نسخه آزمایشی
جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri, 19 Apr 2024

جلسه ششم صفر ثارالله/ توجه به انواع خوف ها در توبه به سمت خدا؛ غفران الاهی تنها راه نجات

متن زیر سخنرانی شب ششم هیات ثارالله جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در ایام ماه صفر سال 93 است که به تاریخ 2 دی ماه 93 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث مناجات تائبین در جلسات قبل اشاره می کنند که توبه از مقامات است و برای رسیدن به این جایگاه باید انسان خوف و نگرانی از خود و آینده برایش رخ دهد و به توضیح انواع خوف می پردازند. در ادامه گرفتاری های انسان را که در مناجات مربوطه است را اشاره می کند که من چطور گیر افتاده ام و از خدا برای احیاء و زنده شدن امام درخواست می کنند. در ادامه هم فرازهای بعدی که از کیفیت این دعا و رسیدن به مقام توبه است گفتگو شده است.

مقامات توبه

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم. به عنوان مقدمه بیان این نکته لازم است که توبه خود یک مقام رفیع است. در دعای شریف ابوحمزه می خوانیم: «سَيِّدي اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبي، و َاجْمَعْ بَيْني و َبَيْنَ الْمُصْطَفى وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ انْقُلْني اِلى دَرَجَةِ الَّتوْبَةِ اِلَيْكَ» توبه یکی از درجات است که اگر انسان بخواهد به وادی توبه برسد باید درجاتی طی کند. لذا خود توبه مقاماتی دارد و تائبین هم متفاوت هستند که گاهی در روایات به تناسب در باره اش صحبت شده است. من عبارتی را از مصباح الشریعه می خوانم - البته نمی خواهم بگویم هر چه در مصباح الشریعه است از امام صادق ع است - ولی این قسمت را از امام صادق ع در منابع دیگر هم نقل کردند: «التّوبة حبل اللَّه و مَدَدُ عنايته، و لا بدّ للعبد من مداومة التّوبة على كلّ حال، فكلّ فرقة من العباد لهم توبة، فتوبة الانبياء من اضطراب السّرّ، و توبة الاولياء من تكوين الخطرات، و توبة الاصفياء من التّنفّس، و توبة الخاصّ من الاشتغال بغير اللَّه، و توبة العامّ من الذّنوب»(1) توبه رشته ی پیوند ما با خدای متعال یا رشته ی پیوند خدای متعال با ما است. بنده وقتی از خدا می برد آن رشته ای که دوباره ما را به خدا گره می زند توبه ی ما است و رشته ای که خدا بین خودش و ما قرار می دهد توبه ی خدا بر ما است. توبه ریسمانی و واسطه ای است که خدای متعال به آن وسیله بنده را در مسیر بندگی مورد عنایت، مدد و امداد خودش قرار می دهد.

و لا بدّ للعبد من مداومة التّوبة على كلّ حال:  عبد باید دائما در حال توبه باشد یعنی مداومت در توبه در هر مقامی وجود دارد. انسان در هر مقامی هست باید متناسب با همان مقام توبه داشته باشد. لذا بعضی این آیه قرآن را که می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ»(بقره/222) این طور معنا کردند که تواب یعنی آن کسی که کثیر التوبه است و زیاد توبه می کند. یک معنایش همین است که غلط هم نیست. یعنی ما که نمی توانیم نلغزیم به دنبال هر لغزشی توبه ای است. اگر انسان آخر شب ملاحظه کند که لغزش هایش قابل شمارش است خیلی انسان خوبی است. گاهی انسان روایات را که می خواند می فهمد چقدر انسان گرفتار است. در بعضی روایات فرموده اند وقتی پیاده به زیارت امام حسین ع می روید در مقابل هر یک قدم که بر می دارید یک گناه و یک سئیه از شما پاک می شود و یک حسنه بر حسناتتان و یک درجه بر درجاتتان اضافه می گردد. ببینید چقدر انسان گرفتار است که در هر قدم یک سیئه پاک می شود. مرحوم مجلسی بزرگ وقتی این روایت را نقل می کنند که «در هر قدم ثواب یک حج است» می گویند از فرات حله تا حرم سیدالشهدا تقریبا 60 هزار قدم است. بنا بر این 60 هزار گناه پاک می شود پس پیداست خیلی ما گرفتار هستیم، منتها انسان از گرفتاری ها غفلت است وگرفتاری ها را نمی بیند. پس یک معنی «تواب بودن» این است که انسان در مقابل هر لغزشی توبه ای داشته باشد. خیلی واضح روشن بفهمد و رجوع کند.

اما معنای دیگر «تواب» این است که از یک مقام که توبه کردید و وارد مقام بعدی شدید آن مقام هم خودش توبه ای دارد. در این روایت حضرت فرمودند هر گروهی توبه ی خودشان را دارند«، فكلّ فرقة من العباد لهم توبة » سپس این مطلب را این گونه توضیح می دهند: «، فتوبة الانبياء من اضطراب السّرّ » توبه انبیا از اضطرابی است که در باطنشان پیدا می شود که ما نمی فهمیم چون آن مقام را نداریم. خیلی هم وجهی هم ندارد بخواهیم توضیح دهیم که آن اضطراب سر چیست.  توبه اولیا از خطورات ملون و رنگانگی که در وجودشان ظاهر می شود و توبه اصفیا از کدورت، راحتی و فراغتی است که در آنها پیدا می شود آنها از آن فراغت و راحتی شان استغفار می کنند. بعد از این سه دسته حضرت به بیان توبه  دو دسته عوام و خواص می پردازد. توبه خواص از اشتغال به غیر الله است؛ اگر دل مشغولی به غیر خدا داشته باشند از آن توبه می کنند و توبه ی عموم از گناهان و از محرمات است.

انواع و درجات خوف

مشابه این مطلب در ابواب دیگر هم هست. مرحوم صدوق در باب خصال خمسه آن جا می نویسد: «أَنْوَاعُ الْخَوْفِ خَمْسَة:ٌ خَوْفٌ وَ خَشْيَةٌ وَ وَجَلٌ وَ رَهْبَةٌ وَ هَيْبَة.ٌ فَالْخَوْفُ لِلْعَاصِينَ وَ الْخَشْيَةُ لِلْعَالِمِينَ وَ الْوَجَلُ لِلْمُخْبِتِينَ وَ الرَّهْبَةُ لِلْعَابِدِينَ وَ الْهَيْبَةُ لِلْعَارِفِينَ. أَمَّا الْخَوْفُ فَلِأَجْلِ الذُّنُوبِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ. وَ الْخَشْيَةُ لِأَجْلِ رُؤْيَةِ التَّقْصِيرِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. وَ أَمَّا الْوَجَلُ فَلِأَجْلِ تَرْكِ الْخِدْمَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ. وَ الرَّهْبَةُ لِرُؤْيَةِ التَّقْصِيرِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ. يُشِيرُ إِلَى هَذَا الْمَعْنَى وَ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ كَانَ إِذَا صَلَّى سُمِعَ لِصَدْرِهِ أَزِيزٌ كَأَزِيزِ الْمِرْجَلِ مِنَ الْهَيْبَةِ»(2)

یکی از انواع خوف مال اهل گناهان است؛ آن ها از گناهشان توبه می کنند. خشیت مال علما است« إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» وجل مال مخبتین است. وقتی قرآن مخبتین را  معرفی می کند می فرماید «وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ»(مومنون/60) یک نوع خوفی در دل مخبتین است که باعث می شود هر چند همه زحمت ها را می کشند و با همه وجود کار می کنند در عین حال یک نوع خوفی در دل شان باشد که از آن به وجل تعبیر شده است. خوف مخبتین از چیست؟ «انهم الی ربهم راجعون» رجوع به پرودگار.  رهبت مال عابدین است ظاهرا آیه «وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ»(انبیاء/90) راجع به حضرت زکریا و یحیی است. این هم یک نوع خوف است.  یک نوع از خوف هم هیبت است. بعد فرمود خوف معمولی از گناهان است؛ خشیت علما از قصور در بندگی است.

وجل مخبتین از این است که عملشان را کوتاه می بیند چون « يُؤْتُونَ ما آتَوْا» همه ی زحمات را کشیده اند ولی احساس می کنند این عمل کم است، می خواهند پیش خدای متعال بروند هر چند با دست پر می روند ولی احساس وجل دارند. مخبت یعنی کسی که شکسته دل است و انکسار دارد؛ همه ی توانش را به کار گرفته است ولی هیچ تکیه گاهی جز حضرت حق برای خودش نمی بیند. انسان مخبت نگران است که این اعمال مقبول نشود. حالتی که نسبت به عظمت الهی و قصور در عمل در خودش احساس می کند در او وجل و خوفی ایجاد می کند.

رهبت مال عابدین است. آن ها اهل عبادت و اهل انس هستند. رهبت در مقابل رغبت است. «وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً» یعنی عابدین واقعا رغبت به خدای متعال دارند. این میل، خوف متناسب با خودش را ایجاد می کند کسی که اهل عبادت و انس با خدای متعال است نگرانی هایش متناسب با خودش است، رغبت مقابل رهبت است. انسان اهل رغبت در عین این که اهل رغبت است یک نوع خوف مخصوص به خود هم دارد که از آن به رهبت تعبیر می شود. هیبت مال خواص و اولیا خاص است. در روایت این گونه بیان شده است که وقتی پرده ها کنار می رود و جلال و جمال الهی در دل خواص یک نوع ظهور پیدا می کند حالتی به نام هیبت در اولیاء خاص پیدا می شود.

در پایان از حضرت امیر در باب وجود مقدس نبی اکرم ص حدیثی نقل شده است که وقتی حضرت در محراب عبادت می ایستادند صدای جوشش دلشان مثل صدای دیگ روی اجاق شنیده می شد. حال چه کسی می شنیده است و چگونه می شنیده است بحث دیگری است. برخی از علمای ادیان دیگر محضر حضرت امیر می آمدند و سوال هایی می کردند مرحوم طبرسی در احتجاج موارد متعددی را نقل کردند هم سوال ها لطیف است هم جواب های حضرت لطیف است. در روایتی یکی از علمای یهود به حضرت امیر المومنین عرض کرد: پیغمبر ما داوود «وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ»(انبیاء/79) کوه ها با او تسبیح می گفتند. وقتی تسبیح می گفت کوه ها با او هم زبان می شدند. حضرت این طور جواب دادند که داوود ع یک تخلفی کرده بود و توبه کرد؛ اما پیغمبر ما بدون این که تخلفی کرده باشد ده سال روی پنجه هایش ایستاد و عبادت کرد به طوری که رنگش زرد شده بود تا آن جا که خدای متعال فرمود «طه * ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»(طه/1-2) وقتی پیامبر اکرم ص در محراب عبادت می ایستاد صدای جوشش قلب حضرت مثل صدای جوشش دیگ روی اجاق به گوش می رسد. حال کدام گوش می شنیده است؟ آن وجل و آن سر و صدای قلب حضرت  رسول ص را حضرت امیر می شنیدند. ما که از این گوشها نداریم. عنایت فرمودید. آن حالتی که به حضرت دست می داد خوف ناشی از درک هیبت الهی و ظهور عظمت الهی است. این یک نوع خوف خاص است و همه این خوف را ندارند.

بنابراین حالات متفاوت است. همین طور که خوف ها متفاوت است (خوف، خشیت، وجل، رهبت و هیبت) توبه ها و حالاتی که انسان ها دارند هم متفاوت است و هر کسی توبه خودش را دارد. لذا شاید یک معنای تواب بودن مومن آن است که در هر حالی هست توبه خودش را دارد. قدم بعدی را برداشت باز فارغ از توبه بعدی نیست تا برسد به آن مقامی که باید برسد. با توجه به این نکته استغفار هم همین طور است. در دعای بعد از زیارت امام رضا ع استغفار های مختلفی دیده می شود: «و أستغفرك استغفار رغبة و أستغفرك استغفار رهبة و أستغفرك استغفار طاعة و... و أستغفرك استغفار توكل»(3) استغفارهای متوکلین غیر استغفار راهبین و عابدین است. از احوال مختلف استغفارات مختلفی متناسب با حال انسان ناشی می شود. همه این ها استغفارها در محضر امام رضا ع رزق انسان می شود. کسی که سر آن سفره نشست همه این استغفارها را که در آن دعا آمده است ان شاء الله به او عطا می کنند، توبه هم همین طوری است.

شرح مناجات / فراز اول: توبه، خروج از ذلت گناه به عزت الهی

بسم الله الرحمن الرحیم. الهي! البستني الخطايا ثوب مذلّتي، و جلّلني التّباعد منك لباس مسكنتي، و امات قلبي عظيم جنايتي، فاحيه بتوبة منك، يا املي و بغيتي، و يا سؤلي و منيتي. فضایی که در مناجات تائبین ذکر شده است فضای مخصوص و توبه خاصی است و در اثر انس با این دعا برای ما هم ممکن است از طرف امام سجاد چنین حالی عطا شود و الا وقتی انسان ابتدائا می خواند خیلی از این مقاماتی که این جا هست دستگیرش نمی شود. مقاماتی که در این دعا ذکر می شود مقامات فوق العاده ای هستند.

«البستني الخطايا ثوب مذلّتي» انسانی که الهی دارد به او پناه می برد. آن چه که در خودش احساس می کند این است که خطاهایی داشته است و آن خطاها او را در پوشش مذلت قرار داده است. انسان عزیز است و عزتش هم به خدای متعال است «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ»(منافقون/8) خیلی واضح استکهما به خودی خود عزیز نیستیم. در مناجات عرفه امام حسین ع است که: «إلهى كيف أستعز و في الذلة أركزتني أم كيف لا أستعز وإليك نسبتني» خدایا من چگونه می توانم عزت برای خودم فراهم کنم در حالی که تو مرا در ذلت نشاندی. بنده ذلیل محض است؛ یعنی اراده ی خدای متعال در تار و پود ما جاری است. مریض می شویم، سالم می شویم، خوشحال می شویم، غصه دار می شویم، پیر و جوان می شویم. این تحولاتی که در ما اتفاق می افتد نشان می دهد یک دستی دارد در ما تصرف می کند و اصلا به اراده ما نیست. ما هر کجا می رویم دارند ما را می برند، ما خیال می کنیم خودمان کاره ای هستیم. یک دست توانای عزیز در کار است. او عزیز است و ما ذلیل او هستیم؛ ما را به این دنیا می آورد. طفل هستیم بعد نوجوان می شویم، جوان می شویم، بعد کم کم کامل و کم کم پیر می شویم. نمی خواهیم این تحولات در ما پیدا شود ولی می شود چون در اختیار ما نیست و ما ذلیل هستیم.

در کتاب شریف کافی در روایتی می خوانیم شخصی نزد امام صادق ع آمد و عرض کرد: این خدایی که شما ادعا می کنید چرا خودش به میان نیامده تا همه آشکارا او را ببینند بلکه پیغمبر فرستاده است؟ به این صورت  دعوا می شود که آیا خدایی هست یا نیست؟ حضرت جواب لطیفی دادند؛ شروع کردند به بیان تحولاتی که در درون خود انسان پیدا می شود که آیات باطنی هستند «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/53) حضرت گفتند تو غصه دار هستی بعد از مدتی شاد می شوی. شاد هستی و دلت هم نمی خواهد این شادی ها از بین برود ولی می رود و جایش غصه می آید. خسته هستی و خستگی ات رفع می شود. سپس دوباره خستگی برمی گردد. حضرت یکی یکی این تحولات را شمردند. آن گاه حضرت فرمودند پس چرا می گویی خدا پنهان است در حالی که دست خدا همیشه با تو است(4) اگر کسی نتواند این آیات را ببینند رویت خدا برایش ممکن نیست. رویت به هر معنایی از همین آیات شروع می شود. پس بنا بر این خدا با ما هست.

این روایت را برای این خواندم که بگویم ما همه ذلیل او هستیم. اگر کسی ذلت خودش را دید عزت خدای متعال و آن دستی را که همه عالم او ذلیل هستند هم می بیند. خورشید دارد به فرمان خدا می چرخد، منظومه و کهکشان هم تحت فرمان خدا می چرخد. هیچ کدام نیست تحت فرمان خدا نباشد دارد. «وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ»(زخرف/84) حتی وقتی شروع می کنیم به فکر کردن چارچوب های فکر ما را کسی چیده است؛ نمی توانیم از این چارچوب ها بیرون برویم. هر کاری می رویم بکنیم دست و پای ما بسته به مشیت او است. البته در یک چارچوبی هم یک اختیار محدودی به ما داده اند که آن هم از دست خدا بیرون نیست. آن جایی هم که ما گناه می کنیم خدای تعالی اذن می دهد و لو راضی نیست. اگر اذن ندهد بنده نمی تواند گناه کند. بنابراین ما همه به خودی خود ذلیل هستیم.

اما اگر این بنده ذلیل تحت فرمان خدای متعال قرار گرفت کارش به جایی می رسد که درمقابل همه عزیز می شود- این مطلب مکرراً در روایات آمده است- دیگر هیچ کس نمی تواند در او نفوذ کند. « إلهى كيف أستعز وفي الذلة أركزتني أم كيف لا أستعز وإليك نسبتني» انسان اگر منسوب به حضرت حق شد همه ی کائنات دست به دست هم بدهند نمی توانند او را تکان بدهند. بعد از این که مومن به خدای متعال تکیه کرد و فرمان خدا در وجودش جاری شد دیگر هیچ موجود نمی تواند به او فرمان دهد چون این عزیز می شود. شیطان هر چه تلاش می کند در او اثری نمی گذارد: «إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»(اعراف/201) شیطان دور انسان می چرخد تا سرمایه انسان را ببرد ولی خدای متعال سرمایه ای را که داده است در عزت خود حفظ می کند. شیطان با همه ی گردبادش دور مومن می چرخد اما همین که مس می کند «تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» متذکر می شود و بصیرت پیدا می کند. شیطان هر چه بیشتر می چرخد به جای این که شیطان بتواند سرمایه مومن را بگیرد به عکس بصیرت و هوشیاری مومن بیشر می شود. یکی از بزرگان - خدا رحمتش کند-  این طور مثال می زد که اگر عتیقه شناس دور خانه رفت و آمد و دیدید دور خانواده شما می چرخد  می گوید این کتاب را می دهی؟ می فروشی یا نه؟ می فهمی این کتاب باید قیمتی باشد و سعی می کنی آن را در گنجه مخفی کنی. مومن این گونه است؛  به هر کجا شیطان هجمه می کند مومن می فهمد همان جا گنج است. مثلا اگر انسان توجه کرد دید امشب که می خواهد بیدار شود شیطان نمی گذرد، می فهمد گنج همین جاست. هر شب راحت بیدار می شود اما امشب شیطان نمی گذارد؛ می فهمد امشب یک خبری است که شیطان نمی گذارد. مومن کاملا به عکس شیطان عمل می کند. همیشه دستت در جیبت است، این جا که شیطان دستت را گرفت می فهمی هر خبری هست در این انفاق است. چون در روایت می فرماید همه اعمال خیر را انجام دهید چون آن عملی را که خدا دوست می دارد بین اعمال پنهان شده و شما نمی دانید کدام است.  با آن عمل است که خدا از شما راضی می شود و بارتان بسته می شود، لذا هیچ خیری را کوچک نگیرید. اتفاقا مومن همین طور است و همان جایی که شیطان هجمه می کند می فهمد گنج همان جاست، همان جا می ایستد «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون»

اگر انسان به خدای متعال تکیه کرد عزیز می شود مثل کوه استوار (لا یحرّکه العواصف) طوفان های شیطان هم نمی تواند او را از جا بکند و حرکتش بدهد. ولی اگر تکیه به خدا نکرد و از خدا رو برگرداند آرام آرام ذلیل همه می شود. یک جمله ی دیگران  - یک تعریفشان یا یک تکذیبشان - هم آدم را مثل توفان با خودش می برد. اگر انسان از خدا فاصله گرفت این فاصله گرفتن آرام آرام همه ی وجود انسان را در پوشش ذلت قرار می دهد. گویا همه می خواهند به انسان فرمان بدهند؛ زمین و زمان فرمانده انسان می شوند. از یک میوه یا یک شیرینی ذائقه آدم را با خودش می برد تا بزرگ ترهایش مثل جاه  و مقام و موقعیت، همه می خواهند یک به گونه ای آدم ها را با خودشان ببرند. همه می خواهند آدم را برده خودشان کنند. اگر آدم عبد خدا نشود این گونه می شود و اگر بنده خدا شد مقابل همه عزتمند می شود. طبق روایت  اگر شما از خدا بترسید خدا همه را از شما می ترساند، هیبتی پیدا می کنید که هیچ کسی طمع نمی کند در شما دست بیندازد. ولی اگر از خدا نترسیدید از همه باید بترسید، همه در شما طمع می کنند.(5) آدمی که از خدا نمی ترسد باید بداند همه در کمینش هستند و باید از همه به نحوی خوف داشته باشد. به عکس انسانی که  اهل تقوی شد و از خدا می ترسد باید از هیچ کس نترسد و بداند هیچ کس نمی تواند برای این مومن کمین بکند. کمین گاه ها به نقطه های پرواز و سکوی پرش انسان تبدیل می شود.

زمین‌گیر شدن گنهکار با دوری از خدا

در ادامه حضرت می فرمایند: «و جلّلني التّباعد منك لباس مسكنتي» بر اساس تعبیری که در این دعا می خوانیم احساسی که انسان دارد این است که خطایا او را در مذلت نشانده است و لباس مذلت به او پوشانده است. انسان وقتی تخلف کرد احساس می کند که از خدا فاصله گرفته است و از او حق دور شده است. این دوری موجب می شود آرام آرام خدای متعال هم خودش را کنار بکشد و دوری  دو طرفه شود. آن وقت نتیجه ی دور شدن خدا از من -که دروی من از خدا مقدمه اش بوده است - این شده است که لباس مسکنت پوشیدم و زمین گیر شدم؛ دیگر نمی توانم حرکت کنم.

انسان با امداد الهی حرکت می کند به همین علت وقتی خدای متعال خودش را کنار بکشد می بینید کمترین قدمی نمی تواند بردارد. همین آدمی که دریاها را طی می کرد حالا خدا او را در  پاشوره غرق می کند؛ اگر خداوند انسان را رها کند یک دریا نورد در یک حوض غرق می شود. می فهمد که خیال می کرد دریا نورد است و خودش بود که همه دنیا را پشت سر گذشته و طی کرده است. جایی که خدا انسان را رها می کند کارهایی انجام می هد که بعداً خودش شرمنده می شود. از خود سوال می کند آیا من بودم این کارها را انجام دادم؟

انسان طوری زمین گیر می شود که نمی تواند قدم از قدم بردارد. همین آدمی که بلند پروازی می کرد و خیال می کرد همه کائنات زیر پایش است یک لحظه که خدا خودش را کنار می کشد و او رها می شود می بینی طوری زمین گیر شده است که یک قدم هم نمی تواند حرکت کند؛ مسکین می شود و به مسکنت دچار می شود. علت این که به چنین کسی مسکین گفتند این است دیگر زمین گیر می شود و نمی تواند حرکت کند، در زمین سکون پیدا می کند. مسکنت یعنی حالت بیچارگی و زمین گیری. اگر به مسکین «فقیر» می گویند این است که فقر او را زمین گیر کرده است. بنابراین گناه لباس ذلت را بر تن انسان می کند و به انسان احساس مسکنت می دهد. با این حال انسان کم کم از خدوند دور می شود. با دور شدن انسان از خدا، خداوند هم از انسان دور می شود.

گناه و مرگ قلب و توبه نجات دهنده آن

حضرت بعد به مسئله قلب و مرگ آن اشاره می کنند که: «و امات قلبی عظیم جنایتی» جنایات کار را به جایی می رساند که قلب را می میرد. قلب مرده انبساط،  نشاط، رهایی و حیات طیبه ای را که باید داشته باشد ندارد. نمی تواند دعوت خدا را بشنود و اجابت کند. انسانی که قلبش با گناهان مرده است احساس می کند نه آنچه باید بشنود می شنود نه آنچه باید ببیند می بیند و نه آنچه باید حس کند حس می کند. این که انسان ببیند هم قوای خودش را می شناسد، هم قلب خودش را می شناسد، هم حیات قلب را می فهمد، هم موت قلب را می فهمد و هم می داند ریشه ها این موت قلب در جنایات خودش است، خود یک نوع توبه است که حضرت سجاد ع از آن صحبت می کنند.  البته اگر انسان بر این مناجات مداومت کند ممکن است فیض و نفس حضرت انسان مشمول خود کند. چون این ذکر از ناحیه امام سجاد است. اگر آن حضرت امداد کنند، انسان به این ذکر راه پیدا می کند و این مناجات به مناجات انسان مبدل می شود و زبان دل انسان باز می گردد. و الا حرف زدن در این افق به قدری بلند و سنگینی است که برای امثال بنده ممکن نیست.

می فرمایند: «فاحيه بتوبة منك» یعنی حال چاره چیست؟ خدایا ما در حال دست و پا زدن در ذلت، مسکنت و مرگ  هستیم وفقط یک راه وجود دارد که عبارت است از توبه. توبه یعنی انسان باید زمین خوردگی های خود را ببیند، پناه گاه را هم پیدا کند و به آن پناه گاه رجوع کند. خدایا تو این قلب را از نو زنده کن (اَحیِه). تو رجوعی به قلب من کن (بتوبة منک). توجه او به ما قلب ما را زنده می کند، چون همه آن چه که به ما می رسد از توجه خدا به ما است. توبه خدای متعال، رجوع او به ماست که ما را از نو احیا می کند و در ما حیات می دمد.

و این درخواست احیاء با این تعابیر است که: «يا املي و بغيتي، و يا سؤلي و منيتي» ببینید این توبه از جانب چه کسی است؟ و نگاه توبه کننده  به خدا چه نگاهی است؟ این توبه از جانب کسی است که خداوند یعنی پناه گاه تائب چهار ویژگی و خصوصیت دارد: یا املی و بغیتی و یا سولی و منیتی. این تائب کسی است که خدای متعال همه ی  امید او، همه مطلوب او،همه حاجت او و  همه ی آرزوهای او در خدا خلاصه می شود. «منیه» انتهای آرزو است. اگر می خواهم بهشتی شوم، منیه من بهشت می شود. اگر می خواهم عالم شوم منیه من علم و مقام علم می شود. تائب این مناجات به جایی رسیده است که خداوند آرزو، مطلوب و حاجت اوست. اگر کسی در مقامی بود که همه ی طلبش در خدا خلاصه می شود درکش از ذنوبش عوض می شود؛ مذلت، مسکنت و موت قلب خود را می بیند. خود این مرتبه از حیات که در وجود این مومن است مرتبه ی رفیعی است. انسانی که در این منزلت است می تواند به خدای متعال عرضه بدارد: یا املی و بغیتی  یا سؤلی و منیتی. ما تا به حال کی در مقام توبه با خدا این طور حرف زده ایم که بگوییم: همه ی حاجت من، آرزوی من، امید من و طلب من در تو خلاصه می شود. این چهار خصوصیت تفاوت های جدی با همدیگر دارد.

این قدم اول در توبه است و فضایی که در این مناجات باز شده است چنین فضای رفیعی است. کسی که نسبت به حضرت حق این حالات در او پیدا شده است کم کم خطاهای خودش و فاصله گرفتن خودش از خدای متعال را می بیند و احساس می کند که نتیجه ی این خطاها و فاصله گرفتن ها لباس مذلت و مسکنت و موت قلب است. این حالت یک مقام رفیع است و اگر کسی در این مقام قرار بگیرد بصیرتی پیدا می کند و موانع را می بیند.

فراز دوم / خداوند، تنها آمرزنده و تنها درمان کننده

حضرت بعد در فراز بعدی دعا اینگونه سخن می گویند که: «فوعزتك ما أجد لذنوبي سواك غافرا، ولا أرى لكسرى غيرك جابرا، وقد خََضَعتُ بالانابة إليك، وعَنَوتُ بالاستكانة لديك، فان طَرَدتَني مِن بابِك َفبِمَن ألوذ؟ وإن رَدَدتَني عن جنابك فَبِمَن أعوذ ؟ فوا أسفا مِن خجلتى وافتضاحى، و والهفا من سوء علمي واجتراحي»

حالت انسان تائب است دو سو دارد؛ ازیک سو سلبی است و از سوی دیگر ایجابی. اگر انسان ذنوب خود را نبیند تائب نیست همان طور که اگر ذنوب خود را دید ولی پناه گاه ها و تکیه گاه هایی غیر از خدا برای خودش دست و پا کرد باز هم تائب نیست. انسان زمین خورده ای که تائب است پیامدها و دنباله های عمل خودش را می بیند. گاهی انسان از دنباله های عمل خود غافل است، خیال می کند حرفی که سی سال یا ده سال قبل زده است تمام شده است. نمی داند آن حرف انسان را دنبال می کند و سایه به سایه او می آید و او را رها نمی کند: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ»(مدثر/38)  آن عملی که ما انجام داده ایم نه تنها ما را رها نمی کند بلکه آن عمل رشد می کند. این دانه ی خاری که انداختی ملائکه رویش کار می کنند، رها که نمی شود تا این که به خارستان تبدیل می شود. تلنگوری که به یک آجر زدید ده هزار تا آجر پشت سر هم را  روی هم می ریزد. این طور نیست که حالا یک نگاهی کردیم تمام شد، یک حرفی زدیم گم شد، یک دلبستگی پیدا کردیم این دلبستگی گذشت. این روابط می ماند و ملائکه هم رویش کار می کنند. چون مامور هستند کار کنند. روز قیامت هم انسان نگاه می کند و می بیند واقعاً عمل خود اوست. این همان عمل است نه چیزی جز آن. اگر انسان دقت کند همه خصوصیات خودش را در نسل خودش می تواند ببیند.

بنابراین اگر کسی دنباله های عمل خود را ندید تائب نیست. اگر دنباله های عمل را دید و خیال کرد خودش می تواند جبران کند باز هم تائب نیست. مثل کسی که دفترش را خط خطی کرده است سپس خودش دست به کار می شود مداد پاک کن را دست می گیرد از اول شروع به پاک کردن می کند. ولی اگر دید نه آن دفترش خط خطی شده است که هیچ کس دیگر از عهده خواندن این خط بر نمی آید آن وقت مجبور است گریه کند. دفترش را وسط می گذارد و شروع به گریه کردن می کند که یک کسی به داد ما برسد. اگر کسی ادامه ی عمل خودش را دید و بعد هم احساس خطر کرد و فهمید از خودش هم کاری ساخته نیست، دیگران هم مثل خودش کاره ای نیستند توبه می کند.

قدم اول توبه احساس ذنب و احساس ادامه ی عمل است. انسان باید ذنوب را ببیند بعد هم بفهمد و احساس خطر کند آن گاه ببیند هیچ پناه دیگری نیست. قدم آخر این است که تائب پناهگاه حقیقی را هم پیدا کند، غفران حضرت حق را هم ببیند؛ تائب چنین شخصی است.  فوعزتك ما أجد لذنوبي سواك غافرا، ولا أرى لكسرى غيرك جابرا تائب باید شکستگی خودش را ببیند؛ در کنار شکستگی خودش جبار بودن خدای متعال را هم ببیند، ، در کنار ذنب خودش غفران خدا را هم باید ببیند و الا تائب نمی شود. توبه بردن شکستگی ها به سوی جبار و ذنوب به سوی غفار است.

راه کسب غفران و جبران الهی

در پایان می فرمایند: «وقد خََضَعتُ بالانابة إليك، وعَنَوتُ بالاستكانة لديك» بنابراین برای این که غفران حضرت حق، ذنوب ما را پاک کند و جبران حضرت حق، شکستگی های ما را درک بکند باید با خضوع به سوی او انابه کرد. انابه  غیر از توبه است، انس با خدا است. منیب انسان مانوس با خدای متعال است. در سوره رعد می فرماید: «وَ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ أَنابَ» سپس انابه کننده را این گونه تعریف می کند: «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/27)  منیب آن کسی است که در مقام انس، مقام ذکر و مقام اطمینان به ذکر است. بنا بر این اگر انسان از یک سو ذنوب و شکستگی های خود و از سوی دیگر  غفران و جبران خداوند را دید باید در انسان خضوعی پیدا شود که ناشی از انابه به سوی خدا است. «وعَنَوتُ بالاستكانة لديك» شاید قصد همراه با خشوع، قصد همراه با طلب و همراه با کوچکی باشد.

اگر حالت استکانت در محضر الهی برای انسان حاصل شود و بر اثر انس با خداوند طلب و قصدی همراه با تواضع در انسان ایجاد گردد مقدمه ی رسیدن به مغفرت و جبران الهی فراهم می شود. در این هنگام  فضای جدیدی در برابر انسان  باز می شود.

در این فضای درخواست ها اینگونه بیان می کنند: «فان طَرَدتَني مِن بابِك َفبِمَن ألوذ؟ و إن رَدَدتَني عن جنابك فَبِمَن أعوذ ؟ فوا أسفا مِن خجلتى وافتضاحى، و والهفا من سوء علمي واجتراحي» این تائب کسی است که شکستگی های خودش را دیده، ذنوب خود را دیده، همه درها را هم زده است اما هیچ کسی برایش کاری نمی کند. ملاحظه کرده اید وقتی یک طفل خراب کاری می کند چگونه است؟ اول همه ی وجود خود را به کار می برد آن را جبران کند، بعد برادرش را صدا می کند، خواهرش را صدا می کند. وقتی می بیند کاری از کسی بر نمی آید و همه درها بسته شده است گریه می کند. این تائب پناه گاهی برای خود نمی یابد. این تائب حالت انکسار و خجالت و شرمندگی در مقابل خدای متعال دارد.

سفره ماه محرم و صفر هم جمع شد و امشب شب آخر است. ان شاء الله برای عرض ادب به محضر حضرت معصومه می رسیم تا ان شاء الله حضرت عزاداری دو ماه مان را امضا کنند. امضای آن ها کار را درست می کند. شفاعت همین است که نواقص با تدارک آنها جبران شود. همه ی کارهای ما با مقام محمود حضرت به نتیجه می رسد و الا اگر مقام محمود حضرت آن را به اعمال مان ضمیمه نکنیم هیچ عبادتی بالا نمی رود. آن چه همه عبادات ما را بالا می برد مقام محمود حضرت است. لواء حمدی که در دست حضرت است کار را درست می کند. جلوه ای از آن مقام در وجود مقدس حضرت معصومه س است: «يا فاطِمَةُ اشْفَعى لى فى الْجَنَّةِ فَاِنَّ لَكِ عِنْدَ اللهِ شَأناً مِنَ الشَّأنِ» این شان همان شانی از مقام محمود است. ان شاء الله در این ایام برای امضاء و تایید اعمال خود به محضر ایشان خواهیم رفت. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) مصباح الشريعة، ص: 483

(2) الخصال، ج‏1، ص: 282

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏99، ص: 56 – دعای بعد از زیارت امام رضا ع

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 76

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 68