نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه چهارم شبهای ماه رمضان مسجد ارک/ رسیدن به مقام محبت وظیفه بندگان/ راه های رسیدن به مقام محبت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 22 خرداد 95 است که به مناسبت ماه مبارک رمضان در مسجد ارک برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، خدای متعال به بندگانش دستور داده است که فقط او را دوست داشته باشند و کسانی که این کار را نکنند تهدید کرده است و برای این دوست داشتن پاداشی قرار داده است که می توان گفت افضل پاداش هاست و آن هم نشینی با اولیای الهی و نبی خاتم است. محبت مقدمه معیت است و کسی که محبت داشته باشد می تواند به مقام همراهی نبی اکرم برسد. طبق روایات ملاک سنجش ایمان حب و بغض است و کسانی که اولیای الهی را دوست داشته باشند مورد رحمت خداوند قرار خواهند گرفت و کسانی که به دشمنان آنها محبت داشته باشند مورد غضب خدای متعال قرار می گیرند. حضرت ابراهیم خلیل یکی از کسانی است که به مقام محبت رسیده است و در روایات دلایلی را برای رسیدن به این مقام بیان نموده اند.

اخلاص در محبت خدا؛ بالاترین مقام معنوی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. يكي از مقاماتي كه ما بدان دعوت شده ايم و بايد تلاش كنيم كه خود را به اين مقام برسانيم، مقام اخلاص در محبّت خداي متعال است. بزرگان فرموده اند که در مقامات معنوي بالاتر از اين مقام نداريم كه انسان به جايي برسد كه نه فقط خدا را دوست بدارد بلكه «فقط» خداي متعال را دوست بدارد و همه محبت هاي ديگر بر مدار محبّت خداي متعال قرار بگيرد.

اين مسأله در نگاه اول، خيلي دور از دسترس به نظر میرسد که واقعا هم همينطور است زیرا ما كجا و حضرت حقّ كجا كه ما بخواهیم او را دوست بداريم. جنس محبت هاي ما از جنس محبت هاي خاكي است. اينكه انسان به جايي برسد كه تحوّلي در او اتفاق افتد كه واقعا خدا را دوست بدارد و قلبش با سرانگشت محبّت خداي متعال و با اميد و خوف نسبت به او كار كند، اين مقام ابتداءً دور از دسترس است؛ البته براي ما به يك شكل قابل دسترس شده و آن اين است كه خداي متعال، معصوم را خلق كرده و به ما گفته است که اين معصوم را دوست بداريد، بنابراين قدری براي ما قابل دسترس شده که باز همان هم كار دشواري است كه انسان معصوم را دوست بدارد به طوريكه همه محبّتش محبّت معصوم شود؛ اما خداي متعال اين را از ما خواسته و تأكيد و حتی تهدیدهای فراواني هم بر اين امر شده كه شما باید خدا را دوست بداريد. مانند آنچه که در سوره توبه می فرماید. سوره توبه سوره اي است كه در آن صف بندي بين نبيّ اكرم صلی الله علیه و آله و جبهه كفر و نفاق جدي مي شود و حتی آغاز سوره بسم الله هم ندارد، «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ» كه اعلان برائت نسبت به مشركين است.

محبت خدا؛ یک تکلیف

درگيري بين حضرت و جبهه كفر جدّي مي شود و حضرت يك درگيري تاريخي عظيم دارند که در اين درگيري، ما يا در جبهه حضرت قرار مي گيريم يا در جبهه مقابل، يا اینکه در شمار مؤمنين و موحدين قرار می گیریم و يا در زمره كفّار و منافقين و مشركين خواهیم بود. در اين سوره دستورات متعدّد و بسياري از رموزي كه نسبت به جبهه نفاق و شناخت نفاق نسبت به ايمان وجود دارد، بیان شده است.

خداي متعال در این سوره مي فرمايد: «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين‏»(توبه/٢٤) خداوند همه متعلقات ما را در این آیه نام مي برد و می فرماید اگر پدرانتان، فرزندانتان، برادرانتان، همسرانتان، عشيره و فاميلتان و تجارتي كه از كسادی آن تجارت مي ترسيد، در نزد شما از خدا و رسولش و نه فقط از خدا و رسول بلکه از جِهاد في سبيل الله، دوست داشتني تر است، در انتظار باشيد تا اینکه خداي متعال فرمانش را درباره شما صادر كند؛ يعني همه تعلقات شما باید در نظرتان به اندازه خداوند و نبيّ اكرم و به اندازه فداكاري و جان دادن در راه او، ارزش نداشته باشد و هیچ چیز را دوست نداشته باشيد و الّا خداي متعال سختگيري كرده و فرموده منتظر باشيد تا فرمان خود را در مورد شما صادر كنيم.

مرحوم فيض رضوان الله تعالي عليه در تفسير شريف صافي كه جزء بهترين تفاسير ما است،  مي فرمايند که خداي متعال در اينجا خيلي تكليف را سخت كرده و كمتر كسي است كه بتواند خلاص شده و بار تكليفي را كه خداي متعال در اين آيه بر روي دوشش گذاشته، بردارد؛ خيلي تكليف سختي است كه انسان، خدا و رسول خدا را دوست بدارد و بلکه آن ها را هم از همه چيز بيشتر دوست بدارد، نه اينكه فقط خدا و رسول را دوست بدارد بلکه ایشان را از همه شئون بيشتر دوست بدارد.

هم نشینی با اولیای الهی؛ پاداش محبت خدا

مرحوم طبرسي در مجمع البيان، ذيل اين آيه كه مي فرمايد «مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُول‏»(نساء/69) اگر كسي خدا و رسول را اطاعت كند و مطيع آنها باشد، كه اطاعت صرف عمل به امر و نهي نيست بلکه چيزي فراتر از آن است. اگر كسي مطيع خدا و رسول شد و از سر رغبت و ميل و محبت و خشوع، از ایشان پیروي كرد، خداي متعال يك بشارت بزرگ به آنها داده و فرموده است «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحين‏» اين جمعيت با كساني هستند كه خداي متعال به آنها نعمت داده که منظور انبياء و صديقين و شهداء و صالحين می باشند که اين چهاردسته در اين آيه، منعم عليهم هستند و خداي متعال به آنها نعمت داده است. اين نعمت، نعمت ولايت الله است. مرحوم صدوق در معاني الاخبار، در ذيل سوره حمد «صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم‏» روایتی را نقل کرده که، «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب‏»(1) شيعياني هستند كه از نعمت ولايت برخوردار هستند. در ادامه آیه قبل مي فرمايد «وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقا» اينان رفقای خيلي خوبي براي انسان هستند.

پیامبر خاتم؛ تجلی محبت خدا

مرحوم طبرسي در مجمع البيان در ذيل اين آیه روايتی را نقل كرده است كه یکی از اصحاب وجود مقدس نبيّ اكرم صل الله عليه و آله و سلّم، جواني بود که خيلي به ایشان علاقه داشت. حضرت ديدند که او بيمار و نحيف شده است. احوالش را پرسيدند و فرمودند که چرا حالت دگرگون است؟ عرض كرد يا رسول الله ريشه اش در علاقه و محبت من به شماست و اینکه من بسیار شما را دوست دارم. اشتياق من به حدي است كه گاهي بر سر راه شما مي ايستم تا شما را ببينم. من در این دنیا با شما هستم اما فکر اینکه در آخرت با شما نباشم و به فراق شما دچار شوم، مرا بيمار كرده است. خيلي امر عجيبي است که مي گويد من الان با شما هستم ولي وقتي فكر مي كنم كه ممكن است در بهشت در مقامي نباشم كه بتوانم با شما ملاقات داشته باشم، اين فراق مرا بيمار كرده زیرا غصه دوري از شما را مي خورم نه در دنيا براي آخرت خودم.

در دعاهایی هم که در زيارات حضرت رسیده زیاد فرموده اند كه خدايا ما اين پيامبر تو را ندیده ایم و به او به او ايمان آورده ايم اما از تو می خواهیم که در روز قيامت، او را ملاقات كنيم زیرا اين پيامبر بسیار ديدني است. فرمود آن چيزي كه در حضرت است، با هيچ يك از انبياء حتی با يوسف هم قابل مقايسه نيست؛ البتّه بايد جلوه هايي از آن طرف بيايد تا انسان طالب شود و اين جلوه ها هم همین طور نمي آيد بلکه اگر آن جلوه آمد شخص بي قرار مي شود که يك نمونه اش در روایت فوق مشاهده شد؛ حتی می شود که از این نمونه هم بالاتر رفت. در داستان يوسف، آن جا كه جناب يوسف تَجَلّي مي كند زن هاي مصري دست هاي خود را قطع مي كنند «قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُن‏»(يوسف/31) اگر كمي ديگر ادامه پيدا مي كرد سرهايشان را هم قطع مي كردند. واقعيتي است که اگر پيامبر تَجَلّي كند همه فداي اين پيامبر مي شوند.

وقتی که آيه «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ» نازل شد یعنی اگر مطيع خدا و رسول باشيد با انبياء و صديقين و شهداء و صالحين خواهيد بود كه سر سلسله انبياء حضرت خاتم هستند؛ در روايت است که در اينجا، انبياء شامل حضرت خاتم هم هست. بنابراين اگر كسي در مقام محبت بود، اين محبت او را فاولئك مع الَّذِين به همراهي مي رساند؛ در روايات هم بسیار آمده که «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب‏».

عدم توجه به قیامت؛ سبب قساوت قلب

در كتاب سفينة البحار حدیثی نقل شده که می فرماید يكي از بياباني ها وارد مسجد پیامبر شد و از ایشان پرسید که قيامت چه وقت به پا مي شود؟ «مَتَى قِيَام‏ السَّاعَة»(2) حضرت نماز مغربشان را خواندند و بعد از نماز رو كردند به جمعيت فرمودند كسي كه سوال كرد كه بود؟ عرض كرد يا رسول الله من سوال كردم. حضرت فرمودند بگو براي قيامت چه كار كرده اي؟ علم اینکه قيامت چه وقت بر پا مي شود، عند الله است و خيلي هم برای ما فايده ای ندارد.

نکته مهم این است که باید در ما يك تحول معرفتي پيدا شود كه قيامت را نزديك ببينيم، زیرا اگر قيامت را دور ديديم به قساوت مبتلا مي شويم. انسان اگر قيامت را نزديك ديد، راحت براي قيامت كار مي كند و چنانچه آن را دور ديد نمي تواند برايش كار كند و اين منوط به يك تحول معرفتي است که باید درون ما اتفاق بیوفتد. قيامت نزديك است مانند خداي متعال كه از رگ گردن به ما نزديك تر است «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»(ق/١٦) باید يك تحول معرفتي درون ما پيدا شود كه قرب الهي را درك بكنيم و اینطور نباشد كه خدا را از دور صدا بزنيم.

بيدلي در همه احوال خدا با او بود/ او نمي ديدش و از دور خدايا مي كرد. بعضي شعرها خوب هستند مانند این شعر که نكته اش همان بيدلي است زیرا اگر دل داشت خدا را نزدیک می دید. به تعبير امام سجّاد عليه السلام در دعاي ابوحمزه «أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَة» اگر كسي راحل شد و دل از همه چيز کند و رو به خدا آورد، مثل كوچ نشين وطنش پيش رويش بود و قصد برگشت به سمت دنيا را هم نداشت، فاصله اش با خدا کم می شد.

«وَلَايَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن ْقَبْلُ فَطَال َعَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»(حديد/١٦) آنهايي كه فرصت ها در نگاهشان طولاني مي شود به قساوت قلب مبتلا مي شوند.

اگر شما احساس كنيد وقت تنگ است، از همه فرصت استفاده مي كنيد. در اول ماه رمضان مي گويیم سي شب فرصت داریم، اگر امشب ابوحمزه نخوانديم فردا شب مي خوانيم،اگر دعاي ماه رمضان را امروز نخوانديم، فردا می خوانیم، شب قدر مي گويیم تا سحر وقت داریم اما در يك ربع آخر وقت، می خواهیم از ثانيه هايش هم استفاده كنیم. انسان باید از اول ماه رمضان اينطور باشد نه اينكه آن يك ربع آخر به جنب و جوش بیوفتد. کسی كه فرصت ها را بيهوده طولاني مي بيند به قساوت مبتلا خواهد شد.

پس قيامت به ما بسیار نزديك است و دانستن ساعتش هم برای ما فايده ندارد. ما مي خواهيم براي قيامت كار كنيم. قيامت که مثل نوروز نيست بلکه يك واقعه عظيم است و همه زندگي ما با قيامت مرتبط است. قیامت باطن عالم است و همه اعمال ما در عالم آخرت منعكس مي شود؛ البتّه قيامت يك وقوع دارد كه آن حادثه عظيم است.

دانستن علم قیامت چيزي را در ما عوض نمي كند و حتی اگر ما را خرابتر نكند بهتر نمي كند. خداي متعال به این علت علمش را به ما نمي دهد، چون اين علم براي ما مضر است و مفيد نيست؛ اتفاقا اگر ما اينگونه به قيامت نگاه كنيم هيچ وقت نمي توانيم براي آن كار كنيم. اگر به ما بگويند امام زمان هزار سال ديگر ظهور مي كند، همه ما مي خوابيم اما اصحاب سيدالشهداء هستند كه وقتي حضرت مي گويند فردا كار تمام مي شود و ديگر مي رود تا رجعت، سست نشده و باز هم سپر حضرت مي شوند و خونشان را برای حضرت مي دهند؛ اما ما اينطور نيستيم.

نکته این است که قيامت نزديك است و ما باید قيامت را نزديك ببينيم. اين نزديك ديدن براي اين نيست كه زمانش را با دقيقه و ثانيه معين بکنیم و اصلا قيامت از این جنس نيست بلکه باید تحوّلي در ما پيدا شود كه اين قرب را احساس كنيم و بتوانيم براي قيامت و برای بهشت و جهنّم كار كنيم چرا که بهشت و جهنّم نزديك است «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ»(انفطار/13-١٤).

محبت؛ مقدمه معیّت

در ادامه روایت مذکور، پیامبر به شخص سائل فرمودند که تو براي قيامت چه كار كرده اي ؟ گفت كه يا رسول الله من نماز و روزه زيادي ندارم و تنها اهل واجبات هستم؛ «إِلَّا أَنِّي أُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَه‏» اما يك چيز دارم و آن اینکه شما را دوست دارم. حضرت يك جواب به او دادند که ختم الجواب است. فرمودند «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب‏» آدمي با آن كسي است كه دوستش دارد. اگر مرا دوست داري پس با من هستي. البته انسان در هر مقامي که پيامبر را دوست داشته باشد در همان مقام معيت پيدا مي كند؛ معيت اميرالمومنين غير ما است، معيت سلمان هم همین طور؛ ما به اندازه محبتي كه داریم به همان اندازه معيت و همراهي پيدا مي كنیم.

در روايت قبلی هم كه بیان شد، به حضرت گفت من شما را خيلي دوست دارم و بيمار شده ام چون نگران هستم كه نتوانم در آخرت با شما ملاقاتي داشته باشم؛ همينطور هم هست زیرا با پيامبر بودن در آن مقام كار آساني نيست؛ اين مقام برای سعيد بن عبدالله است که سپر حضرت شد تا ایشان نماز را خواندند. سيزده چوبه تير مسموم را با سر و دست و سينه اش گرفته بود، سپس به روي زمين افتاد. در این هنگام حضرت آمدند بالاي سرش و او پرسيد: «أَ وَفَيْت‏» پاسخ دادند: «أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّة» شما امام من در بهشت هستید.

عزيزي مي فرمود که من اصحاب حضرت را در خواب ديدم و چون علاقه زیادی به سعيد بن عبدالله داشتم، او را یافته و ديدم که چه سيماي عربي لطيفی دارد. به او گفتم چگونه سپر بلاي امام حسين عليه السلام شدي؟ چه طور مي شود تير مسموم بيايد و انسان خودش را کنار نکشد و سپر شود؟ رو كرد به امام حسين عليه السلام و گفت «حبّ الحسين» محبت يعني اين.

پیامبر به آن شخص فرمود «مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِين‏» اگر اطاعت كنيد با من هستيد. در ادامه حضرت فرمودند «لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِنا» هيچ بنده اي مومن نمي شود که در اینجا، ايمان يعني حب نبيّ اكرم، «حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْه»‏(3) تا اینکه من در نزد او از پدر و مادر، فرزند، اقوام و همه دارايي هايش محبوب تر باشم و تا اینکه مرا از همه بيشتر دوست نداشته باشد، مؤمن نيست.

حب وبغض؛ معیار سنجش ایمان

روایتی در كافي است که می فرماید شخصی به امام صادق علیه السلام عرض كرد آیا حبّ و بغض هم جزء ايمان است؟ حضرت فرمودند «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض‏» ايمان مگر چيزي غير از حبّ و بغض است؟ بعد اين آيه را خواندند «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»‏(حجرات/7)(4).

 خداي متعال بر شما منّت گذاشته که ايمان را محبوب دل شما قرار داده و آن را در قلبتان زينت داده است و همچنین كفرو فسوق و عصيان را برای شما مكروه قرار داده است. بنابراین گویا ايمان همين حبّ و كراهت است، حبب اليكم الايمان و كرّه اليكم الكفر.  در روايت ديگري اين ايمان را به اميرالمومنين ع و كفر و فسوق و عصيان را هم به اشخاص مقابل حضرت تفسير كرده  است؛ پس ايمان همان حبّ اميرالمومنين است.

ما مكلف هستيم به اينكه خدا و رسولش را دوست بداريم و اين بالاترين مرتبه عبادت و بندگي است. عبادت مقاماتي دارد و در احاديث مكرر از معصومين نقل شده كه عبّاد و کسانی که خدا را بندگي مي كنند سه دسته هستند. «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَة»(5) عده ای خدا را عبادت مي كنند برای اینکه مزد مي خواهند. مزد دنيايي مي خواهد مثلا نماز شب مي خواند که عمرش طولاني، پيشاني اش سفيد و روزي اش وسيع شود، بين الطلوعين بيدار مي ماند و ذكر  مي گويد تا روزي اش آسان به دستش برسد، صله رحم به جا می آورد تا عمرش طولاني و مالش زياد شود. مي داند نماز شب نور قبر است و از وحشت و تاريكي قبر مي ترسد؛ نماز شب مي خواند که قبرش نوراني باشد و راحت تر به بهشت برود.

فرمود اينهـا خوب هستند و عملشان مذمت نشده است. تجارت مي كنند و تجارت با خدا خيلي خوب است. قرآن هم مي فرماید «إِنَ‏ اللَّهَ‏ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏»(توبه/١١١) اگر با خدا خريد و فروش كرديد بشارت باد بر شما چراکه خوب معامله اي است و در ادامه در مورد شهدا می فرماید که خدای متعال مال و جان مؤمنین را خريده و در مقابلش بهشت را به آنها مي دهد.

اینکه عده ای با خدا معامله مي كنند و شهادت و بهشت مي خواهند، چيز بدي نيست، زیرا مي داند اگر برای خدا جانت را دادي بهشت و رضوان قطعي است، اين خيلي هم خوب است که انسان از معامله با غير خدا بيرون آمده و با خدا معامله كند. اگر ثواب هم بخواهد عيب ندارد. لذا اینکه در روايات ائمه تاكيد كرده اند که اين اعمال اين اثر دنيايي را دارد، براي اين است که ما دعوت بشويم به اینکه عمل را براي اثر دنيايي اش انجام دهيم؛ و اين شرك نيست، چون من با خدا معامله مي كنم و مي دانم که عمر و روزي را خدا مي دهد، به بت ها كه  نمي گويم به من روزي بدهيد، بلکه خدا را عبادت مي كنم كه خدا به من روزي بدهد؛ اين تجارت با خدا و عبادت است.

بعضي از افراد خشك مقدس مي گويند که اينهـا شرك است اما باید بگوییم که  شرك نيست و مذمت نشده بلکه عبادت است اما درجه پايين عبادت محسوب می شود.

يك عده هم هستند که از خدا مي ترسند. آیا بد است که انسان از خدا بترسد؟ مؤمن بايد از خدا بترسد «إِنَّمَايَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»(فاطر/٢٨) انسان وقتي به معرفت رسيد به خشيت مي رسد؛ بي خيالی ما برای  این است که معرفت نداريم، اگر ظرافت صنع الهي را مي فهميديم بي خيال در اين عالم زندگي نمي كرديم. آیا بد است که خوف الهی موجب شود که انسان، شب ها خوابش نبرد؟ نمازش را اول وقت بخواند و ترك معصيت كند؟ همين كه مي خواهد معصيت كند خوف خدا جلويش را بگيرد و از خدا بترسد؟ خوف و خشيت و رهبت هم هرکدام برای يك مقام هستند و باهم فرق می کنند.

کتاب کافی قولی را از لقمان حکیم در بیان امام صادق عليه السلام بیان کرده است که لقمان چنین گفت که اگر عبادت ثقلين را هم انجام داده ای، از خدا بترس زیرا ممكن است که تو را به جهنّم ببرد و اين عبادات نمي تواند جلوي غضب الهي را بگيرد. همچنین اگر گناه ثقلين را مرتکب شده ای، باز به خداي متعال اميدوار باش زیرا تو را به بهشت می برد و باید به او اميدوار باشی.

ادامه این حدیث در تفسیر صافی است و در کافی بیان نشده است. در این هنگام فرزند امام صادق علیه السلام عرض كرد پدر جان مگر مي شود كه انسان، به این اندازه هم از خدا بترسد و هم به او امیدوار باشد؟ زیرا انسان يك قلب بيشتر ندارد که با آن يا از خدا مي ترسد يا به او اميدوار است. حضرت فرمودند که اينطور نيست و دو نور درون قلب مؤمن است، يك نور خوف و يك نور رجاء، که اگر آنها را وزن كني هيچ كدام بر ديگري غلبه نمي كند.(6)

عبدوا الله خوفا چيز بدي نيست؛ مگر چه می شود که انسان از خدا بترسد؟ خيلي گرفتاري است که اگر الان يك در محكم به هم بخورد همه ما از جا مي پريم اما از جهنّم خدا نمي ترسيم. ما نمي توانيم نترسيم زیرا عبد هستيم. خدا مي گويد موحد باشيد و از من بترسيد «أيّاي فارهبون»(نحل/٥١). اگر من اجازه ندهم ديگران كاري نمي توانند بكنند واگر من نخواهم، حتی همه تيغ هاي عالم هم  به حركت در بيايند، يك رگ را نمي توانند بزنند. از من بترسيد و كاري نكنيد كه عذابتان كنم؛ اگر من عذابتان نكردم چنانچه همه عالم هم شما را قطعه قطعه كنند باز در میان بهشت هستيد؛ مانند شهـيد که قطعه قطعه مي شود و در وسط بهشت است. فرمود شهداي كربلا آنقدر غرق در لذت بودند كه اصلا تيزي شمشيرها را نمي فهميدند.

در دعای ابوحمزه می فرماید که «تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاء» هرکس را هر طور و به هر وسیله ای که بخواهی عذاب می کنی، انسان را با مال و فرزند عذاب مي كند؛ ترحم من تشاء بما تشاء كيف تشاء، هر كس را هر طور و به هر وسيله اي که بخواهي به او محبت مي كني، زير تيغ و یا در فقر به او محبت مي كني. انسان باید از خدا بترسد زیرا بسیار عبادت خوبي است اما در درجه بالايي قرار ندارد.

انّ قوماً عبدوا الله حبّاً، یک دسته هم هستند که خدا را دوست دارند، اگر بهشت باشد خدا را عبادت مي كنند اگر نباشد هم باز او را عبادت مي كنند، چون خودش را دوست دارند و اين بالاترين درجه است، تلك عبادة الأحرار، اينهـا آزاده هستند و از سر خوف و طمعشان عبادت نمي كنند؛ با خدا تجارت نمي كنند بلکه خودش را مي خواهند؛ نمي خواهند از جهنّم نجات پيدا كنند بلکه توجهشان به خود خدا است و اگر خوفي هم دارند خوف از دوري اوست.

در دعای شریف كميل هم می فرماید كه خدايا حتی اگر من جهنّم را هم تحمل كردم، با فراقت چه كار كنم؟ اين مقام برای محبّين است. محبّين هم خوف دارند امّا خوفشان خيلي با بقيه فرق مي كند و همه خوفش از اين است كه نكند خداي متعال از من ناراضي باشد، نكند من در بهشت كه مي روم  به من عنايت نكند، نكند بهشت من بهشت امام حسين عليه السلام نباشد؛ آنها هم براي خودشان حساب كتاب دارند.

اگر وصيتنامه مرحوم آيت الله العظمي مرعشي نجفي را مطالعه کنید، متوجه می شوید که اين شخص همه عمرش فكر لحظه دفن و لحظه فراقش از دنيا بوده و چه دقّت هايي داشته است مثل اینکه گفته یک سر عمامه مرا به تابوت و سر دیگرش را به منبر ببنديد و برايم اینطور روضه بخوانيد. بعضي ها اينطور هستند و همه دقتش اين است كه نكند من در بهشت هم که مي روم امام حسين عليه السلام را نبينم یا در كنار اميرالمومنين ارواحنا فداه نباشم یا اینکه امام زمان نباشد. حضرت به آقا سيد كريم گفتند بهشتت را مي بيني؟ گفت آقا شما آنجا هستيد؟ فرمودند نه، به يك معنا امام در همه درجات بهشت است؛ گفت آقا بهشتي كه شما نباشيد به درد من نمي خورد.

محبّين اينطور هستند و سر و كارشان با خود خدا است، تجارت با خود خدا. شما نمی توانید تاجر با خدا پيدا کنید زیرا ما با نفسمان تجارت مي كنيم و برای اینکه از ما تعريف و تمجید کنند و یا اینکه ما را تكذيب نكنند و پشت سر ما بد نگويند، يك عمر زحمت مي كشيم؛ ما اهل تجارت با خدا نيستيم، سر خودمان را كلاه نگذاريم.

اينهـا كافي نيست بلکه «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار» است که اهمیت دارد. چه چیزی او را بي قرار مي كند و نمی گذارد که شب بخوابد؟ محبت خدا! فرمود ای موسي، كسي که بگويد من خدا را دوست دارم و شب بخوابد، دروغ مي گويد؛ مگر محبّ فرصت خلوت با محبوب را از دست مي دهد؟ نمي خوابد اما عن حبٍّ، از روی محبت.

اگر انسان شعله هاي جهنّم را ببیند دیگر در عمرش خوابش نمي برد، اما اين شخص از آن عبوركرده و جهنّم را هم ديده لکن به خاطر جهنّم نيست که عبادت می کند بلکه از فراق خدا مي ترسد. ان صبرتُ علي عذابك فكيف اصبر علي فراقک، فراق را چه كنم؟ درد فراق برایم قابل تحمل نيست. اين صحبت هـا شوخي نيست و حضرت امير مي خواسته اند که ما اينطور بشويم و به همین این دلیل به ما می گویند دعاي كميل بخوانيد، زیرا مقام خود حضرت كه چيز ديگري است و اگر هم ایشان مي خوانده براي شفاعت ما بوده است. شيعيان اميرالمومنين بايد اينطور باشند و طوري به محبت خدا برسند كه «صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِك‏».

در مورد رسول خدا نقل کرده اند که وقتي اذان مي شد حضرت می فرمود ارحني يا بلال یعنی ای بلال مرا راحت کن؛ و همسران حضرت مي گويند که ایشان به شکلی از میان ما بلند مي شد گويا ما را نمي شناسد، اينطور بي قرار نماز بود و لحظه شماري مي كرد که به خلوت خود با خدا برسد.

حبّ و بغض برای خدا

ما باید نه فقط خدا را دوست بداريم بلکه باید اهل بيت را نیز دوست بداريم همه حب و بغض ما برای خدا بشود؛ براي خدا دوست بداريم و براي خدا دشمني كنيم. روایتی در کتاب كافي است که می فرماید، پيامبر از مردم سوال کرد که كداميك از رشته هاي ايمان محكم تر است؟ عده اي گفتند آقا خودتان بفرماييد، البته بعضي ها هم جواب دادند. يكي گفت نماز، يكي گفت حجّ، يكي گفت روزه، يكي گفت جِهاد و دیگری گفت زكات. حضرت فرمود همه اينهـا كه مي گوييد خوب است اما مقصود من اينهـا نيست؛ «أَوْثَقُ عُرَى الْإِيمَانِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ وَ تَوَالِي أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّي مِنْ أَعْدَاءِ اللَّه‏»(7) بلکه در راه خدا دوست داشتن و در راه خدا دشمني كردن و دوستان خدا را دوست داشتن و با دشمنان خدا دشمني كردن است، اين محكم ترين رشته اي است كه انسان را به خدا وصل   مي كند و اين رشته محبت هرگز گسستگي نيست؛ اینکه محبت هاي شخص براي خدا باشد.

روايت دیگری در كافي از جابر جعفي نقل شده که گفته امام باقر عليه السلام فرمود اگر مي خواهي ببيني خير در تو هست يا نيست «انْظُر إِلَى قَلْبِك‏» يك نگاه به قلبت بینداز، «إِنْ كَانَ يُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِه‏» اگر ديدي دلت اولياء خدا را دوست و دشمنان او را دشمن می دارد، «فَفِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُحِبُّك‏» بدان که خيري در تو هست و خدا هم تو را دوست دارد. اگر ديدي که امام حسين عليه السلام و امام حسيني ها را دوست داري و دشمنان ایشان را هم دشمن مي داري بدان که خدا دوستت دارد و خيري در تو هست امّا اگر ديدي که «إِنْ كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّه‏» اهل طاعت را مبغوض داري و «وَ يُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِه‏» اهل معصيت را دوست می داري، «فَلَيْسَ فِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُبْغِضُك‏»(8) پس بدان که خيري در تو نيست و خدا هم تو را دشمن مي دارد.

قلب انسان؛ حرم خدا

روايت در اين زمينه زياد است كه انسان باید نه فقط خدا و رسول را دوست بدارد بلکه دیگران را نیز براي خدا و پيامبر دوست یا برای آنها دشمن بدارد و قلب را مراقبه کرده و اجازه ندهد که هر محبت یا دشمنی در اين قلب وارد شود، زیرا قلب همه سرمايه و ارزش انسان است، «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّه‏»(9) مؤمن بايد به جايي برسد كه قلب او عرش الرحمان و مقر فرماندهي خداي متعال شود و فرمان از آنجا به عالم جاري گردد.

چه وقت قلب اينطور مي شود؟ آن هنگام که در مقام محبت بود. «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَن‏»(10) بين دو سر انگشت حضرت حق است و با خوف و رجاء الهي كار مي كند؛ خداي متعال بر اين قلب حاكم است و عرش الرحمان می شود، اگر غير خدا بر قلب حاكم گردد، ديگر عرش الرحمان نخواهد بود. چه وقت خدا بر اين قلب حاكم است؟ وقتي که اين قلب جز خدا را دوست  نداشته باشد. اگر انسان، غير خدا را دوست داشت، قلب براي غير خدا كار مي كند و غير خدا را دوست دارد؛ اتفاقاً بهترين نوع تبعيت هم تبعيت حبي است زیرا اگر من دنيا را دوست داشته باشم عن حبٍّ به دنبال دنيا مي روم و به اجبار هم نيست؛ به همین دلیل اوّلين چیزی را كه انبياء مي خواهند اصلاح كنند، قلب بشر است تا محبت خدا به درونش بيايد.

این نکته هم حائز اهمیت است که تا زمانی که محبت دنيا بيرون نرود، كار حل نمي شود؛ فرمود «سَيِّدِي أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِي وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِك‏». اگر مي خواهيم با امام حسين عليه السلام جمع شويم، بايد محبت دنيا بيرون برود؛ المرء مع من أحبّ، هنگامی که محبت امام حسين عليه السلام آمد انسان با ایشان خواهد بود.

چگونه مي شود محبت را اصلاح كرد؟ ابتداءً محبت خدا بسیار سخت است، چون ما چه سنخيتي با این محبت داريم؟ اما خداي متعال، أوليائي خلق كرده كه به تعبير اذن دخول حرم هاي شريفه «يَقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ كَانَ حَاضِراً فِي الْمَكَان‏» هستند؛ یعنی اگر خدا در مكان حاضر مي شد، همان اميرالمومنين یا امام رضا یا امام زمان یا نبيّ اكرم صل الله عليه و آله و سلم می شد؛ به همین دلیل فرموده اند که «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّه‏» که این مطلب مقداری كار ما را آسان مي كند. اگر انسان امام حسين عليه السلام را دوست داشته باشد خدا را دوست دارد والا ابتداءً شخص اصلا نمي فهمد که حب الله يعني چه، اما وقتي در وادي محبت امام حسين عليه السلام وارد شد امام دل انسان را به سمت خدا مي برد و او را بي قرار مي كند.

چگونگی رسیدن به خلوص در محبت

حال این سؤال مطرح می شود که انسان چگونه مي تواند به محبت برسد؟ روایاتی در این زمینه نقل شده است از جمله اینکه فرموده اند حضرت ابراهيم برای این خليل شد که دو صفت در او بود، يكي اينكه از غير خدا طلب نکرد؛ انسان اگر سفره دلش را نزد همه باز كرد، محبت همه در دلش مي آيد، اگر دست به دامان دنيا شد، محبت دنيا در دلش مي آيد و آن هنگام محبت خدا در دلش مي آيد كه هر لقمه اش را از دست خدا بگيرد، نفس مي كشد از خدا بگيرد و دائماً الحمد لله بگويد؛ کسی كه با بسم الله و الحمد لله كار مي كند به خدا تكيه کرده و از دست غير خدا نمي گيرد و نمي خواهد که محبت خدا در دلش بیاید؛ انسان اگر به غير خدا تكيه كرد و از دست غير خدا گرفت، به آن دست ها وابسته مي شود و آنها را دوست مي دارد زیرا قهرا اثرش محبت است. کسی كه غذا مي خورد و لذت مي برد، طبعاً غذا را دوست دارد مگر اینکه در شيريني غذا، رحمت او را ببيند و بگويد غذا چه كاره است؟ خدا مي خواهد به من لذتي برساند و من از او لذت مي برم؛ حَتّي لذت از گناه را هم از او ببيند.

خصوصیت دوم ابراهیم علیه السلام اين بود که هيچ دستي را رد نمی كرد، زیرا معتقد بود که دست ها، حواله هاي خدا هستند. اگر کسی برای نیازهایی مثل  آبرو، مال، جان و اقدام به شما مراجعه کرد و شما دست او را که حواله خداست رد کردید، محبت خدا را به شما نمي دهند و باید با همين امكانات زندگي كنيد؛ اما اگر امكاناتي را كه خدا به شما داده به حواله هايی که برایتان مي فرستد، ببخشید محبت خدا را هم دریافت خواهید نمود؛ نمونه بارز این سخن حضرت اباالفضل است که آن هنگام که امام حسین به ایشان فرمود برو آب بياور حضرت چگونه رفت آب آورد، به اين مي گويند محبت.

حديث دیگری که از احادیث سرّ می باشد، فرموده که ابراهيم برای این خليل شد که زياد صلوات بر محمد و آل محمد مي فرستاد. صلوات زياد اخلاص در محبت مي آورد. راه ديگری هم كه نشانمان داده اند این است که فرموده اند بسیار دعا کنید و با التماس از خدا بخواهید که محبت خویش را به شما بچشاند. چرا همیشه از خداوند، نان مي خواهيم؟ چرا رزق هاي بزرگ تر را از او نمي خواهيم؟ در ماه رمضان انسان بايد رزق محبت براي قلبش بگيرد؛ باید سر به سجده گذاشته و التماس كنيم که «سَيِّدِي أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِي وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ» .

بسیاری از بزرگان مناجات خمس عشر را در قنوتشان مداومت مي كرده اند، در آنجا می فرماید «أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِي إِلَى قُرْبِك‏» خدايا من از تو محبت خودت و محبت آنهايي كه تو را دوست دارند، یعنی کسانی كه برق محبت تو به دلشان خورده است و محبت عملي كه مرا به تو نزديك مي كند و به وصال تو مي رساند، می خواهم؛ «أَنْ تَجْعَلَكَ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا سِوَاك‏» اینکه خودت را نزد من از همه محبوب تر كني؛ «وَ أَنْ تَجْعَلَ حُبِّي إِيَّاكَ قَائِداً إِلَى رِضْوَانِكَ وَ شَوْقِي إِلَيْكَ ذَائِداً عَنْ عِصْيَانِك‏» از تو می خواهم که محبت تو پيشرو من شده و منرا تا مقام رضوان تو ببرد و من می خواهم که آنقدر تو را دوست بدارم که رشته محبت تو با من كاري كند كه تو هم مرا دوست بداري. خداوندا اشتياقي از خودت در دل من قرار بده كه مانع معصيت من بشود.

پی نوشت ها:

(1) معاني الأخبار، النص، ص: 36

(2) علل الشرائع، ج‏1، ص: 139

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏22، ص: 87

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 125

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 510

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 67

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 125

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 126

(9) جامع الأخبار(للشعيري)، ص: 185

(10) مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 330