك قسمت از عهد ما اقرارهايي است كه به مقامات ائمه(ع) داشتيم، ذيل آن مقامات هم در محضر خدا شناخته مي شويم. ما را با اين نام در عالم بالا مي شناسند كه ما كساني هستيم كه دوستان نبي اكرم (ص) و اهل بيت شان هستيم و اين مقامات را تجديد مي كنيم. انسان با مقدمات و آداب زيارت مي رود، كه درها گشوده شود، وقتي گشوده شد، در محضر امام كه قرار مي گيرد، به هر مقامي از مقامات امام كه خضوع و تواضع مي كند، از همان مقام بابي به سوي توحيد گشوده مي شود و فيضي جاري مي شود. از همان مقام به انسان افاضه مي شود. با هر سلامي جواب خاص دارد. توجه به هر مقامي يك آثار خاصي در وجود انسان ايجاد مي كند. اگر كسي واقعاً نسبت به اين شأن امام خشوع كرد كه اهل بيت نبوة يا معدن الرحمة يك سلام است و اگر به اين شأنشان توجه پيدا كرد، اين سلام به شأن ديگري است. از هر شأني راهي براي انسان به وادي توحيد گشوده مي شود. اين غير از روايت است، اين زيارت است، در زيارت ابوابي گشوده مي شود كه در تلاوت و روايت گشوده نمي شود. اين بابي است كه امام هادي(ع) گشودند. از ايشان زيارت هاي معتبر ديگر هم نقل شده است. يكي غديريه وجود مقدس اميرالمؤمنين (ع) است كه زيارت فوق العاده اي است. يكي هم زيارت «جامعة الائمه المؤمنين» است. آن زيارت هم از امام هادي(ع) است و فوق العاده است. اين زيارت بي ترديد از امام هادي(ع) هست و مورد توجه همه بزرگان بوده و بزرگان سعي مي كردند ائمه را با اين زيارت بخوانند.

مرحوم امام (ره) چهارده سال در نجف بودند و هر روز زيارتي را كه در حرم مي خواندند اين زيارت بود. اين زيارت فوق العاده اي است. بعضي گفتند: اين زيارت غلو و حرف هاي نامربوط است. همه بزرگان علماي شيعه اين را قبول كردند. خود مرحوم صدوق كه اين حديث را در دو كتاب معتبر از خودشان نقل مي كنند، جزء شخصيت هايي هستند كه به شدت با غلو مبارزه مي كردند. بعضي خواستند بگويند: كه ايشان در اين زمينه افراط هم كردند. ايشان همين زيارت را نقل مي كنند و هيچ مضمون غلو آميزي هم در آن نيست و روايت هم اينطور شروع مي شود و حضرت هم عرض كرد به من تعليم كنيد، كه راوي اين حديث موسي بن عبدالله نخعي است. به امام هادي عرض كردم، فرزند رسول خدا به من زيارتي كامل و بليغ را تعليم كنيد كه هرگاه خواستم يكي از شما را زيارت كنم، آن زيارت را بخوانم. حضرت تعليم كردند، فرمودند: چون به آستانه حرم رسيدي، البته از اين زيارت استفاده مي شود كه ورودش ابتدا در حرم ائمه(ع) است. ولي بعدها دستوراتي داريم كه مي شود هرروز اين زيارت خوانده شود. كه وقتي رسيدي، دم در بايست و شهادتين را بگو، «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله» شهادت به توحيد و رسالت بده، اين دو حقيقت را در خودت احيا كن و وارد حرم شو، ضريح را كه ديدي بايست و سی مرتبه تكبير بگو. يك قدم جلوتر برو. سي مرتبه، تا نزديك ضريح برو. رو به ضريح و پشت به قبله بايست، و چهل مرتبه تكبير بگو و زيارت را بخوان. اين شهادت و تكبيرات هم مقدمه اين هست كه يك تجلي از كبرياي الهي بر قلب انسان بشود تا بتوان در پرتوي اين كبرياي الهي عظمت ائمه(ع) را درك كرد. چون همه مقاماتي كه در اين زيارت ذكر شده، ذيل توحيد و حضرت حق است و هيچ مقامي نيست كه در آن بوي غلو باشد. بعد وارد اين زيارت مي شويم و فرازهاي فوق العاده اي غير از سلام ها و تجديد عهدها دارد، بحث صف بندي بين حق و باطل و امام حق و باطل و مرزبندي و موضع گيري در محضر امام و تجديد برائت ها هست، بعد دعاها و خواسته هاي انسان از امام (ع) است كه يك مجموعه اي در زيارت جامعه كبيره است.

من يك جمله و يك فراز كوچك از اين را خدمت شما ترجمه مي كنم. در اين فراز تعبير خود زيارت اين است كه بعد از اينكه ما موقف خودمان را نسبت به امام (ع) اقرار كرديم و بعد از اينكه مقامات ائمه (ع) را اقرار كرديم، شئونشان را اقرار كرديم، يك فرازي در اين هست كه مي فرمايد: «وَ مُفَوِّضٌ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ وَ مُسَلِّمٌ فِيهِ مَعَكُمْ وَ قَلْبِي لَكُمْ سِلْم وَ رَأْيِي لَكُمْ تَبَع وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يُحْيِيَ اللَّهُ دِينَهُ بِكُمْ وَ يَرُدَّكُمْ فِي أَيَّامِهِ وَ يُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِهِ وَ يُمَكِّنَكُمْ فِي أَرْضِه »(1)، مقدمتاً عرضه مي داريم كه من قلبم تسليم شماست. قلبم را تسليم شما مي كنم. و رأي من تابع رأي شماست و تمام قدرتم در خدمت شماست. خودم را محيا كردم تا در خدمت شما باشم. آماده براي شماست. تا آن زمان برسد كه خداي متعال دينش را به وسيله شما احيا كند و شما را در ايام الهي برگرداند و دوباره شما را از نو براي تحقق عدالتش در زمين ظاهر كند و شما را در زمين متمكن كند. اين ناظر به رجعت ائمه است كه من آماده هستم كه شما تشريف بياوريد و در دوران رجعت قلب من تسليم شماست. رأي من تابع شماو همه قواي من آماده است براي اينكه با همه وجود در خدمت شما باشم. چون اول بايد قلب تسليم شود و رأي انسان تابع امام شود، تا بتواند قوايش در خدمت امام باشد. اگر قلب انسان مستقل براي خودش كار كند، نمي تواند در خدمت امام بيايد. خيلي از اينهايي كه نتوانستند با ائمه همكاري كنند، قلبشان تسليم نبود و مسير ديگري را مي رفت. رأي و نظرشان تطور ديگري بود؛ لذا نمي توانستند با امام همراه شوند. رجعت يك ظهور مجددي از ائمه(ع) در اين عالم به اذن الله است كه سير ديگري در عالم به دست اينها پيدا مي شود. همه آنچه تا رجعت واقع شده است، سيري براي عالم ايجاد كردند و قبل از ظهورشان در عالم يكبار در اين عالم تنزل فرمودند و عالم را سيري دادند. دوباره يك ظهوري در عالم پيدا مي كنند، يك سير مجددي است كه رجعت مي شود، «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب »(بقره/3)، يك معنايش امام(ع) است که كلمه غيب الهي است. اين غيب يك ظهوري پيدا كرده است و حقايقي از عالم بالا با امام تنزل پيدا كرده است و يك ظهور مجددي دارد.«يُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِه »(2)، امام دوباره ظاهر مي شوند، و اين ظهور كلمه غيب درهايي را باز مي كند و يك سيري ديگري در رجعت با ائمه (ع) دارد، و اين سير غير از رجعت است. اينكه بزرگاني مثل سلمان و ابوذر كه با امام سير كردند، دوباره رجوع مي كنند، يا مؤمنين كامل رجوع مي كنند، وقتي امام ظهور مجدد مي كند، يك سير ديگري است دوباره مي آيند با امام سير مي كنند.

«فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ عَدُوِّكُم »(3)، من با شما هستم و با شما معيت دارم. بعضي بزرگان مثل مرحوم علامه مجلسي بزرگ پدر علامه مجلسي محمد تقي، اين عالم بزرگوار دو معنا كردند. يك معنايش همين است كه من در قبل از رجعت و بعد از رجعت با شما هستم، اين دو معيت است. چون سخن از تهيّآ براي رجعت از ائمه(ع) است، كه تسليم قلب و طبعیت رأي و اعداد نصرت، همه براي اين بود كه خداي متعال به شما اجازه ظهور مجدد بدهد و دولت الهي به دست شما محقق شود. «فَمَعكُم» من در آن دولت هم با شما هستم. همينطور كه قبل از اين دولت با شما هستم، در اين دولت هم با شما هستم. چه در دوره غربت و چه در دوره غلبه و ظهور و پيروزي تان است و اينطور نيست كه من در دوره غربت با شما باشم، در دوره قدرت با شما نباشم. اين شايد يك معناي همراهي است. چون مي دانيد يك موقعي آدم وقتي مظلوميت امام را مي بيند كنار امام قرار مي گيرد. ولي همين امام در دوره غلبه اش نتواند اين را تحمل كند كه انسان بتواند امام را چه در دوره غربت و چه در دوره پيروزي همراهي كند، كار دشواري است.

در روايت داريم وقتي حضرت ظهور مي كنند، بعضي وقت ها سخت گيري هايي مي كنند. از جمله در مدينه مي آيند، حاكمي را مي گذارند، بعد اين حاكم كشته مي شود. حضرت دوباره برمي گردند، سخت گيري مي كنند. تعبير اين است خيلي ها اعتراض مي كنند؛ حتي دارد كسي كه بعد از امام زمان شخصي ديگر به بزرگي او نيست، او به حضرت عرض مي كند اين كاري كه مي كنيد اثر عهد است يا نه؟ حضرت دستور مي دهند، آن عهد رسول الله(ص) را بياوريد، نشان شان مي دهند. مي گويند من به اين عهد عمل مي كنم. يعني در دوره غلبه بر پيروزي همراهي كردن گاهي خيلي دشوارتر است؛ لذا در بعضي روايت دارد، ثواب كشتن در ركاب امام بيش از كشته شدن است. چون خيلي وقت ها انسان حاضر است خونش را بدهد؛ ولي دستش نمي رود به سمت اينكه همراهي كند. ببينيد علي(ع) چقدر موجود با عظمتي هستند كه وقتي مي گويند: اگر هفت اقليم را به من بدهند، يك پوست جويي را ناحق از دهان مورچه اي نمي گيرم. جطور مي شود وقتي حجت را با خوارج تمام مي كنند، از اين طرف شمشير مي گذارند، و از اين طرف لشگر بيرون مي آيد. اين امام الموحدين، امام المتقين، امام المخلصين چگونه امامي است؟ امامي كه سراسر وجودش رأفت و رحمت است، «معدن الرحمه» است. چطور مي شود در آن شب از صدا نعره تكبيرش در جنگ صفين مي گويند: صبح كه شد ديدند خيلي از لشگريان ضربه اي نخوردند ولي كارشان تمام شده است. از خوفشان بوده است، اين يك عظمت است. اين دو معيت يك معنايش اين است كه انسان هم در دوره غربت ائمه و هم در دوره غلبه شان بايد با ائمه باشد، نه در دوره تنهايي شان انگيزه اي براي همراهي شان نداشته باشد، چون واقعاً در اين دوره همراهي كردن ائمه خيلي سخت است. وقتي در دوره غربت و تنهايي هستند، واقعاً دشوار است. در دوره پيروزي همراهي كردن آسان تر نيست، اگر دشوارتر نباشد.

يك معناي ديگر كه براي اين دو معيت كردند ، معيت با قلب و لسان است. يعني هم قلب ما و هم ظاهر ما بايد با امام باشد. به تعبير ديگر معيت ظاهر و باطن است. انسان هم ظاهرش بايد با امام باشد، هم باطنش بايد با امام(ع) باشد. اين همراهي امام يعني قلب و جوارح انسان، در خدمت امام است؛ يعني ثمره توجه به مقامات امام در زيارت جامعه كبيره بايد ما را به اين معيت برساند. اين سير با امام در زيارت اين سلام ها، خشوع ها و اقرارها بايد انسان را به معيت برساند. آن هم اعم از معيت ظاهري و باطني است.

اين همراهي يك معناي ظاهري دارد. معناي ظاهري اش اين است كه گوش انسان و چشم و زبان انسان تابع فرمان امام باشد، قلب انسان تسليم امام باشد و در حب و بغض و دوستي و دشمني اش تسليم باشد، اين معني ظاهري معيت است. معيت يك معناي باطني هم دارد که در حديث قرب النوافل که حديث قدسي است خداي متعال مي فرمايد: بنده من در اثر فرايض به من نزديك مي شود، هيچ چيزي به اندازه فرايض محبوب من نيست. بنده اگر مقيد بود كه فرايض و واجبات را انجام بدهد، به قرب و مقام محبوبيت مي رسد. بعد از اينكه اين اعمال محبوب را انجام داد، در اثر اين اعمالي كه محبوب خداست، آرام آرام خودش محبوب شد، نوبت به نوافل مي رسد. اگر او را هم پر كرد، پيمانه اش پر شد، آنوقت خداي متعال مي فرمود: به جايي مي رسد كه من دوستش مي دارم. «فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِه»(4) من گوش او مي شوم، گوشي كه با او مي شنوم. اين حديث را هم علماي سني اهل سنت و بزرگان شيعه نقل كردند. «كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا» من دست او مي شوم، دستي كه با آن دست كار مي كند، زباني كه با او حرف مي زنيد، چشمي كه با او مي بينيد، گوشي كه با او مي شنود، اين معنايش حلول حضرت حق نيست. حضرت حق حلول در جسم نمي كند. معناي «كُنْتُ سَمْعَهُ» اين نيست؛ ولي معنايش اين است كه تمام وجود اين نوراني به نور توحيد مي شود. اين گوش آنچه را خدا مي خواهد مي شنود. اين زبان، آنچه را خدا مي خواهد مي گويد. كه مقام جامع و كاملش نصيب وجود مقدس رسول الله(ص) شده است كه فرمود: «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى »(انفال/17)، در همان حال كه شما اين كار را انجام مي داديد، شما انجام نمي داديد، اين كار خدا بود. اين چه مقامي است؟ اين مقامي است كه تمام قواي عبد در خدمت عبد است. اين به معني جبر نيست، جبر كه ارزشي ندارد؛ يعني همه قواي خودش را سپرده و به گونه اي فاني در محبت الهي است كه فقط محبت الهي آنجا كار مي كند. به مقامي مي رسد كه محبت الهي در او ظهور پيدا كرده است و خدا او را دوست مي دارد و محبت خداي متعال به او در قوايش ظاهر است. گاهی خداي متعال را دوست مي دارد و محبت عبد به خدا در همه وجودش فراگير مي شود. يك موقع از آن طرف فيضي مي رسد. محبت خداي متعال به عبد شامل همه قواي عبد مي شود و همه قوايش محبوب مي شود. «فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ»، يعني همه وجودش مستقرفرماندهي خداي متعال و همه قوايش عرش الهي مي شود. اين معني معيت با خداست.

در مرتبه نازل به اذن الله تبارك و تعالي، خليفه الهي، ائمه هدی و معصومين اينگونه هستند. اگر انسان همه قواي خودش را تسليم كرد، آنگاه تطهير و پاك مي شود و وقتي پاك شد، ولايت امام و محبت امام در همه قوايش ظاهر مي شود؛ يعني قواي انسان تماماً تحت فرمان امام(ع) قرار مي گيرند. اگر تحت فرمان امام قرار گفتند، با نور امام مي بيند و مي شنوند و تكلم مي كنند. اين همان است كه در روايت دارد، «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ»(5)، مؤمن با نور الهي نظر مي كند. فرمود: چون از نور امام آفريده شده و همه قوايش تسليم به امام است. وقتي همه قوا تسليم به امام شدند، آنوقت همه قوايش تحت فرمان امام قرار مي گيرد و مثل دست امام مي شود. همانطور كه امام يد الله است، «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم »(فتح/10)، با پيامبر بيعت مي كردند، ولي مي فرمايد: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم ». اگر كسي به معيت با امام (ع) رسيد، قدم اول اين است كه ما يك همراهي مي كنيم و خودمان را تسليم مي كنيم، اين معيت كامل نيست، اين از طرف ما است. اگر كسي تسليم محض شد، تطهيرش مي كنند و بعد حقيقت و ولايت امام در وجودش ظهور پيدا مي كند آنوقت همه قوايش تحت فرمان امام هستند. «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ» اين همان تعبير بسيار بلندي است که در ذيل زيارت آل ياسين است. زيارت آل ياسين زيارت امام زمان(ع) است. صلواتي دارد كه گاهي به آن صلوات كم توجهي مي شود، بسيار صلوات مهمي است. آنجا تعبير اين است. «أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِيِّ رَحْمَتِكَ وَ كَلِمَةِ نُورِكَ»(6)، خدايا بر اين وجود مقدسي كه نبي رحمت تو است، صلوات بفرست. خبر از رحمت الهي آورده و حامل رحمت است و رحمت غيب الهي با حضرت در عالم جاري مي شود و كلمه نور تو است. ذيل اين صلوات مي فرمايد: «وَ امْلَأْ قَلْبِي نُورَ الْيَقِينِ وَ صَدْرِي نُورَ الْإِيمَان » خدايا قلب مرا پر از نور ايمان كن. «وَ فِكْرِي نُورَ الثَّبَاتِ وَ عَزْمِي نُورَ التَّوْفِيقِ وَ ذَكَائِي نُورَ الْعِلْمِ وَ قُوَّتِي نُورَ الْعَمَلِ وَ لِسَانِي نُورَ الصِّدْقِ» خدايا لسان مرا پر از نور صدق كن. عزم مرا پر از نور علم كن. قوت مرا پر از نور عمل كن. قلبم را پر از نور ايمان كن. اين حظ قواي انسان از نور نبي اكرم و اين همان كلمه نور است. اين كلمه نور وقتي در زبان بيايد، نور الصدق مي شود. وقتي در قلب مي آيد، نور الايمان مي شود و وقتي در صدر مي آيد نور علم مي شود كه همه قوا را مي گيرد. تا جايي كه موالات انسان، همه موالات و دوستي انسان «وَ مَوَدَّتِي نُورَ الْمُوَالَاةِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ (ع)»، پس همه قواي انسان ذيل نور امام قرار مي گيرد. وقتي اينطور شد، ديگر سير انسان در عالم با امام است. اين معيت در سير است. معيت جسماني نيست كه جسم من كنار جسم امام قرار بگيرد. خيلي وقت ها دشمنان امام هم در اين عالم اجازه داشتند كه جسمشان كنار جسم امام قرار مي گرفت ولي اصلاً معيتي نبود در واقع با امام نبودند، با دشمنان امام(ع) بودند.

نكته ديگري كه قابل تذكر است اين است كه انسان اگر با امام نبود، با غير است و با دشمن امام همراه مي شود. ما در اين عالم سير و حركت داريم. همه ظاهر و باطن ما در حال سير است، حتي كوه ها اينگونه هستند. «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب»(نمل/88)، اين سيري كه در عالم داريم يا با امام است، يا با امام نور است يا با امام ظلمات است. اين معيت يعني اينكه همه سير انسان با امام نور باشد. بنابراين سير ما يا با امام نور است يا با امام ظلمات است. اگر با ائمه نور بود، اول همه قواي ما بايد تسليم شود، تبعيت كنيم، بعد از تبعيت و تسليم نوراني شود و شعاع آن نور بيايد، هر قوه ما حظي از نور امام دارد، آنوقت همه قوا با نور امام كار مي كند.

اگر انسان قدم برداشت، از آن طرف وادي نور براي انسان گشوده مي شود و قواي انسان در آن نور امام تجلي مي كند؛ لذا مؤمن «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ» است. اين نور الهي در هر قوه اي كار خودش را مي كند كه در صلوات ذيل زيارت توضيح داده شده كه نور نبي اكرم در هر قوه اي چگونه ظاهر مي شود. «وَ لِسَانِي نُورَ الصِّدْقِ وَ سَمْعِي نُورَ وَعْيِ الْحِكْمَة» اگر نور حضرت در سمع انسان ظهور پيدا كرد، انسان حكمت مي شنود. آرام آرام سمعش حكيم مي شود. اگر آن نور در گوش انسان نبود، پيامبر صحبت مي كنند؛ ولي اين حكمت نمي شنود و سر و صدا مي شنود. قرآن را حضرت مي خوانند كه «وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة» (آل عمران/48)، او تعلم و حكمت ندارد. پس اين معيت است؛ يعني اگر پيامبر تعليم حكمت مي كنند، من هم متعلم به حكمت باشم. وقتي متعلم به حكمت هستم كه نور حضرت در سمع من بيايد و الا اين گوش حكمت را نمی شنود. پس معيت يعني اينكه همه قواي انسان تحت ولايت امام باشد و همراه با دشمنان امام نباشد. سير ما يا با امام يا با دشمنان امام است. ظاهراً و باطناً، در غربت تان، در پيروزي تان، در دوران سختي، در دوران غلبه، من با شما هستم، اين معيت هم مقدمه اش قلبي مسلم است. قلب بايد مسلم و رأي تابع باشد، همه قواي انسان براي همراهي و نصرت اعداد شود. آنوقت اگر اينطور شد، از آن طرف حقيقت در وجود انسان ظاهر مي شود و انسان به معيت مي رسد. اين معيت اصلش از آن طرف است.

پس اين معيت چطور است؟ اين معيت اين گونه نيست كه ما يكي و امام يكي است. كما اينكه در باب همراهي با خداي متعال اين هست. خداي متعال با ما است، يعني قرين ما است، همينطور كه ما و شما كنار هم نشستيم، خداي متعال كنار ما است. «أَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِي»(7)، خداي متعال هم نشين ذاكر است. اين هم نشيني يك هم نشيني ديگري است و اين معيت، معيت قيومي است. خدا قيوم ما است. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم » (بقره/255)، يعني او با ما است كه ما هستيم. قوام ما به اين همراهي است. اگر او همراه ما نباشد، ما نيستيم؛ ولی همراهي با امام اينطور نيست كه امام يكي و من هم يكي! در اين همراهي امام اصل است، ما تابع امام و شعاع و فرع امام هستيم. بايد به يك جايي برسيم كه امام اصل شود، ما تبع شويم. تا من خودم، خودم هستم و امام، امام هست، من با امام نيستم. ولو امام با من باشد، خدا با ما هست ولي ما با خدا نيستيم. چرا؟ چون ما داريم خودمان را مي بينيم. انسان وقتي از خودش بيرون آمد و هجرت كرد، مع الله مي شود. خدا با ما هست ولی انسان تا تبع امام نشد، با امام نيست. وقتي انسان از خودش تخليه شد، انوار حقيقت و نور توحيد و ولايت در قلب او ظاهر مي شود. آنوقت با امام خودش و با خداي خودش است. كسي كه با خدا بود، دستش دست خداست و گوشش، گوش خداست. نه به معني اينكه خداي متعال حلول كرده است؛ حتي امام هم در ما حلول نمي كند. روح امام قيوم روح ما است و قوام روح ما به روح امام است. نه اينكه امام در ما حلول كردند. پس معيت ما یک معيت ظاهري و باطني است و در همه ادوار است. با امام يك سيري قبل از رجعت و يك سيري بعد از رجعت داريم. سير بعد از رجعت كه خيلي سير سنگيني است، چون توحيد به يك حدي رسيد، تحملش خيلي دشوار مي شود. سير با امام از يك جايي خيلي سخت مي شود. در همه عوالم انسان، در همه ادواري كه در اين عالم ظهور پيدا مي كنند و مي خواهند عالم را رشد بدهند، انسان با امام همراه باشد و با همه قوا سير كند. بنابراين ما همه مسافر مي شويم، در سفرمان هم با امام همراه مي شويم. همين معنا از همراهي است كه از ناحيه ما تسليم است، از ناحيه آنها فيض است. وقتي همه قواي ما نوراني به نور امام شد، ديگر با نور امام در وادي توحيد سير مي كنيم تا مقامات قرب عالي توحيد. انشاءالله.

سوال: به قرائت قرآن هر روزه می رسیم. امروز آیات 12 تا 14 سوره مبارکه نساء است. گوش می سپاریم و بعد به بیانات استاد برمی گردیم و نکاتی هم در باب ماه رجب استفاده کنیم.

پاسخ: در ماه رجب اول نكته اي كه هست اين است كه ما اگر در ماه ها توجه نداشته باشيم كه اين ماه ها يك باطن و يك غيبي دارند، خيلي نمي توانيم از ماه ها بهره مند شويم. باطن ماه ها و غيب ماه ها با هم فرق مي كند. مثلاً در ماه رمضان سفره ضيافت پهن است. در ماه هاي ديگر ضيافت الله نيست. ماه رجب و شعبان و رمضان سه ماهي هستند كه درهاي رحمت باز مي شود تا به رمضان مي رسيم، و در رمضان باز مي شود تا به شب قدر مي رسيم. ماه رجب غيبي دارد كه در روايات می فرماید: رجب نهري است، از عالم بالا جاري مي شود. اين نهر باطنش حقيقت به ولايت و حقيقت معرفت و حقيقت توحيد است. ماه رجب باطنش جريان توحيد و معرفت است. اگر كسي در معرض رجب قرار گرفت، از آن جام رجب سيراب مي شود. اگر بخورد، بايد به معرفت برسد.

در اين ماه در روايت ملك داعي كه روايت معروفي است، سيد بن طاووس نقل كردند، آنجا دارد ملك از آسمان هفتم هرشب صدا مي زند. يعني درها تا آسمان هفتم باز است و از آنجا آدم را مي خوانند. ماه رجب يك باطني دارد. باطنش را مي شود از دعاهايش و از زياراتش فهميد. اگر كسي اهل زيارت و دعاهايش شد، آرام آرام مي تواند به باطن اين ماه پي ببرد. رزق ها و مقامات این ماه را از دعاها و زياراتش بايد جستجو كرد. نكته دوم اينكه اين ماه يكي از فضايل مهمي كه دارد، اين است كه ماه اميرالمؤمنين (ع) است. هم شهر الله است و هم شهر اميرالمؤمنين است. ثمره و خروجي اين ماه بايد يك محبتي از اميرالمؤمنين (ع) باشد. روي اين عبادت تمركز كنيم، عبادات ديگر را در حاشيه آن قرار بدهيم. خروجي اين ماه بايد محبت اميرالمؤمنين (ع) باشد كه مقدمه ماه شعبان و ضيافت نبي اكرم (ص) و مقدمه رمضان و شهر الله است.

در زيارت رجبيه اول ماه رجب هم كه زيارت امام حسين (ع) است. ورود ما به اين ضيافت بايد با امام حسين باشد. «لبيك داعي الله» در زيارت اول رجب است. حضرت در اول رجب ما را دعوت مي كنند و ما بايد اجابت و ورود به ماه رجب كنيم.

پی نوشت ها:

(1) فقيه، ج2، ص613

(2) من لا یحضره الفقیه،ج2، ص614

(3) كامل الزيارات، ص 218

(4)  كافي ،ج2، ص352

(5) بحارالانوار، ج7، ص323

(6) بحارالانوار، ج91، ص38

(7) كافي، ج2، ص496