نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

در برنامه سمت خدا؛ تحلیل «قَتِيلُ الْعَبْرَة» در خصوص سیدالشهداء / ارتباط بحث بکاء و شفاعت در همه عوالم

متن زیر جلسه 70 گفتگوی جناب حجت الاسلام میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 1 آذرماه سال 93 برگزار شده است. ایشان در ادامه بحث های مربوط به عاشورا و سلوک در این ایام و تفسیر سوره مبارکه فجر به تعدادی از سوالات مردمی در باب اشک و... می پردازند. ایشان با مطرح شدن سوال «کشته اشک بودن امام حسین» توضیح می دهند که فعل حضرت را اگر می خواهید تحلیل کنید باید درایت داشته باشیم. وقتی ما به بیان فعل معصوم می پردازیم، باید عظمت معصوم در نظر ما باشد و هیچ وقت محکمات را فدای متشابهات نکنیم. کلام معصوم به همین روانی نیست که آدم معنا بکند، بلکه باید جمع بین ادله کرد. مبارزه سیدالشهدا باطنی دارد و وسعت کار را باید درنظر گرفت. جریان بکاء به قصد شفاعت است که البته شفاعت تطهیری عبور از حجب ظلمانی و شفاعت ترفیعی درجه عبور از حجب نورانی با سیدالشهدا واقع می شود. همه عالم باید با عاشورا سالک شوند، حضرت صحنه را یک جوری چیده اند که همه وجدان های بیدار متالم می شوند و این تالم مقدمه سلوک است که آغاز سلوک با بلای سیدالشهداء می شود. این سلوک با اشک شروع می شود و بعد توسل، بعد عمل و صف و قتال درست می شود و بعد امت عبور می کنند. این که بگوییم حضرت کشته شده اند که گناهان ما پاک شود درست است اما اگر گفته شود حضرت به شهادت رسیدند که ما معصیت بکنیم اشتباه است. حضرت با شهادت بدنبال ارتقاء وجدانی تاریخی بشر بودند که جز با این شهادت و اشک واقع نمی شد.

سوال: تعدادی از دوستان سوالاتی در ذیل بحث رزق های معنوی عاشورا و تفسیر سوره مبارکه فجر مطرح کرده اند؛ لذا امروز در این بخش از برنامه برخی از سوالات دوستان را می پرسم و پاسخ های شما را می شنویم. مکرر شنیدیم که امام حسین علیه السلام فرموده اند که «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَة»(1)، منظور حضرت از این که من کشته اشک هستم چیست؟

جواب: مقدمتا یک نکته ای عرض می کنم؛ وقتی ما راجع به معصوم بحث می کنیم می خواهیم کلام و فعلشان را معنا کنیم که این روایت هم از معصوم است و هم بیان فعل معصوم است. باید توجه داشته باشیم آن کسی که به میدان آمده، اقدامی کرده و به شهادت رسیده کسی است که زیارت جامعه کبیره بعضی از مقامات او است، همه مقامات امام در زیارت جامعه کبیره بیان نشده است. «مَوَالِيَ لَا أُحْصِي ثَنَاءَكُم»(2)، وقتی چنین شخصیتی به میدان می آید و ما می خواهیم راجع به فعل او صحبت کنیم صحبت کردن خیلی دشوار است، بیشتر باید تکیه به کلمات خود معصوم داشته باشیم، با قرآن و بیان خود معصومین می شود فهمید که معصوم چه کرده است و الا از افق فهم ما خارج است. ما با گمان خودمان نمی توانیم به افق های عالی بپردازیم.

نکته دیگری که باید توجه داشته باشیم این است که وقتی فعل معصوم را توضیح می دهیم؛ فرض کنید می خواهیم عاشورا را تحلیل بکنیم نقل روایت کار مهمی نیست، درایه الروایه مهم است ، مرحوم صدوق کتابی دارند به نام معانی الاخبار که بسیار فوق العاده است، یک بابی آورده اند چرا نام این کتاب را معانی الاخبار گذاشتیم، در آن جا چند روایت نقل کرده که مستند است و سند ها هم خوب است. روایت اول این است؛ «أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِيَ كَلَامِنَا»(3)، فقیه ترین مردم می شوید اگر بفهمید مقاصد ما چه بوده و معانی کلمات ما را بفهمید، والا ترجمه کردن که کار خیلی سختی نیست. باید ببینیم برای چه گفته اند و غرضشان چه بوده که این حرف را زده اند، مگرنه آدم می گوید امام این را گفته پس حتما علم غیب نداشته چون امام حسین(ع) چند جا گفته اند: اجازه بدهید من برگردم، پس امام دنبال شهادت نبوده و امام علم غیب نداشته است. فرمود: بفهمید ما برای چه این حرف را زدیم. سپس حضرت فرمودند: «إِنَّ الْكَلِمَةَ لَتَنْصَرِفُ عَلَى وُجُوه»، یک کلمه را می شود به چند شکل و چند مقصد بگویید، «فَلَوْ شَاءَ إِنْسَانٌ لَصَرَفَ كَلَامَهُ كَيْفَ شَاءَ وَ لَا يَكْذِب»، فرمودند: آدم می تواند کلامش را بچرخاند و طوری حرف بزند که دروغ نگفته باشد، اما مردم یک چیز دیگری متوجه می شوند در حالی که چیز دیگری مرادش است و دروغ هم نگفته است. پس معانی کلام یعنی این؛ یعنی ما گاهی حرفهایی را می زنیم که ظاهرش غیر مراد واقعی ما است و دروغ هم نگفتیم.

روایت دیگری که در این باب نقل کرده اند این است؛ «حَدِيثٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِيه»، اگر درمورد یک حدیث به درایت برسید بهتر است از هزار حدیث که نقل کنید، البته نقل و حفظ حدیث جزء عبادات است. بعد فرمودند: «وَ لَا يَكُونُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ فَقِيها حَتَّى يَعْرِفَ مَعَارِيضَ كَلَامِنَا»، کسی فقیه نمی شود مگر آن زوایای کلام ما را بفهمد. سپس فرمودند: «وَ إِنَّ الْكَلِمَةَ مِنْ كَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِينَ وَجْها»، کلام ما را هفتاد نوع می توانید معنا کنید، طوری حرف می زنیم که هفتاد نوع وجوه مختلف دارد و خودمان هم حواسمان به این وجوه است، این طور نیست که اگر حرفی می زنیم که پنجاه وجه دارد خودمان نمی فهمیم چه می گوییم بلکه به همه وجوه توجه داریم. «لَنَا مِنْ جَمِيعِهَا الْمَخْرَج»، از هر کدام وارد شوید می توانیم بگوییم که چرا این حرف را زدیم، هر وجهش را که روی آن دست بگذارید ما راه نجات داریم، یک جوری حرف نمی زنیم گرفتار شویم. به گونه ای هم حرف می زنیم که هم مقصدمان را گفتیم، هم وجوه مختلف دارد و عمده این است که بفهمید ما چه می خواستیم بگوییم و این خیلی نکته مهمی است.

یکی از راه ها این است وقتی ما به بیان فعل معصوم می پردازیم، اولا عظمت معصوم در نظر ما باشد؛ هیچ وقت حادثه عاشورا را در حد حادثه ای که سال 61 شروع شد ندانیم. بعضی ها که خیلی جلوتر می روند به زمان معاویه و ده سال بعد شهادت امام مجتبی(ع) که امامت ظاهریه به حضرت سیدالشهدا رسیده می روند یا در اتفاقاتی که در صدر اسلام و تقسیم بیت المال و تبعیض اقتصادی افتاده است دنبال ریشه می گردند. این ها ریشه کار امام حسین(ع) نیست، عهدی که در عالم میثاق حضرت سیدالشهدا بسته اند، همه عوالم درگیرش هستند، همه انبیا در سلوک خودشان از این حادثه بهره مند بودند و عبورشان به قتلگاه افتاده است، این را که نمی شود این طور معنا کرد. وقتی به روایات نگاه می کنیم کار حضرت جغرافیایش همه عوالم است، زمانش همه تاریخ خلقت است این را به این شکل نمی توانیم تحلیل کنیم. حالا دنبال عباراتی بگردیم و بگوییم پس حضرت می رفتند حکومت کوفه را بگیرند، اتفاقا ابن عباس و محمد حنفیه که می گفتند شما موفق نمی شوید درست تر می فهمیدند، حضرت درست نمی فهمید و آن ها می فهمیدند، این چه تحلیلی در مورد امام حسین(ع) است، این ها جفا است. پس اول عظمت امام را ببینیم.

ثانیا ببینیم ما محکماتی داریم، هیچ وقت این محکمات را فدای متشابهات نمی کنیم. در قرآن هم همین طور است فعل و کلام معصوم هم مثل قرآن است، نمی شود محکمات را فدای متشابهات کرد. مسلما معصوم گنجینه علم خدا است، بنابراین نمی شود ما یک جوری معنا کنیم که عظمت ها دیده نشود، هفت سال که هیچ هفتاد سال هم اگر تحقیق کند اگر این اصول را رعایت نکرد هفت دقیقه هم ارزش مطالعه ندارد. ما که نمی توانیم مبانی کلامی خودمان را از مورخین با یک پیش فرض هایی که در پارادایم خودشان نوشته اند بگیریم، این که یک کتاب تاریخی را که نوشته اند مبنای اعتقادات خودمان کنیم خیلی اشتباه بزرگی است، ما اعتقاداتمان را از آنجا نمی گیریم اعتقادات ما اصول حاکم بر فهم فعل و قول معصوم است. نکته دوم راجع به کلامشان است؛ کلام معصوم به همین روانی نیست که آدم معنا بکند، باید جمع بین ادله کرد، عمق کلمات را دید و خیلی مسائل دیگر که در روش فهم کلام معصوم باید استفاده کرد.

حالا این جمله «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَة»، هم از سوی خود سیدالشهدا نقل شده که روایات متعددی در کامل الزایارت و غیره در این مورد است و سایر معصومین هم همین را در باب سیدالشهدا نقل کرده اند. از امیرالمومنین علیه السلام هم این روایت نقل شده و یک بابی مرحوم ابن قولویه در کامل الزیارات باز کرده اند که از قدیمی ترین و معتبرترین کتب مزار ما است تحت این عنوان که «في أن الحسين ع قتيل العبرة»(4)، امام حسین علیه السلام کشته اشک ها هستند «لا يذكره مؤمن إلا بكى»، هیچ مؤمنی ایشان را به یاد نمی آورد الا این که گریه می کند.

در آن باب روایاتی آمده روایت اول این است که؛ «نَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِلَى الْحُسَيْنِ فَقَالَ يَا عَبْرَةَ كُلِّ مُؤْمِن»، حضرت به ایشان نگاه کردند و فرمودند: ای کسی که موجب اشک همه مومنین هستی و تاسف و اندوه همه مومنین را برمی انگیزی، و این روایت ادامه دارد. روایت دیگری که در این باب نقل کرده اند این است که «مَا ذُكِرَ الْحُسَيْنُ ع عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي يَوْمٍ قَطُّ فَرُئِيَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مُتَبَسِّماً فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ إِلَى اللَّيْل»، هیچ روزی نبود که یاد امام حسین در محضر امام صادق پیش بیاید و تا شب آن روز متبسم دیده شود «وَ كَانَ ع يَقُولُ الْحُسَيْنُ ع عَبْرَةُ كُلِّ مُؤْمِن»، و از خود حضرت هم نقل شده که فرموده اند: «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَة».

حالا معنای این جمله را خود حضرت نیز در دو روایت معنا کرده اند؛ «لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر»، هیچ مؤمنی یاد من را نمی کند الا این که طلب اشک می کند و هر گاه یاد من می افتد این یاد همراه با دنبال کردن ماجرای بلای من و اشک ریختن بر من است، یاد من که می کند این طور نیست بگذرد این یاد او را می کشاند به صحنه کربلا و این را دنبال می کند تا به اشک برسد. در روایت دیگری فرمودند: «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا بَكَى»، در این جا نتیجه را فرمودند هیچ مومنی یاد من را نمی کند الا این که گریه می کند، یعنی هر کسی یاد ایشان بکند، حتما اشک می ریزد مسیر را دنبال می کند تا به بکا برسد، لذا بعضی این طور معنا کرده اند؛ یعنی یکی از اهدافی که در حادثه عاشورا حضرت دنبال می کرده همین مسئله بوده که از طریق شهادتشان موجب تاثر و تالم مومنین شوند و موجب جریان سرشک و اشک و اندوه جامعه ایمانی شوند.

سوال: پس آن حکومت چه می شود؟ حضرت می خواستند بروند حکومت را اصلاح کنند، خودشان حکومت را دست بگیرند. این که حضرت بروند، کشته اشک شوند و این را از قبل بدانند و طراحی بکنند چطور پاسخ داده می شود؟

جواب: وجود مقدس سیدالشهدا علیه السلام مسیری را که دنبال می کردند به وضوح در جاهای مختلف بیان کرده اند که دنبال چه هستند، یکی از واضح ترین آنها نامه ای است که به برادرشان محمد حنفیه فرستادند و به منزله وصیت نامه امام است، «أَنَ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَه»(5)، در آن جا اول شهادت به توحید و معاد می دهند که این بنیان حرکت حضرت است، چون اگر نپذیرفتید کار حضرت هیچ توجیهی ندارد، اگر خدایی نباشد برای چه آدم کشته شود، ظلم هم باشد به من چه که است. به قول استادی می فرمود: نور که نباشد در تاریکی همه چیز برابرند «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(نور/35)، اگر خدا را بردارید دیگر چرا کشته شوید، اخلاق بی معنی می شود، این که بعضی فیلسوفان غرب تلاش کرده اند بدون خدا اخلاق را معنی کنند تلاش بی فایده ای است، بدون خداوند متعال اخلاق نه پایه دارد و نه معنا دارد. اگر الهی نبود، هر کسی دنبال اله خودش است، دیگر اخلاق بی معنا است پس پایگاه اخلاق به توحید برمی گردد و آن بنیان کار حضرت است.

بعد می فرمایند: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِما»، من دنبال خوش گذرانی و قدرت طلبی و فساد و ظلم نبودم «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص»، من می خواهم یک اصلاح اساسی در امت بکنم «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي»، می خواهم راه جدم و پدرم را بروم، امر به معروف و نهی از منکر کنم و اصلاح امت کنم. بر اساس مبانی «اشهد ان لا اله الا الله» اصلاح امت به این است که همه مدار امت به توحید برگردد. این که توحید دین حداقلی است و رابطه ای مال زندگی خصوصی است غلط است، سراسر زندگی و حرکت فردی و جمعی باید آهنگ توحید داشته باشد، در همه جا خشوع در مقابل خدا و یکتاپرستی ظهور پیدا بکند که این هم جز با برگشتن همه حیات به مدار ولایت و نبوت ممکن نیست، پس این اصلاح است. فساد هم این است که از مدار توحید و ولایت برگردد لذا «وَلَا تُفْسِدُوافِي الْأَرْض بَعْد إِصْلَاحهَا»(اعراف/85)، که در روایت آمده است «أصلحها برسول الله ص و أمير المؤمنين ع»(6)، اصلاح به وسیله امام واقع می شود، اگر از مدار امام و رسول جامعه را برگرداندید از مدار توحید برمی گردد. این که در سوره انشراح خدای متعال می فرماید «وَ رَفَعْنالَكَ ذِكْرَكَ»(شرح/4)، ما یاد تو را رفیع کردیم که در بعضی روایات است نام تو کنار نام ما در ماذنه ها برده می شود، آیا نبی اکرم دنبال این بود اسم خودش در عالم زنده شود؟ العیاذ بالله مگر انسان می تواند که به پیامبر این را نسبت دهد که می خواست نام خود را در کنار نام خدا زنده کند. پس «وَ رَفَعْنالَكَ ذِكْرَكَ»، یعنی پیامبر می خواست نام خدا زنده شود و نام خدا زنده نمی شود جز از طریق زنده شدن نام پیغمبر. اگر «اشهد ان محمد رسول الله» نباشد «اشهد ان لا اله الا الله» نیست و اگر «اشهد ان علی ولی الله» نباشد «اشهد ان محمد رسول الله» نیست، نه این که چیزی در عرض پیامبر است بلکه راهش همین است. بنابراین قصه این است که توحید محقق نمی شود جز با این که جامعه به مدار ولی خدا برگردد، آهنگ ولایت ولی خدا را پیدا کند، لذا صبغه الله تفسیر به ولایت شده است.

پس حضرت دنبال این هدف بزرگ هستند، می خواهند اصلاح در امت و امر به معروف بکنند، و معروف را هم خودشان معنا کرده اند که: «الْمَعْرُوفُ يَا أَبَا حَنِيفَةَ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع‏»(7)، پس چنین کار بزرگی است. وسعت کار امام حسین را وقتی می خواهیم تحلیل کنیم، حداقل میدان درگیری امام حسین(ع) در حدیث عقل و جهل توضیح داده شده، دایره درگیری امام حسین(ع) دایره درگیری عقل و جهل است که همه قوای شیطانی با قوای رحمانی در گیر هستند. ما یک جهاد اصغر داریم و یک جهاد اکبر؛ جهاد اصغر جنگیدن با دشمن دین است و در همان حال جهاد اکبر ما این است که جنگی در درون ماست، قوای شیطانی و رحمانی، صفات رذیله و حمیده با یکدیگر درگیر می شوند، ما باید قوای شیطانی را سرکوب کنیم و غوغای درون خود را آرام کنیم و به آرامش باطن برسیم که بعضی گفته اند نفس مطمئنه همین است.

وجود مقدس سیدالشهدا یک جنگ در ظاهر دارند، یک جنگ در باطن دارند؛ این جنگ در باطن آرایش با همه قوای شیاطین است که وسعت قوای شیطان خیلی جاها را در بر می گیرد. لذا آثار فعل حضرت این است که حضرت می خواهند همه عالم را شفاعت کنند، اعظم وسایط مقام محمود نبی اکرم عاشورا است؛ یعنی حضرت می خواهند همه عالم را دستگیری بکنند و از حجب ظلمانی عبور دهند «أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ»(نور/40)، بعد می خواهند وارد وادی نور کنند، از حجب نورانی عبور دهند و به سرچشمه نور برسانند که در آیه نور توضیح داده شده، همه امت را می خواهند به بیت النور برسانند بعد به مشکات ببرند و به مثل نور که سرچمشه است، برسانند.

سوال: یعنی این مراحل با مبارزه حضرت اتفاق می افتد و محقق می شود؟

جواب: بله. یعنی وسعت فعل حضرت تا اینجاست و چنین باطنی دارد. این حادثه ای که کنار عاشورا شکل می گیرد همه عوالم را تحت پوشش قرار داده، لذا در روایات دارد «أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْد»(8)، خون شما در مقام خلد قرار گرفته که بالاترین درجات بهشت است «وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِق»، اذله عرش الهی به لرزش در آمد، حالا این اذله هر چه که هستند عرش که مستقر در فرماندهی حضرت حق است به لرزه در آمده. بکا همان طور که ما را سالک می کند در جمادات، نباتات، حیوانات و دریاها هم همین طور است، همه موجودات را سالک می کند؛ «ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»(طه/6)، «وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا، وَ مَا يُرى وَ مَا لَايُرى»، همه آن هایی که در گشت و گذار در بهشت و نار هستند، گریسته اند الا یک عده معدودی که استثنا شده اند. پس همه بهره مند می شوند.

شهادت سیداشهدا یک ظاهر دارد یک باطن؛ باطنش برای عبور دادن همه عوالم از حجب ظلمانی است و آن هایی که هیچ وقت در حجب ظلمانی نبودند مثل انبیا و اولیا عبور دادنشان ازحجب نور است. خیلی از حجب نور است که انبیا بدون دستگیری نبی اکرم نمی تواند از آن عبور کنند، هم در این دنیا این طور است و هم در آخرت. این که فرموده اند حضرت در عالم ارواح معلم انبیا بوده اند، به انبیا توحید را تعلیم می کردند، این که فرمود ما حول عرش بودیم معلم ملائکه جبرئیل و میکائیل بودیم توحید تعلیم کردیم شفاعت است، اصل شفاعت، شفاعت در توحید و عبور از ظلمات است برای آن هایی که گرفتار ظلمات هستند و بعد عبور از مقامات نورانی برای آن هایی که از اول در حجب ظلمانی نبودند و از اول در بیت النور نبی اکرم بودند مثل انبیا و اولیا، شفاعت یعنی این؛ شفاعت تطهیری عبور از حجب ظلمانی و شفاعت ترفیع درجه عبور از حجب نورانی که این با سیدالشهدا واقع می شود؛ یعنی سیدالشهدا عالم را سیر می دهند حتی انبیا اولوالعزم را غیر نبی اکرم. امام رضا علیه السلام در عیون اخبار الرضا فرمودند که ابراهیم خلیل فرزند را گذاشت سر ببرد بعد که خداوند فرمود بس است از تو قبول کردیم بعد عرض کرد ای کاش می شد من این فرزند را در راه تو قربانی کنم به بالاترین ثواب اهل بلا برسم، او را به گودی قتلگاه بردند، روضه سیدالشهدا خوانده شد ایشان به حدی متالم شد که اگر اسماعیل را قربانی می کرد این قدر متالم نمی شد، فرمودند: «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»(صافات/107)، این ثوابی که می خواستی دادیم. یعنی بلای سیدالشهدا مقدمه عبور حضرت ابراهیم از مقاماتی است که اسماعیل را هم اگر قربانی بکند نمی تواند از آن ها عبور بکند، کار خود حضرت ابراهیم هم نیست عاشورا را که حضرت ابراهیم نمی تواند به پا کند، عاشورا کار حضرت نبی اکرم و سیدالشهدا است ولی حضرت ابراهیم متنعم اند. در روایات دارد همه انبیا آمدند و نوعی مبتلا شدند. بنابراین عاشورا واقعه عظیمی است، همه جوامع و امم ذیل انبیاء خودشان سالک اند و انبیا ذیل عاشورا سالک اند یعنی فتوحاتی که برای امم می شود در عاشورا است.

سوال: یعنی حضرت همه‌‌ اینها را می دیدند و پیش بینی می کردند؟

جواب: یعنی حضرت می خواهند چنین کار عظیمی بکنند و عهدش را هم با خدای متعال بسته اند. حالا ما می خواهیم ببینیم چند بعد دارد و این را چطور می شود تحلیل کنیم، حضرت چه کار می خواستند بکنند که همه عالم را می خواستند مهمانی کنند، ببرند و برسانند. یک جنبه باطنی دارد که ضیافت شخصی ایشان با خدای متعال است و آن عهدی است «ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً»(فجر/28)، که از افق فهم ما خارج است و خیلی از عرفا همان را سعی کرده اند توضیح بدهند اما خیلی عمیق است و معلوم نیست احدی به آن جا راه داشته باشد. ضیافت و عهدی است با خدا که باطن باطن عاشوراست و هیچ چیز از این بالاتر نیست، عهد بندگی بسته بودند و این را می خواستند وفا کنند. چهره دیگر آن عهد شفاعت است که حضرت می خواستند شفاعت کنند و همه کائنات را از حجب ظلمانی به نورانی عبور بدهند و به سرچشمه نور برسانند، سقایت کنند. حضرت همه خوبان عالم و هر کسی که خیری در آن بوده را صدا زدند هر کس نخواسته نیامده، دعوت حضرت عمومی است «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اللَّه»(9)، به اذن الله دعوت کردند لسانشان لسان الله بود، الآن هم همین طور است در همه زمان ها و مکان ها جمادات را نباتات را دعوت می کنند لذا همه آمدند سر این سفره گریه می کنند، سالک می شوند، مطهر می شوند و در عاشورا مقام پیدا می کنند.

قصه این قدر وسیع است، حال ما داریم از این قصه ها صحبت می کنیم. یکی از روایات این است که«أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَة»، این یعنی حضرت کشته اشک هستند، هر مومنی برای ایشان گریه می کند، خودشان طراحی کردند و بلایی را پذیرفتند که همه مومنین گریه بکنند، چون یکی از بهترین نردبان های سلوک برای عبور از حجب ظلمانی و نورانی بکا بر سیدالشهدا است لذا حضرت ابراهیم را در آخرین درجات به گودی قتل گاه می برند، موسای کلیم را بعد از این که پیامبر اولوالعزم شد به گودی قتل گاه می برند.

سوال: یعنی حضرت همه‌‌ی این سختی را تحمل کردند به خاطر ما که سالک شویم؟

جواب: بله. یک بعد حرکت حضرت همین است. شفاعت یعنی همین. و البته شفاعتشان اعم از شفاعت تطهیری است که بخواهند آدم را از گناه پاک کنند. انبیاء که گناه نداشتند، شفاعت در ترفیع درجه است می خواهند انبیا درجاتشان با عاشورا بالا برود. گریه ابراهیم خلیل بابی از توحید برایشان گشود که در قربانی کردن اسماعیل نبود لذا خدای متعال آن را با این عوض کرد «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»، همه انبیا این طور بودند. انبیا مثل ما نبودند که از بلا فرار کنند، دنبال بلا بودند که راه برایشان باز شود ولی هر چه التماس می کردند در بلای خودشان راه باز نمی شده آن ها را با بلای خودشان آماده می کردند و به بلای عاشورا می بردند آن وقت به بلای سیدالشهدا مبتلا می شدند و راهشان باز می شد. گاهی به ذهن بنده می آید که «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا»(فتح/1)، باطن آن فتح مبینی که «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»(فتح/2)، این ها گناه پیامبر نبود بلکه ایشان بار شیعیان را به عهده گرفته بود «حَمَّلَهُ ذُنُوبَ شِيعَتِه»(10)، در این فتح الفتوح همه گناهان شیعیان و دوستانش پاک شده شاید مصداق اتمش عاشورا و در گودی قتل گاه است. یک فتح الفتوحی در گودی قتل گاه شده که همه از آن راه می توانند سالک شوند، اگر همه بیایند و مهمان امام حسین شوند همه سیراب می شوند و به حقیقت توحید می رسند و از هیچ کسی هم کم نمی شود. همه می توانند در این میدان حبیب شوند، اگر اهل باشند و اگر همراه باشند؛ یعنی حضرت سقایت و شفاعتی کردند، یک جرعه از جام بلایشان را به اهل کربلا نوشاندند. من گاهی به فکرم می آید که علت این قرب اصحاب سیدالشهدا این است که بلای سیدالشهدا را لمس کردند، سالک با بلای سیدالشهدا بودند. شب عاشورا حضرت در باب غربت و مظلومیت خودش چه به آن ها نشان داده که وارد این راه شدند. در مورد زهیر است که حضرت صدایش زدند می خواست نرود همسرش گفت سعادت به تو رو کرده آمد و برگشت گفت من حسینی شدم، گفتند: چه دیدی؟ گفت: وقتی دیدم بچه هایش دورش می گردند احساس کردم دیگر نمی توانم. حضرت یک جرعه از بلای خودشان را نشان دادند که آمد و فرمانده لشکر امام حسین شد، بلای امام حسین این طور است، حضرت پرده را از بلای خودش کنار زده بودند.

بنابراین همه عالم باید با عاشورا سالک شوند، حضرت صحنه را یک جوری چیده اند که همه وجدان های بیدار متالم می شوند و این تالم مقدمه سلوک است که آغاز سلوک با بلای سیدالشهدا بکا است لذا چه اشکال دارد حضرت بگویند من صحنه عاشورا را قبول کرده بودم یک جوری بچینم که هیچ مومنی از آن نتواند عبور کند«لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر»، یعنی توقف می کند، درنگ می کند و می ایستد تا به بکا برسد تا آن سلوکی که در زیارت عاشورا است که نتیجه اش درک عظمت مصیبت و بصیرت و درک صف بندی تاریخی، موضع گیری از لعن و صف و لعن و قرائت و برائت است. پس حضرت دنبال این بودند که صحنه را یک جوری بچینند که همه وجدان های بیدار متوقف شوند، متالم شوند و از اشک سلوک شان آغاز شود. اشک شراب طهور است، از عرش می آید و از کوثر می آید. قطره ای محبوب تر از اشک در نیمه شب از خوف خدای متعال و قطره خون شهید نیست، این ها کنار هم هستند و به یک اندازه می توانند آدم را سالک بکنند، اشک بر سیدالشهدا که خیلی روایتش بیشتر از اشک نیمه شب است. پس این اشک شراب طهور است که از عالم بالا می آید و هر کسی هم نمی تواند صاحبش باشد. بنابراین این که می گویند حضرت کشته اشک هستند درواقع حضرت یک جوری صحنه را چیده اند که هیچ مومنی یاد امام حسین نمی افتد مگر این که نمی تواند درنگ نکند و طلب اشک نکند؛ یعنی صحنه را مرور می کند تا به اشک می رسد. حضرت فقط نمی خواستند ما گریه کنیم بلکه گریه مقدمه سلوک و صف و قتال است. وقتی این اشک ریخته شد، برای ما تطهیر می آورد، برای ابراهیم خلیل ترفیع درجه و رفع حجب می آورد، رفع حجبی که با ذبح اسماعیل حاصل نمی شود در قتلگاه برای حضرت ابراهیم حاصل می شود. دلیل گریه امام سجاد علیه السلام یک چهره اش این است که می خواهند باب بکا را برای ما باز کنند و شفاعت بکنند اما چهره دیگرش این است که حضرت با این گریه متقرب می شوند.
حضرت می توانست فقط چهره حماسی به عاشورا بدهد اما در اوج حماسه در اوج مظلومیت هم است. هر چهره اش یک خاصیتی دارد چهره مظلومیتش طلب اشک می کند هم چهره حماسی و هم چهره مظلومیتش در ما روح مجاهدت ایجاد می کند. اگر فقط چهره اش حماسی بود مبدا ارتقاء وجدان تاریخی نمی شد، حضرت دنبال ارتقاء وجدان تاریخی هستند لذا اوج حماسه را با اوج مظلومیت با هم آمیخته اند بنابراین «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَة». معنایش این نیست که ما هر کاری خواستیم بکنیم و بعد گریه بر حضرت بکنیم و این کفاره گناهانمان شود، البته که کفاره گناهانمان نیز هست اما باید درست معنا شود.

سوال: قرار روزانه تلاوت قرآن ما امروز صفحه‌‌ی 273 است که آیات 55 تا 64 سوره مبارکه نحل است. اما ادامه بحث بکاء را و شفاعت را در خدمت شما هستیم.

جواب: پس حضرت به گونه ای شهادت را رقم زدند که همه بگریند البته یکی از اهدافش همین بود. آن ها از حضرت بیعت در مدینه می خواستند و نوشته بودند اگر بیعت نکرد گردن حضرت را در مدینه بزنید حضرت به مکه آمدند آن جا هم توطئه ترور ایشان را کردند، ایشان از مکه هم بیرون آمدند و به کربلا رفتند. در کربلا از حضرت می خواستند به زور بیعت بگیرند یا کار را تمام بکنند، گزارش را همین گونه می دادند که ما یک ساعته را کار را تمام کردیم اما حضرت جوری صحنه را چید که آن ها یا کوتاه بیایند یا به حدی آن روی سکه شیطنتشان را نشان بدهند که همه تاریخشان افشا شود، حضرت همه تاریخ باطل را افشا کرده و آن روی سکه شیطان را که آن روی سکه دعوت به شهوات، غضب و شیطنت است تخلیه تخلیه کرد. آن ها که نمی خواستند این بی آبرویی برایشان بماند لذا فردای عاشورا ابن زیاد گردن یزید می انداخت یزید گردن ابن زیاد، می گفتند من به او نگفته بودم این کارها را بکند. وقتی پیش ابن زیاد هم آمدند و گفتند «نحن رضضنا الصدر بعد الظهر»(11)، ما اسب تاختیم به ما جایزه بده چون ما این کار را کردیم، گفت: شما اگر می دانستید چنین آدمی است چرا این کار را کردید؟ یعنی سیدالشهدا جوری رقم زد که خودشان هم نمی توانستند از خودشان دفاع بکنند این یعنی «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَة»، این اشک همه کائنات را سالک می کند و مقدمه سلوک با سیدالشهدا است. سلوک با سیدالشهدا از اشک شروع می شود تا می رسد به ضیافت قرب و صف بندی و قتال، حضرت می خواهند تاریخ را تذهیب کنند. حضرت دنبال حکومت و شهادت بودند، هدایت تاریخ جز با شهادت سیدالشهدا آن هم به این شکل رقم نمی خورد. این که گفتند اگر به من اجازه بدهید کسی که متصرف در تاریخ است قطعا می داند این ها اجازه نمی دهند، این را می گویند تا حجت بر تاریخ تمام شود مگرنه ایشان که می دانند این ها کمر بسته اند یا حضرت را تسلیم کنند یا حذف کنند وحتی می داند اهل بیتشان را به اسارت می برند. پس این جملاتی که گاهی وقت ها نقل می کنند که حضرت نمی دانست این ها شوخی است، تفقه در احادیث نیست بلکه حرف های کودکانه ای نسبت به معصوم است.

این که می گویند حضرت رفتند کشته شدند که کفاره گناهان امت باشد قطعا نیست. این را نسبت به مسیحیان هم می دهند که حضرت مسیح به دار رفت تا کفاره گناهان ما باشد، من نمی دانم چقدر این نسبت درست باشد حرف هایی که به آن ها نسبت می دهند یک بخشی از آن درست نیست، حضرت مسیح با توجه به قرآن به دار نرفتند «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُم»(نساء/157)، یک اشتباهی شده عروج به آسمان کردند و بر خواهند گشت، پشت سر امام زمان نماز می خوانند. این که می گویند حضرت کشته شد برای این که شفاعت ما را بکند این درست است اما اگر بگویند که من گمان نمی کنم مسیحی ها هم این را بگویند که حضرت بلا را تحمل کرد که ما هر گناهی بخواهیم بکنیم آزاد باشیم این باطل است، اما اگر بگویند یکی از وجوه تحمل بلاء عیسی مسیح این بود که می خواست ما را شفاعت کند این غلط نیست. حضرت سیدالشهدا برای این که دست ما را بگیرند از جهنم اولیاء طاغوت عبور بدهند «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(بقره/257)، برای به سلامت عبور دادن امت از این جهنم وسط آتش رفتند و خودشان به شهادت رسیدند. از اشک شروع می شود، بعد توسل، بعد عمل و صف و قتال درست می شود و بعد امت عبور می کنند. چه اشکال دارد بگوییم حضرت کشته شده اند که گناهان ما پاک شود اما اگر گفته شود حضرت به شهادت رسیدند که ما تر دامنی بکنیم این حرف غلطی است که فکر نمی کنم یک مومن این حرف را بزند، من فکر نمی کنم یک شیعه ربا بخورد بگوید من می روم در روضه امام حسین گریه می کنم پاک می شوم، اگر یک مصداق پیدا کردید من از حرفم برمی گردم بگوید من ربا می کنم، بعد می روم گریه می کنم تا پاک شود یا برود روضه بگوید حالا که گریه کردم بروم گناه بکنم، کدام مومن این کار را می کند؟ این ها اوهام و خیالات است برای خراب کردن مجلس روضه والا هیچ مومنی این کار را نمی کند. آیات توبه امید ایجاد می کند نه جسارت نسبت به خدای متعال، روایت در باب شفاعت سیدالشهدا و بکا هم همین طور است. حضرت دنبال شهادت و بکا بودند، ارتقاء وجدانی تاریخی بشر جز با این شهادت و جز با این اشک واقع نمی شد. دنبال حکومت هم بودند اما نه حکومت کوفه، حکومت کوفه بعد امام حسین(ع) هم به امام سجاد(ع) نرسید، امام حسین(ع) که این را می فهمند. ایشان دنبال حکومت تاریخی اند که در ظهور و رجعت اتفاق می افتد و این جز با شهادت نمی شود، آن حکومت باطنی شهادت می خواهد که ارتقاء وجدان تاریخی ایجاد کند و بستر عالم را محیا کند برای تحقق ظهور و رجعت و ظرفیت عالم افزایش پیدا کند.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 44، ص: 279

(2) زیارت جامعه کبیره

(3) معاني الأخبار، النص، ص: 1

(4) كامل الزيارات، النص، ص: 108

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 44، ص: 329

(6) تفسير القمي، ج 1، ص: 236

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏24، ص: 58

(8) كافي (ط - دار الحديث)، ج 9، ص: 310

(9) زیارت آل یاسین

(10) تفسير القمي، ج 2، ص: 314

(11) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 45، ص: 59