نسخه آزمایشی
جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri, 29 Mar 2024

جلسه پنجم شبهای ماه رمضان حسینیه حق شناس/ ذکر الهی و صلوات خدا بر بندگان و تسبیح در مقام رضا و عند الرّب

متن زیر سخنرانی آیت الله میرباقری به تاریخ 27 خرداد ماه 95 است که در حسینیه آیت الله حق شناس رحمه الله برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان میدارند، یکی از دستوراتی که خدای متعال در قرآن مکرّراً بر آن تاکید کرده و آثار و برکات و ثمرات زیادی هم برای او ذکر شده، یاد و توجّه به خدای متعال است. نتیجه این ذکر هم صلوات خدا و ملائکه بر انسان است و نتیجه این ذکر و صلوات این است که انسان مقام عند الرّب پیدا می ­کند. انسان در این مقام تسبیح خدای متعال را کرده و به مقام رضا می­رسد. خدای متعال بندگان و سایر مخلوقات خود را با مجهولات امتحان می ­کند. در داستان سجده به آدم آنچه که حقیقتاً مسجود ملائکه بود روح بود ولی خدای متعال آن را پنهان داشت و جسم آدم که از «طین» بود مورد سجده قرار گرفت. ابلیس از این کار امتناع کرد و استکبار ورزید. تنها جایی که اجازه ذکر الهی در آن داده شده بیوت نور نبی اکرم و ائمه علیهم السلام است و خارج از آن ذکر حقیقی صورت نمی­پذیرد.

ذکر خاص الهی از بنده ذاکر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و اصلّی و أسلّم علی خاتم أنبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین. «فَاذْکرُونِی أَذْکرْکمْ وَ اشْکرُوا لِی وَ لَا تَکفُرُونِ»(بقره/١٥٢) ادامه تفسیر سوره علق را ان شاء الله در جلسه آینده خدمتتان تقدیم می‏کنم.

یکی از دستوراتی که خدای متعال در قرآن مکرّراً بر آن تاکید کرده و آثار و برکات و ثمرات زیادی هم برای او ذکر شده، یاد و توجّه به خدای متعال است. گاهی دستور به مطلق ذکر داده است «اَذْکرُونِی أَذْکرْکمْ» من را یاد کنید، تا من هم شما را یاد ‏کنم. شیرینی این دستور اگر در ذائقه کسی پیدا شد هیچوقت از یاد خدا غافل نخواهد شد؛ اینکه خدای متعال با کبریاء خودش از ما هیچ ها یاد کند و به ما دستور بدهد که شما من را یاد کنید و به یاد من باشید و از من غافل نشوید، من شما را یاد خواهم کرد. نتیجه ‏ای ‏هم که برای این ذکر است، نتیجه کلی است؛ یعنی نتیجه دستور به ذکر این است که شما من را یاد کنید من یاد شما خواهم کرد. از این بالاتر نمی ‏شود که خدای متعال به بنده توجه کند.

خدای متعال همیشه به ما بندگان توجه دارد و غافل از ما نیست. او قیوم و نگهبان ما است. قرآن می ­فرماید «لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ»(بقره/255) اگر العیاذ بالله بر خدای متعال غفلتی نسبت به مخلوقی عارض ‏شود آن مخلوق از بین می ‏رفت. خدای متعال به هیچ وجه از ما غافل نیست و در مقام توجه به ما هم به گونه ‏ای ‏است که «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن»‏ هیچ چیز خدای متعال را از شأن دیگری غافل نمی ‏کند. در تسبیحات روزهای ماه رمضان که تسبیحات فوق العاده‏ ای ‏است آمده ­است که آنچه در آسمان به سمت خدای متعال صعود می ‏کند و بالا می‏رود خدای متعال را از زمینی ها غافل نمی ‏کند و از آنچه در حال روئیدن از زمین یا آنچه در حال نهفتن در زمین است و یا آن بذری که در حال شکوفایی است موجب نمی ‏شود خدا از آن بذری که در زمین کاشته می ‏شود غافل شود. ملائکه­ ای که رو به آسمان می‏روند از آن ملائکه ‏ای ‏که در حال فرود آمدن هستند خدا را غافل نمی ‏کند. خدای متعال نسبت به هیچ مخلوقی غافل نیست به اندازه ‏ای ‏توجه به تک تک مخلوقات خودش دارد که گویا تنها همین یک مخلوق را دارد یعنی اگر خدای متعال هیچ مخلوقی جز ما نمی ‏داشت، توجه او نسبت به ما بیشتر از آن توجّهی نمی ‏شد که الان به ما دارد و این به لحاظ کبریاء الهی و عظمت حضرت حق است.

در عین حال این خدای متعال می ‏فرماید «اَذْکرُونِی أَذْکرْکمْ» شما من را یاد کنید من شما را یاد خواهم کرد و این ذکر خاصی است. نتیجه توجه انسان به حضرت حق این است که خدای متعال توجه خاصی به بنده می ‏کند و همین یکی کافی است که خدای متعال به بنده عنایت کند و به او توجه کند و او را به نحو خاص یاد کند؛ و الا توجه حضرت حق به مخلوقات همیشگی است.

گاهی دستور به ذکر در قرآن همراه با خصوصیاتی است مثل اینکه می ‏فرماید «اذکروا الله ذکراً کثیراً * وَ سَبِّحُوهُ بُکرَةً وَأَصِیلًا»(احزاب/41-42) خدا را به ذکر کثیر یاد کنید. ذیل این آیه روایتی در کافی شریف است که وجود مقدس امام صادق علیه السلام فرمود: خدای متعال برای تکالیف حدودی قرار داده مثلاً روزه را در سال باید یک ماه گرفت؛ خمس و زکات را در سال باید یک بار داد و حجّ را در عمر یک بار باید به جا آورد؛ ولی برای ذکر خدای متعال حدی قرار نداده که مثلاً بفرماید سالی یک بار یا روزی یک بار به یاد من باشید. بعد حضرت فرمودند که خدای متعال به ذکر کم راضی نیست و فرموده است خدا را با ذکر کثیر و فراوان یاد کنید. «اذْكُرُوا اللَّـهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُکرَةً وَ أَصِیلًا» یعنی خدای متعال را هر صبحگاه و شامگاه تسبیح کنید اینطور نباشد که یکی دو روز یا یک شب و دو شب باشد؛ بلکه هر صبح و شام خدای متعال را تسبیح کنید و اهل ذکر کثیر باشید.

نتیجه ذکر کثیر الهی

خدای متعال می‏ فرماید: «هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیکمْ وَ مَلَائِکتُهُ لِیخْرِجَکمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(احزاب/43) شاید این نتیجه آن ذکر است که اگر شما اهل ذکر کثیر شدید خدای متعال بر شما صلوات می‏ فرستد و ملائکه الهی هم بر شما صلوات می‏ فرستند. اگر خدای متعال بر بنده ‏ای ‏صلوات فرستاد او را از ظلمات شرک و ظلمات معصیت و غفلت و دوری از خدای متعال به سمت نور هدایت می‏کند.

ممکن است ما در ابتدا در وادی ظلمات باشیم اما به فرموده قرآن «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257) این ظلمات که گویا ما گرفتارش هستیم و مومنین را خدای متعال از آن نجات می‏دهد، همان ظلمات ولایت اولیاء طاغوت است. ما در عالم در حجاب ظلمانی آنها هستیم و باید از این حجاب ظلمانی نجات پیدا کنیم و وارد وادی نور شویم. بنابراین اگر کسی اهل ذکر شد، نتیجه ذکر الله این است که خدای متعال و ملائکه بر او صلوات می ‏فرستند و نتیجه صلوات الهی هم این است که شما را از وادی ظلمات به سمت نور بیرون می‏برد. این نور در ذیل همین آیه سوره بقره معنا شده و حضرت فرمودند «وَ النُّورُ وَلَايَةُ عَلِي‏»(1) یا «فَالنُّورُ هُمْ آلُ مُحَمَّد»(2) خدای متعال اگر بر کسی صلوات فرستاد نتیجه اش این است که از محیط ظلمت وارد وادی نور می‏ شود.

«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاة»(نور/35) شرح تنزّل و تَجَلّی نور الهی در عالم است. خاصیت ذکر کثیر این است که خدای متعال بر کسی که اهل ذکر کثیر شده صلوات می‏ فرستد. حضرت در روایتی که عرض شد، این ذکر کثیر را معنا کردند و فرمودند که خدای متعال برای ذکر خودش حدّ قرار نداده و به ذکر کم هم راضی نشده و فرموده «اذکروا الله ذکراً کثیراً». بعد مثالی برای آن ذکر فرمودند که پدر من دائم زبانش به کامش چسبیده بود و ذکر می‏ گفت؛ وقتی با دیگران بود یا سر سفره نشسته بود یا راه می‏ رفت؛ در همه احوال ذکر می ‏گفت. یکی از مصادیق ذکر کثیر این است که آدم دائم الذکر باشد. بعد ذیل همین حدیث نورانی حضرت چند بشارت دادند و فرمودند: خانه‏ ای ‏که در آن ذکر خدا و تلاوت قرآن می‏ شود برکت این خانه زیاد می ‏شود و عمر اهل این خانه و مال آنها با برکت می‏ شود.

برکت یک امر خاصی است؛ مثلاً بعضی از عمرها برکت دارد، بعضی از مال ها برکت دارد، بعضی از زندگی ها برکت دارد. مثلاً یکی از کارهای مرحوم علامه مجلسی نوشتن کتاب بحارالانوار است که کمتر کسی موفق می ‏شود یک دوره این کتاب را بخواند؛ این می‏ شود برکت عمر. بعضی عمرشان با برکت است، بعضی مالشان با برکت است. مال را خیلی از آدمها دارند ولی یک نفر از این مال استفاده ‏ای ‏می‏کند که یک باقیات صالحات الی الأبد می ‏شود. خانه ‏ای ‏که در آن ذکر خدا و تلاوت قرآن می ‏شود این خانه برکت پیدا می ‏کند و ملائکه در این خانه نازل می‏ شوند و شیاطین از این خانه رخت بر می ‏بندند.

جمله لطیفی را حضرت فرمودند: در خانه ‏ای ‏که در آن قرآن خوانده می‏ شود، مثل ستاره ‏ای ‏که شما را مشغول می‏ کند و بر شما می ‏درخشد و شما از نورش استفاده می ‏کنید، برای اهل عالم ملکوت می‏ درخشد؛ یعنی خانه ‏ای ‏که تلاوت در آن می ‏شود نورانی به نور قرآن می ‏شود. منتهی نور قرآن چراغ اهل آسمان و چراغ ملائکه و چراغ اهل راه خدا است. نه هر کسی آن نور را می ‏بیند و نه به درد هر کسی هم می ‏خورد. این خانه ‏ای ‏که در آن تلاوت قرآن می‏ شود برای آسمانی ها ملکوتی ها مثل نور ستاره ها نورانی می ‏شود و بر شما می ‏درخشد؛ و بالعکس اگر در خانه ‏ای ‏معصیت خدا و غفلت شد، ملائکه از آن خانه رخت می ‏بندند و برکت از این خانه می‏رود و شیاطین مقیم این خانه شده و اهل این خانه همنشین شیاطین می ‏شوند.

ببییند چقدر تفاوت است اینهـا مجاز و لفظ نیست، زیرا بیان نورانی معصوم است که انسان و اهل و عیال و فرزندانش همنشین ملائکه باشند یا همنشین شیطان باشند. پیدا است وقتی آدم با اولیاء خدا می ‏نشیند، نفس آنها آدم را زنده می ‏کند و وقتی با اهل معصیت می‏ نشیند، نفسشان آدم را سنگین می ‏کند و توفیقات آدم را می‏ گیرد. پیدا است که وقتی آدم دائم در خانه همنشین با شیاطین باشد چه اتفاقی می ‏افتد. خانه ‏ای ‏که در آن معصیت می‏ شود و غفلت از خدا است، برکات و ملائکه از این خانه رخت می‏ بندند و شیاطین نزول پیدا می ‏کنند.

دستور به ذکر خاص و آثار آن در قرآن

بنابراین گاهی خدای متعال دستور به ذکر خاص مثل ذکر کثیر می ‏دهد. بعضی مواردی که خدای متعال دستورات خاص برای ذکر داده آثار این اذکار خاص هم بیان شده ­است. مثل همین موردی که خواندم و مثل آیه شریفه ‏ای ‏که در آخر سوره اعراف است که خدای متعال می‏فرماید «وَ اذْکرْ رَبَّک فِی نَفْسِک تَضَرُّعًا وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ وَلَا تَکنْ مِنَ الْغَافِلِینَ»(اعراف/205) دستور ذکر است و اگر کسی ذکر می ‏خواهد، خدای متعال در این سوره دستور ذکر داده و اثرش را هم فرموده ­است که پروردگار خودت را یاد کن و به ربّ خودت توجه پیدا کن و اسم ربّ را یاد کن.

انسان ممکن است خدای متعال را با شؤون مختلفش یاد کند؛ اما اینجا دستور به ذکر ربّ است؛ یعنی آن کسی که ما را آفریده و دائم ما را تحت نظر و پرورش و ربوبیت خودش قرار داده و ما را رشد می‏دهد. در درون ذات و نفس خودت پروردگارت را با تضرّع و خوف بدون سر و صدا یاد کن. احتیاج به با صدای بلند یاد کردن نیست؛ بلکه در درون دل خودت پروردگارت را با حالت تضرّع و خوف و بدون سر و صدا هر صبحگاه و هر شبانگاه یاد کن. از این ذکری که توجه به ربّ است که شاید ذکر باطنی و درونی است، غفلت نکنید. با حالت تضرّع وخوف هم در صبحگاه و هم در شامگاه یک توجه و ذکر درونی و بدون سر و صدا با حالت تضرّع و خوف نسبت به رب داشته باشید؛ و از پروردگار خودتان غفلت نکنید.

این حد از ذکر اگر برای انسان حاصل شد و انسان از آن غفلت نکرد در آیه بعد خداوند ثمره اش را می ‏فرماید که «إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ»(اعراف/206) مفسرین فرمودند که آیه دوم به منزله نتیجه آیه اول است و گویا خدای متعال می‏ فرماید اگر شما از این ذکر غفلت نکردید اولین خاصیت این ذکر این است که انسان مقام عند الرَّبُّ پیدا می ‏کند. مقام عند الرب چیست؟ خدای متعال که همیشه با ماست و به فرموده قرآن «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ»(حدید/4)، خدای متعال که حجاب ندارد و گرچه ما با خدا و در محضر خدا نیستیم؛ اما خدای متعال با ماست، اما یک اموری موجب می‏ شود که ما در محضر خدا قرار بگیریم و غفلت ما از بین برود.

این «ذکر ربِّک» در قرآن که تکرار می ‏شود معنای خاصی دارد. خدای متعال «رب العالمین» و «ربّ السموات و الارض» و «ربّ کلّ شئٍ» هم هست ولی در این فقرات قرآن به این امر توجّه داده شده که خدای متعال ربّ نبی اکرم است و ایشان را تربیت می‏ کند و همه تربیت عالم در پرتو تربیت نبی اکرم است. اگر کسی در محضر رب تو قرار گرفت و این حجاب از او برداشته شد و توانست ربّ تو را مشاهده کند و ربوبیت او نسبت به تو را ببیند که چگونه عالم را به وسیله تو پرورش می‏دهد چند نتیجه برایش حاصل می‏ شود: اول خاصیتش این است که استکبار از این بنده برداشته می ‏شود.

اعظم صفات رذیله انسان

بزرگ ترین صفت رذیله ‏ای که ‏ما می‏ توانیم داشته باشیم صفت استکبار است. خطبه قاصعه از أهمّ خطب نهج البلاغه است و خوب است که آدم اگر بتواند هر روز این خطبه را مرور کند. در آغاز این خطبه وجود مقدّس امیرالمومنین علیه افضل صلوات المصلّین می‏ فرمایند «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ‏ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ‏ وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا» خدای متعال محمود است و به اینکه صاحب مقام کبریاء و و عزت است ستوده می ‏شود. «العزة و الکبریاء» دو مقام مختص به خدای متعال است. خدای متعال نه اندام دارد و نه لباس اما لبس را من اینطور معنا می ‏کنم که این دو خصلت به اندام خدای متعال برازنده است، یعنی عزت و کبریاء فقط متناسب با حضرت حق است.

این دو صفت متناسب با مقام جلال خدای متعال است و هیچ مخلوقی صاحب عزت و کبریاء نیست و این دو را برای خودش اختیار کرده ­است و لعنت را بر آن کسی قرار داده که در این دو صفت با خدای متعال منازعه کند؛ یعنی اگر بخواهد برای خودش در این عالم عزت و کبریایی دست و پا کند خدای متعال او را از رحمت خودش دور می ‏کند زیرا این دو مختص به جلال خدا است و این شأن ما است که همه در مقابل کبریاء و عظمت و عزت او تواضع و تذلل کنیم. شأن هر مخلوقی در مقابل عزت الهی تواضع و تذلل است و هر چه بیشتر باشد قرب بیشتر است.

ریشه همه صفات رذیله در همین استکبار علی الله است. استکبار یعنی برای خود شأن به دست آوردن؛ در حالیکه مخلوق در مقابل کبریاء خدای متعال هیچ شأنی ندارد. همه ملک از آن او است و ما فاقد همه چیز هستیم. در ادعیه وارده آمده­است که «أَنْتَ الْمَالِكُ وَ أَنَا الْمَمْلُوك‏» یعنی کسی که مملوک است که دیگر مُلک و مِلک و کبریاء و عزتی ندارد. خدای متعال مالک همه هستی است. قرآن می­فرماید «وَ لِلَّـهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(آل عمران/189)؛ «لِّلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ»(بقره/284). این صحبتها تشریفات نیست؛ بلکه حقیقتاً او صاحب کبریاء است و حقیقتاً ما فاقد همه چیز هستیم، و این از مختصات خدای متعال است و ما در مقابل عزت او باید ذلیل باشیم. شاید معنای عزیز نفوذ ناپذیر است؛ یعنی هیچ چیز در او تاثیر نمی ‏کند. عزیز یعنی آن کسی که فقط با اراده خودش کار می‏کند.

صفات الهی و مقام کبریا و عزت الهی

ذکر کوتاهی است که قبل از خواب دستور داده شده که خوانده شود. فرمودند: اگر سه مرتبه این ذکر را بگویید ثواب هزار رکعت نماز دارد، «يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ بِعِزَّتِهِ»(3) خدای متعال هر چه را بخواهد انجام می‏ دهد، چون صاحب قدرت است. قدرت و عزت الهی اینطور است. عزیز کسی است که تابع فرمان دیگران نیست و هر چه خودش اراده کند حکم می ‏کند و هیچ کسی نمی ‏تواند روی فرمانش اثر بگذارد بلکه هر چه خودش اراده کند حکم می ­کند؛ به خلاف ما که هر چه خدا بخواهد در ما واقع می ‏شود و در واقع دم چوگان او هستیم. هر کاری انجام بدهیم تحت اراده او و با قانون اوست. نمی‏ خواهم بگویم مجبور هستیم؛ اما اینکه ما اختیار داریم باز به اراده او است. وقتی خواسته به ما اراده بدهد نمی ‏توانیم اختیار نداشته باشیم. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَخْلُقُ وَ لَمْ يُخْلَقْ وَ يَرْزُقُ وَ لَا يُرْزَقُ وَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَم‏» یعنی حمد برای موجودی است که خلق می‏کند اگر خودش مخلوق باشد ستودنی نیست؛ بلکه چنین خدایی ستودنی است.

خدای متعال صمد است. یک معنای صمد این است که «سيّد مصمود إليه للجميع في جميع الحوائج»‏ یعنی همه دستشان به طرف او دراز است و وابسته به او هستند؛ ولی او غنی است. در بعضی روایات فرمودند که صمد یعنی خالی نیست و پر است. ما نفوذ پذیر هستیم و عزیز و صمد نیستیم و اراده حق در ما کار می ‏کند. ما به دنیا می ‏آییم رشد می‏ کنیم نوجوان می‏ شویم جوان می ‏شویم پیر می ‏شویم و از دنیا می ‏رویم؛ اینکه صمد نیست؛ بلکه یک کسی ما را می‏ چرخاند و یک اراده‏ ای‏ ما را اداره می ‏کند؛ چون ما خودمان نمی‏ خواهیم پیر شویم یا غصه بخوریم.

در حدیثی نورانی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: چرا خدای متعال پنهان شده و پیامبر فرستاده که دعوا شود و یکی بگوید خدا هست و یکی بگوید خدا نیست؟ خود خدا می‏ آمد آشکار می‏ شد مشکل حل می‏ شد و همه می‏ فهمیدند خدا هست. خدای متعال -العیاذ بالله- پشت پرده نشسته و پیامبر می ‏فرستد و دعوا می‏ شود که این پیامبر من است یا نیست، خودش مشکل را حل می‏ کرد.

حضرت جوابی به او دادند که من نقل به معنای خودم ترجمه می ‏کنم، ایشان فرمود که تو کور هستی چرا می‏ گویی خدا پنهان است؛ آشکارتر از خدا هم مگر داریم؟ منتهی یک چشم و توجّهی می ‏باید که انسان به خدا توجّه پیدا کند؛ درون خودت را ببین نمی ‏خواهد به هیچ کجای دیگر توجه کنی. تحول حال خودت را ببین که یک موقعی غصه داری اما از بین می‏رود و به شادی می ‏گراید، بعد دوباره فردا این شادی می‏رود و جای آن غصه می‏ آید. خوف تبدیل به امنیت می ‏شود و دوباره حالت ترس برای تو ایجاد می‏ شود، گرسنه‏ ای ‏سیر می ‏شوی، سیر هستی و گرسنه می ‏شوی. تحولات خودتان را ببینید این کیست که شما را از درون می‏ چرخاند؛ خودتان که نیستید؛ همه عالم مثل ما هستند و همه ما همینطور هستیم و فرقی نمی‏ کند. همه ما را یک دستی می‏ چرخاند که او صمد است. آن چه که او را محمود می ‏کند این است که او صمد است و در نفوذ کسی نیست. اگر او هم تحت نفوذ بود او هم مثل خود ما می ‏شد. خدای متعال عزیز یعنی نفوذ ناپذیر است و با اراده خودش کار می ‏کند و کسی در او تحول ایجاد نمی ‏کند.

در دعای عرفه امام حسین علیه السلام می­فرماید «تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي‏» رضای تو عظمت و جلالتش بیشتر از این است که علتی داشته باشد. در خدای متعال تحول حال پیدا نمی‏ شود اینطور نیست که مثلاً یک حالت رضایی در او پیدا شود بعد زود به عصبانیت و غضب تبدیل شود. خدای متعال عزیز و صمد است و ما باید در مقابل او متواضع و خاشع باشیم.

امتحان الهی از خلایق به وسیله مجهولات

خدای متعال ملائکه عالم ملکوت از جناب جبرئیل و من دونه را به عزت و کبریاء خودش امتحان کرده و گفته که باید در برابر عزت من ذلیل باشید و در مقابل کبریاء من تواضع کنید. خدای متعال آدم را از گل خلق کرد و آن روحی که در آدم دمید و مسجود ملائکه بود را در حجاب گل برد. آنچه که مسجود بود روح بود؛ قرآن می­فرماید «فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ»(حجر/٢٩) البته روح هم نبود و آن را پنهان کرد؛ بلکه یک شعاعی از روح بود؛ زیرا می­فرماید «مِنْ رُوحِی» بعد به ملائکه گفت: سجده کنید؛ در واقع گرا را به آنها نشان داد. در روایت است که این گل چهل روز پیش روی ملائکه افتاده بود و همه ملائکه می ‏آمدند و تعظیم می ‏کردند؛ چون خدا فرموده بود: بنا است که این گِل، خلیفه شود؛ ولی شیطان می ‏آمد مسخره و مضحکه و تصرف می‏ کرد.

خدا ملائکه را به سجده در مقابل عزت خودش و تواضع در مقابل کبریاء خودش امتحان کرد؛ ولی در این امتحان نگفت من را سجده کنید و الا ابلیس هم می‏ گفت: «انا ساجد»، شش هزار سال عبادت کردم؛ بلکه خدای متعال فرمود: من خلیفه دارم و باید به او سجده کنید. آن را از گل خلق کرد و آن روح را پنهان کرد. اگر آن روح را می‏ دیدند همه و حتی شیطان هم سجده می ‏کردند و امتحان آسان می ‏شد. حضرت فرمود: خدای متعال اگر می‏ خواست این جسم را از نور بیافریند، می‏ آفرید و عطری درون آن می ­گذاشت که همه شامه ها تواضع کنند؛ برای خدا کاری نداشت و امتحان ملائکه هم آسان می‏ شد. آن جلوه ‏ای ‏که خدا به یوسف داد که دستهایشان را بریدند، اگر خدا همیشه به یوسف می ‏داد که همه تواضع می ‏کردند؛ چه کسی یوسف را زندانی می ‏کرد یا کنار یوسف می ‏نشست؛ او بالا بود و بقیه پایین.

خدای متعال اگر آن جلوه ‏ای ‏که در امیرالمومنین است نشان بدهد خب معلوم است که او بالا و ما پایین هستیم. این که دیگر بحث ندارد؛ اما وقتی آن روح را در قالب یک بشر می‏ آورد که با ما و سر سفره ما می ‏نشیند، آنوقت ما خیال می ‏کنیم ما هم خان هستیم؛ خیال می ­کنیم که من یکی و امیرالمومنین هم یکی، است. همه امتحان همین است. خدای متعال آدم را از گل خلق کرد و روح را هم پنهان کرد و به ملائکه گفت: سجده کنید. اگر می ‏خواست یک بوی خوش یا یک جمالی در او می ‏گذاشت یا یک نورانیتی به او می ‏داد، همه متواضع می‏ شدند و به همین جسمش همه سجده می‏ کردند.

در روایت است که حول العرش؛ یعنی آنجایی که ائمه علیهم السلام در قالب اجسام نوری ظهور کردند، همه ملائک نزدیک بود انوار آنها را سجده و عبادت کنند؛ اما برای اینکه مبتلا به خطا نشوند ائمه تسبیح و تهلیل گفتند و ملائکه هم یاد گرفتند. اگر خدا جسم آدم را یک شعاعی می ‏داد راحت می ‏شد فهمید؛ ولی خدای متعال این کار را نمی ‏کند؛ بلکه با مجهولات امتحان می ‏کند برای اینکه اینطور تکبر و خیلاء و خودخواهی از انسان دور می ‏شود.

در همان خطبه حضرت فرمود خدای متعال اگر می ‏خواست خانه خودش را در سرزمینی آباد و خوش آب و هوا می‏ برد تا همه می‏ رفتند. همانطور که الان گردشگر ها اینطرف و آنطرف دنیا می ­روند؛ ولی دیگر تواضعی واقع نمی ‏شد. خانه ­اش در بیابان لم یزرع و سنگلاخ است که نه تنها حیواناتی که سُم دارند، بلکه هیچ حیوانی آنجا چاق نمی ‏شود و همه گرفتارند. فرموده که از دوردست ها محرم شوید و در این هوای گرم دو حوله بپوشید و حتی پشه هم حق ندارید از خودتان دور کنید و اگر نزدیک شما آمدند بگذارید بیایند. همه اینها فقط برای تواضع است. حضرت می­ فرماید که خدای متعال شما را به این امتحان کرده و باید در مقابل کبریاء و عظمت او تواضع کنید و در مقابل عزت او ذلیل باشید. همه مساله همین یک کلمه است و امتحان ملائکه همین بود.

استکبار علی الله؛ بیماری مسری ابلیس

امیرالمومنین می ­فرماید «اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِه‏ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّة»(4) خدا لعنت کند ابلیس را یک غیرت بیخودی پیدا کرد و گفت «خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»(اعراف/12) من از آتش هستم و او از گل است. در حالیکه آنچه که خدا قرار می ‏دهد خیر است و آتش چه موضوعیتی دارد. خدای متعال می ‏تواند آتش را هیچ و گل را همه چیز کند. خود آتش و گل که موضوعیت ندارد.

حمیت بیخود در مقابل خدا و به چیزی تکیه کردن یا حَتّی بگوید خودت من را از آتش خلق کردی و من شأنی برای خودم دارم چون من از آتش هستم، اینها همه استکبار در مقابل خدای متعال است. هر چه او می ‏گوید درست است؛ نه آتش از خودش چیزی دارد نه گل. علاوه بر اینکه این غفلت را داشت که از همین گل گیاه می‏ روید نه از آتش؛ گل می‏ رویاند و آتش می ‏سوزاند. و اینکه آیا مگر تو باید به گل سجده می ‏کردی؛ بلکه به آن روح باید سجده کنی و الا گل که مسجود نیست. شخصی از حضرت پرسید: روح از ملائکه است؟ حضرت فرمود: خیر؛ روح مسجود ملائکه است. قرآن می­فرماید «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» روح مسجود بود. خدای متعال ما را با تواضع در مقابل کبریاء و تذلل در مقابل عزت خودش امتحان می‏ کند و امتحان هم در مجهولات است و سختی امتحان هم آنجایی است که نمی‏ فهمیم.

سوالی پیش می ­آید که چگونه این استکبار از آدم برداشته می ‏شود تا آدم برای خودش شأنی قائل نشود. مومن گناهانش غفلت است. ولی من گاهی در مقام مسامحه به نظرم می ‏رسد که آدم حَتّی در حد یک مکروه انجام دادن هم استکبار و تعززی در مقابل خدا می ‏کند. وقتی خدا می ‏گوید: نخور؛ یعنی نخور و خلاف آن یک نوع تعزز است.

همه امتحان ها همین است اگر آن جایی که به انسان می ‏گویند این کار را انجام نده، انجام دادی؛ یعنی برای خودت خدایی می ‏کنی. اگر تو بنده ‏ای، وقتی ‏می ‏گویند: کاری را انجام نده، حَتّی در حد یک نگاه کردن هم نباید انجام داد. آنچه که گناه را گناه می ‏کند همین استکبار علی الله است و اگر استکبار هم نباشد قابل مغفرت است. در دعای ابوحمزه می­خوانیم «لَمْ أَعْصِكَ حِينَ عَصَيْتُكَ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِدٌ وَ لَا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَ لَا لِعُقُوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَ لَا لِوَعِيدِكَ مُتَهَاوِنٌ لَكِنْ خَطِيئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي‏»؛ یعنی من تهدید تو را کوچک نمی ‏شمرم و منکر ربوبیت تو نیستم؛ بلکه از روی لمم و لغزش است. اگر گناه به استکبار برگردد آدم را زمین ­گیر می ‏کند؛ مثل ابلیس که حضرت در مورد وی فرمود: «فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ» حضرت می­ فرماید که بیماری ابلیس مسری است؛ مواظب باشید استکبارش را به شما سرایت ندهد. ابلیس در انسان می ‏دمد و با دمیدنش آلودگی خودش را منتقل می ‏کند، مراقبش باشید.

خدای متعال در آیه ‏ای ‏که عرض کردم می‏ فرماید «وَ اذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ وَ لَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ * إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ» این ذکر به تعبیر علامه بزرگوار طباطبایی ذکر تام هم نیست؛ بلکه ذکر صبح و شام و ذکر پنهانی در درون به حالت تضرّع و خوف است. اگر شما اهل ذکر شدید و غفلت نکردید، مقام «عند الرَّبّ» آن هم نه «ربّهم» و نه «ربِّک»، بلکه مقام «عند ربّ النبی» پیدا می‏ کنید که آن ربوبیت او را به عالم می ‏بینید و از آنجا به عالم نگاه می‏ کنید.

آدم وقتی از بالا به صورت ماهواره ‏ای نگاه می‏ کند ‏صورت مساله ها عوض می‏ شود. آنهایی که عند الرب قرار می ‏گیرند دیگر استکبارشان برداشته می ‏شود و خاشع می‏ شوند، زیرا پرده کنار می‏رود و جایی برای استکبار نمی‏ ماند آنهایی که عند الرب نباشند، در حجاب هستند و استکبار می ‏کنند؛ اما وقتی پرده ها کنار رفت و ربوبیت خدای متعال را دیدی، خصوصاً آن ربوبیت اعظمش را که ربوبیت نسبت به نبی اکرم است و همه عالم را با آن ربوبیت پرورش می‏دهد و ذیل نبی اکرم کل کائنات رشد می ‏کنند، استکبارت برداشته می ‏شود.

تسبیح خدای متعال در مقام عند الرّب

خاصیت دوم این ذکر پس از حصول مقام عند الرَّب این است که انسان خدا را تسبیح می‏ کند. تسبیح کار آسانی نیست. اینکه آدم واقعاً او را منزّه بداند و همه سختی ها و مشکلات عالم را پای خودش و دیگران و حکمت بنویسد و سختی های دنیا موجب نشود پای خدا عیب بنویسد.

در یک روایتی حضرت ذیل آیه «أُولَـئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ * جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ»(بینه/7-8) خدا از خیر البریة یعنی شیعیان امیرالمومنین راضی است و اینهـا هم از خدا راضی هستند؛ ولی این بنده ها چون در عالم امتحان و تمحیص هستند باید خالص شوند. خدا امتحان های سختی از آنها می ‏گیرد و می‏ خواهد پاکشان کند؛ جنگ درست می ‏کند، بیماری و فقر می ‏آورد تا تمحیص ‏کند. این طلا را ناب و خالصشان می ‏کند. آنها یک گلایه ‏ای ‏در دلشان با خدا پیدا می ‏کنند اما روز قیامت که برکاتش را می‏ بینند آنوقت آنها هم از خدا راضی می ‏شوند.

مهم این است که آدم بتواند تسبیح کند و در وسط بلا سبحان الله بگوید، چه در کوره باشد و چه امتحان سخت اجتماعی و فردی و خانوادگی باشد؛ اما همه اینها غافلش نکرده و تردید نکند زیرا اینجا عالم امتحان است. جزو عبادی باشد که عیب پای خدا نمی‏ نویسد؛ زیبایی های کار خدا را جرم نمی ‏بیند و گناه خودش را پای خدا نمی‏ نویسد و می ­داند که همه آنچه منسوب به خدا است، زیبا است. در دعای عرفه سیدالشهداء علیه السلام می ­فرمایند «مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ فَكَيْفَ لَا تَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِي‏» یعنی کسی که حتی خوبی ­هایش بدی است، معلوم است که بدی هایش چگونه است.

تسبیح خدا مقام رضا می‏ آورد؛ اگر این ذکر را داشتیم و غافل نشدیم مقام عند الرَّبّ پیدا می ‏کنیم و کسی که از آن مقام به عالم نگاه می ‏کند، در مرحله اول استکبارش برداشته می ‏شود و دوم اهل تسبیح می ‏شود و خدا را تسبیح می ‏کند؛ در این حال عیب پای خدا نمی ‏نویسد و مثلاً همین که می ‏بیند بیمار شد نمی ‏گوید: خدایا چرا با من؟ خدای متعال ربّ ما است و ما را رشد می ‏دهد؛ گاهی ده سال باید مومن را مریض کند، پس مریض می ‏کند. در بعضی روایات با تعبیر خاصی بیان می­ کنند حتی خدای متعال از این مومن خجالت می ‏کشد؛ ولی باید مریض باشد زیرا رشدش در این است؛ و بعد هم در روز قیامت اینقدر به او مزد می‏دهد که راضی شود. در آن زمان از خدا خجالت می ‏کشد که در زمان مریضی چه می ‏گفت.

در دعای افتتاح آمده­است «وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْك‏» یعنی تو محبت می ‏کنی؛ اما من کینه تو را به دل می ‏گیرم و دشمنی می‏ کنم؛ چرا من مریض شوم، چرا من فقیر شوم، همه کافران سالم روی زمین راه می ‏روند، چرا کافران نجات پیدا کنند اما یونس در شکم ماهی و در دریا برود؛ اما حقیقت این است که چون او بنده خوب خدا است نباید ترک اولی کند؛ لذا خدا او را در شکم ماهی می ­فرستد تا آدم شود؛ و بعد هم می ‏گوید: اگر تسبیح نمی‏ کرد تا قیامت همانجا باقی می­ ماند؛ چون بنده من است، باید پاک باشد؛ چون اگر آلوده شود کار خراب می ‏شود. او پیامبر است و بقیه را هدایت می ­کند و اگر آلوده شود، عالم آلوده می ‏شود. وقتی در شکم ماهی تسبیح می‏ کند و می‏ گوید: «لَّا إِلَـهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ»(انبیاء/87-88) خدایا تو منزهی من اشتباه کردم. جز تو معبودی نبود، من برای چه عجله کردم؟ بشارتی که در این آیه آمده خیلی مهم است.

حضرت فرمود هر وقت غصه دار شدید، اگر این ذکر را بگویید کارتان درست می ‏شود. حضرت یونس این ذکر را یک مرتبه هم بیشتر نگفت ولی در همان یک مرتبه راست گفت و کار را تمام کرد. اینکه ما باید یک چیزی را ده هزار مرتبه بگوییم برای این است که در ما جا نمی ‏افتد، ده هزار مرتبه هم بگوییم تازه اول راه هستیم؛ و الا یک صلوات کار را حل می‏ کند، البتّه هر چه بیشتر باشد بهتر است. ولی یک صلوات هم فتح الفتوح می ‏کند.

آنهایی که اهل ذکر هستند، مقام عند الرَّبّ پیدا می ‏کنند و اهل تواضع می ‏شوند و استکبارشان برداشته می ‏شود و به فرموده قرآن «وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ»(اعراف/206) دائم در حال سجده هستند و فقط برای او سجده می ‏کنند. فعل مضارع یعنی فقط یک بار فعل نیست بلکه دائماً در حال سجده هستند و این خاصیت آن ذکر است.

اگر کسی بخواهد به ذکر برسد، همه اینها را باید انجام دهد؛ ولی همه اینهـا یک شرط دارد که به فرموده قرآن «فی بیوتٍ أذنَ الله أنْ تُرفعَ و یذْکر فیها أسْمُه»(نور/36)؛ یعنی فقط یک جا است که خدا اجازه ذکر داده و آنجا نور ذکر خدا است. نور ذکر خدا یعنی نور نبی اکرم و نور نبی اکرم همان ذکر است. قرآن در آیات مختلف می­ فرماید «قَدْ أَنزَلَ اللَّـهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا * رَّسُولًا»(طلاق/10-11)؛ «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏»(رعد/28) در تفسیر این آیه فرمودند که «بِمُحَمَّدٍ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ وَ هُوَ ذِكْرُ اللَّهِ وَ حِجَابُه‏»(5) اگر کسی وارد خانه پیامبر شد می ‏تواند به ذکر برسد؛ و الا بقیه ذکرها سر و صدا و قیل و قال و ریاضت است، ذکر نیست تقویت نفس است نه تهذیب نفس؛ خلوت پیدا کردن است و آدم گاهی باورش هم می‏ آید چیزی شده؛ اما هیچ خبری نشده ­است. در روایت است که شیطان عرش دارد و گاهی عرش خودش را نشان می ‏دهد؛ آدم اشتباه کرده و خیال می ‏کند چیزی دیده ­است.

همه مساله همین است که دائماً سر آدم به زیر و سجده کند و این وقتی است که آدم وارد خانه نبی اکرم می ‏شود و عند ربِّک قرار می‏ گیرد. قرآن می ­فرماید «رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ»(نور/37) آنهایی که در خانه نبی اکرم می ‏روند دائماً مشغول صلاة و زکات هستند. زکات یعنی همین که مشغول عبادت و دستگیری و ابراز محبت در راه خدا و فداکاری هستند. هیچ چیزی هم آنها را غافل نمی ‏کند. آن ذکر برای آن بیوت است ذکری که در آن غفلت نیست و حتی وقتی در بازار هم هستی بازارت مسجد است، ذکری است که در بیت النّورِ نبی اکرم باشد انسان در آنجا دائم الذکر است.

پی­ نوشت ها:

(1) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص: 81

(2) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 139

(3) المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص: 46

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 286

(5) تفسير العياشي، ج‏2، ص: 211