نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جلسه اول شبهای ماه رمضان حسینیه حق شناس/ اهمیت ماه رمضان و تلاش برای بهره مندی از رزق های آن

متن زیر سخنرانی آیت الله میرباقری به تاریخ 23 خرداد ماه 95 است که در حسینیه آیت الله حق شناس رحمه الله به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان برگزار شده است. ایشان در این جلسه ضمن بیان شرایط و لوازم دریافت رزقهای ماه مبارک رمضان، قرآن را بهترین رزق دانستند که سفره گسترده خداوند در این ماه است و بر تدبر و تفکر در قرآن تأکید نمودند. ایشان همچنین با استناد به روایت یکی از ویژگی های فرد زاهد را شرح صدر دانستند و در ادامه به تبیین علائم شرح صدر در روایات پرداختند و فرمودند که انسان باید به شرح صدر و وسعت وجود برسد تا رزقهای این ماه و انوار هدایت قرآن بر قلب او نازل شود. ایشان در پایان به تبیین اقسام معارف قرآن در روایات پرداختند و ابرار را نمونه ای متنعم از رزق الهی برشمردند.

رمضان؛ ماه دعوت به سوی خدای متعال

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. فرصت هايي وجود دارد كه خداي متعال در اختيار انسان قرار مي دهد براي اينكه بتواند كارهاي بزرگ را در اين فرصتها انجام بدهد و بارهاي سنگين را بردارد؛ طبيعتا بايد اين فرصتها را شناخت و از امكاناتي كه در اين فرصتها هست با خبر شد و علاوه بر آن از ضعفها و نيازها و ظرفيت هاي خودمان مطلع بشويم و سعي كنيم از اين امكانات براي اين ظرفيت هاي بزرگ استفاده كنيم. هر كدام از اینها که نباشد موجب محروميت است؛ چه انسان اين فرصتها را نشناسد يا از امكاناتي كه در اين فرصتها هست، غفلت كند یا نيازهاي خودش و اندازه هاي آن را نشناسد، نمي تواند از اين امكانات به اندازه آن نيازهايش استفاده كند. همچنين يك دعوت هايي در اين عالم است كه ما را به سمت خودش فرا مي خواند و ما بايد اين دعوتها و نداها را بشنويم و خيلي وقتها نياز به اين دارد كه انسان در حواس و امكانات خودش تحولي ايجاد كند و اینها را تربيت كند تا اين نداها و دعوتها را بشنود.

در سوره آل عمران كه انسان وقتي در سحر از بستر برمي خيزد، خوانده مي شود «رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا»(آل عمران/١٩٣) منادي ندا مي دهد و صدا مي زند، آدم بايد اين ندا را بشنود. اگر انسان سمع خودش را تربيت نكند، اين دعوتها و نداها را نمي شنود؛ ما را صدا مي زنند و ما جزو بي خبران هستيم. در همين خطبه شعبانيه وجود مقدس نبي اكرم صل الله عليه وآله فرمودند: «شهرٌ دُعيتم فيه الي ضيافة الله» يك دعوتي است که ما دعوت شديم ولي ما كه احساسي از اين دعوت نمي كنيم، پيدا است که گرفتار هستيم و الا دعوت شديم و دعوت كننده و واسطه دعوت هر دو كريم هستند؛ خداي متعال به واسطه وجود مقدس نبي اكرم صلّ الله عليه وآله ما را به مهماني خود دعوت كردند.

مهماني هم به اندازه وسعت و كرامت صاحب خانه و ميزبان است و هم به اندازه آگاهي او به نياز اين مهمان است؛ خداوند هم وسعتش بي حد و حساب است و هم همه نيازهاي ما را و اندازه آن را مي شناسد. نيازهايي كه ما داريم فقط نياز به خوردن و خوابيدن و پوشيدن و... نيست، اینها كه نيازهاي اصلي ما نيستند. حس و فكر و عقل و قلب و روح ما رزق مي خواهند. امثال بنده كه اصلا نه اینها را مي شناسيم و نه مي دانيم که رزقش چيست و نه مي دانيم که چگونه مي شود اين فكر و عقل را به كار انداخت؟ وقتي آيات قرآن را مي خوانيم، نمي دانيم يتفكرون يعني چه؟ يعقلون يعني چه؟ تفاوت تعقل و تفكر چيست؟ «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا»(أعراف‏/179) يفقهون يعني چه؟ امثال بنده اصلا نمي دانيم از اين قلب چه استفاده اي بايد كرد؟ از اين فكر چه استفاده اي بايد كرد؟ چگونه فكر سرشار مي شود؟ چگونه اين قلب به آن نقطه مطلوب مي رسد؟ كار عقل چيست؟ از این رو مي بينيد که تا آخر روح ما محدود و تنگ است و ضنك دارد و وقتي روح كوچك شد، خاصيتش اين است که آدم با كمترين محركي حركت مي كند و خوشحال یا ناراحت مي شود.

اگر انسان مي خواهد عظمت روح خودش را بييند باید محرك هايش را ببيند؛ اگر با يك تمجيد خوشحال و با يك تكذيب ناراحت مي شود، اگر با آمدن ثروت خوشحال و با رفتن آن غصه مي خورد و... اينها اندازه روح آدم را نشان مي دهد، اندازه محرك هاي آدم، قيمت او را نشان مي دهد که اين آدم چقدر مي ارزد. ولي اگر اين روح بزرگ شد به تعبير اميرالمؤمنين عليه السلام: «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَى عَلَى شَيْ‌ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ فَهُوَ مُسْتَرِيحٌ»(1) کسی که زاهد است همه غصه ها و شاديها از دلش بيرون رفته و هر چه از دنيا به او رو بياورد او را خوشحال نمي كند و هر چه از دنيا از او فوت شود او را متأسف نمي كند و غصه نمي خورد و راحت است و اين مي شود روح بزرگ و روحي است كه درونش شرح صدر پيدا شده است.

علائم شرح صدر

 در حدیثی نقل شده است که «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ عَنْ شَرْحِ الصَّدْرِ مَا هُوَ فَقَالَ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ فَيَشْرَحُ صَدْرَهُ وَ يَنْفَسِحُ قَالُوا فَهَلْ لِذَلِكَ أَمَارَةٌ يُعْرَفُ بِهَا فَقَالَ نَعَمْ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِه‏»(2) از وجود مقدس نبي اكرم صل الله عليه و آله سؤال كردند شرح صدر چيست؟ حضرت معنايي برايش كردند که يك معناي باطني است فرمودند: اگر خدا بخواهد كسي را هدايت كند يك نورانيتي در قلب او واقع مي شود حالا اين نور چيست؟ توضيح داده شده که نور قرآن است، نور خود امام عليه السلام است و اين وارد قلب مي شود و قلب وسعت پيدا مي كند. براي اصحاب مبهم بود، عرض كردند: اين شرح صدر علامت هم دارد؟ اين نورانيت قلب علائمي هم دارد كه ما از روي علامتش بفهميم كه انسان وسعت پيدا كرده يا در تنگنا است؟ روحش كوچك يا بزرگ است؟ اين را از كجا بفهميم؟

حضرت سه علامت را فرمودند: كسي كه به شرح صدر رسيده است، روحش وسعت پيدا كرده و نسبت به دنيا دل كنده شده است و حالت تجافي و پرواز دارد (وقتي آدم سرپنجه مي نشيند و مي خواهد بلند بشود به اين حالت مي گويند حالت تجافي، حالت كنده شدن از دنيا دارد، ميل به پرواز دارد). از آن طرف به عالم به دار الخلود روي آورده و قبل از اينكه فرصت هايش از دست برود، آماده رفتن است و اين مي شود روحي كه درونش شرح صدر پيدا شده است. بنابراين روح ما مي تواند به شرح صدر و وسعت برسد، يك رزقهايي بايد به اين روح برسد تا عظمت پيدا بكند. خداي متعال مي فرمايد: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ» (انعام/١٢٥)؛ اگر خداي متعال بخواهد كسي را هدايت كند به او شرح صدر مي دهد تا بتواند حقيقت اسلام را بفهمد و قبول كند و با وسعت روح به اسلام برسد. اگر كسي روحش در تنگنا بود، نمي تواند مسلمان خوبي باشد، نمی تواند اسلام را بپذيرد و تسليم خدا شدن شرح صدر مي خواهد.

عقل؛ ترازوی اعمال

آدمي كه نور هدايت الهي در دلش آمده و شرح صدر پيدا كرده است، بزرگ مي شود. عقل انسان هم همينطور است؛ اين عقلي كه خداي متعال داده، ترازوي انسان است و وزن مي كند. شما هر اقدامي كه مي كنید، عقلتان دارد كار مي كند و عقل عملتان دارد مي سنجد كه من اين لقمه را بخورم يا نخورم؟ ترازو مي كند مي گويد بله بخور خوب است یا بد است و برايت ضرر دارد. آدم در روز ماه رمضان گرسنه است و مي خواهد بخورد عقل مي گويد نخور، حرام است؛ آن كسي كه مقيد به شرع نيست، مي خورد. عقل اين سبك و سنگين را مي كند و ترازویی است که خداي متعال در وجود انسان گذاشته است و وزن مي كند.

حالا ما با ترازوهايمان تا حالا در دنيا چه چيزي وزن كرده ایم؟ همه آنچه وزن کرده ایم منافع دنيايمان بوده است؛ اين را بخريم، اين خانه را بفروشيم، به نفع ما یا به ضرر ما است، اين درس را بخوانيم، اين پست را بگيريم، اين همسر را انتخاب كنيم و... ترازوي ما همين كارها را كرده است مثل اينكه آدم يك باسكول مثلا بيست تني دقيق الكترونيكي را بگيرد و با آن پياز وزن كند و يك كيلو پياز براي خانه بخرد، اين استفاده ما از اين بوده است در حالي كه با اين عقل مي شود كل عالم دنيا را بگذاريد در يك كفه وآخرت هم در يك كفه ديگر و انتخاب كنيد. ما هيچ وقت از اين انتخابها نكرده ايم؛ عقل ما، ترازوي ما، اين قدرت محاسبه و سنجش ما كار بزرگ نكرده و سبك بوده است.

در سوره قارعه آمده است که «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ»(قارعه/6-7) موازين يك موقع سبك و يك موقع ثقيل هستند. قلب ما هم همينطور است؛ در قلب ما چه چيزهايي رفت و آمد مي كند؟ چه چيزهايي دل ما را پر كردند؟ چه چيزهايي خوشحالمان مي كنند؟ چه چيزهايي را دوست داريم و از چه چيزهاي بدمان مي آيد؟ خوف ما از چيست؟ اميد ما به كيست؟ آدم بايد ببيند اين سرمايه را چه كار كرده است؟ هم مي شود که اين قلب تبديل به يك بتكده بشود و همه تعلقات و دلخوشي هايش به اين عالم فاني باشد و همه بيم و اميدش به همين جا خلاصه بشود و هم مي شود که اين قلب ظرف محبت خدا و اوليائش بشود. اميد به خداي متعال و خوف از او در همان قلب است.

ویژگی انسانهای اهل تفکر و اولیاء الله

فكر هم همينطور است؛ فكر انسان مي تواند نگاه او را به عالم عوض كند، ببينيد آنهايي كه وقتي به عالم نگاه مي كنند، عبرت مي گيرند و پشت صحنه عالم را مي بينند و تدبر مي كنند؛ اینها اهل فكر هستند «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ»(آل عمران/١٩٠). همين دنيايي كه ما با آن سر و كار داريم و صبح و شب آن را مي بينيم در آمدن شب و روز و خلقت آسمان و زمينش آياتي است نه يك آيه، براي چه كساني؟ براي اولو الالباب، اینها وقتي شب و روز را مي بينند براي آنها آيه ها، حكايت ها، داستانها و نشانه هايي است. اولو الالباب چه كساني هستند؟ «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(آل عمران/١٩١) اولا اهل ذكر هستند و مداومت در ذكر دارند که اين مداومت در ذكر براي انسان انس و حب ايجاد مي كند و بعد از آن تفكر مي كنند.

نتيجه اين انس و تفكر و این ذكر و فكر چيست؟ پشت صحنه عالم را مي بينند و از آمدن شب و روز به قيامت و نار و بهشت و جهنم مي رسند. تفكر بايد دائما زايش داشته باشد؛ برای انسان اهل تفكر، عالم كتاب است و احتياجی به كتاب ندارد، او دائما در كتاب تكوين خدا مطالعه مي كند و معرفت و ايمانش افزايش پيدا مي كند. اين احتياج دارد كه حس انسان حس ديگري باشد؛ اهل تفکر طور ديگري عالم را مي بينند، مي بينند ولي طور ديگر مي بينند، نگاه به عالم كه مي كنند عالم را يك طور ديگري مي بينند.

ما اينطوري نيستيم و اگر سفره دنيا برايمان پهن شد؛ مالي، ثروتي، همسري، رفيقي، امكاني، بهاري و كنار جوي آبي و... اینها ما را مشغول مي كند که ديگر آيه نمي بينيم و از معاني غافل مي شويم و به همين جوي نگاه مي كنيم و از آن لذت مي بريم. از رويش گياه، از سرسبزی و خرمي و نسيم لطيف لذت مي بريم؛ همين است و چيزی غير از اين نيست، ما نمي توانيم معاني را ببينيم و اينطور محدود مي بينيم. لذا اینها ما را مي گيرند و زمينگير مي كنند ولي اولياء الله اينطور نيستند و به تعبير قرآن أوّاب هستند «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»(ص/30). قرآن معنا مي كند که أوّاب يعني آن كسي كه رجوع و برگشت مي كند، نمي ماند؛ به زنبور عسل أوّاب مي گويند چون از لانه به گلستان مي رود، بار خودش را برمي دارد و كار و مأموريتش را انجام مي دهد و برمي گردد و گلستان او را مشغول نمي كند. أوّاب آن كسي است كه وقتي در دنيا مي آيد، پديده ها او را مشغول نمي كنند و پشت صحنه را مي بيند، در بهار صنع خدا و حكمت او و زيبايي كار او و آيات الهي را مي بيند، معاني را مي بيند.

حس انسان بايد بالغ شود و اگر بالغ نشد، پديده ها را مي بيند و پشت صحنه ها را نمي بيند؛ طلوع خورشيد را مي بيند ولی آن طرفتر را نمي بيند، بهار را مي بيند و آن طرفترش را نمي بيند. فكر انسان بايد بالغ شود و دائما زايش داشته باشد که البته اين هم مقدماتي مي خواهد؛ انسان اگر اهل فكر شد، نگاهش به دنيا عوض و جامع و واسع مي شود و همه دنيا را با هم مي بيند، دنيا را به تنهايي نمي بيند بلکه در ضمن همه نظام خلقت مي بيند و از نظر قرآن اين انسان اهل تفكر است. «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلاَدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَكُونُ حُطَاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ»(حدید/20)

قرآن مي فرمايد: حيات دنيا بازيگري و لهو و زينت و مفاخره و بعد تكاثر و هم افزايي اموال و اولاد است، كل دنيا همين است كه بعضي گفتند اين ناظر به سنين مختلف انسان هست؛ يك موقعي انسان در طفوليت است که لعب است و كم كم در نوجواني لهو مي شود و بعد رو به زينتها مي آورد و بعد نوبت به جمع كردن ثروت و اولاد مي شود و به تفاخر روي مي آورد. مثل باراني كه مي بارد و كشاورز وقتي در باغ مي رود، حيرت مي كند. آنهايي كه اهل كشاورزي هستند واقعا وقتي رويش را مي بينند، حيرت و تعجب مي كنند که اين درختها به بار مي نشیند و ميوه مي دهد و كشتزارها سرسبز مي شوند. ولي مي بينيد که دوباره يك شتاب و حركتي مي شود و همين بهار سبز به پاييز زرد تبديل مي شود و بعد خار و خاشاك زير پا مي شود، دنيا هم همينطور است.

فكر يعني انسان بتواند در طلوع دنيا غروبش را ببيند يعني دنيا را جامع بييند، آدمي كه اهل فكر است؛ مي تواند پشت صحنه را ببيند، مي تواند در بهار، پاييز را ببيند؛ مي تواند در جواني، پيري را ببيند؛ مي تواند در حيات، موت را ببيند بلكه از اين واسع تر مي بيند كل عوالم را با هم مي بيند. بحث تفكر در قرآن يك بحث لطيفي است اینكه تفكر چيست؟ آدم چگونه بايد به تفكر برسد؟ در این ماه این را دنبال كنيد که قرآن چگونه آدم را به فكر دعوت مي كند و حاصل فكر را چه مي داند؟ تفكر از كجا شروع مي شود؟ چگونه اين فكر براي انسان زاينده مي شود؟

لوازم دریافت و حفظ رزق های ماه رمضان و باز شدن قفل دلها

 بنابراين حس ما مي تواند حس ديگري شود، به تعبير قرآن «أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَارِ»(ص‏/45) قرآن بعضي از انبياء را نام مي برد و مي گويد اینها صاحبان دست و چشم بودند، صاحبان قدرت بودند و هيچ چيز جلوي اين بصيرت و بصرشان را نمي گرفت و حجابشان نمي شد؛ زيباييها و لذتها آنها را غافل نمي كرد، عاجز و دلبسته نمي شدند، در اين دنيا چشم بسته نمي شدند.

ما نیز بايد اينطور باشيم و اینها رزق هايی است که ما به آنها نياز داريم؛ بايد اولي الايدي و الابصار شويم، بايد صاحبان فكر شويم، بايد اولوالالباب شويم، بايد الذين يعقلون شويم، بايد داراي شرح صدر شويم و خيلي چيزهاي ديگر که اين رزقها در سفره خداي متعال است. ماه رمضان سفره اي است كه خداي كريم به اندازه وسعت وجود ما و به اندازه همه قواي ما و براي ابديت ما پهن كرده است و در این ماه می شود برای هميشه و براي ابديتمان جمع كنيم. طبيعتا اين نياز دارد به اينكه انسان اين فرصت و نيازها و موانع خودش را بشناسد و بعد علاوه بر اين آن چيزهايي كه نمي گذارد از اين رزقها استفاده كند يا اگر استفاده كرد، پايدار نمي ماند و هبط مي شود را هم بايد بشناسد. هم رزق بايد آماده باشد و هم ظرف ما بايد واژگونه نباشد و هم بعد از اينكه ظرف ما قابل بود و اين رزق را دريافت كرد بايد اين عمل هبط نشود.

هر كدام از اینها عواملي دارد از آن طرف که رزق خداوند هميشه واسع است و دستش در عطا و بخشش هميشه باز است درست است؟ از آن طرف در يك فرصت هايي، فضلها و عطيه هاي خاصي هست «يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ» اشكال از اين طرف است يا ظرفها واژگون است يا اگر ظرفها آماده است و دريافتي هم داريم، نمي توانيم اینها را حفظ كنيم و هبط مي شود. اعمالي است كه قلب انسان را واژگونه مي كند و قلب انسان مختوم و مقفول مي شود «أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد/24) «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ»(بقره/٧) باب داد و ستد بسته است و خداي متعال ختم مي كند. خيلي اوقات اعمال ما، كفر ما، حسد ما، بخل و كينه ما قفل مي كند و نمي گذارد که فيض را دريافت كنيم. همه چيز آماده و سفره پهن است و من هم نيازمندم ولی اشتها ندارم، اين نبودن اشتها براي همين است كه قلب ما قفل و بسته شده است و بايد در ماه رمضان باز بشود.

خيلي وقتها انسان رزق را دريافت مي كند ولی نمي تواند نگه دارد و حاصل هفتاد سال كار و تلاش انسان هيچ چیز نيست، ته سفره را نگاه مي كني هيچ چیز نمانده است؛ چرا اينطور است؟ پيدا است که اين آدم نتوانسته كسب كند و يا اگر كسب كرده است، نتوانسته نگه دارد و الا معني ندارد که بعد از سي سال نماز شب و زيارت عاشورا آدم مثل روز اول باشد؟! اين شدني نيست و يك جاي كار اشكال دارد و ماه رمضان ماه همين است که انسان هم رزقها را بشناسد و هم دعوت را بشنود، سفره پهن است و «دُعيتم» ما دعوت شديم. حواس ما بايد تربيت شوند تا اين دعوتها و نداها را بشنوند. نداي ملائكه، ندای رسول و نداي خدا را نمي شنويم و بايد انسان بشنود و بعد كه شنيد، بتواند اجابت كند و بعد سرسفره بنشيند و نياز خودش را و وسعت رزق خدا را ببيند و با ادب حضور از اين رزقها برخوردار و متنعم بشود.

قرآن؛ سفره گسترده الهی در ماه رمضان

در ماه رمضان که «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ»(3) با بركت و رحمت به سوي شما آمده است، خداي متعال سفره گسترده خودش را در دسترس قرار داده است، آن سفره چيست؟ قرآن است. فرمود «الْقُرْآنُ مَأْدُبَةُ اللَّهِ»؛(4) قرآن سفره ای  است که خداي متعال به بركت نبي اكرم صل الله عليه و آله پيش روي شما گسترانيده است. از اين سفره بايد استفاده كرد، قرآن به وسيله نبي اكرم صل الله عليه و آله نازل شده است و اگر نازل نمي شد در اختيار ما قرار نمي گرفت؛ خيلي واضح است، قرآن در يك مقامي بود كه دست ما به آن نمي رسيد، دست جبرئيل هم نمي رسيد، نازل شد تا دست جبرئيل به آن برسد و بعد به وسيله نبي اكرم صل الله عليه و آله آمده و در اختيار ما قرار گرفته است و ما مي توانيم از آن استفاده كنيم. منتها يك اوقاتي است كه اين سفره و شجره طيبه ميوه هاي خودش را نازل كرده و در اختيار ما قرار داده است؛ از جمله در ماه رمضان که «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»(بقره/185) قرآن در آن نازل شده و آن حقایق و اسرار و روح قرآن و انوار آن در این ماه نازل شده است.

هر ماه رمضان كه تكرار مي شود، قرآن ميوه ها و ثمرات خودش را در اختيار قرار مي دهد و اگر كسي وارد این ماه شد، اين سفره گسترده و خوان خدا در اختيار اوست. اینکه رزقهاي قرآن چيست؟ يك موقعي بايد بحث شود ولي در ماه رمضان اين سفره خدا گسترده است؛ شفا، نور، ذكر، رحمت و بقيه چيزهايي كه در باب قرآن در خود قرآن گفته شده است، هست. چون اين شجره طيبه، شاخ و برگ خودش را پايين آورده، ميوه هايش را در اختيار قرار داده است مثل بهشت که در بهشت درختها ميوه هاي خودشان را در اختيار بهشتي ها قرار مي دهند «قُطُوفها دانيةٌ»(حاقّه/٢٣) و لازم نيست حتي انسان اقدامي كند، خود ميوه ها در اختيار هستند.

 در ماه رمضان كه قرآن در اين ماه نازل شده، اسرار و حقایق و معارف قرآن و آن چيزي كه خدا در آن قرار داده است و مي تواند رزق انسان باشد در اختيار ما و دسترسي به آن آسان تر است و شايد به همين دليل يك آيه قرآن، ثواب يك ختم قرآن را دارد. اين رزق، رزق خيلي ارزشمندي است در آن حديث نوراني از امام سجاد عليه السلام پرسید: «أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا الْحَالُّ الْمُرْتَحِلُ قَالَ فَتْحُ الْقُرْآنِ وَ خَتْمُهُ كُلَّمَا جَاءَ بِأَوَّلِهِ ارْتَحَلَ فِي آخِرِهِ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ فَرَأَى أَنَّ رَجُلًا أُعْطِيَ أَفْضَلَ مِمَّا أُعْطِيَ فَقَدْ صَغَّرَ عَظِيماً وَ عَظَّمَ صَغِيراً»(5)؛ افضل اعمال چيست؟ فرمودند: الْحَالُّ الْمُرْتَحِلُ و بعد معنا كردند؛ كسي كه شروع به قرآن مي كند و آن را ختم مي كند و همين كه وارد قرآن شد، دست برنمي دارد. يك موقع آدم يك كتابی را يك صفحه اش را مي خواند و كنار مي گذارد اما گاهی يك كتابي جاذبه دارد و انسان وقتي وارد مي شود و كتاب را دست مي گيرد تا تمام نكند، رهايش نمي كند؛ فرمودند: اين افضل اعمال است كه رابطه انسان با قرآن اينطور باشد و قرآن را كه شروع مي كند، رها نكند و تا آخر قرآن برود و دوباره برگردد از اول قرآن تا آخر آن را ختم كند.

بعد حضرت ذيل اين بيان نوراني فرمودند: اگر به كسي رزق قرآن داده شد و خيال كرد به ديگري بهتر از اين رزق را دادند، دچار اشتباه در محاسبه است؛ يا امر عظيمي را كوچك شمرده كه قرآن است و يا امر كوچكي را بزرگ شمرده و آن رزقي است كه به ديگري داده اند، به ديگري هر چه که داده باشند بزرگ تر از قرآن رزقي نيست كه به انسان بدهند. قرآن همان علم امام است كه به قلب انسان نازل مي شود و سفره اي است كه امام در ماه رمضان براي انسان پهن مي كند. به تعبير روايت اگر كسي قرآن را از ابتدا تا انتها ختم كند «أُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَيْنَ جَنْبَيْه‏»(6) اسرار نبوت بين دو پهلوي او درج مي شود الا اينكه پيامبر نيست «ليس بنبيٍّ». يك چنين سفره اي را خداي متعال در ماه رمضان براي ما گسترده و رزق قرآن در اختیار است؛ لذا راحت تر مي شود به هدايت قرآن، به نور قرآن، به رحمت قرآن، به شفاء قرآن، به ذكر قرآن و بقيه اوصاف آن دست يافت. از این رو انسان بايد تلاش كند در ماه رمضان به قرآن و اسرار آن راه پيدا كند و ابواب قرآن به سوي او گشوده بشود.

اقسام معارف قرآن

 روايات معارف قرآن را دسته بندي كرده است، در يكي از آن روايات از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است که: «إِنَّ اللَّهَ قَسَمَ كَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ وَ قِسْماً لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْيِيزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ قِسْماً لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ مَلَائِكَتُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»(7) خداي متعال كلام خودش را سه قسم كرده است: يك قسم قرآن را عالم و جاهل مي فهمند و لازم نيست که انسان اهل علم و با أسرار علوم آشنا باشد؛ آنهايي كه دور از اهل بيت عليهم السلام هستند، قرآن بيست جلد تفسير دارد. به تعبير امام صادق عليه السلام بعضي هايشان يك حرف قرآن را نفهميدند ولي مي بينيد بيست جلد تفسير دارد، نقطه تحت باء بسم الله را نفهميده است، فرمود «و أنا النقطة تحت الباء» انسان ورود به قرآن نكرده است ولي بيست جلد، سي جلد هم تفسير دارد. بايد رياضت بكشي، ادبيات بخواني، صرف و نحو و معاني و بيان و بديع و اين علوم را بخواني و كمي هم علوم ادبيات عرب و بعد هم يك مقدار مسائل ديگر و بعد آدم وارد مي شود و شروع به نوشتن مي كند. اين همان قسمتی است که عالم و جاهل می فهمند.

اما يك قسم ديگر از معارف قرآن اين است که كساني مي فهمند كه صفاي ذهن پيدا كردند، اين ذهن که از كدورتها پاك شده است وقتي قرآن با آن برخورد مي كند، نورانيش مي كند و مي فهمد. وقتي ظرفی آلوده است شما درونش غذاي لذيذ نمي ريزيد، ذهن هم اگر مصفا نبود و آلوده وآغشته به ظلمت و به ولايت ائمه نار بود یا ذهني كه براي ديگران قیمت قائل است و ديگران را شاقول و تراز قرار مي دهد و قرآن را هم مي خواهد با آنها تراز كند از قرآن محروم مي شود؛ ذهني نيست كه قرآن در آن بتابد بلکه بايد از آلودگيها و از تعلقات ديگر مصفا و پاك شود و وقتي مصفا شد به نور قرآن نوراني مي شود. حس بايد لطيف شود؛ بعضي از حسهاي ما سنگين هستند و فقط اجرام را مي بينند و لطائف را نمي توانند بيينند، اين نمي تواند وقتي قرآن مي خواند، انوار آن را درك كند و به سمعش نمي رسد. فهم قرآن، القاء سمع مي خواهد و بايد اين گوش را به آن دعوت الهي و به آن كتاب الهي القاء سمع کرد که اين موجب مي شود انسان استفاده كند و الا حسي كه لطيف نيست و ثقيل است، سر و صدا را مي شنود اما نمي تواند القاء سمع كند.

این صحت تميز مي خواهد؛ همه تميز مي دهند و ما هم صبح تا شب مشغول تميز دادن هستيم که اين را بخريم و آن را نخريم، آن را بخوريم یا نخوريم، نگاه كنيم یا نكنيم، بپوشيم یا نپوشيم و... درست است؟ اما تميز صحيح؛ ترازوي ما اگر ترازوي صحيحي نبود و برعكس وزن مي كرد «وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ»(قارعه/8-9) از آنهايي بوديم كه موازينشان سبك هستند و تكيه گاه موازينشان اولياء طاغوت هستند اينها پيدا است که به جايي بند نيستند و قرآن كه با آنها كاري ندارد. پس بايد لطافت حس، صفاي ذهن و صحت تميز داشت؛ از این رو عقل عملي انسان بايد اصلاح و احياء شود تا درست وزن كند و بتواند صحيح تميز دهد، آن وقت به شرح صدر رسيده و قلبش نوراني شود و حقایق قرآن را بفهمد. انسان بايد داراي شرح صدر شود يعني خداي متعال انوار هدايت را بر قلبش نازل كند و اين قلب وسعت پيدا بكند، اين قلبي كه وسيع شد و از دنيا كنده شد و رو به آخرت آورد؛ حالا انوار هدايت قرآن بر آن نازل مي شود.

در حديث است که عنوان بصري وقتي محضر امام صادق عليه السلام آمد و گفت: آمدم از علم شما استفاده كنم. حضرت فرمودند: علم سر و صدا نيست «العِلمُ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أنْ يَهْدِيَهُ» علم آن نورانيتي است كه خداي متعال در قلب آن انساني كه مي خواهد هدايتش كند، قرار مي دهد. بعد به او فرمود: اگر مي خواهي به تو علم بدهيم برو عبد بشو، ما هستيم.

علم برای عبيد است و كسي كه عبد نشده است و مي خواهد از علم به نفع نفسش استفاده كند به او علم نمي دهيم، سر و صدا و قيل و قال مي دهيم، جهل مي دهيم، سياهي و مركب روي كاغذ مي دهيم ولي علمي كه نور است برای آن كسي است كه عبد است و مي خواهد بندگي كند، بنده وقتي عبد شد، مي خواهد به سمت خدا برود، خداي متعال قلبش را نوراني مي كند و حالا هدايتش مي كند «جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا»(شورى/52) قرآن نوري است كه خداي متعال به وسيله آن هدايت مي كند ولي آنهايي كه عبد شدند با قرآن هدايت مي شوند. انسان اگر عبد شد، خداي متعال به او شرح صدر مي دهد و نورانيتي در قلبش پيدا مي شود. حالا اين انساني كه نور قلب پيدا كرده است، مي تواند تابع درجات نورانيت قلب و شرح صدرش از سفره قرآن استفاده بكند.

اما قسم سوم معارف قرآن را فرمود: برای خدای متعال، امناء الهي و راسخون در علم است؛ يعني اهل بيت عليهم السلام. كسي نبايد دنبال این قسم برود، آب در هاون كوبيدن است، آن سفره برای اميرالمؤمنين علیه السلام است و به ما ربطي ندارد. اما مي شود از ريزه خواران سفره حضرت شد و از آن رزقي كه براي حضرت امير هست ما هم سرسفره بنشينيم و به شفاعت و هدايت ایشان از باطن قرآن، از حقایق و اسرار و معنويت قرآن و از آنچه در آن هست، از شفاء قرآن استفاده كنيم.

اگر انسان وسعت وجود پيدا كرد، آن وقت قابليت پيدا مي كند كه رزق قرآن و حقایق آن بر قلب و چشم و گوش و اعضاء و جوارحش نازل شود و نور قرآن همه وجودش را پر كند؛ با نور قرآن ببيند، بشنود، بفهمد و فكر كند يعني هر كجا بخواهد فكر كند در پرتو نور قرآن فكر كند و در پرتو نور قرآن نگاه كند؛ خب پيداست يك چيز ديگر در عالم مي بيند، كسي كه نگاه و گوشش مؤيد به نور قرآن است چيز ديگري را در عالم مي بیند و مي شنود، بيخود نيست كه مي گويد: «إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ»(آل‏عمران/193) ندای منادي خدا را مي شنود و مي فهمد كه منادي خدا دارد ندا مي دهد.

بعضي ها وقتي اذان مي گويند نداي منادي خدا را مي شنوند، بعضي ها هم سر و صدا مي شنوند؛ اين برای اين است كه انسان اگر نوراني شد، آن وقت آماده مي شود براي اينكه از سرسفره قرآن استفاده كند. ماه رمضان ماه اين امر است و انسان بايد به شرح صدر و لطافت حس و صفاي ذهن و روشني ضمير و امثال اینها برسد تا بتواند از سفره قرآن استفاده كند و آن وقت اين سفره بي منتهاست و حد يقف ندارد، رزقها هم اينقدر لطيف است كه با هيچ چيزي قابل مقايسه نيست.

«ابرار» بهره مند از رزق الهی

خدا اسراري در قرآن قرار داده است که گاهي با رزق انسان آميخته مي شود. قرآن در باب ابرار(شيعيان اميرالمؤمنين علیه السلام هستند كه هدايت اميرالمؤمنين علیه السلام به آنها رسيده است «أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ») مي فرمايد: «إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً * عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً»(إنسان/5-6)؛ در بهشت جام هايي به ابرار مي دهند که آميخته با كافور است. كافور چيست؟ چشمه اي است كه عبادالله يعني اميرالمؤمنين علیه السلام آن را مي جوشانند و بعد در جام ابرار به اندازه ظرفشان مي ريزند. گاهي يك قطره در جام طرف مي ريزند و گاهی بیشتر و بعد به همان اندازه اي كه خورد، علم و معارفش بوي علم اميرالمؤمنين علیه السلام مي دهد و كلامش بوي كافور مي دهد.

بعضي ها كلامشان يك بوي ديگري مي دهد، به اندازه اي كه خورده اند كلامشان بو مي دهد و يك آهنگ ديگري دارد، اين طعم و لطافت و شيريني كلام به اندازه آن جامي است كه به او نوشانده اند. به كس دیگری خالص مي دهند، بخورد که آن ديگر خواص خواص هستند. حرف زدنشان يك بوي خاصي مي دهد و معلوم است از يك جاي ديگر مي شنود و حرف مي زند، حرف را از يك جاي ديگر گرفته و مي زند و برای خودش یا در كتابها نيست، برای سياهي روي سفيدي نیست؛ به قول استاد ما که مي گفت كباب خورده دهانش بو مي دهد. كسي که به او کافور داده باشند و از آن نوشيده است، طعم كافور در كلامش پيداست.

ماه رمضان؛ ماه رسيدن به آن رزق است و ما بايد از ابرار باشيم تا از آن كافور در جام ما بريزند. فرمود: مؤمنين قبل از اينكه از دنيا بروند از كوثر مي نوشند؛ چرا به آخرت برسد، از همين دنيا باید وارد وادي ولايت اميرالمؤمنين علیه السلام شويم. ماه رمضان جلوه اي از ولايت امام و محيط ولايت است؛ ان شاءالله وارد این ماه شويم و از رزق هاي سر سفره اميرالمؤمنين علیه السلام كه يكي از آنها هم رزق قرآن است، متنعم شويم.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 456

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏65، ص: 236

(3) فضائل الأشهر الثلاثة، ص: 77

(4) التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: 60

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 605

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 604

(7) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 253