نسخه آزمایشی
سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue, 23 Apr 2024

جلسه چهارم شبهای ماه رمضان حرم رضوی/ مقام بندگی از سر محبت/ مقام عبادت تجار و عبادت عبید

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 10 تیرماه 95 است که در ماه مبارک رمضان در حرم مطهر رضوی برگزار شده است. ایشان در این جلسه به مقام محبت الهی پرداختند و این مقام را همان مقام احسن النیات دانستند یعنی انسان جز محبین شود. ایشان بر اساس روایات آنهایی را که با خدا وارد معامله می شوند عبادت و بندگی می كنند را در سه دسته معرفی کردند: آنهایی که برای ثواب الهی کار می کنند، آنهایی که از عقاب الهی می ترسند و دسته سوم محبین هستند آنهایی که از سر محبت و اشتیاق خدا را عبادت می کنند. استاد میرباقری در ادامه بیان داشتند شاکله انسان باید شاکله محبین شود؛ آدمی که شاکله اش محبت خداست همه کارهایش بوی محبت خدا می دهد و مزدش هم رسیدن به مقام رضوان است که از بالاترین مقامهاست.

رسیدن به مقام محبت الهی و احسن النیات

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. یكی از اموری كه در قرآن مجید به آن دعوت و دستور داده شده این است كه انسان جزو محبین خدای متعال باشد؛ به محبت خدا برسد و این محبت بر وجود انسان غالب شود؛ انسان خدای متعال را از بقیه تعلقات خود بیشتر بخواهد و بلکه به جایی برسد كه جزء اولیاء خدا شود و فقط خدای متعال را دوست بدارد و مابقی را در سایه محبت الهی آنچنان كه خدا می خواهد دوست بدارد. اگر این مقام بدست آید بالاترین مرتبه ای است كه انسان می تواند به آن برسد، كه خالص در محبت خدای متعال شود و محبت غیر او از وجود انسان جمع و غیر خدای متعال در دل انسان راه نداشته باشد.

شاید مقامی بالاتر از آن وجود ندارد كه انسان به مقام اخلاص در محبّت برسد. آن بالاترین و بهترین نیت است تعبیری که در دعای مكارم الاخلاق امام سجاد علیه السلام به ما تعلیم كردند كه از خدای متعال بخواهید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَكْمَلَ الْإِیمَان‏ وَ اجْعَلْ یقِینِی أَفْضَلَ الْیقِینِ وَ انْتَهِ بِنِیتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیاتِ وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَال‏» خدایا ایمان من را رفعت بده تا به عالی ترین درجه آن برسم، ایمانم بالاترین و اكمل درجات ایمان باشد. خدایا یقین من را به رتبه ای برسان كه پر فضیلت ترین یقین ها باشد. این دو جمله منظور من نیست جمله سوم این است: خدایا نیت من را بهترین نیت قرار بده. نیت من در مسیر رشد منتهی شود نیت من بهترین نیات شود و من را به آخر برساند انتهای نیت من احسن النیات باشد كه نیتی از آن بهتر نیست. احسن النیات این است كه انسان در مقام محبت خدای متعال باشد؛ آن كسی كه از سر محبت الهی كار می كند و در هر كار انگیزه اش محبت خدا و نیتش محبت الهی است.

گاهی انسان در دلش غیر خدا است؛ انسانی كه در دلش غیر خدا است: از غیر خدا می ترسد، به غیر خدا امیدوار است اینهـا آرام آرام در نیت انسان اثر می گذارند و نیت انسان را خراب می كنند. نمی شود انسان غیر خدا در دلش باشد و نیتش خالص باشد. در روایتی فرمودند نیت شاكله انسان است؛ اگر در شاكله وجودی انسان رد پای غیر خدا وجود داشت در عمل انسان هم غیر خدا دخالت می كند. انسانی كه نگاه دیگران برایش مهم است این نگاه جایی در عمل انسان اثر می گذارد و ریاكار می شود. انسانی كه در عالم پر آوازه شود مدحش به گوش دیگران برسد اینکه بگویند آدم خوب، باسواد، اهل عبادت و اهل خیرات است برایش مهم باشد دچار سمعه می شود به این معنا که آدم می خواهد حرفش یا كار خیرش به گوش دیگران برسد. ریاکار یعنی انسان می خواهد دیگران ببینند.

باید شاكله انسان شاكله ای باشد كه با خدای متعال سر و كار دارد. آنهایی كه با خدای متعال سر و كار پیدا می كنند و بنده خدای متعال می شوند از ریا، سمعه و شرك خفی نجات پیدا می كنند آنهـا سه دسته هستند. یك دسته آنهایی هستند كه برای ثواب خدا كار می كنند. این مقام بسیار خوبی است؛ در دنیا تجارت كنیم طرف تجارت ما خدای متعال باشد. این كار پسندیده، بسیار لطیف و زیبا است كه انسان در طول عمرش هر كاری که انجام می دهد با خدا تجارت كند؛ به دیگران احسان می كند، نافله شب می خواند، عبادت می كند، میدان جنگ می رود، امر به معروف می كند هر كاری که انجام می دهد با خدا تجارت كند طرف تجارت او خدا باشد؛ كار می كند از خدا مزد بگیرد این مقام بدی نیست.

بعضی ها این را مقام پایینی می دانند این مقام پایینی نیست؛ امثال بنده با دنیا تجارت می کنیم یعنی كار می كنیم كه دیگران مزد ما را بدهند و در نزد دیگران محبوب شویم؛ اهل تجارت با خدا شدن اینكه آدم بتواند طرف معامله اش را خدا قرار دهد و با خدای متعال تجارت كند، مقام بالایی است. آنهایی كه با خدا وارد معامله می شوند عبادت و بندگی می كنند از دنیا پرستی، شیطان پرستی، نفس پرستی و توجه به دیگران رها می شوند آنهـا خود سه دسته هستند. یعنی آنهایی كه اهل معامله با دنیا و دیگران هستند كه برای دنیا، برای خوشامد دیگران و اینكه دیگران بدشان نیاید كار می كنند زحمت می كشند كه دیگران تعریف كنند آنهـا حسابشان جدا است؛ اما آنهایی كه اهل كار برای خدا شده بنده خدا می شوند در روایات متعدد به سه دسته تقسیم شده اند. روایاتش را شنیده اید.

عده ای برای خدا كار می كنند تا ثواب بگیرند. این بسیار خوب است که طرف حساب انسان خدا شود این آدم موحد است یعنی می داند همه مزدها نزد خدا است؛ «بِیدِكَ لَا بِیدِ غَیرِكَ زِیادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضُرِّی‏» همه كم و زیاد من در دست تو است، نفع و ضرر من در دست تو است. آنوقت در ثواب های خدا رغبت پیدا می كند برای اینكه خدای متعال به او ثواب دهد كار می كند این عبادت برای خدا است صحیح هم است همه فقهاء هم فتوا دادند این عبادت درست است. آدم نیمه شب از خواب برمی خیزد نماز می خواند كه خدای متعال قبرش را نورانی كند این بد نیست این آدم با خدا معامله می كند. یا انسان نیمه شب نماز می خواند برای اینكه رزقش زیاد شود، عمرش طولانی شود مزد دنیایی می خواهد این اشکال ندارد این كار برای خدا است او با خدا معامله می كند و از خدا مزد می خواهد خیر خود را دست خدای متعال می بیند ترك معصیت می كند كه ثواب به او دهند. گفتند اگر نگاهتان را پوشاندید آنقدر به شما ثواب می دهیم این نگاه را نكنید این قدم را بر ندارید این لقمه را نخورید؛ لقمه حرام را نمی خورد كه ثواب ببرد نماز شب می خواند كه به ثواب اخروی یا ثواب دنیوی برسد.

در روایات ائمه علیهم السلام خیلی وقت ها ما را دعوت به عبادت كه می كنند ثواب های عبادات را ذکر می کنند این بسیار خوب است. بعضی ها روایات را كه نقل می كنند ثواب هایش را نمی گویند تنها ذكر را می گویند این خوب نیست ائمه می توانستند تنها ذكر را بگویند آنها ما را می شناسند می دانند باید ثواب ها را بگویند تا ما دعوت به ذكر شویم. می گویند این نماز را بخوانید ثوابش این است. ثواب هایش را می گویند تا ما رغبت پیدا كنیم ترغیب شویم عبادت را انجام دهیم. اگر بد بود امام علیه السلام هیچوقت نمی فرمود مثلا كسی که نماز شب بخواند عمرش طولانی و رزقش وسیع می شود. پس آشکار است اگر انسان نماز شب خواند به این نیت كه خدای متعال رزقش را وسیع كند این عین توحید است؛ او اهل معامله با خدا است اینكه ثواب های دنیایی بخواهد تا ثواب های عالم برزخ تا ثواب های قیامت، این یك قسم عبادت است.

«إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ»(1) از سر رغبت در ثواب خدا عبادت می كنند. ثواب خدا درجاتی دارد از دنیا شروع می شود تا قیامت ادامه دارد. آنهـا به تعبیر روایات تجار هستند منتها تاجرهای موفقی هستند می دانند با چه كسی تجارت كنند طرف تجارتشان خدا است. اولا فهمیدند كه هر چه خیر است دست او است و بیدك الخیر؛ بعد هم خیراتی كه دست خدا است را می خواهند عبادت می كنند ترك معصیت می كنند مستحبات، ترك مكروهات و اینهـا را انجام می دهند كه به آن ثواب ها و خیرات برسند.

دسته دوم بندگی خدای متعال را می كنند ولی در این بندگی آنچه می خواهند نجات از عقوبت است؛ چون می دانند همه رنج های دنیا در نهایت تدبیر خدای متعال است. انسان اگر از عقوبت الهی مأمون بود دیگر هیچ چیزی انسان را تهدید نمی كند. اگر انسان در رحمت الهی قرار گرفت همه عالم دست به دست هم دهند نمی توانند به او ضرر برسانند «بِیدِكَ لَا بِیدِ غَیرِكَ زِیادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضُرِّی‏» اگر خدای متعال بخواهد به انسان ضرری برساند انسان عملی مرتکب شده باشد خدای متعال بخواهد عقابش كند وگرنه اگر خدای متعال او را در وادی رحمت برد دیگران هیچ كار نمی توانند بكنند.

داستان سحره فرعون را شنیده اید وقتی ساحرانی كه برای فرعون كار می كردند مومن شدند و به حضرت موسی ایمان آوردند، فرعون به آنها گفت شما را میان نخل ها به دار می كشم دست و پای شما را قطع می كنم كه احدی نفهمد. به فرعون گفتند: «فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا»(طه/٧٢) هر كاری می خواهی بكن فقط در این دنیا خدا به تو اجازه كارهایی داده است. آن طرف دستت به ما نمی رسد تو حداكثر می توانی كاری كنی ما را پرواز دهی از این عالم دنیا برویم وارد عالم آخرت و رحمت الهی شویم مهم نیست. در روایت آمده است مؤمن آل فرعون وقتی از خدا خواست كه خدایا من را حفظ كن؛ «وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ * فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیئَاتِ مَا مَكَرُوا»(غافر/44-45) كار خود را به خدا تفویض كرد خدای متعال بدیهای مكر آنها را از او دور كرد. در روایات آمده است او را به شهادت رساندند حتی در روایت آمده قطعه قطعه شد ولی نتوانستند به گوهر ایمان او ضرر بزنند، نتوانستند آن حقیقت را از او بگیرند این بسیار مهم است. از شما می پرسم شیطان به اصحاب سیدالشهدا هجوم آورد كه یك طوری كنار سیدالشهدا نباشند یا اگر بودند وفاداری نكنند ولی آنها وفادار ماندند قطعه قطعه هم شدند آیا خسارتی در كار بود در مقابل هر ضربه ای كه خوردند خدای متعال به آنها ثواب داد.

بنابراین كسی که می داند زمام همه ضررها به دست حضرت حق است خدا نكند او بخواهد آدم را عقوبت كند همه عالم جمع شوند دست به دست هم دهند خطر را از او دور كنند نمی توانند و اگر خدا او را در وادی امن و در حصن خود راه داد، همه دنیا جمع شوند نمی توانند به او ضرر زنند هر كاری انجام دهند بنفعش تمام می شود.

انسان و جامعه موحد زمام کار را دست خدا می دانند. روایتی در كافی است حضرت فرمود من از مؤمن تعجب می كنم، مؤمن اینطور است دنیا را به او بدهی ضرر نمی كند با قیچی قطعه قطعه اش هم كنند باز هم ضرر نمی كند، همه می خواهند به او ضرر بزنند او نفع خود را می برد. یعنی آنهایی كه مثلا با امام حسین علیه السلام جنگیدند و اصحاب حضرت را به شهادت رساندند می خواستند به اصحاب سیدالشهدا ضرر بزنند اما خدای متعال همه را به منفعت تبدیل كرد.

اگر انسان این را فهمید و موحد شد؛ اگر فهمید ضررش در دست خداوند است، خدا اگر بخواهد انسان را حفظ كند همه عالم بخواهند به او ضرر بزنند این ضررها منفعت می شود. آنها اقدام می كنند که به ما خسارت وارد كنند خدای متعال اقدام آنها را بالعكس می كند بنفع ما تمام می شود. در مورد جامعه هم همینطور است جامعه ای كه فهمید همه چیز در دست خدا است از او می ترسند از غیر خدا نمی ترسند می دانند همه دست به دست هم دهند نمی توانند به ما خسارت بزنند. ممكن است اقدام كنند كار را برای ما سخت كنند اما اینکه بد نیست. اکنون قریب چهل سال است ما با ابرقدرت های جهان دست و پنجه نرم می كنیم فشار هم می آورند بالاخره در دار دنیا بعضی ها خیال می كنند معنی حقانیت این است كه اگر ما حق هستیم هیچ لطمه ای نخوریم. قرآن در سوره مباركه آل عمران كه داستان جنگ احد را نقل می كند این شبهات را آورده جواب هایش را هم داده است.

«لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَیءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا»(آل عمران/١٥٤) اگر ما بر حق بودیم كه نباید كشته شویم اگر ما بر حق بودیم كه نباید مجروح بدهیم خسارت بدهیم. این درك صحیحی نیست قرآن می فرماید: «إِنْ یمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ»(آل عمران/١٤٠) اگر شما مجروح شدید آنها هم مجروح شدند. قرار نیست در دعوا فقط یك طرف بزند یك طرف بخورد؛ زد و خورد است منتها خدای متعال به مومنین لطف كرده فرموده اگر شما ده نفر باشید مقابل صد نفر، بیست نفر باشید مقابل دویست نفر، ما شما را افزایش می دهیم نیرو و قدرت شما را با ملائكه امداد می كنیم ولی قرار نیست مجروح نشوید. در جنگ احد بعضی از مسلمانها مجروح شدند.

«إِنْ یمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ» بعضی ها گمان می كنند هیچ خسارتی نباید وارد شود. اینطور نیست اکنون چهل سال است ما با قدرت ها می جنگیم آنها توانستند فشارهایی آوردند مشكلات اقتصادی دائم برای ما ایجاد كردند، جنگ سر راه ما گذاشتند، ولی در مجموع هیچ کدام به ضرر ما تمام نشده مومنین پیروز هستند. نكته مهمی است هیچ خسارتی درونش نیست تعبیر قرآن این است ما به «إِحْدَى الْحُسْنَیینِ»(توبه/52) می رسیم. ما وقتی با دشمن می جنگیم به یكی از این دو حسن می رسیم ولی دشمن بالعكس است ما رنج می بریم ولی یا به شهادت می رسیم یا به پیروزی و هر دو ثواب است. ولی آنها اگر كشته شوند جهنمی هستند اگر گاهی یك غلبه ظاهری هم پیدا كنند باز هم در وادی جهنم هستند.

بنابراین انسان موحد می فهمد دیگری نمی تواند به او ضرر بزند و همه زمام كار دست خدا است؛ جامعه موحد هم می فهمد زمام كار دست خدا است، از خدا و از عقوبت های الهی می ترسد، می داند اگر با كفار مصالحه كند و تسلیم كفار شود خدای متعال او را ذلیل آنها می كند می ترسد ذلیل كفار شود. می ترسد خدای متعال آدم را عقوبت كند زیردست كفار در جهان شود. از خدا می ترسد احتیاط می كند. می داند اگر مثلا صله رحم را ترك كند عمرش كوتاه می شود می ترسد صله رحم را بجا می آورد اشکالی ندارد آدم برای اینكه خدای متعال عمرش را كوتاه نكند صله رحم را بجا می آورد.

انسان برای اینكه جهنم نرود عبادت می كند ترك معصیت می كند. این بسیار آدم فوق العاده ای است كه از جهنم خدا و از عقوبت او بترسد، بداند رشته همه ضررها دست خدای متعال است اگر او بخواهد آدم را حفظ كند احدی نمی تواند به او ضرر بزند. از ترس خدای متعال ترك معصیت می كند. البته خود خائفین مقاماتی دارند؛ خوف مقاماتی دارد ولی ترسیدن از خدای متعال نوری است در قلب انسان مومن که او را به سمت خدای متعال و به سمت خیر هدایت می كند. بنابراین دسته دوم با خدا معامله می كنند آنها از خدا می ترسند حتی ترك مكروه و ترك اولی می كنند چون از خدا می ترسند.

حضرت یعقوب یك ترك اولی كرد چقدر گرفتار شد. روایتی از امام سجاد علیه السلام نقل شده است شاید در تفسیر نور الثقلین یا برهان دیدم مصدر اول آن را بیاد ندارم. حضرت صبح جمعه ای از مسجد می آمدند به خادمشان فرمودند این فقرایی كه می آیند رد نكن همه را به گونه ای راضی كن. گفت آقا خیلی از آنها مستحق نیستند فرمود می خواهی مثل برادرم یعقوب گرفتار و مبتلا شوم؟ بعد داستان را ذكر كردند كه حضرت یعقوب سفره دار بود سفره اش پهن بود همه می آمدند و می خوردند. یك دفعه روزه دار مومنی دیر آمد آخر شب رسید سفره جمع شده بود آنهـا به او توجه نكردند، فهمیدند ولی بی اعتنایی به او شد. خدای متعال به حضرت یعقوب پیغام فرستاد تو که می دانی من بر اولیائم سخت می گیرم چرا این روزه دار مومن گرسنه از درب خانه تو رفت؟ به من شكایت كرده گفته من در خانه پیامبر تو رفتم. بعضی ها عزیز هستند در خانه هر كسی را نمی زنند. من در خانه پیامبرت رفتم گرسنه برگشتم فردا را هم بدون سحری روزه گرفته، گرسنه شكایت تو را آورده، آماده باش كه من به اولیائم سخت می گیرم. خدای متعال به تعبیر من خود را كنار كشید شیطان حسد را بین برادران انداخت كار خود را كرد؛ دیگر می دانید داستان چه شد.

آدمی كه می داند كار خدا دقیق است، می داند پیامبرش حضرت یونس یك ترك اولی كرد خدا او را در شكم ماهی برد فرمود: «فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ»(صافات/١٤٣) اگر استغفار و توبه نمی كرد و خدا را تسبیح نمی كرد؛ به تعبیر قرآن اگر خدا را تنزیه نمی كرد عیب را خود به گردن نمی گرفت ما تا قیامت او را در شكم ماهی نگاه می داشتیم. آدم از خدا حساب می برد می داند كارش بحساب و دقیق است. «إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»(فاطر/٢٨) آدم اگر عالم بالله شد اهل خشیت می شود. بنابراین از خدای متعال می ترسد پروا می كند این عبادت خوبی است ولی گفتند عبادت عبید است آنهـا بنده هستند می ترسند خوب است.

یك عبادتی است که عبادت محبین است «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً» آنها كاری با جهنم و بهشت ندارند؛ نه اینكه از جهنم خدا نمی ترسد و به بهشت خدا رغبت ندارد ولی از این مرحله عبور كردند خدا را از سر محبت عبادت می كند؛ نیمه شب از سر اشتیاق به خدا بر می خیزند. وجود مقدس نبی اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر بود اطرافشان بسیار شلوغ بود این شلوغی ها هیچگاه پیامبر را مشغول نمی كرد دل پیامبر همیشه با حضرت حق بود. اما در عین حال نقل شده وقت ظهر در وقت نماز که می شد می فرمود: «ارحنی یا بلال» بلال اذان بگو من را راحت كن. همه رغبت و میل حضرت این بود ظهر شود نماز بخواند. «قُرَّةُ عَینِی فِی الصَّلَاة»(2) آنچه چشم من را روشن و خنك می كند نماز است. از همسران حضرت نقل شده وقت نماز كه می شد حضرت طوری از بین ما بلند می شد كه گویا اصلا ما را نمی شناسد اینطور به طرف نماز می رفت با اینكه تمام كار حضرت بندگی و اشتغال بالله است با خدا كار می كند اما در عین حال نسبت به عبادات اینگونه بودند.

محب یعنی انسان كار می كند، عبادت می كند، ترك معصیت می كند همه زندگی اش عبادت می شود ولی همه كارهایش از سر محبت خدا است. انفاق می كند چون خدا را دوست دارد. در سوره هل اتی آمده است: «وَ یطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِینًا وَ یتِیمًا وَ أَسِیرًا»(انسان/٨). نان افطار خودشان را از سر محبت خدا می دهند «عَلَى حُبِّهِ» را بعضی اینگونه معنا كرده اند از سر محبت خدا. یعنی ریشه این انفاق محبت خدا است. «لَا نُرِیدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا»(انسان/٩) ما از شما نه پاداش می خواهیم نه تشكر. این عبادت محبین می شود.

ثمره محبت الهی، ایجاد خشوع در دل

بنابراین آنهایی كه در مقام محبت هستند خدا را از سر محبّت عبادت می كنند این محبت آرام آرام درجه اش بالا می رود تا انسان خلیل الله می شود همه وجودش گداخته در محبت خدا می شود این بهترین عبادات است. محبّین به یك خشوع خاصی می رسند در دعای سحر ماه رمضان آمده است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ خُشُوعَ الْإِیمَانِ قَبْلَ خُشُوعِ الذُّلِّ فِی النَّارِ» خدایا من را قبل از اینكه در آتش روم و با عقوبت تو خشوع پیدا كنم به خشوع ایمان برسان. ایمان و محبت خشوع در دل انسان ایجاد می كند. محبّین كم كم به جایی می رسند كه «اللَّهمّ إنّ قلوب المخبتین إلیك والهة» خدایا آنهایی كه مخبت شدند، مخبت یعنی آنهایی كه در حالت انكسار محض هستند، همه عبادات را انجام می دهند خود را بدهكار خدا می دانند آنهـا حالت شیدایی پیدا می كنند، واله آن كسی است كه همه چیزش را در راه محبوبش می دهد خودش را بدهكار محبوبش می داند.

نمی خواهم مقام سیدالشهدا علیه السلام را تطبیق كنم مقام ایشان خیلی بالاتر از این حرف ها است ولی این جمله ای كه حضرت در گودی قتلگاه فرمودند بعضی ها معنای لطیفی برایش بیان كردند. حضرت در گودی قتلگاه دامانش را تكانده است بحسب ظاهر هر چه داشته گذاشته برای اسارت، زنده ها اسیر شدند، همه هم كه شهـید شدند خودشان هم كه در گودی قتلگاه در لحظات آخر هستند، «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ» خدایا من به قضای تو راضی هستم. رضا یعنی لذت می برم معبودی جز تو نیست كه من به او روی آورم ای فریادرس استغاثه كننده ها دست من را بگیر.

برخی اینگونه معنا كرده اند كه امام حسین علیه السلام در مقام محبت است همه چیزش را فداكارانه در مقام اشتیاق داده هر چه از او خواستند دو برابرش را آورده بیش از آنچه از او خواستند. ولی می داند که خدای متعال از آن محبوبهایی است که اگر جایی بهم زند ما باخته ایم. التماس می کند می گوید «یا غِیاثَ المُستَغیثینَ» نکند کار اینجا تمام شود. همانطور که دست حضرت ابراهیم را گرفتی نگذاشتی کار را تا آخر جلو ببرد دست مرا نگیر. ما قرارمان اینجا تمام نمی شود قرار است سر من روی نیزه ها رود، اهل بیت من اسیر شوند تا کوفه و شام بروند تمام نشود، برخی اینگونه معنا کرده اند. آدم محب به خشوع و خوف خاص خود می رسد.

نحوه درخواست محبت الهی

این جمله را در دعای ابوحمزه خوانده اید؛ امام به ما یاد می دهند از خداوند محبت بخواهیم: «اللَّهُمَّ امْلأْ قَلْبِی حُبّاً لَكَ وَ خَشْیةً مِنْكَ وَ تَصْدِیقاً بِكِتابِكَ وَ إِیماناً بِكَ وَ فَرَقاً مِنْكَ وَ شَوْقاً إِلَیك‏‏» خدایا قلب مرا از محبت و خشیت خود پر کن؛ مؤمنین خشیت پیدا می کنند و الا محبت بدون خشیت آدمی را بد بار می آورد. به تعبیر ما که تعبیر دقیقی نیست آدم لوس می شود. دیده اید بچه ای که فقط طعم محبت را می چشد و آن ابهت را در پدرش نمی بیند کم کم رفتارهایی می کند که پسندیده نیست اما بچه ای که هم پدر را دوست دارد و هم ابهت و خشیت پدر را دیده منظم رفتار می کند. این مثالهای ضعیفی است، نسبت به حضرت حق مسئله به گونه دیگری است.

در ادامه دعا می فرماید: «إِیماناً بِكَ» خدایا قلب من پر از ایمان تو باشد، تو را باور داشته باشم، تو را خیر بدانم و کنار تو احساس امنیت کنم.

«وَ تَصْدِیقاً بِكِتابِكَ» خدایا اگر محبت تو در دل من آمد این کتاب تو که آداب محبین است را تصدیق کنم. اینکه محبین چگونه به سوی خدا سلوک کنند در این کتاب بیان شده است. این کتاب تو را تصدیق کنم و به همه دستورات و فرمایشات این کتاب عمل کنم؛ این کتاب که آداب محبین در آن ذکر شده است اینکه سلوک محبین به سوی خدای متعال باید چگونه باشد. من کتاب تو را با همه وجود تصدیق کنم و شک نکنم. در سختی ها تردید و تزلزل در من ایجاد نشود. چون انسان در راحتی دین خدا را تصدیق می کند. آنجایی که دین خدا سخت می شود شیطان ذهن انسان را به سمت این می برد که شاید این راست نباشد. آدم در سختی ها خود را نشان می دهد آدم را به صحنه کربلا ببرند و شک نکند بگوید امام حسین درست می گوید این مهم است. محب وقتی در وادی محبت حرکت می کند با دستوراتی رو به رو می شود که گاهی بسیار سخت است آنجا شک نکند بگوید هر چه او می گوید درست است. خدایا من به مقام محبت رسیدم آداب محبت را تصدیق کنم.

مقصود من جمله آخر بود: «وَ فَرَقاً مِنْكَ» خدایا هم محبت خود را به من بده هم فَرَق. فَرَق از ماده فَرْق‏ و جدایی است گمان من این است شاید معنای فرق این باشد یعنی آن خوفی که از جدایی حاصل می شود. ما هر قدر هم که به خدا نزدیک شویم احساس می کنیم او کجاست ما کجا هستیم، دست چه کسی به خدا می رسد؟ دست ما به جبرائیل هم نمی رسد. انسانی که دلش پر از اشتیاق می شود از محبت خدا پر می شود نمی تواند یک لحظه جدایی از خدا را تحمل کند. ولی گاهی خود را کنار حضرت حق و در دامان او می بیند، احساس می کند که آنجا اصلا راه یافتنی نیست.

چون «الدَّانِي فِي عُلُوِّهِ وَ الْعَالِي فِي دُنُوِّه‏»(3) خدای متعال در عین اینکه به ما نزدیک است دور است. در عین اینکه در مقام اعلا است کنار ماست. خدای متعال مانند ما نیست که وقتی کنار کسی می نشینیم کنار او نشسته ایم. این در انسان حالت فرق ایجاد می کند دلش می خواهد با خدا باشد گاهی خود را کنار حضرت حق می بیند در همان حال احساس می کند ما کجا خدا کجا «أین التراب و رب الأرباب» چگونه می شود خاک کنار حضرت حق بنشیند؟ این حالت فرق می شود. حب الهی اینگونه است، محبین وقتی در مقام محبت قرار می گیرند آرام آرام مقاماتشان بالا می رود در مقام اشتیاق است اما در مقام خشیت هم هست، در مقام اشتیاق است ولی در مقام فرق هم هست، حب و اشتیاق دارد اما فرق هم دارد؛ شوق او را بیقرار می کند.

من این جلسه یک جمله بیشتر عرض نکردم و آن اینکه محبت الهی همان مقام احسن النیات است؛ نیت بهتر یعنی انسان جزء محبین شود، شاکله انسان شاکله محبین شود؛ آدمی که شاکله اش محبت خداست همه کارهایش بوی محبت خدا را می دهد؛ کامل این مقام مختص وجود مقدس نبی اکرم است. «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيم»(4)‏ خدای متعال پیغمبرش را براساس محبت خود ادب کرد. ادب او ادب المحبین است. شما صاحب خلق عظیم هستید. این محبت الهی در وجود مقدس نبی اکرم همه عالم را مهمان محبت خود کرده است. همه سر سفره محبت هستند ایشان حتی وقتی با کفار برای هدایتشان رفتار می کرد با محبت رفتار می کرد؛ آنجایی که می خواست کفار را هدایت کند با محبت رفتار می کرد.

ان شاء الله آثار این محبت را اشاره خواهم کرد که محب باید حالاتش نسبت به حضرت حق چگونه باشد این احسن النیات است. ما باید به اینجا برسیم بندگی کنیم و بندگیمان از سر محبت باشد آن وقت مزدمان هم با بقیه فرق می کند و مزد ما مقام رضوان است همه درجات بهشت زیر دست این مقام است که همان مقام محبین است.  

پی نوشت:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 510

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏5، ص: 321

(3) الصحيفة السجادية، ص: 210

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 384