نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

شب دوم حرم مطهر/ دعوت عام سیدالشهدا عليه السلام برای همراهی/ شرط همراهی ایشان

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 9 شهریور ماه 98 است که در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ هر سال که هلال ماه محرم طلوع می کند، نسیم رحمتی از جانب سیدالشهداء علیه السلام به سمت همه دوستان و محبینش می وزد و این بهترین فرصت برای این است که انسان موانع را از خودش دور کرده و خودش را به کاروان سیدالشهداء برساند. سیدالشهداء یک دعوت عامی دارند و همه کسانی را که آماده همراهی حضرت هستند را فراخوانده اند. البته این همراهی چهار شرط بسیار مهم دارد. اولین آن گذشتن از جان و دل کندن از تعلقات دنیوی است، دومین شرط این است که آماده لقاء خدا شده و بی قرار هستند. دو شرط بعدی هم این است که از دنیا کوچ کرده و دیگر قصد بازگشت به آن را نداشته باشند و بعد هم به سوی امام حرکت کنند. همراهی امام مهمترین شرط است و اگر انسان آن سه شرط قبلی را پیدا کرد، امام دست او را می گیرد و به مقصد می رساند. بنابراین باید انسان در این سفر امام را همراهی کند و با امام به سوی خدای متعال کوچ کند و راحل الی الله باشد، چرا که همه چیز فرع بر امام است و بدون امام هیچ عبادتی ما را به مقصد نمی رساند.

فرصت ماه محرم برای رسیدن به سیدالشهدا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا» ، هر سال که هلال ماه محرم طلوع می کند، نسیم رحمتی از جانب سیدالشهداء علیه السلام به سمت همه دوستان و محبینش می وزد و دعوت حضرت تجدید و تکرار شده و فرصت برای اجابت دعوت حضرت هم فراهم می شود. بهترین فرصت برای این که انسان موانع را از خودش دور کند و خودش را به کاروان سیدالشهداء برساند تا ان شاء الله در روز عاشورا جزء کسانی باشد که امام حسین او را جزء یاران خودش به حساب آورده و جزء ملحق شده های به امام زمان علیه السلام باشد، همین فرصت ماه محرم هست.

دعوت امام حسین یک دعوت عام و فراگیر است. اینطور نیست که حضرت می خواستند یک جبهه کوچکی را در سال 61 در مقابل جبهه یزید و ابن زیاد شکل بدهند بلکه یک جبهه بزرگ تاریخی را حضرت رهبری می کنند و غرضشان این هست که این جمع را به لقاء خدای متعال برسانند. الان هم این دعوت هست و شاهدش هم این است که در زیارت مخصوص اول رجب گفته شده که انسان محضر سیدالشهداء شرفیاب شود و اینطور زیارت کند، «لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَمْ يُجِبْكَ بَدَنِي فَقَدْ أَجَابَكَ قَلْبِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ رَأْيِي وَ هَوَاي»  حضرت در آغاز ماه رجب ما را دعوت به سوی خدا می کنند و ما اجابت می کنیم. ما در این لبیک به حضرت می گوییم اگر موقعی که شما یاری می طلبیدید با جسم و جانمان جواب ندادیم، ولی با قلب و گوش و چشممان جواب دادیم. کأنه کسی که روز اول ماه رجب محضر امام حسین می آید، دارد صحنه دعوت حضرت را می بیند و صدای حضرت را می شنود، البته قلب او هم این دعوت را اجابت کرده و خودش را به سیدالشهداء رسانده است.

فرصت محرم فرصتی است که ان شاء الله این دعوت را بشنویم و اجابت کنیم و برای همراهی کاروان سیدالشهداء در عالم آماده بشویم. این کاروان یک کاروان تاریخی به رهبری سیدالشهداء است، ایشان یک اصحابی و یاورانی دارند که در گرد حضرت در این کاروان جمع اند، حلقه اول این صحابه همان اصحاب عاشورا هستند و الا این کاروان یک کاروان گسترده است و دائما هم به آن افزوده می شود تا اینکه این اصحاب همراه حضرت وارد بهشت شوند. «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُود» هنگام ورود ما به عالم برزخ آغاز دستگیری سیدالشهداست و در ورود به عالم برزخ می توانیم ملحق به اصحاب سیدالشهداء بشویم، «وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ السَلام» گویا راه برای رسیدن به اصحابی که منتظر نماندند که حضرت برود و بعد خونخواهی کنند، بلکه خونشان را پیش روی سیدالشهداء دادند، باز است.

امام رضا علیه السلام حدیثی را به ریان بن شبیب فرمودند که گویا دستورالعمل ماه محرم است. خوب است هر روز ماه محرم انسان این حدیث را بخواند و دستورهایی که حضرت دادند را تجدید کند و مقید باشد به اینها عمل کند. یکی از این دستورات این است «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ»  اگر دوست داری به ثواب کسانی برسی که در پیش روی امام حسین و همراه ایشان به شهادت رسیدند، «فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما» هرگاه یاد امام حسین کردی این تمنی و این التماس را از ایشان بکن که ای کاش من با اصحاب شما بودم و به آن فوز عظیم شهادت در پیش روی شما می رسیدم، تا ان شاء الله این حالت طلب در انسان پیدا شده و خواسته اش اجابت شود. بنابراین از بیان امام رضا اینطور استفاده می شود که این راهی که به حسب ظاهر بسته شده، باز هست و انسان می تواند امام را در آن راه همراهی کند.

خطبه سیدالشهدا هنگام خروج از مکه و حرکت به سمت کربلا

سیدالشهداء روز هشتم و روز ترویه وقتی می خواستند از مکه بیرون بیایند و به سمت کربلا حرکت کنند، یک خطابه ای دارند که خیلی هم طولانی نیست ولی معارف خیلی بلندی در آن است. ایشان ابتدا با یک بیان بسیار لطیف حمد و ثنای خدا را می کنند که البته کلمه کلمه آن نیاز به توضیح دارد. حضرت می فرمایند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ سَلَّم»(1)؛ کسی که در محاصره دشمن هست و از مکه به سمت کربلا خارج شده و بعد فرازهای بعدی و شهادت را پیش روی خودش می بیند، به استقبال شهادت می رود و خدا را حمد می کند. اینطور نیست که در این حال بین او و خدای متعال یک گلایه مندی وجود داشته باشد بلکه کاملا زیبایی صنع خدا را می بیند و در سخت ترین حالات خدای متعال را به بهترین وجه حمد می کند.

خطبه شب عاشورای امام حسین در همه خاطر مبارک همه عزیزان هست. حضرت اصحاب را در خیمه جمع کردند و آنجا هم یک حمد بسیار بلیغی داشتند، در حالی که شب عاشورا بود و حلقه محاصره بسته شده و حضرت در محاصره کامل لشکر قرار گرفته بودند و فردا هم آن حادثه های سنگین قرار بود پیش آید.

در این جا هم همینطور است، در روز هشتم ذی حجه همه دارند به سمت وادی عرفات می روند اما حضرت از مکه خارج شده و خدا را اینگونه حمد می کنند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ سَلَّم » آن چه خدای متعال در عالم می خواهد واقع می شود و همه عالم تحت تدبیر اوست، چیزی بیرون از اراده خدا اتفاق نمی افتد و هیچ برگی از درختی نمی افتد الا باذن الله، منتها تمام مسئله این است که ما خودمان را با تدبیر خدای متعال همراه و هماهنگ کنیم و راضی می شویم یا این که نه، مسیر خودمان را از خدای متعال جدا می کنیم و جهنمی شویم. «وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» هیچ توانایی هم نیست الا این که به خدای متعال برمی گردد و هیچ کس از خودش چیزی ندارد.

این یک فراز خطبه است اما در فراز دوم یک نکته ای را در باب مرگ و موت می فرمایند. حضرت می فرمایند: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ»  مرگ برای همه رقم خورده ولی این مرگی که برای همه رقم خورده و همه را در بر می گیرد، زینت انسان هاست و مثل گردنبند بر یک بانوی جوان است. مرگ یک چنین تقدیری است که برای انسانها رقم خورده است.

در ادامه خطبه حضرت خبر می دهند که دارند به سمت کربلا حرکت می کنند و در آنجا خونشان ریخته می شود. در فراز سوم خطبه اینطور آمده است که کار به اینجا ختم نمی شود و اینطور نیست که بین ما و رسول خدا فاصله بیافتد. تعبیر این است: «لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ لَحْمَتُهُ وَ هِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ تَنَجَّزُ لَهُمْ وَعْدُه »، این طور نیست که پایان کار به همین جا ختم شود، ما با وجود مقدس رسول خدا در حظیره القدس جمع می شویم. درست است در این دنیا زندگی ما رو به پایان است ولی نتیجه این شهادت این است که ما در حظیره القدس که مقام استثنایی مختص به نبی اکرم و اهل بیت هست، در کنار هم قرار می گیریم. بنابراین این هم یک فراز از خطبه است که حضرت در آن می فرماید: من آماده شهادت هستم و حاصل این شهادت این است که خداوند من و رسول خدا را در آن عالم جمع می کند. این در روایات متعدد و فراوانی آمده که روایات مهمی هم هست.

در کامل الزیارات آمده که به امام صادق علیه السلام عرض کرد: یابن رسول الله، ما اگر الان قبر سیدالشهدا را بشکافیم بدن حضرت اینجا هست یا نیست؟! حضرت فرمودند: این سوال، خیلی سوال سنگینی است، لذا به یک معنا هم جواب دادند و هم جواب نفرمودند. ایشان فرمودند: وجود مقدس سیدالشهداء در آن مقام عالی همراه با امیرالمومنین و فاطمه زهرا و امام مجتبی مهمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند، بعد حضرت فرمودند: اما از همان مکان ناظر به تمام زائرین خودشان هستند، یعنی اینطور نیست که اگر حضرت در آن مکان است عالم ما از حضرت پوشیده باشد بلکه تمام زائرین خودشان را به اسم و به اسم پدر و مادر می شناسند و حتی می دانند که در خورجین خودشان چه برای سفرشان برداشته اند! چون همانطور که می دانید در مسافرت توصیه می شود که زاد و توشه خوب برای خودتان بردارید، ولی در سفر زیارت سیدالشهداء به خصوص تأکید شده که با خودتان غذای لذیذ برندارید.

در ادامه حضرت فرمود: ایشان نسبت به کسانی که برایشان اشک می ریزند و عزاداری هم می کنند هم مشرف هستند و یکایک آنها را به اسم و اسم پدر و مادرشان می شناسند، پس هم خودشان برای کسانی که در مصیبت حضرت اشک بار هستند و زائرین دعا می کنند و هم از وجود مقدس امیرالمومنین درخواست دعا می کنند.

بعد از این سه فرازی که در خطبه است، حضرت خطابی می کنند که ظاهر آن نسبت به کسانی است که در سال شصتم هجری در مکه هستند و حضرت دارند آنها را دعوت می کنند، ولی خطاب، خطاب عامی است و همه ما هم گویا مخاطب این خطاب حضرت هستیم. پس اگر اجابت کنیم حضرت از ما هم دستگیری می کنند و ما را هم به کاروان خودشان ملحق می کنند.

چهار شرط همراهی با سیدالشهدا و سیر با ایشان

1. گذشتن از جان و دل کندن از تعلقات دنیوی

«مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَل مَعَنَا»  چهار نکته در همین فراز کوتاه هست. یکی این که اگر کسی می خواهد در این کاروان قرار بگیرد و همسفر حضرت بشود باید از جان خودش عبور کرده باشد. کسی که به تعلقات خودش چسبیده و به مال و زندگیش و جانش علاقمند هست و می خواهد اینها را حفظ کند، نمی تواند در این کاروان حرکت بکند. کسی می تواند در کاروان امام حسین حرکت کند و همراه حضرت بوده و از غافله ایشان جا نماند که جانش را کف دست گرفته باشد و همه سرمایه اش را بیاورد؛ یعنی امام حسین با همه سرمایه ما کار دارند. حضرت با خود ما کار دارند و می خواهند این جان را از ما بگیرند به خدا برسانند. ایشان می خواهند جان و دارایی های ما را رشد بدهند برای همین هم اینها را از ما می گیرند.

یکی از اشخاصی که حضرت در نزدیک کربلا دعوتش کردند عبیدالله حر جعفی بود. عبیدالله آدم سرشناسی بود و از کوفه که بیرون آمد همیشه جوری برنامه ریزی می کرد که با امام حسین علیه السلام ملاقات نکند و حضرت را نبیند، مبادا در تنگنا قرار بگیرد. اما حضرت طوری خودشان را به او رساندند که غافلگیر شد، بعد هم دعوتش کردند و فرمودند تو عثمانی هستی و عاقبتت به خیر نیست، ولی اگر به سمت من بیایی همه گذشته ات را تدارک می کنم. به حضرت عرض کرد: آقاجان من از کوفه بیرون آمدم که نه با شما باشم و نه با ابن زیاد، می خواهم راحت باشم! بعد به حضرت پیشنهاد داد و گفت: آقا من پیشنهاد می کنم شما هم برگردید! من یک مرکبی دارم که در هیچ مسابقه ای جا نمانده، این اسب را به شما می دهم تا شما با این اسب فرار کنید! حضرت فرمود: ما با خودت کار داریم، اگر خودت نیایی با اسبت چه کار داریم؟!

بنابراین حضرت با جان ما کار دارد و می خواهد این جان را به خدای متعال برساند. پس این نکته اول که اگر کسی می خواهد همسفر حضرت باشد باید واقعا احساس کند که از جان خودش در راه سیدالشهداء گذشته و حاضر است این جان را در راه سیدالشهداء بدهد. البته کسانی پا به این میدان می گذارند که می دانند این جان دادن در رکاب سیدالشهداء غرامت نیست، یعنی اینطور نیست که حضرت باری روی دوش ما بگذارند بلکه این فوز و  غنیمت ماست. اگر کسی احساس کند که چیزی از دست می دهد وقتی به سیدالشهداء گره می خورد نمی تواند کنار حضرت حرکت کند.

2. آماده شدن برای لقاء خدا و بزرگتر شدن از دنیا

نکته دوم این است که فرمودند: «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ» اگر کسی خودش را آماده لقاء الله کرده، مشغول به دنیا نیست، از دنیا بزرگتر شده و آماده لقاء خداست، با ما حرکت کند. کسانی که مقصدشان خدا نیست، یعنی هنوز از دنیا بزرگتر نشده اند، تمام هم شان این است که به چرب و شیرین دنیا برسند و تجربه های فراوانی هنوز در دنیا پیش روی خودشان دارند، با امام همراه نمی شوند.

البته معنای ظاهری «مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ» این است که آماده مرگ است، چون از مرگ تعبیر به لقاء الله می شود، ولی خود این نکته مهمی است، چرا از مرگ تعبیر به لقاء الله می کنند؟ کسی که مرگ خودش را مات و وفات می داند و خیال می کند وقتی می میرد تمام می شود، این که نمی تواند با امام حرکت کند و خونش را پیش روی امام حسین بدهد! کسانی می توانند با امام حسین حرکت کنند که مرگشان را ادامه حیات و آغاز یک مرحله جدید از حیاتشان می بینند، به تعبیر دیگر مرگ را لقاء الله می بینند.

کسی که از دنیا بزرگتر شده، برای لقاء خدا لحظه شماری می کند. قرآن می فرماید: «مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآت »(عنکبوت/5) اگر کسی امید به لقاء  الله دارد و مرگ را پایان زندگی و نقطه تقاطع با زندگی خودش نمی بیند بلکه آن را آغاز سیر و آغاز لقاء الله می بیند «فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآت ».

کسانی می توانند با امام حسین در این دعوت همراه بشوند که خودشان را برای لقاء الله آماده کرده و جوری زندگی کرده باشند که مشتاق لقاء خدا باشند. آدم ها وقتی با مرگ روبرو می شوند، بعضی نگران و بعضی متنفر هستند. به حضرت عرض کرد: یابن رسول الله، مگر شما نفرمودید اگر کسی لقاء خدا را دوست نداشته باشد، خدا هم لقاء او را دوست ندارد؟! ما الان لقاء الله را دوست نمی داریم و مرگ برایمان سخت است. حضرت فرمود: مقصود الان نیست بلکه مقصود در لحظه مواجهه است. در لحظه مرگ که لحظه لقاء الله هست، بعضی مشتاق لقاء اند، بعضی هم نه نگران بوده و سختشان هست.

در دعای ابوحمزه یک تعبیر بلند و لطیفی آمده است. حضرت در این دعا از خدا می خواهد که «أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي حُبّاً لَكَ وَ إِيمَاناً بِكَ وَ خِيفَةً مِنْكَ وَ خَشْيَةً لَكَ وَ تَصْدِيقاً بِكَ وَ شَوْقاً إِلَيْكَ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» پروردگارا، قلب من را مالامال از اشتیاق به خودت کن، خدایا قلب مرا مالامال از خشیت نسبت به خودت و ایمان به خودت و تصدیق کتابت و خوف از جدایی و اشتیاق به خودت کن. بعد در ادامه می فرمایند: «وَ حَبِّبْ لِي لِقَاءَكَ وَ أَحْبِبْ لِقَائِي » خدایا، لقاء خودت را برای من محبوب کن. این حب به لقاء به یک معنا به مرگ ترجمه می شود، البته فقط لقاء الله مرگ نیست ولی اگر از مرگ تعبیر به لقاء الله شده نکته اش همین است که یک لقائی اتفاق می افتد و ممکن است انسان این لقاء را دوست بدارد، آن وقت اگر من ملاقات خدا را دوست داشتم خدا هم این ملاقات را دوست می دارد.

«وَ اجْعَلْ فِي لِقَائِكَ الرَّاحَةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ الْكَرَامَةَ» ، بعضی ملاقاتشان با خدا اینطوری است و این ملاقات، اول راحتی و گشایش در امرشان است، به تعبیر دیگر منتظر این لحظه بودند و همه عمرشان لحظه شماری می کردند که به این فرج و گشایش رسیده و از دست دنیا و اسباب و پدیده ها خلاص شوند. البته بعضی در تمام زندگی شان اینطوری هستند و هیچ وقت با دنیا ملاقات نمی کنند بلکه دائما با خدا ملاقات می کنند. ولی حداقل مومن اینطوری است که مرگش لقاء خداست و یک نوع زیارت و دیدار برایش اتفاق می افتد. البته ما می دانیم این لقاء به معنی ملاقات جسمی و با چشم سر خدا را دیدن نیست، ولی بالاخره یک نوع ملاقاتی بین مومن و خدای متعال در مرگ اتفاق می افتد. بعضی بگونه ای راه رفتند که مشتاق این لقاء اند، یعنی از دنیا بزرگتر شده و دیگر دلشان در دنیا نمی گنجد. دنیا برای اینها کفش کوچکی است که این پاها دیگر تحمل این کفشها را ندارد.

این انسان ها مشتاق لقاء خدا شده اند و برای مرگ لحظه شماری می کنند. اینها همان کسانی هستند که همراه کاروان امام به راه می افتند که این جان را به امام بسپارند و امام این جان را به ملاقات خدا ببرد. پس این هم شرط دوم است، لذا کسانی می توانند در این کاروان حرکت کنند که آماده ملاقات با خدا هستند. کسانی که هنوز خودشان را مثل امثال بنده آماده نکردند، به راحتی نمی توانند در این کاروان حرکت کنند.

حضرت در شب عاشورا یک توصیفی از اصحاب خودشان می کنند. وقتی زینب کبری سلام الله علیها عرضه داشت: آیا اینهایی که ماندند را امتحانشان کردید؟ نکند فردا اینها هم وسط دشمن شما را تنها بگذارند و کار که سخت شد بروند؟! حضرت فرمود: نه، من اینها را امتحانشان کردم و بعد این اصحاب را اینگونه توصیف می کنند که «آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ إِلَى مَحَالِبِ أُمِّه» ، اینها با مرگ مأنوس هستند مثل انس طفل به سینه مادر! اینها مرگ را تجربه کرده اند و به آن مشتاق هستند، چرا که در مرگ یک لقائی می بینند، پس لحظه شماری می کنند برای لقاء اللهی که در مرگ برایشان حاصل می شود. اینها می خواهند بساطشان را با دنیا جمع کنند از هم نشینی با دنیا خلاص شوند.

مومن تا در این دنیاست بالاخره مأمور به هم نشینی به دنیاست. «أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثَار» در دعای عرفه سیدالشهداء آمده است که آدم وقتی می آید در این دنیا مأمور است که با آثار و مخلوقات سر و کار داشته باشد، ولی یک عده بگونه ای در دنیا راه می روند که «فَارْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الْأَنْوَارِ وَ هِدَايَةِ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الِاعْتِمَادِ عَلَيْهَا»، وقتی به سوی خدا برمی گردند اصلا آلوده به عالم مخلوقات نشده اند.

این افراد با دنیا هم نشین بوده اند ولی سر و باطنشان اعتمادی به این مخلوقات نکرده است و باطنشان دائما مشغول به خدا بوده، اینها نگاه هم به سمت دنیا نکرده و اصلا به آن اعتماد نکردند، این افراد تکیه به اسباب نکردند و با اسباب راه نرفتند بلکه فقط در عالم با خدا راه رفتند. وقتی هم به سمت خدا برمی گردند اصلا به دنیا نگاه نکرده بودند که حالا بخواهند نگاهشان را از دنیا بردارند! به تعبیر دیگر این افراد در حالی که همنشین با خداوند بوده و با خدای متعال زندگی می کردند، همنشین با دنیا هم بوده اند، یعنی دلشان در بهشت و پایشان روی زمین است.

بنابراین آنهایی که بزرگ شده و دست از دنیا شستند، می توانند همسفر امام حسین علیه السلام باشند. «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ»، کسی که مرگ را دوست نمی دارد و مرگ برایش یک امر مکروه هست، به راحتی نمی تواند با شهادت در کنار امام حرکت بکند، پس باید نگاه انسان عوض بشود.

3. کوچ کردن از دنیا و دل شستن از آن

حال اگر کسی جان خودش را کف دست گرفته، مشتاق لقاء خدا و آماده دیدار با پروردگارش هست، بی قرار در دنیا شده یعنی به گونه ای شود که دنیا دیگر برایش کافی نیست و متاع دنیا او را اقناع نمی کند، او از دنیا بزرگتر شده و در آن نمی گنجند، پس باید چه کار کند؟! در قدم اول باید «فَلْيَرْحَل» از دنیا کوچ کند. کوچ از دنیا به معنی مسافرت نیست و مسافر غیر از راحل است. مسافر وطنش پشت سرش است و می رود که برگردد اما راحل آن کسی است که دل از وطن شسته و چشم از وطن برداشته، پس وطنش پیش رویش است. اگر کسی مشتاق لقاء خدا شده و همه سرمایه اش را در دست گرفته که این سرمایه را ببرد و به لقاء خدا برساند، باید از دار دنیا کوچ کند و دامنش را جمع کند به گونه ای که دنیا دیگر وطنش نباشد و به هیچ وجه قصد برگشت نداشته باشد.

به تعبیر دعای ابوحمزه «وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَةِ» کسی که راحل شد، راهش به خدا نزدیک است. پس همه دوری ما به خاطر این است که ما در عالم پشت به خدا حرکت می کنیم. اگر کسی رو به خدای متعال کرد در قرب خدای متعال هست، چرا که خدای متعال همه جا با ماست «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم »(حدید/4)، پس اگر ما رو به خدا کنیم در قرب خدا هستیم.

4. رساندن خود به امام و همراهی با ایشان

شرط چهارم که مهمترین شرط است این است: «فَلْيَرْحَلْ  مَعَنَا»، اگر کسی جانش را کف دستش گرفته، از دنیا کوچ کرده و کوله بارش روی دوشش است تا به سمت خدا برود، باید خودش را به امام برساند. در سفر الی الله این مهمترین نکته است و راهی به سوی خدا نیست الا با امام. آنهایی که با امام حرکت نمی کنند و طعمه شیطان می شوند، ممکن است اشتیاق هم داشته و بی قرار باشند ولی اگر با امام حرکت نکنند به مقصد نمی رسند.

بنابراین انسان باید بارش را بردارد و خودش را به امام برساند. کسانی در عالم به سمت خدای متعال حرکت می کنند که با امام حرکت کنند چرا که امام باب، سبیل، وجه و صراط است. امام است که راه ما را به سوی خدای متعال باز می کند. وادی ولایت امام وادی توحید و صراط مستقیم و صراط محبت و معرفت است. بنابراین اگر کسی این قدم های بعدی را برداشت حالا باید خودش را به امام برساند.

«فَلْيَرْحَلْ  مَعَنَا» امام می فرماید: با ما بیایید تا ما شما را به مقصد برسانیم. رسیدن به خدا راهی نیست که بدون امام بشود آن را طی کرد و این راه با پای ما رفتنی نیست. مناجات های امام سجاد علیه السلام را ملاحظه فرمودید، این راه را نه می شود با پای دل رفت و نه با پای عقل «عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصَارُ دُونَ النَّظَرِ إِلَى سُبُحَاتِ وَجْهِك»، همه عقلها عاجزند و همه دیده ها نزدیک بین تر از این هستند که به ساحت جمال او نظر کنند. این راه با پای ما رفتنی نیست و آنهایی که می خواستند با پای خودشان این راه را بروند در آغاز این راه زمین گیر شدند. تنها راه این است که انسان خودش را به امام برساند.

«سُبْحَانَكَ مَا أَضْيَقَ الطُّرُقَ عَلَى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِيلَهُ وَ مَا أَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبِيلَه » خدایا تو منزهی راه ها تنگند، مگر اینکه تو دلالت و دستگیری و دعوت کنی. این راه با داعی الله، با کسی که دعوت کننده به سوی خداست و با کسی که تو او را هادی و چراغ راه قرار داده ای، رفتنی است. اینطور نیست که هرکسی بتواند راه خدا را برود، آنهایی که مشغول به دنیا هستند و به جان و فرش و عرششان چسبیده اند با همین ها خواهند بود. هرکسی هر چه را دوست داشته باشد حشرش هم با اوست.

آنهایی که از همه چیز گذشتند و جانشان را کف دست گرفتند، آنهایی که خودشان را آماده برای لقاء الله کردند و مسئله مرگ برایشان حل شده و آماده هستند که در وادی شهادت قدم بگذارند و جانشان را در راه خدای متعال بدهند، اینها باید اولا راحل بشوند و دوما خودشان را به امام برسانند. این گونه آدمها اگر با امام حرکت نکنند به جایی نمی رسند و همه دلدادگی ها، اشتیاق ها، ریاضت ها و فداکاری هایشان آنها را به جایی نمی رساند.

الان هم مسئله همین است، الان هم اگر کسی می خواهد به خدا برسد باید با کاروان امام حسین علیه السلام حرکت کند. همه اهل بیت سفینه هستند ولی اگر با امام حسین حرکت کنی زودتر می رسی. همه ائمه چراغ هستند ولی «إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة»، بدون این چراغ و این سفینه این راه رفتنی نیست. آنهایی که مرد راه هستند باید خودشان را به امام حسین برسانند و آنهایی که نرساندند گرچه خیلی هایشان کشته هم شدند ولی به جایی نرسیدند.

این دعوت، دعوت خیلی سختی است. همه دارند می روند به سمت عرفات اما حضرت بیرون می آیند و می گویند هرکس دنبال لقاء خداست با ما بیاید. این مواقف، مواقف محترمی است و حرمت دارد، ولی از ادله استفاده می شود که این مقامات هیچ حرمتی ندارند الا به حرمت رسول خدا! مکه یک جایی است که خدا برای نبی اکرم درست کرده که امتش را به خدا برساند و در عرض حضرت موقعیتی ندارد. فرمود: مردم مأمور شدند که بیایند و دور این سنگ ها بگردند تا با ما بیعت کنند. کعبه بدون امام سنگ است اما با امام یکی از حرمات الله است. «أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنًى»  همه مواقف محترم شأنی از شئون نبی اکرم هستند. این یکی از امکاناتی است که خدا به حضرت داده «إِنَّ أَوَّلَ  بَيْتٍ  وُضِعَ لِلنَّاس »(آل عمران/96) تا به وسیله آن امت را به خدا برسانند، پس اینها همه فرع بر امام هستند.

اگر در جایی امام دارد از مکه بیرون می رود نباید امام را رها کنی، چرا که اینجا مشغول طواف هم باشی جهنمی می شوی. اگر کسی مشتاق لقاء خداست باید کعبه را رها کرده و با امام حسین حرکت کند. اگر کسی مشتاق لقاء خداست باید منا و عرفات را کنار بگذارد و بیاید کنار امام حسین «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَل».

یکی از چیزهایی که شیطان به وسیله آن امام را از ما جدا می کند همین مناسک است. اگر مناسک انسان را از امام جدا کرد خطوات شیطان است. حضرت می فرمایند اگر کسی می خواهد به لقاء الله برسد و مقدماتش را طی کرده، خودش را به ما برساند، بقیه اش دیگر با ماست. شما گمانتان این است حبیب بدون امام حسین به خدا می رسید؟! آیا اگر او تمام عمرش شب تا صبح نماز می خواند برکات این همراهی سیدالشهداء را داشت؟! اگر زهیر امام حسین را رها می کرد و تا آخر عمرش طواف می کرد به جایی می رسید؟! اگر جناب حر امام حسین را رها می کرد و تمام عمرش مشغول تلاوت قرآن و شب زنده داری و روزه داری میشد به جایی می رسید؟! با امام است که راه خدا باز می شود و این مهمترین نکته سلوک است.

کسانی همسفر امام هستند که «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ». این غافله، غافله ای است که سرباخته ها و جان به کفها در این غافله هستند. کسانی در این کاروان هستند که مسئله مرگ و لقاء الله برایشان حل شده و مرگ را مات و فات و پایان خط زندگی نمی دانند بلکه آن را اول لقاء الله می بینند. این ها بی قرار ملاقات خدا هستند و می خواهند از چنگ این مخلوقات رها شده و به خدا برسند. بارشان را در دنیا برداشته اند و مشتاق اند که این بار را به مقصد برسانند، مثل زنبور عسلی که در گلستان می رود و شیره گیاهان را برمی دارد بعد هم دوباره به مقصد خودش برمی گردد. این که به ما گفتند ابواب باشید یعنی همین، اینهایی که جزء ابوابین و مشتاقان لقاء خدا هستند باید «فلْيَرْحَل مَعَنا»، اینها باید به امام گره بخورند و با ایشان همسفر بشوند تا حضرت دست آنها را بگیرد و به مقصد برساند.

در این محرم ان شاء الله بگونه ای خودمان را به معیت امام حسین علیه السلام برسانیم. البته این معیت درجات دارد که ان شاء الله در شبهای آینده بعضی آیات قرآن را تقدیم کرده و یک مقداری بحث معیت با امام و معیت با وجود مقدس نبی اکرم را محضرتان تقدیم می کنم. خلاصه اینکه حضرت دارند ما را دعوت می کنند و می گویند اگر آماده اید بسم الله، پا در این میدان بگذارید تا من شما را برسانم.

پی نوشت:

(1) نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص: 86