نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu, 18 Apr 2024

جلسه آخر حسينيه آيت الله وحيد/ آمادگی یک ساله برای بهره از رزق های محرم/ موانع معیت حضرت و راه برطرف کردن آنها

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 20 شهریور ماه 98 است، که در حسینیه حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی حفظه الله ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ انسان اگر به دنیا و مادیات تعلق گرفت و دنیا برایش بزرگ شد از متاع حقیقی و نقد آخرت بی نصیب می ماند و خود این تعلق باعث می شود که انسان از معیت و همراهی با امام منع شود. اما اگر انسان از تعلقات دل کند و در سایه و معیت امام سبک بال حرکت کرد به متاع حقیقی و نقد آخرت می رسد.

رزق خاص ماه محرم

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في  سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل »(توبه/۳۸) همینطور که در هر سال شب قدر تکرار می شود و بابی به سوی وادی قدر گشوده می شود که شب قدر در باطن عالم یک شب بیشتر نیست ولی هر سال در دنیا و عالم ما تکرار می شود. این تکرار بابی است که هر سال به روی این عالم گشوده می شود و به تعبیری یک جلوه ای از آن شب در عالم ماست که همه خیرات هم در این شب تقسیم می شود و تکرار می شود. ما باید تلاش کنیم خودمان را به شب قدر برسانیم و اگر رساندیم هم اثرش کاملا ظاهر می شود «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»(قدر/۳) باید فردای لیلة القدر تفاوتی حاصل شده باشد.

همه مؤمنین و محبینی که شب قدر را درک می کنند بهره مند هستند ولی آن کسانی که در آن سال به حقیقت شب قدر می رسند و سیرشان به یک تعبیر کامل می شود، به امام خودشان و به حقیقت شب قدر راه پیدا می کنند یا به تعبیر روایت وجود مقدس امام صادق علیه السلام به معرفت حضرت صدیقه طاهره راه پیدا می کنند. اینها خواص هستند و لذا اولیاء خدا که یک سال مراقبه می کردند شب قدر را درک کنند ولی ماه رمضان که تمام می شد دوباره از فردای فطر برای شب قدر سال آینده آماده می شدند. مرحوم سید بن طاووس در اقبال همین توصیه را می کنند و می گویند روز عید فطر شروع کنید مراقبه را برای سال بعد که ان شاء الله سال بعد به شب قدر برسیم. آنهایی هم که شب قدر را درک می کنند باز آماده می شوند برای شب قدر بعدی که یک مرتبه بالاتری است.

محرم هم همینطور است، یک رزق خاصی در محرم تقسیم می شود. رزقهای محرم همان هایی است که امام رضا علیه السلام روز اول محرم به ریان ابن شبیب فرمودند که هفت رزق است است که یکی از آن رزق ها اشک و بکاء است «إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى  خَدَّيْكَ  غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيرا»(1) اگر بر امام حسین گریه کنیم و صورت تر بشود، همه گناهان انسان پاک می شود.

آخری هم این بود «إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا » همه بهشتی ها همراه امام هستند و بهشت دار ولایت امام است ولی اگر می خواهید در علیین با ما باشید، که این معیت هم به تعبیر بزرگان معیت ظلیه است و ما اگر با امام راه می رویم معنایش این نیست که ما یکی و امام هم یکی است، مثل سایه امام و امام است و امام ما را با خودش می برد نه این که وقتی با امام می رویم من یک نفر هستم؛ در این جا که اصلا او امام نمی شود، در علیین هم وقتی ما با امام هستیم او امام است و ما مأموم هستیم نه این که ما هم عرض هم سر یک سفره هستیم.

همینطور که ماه رمضان رزق خاص دارد و رزقش مثلا رزق قرآن است «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآن »(بقره/۱۸۵) اگر کسی در ماه رمضان مراقبه کند، یک آیه قرآن ثواب یک ختم قرآن را دارد و به اندازه یک ختم قرآن انسان را جلو می اندازد و مواعظ و نور و هدایت قرآن به اندازه یک ختم قرآن در بیرون ماه رمضان به انسان می رسد. رزق های محرم هم رزق های مخصوصی هستند که اگر کسی از این رزق ها متنعم شد وقتی روز عاشورا که می شود باید اتفاقی برایش بیافتد و به کاروان سیدالشهداء ملحق بشود. چون این دعوت حضرت یک دعوت عام است «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ  فَإِنِّي  رَاحِلٌ مُصْبِحا»(2). هرکسی جانش را کف دست گرفت و آماده لقاء الله است بیاید. این لقاء الله یک امر حقیقی است ولو از مرگ تعبیر به لقاء کنند، مجازا که به مرگ لقاء الله نمی گویند، یک اتفاقی می افتد که به آن لقاء الله می گویند.

حضرت فرمود اگر کسی این دو قدم را برداشت «فَلْيَرْحَلْ » حالا کوچ کند و دیگر نماند. وقتی هم به سمت خدا کوچ می کند با ما کوچ کند و الا به مقصد نمی رسد. هیچ راحلی بدون امام و بدون همراهی امام به مقصد نمی رسد. اگر کسی محرم را خوب درک بکند این دعوت عام حضرت که شاهدش هم در روایات و زیارات است را می فهمد. در زیارت اول رجب گفتند بروید زیارت امام حسین و بگویید «لَبَّيْكَ  يَا دَاعِيَ  اللَّه » پس پیداست حضرت دارند دعوت می کنند و ما هم داریم این دعوت عام را اجابت می کنیم.

قاعدتا آنهایی که محرم خاص دارند روز عاشورا اتفاقی برایشان می افتد و به کاروان حضرت ملحق می شوند. امثال بنده که نمی توانیم و عاشورا را درک نکردیم و احساس آن الحاق و سبک بالی و عبور از وادی دنیا را با امام حسین را نداریم، باید فردای محرم مثل امروز و فردای عاشورا خودمان را برای سال بعد محیا کنیم که موانع اجابت و سبک بالی را از خودمان دور کنیم که سبک بال با حضرت حرکت کنیم. موانعی وجود دارد که نمیگذارد ما حرکت کنیم.

معیت با حضرت

در سوره مبارکه توبه که خدای متعال به حضرت دستور می دهد «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه »(توبه/۱) اعلام رسمی برائت از مشرکین و کفار کن. سه تا صف با این اعلام حضرت در عالم شکل می گیرد و صف ها جدا می شوند؛ صف مؤمنین، صف مشرکین و کفار و صف منافقین که در این سوره خصوصیات این سه صف توضیح داده شده است و بعد هم موانع همراهی حضرت که انسان در این صف بندی کنار حضرت باشد و لوازم همراهی حضرت در این سوره توضیح داده شده است. شاید هیچ کجا به این اندازه پر از این قرائن نیست که در سوره برائت است. پایان سوره هم یک دستوری می دهد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين »(توبه/۱۱۹) بارتان را بردارید و دامنتان را جمع کنید تا خارهایی که شیطان سر راهتان می گذارد شما را نگیرد، آماده بشوید و با حضرت در عالم حرکت کنید.

آیه بعد هم توضیح می دهد که این معیت در برنامه است و هرکاری حضرت انجام می دهند و شما را در هر میدانی که می برند باید بروید. در این سوره ای که خدای متعال دستور به معیت و همراهی می دهد و معیت هم روشن می کند در آیه بعد می فرماید که و کونوا مع الصادقین  «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِه »(توبه/۱۲۰) معیت یعنی حق نداری جان خودت را بگیری و آنجایی که حضرت در خطر است تو جان خودت را حفظ کنی، باید جانت را سپر حضرت قرار بدهی.

 «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في  سَبيلِ اللَّه » یعنی کنار حضرت راه بروی و گرسنگی ها و خستگی ها و تشنگی های راه را بر خودت هموار بکنی «وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّار» باید یک جایی پا بگذاری که دشمن ناراحت می شود و معیت یعنی این که یک جوری راه بروی و روی تپه ای بروی و قله ای را فتح کنی که دشمن ناراحت می شود.

اگر انسان کنار حضرت باشد، قدم هایش دشمن را به خشم می آورد و مثل مالک اشتر می شود «وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً» معیت یعنی این، یعنی گرسنگی و سختیت می آید و زخمی و مجروح می شوی و دنیایت را از دست میدهی ولی نتیجه اش این است «إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» گرسنگی و تشنگیت عمل صالح است، وقتی خسته می شوی عمل صالح است، یک تپه را بالا می روی عمل صالح است، مجروح می شوی عمل صالح است ولی اگر از حضرت جدا شدی دیگر حتی نمازت هم عمل صالح نیست و باب عمل صالح بسته می شود. عمل صالح یعنی با امام راه رفتن.

موانع معیت با امام

در این سوره موانع راه را چندین جا بیان فرموده، خدای متعال خطاب به مؤمنین می کند «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»(توبه/۳۸) البته در بسیاری از اوقات شامل مؤمنین ظاهری هم می شود ولی ممکن است اینجا کمی درجه ایمانش بالاتر باشد. خطاب به مؤمنین می کند و می گوید «ما لَكُم » شما مؤمنین چه بهره ای برای خودتان در نظر گرفتید که وقتی بهتان گفته می شود «إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في  سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض » در راه خدا بارتان را بردارید و کوچ کنید احساس می کنید سنگینی شما را به سمت زمین می کشد و سبک بال نیستید.

مثل داستان سیدالشهداء دارند دعوت می کنند «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ» چرا سبک بال نیستید؟ اگر یک سفر تفریحی یا یک متاع دنیا باشد سبک بال می شوید، یک روز که می خواهید بروید تفریح از یک ساعت به اذان بیدار هستید ولی وقتی برای نافله شب آدم را بیدار می کنند چرا سنگین هستید؟ «ما لَكُم إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في  سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض » اگر سفر دنیایی باشد سنگین نیستید ولی وقتی می گویند بارتان را بردارید و در راه خدا کوچ کنید چرا سنگین می شوید؟ چه کسی قائل است؟ پیداست که وجود مقدس نبی اکرم است.

در سوره برائت حضرت شما را دعوت به نفس فی سبیل الله می کند پس چرا شما سبک بال اجابت نمی کنید؟ خدای متعال بیماری را توضیح می دهد و درمان را هم توضیح می دهد. بیماری این است «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ» آیا به حیات دنیا قانع شده اید؟ آدمی که راضی به حیات دنیاست نمی تواند سبک بال در راه خدا کوچ کند. یک استاد عزیزی این رضاء بالحیات الدنیا را اینطور معنا می کردند که بعضی ها از دنیا کوچکتر هستند و دنیا همیشه برایشان بزرگ است و هوس های دست نیافته در دنیا و ندیده های در دنیایشان همیشه زیاد است و دنیا هیچ وقت برایشان تنگ نمی شود و لباس تنگ و کفش تنگ به پایشان نیست. تا آخر عمر هم خیلی ندیده و نرسیده ها در دنیا دارند و اگر هزار سال هم بمانند باز هم می خواهند بمانند و ببینند و تجربه کنند.

ایشان یک مثال می زد و می گفت ما کوچک که بودیم پدرم وقتی ما را می برد برای ما کفش بخرد، دو یا سه شماره کفش بزرگتر می خرید که کوچک نشود و کفش پاره می شد ولی هیچ وقت تنگ نمی شد و هیچ وقت احساس تنگی نمی کردیم و پایمان بزرگتر از کفشمان نمی شد. یک عده ای اینطور هستند و تا آخر عمرشان دنیا برایشان بزرگ است و هیچ وقت احساس تنگی در دنیا نمی کنند. این رضاء بالحیاه الدنیا انسان را سنگین می کند.

قرآن در اول سوره بقره وقتی می خواهد داستان هدایت را توضیح بدهد می فرماید «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين »(بقره/۲) اگر کسی اهل تقوا بود دستش را می گیرند. قرآن گاهی اوقات تقوا را به تفصیل توضیح می دهد و گاهی در یک دستور خلاصه اش می کند، متقی یعنی «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين » تقوا یعنی با امام راه رفتن. هرچه آدم را از امام جدا کند بی تقوایی است و هرکجا امام است عین تقواست. در وادی که امام است خوابش هم تقواست و آنجایی هم که با امام می خوابی متقی هستی و آنجایی هم که با امام می خوری و می آشامی و از سر سفره امام لذت می بری عین تقواست. اما آنجایی که از امام جدا می شوی و در مسجد می روی، می شود مسجد ضرار. تقوا در یک کلمه یعنی با امام در عالم راه رفتن و اینکه انسان قوایش را دنبال امام ببرد.

«ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين » این قرآن آدم هایی که با امام در عالم می خواهند راه بروند را قدم به قدم راهشان می برد و چراغ راهشان است و سر هر دو راهی راه را بهشان نشان می دهد. این کتاب آمده آنها را ببرد و برساند. اینها کسانی هستند که «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب »(بقره/۳) به بیش از دنیا دل بستند و به حیات دنیا راضی نیستند. کسی که راضی بالحیاه الدنیاست، این رضای بالحیاه الدنیا نمی گذارد از آن کتاب استفاده کند. «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا» آیا دنیا برای شما کافی است؟ اگر این بیماری بود، هزار سال هم بگذرد، هر وقت محرم می شود احساس می کنیم امام حسین یک جوری ما را صدا می زنند که بروی و باید همه چیزت را بدهی و آن وقت «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض ».

راه های رفع موانع معیت

آن وقت خدای متعال سه موعظه می فرمایند که درمان این بیماری است. اول این است «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل » همه دنیا یک کالای اندکی بیشتر نیست. اولا عمرش بسیار کوتاه است و یک لحظه و یک چشم به هم زدن است. در قیامت وقتی می پرسند چقدر درنگ کردی؟ می گویند «قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْم »(مؤمنون/۱۱۳) البته مفسرین بعضی اینها را ناظر به عالم برزخ گرفتند. بعضی آیات هم شاید ناظر به عالم دنیاست. در یک نقلی آمده که وقتی حضرت عزرائیل برای قبض روح حضرت نوح تشریف آوردند و به حضرت عرض کردند آماده هستید؟ گفتند بله آماده هستم، می توانم بروم در سایه بنشینم؟ عزرائیل گفت بله. بعد سؤال کرد عمر دنیا را چطور دیدید؟ فرمود به اندازه همین از آفتاب به سایه آمدن.

واقعا همینقدر است «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل » بر فرض آدم هزار یا ده هزار سال هم بماند، ولی در هر صورت متاع دنیا قلیل است. گیرم آدم مخلد در دنیا باشد، ولی این دنیا سجن المؤمن است. کسی که غیب عالم را دید اینجا برایش زندان است. آنهایی که ندیدند در این زندان خوش هستند. حیات دنیا در بعضی تأویلات به محیط ولایت سقیفه تعریف شده است. اینکه اینقدر حیات دنیا مذمت شده و می گویند بغض دنیا را داشته باشید یعنی همین و الا آدم چرا باید از عالم طبیعت بدش بیاید؟

موعظه اول اینکه «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل » این دنیا کم است، آیا به کم راضی هستید؟ دوم اینکه «إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليما»(توبه/۳۹) خیال نکنید که اگر بر سر این سفره نشستید آرامش پیدا می کنید و لذت می برید، بلکه سفره را از زیر پایتان می کشند و از جلویتان جمع می کنند. اگر سر این سفره نشستید و قانع بودید به رنج های بزرگ می افتید که یکی در موقع جان دادن است. همه آرزوهای پشت سر انداخته و تسویف ها با هم یک دفعه سر برمیدارند و دیگر چه کارش می شود کرد؟ وعده هایی که آدم مدام می گوید ان شاء الله در آینده می رسیم و الان نشده و مدام تسویف می کند، لحظه آخر دیگر تمام می شود و دیگر همه آرزوها با هم سر برمیدارند و آدم را بیچاره می کنند. حضرت حالات محتذر را در نهج البلاغه نقل کرده و توضیح می دهند که خیلی حالات سنگینی است و یکی همین است.

موعظه سوم اینکه ممکن است یک کسی سبک بال راه نیافتد و بگوید یک خرده بگذار متاع دنیا را جمع کنیم و به آخرتمان هم می رسیم. امام حسین صدا می زنند و می گوید بگذار گندم زن و بچه مان را ببریم و به یمن برسانیم بعد ان شاء الله به امام حسین هم می رسیم و جمع بین دنیا و آخرت می کند. این را هم می فرماید خیال نکنید که شدنی نیست «وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُم » خدای متعال منتظر شما نمی ماند، اگر شما دیر کردید شما را حذف می کنند و یک جمع دیگر جایتان می گذارند و بار را بر روی دوش آنها می گذارند و آنها بار را به مقصد می برند.

این سه موعظه قرآن است برای کسانی که راه نمی افتند. ما دعوت های مختلفی می شویم، یکی دعوت خداست و یک عده ای هستند گوش جان می دهند و این دعوت را می شنوند «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمان »(آل عمران/۱۹۳) این قدم اولش است و یک عده ای اصلا نمی شنوند و جوری غوغای دنیا آنها را مشغول می کند که دعوت خدا را نمی شنوند. صدای همه منادی ها را جز منادی خدا می شنوند. وقتی دنیا و شیطان صدا می زنند می شنوند ولی برای منادی خدا اصلا گوشی نیست که بشنوند.

این اشکال و این هم راه حلی است که گفته شده. فقط دو نکته می ماند، یک نکته این است که ما همه اینها را می دانیم  که اگر سر سفره دنیا نشستیم به درد و رنج می افتیم و هیچ کس سر این سفره دنیا آرامش ندارد حتی همان موقعی که این سفره پهن است. این سفره خاصیتش این است که همراه با رنج و غصه است و همان موقع که سفره پهن است آدم مضطرب است، چون آدم در بهار پاییز را می بیند و کسی که بهار را دوست دارد نمی تواند در بهار ناراحت پاییز نباشد. اولیاء خدا که ناراحت پاییز نیستند چون کاری با بهار ندارند، کار با آن صحنه پشت بهار دارند؛ این یک آیه و نشانه است. خدای متعال این سفره را جمع می کند و یک سفره دیگر می اندازد، چه فرقی می کند؟ ولی کسی که پای سفره بهار می نشیند در بهار منتظر پاییز است.

خدای متعال ما را اینطور آفریده و همین است که ما را به سمت خود حرکت می دهد و الا اگر آدم در بهار پاییز را نمی دید، سر سفره بهار می نشست و یک دفعه می دید که بساط دنیا جمع شد. خدای متعال در موقعی که سفره دنیا پهن است آدم را یک جوری آفریده که می فهمد این سفره جمع شدنی است و این است که آدم را از دنیا عبور می دهد. لذا کسی که سر سفره دنیا نشسته، لذت نمی برد و تمامش رنج است.

همه این ها را می دانیم که متاع دنیا قلیل است و همراه با رنج است و فرصت هم کم است و تا برویم این پا و آن پا کنیم یک کس دیگری جای ما را می گیرد و در وادی بندگی خدا بار را روی دوش می گذارند، همه اینها درست است ولی خب نمی توانم، چه کار کنم؟ پس سوال اول اینکه نمی شود هیچ کارش کرد، می دانم و نمی توانم. 

نقد بودن متاع آخرت و نسیه بودن متاع دنیا

دوم این که می دانم و قبول دارم ولی متاع دنیا نقد است و متاع آخرت نسیه است. واقعا سیلی نقد به از حلوای نسیه است. واقعا همینطور است. با کسی که نسیه معامله می کند نباید معامله کرد و این خیلی واضح است. آن نسیه اش هم قطعی نیست. البته من نمی خواهم بحث فقهی کنم، آنجا یک جایی است که آدم مستحب است جنس نسیه هم بدهد و آن احسان است ولی به خصوص کسی که قولش هم درست درمان نیست وقتی قول می دهد و فردا زیر قولش می زند نباید با او نسیه معامله کرد. واقعا اگر آدم به این مبتلا شد که خیال کرد دنیا نقد است و وعده خدا نسیه است نمی تواند با خدا معامله کند.

عمر سعد اشکالش همین بود، بعد از آن ملاقاتی که با سیدالشهداء داشت و حضرت بین دو اردوگاه با او صحبت کردند، شب تا صبح فکر کرد و قدم می زد و صبح که شد گفت می گویند یک آخرتی است ولی گندم ری نقد است. آدم اگر خیال کرد معامله با خدا نسیه است حتما زمین گیر می شود. پس این هم یک اشکال است. این اشکال جوابش روشن است که هیچ معامله ای نقدتر از معامله خدای متعال نیست. خدای متعال سریع الحساب است و قبل از اقدام مزد را داده است.

این روایت معنایش شاید همین است که فرمود وقتی نیت خیر می کنی آن ملک می نویسد، یعنی در صحیفه وجودیت ثبت می شود. وقتی این بذر را انداختی، از همین الان که نیت کردی این بذر شروع به شکوفا شدن می کند و مزدی نقدتر از مزد خدا نیست. قبل از عمل نه بلکه حتی قبل از نیت مزد را داده است «أَنْتَ الْجَوَادُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ طَلَبِ  الطَّالِبِين » نسیم از آن طرف می آید که آدم نیت می کند و الا نیت ما هم مسبوق به فضل خداست. چه کسی مزدش نقدتر از خداست؟ بله یک قیامتی هم داریم، اولا آن قیامت هم «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَر»(قمر/۱) مؤمن باید یک نگاهی به عالم داشته باشد که قیامت را نزدیک ببیند و الا قساوت پیدا می کند «فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُم»(حدید/۱۶) پس اولا مزد خدا از همین دنیا کاملا نقد است «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»(شرح/۵) نمی شود پایت را در وادی خدا بگذاری و مزدش کم و بیش نباشد، مزدش همراهش است.

پس یک مانعی که موجب می شود آدم نتواند این موعظه را تلقی کند این است که متاع دنیا کم است ولی نقد است، کاملا به عکس است دنیا نسیه است و همه دعوت ها هم دعوت به نسیه است جز دعوت به خدای متعال که سریع الحساب است و نقد با آدم معامله می کند. البته غیر از این مزد نقدی که می دهد تا ابد هم دیگر مزد می هد، دو رکعت نماز می خوانی و مزدش تا ابد سرازیر می شود. این فرق خدای متعال است. فرمود در معراج دیدم که ملائکه دارند درخت هایی را غرص می کنند. گفتم جبرئیل چه می کنند؟ عرض کرد یا رسول الله از دنیا متاع می آید و اینها هم غرص می کنند. پرسیدم چیست؟ گفتند «سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُالله وَ لا إلَهَ إِلا الله و الله أَکْبَرْ» وقتی این تسبیح را می گویند اینها دست به کار می شوند. همین که شروع می کنی او دست به کار می شود، بلکه وقتی نیت می کنی هم دست به کار می شود. فرمود اگر نیت کرد و نتوانست عمل کند آن را پاک نمی کنند.

پس مزد خدا نقدتر از همه است منتها یک درکی می خواهد که آدم مزد نقد خدا را ببیند. همین که از بسترت می کنی، قبل از کندن مزدش شروع شده و همین که می کنی سبک بالیش می آید. پس مزد خدا نقدتر از همه است. آن متاع آخرتی که زیاد است و دنیا در برابر آن کوچک است، آن متاع نقد نقد است. کسانی که اهل آخرت هستند اصلا از همین جا دارند در آخرت سیر می کنند نه این که بعدا وارد آن شوند. ورود قیامت سرجای خودش محفوظ است ولی از همینجا وارد شدند «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي  نَعيم »(انفطار/۱۳) الان وسط بهشت هستند. فرمود «مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَقَدْ أَصَابَ  خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَلَا يَشُكَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِي الْجَنَّة»(3) کسی که به محبت امام رسید الان وسط بهشت است نه بعدا. این مزد اضافه خداست.

فرمود پیامبر ما «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»(توبه/۱۰۳) شما که احتیاج ندارید و کلید گنج های عالم را رد کردید ولی وقتی صدقات را می آورند شما بگیر چرا که وقتی دستش به دست تو می خورد پاک می شود. این مزد نقد نقد است. البته یک اضافه هم دارد «وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» ما بر پیامبر خدا صلوات بفرستیم همه چیز گیر ما می آید و چیزی گیر ایشان نمی آید، بله یک چیز نصیب حضرت می شود، وقتی ما به شفاعت می رسیم حضرت خوشحال می شوند و این نصیب حضرت می شود. نباید خیال کنیم حضرت با صلوات ما رفعت درجه پیدا می کند. کسی که وقتی دستش را در سحر بالا می برد افضل از همه دعای ثقلین است، این با دعای من به جایی نمی رسد. بله این من را به امام ملحق می کند و وقتی ملحق شدم امام خوشحال می شود «وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي الْجَنَّةَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ نَبِيِّك » حضرت خوشحال می شوند و این بهره حضرت از صلوات ماست و الا حضرت ترفیع درجه پیدا نمی کند.

ولی صلوات پیامبر بر ما چطور، آیا آن هم همین است یا همه رشد ما در این صلوات است؟ «هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(احزاب/۴۳) ما با صلوات حضرت در وادی نور سیر می کنیم. پس مزد نقد است. با پیامبر وارد دار الخلود می شوی «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»(نحل/۹۶) وقتی به دست امام دادی در واقع به دست خدا دادی، باقی می شود و دیگر وجه الله می شود. اگر امام وجه الله است هرچه هم خرج امام می شود وجه الله می ماند. پس معامله با امام نقد نقد است. وقتی جانت را به سمت امام می بری باقی اش کردی و تا وقتی که به سمت امام نرفتی جانت در حال فناء است و کم می شود و این برف دارد آب می شود. اما همین که دست امام دادید این مخلد و جاودانه می شود و رویش کار می کنند. لذا معامله با امام نقدترین معامله است.

این یک اشتباه عمر سعد بود و خیال می کرد اگر با امام حسین معامله کند معامله اش نسیه است و اگر با ابن زیاد معامله کند معامله اش نقد است. حالا برو و مزد نقدت را بگیر! مزد تو نقد بود یا مزد حبیب؟ همان شب عاشورا پرده را کنار زد و فرمود ببینید. امام که با کسی معامله نسیه نمی کند؛ جنس من را بگیرد و فردا مزد بدهد. همه گنجینه های عالم دست امام است. البته مزدی که امام می دهد الی الابد است، دو رکعت نماز می خوانی و به تو بهشت را می دهند و همیشه در نعمت های بهشتی هستی و این مزد خداست ولی نقد نقد است.

نکته دیگر اینکه؛ بله، ما می دانیم متاع دنیا کم است و می دانیم اگر کوچ نکنیم پشتش عذاب است و می دانیم سر سفره دنیا نشستن رنج می آورد و می دانیم که ما را برمیدارند و خیلی فرصت نداریم و فرصت همراهی کوتاه است و اگر با امام نرفتی یک یار دیگری را کنار امام می نشانند و تو محروم می شوی اما نمی دانم چه کار کنم؟ این چه کار کنم، راه درمانش این است «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ»(یونس/۵۷) منتها وقتی به این شفاء و به این داروی قرآن رسیدن یک راهی دارد که باید لقاء سمع کنی. باید مثل متقین که حضرت فرمود «أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ  أَقْدَامَهُم »(4) شب ها خبردار می ایستند و قرآن را به روش ترتیل می خوانند، دائم این جور قرآن خواندن بیماری انسان را شفاء می دهد.

اگر انسان یک بار این آیه را درست بخواند و نور این آیه به دل انسان برسد، خاصیت رسیدن نور آیه این است «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى  جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعا»(حشر/۲۱) قساوت قلب می رود و قلب خاشع می شود. اگر نور یک آیه قرآن به قلب برسد شرح صدر پیدا می شود. خاصیتش هم تجافی و انابه الی دار الخلود است. علامتش هم استعداد آماده مرگ است. این آمادگی اثر رسیدن این نور است. این همان نور قرآن و نور امام است. لذا راه حل این درمان هم این است که آدم خودش را به امام برساند و قرآن را درست بخواند. اگر القاء سمع کرد و انسان به قرآن گوش داد و درست خواند، مواعظ قرآن این بیماری ها را مرتفع می کند. خودش هم موعظه است و هم شفاست.

یک راه دیگر هم دارد که این تعلقاتی را که آدم نمی تواند بکند و می داند و نمی تواند، راهش بلای الهی است. بلای الهی می آید و ریشه تعلقات را می سوزاند و هیچ بلایی مثل بلایی که سیدالشهداء تحمل کردند تعلقات دنیایی را ریشه کن نمی کند. فرمود وقتی متأثر می شوی گناه هایت پاک می شود و اگر اشکت جاری شد جهنمی که در وجود آدم است خاموش می شود و هیچ چیز مثل اشک بر سیدالشهداء ریشه تعلقات را نمی کند «إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى  خَدَّيْكَ  غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيرا».

پی نوشت ها:

(۱) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 130

(2) نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص: 86

(3) الخصال، ج 2، ص: 515

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 132