نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu, 25 Apr 2024

شب سوم هيات منزل ناصر/ تفاوت انفاق در جامعه مومنین و جامعه کفار و آثار انفاق در جامعه مومنین

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 9 آذر ماه 95 است که به مناسبت ماه صفر در هیئتی از شهر قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ انفاق صرفاً مختص مسائل مالی نیست. دو نگاه در مورد امکاناتی که خدای متعال در اختیار بندگان قرار داده وجود دارد؛ اول اینکه آن را مایه کرامت و شرافت می دانند و از انفاق آن سر باز زده و دیگران را تحقیر می کنند. دوم آنکه همه را امانات الهی می دانند و انفاق آنها را مایه رشد خود می دانند. بین انفاق در جامعه مومنین و کفار بسیار تفاوت است. در جامعه کفار نگاه تحقیر کننده بوده و همان دیدگاه اول را دارند اما انفاق در جامعه مومنین علاوه بر آنکه پشتوانه های معنوی دارد باعث رشد و تعالی و ایجاد محبت و رشد کرامتهای اخلاقی و روابط انسانی می شود و این امر برای هر دو طرف یعنی هم کسی که انفاق می کند و هم آنکه آنرا می گیرد، وجود دارد.

پشتوانه انفاق در جامعه مومنین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. بحثی را تقدیم می كردیم در باب انفاق در راه خدای متعال كه یكی از دستوراتی است كه در قرآن مكرر مورد توجه قرار گرفته و بی اغراق دهها آیه در قرآن در این زمینه است. این انفاقی كه به آن تاكید شده اولا باید توجه داشت كه فقط انفاق مالی نیست؛ گرچه بخش عمده ای از این انفاقی كه در قرآن به آن تاكید شده انفاق مالی است بسیار به این موضوع اهمیت داده شده و معمولاً در كنار نماز و ایمان بالله و بالرسول این انفاق آمده ولی مختص به انفاق مالی نیست؛ بلكه یك امر عامی است که فرمودند «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ‏ قَالَ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ يَبُثُّونَ»(1)‏ از آن علمی كه به آنها دادیم منتشر می كنند؛ یعنی یک نفر زحمت كشیده و معارفی را به دست آورده در بیان معارف الهی بخل نمی ورزد؛ لذا اختصاص به انفاق مالی ندارد؛ بلکه انفاق در همه شئونی است كه خدای متعال به انسان عطا كرده است.

این انفاق در جامعه مومنین یك بنیانی دارد. بنیانش محبت بین مومنین است مومنین وقتی گرد امامشان جمع شدند و محبت امام در دلشان پیدا شد و بر محور خدای متعال و ولی خدا به همدیگر دلدادگی پیدا كردند «المتحابون فی الله» شدند؛ یعنی كسانی كه در راه خدای متعال همدیگر را دوست می دارند، همه روابط بین مومنین بر اساس این محبت فیما بین می شود و این است كه رابطه بین مومنین را اصلاح می كند اما این انفاق در راه خدای متعال یك بنیان های معرفتی هم دارد كه در آیات قرآن و معارف اهل بیت علیهم السلام از آن صحبت شده است.

دو دیدگاه در خصوص امکانات الهی به انسان

نكته ای كه اشاره كردیم این بود كه دو نگاه نسبت به امكاناتی كه خدای متعال به انسان می دهد وجود دارد؛ یك نگاه این است كه این امكانات خودشان موضوعیت دارند و معیار شرافت و كرامت انسان هستند؛ یعنی ثروت انسان قدرت انسان موقعیت علمی انسان خودشان معیار كرامت و شرافت هستند که این نگاه را قرآن تخطئه می كند و می فرماید که اینطوری نیست؛ امكاناتی كه به شما دادیم خودشان موضوعیت ندارند در اینكه انسان عزیز و محترم باشد و ابتدائاً هیچ دلیلی ندارد كه كسی كه برخوردار از موقعیت و از امكانات است در نزد خدای متعال عزیزتر باشد از آن كسی كه از این امكانات محروم است.

آنهایی كه این را نمی فهمند و گمانشان این است كه خود این امكانات معیار كرامت و شرافت انسانی هستند در مواجهه با این امكانات به اشتباه می افتند و خیال می كنند باید سعی كنند که این امكانات را بیشتر جمع كنند و به دنبال تكاثر می روند و هم افزایی می كنند و بر اساس همین امكانات تفاخر می كنند و طبیعتش این است كه این انسان ها سعی می كنند كه امكانات را به سوی خودشان جمع بكنند و نتیجه اش این است كه تعدی به حدود دیگران هم می كنند. «وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا»(فجر/19) در واقع نتیجه فاسد اولش است و میراث دیگران را هم جمع می كنند و دوم اینكه «وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/20)؛ یعنی دلبسته به این امكانات می شوند که طبیعتاً زمین گیر می شوند. قرآن می فرماید که ریشه طغیان فراعنه همین طغیان غلط است.

اما عده ای درست می فهمند و می دانند كه امكاناتی كه خدای متعال به انسان می دهد معیار شرافت و كرامت نیست بلكه بستر ابتلاء انسان است. اگر انسان بتواند از عهده امتحان الهی بیرون بیاید اینها تبدیل به كرامت می شوند. بنابراین امكاناتی را كه خدای متعال به انسان داده برای این است كه انسان در مسیر خدای متعال به چرخش بیاندازد و هر اندازه كه توانست این امكانات را در مسیر خدای متعال خرج كند و به خود این امكانات وابسته نشود. این است که موجب عزت و كرامت می شود.

این نگاه موجب می شود كه انسان وقتی به امكانات رسید نه وابسته به امكانات بشود و نه اینها را معیار كرامت و شرافت خودش بیند بلکه دنبال آن مأموریتی باشد كه خدای متعال به انسان عنایت كرده است. آنهایی كه امكانات را بستر ابتلا و امتحان می دانند و امتحان را بستر رشد و كرامت انسان، برخوردشان با این امكانات متفاوت است با آنهایی كه از نظر آنها خود این امكانات موضوعیت دارند و معیار شرافت و كرامت هستند. چنین انسانی طبیعی است كه نه فقط به حدود دیگران تعدی نمی كند، بلكه این امكانات را هم در راه خدای متعال خرج می كند.

ببینید این دو نگاه چقدر با یكدیگر متفاوت هستند؛ یك نگاه كه قرآن نقل می كند در سوره مباركه یاسین است که خدای متعال می فرماید «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ في‏ ضَلالٍ مُبين‏»(یس/47) وقتی به آنها می گویند از آنچه خدا روزی شما كرده در راه خدا انفاق كنید آنهایی كه كفر می ورزند به مومنین جواب می دهند که من امكاناتی را به دست آوردم، خدای متعال اگر می خواست خودش آنها را تامین می كرد خدای متعال كه احتیاج ندارد من بنده اش را اداره كنم زیرا «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏»(منافقون/7) آنچه خدای متعال در كل عالم نازل كرده نازله آن خزائن هستند و خزائن خدای متعال بی منتهی است و در محضر خودش بوده اما از این خزائن بی منتهی به بنده اش نداده، من چکاره هستم در كار خدای متعال دخالت بكنم و كسی را كه خدا روزی نداد من به آن روزی بدهم و اطعام کنم؟! خدای متعال نمی خواهد این آدم برخوردار باشد. این هم یكی دیگر از محاسبه های غلط است كه آدم خیال كند كه این آدمی كه فقیر است تقدیر الهی این بوده كه خدای متعال به او اطعام نكرده پس دیگران هم نباید دخالت كنند.

نگاه نقطه مقابل این نگاه این است كه خدای متعال چه بسا امكاناتی كه برای دیگران است خدای متعال در اختیار انسان قرار می دهد امكانات مال خود انسان نیست خدای متعال این امكانات را در اختیار انسان قرار می دهد تا از طریق ما این امكانات به بندگان برسد. در روایات فرمودند گاهی رزقی كه به شما می رسد رزق شما نیست رزق برادران مومن شما و رزق دیگران است. اگر شما سد این روزی شوید خدای متعال این روزی را از شما بر می گرداند؛ این علم و معارفی كه خدای متعال به شما می دهد رزق دیگران است؛ شما اگر نرساندید خدای متعال رزق آنها را از مسیر دیگری می رساند.

بنابراین این دو نگاه است؛ یك نگاه این است که كسی كه خدا به او روزی نداده ما حق نداریم دخالت در كار خدا بكنیم. یك نگاه این است كه خدای متعال رزق او را از طریق شما قرار داده است؛ چنانچه خدای متعال طفل را از طریق مادر اداره می كند و مادر نباید این حرف را بزند که خدای متعال خودش می توانست چه لزومی دارد من بچه ام را اداره كنم این تفكر صوابی نیست، خدای متعال این مادر را وسیله تربیت و اداره آن طفل قرار داده است. خیلی وقتها در جامعه مومنین خدای متعال مومنین را وسیله رزق دیگران قرار می دهد و صرفاً یك وسیله هم هست؛ لذا مومنین و مصلین به فرموده قرآن اینطوری هستند «فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم‏»(معارج/24-25)؛ یعنی در اموال خودشان برای دیگران حق قائل هستند؛ و این حقی است كه خدای متعال قرار داده است سوای اینكه فرق نمی كند او سائل باشد و بخواهد یا نخواهد؛ محرومی است كه حتی سوال هم نمی كند؛ این یك نوع تفكر است.

نقطه مقابلش تفكر دوم كه خدای متعال خیلی وقتها ما را وسیله رزق دیگران قرار می دهد و رحمت الهی و رزق الهی از طریق ما عبور می كند و این موجب طهارت ما و تربیت ما و رشد ما می شود. رشد در این است كه از یك دست از خدای متعال بگیرد و از دست دیگر به خدای متعال بدهیم؛ و الا گرفتن و جمع كردن رشد نمی آورد. ما دو كار باید بكنیم: یكی از دست خدای متعال بگیریم و دوم آنچه خدای متعال داده برای خودمان نگه نداریم و تدبیر نكنیم بلکه آن را در راه خدا خرج كنیم و به خدا برگردانیم.

آدم باید توجه داشته باشد كه خیلی وقتها تدبیر الهی این است که رزق ها را از دست های بندگان خدا قرار داده و این یك امر عمومی است «فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض‏»(بقره/253) مثلاً فرد عالم علومی دارد و دیگران علم دیگری دارند؛ یكی ثروت دارد؛ یكی قدرت دارد؛ اینطور نیست كه خدای متعال یكجا همه را جمع كرده باشد معصوم است كه امین خداست؛ و الا در مابقی اینطوری نیست كه همه یكجا جمع شده باشند. یكی در علم یكی در قدرت و یكی در ثروت و امكانات برتری دارد و اینها برای خود انسان نیست؛ آنچه خدای متعال به مومنین می دهد به یك معنا در باطن برای همه است منتهی ما را طریق قرار داده است.

نگاه امانت دارانه مومنین به امکانات

یك نكته دیگری كه در روایات و در آیات قرآن است كه جزو بنیان های معرفتی است كه پایگاه انفاق در جامعه اسلامی است این است كه مومنین خودشان را مالك نمی بینند؛ بلکه صرفاً یك امانت دار الهی می دانند. این تعبیر در روایات مكرر بیان شده از جمله در حدیث عنوان بصری که حضرت فرمودند اگر بخواهیم دستت را بگیریم علم به تو بدهیم باید دنبال عبودیت بروی و اگر در طلب عبودیت بودی و آن را به دست آوردی ما علم به تو می دهیم. عرض كرد که عبودیت چیست؟! فرمودند: ركن اول این است كه انسان خودش را مالك نبیند اگر كسی خودش را در امانت های الهی مالك دید مالكانه برخورد می كند؛ ملک خودم است، خودم در خرج  كردن و مصرف كردن تدبیر می كنم؛ اگر انسان رأساً نسبت به امكاناتی كه خدای متعال به او داده خودش را مالك نمی بیند و همه را امانات الهی می داند و خودش را مالك خودش هم نمی داند تا چه رسد به اینکه مالك امكاناتی كه بیرون از وجود خودش است، به فرموده حضرت، انفاق برایش آسان می شود.

انسانی كه خودش را امانت دار خدا می داند، آبرویش را امانت می داند قدرتش را امانت می داند ثروتش را امانت می داند. واقعا ما مالك نیستیم زیرا «وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض‏»(آل عمران/109)؛ «وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»(آل عمران/189)‏ هم مِلك و هم مُلك عالم از آن خدای متعال است. اگر كسی احساس مالكیت كرد خیال كرد من مالك این قدرت هستم من مالك این ثروت هستم من مالك این امكانات هستم، خودش را شریك خدای متعال می بیند؛ و به یك معنا مشرك است؛ ولو شرك خفی باشد و خدای متعال ببخشد و مورد مغفرت هم قرار بگیرد، ولی این شرك و این كه انسان خودش را مالك دید طبیعتاً موانعی ایجاد می كند که دیگر نمی تواند با خدا داد و ستد كند.

این احساس مالكیت یك نوع شرك است که موجب می شود انسان در خرج كردن امكانات هم احساس مالكیت كند و شریك برای خدا درست كند و طبق میل خودش خرج كند ولی اگر انسان خودش را مالك ندید، در صرف كردن هم دیگر مشركانه عمل نمی كند؛ و می گوید که ملك خداست و من امانت دار هستم، هر كجا خدا گفته خرج می كنم و به آسانی هم خرج می كنم. اگر خودش را مالك ندید به فرموده معصوم علیه السلام «هَانَ عَلَيْهِ الْإِنْفَاق»(2) انفاق در راه خدای متعال برای انسان آسان می شود ولی اگر از آغاز بنیانش را بر شرك گذاشت خودش را در عرض خدای متعال مالك این امكانات دید به طور طبیعی در مصرف كردنش هم خودش برنامه ریزی می كند و مشركانه مصرف می كند و نمی تواند در راه خدا مصرف كند.

نتیجه اش هم اخلاص نیست؛ یعنی نتیجه این طور احساس مالكیت، خرج امكانات برای خودش است و نتیجه اش این است كه انسان به اخلاص نمی رسد. به خلاف اینكه انسان امکانات را از خودش نبیند و در قدم اول مشركانه برخورد نكند، طبیعتاً سعی می كند این امكانات را در راه خدا آنچنان كه خدای متعال فرموده هزینه كند؛ نتیجه اش هم اخلاص و قرب و پاك شدن و طهارت نفس خود انسان است.

انسانی كه اینطور نگاه می كند در واقع امكانات را از دست خدای متعال می گیرد و به دست خدای متعال هم می دهد لذا كسی كه انفاق می كند با این نگاه در واقع این امكانات را به دست بندگان خدا برنمی گرداند بلکه این دستها را حواله خدا می بیند و حواله های خدا را در واقع اجابت می كند که نتیجه اش هم محبت خداست.

مكرر این حدیث را ملاحظه فرمودید كه خدای متعال ابراهیم خلیل را خلیل قرار داد چون یك صفتش این بود که دستی كه به سمتش دراز می شد را رد نمی كرد و اینها را حواله های خدا می دید. نتیجه اش این است كه پول را می دهی به دست خدای متعال وقتی پول را به خدای متعال دادی خودت تطهیر می شوی. قرآن می فرماید «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم‏»(توبه/103)؛ یعنی پیغمبر ما، از مردم این صدقه را بگیر وقتی دست مردم به دست تو می رسد و مال را به تو بر می گرداند جان خودشان پاك می شود نتیجه این انفاق این است که انسان وقتی از دست خدا می گیرد و به دست خدا بر می گرداند خودش در این داد و ستد پاك و مطهر می شود و رشد می كند و به اخلاص می رسد.

قرآن می فرماید «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في‏ كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم‏»(بقره/261) آنهایی كه مالشان را در راه خدا انفاق می كنند و فی سبیل الله است و در آن مسیری كه خدای متعال فرموده و برای خدای متعال می دهند، مثل اینها مثل یک دانه ای است كه می كارند و این دانه تبدیل به یك خوشه ای می شود و هر سنبل هفتصد برابر می شود. اینها هم خودشان رشد می كنند.

یك بحث مفصلی قرآن در سوره بقره دارد؛ بعد از آیات آیت الكرسی 15 آیه است که بحث انفاق را مطرح می كند و بعد انفاق و صدقات را با ربا مقایسه می كند و می فرماید «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ»(بقره/276) این رشد می آورد؛ اما آن آدم را زمین گیر می كند. بر خلاف نگاه ظاهری انسان كه نمی تواند باطن عالم را ببیند، می فرماید خدای متعال ربا را محو می كند و صدقات را رشد می دهد.

بنابراین باید نگاه این باشد كه ما امانت دار خدای متعال هستیم و این امانت ها را باید از دست خدا بگیریم و به دست خدا هم برگردانیم. این دست هایی كه به سمت انسان ارجاع می شود، حواله های الهی است. در روایت دارد وقتی صدقه می دهید دست خودتان را ببوسید چون این دست به دست خدا رسیده چون حواله الهی بوده و از یك دست از خدا گرفتید و از یك دست به خدای متعال برگرداندید.

باید دست آن كاسبی را كه از راه حلال به دست می آورد [بوسید] حلال یعنی از دست خدا و از دست رسول خدا گرفتن. ما دو نوع رزق در عالم دنیا داریم. سختی عالم دنیا هم همین است. در بهشت و عالم آخرت که می رویم، صف ها جدا می شوند و بهشتی ها بهشتی و جهنمی ها جهنمی می شوند. این اختلاط نیست؛ مومن رزق حرام در بهشت ندارد و هر چه هست حلال است؛ اما در دنیا دو سفره پهن است: انسان ممكن است دستش به طرف سفره حلال دراز شود كه سفره رسول خداست و سفره پاك خداست و ممكن است به طرف شیطان دراز شود. اگر به طرف سفره شیطان دراز شده آن هم از دست شیطان می گیرد و اگر از سفره حلال برداشت از سفره خدا بر می دارد و از دست خدا می گیرد. این كاسبی كه از حلال به دست می آورد؛ كارگری كه از حلال به دست می آورد دستش را می بوسم.

این روایت را من سندش را بررسی نكردم اما یك نكته اش همین است که دست كسی كه از دست خدا می گیرد را باید بوسید كما اینكه این دست وقتی به دست خدا می آید باز هم باید این دست را بوسید. این داد و ستد موجب طهارت و تزكیه خود انسان و موجب رشد خود انسان می شود.

بنابراین دو نگاه وجود دارد: یك نگاه این است که خدای متعال به این آدم روزی نداده ما برای چه روزی بدهیم «أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ في‏ ضَلالٍ مُبين‏»(سی/47) شما در گمراهی خیلی آشكاری هستید خدای متعال خزائن بی منتهی دارد و بدون هیچ زحمتی می تواند این را اداره كند، من بروم زحمت بكشم و از این خزائن بی منتهی یك قطره اش به من برسد و بعد این را هم بدهم به دست كسی كه خود خدای متعال نمی خواسته به او برساند، این یك نگاه است.

یك نگاه این است که اینها مال من نیست؛ بلکه امكاناتی است كه خدای متعال به من داده و خیلی وقتها رزق های دیگران در سفره ماست اگر این رزق را از دست خدا گرفتیم به حواله های خدا هم تحویل دادیم انسان تطهیر می شود «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم»‏ و اگر این رزق را در راه خدای متعال دادیم «أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في‏ كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ»(بقره/261) این دو تا نگاه كاملاً متفاوت است.

یك نگاه موجب می شود انسان امكانات را جلب كند و در راه خدا ندهد؛ و نگاه دیگر هم این نگاه است كه من مالك نیستم و مال اوست چنانچه در حدیث عنوان بصری امام صادق علیه السلام فرمودند «الْمَالَ مَالَ اللَّهِ يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِه‏»؛ یعنی عبادالله، مال را مال خدا می دانند و برای خودشان احساس مالكیت نمی كنند و آن را جایی خرج می كنند كه خدای متعال دستور داده است. این یك نكته ای است كه قرآن تاكید دارد و اثر گذار معرفتی است.

ایمان  و اعتماد به خدا و رسول؛ پشتوانه انفاق

یك نكته دیگری هم در سوره مباركه حدید آمده است. شش آیه اول از سوره مباركه حدید آیات توحیدی است و بسیار فوق العاده است و خیلی هم روی آن تاكید شده است. بعد از این شش آیه خدای متعال دستور به انفاق می دهد. خیلی عجیب است که بعد از این شش آیه که خدای متعال را به توصیف فوق العاده توصیف می كند در آیه هفتم خدای متعال می فرماید «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ فَالَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبيرٌ»(حدید/7) خدا و رسول را باور كنید و مومن باشید و اعتماد به آنها بكنید دلبسته به او باشید. ایمان همه معانی را دارد؛ اعتماد به خدا بكنید یك حرفی خدای متعال می زند قبول كنید در داد و ستد با خدای متعال به خدا اعتماد بكنید و بدبین به خدا نباشید؛ خدا را دوست بدارید و به او اعتماد و اتكا بكنید و با او احساس امنیت بكنید.

بنابراین دستور می دهد آرام باشید و به خدا و رسول ایمان داشته باشید و از آنچه خدای متعال شما را مستخلف قرار داده انفاق بكنید. مستخلف یعنی این امكانات که در دست دیگران بوده گشته و به دست شما رسیده و فردا هم از دست شما بیرون می رود و به دست دیگران می رسد.

دو سه نكته در همین آیه شریفه است: اولاً بنیان انفاق بر ایمان بالله و رسول است. در سوره مباركه بقره فرمود متقین کسانی هستند که «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»(بقره/3) ایمان بالغیب و ایمان بالله دارند. این ایمان بالله بنیان همین انفاق شما است؛ شما نمی توانید این را بردارید. پس به خدا و رسول ایمان  داشته باشید و بعد در آنچه خدای متعال شما را مستخلف دیگران قرار داده و از دست دیگران به شما رسیده در راه خدا بدهید؛ زیرا این ماندنی نیست.

پس نكته این است كه ما مستخلف هستیم و این چیزی كه در دست ماست قبلاً در دست دیگران بوده الان هم امانت در دست ماست. آنهایی كه انفاق می كنند و انفاقشان ریشه در ایمان دارد و الا انفاقی كه ریشه در ایمان ندارد اینطور نیست؛ زیرا انسان ممكن است گرسنه ای را ببیند عاطفه اش تحریك شود؛ البته این خوب است و ممكن است یك پاداش هایی هم خدای متعال برایش در نظر بگیرد در روایات فرمودند که حاتم طایی به عذاب اهل جهنم عذاب نمی شود؛ چون سخاوت را خدا دوست دارد و این هم در جای خودش باید بحث شود؛ ولی آنچه كه برای انسان رشد می آورد آن انفاقی است كه ریشه در ایمان و اعتماد به خدای متعال و محبت الهی دارد و باور خدای متعال و دستورات الهی و ریشه در ایمان به رسول دارد و این انفاق است كه كارگشاست.

بنابراین بنیان انفاق در جامعه ایمانی در ایمان بالله و رسول است. انسان اگر انفاق می كند چون به خدا اعتماد دارد؛ اگر انفاق می كند به رسول خدا اعتماد دارد و آنجایی كه رسول خدا دستور می دهد با كمال آرامش و اعتماد آن كار را انجام می دهد. این اعتماد بالرسول است كه موجب می شود وقتی به او می گویند که مثلاً این را در راه خدا بده دیگر محاسبه بقیه اش را نمی كند.

امکانات الهی؛ امانتی برای رشد انسان

 قرآن در سوره مباركه بقره وقتی دستور انفاق می دهد می فرماید كه «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم‏»(بقره/268) انسان آنجایی كه می خواهد در راه خدا خرج کند ده بار می شمارد و از این جیبش در می آورد و از آن جیبش می شمرد؛ چون از در راه خدا دادن می ترسد که فقیر و گرفتار شود. شیطان در خلوت آدم را تهدید می كند.

انسان پول را از خدا گرفته می خواهد در راه خدای متعال بدهد؛ اما همین شیطان وقتی پای فواحش در کار باشد می بینند هزار هزار آدم را تحریك می كند که خرج كند و اصلاً فكر نمی كند كه این پول تمام می شود؛ و احساس می كند بی پایان است؛ اما وقتی می خواهد در راه خدا بدهد در هر ریالش حساب می كند كه حالا این برگشت دارد یا برگشت ندارد و آدمی كه معلوم نیست واقعاً یك ساعت بعد زنده است یا نه، می گوید: اگر این را دادیم صد سال آینده چطور می شود؟! اما وقتی می خواهد در راه خدا انفاق بكند شیطان آبرویش و مالش و حتی جانش را تهدید می كند و می گوید: تو محتاج هستی و اگر این را بدهی خودت دست خالی می شوی.

علی ای حال بنیان های معرفتی انفاق ایمان بالله ایمان بالرسول و توجه به اینكه آنچه كه در اختیار ماست خدای متعال به ما رسانده و ما هم مستخلف دیگران قرار داده است. اگر كسی با این بنیان ها انفاق بكند «لهم اجرٌ كبیر» توجه به آن اجر توجه به این بنیان های معرفتی [باید داشته باشد].

آیه نهم سوره مباركه حدید می فرماید «وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏»(حدید/10) چرا در راه خدا انفاق نمی كنید؟! این انفاق بحث گسترده ای دارد؛ معنی انفاق فقط انفاق كردن در راه فقرا نیست. خیلی وقتها انفاق ها گسترده تر است. در همین آیه ای كه می خوانیم خدای متعال بحث انفاق قبل الفتح و بعد الفتح را مطرح می كنند؛ که آنهایی كه قبل از فتح مكه انفاق كردند و آنهایی كه بعد از فتح مكه انفاق می كنند حسابشان دوتاست. انفاق برای حفظ جامعه مومنین و برای اقتدار جامعه مومنین است و انواع مختلف است.

این آیه می فرماید که چرا در راه خدا انفاق نمی كنید؛ چه بهره ای می برید از اینكه مالتان را در راه خدا نمی دهید در حالی كه همه میراث سماوات و ارض از آن خدای متعال است. به تعبیر دیگر هم این مال از آن خدای متعال بوده که به دیگران داده و از دست دیگران گرفته و به شما می دهد؛ هم میراثش برای خداست و اگر شما به خدای متعال دادید، باز بر می گردد؛ همه می روند و فقط خدای متعال و این امكانات می مانند. این امكاناتی كه خدای متعال در دست شما امانت داده باز به خدای متعال بر می گردد؛ فقط مسئله این بود كه قبل از اینكه از شما بگیرند به خدا برگردانید تا شما رشد بكنید.

اگر این امكانات را انسان به خدا نداد آیا با خودش می برد یا می ماند؟ همه می روند و خدای متعال با این امكانات می ماند، این فرصتی كه به ما داده شده و این امكاناتی كه ابتدائاً از حضرت حق است و به خدای متعال بر می گردد و در اختیار ما قرار گرفته، امانت هستند. اگر در این فرصت این مالی را که مال خداست و ابتدائاً از اوست در انتها هم میراث السموات و الارض است و به خدای متعال بر می گردد را اگر انسان به خدای متعال برگرداند، طبیعی است كه خودش رشد می كند و اگر برنگرداند این امكانات به خدای متعال بر می گردد و اینطور نیست كه این امكانات در دست ما بماند.

هدف از انفاق در اسلام و آثار تربیتی آن

اینها و بسیاری از معارف دیگری كه قرآن بیان فرموده بنیان های معرفتی هستند كه كمك می كند كه آن انفاقی كه اسلام می خواهد شكل بگیرد. گاهی اوقات در انفاق ها فقط ما یك نكته را مورد توجه قرار می دهیم؛ خیال می كنیم كه یك چاله های اجتماعی است که باید پر بشود. مثلاً در جامعه یك عده ای فقیر هستند و یك عده ای غنی هستند و یك خلأ های اجتماعی وجود دارد؛ یك عده ای گرسنه هستند یك  عده ای مشكلات اجتماعی دارند یا در امر تامین بهداشت و سلامتشان یا در امكانات اولیه شان گرفتار هستند و باید این چاله پر بشود؛ این كاری است كه حاكم اسلامی باید این كار را انجام بدهد.

آیا انفاق برای این بوده است؟ البته که این را می شود به شكل های دیگری هم تامین كرد؛ اما آیا هدف انفاق در فرهنگ اسلام كه اینقدر هم روی آن تاكید شده همان هدفی است كه در تامین اجتماعی و در شیوه های اداره مدرن جبران می شود که بر اساس یك قانون هایی و جبراً مالیات می گیرند هم این مالیات را می گیرند و به وسیله مالیاتی كه از یك عده می گیرند یك خلأ های اجتماعی را پر می كنند. یك تامین اجتماعی هم برای تامین بهداشت عمومی و اقل ما یحتاج عمومی می گذارند.

در كشورهای مدرن این كار را می كنند اما آیا واقعا انفاق اسلامی این است؟! این را به شكل های دیگر هم می شود درست كرد. انفاق اسلامی هدف بسیار بزرگتر از این دارد. این انفاق یك طرفه دو طرفه دارد؛ یك طرفش تربیت عمومی جامعه مومنین است كه در این تربیتی كه جامعه مومنین می شوند یك طرف انفاق كننده ها هستند که تربیت آنها این است كه خودشان را مالك امكانات نبینند؛ و این با تامین اجتماعی درست نمی شود.

اینكه به زور مالیات از یك عده ای بگیرند و به عده دیگر بدهند موجب نمی شود انسان با خدا داد و ستد بكند و در داد و ستد با خدای متعال رشد بكند. انفاق یعنی از خدای متعال گرفتن و با دست دیگر به خدای متعال برگرداندن. در این است كه انسان رشد می كند.

این چیزی كه ما دنبال آن هستیم تربیت انسان است؛ اینکه انسان در داد و ستد با خدای متعال بفهمد كه این امكانات برای ابتلاء است؛ در اینكه در این ابتلاء با خدا معامله كند و زمین گیر نشود. در اینكه انسان بفهمد نباید دلبسته به امكانات شود دلبستگی به امكانات شرك می آورد؛ این امكانات را خدای متعال به ما نداده كه به خودش دلبسته بشویم. این كه انسان بفهمد این امكانات معیار شرافت نیست.

این كجا با تامین اجتماعی درست می شود؟! صرف اینكه یك دستگاهی درست بكنند مالیات بگیرند و بعد هم یك عده ای را اداره كنند، رشد پیدا نمی شود. این انفاق یك دستور عمومی است که به همه گفتند و به هر كسی هم چیزی دادند كه باید انفاق كنند و فقط انفاق مالی نیست؛ بلکه هر چه به ما دادند امانات خدا هستند؛ این امانات را بگیرید و در راه خدا بدهید.

این انفاق هم اختصاص به روزی ندارد كه دستتان پر است، فرمود: متقین اینها هستند «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاء»(آل عمران/134)؛ یعنی در سختی هم انفاق می كنند و موقعی كه در خوشی هم هستند انفاق می كنند و این طور نیست كه وقتی دستشان باز است انفاق كنند؛ خودشان را مالك نمی دانند و مواظب هستند آنچه كه خدای متعال به آنها داده در آنجایی كه خدا فرموده خرج بكنند و به كار ببرند. این خیلی گسترده تر از این حرفهاست كه فقط فقر اجتماعی را شما ببینید. ما نمی خواهیم خلأ فقر اجتماعی را تامین كنیم بحث تربیت و تعالی انسان و رشد انسان است. این یك نكته كه هیچ وقت با تامین اجتماعی پر نمی شود.

دوم ایجاد یك اعتماد عمومی و محبت عمومی است؛ یعنی این كه یك جامعه ای همه جمع المال بشوند و دست در جیب همدیگر بكنند و خودشان را مالك امكانات ندانند برای دیگران در امكانات خودشان حق قائل باشند و دو طرفه هم باشد. مثلاً یك رابطه ای كه در تاریخ شیعه بین حوزه های علمیه و جامعه مومنین بوده طبیعتاً آنها تلاش می كردند امكانات اقتصادی را به دست می آوردند و این امكانات را می آوردند و هزینه های حوزه ها را تامین می كردند به این صورت که می آمدند خدمت مراجع دست مراجع را می بوسیدند و و با افتخار می دادند و هیچ منتی هم نداشتند.

یكی از آدمهای بزرگ نقل می كردند که مرحوم آقای بروجردی یك ساعتی داشتند برای مطالعه كه در آن ساعت كسی را نمی پذیرفتند به ایشان می گفتند: فلان آقا از تجار به نام تهران آمدند و یك مبلغ خیلی زیادی هم پول آوردند كه نیاز چند ماه حوزه بود، ایشان گفتند: وقت مطالعه من است و باید بروم؛ گفتند: می خواهند بروند تهران، گفت: بروند تهران؛ من كه نمی توانم برنامه قطعی خودم را به هم بزنم. به این آقا گفتند و این آقا ماندند و بعد از ظهر آمدند با تواضع و دست آقا را بوسیدند و گذاشتند و رفتند.

آن كسی كه امكانات را می آورد، در راه خدا با تواضع می دهد. این انفاق صرفاً برای این نیست كه مثلا آنطور که الان می گویند، حوزه پشتوانه سرمایه ای داشته باشد؛ بله اینطوری هم می شود پشتوانه سرمایه ای برای حوزه درست كرد و حوزه 50 عدد موسسه تولیدی داشته باشد و بعد از درآمدش استفاده كند؛ این اتفاق نخواهد افتاد؛ زیرا آن موقع تعامل بین مردم و حوزه های دینی كه هم حوزه را رشد می دهد و هم مردم رشد می كنند را كجا شما تامین می كنید؟! این رابطه متقابل كه مردم اعتماد بكنند و حوزه ها مردم و مومنین را پشتوانه خودشان بدانند كه با چهار عدد كارخانه درست نمی شود، بلکه اینها فی سبیل الله بدهند و این مال را مال خدا بدانند و بیایند با كمال دقت آنجا كه خدا فرموده خرج بكنند، این رشد اجتماعی می آورد و الا با چهار عدد كارخانه این كار را نمی شود كرد.

پس غرض از انفاق صرفاً این نبوده كه خلأیی پر شود. اگر غرض این بود همان حرفی می شد كه یهود می زدند «أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ في‏ ضَلالٍ مُبين‏»(یس/47) مگر خدای متعال دستش بسته است؛ اگر خودش می خواست اینها را سیر می كرد؛ خدای متعال سیر نكرده، چرا من پول در آورم بدهم. اگر آن رشد و تربیت و آن معارفی را نبینید که من مالك نیستم بلکه امانت دار هستم، [نتیجه همین می شود]؛ اگر خودم را مالك دیدم سقوط می كنم؛ اگر خودم برای مالم برنامه ریزی كردم سقوط می كنم؛ اینها مال الله است و خدا دستور می دهد. من باید از یك دست بگیرم و بر اساس دستور خدا به دست دیگر بدهم و خودم این وسط رشد كنم.

خدا رحمت كند یك عزیزی می فرماید كه مثل جویی كه آب در آن می اندازند، این آب برای جوی نیست؛ ولی اگر جوی سربالا بود این آب را در جوی دیگری می اندازند و این یکی خالی می شود؛ ولی اگر این آب را به درخت ها رساند خودش هم با نشاط و خرم و سرسبز و طاهر می شود.

قصه این است و این با تأمین اجتماعی درست نمی شود. پس آن دستگاه انفاق یعنی داد و ستد عمومی كه در جامعه مومنین است، یكی باید دنبال علم باشد و  علمش را انفاق به جامعه كند، یكی باید امكانات به دست بیاورد و امكانات را انفاق كند. در طول تاریخ بین حوزه های علمی شیعی و در جامعه مومنین اینطور بوده که مومنین می رفتند زحمت می كشیدند و مال هم به دست می آوردند و این امكانات را در راه خدای متعال می دادند و در این تامین حوزه هم نه منت می گذاشتند و نه تحقیر می كردند؛ بلکه می آمدند پیش مرجع خودشان و این را دست امام زمان می دیدند و با احترام می بوسیدند و پول و امكانات هم می دادند. آن آقایی كه می گرفته هم برای خدا می گرفته و برای خدا خرج می كرده است. نتیجه اش این می شده كه عالمانی پیدا می شدند که نیازهای علمی جامعه و نیازهای مردم به دین خدا را تامین می كردند. این ارتباط متقابل مقصود است و این با آن امور تامین نمی شود.

بنیان نادرست مال اندوزی در نظام توسعه

غیر از این بنیان های معرفتی كه انفاق دارد، مناسكی دارد که اگر مراعات شود می بینید كه چه دستگاه فوق العاده ای است و هیچ ربطی به دستگاه تامین اجتماعی كه شما خیال كنید این جایگزین آن می شود، ندارد. من نمی گویم که آن در جای خودش نباشد اما حقوقی كه ضعفا دارند خیلی بیشتر از این حرفهاست. در دستگاهی كه دنیای امروز درست كرده اینها را كرامت می بینند «وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا»(فجر/19) میراث دیگران هم به سمت خودشان می كشند؛ منتهی وقتی آدم می خواهد میراث دیگران را به سمت خودش بكشد گاهی یك اهرم های پنهان فشار درست می كند تا این اهرم های فشار امكانات دیگران را به سمت خودش بكشد و یك جبر اجتماعی درست می كند و همه هم خیال می كنند كه واقعاً بازار آزاد است.

در نظام سرمایه داری غرب می گویند؛ اقتضاء بازار آزاد است و همه آزاد هستند و همه اختیار دارند و در این اختیار و آزادی هر كسی به اندازه ای به دست می آورد. اگر بنیان تفكر بر این شد كه این امكانات موضوعیت پیدا كرد به دنبالش حتماً «وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلًا لَمًّا ْ وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/19-20) است. این امكانات را دوست دارد و معیار شرافت می داند و تلاش می كند سهم دیگران را هم به طرف خودش بكشد و مسئله 99 درصد و یك درصد پیدا می شود؛ این كه داد و ستد اسلامی نیست.

آن كسی كه این را معیار شرافت می داند و دیگران را تحقیر می داند، ثروت های عمومی دنیا را در یك نقطه و برای یك عده محدودی جمع می كند؛ چنانچه در آمارهای رسمی است که قریب 50 نفر نصف سرمایه های دنیا در اختیارشان است، اینها را از عالم ذر با خودشان آوردند؟! یا در همین دنیا خیلی كار كردند و خیلی فوق العاده بودند؟! اینطور نیست؛ بلکه یك دستگاهی درست كردند كه امكانات دیگران را به صورت پنهانی با یك اهرم پنهانی به طرف آنها می كشد؛ مثل این ترازوها که بازوی گشتاورش در یک طرف یك گرم مقابل صد كیلو در آن طرف بود؛ یعنی آن طرف باید صد كیلو زور بزند به اندازه یك گرم این طرف. شما اهرم های اجتماعی را به نفع یك عده ای فعال كردید، هر چه این طرف تلاش کند آن طرف می رود. آنهایی كه نابغه هستند كار می كنند، پنجاه درصد امكاناتشان را آنها بر می دارند. دستگاه مدیریتی درست كردند و رسماً پنجاه درصد درآمد مردم را سهم مدیریتی خودشان می دانند و بر می دارند و این همان یک درصد و 99 درصد می شود.

این را هم عرض بكنم که در هر جامعه ای این مدل برود همان خواهد شد؛ اگر می بینید در جامعه ما یك مقداری روابط مالی جامعه به هم می خورد علتش همان آمدن مدلهای غربی است. هر اندازه ای آنها بیاید به هم می ریزید. یك عده ای دلباخته غرب هستند خیال می كنند آنچه آنجا است خیلی مدل خوبی است و می خواهند همان را بیاورند که طبیعتاً مفاسدش هم می آید احدی آنجا به دیگری رحم نمی كند؛ این دروغ است.

 نمی خواهم بگویم آدمهای اهل خیر آنجا نیست؛ چرا اتفاقاً در جامعه غرب هم مومنینی هستند که به تعبیر قرآن «أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُون‏»(مائده/82) اینها نزدیك ترین آدم به جامعه شیعه هم هستند؛ آنهایی كه هنوز به اعتقادات حضرت مسیح در غرب پای بند هستند و همه چیز را از دست ندادند آنها بر اساس اعتقادات به پیغمبر خدا در آنها یك اخلاق الهی است؛ چنانچه در كاخ فرعون هم موسای كلیم و مومن آل فرعون و آسیه بوده است، نمی خواهم بگویم آدمهایی نیستند هستند و در نظام غرب عمل نمی كنند رفتارشان طوری نیست كه تمدن غرب دیكته می كند و آنها هنوز هم اخلاق الهی دارند؛ ولی اخلاقی كه تمدن غرب ایجاد می كند اخلاق كاملاً مادی و مسابقه بر سردنیاست. در مسابقه بر سر دنیا كسی به فكر دیگری نیست.

در همین مسائل اقتصادی و بحران هایی كه در غرب پیش آمد فلان شركت آمریكایی داشت ورشكست می­شد، بیست میلیارد دلار از پول ملت به آن دادند كه ورشكست نشود و سهام خودش را تقویت كرد و بعد اعلام ورشكستگی كرد. آنجا چه کسی به چه کسی رحم می كند؟! هر چقدر آن مدل اینجا بیاید در اینجا عیناً پیاده خواهد شد. این آشفتگی و بحران اخلاقی كه شما می بینید در امور مالی پیش می آید، ریشه اش همان جاست؛ منتهی آنجا كنترل شده است؛ یعنی اطلاعات كنترل شده در جامعه منتشر می شود بر خلاف اینكه می گویند، اطلاعات آزاد است؛ و دروغ می گویند. هیچ كس عقبه مالی غرب را نمی داند که چیست و اطلاعاتش سری است. اگر كسی هم مافیای اقتصادی غرب را بفهمد، فهمیدن همان و پایان عمرش همان.

بعد اینکه اصلاً ترحم به احدی نیست آنهایی كه من عرض كردم برای این است كه اگر آن نظام آمد و ما دلخوش شدیم توسعه غربی می آید، حاصل توسعه غربی همان اقتصاد است؛ بله، آخرش هم یك تامین اجتماعی درست می كنند؛ اما این تامین اجتماعی با هزار جور تحقیر است.

در انفاق اسلامی اصلاً این حرفها نیست؛ در انفاق اسلامی شما به دست خدا می دهید و ذره ای نباید احساس كرامت برای خودت بكنی؛ تو عبد هستی و او خداست که از تو می گیرد؛ اینکه قرآن می فرماید «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيم‏»(فجر/17) آنها را باید اكرام كرد، آبرویت را باید خرج دیگران بكنی و «منّ و اذایی» هم نباشد بلکه بهترین ها را با التماس و التجا بدهی. اینها هیچ ربطی ندارد به آنچه كه در غرب وجود دارد. انفاق اسلامی یك برنامه ای با یك هدف تربیتی بزرگ است. آن هدف تربیتی این است كه من عبد خدا بشوم و در این داد و ستد چه كسی كه از دست خدا می گیرد چه كسی كه به دست خدا می دهد هر دو رشد می كنند؛ یعنی كسی كه زكات می گیرد در جامعه مومنین هم رشد می كند هم كرامت او محفوظ می ماند؛ اما در آن طرف ثروت های دنیا را به طرف خودشان می كشند و به كشورهای ضعیف صدقه می دهند و دیدید که چه بساطی درست می كنند.

شکل گیری روبط و عواطف انسانی در بستر انفاق

بنابراین این انفاقی كه در دستگاه مومنین است بستر تربیت عمومی جامعه مومنین و بستر اعتماد عمومی و بستر یك نوع شكل گیری رابطه محبت آمیز است. یك نوع رابطه عاطفی بسیار لطیف و شیرین در همین داد و ستد اجتماعی برقرار خواهد شد. نمونه اش هم در طول تاریخ رابطه بین حوزه های شیعه و جامعه مومنین بوده یك رابطه احترام و تكریم و پیوند جدی متقابل بود. این رابطه را نمی توانید با تامین اجتماعی درست كنید؛ که از مردم مالیات بگیرید و حوزه ها را اداره كنید. اگر با مالیات حوزه ها اداره بشود این ارتباط عمومی جامعه برقرار نمی شود.

در مورد بقیه هم همینطور است. در جامعه مومنین یكی از علمش انفاق می كند، یكی از ثروتش انفاق می كند و این یك پیوند عمومی و بر محور محبت خدا و بر محور بندگی خدا ایجاد می كند. نه آن كسی كه پول به دست می آورد خودش را مالك می داند، نه كسی كه پول ندارد خودش را فقیر می داند؛ هر دو می گویند «الْمَالَ مَالَ اللَّهِ يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِه‏» هم آن كسی كه انفاق می كند و هم آنکه كه می گیرد مال را مال خدا و خودش را مهمان خدا می داند. هم كسی كه پول را می گیرد آن دست را دست حواله خدا می داند هم كسی كه از این دست می گیرد این دست را می بوسد و می گوید: دست خداست. این چه ربطی دارد به آن رابطه ای که در دنیای غرب بین ضعفا و اقویا و اغنیاء وجود دارد كه در این مسابقه ثروت هر چه می توانند امكانات را به سمت خودشان بكشند و كوتاهی نمی كنند.

شما بروید آنجا به كارخانه دار بگویید: من مرخصی می خواهم، كافی است بفهمد شما یك بیماری داری همین كه دید یك ضعفی داری كه ممكن است در كار خلل بشود بلافاصله عذر آدم را می خواهند، این حرفها نیست كه بگوییم: مثلاً این آدم بیچاره و ضعیف و گرفتار است؛ این روابط عاطفی كه در جامعه ما است در آنجا نیست؛ البته نمی خواهم بگویم که آحادی از افراد جامعه غربی اینطوری نیستند؛ زیرا آنهایی كه مسیحی هستند سالم هستند ایمانشان هنوز به حضرت مسیح از دست نرفته و انفاق و گذشت دارند که این برای همان ایمانشان و رابطه با پیغمبر است؛ اما در روابط اجتماعی كه فیلسوفان غرب درست كردند، اصلاً فداكاری نیست و شما اصلاً جرأت نداری بگویی من فلان بیماری را دارم به من اینقدر مرخصی بدهید من گرفتارم می گوید: به من چه مگر من پزشك هستم.

نظم خیلی چیز خوبی است ولی یك دوستی داشتیم می گفت: من رفته بودم آنجا برای تحصیل؛ یك مسئله ای پیش آمد و من پشت چراغ قرمز گیر كردم و نظم آنجا را بلد نبودم به چه شكل است. استاد گفت: دیر آمدی، من گفتم: آقا ترافیك بود، گفت: مگر من پلیس راهنمایی و رانندگی هستم؛ و هر چه می گفتم، او هم یك سوالی جلوی من می گذاشت؛ این برخورد خشك در همه جا است و اصلاً برخورد اخلاقی و عاطفی در مدار اقتصادی شان وجود ندارد.

وقتی هم 99 درصد و یك درصد شكل می گیرد كارخانه دار كاری با ضعف نیروی کار ندارد و به اسم اینكه نیروی كار ارزان به دست بیاورند، بانوان را در محیط اقتصادی و تولید كشاندند و از كارها و ماموریت های خودشان بازداشتند و اسمش را كرامت انسان گذاشتند و نهضت فمنیستی پشت سرش راه انداختند؛ این همان بازی ها است.

پی نوشت ها:

(1) تفسير القمي، ج‏1، ص: 30 (فی المصدر: قَالَ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ يُنْبِئُون)‏

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏1، ص: 225