نسخه آزمایشی
شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat, 20 Apr 2024

جلسه دوم شب های ماه رمضان مسجد ارک / جایگاه معرفت امام و سیر در مقامات امام در پرتو ماه مبارک رمضان

متن زیر جلسه دوم سخنرانی آیت الله میرباقری در ماه مبارک رمضان به تاریخ 7 تیرماه سال 94 می باشد که در مسجد ارک تهران برگزار شده است. ایشان در این جلسه ولایت امام را نعیم حقیقی دانستند که ما باید در فرصت دنیا تلاش کنیم، گرفتار تکاثر نشویم تا بتوانیم به معرفت امام برسیم. ایشان در ادامه برای معرفت الامام مقاماتی را بیان فرمودند که حداقل آن این است که امام را مفترض الطاعه بدانیم و برای او ملک عظیم قائل باشیم. در پایان نیز ضمن تبیین مراتب سیر با امام فرمودند که همه محبت و معرفت خدا در امام است و اگر کسی به محبت امام برسد به محبت و معرفت خداوند هم رسیده است....

معرفت قرآن و ولایت ائمه، رزق های خاص ماه رمضان

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم الحمدُ للهِ رَبِّ العالمینَ و صَلّی اللهُ علی سَیِّدنا محمّدٍ و آلِه الطّاهرینَ و لعنةُ الله علی أعدائهم أجمعین. ضیافتی که خدای متعال در ماه رمضان ما را به آن دعوت کرده و همه را بر سر این سفره فراخوانده است، ضیافت عام نیست که در غیر ماه رمضان هست بلکه سفره خاصی است و الا در همه سال همه عالم میهمان خدا هستند و بر سر سفره خدا نشسته اند. این سفره مخصوصی است که خداوند در این ماه پهن کرده است و اگر انسان قابلیت داشته باشد، نعمت های خاصی به او عطا می شود. رزق خاصی که در این ماه تقسیم می شود؛ رزق معرفت و محبت و بندگی خدا و به تعبیر دیگر رزق قرآن و ولایت اهل بیت علیهم السلام است؛ رسیدن به قرآن و درجات آن و معرفت به آن و رسیدن به درجات معرفت امام که همه توحید هم در همین خلاصه می شود. اگر کسی بتواند رزق اصلی ماه رمضان که اگر مقدماتی انجام دهد به او عطا می شود را به دست بیاورد؛ راهی بین او و امام علیه السلام برقرار می شود که اگر برقرار شد عالم انسان عوض می شود. در روایات نیز گاهی اوقات حضرات معصومین علیهم السلام، بخصوص امیرالمؤمنین علیه السلام در بیاناتشان در نهج البلاغه آثاری را برای مقامات معنوی ذکر می کنند «بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ»(1) درخششی در دلش پیدا شده است که راه خدا را خوب می بیند یا وقتی مؤمنین و شیعیان خود را توصیف می کنند، می فرمایند: «فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ»(2) چراغ هدایت در قلبش روشن شده است. این آثاری است که در راه برای انسان حاصل می شود و واقعا عالم آدم عوض می شود.

دنیا فرصتی برای رسیدن به نعیم حقیقی

رزق معرفت الامام که در ماه رمضان باید به آن برسید، نعیم حقیقی است. امام رضا علیه السلام فرمودند: در دنیا نعیم حقیقی نیست و نعیم حقیقی فقط ولایت ما است. اگر کسی در دنیا این نعمت را به دست آورد به حقیقت نعمت رسیده است و اگر کسی در دنیا آمد و عبور کرد و به امام نرسید، روز قیامت از او درباره این نعیم سؤال می کنند: «لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»(تکاثر/8). فرصت دنیا فرصت رسیدن به امام است، در این سوره می فرماید «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» گرفتار تکاثر شدید. تکاثر گاهی مال روی هم گذاشتن و گاهی کتاب روی هم چیدن است، فرقی نمی کند همه این ها تکاثر می شود. آن چیزی که انسان را از آن نعیم غافل کرد، تکاثر است. ممکن است که خیلی وقت ها (به آیه نسبت نمی دهم) نماز روی نماز خواندن با این وجود که نماز ذکرالله و مقدمه رسیدن به ذکر است، شما را از امام غافل کند و تکاثر شود. خیال نکنید نماز همین کاری است که ما انجام می دهیم، ذیل این روایت که حضرت فرمودند وقتی قرآن روز قیامت در صحنه محشر می آید در قالب زیباترین شکل و با همه کمالات مؤمنین وارد صف محشر می شود و از صف مؤمنین عبور می کند، آن ها می گویند این از ماست و همه کمالات ما را دارد ولی اضافه دارد حتما از شهداست و از صف شهدا عبور می کند و در آن جمال شهدا را می بینند و می گویند اضافه بر همه کمالات ما دارد لابد از شهدای دریاست از شهدای دریا عبور می کند، آن ها نیز می گویند همه کمالات ما را دارد لابد بالاتر از ما و از انبیاء است، بعد حضرت فرمودند از صف انبیاء عبور می کند و انبیاء می فهمند این از انبیاء است ولی آن را نمی شناسند و محضر نبی اکرم صلی الله وعلیه وآله می آیند که حضرت کتاب خدا را به آن ها معرفی می کنند و می گویند این قرآن و کتاب خداست. بعد پای عرش الهی می آید و آن کسانی را که به احترام قرآن شب ها بیدار و روزها روزه دار بودند و از طریق قرآن به امام رسیدند یعنی هدایت قرآن را قبول کردند، شفاعت می کند و بعد آن شفاعتی که واقع می شود و مؤمن در آن درجات قرار می گیرد را توضیح می دهد. شخصی سؤال می کند مگر قرآن موجودی است که روز قیامت به شکل انبیاء و شهدا و مؤمنین می آید؟ حضرت فرمودند: «رَحِمَ اللَّهُ الضُّعَفَاءَ مِنْ شِيعَتِنَا»(3) خدا رحمت کند آن شیعیانی که وقتی ما حرفی می زنیم، قبول می کنند و مقابل حرف ما إن قلت نمی کنند. بعد فرمودند نه فقط قرآن در این صورت می آید بلکه باطن نماز هم شخصیتی است؛ از این رو قرآن فرموده «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللّهِ أَكْبَرُ»(عنکبوت/45) و بعد فرمودند ذکر الله از آن صلات هم اکبر است و ذکر الله ما هستیم. حالا اگر نماز کسی او را در دنیا از امام غافل کرد، می شود تکاثر مثل آن هایی که پشت سر هم نماز می خوانند یا ابوموسی اشعری که ختم قرآن می کرد در حالی که حضرت در صفین مشغول جنگ بودند یا وقتی حضرت از مکه خارج می شوند، این ها مشغول طواف هستند و... یعنی می خواهند روی هم جمع کنند.

پس در این فرصت دنیا ما باید مواظب باشیم که به تکاثر و هم افزایی مبتلا نشویم که بخواهیم جمع کنیم؛ هر چه انسان بخواهد جمع کند و توجه او به جمع کردنش موجب غفلت از آن نعیم شود، تکاثر می شود. آن هایی که به تکاثر مشغول و از امام غافل می شوند وقتی وارد جهنم شدند، آن را آشکار مشاهده می کنند و از این نعیم سؤال می شوند. حضرت فرمود این نعیم، ولایت ماست. پس اگر در فرصت دنیا به آن نعیمی که خدا قرار داده است، رسیدید به همه نعمت ها رسیده اید و اگر هم نرسیدید به هیچ چیز نرسیده اید و از شما سؤال می کنند و هر چه شما را از نعیم غافل کند تکاثر می شود. می خواهم آیت الله العظمی شوم و... البته همه این ها می تواند در مسیر امام قرار بگیرد؛ اگر انسان به امام رسید درس خواندن و خوابش هم ذکر می شود «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ»(نور/36) ولی اگر به امام نرسید و غافل شد درس خواندنش هم می شود تکاثر؛ مثلا تا حالا چهل و یک جلد کتاب داشتم حالا می خواهم چهل و دو جلد داشته باشم، دوستم درکتابخانه اش پانصد هزار جلد کتاب دارد و من می خواهم پانصد و ده هزار جلد داشته باشم، او تا به حال ده میلیون صفحه کتاب خوانده است و من می خواهم ده میلیون و ده صفحه بخوانم و... همه این ها تکاثر است و اگر کسی به امام نرسید، همه دنیا دارالتکاثر و دار لهو و لعب است «وَ مَا هذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»(عنکبوت/64). فرمود دار آخرت محیط ولایت ما است و اگر کسی به آنجا رسید به حیات طیبه می رسد و اگر کسی به امام نرسید، همه کارهایش لهو و لعب است. لعب؛ کار کودکانه است که هدف حکیمانه ندارد و لهو کاری است که آدم را از هدف بزرگ باز می دارد. هر کاری در دنیا بکنید اگر به امام و دارالاخره نرسید همه کارهایتان لهو و لعب است. دنیای ما باید عوض شود و از دار دنیا وارد دار آخرت شویم، باید وارد «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ»(نور/36) و خانه و محیط ولایت امام شویم و اگر وارد آنجا شدیم دیگر همه چیزمان ذکر است و تکاثر و غفلت و لهو نیست والا اگر به آن نعیم نرسیم، همه اش لهو می شود و ما را از امام باز می دارد. لهو ما می شود تکاثر و هم افزایی و مسابقه سر بیشتر داشتن. این لهو چیست؟ چیزی که ما را از هدف غافل کرده است. هدف چه بود؟ نعیم. در فرصت دنیا باید به نعیم می رسیدیم و از او برخوردار می شدیم و اگر به او برسیم، همه چیز درست می شود و اگر هر چیزی ما را از او غافل کند، لهو می شود. از این رو می گویند سر صبح وقتی بلند می شوید با امام زمان علیه السلام عهد ببندید؛ یعنی هیچ چیز شما را از امام غافل نکند «اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي» یا در دعای دیگری «فِي رَقَبَتِي». اینکه آدم هر روز صبح وقتی برمی خیزد باید عهدهایش را تجدید کند؛ یعنی هیچ چیزی در طول شب و روز نباید مزاحم ارتباط شما با امام شود و اگر کسی به امام رسید به همه چیز رسیده است.

خلاصه اینکه دار دنیا دار رسیدن به نعیم است و اگر هم در دنیا به نعیم نرسیدید دیگر در آخرت خبری نیست؛ سفره نعیم از اینجا پهن می شود و همه بهشت و مقامات بهشت هم همین جاست و همه جهنم و درکات جهنم هم همین جا شکل می گیرد. اگر کسی به امام رسید هم در دنیا و هم در آخرت به آن نعیم رسیده است و اگر نرسید «وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ؛ يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ»(انفطار/14-15) جزء فجار می شود و در جحیم خواهد بود و در قیامت هم وارد جهنم می شود. لذا آن کسی که ما باید در همه عمر تلاش کنیم به او برسیم، امام علیه السلام است؛ این را جدی بگیرید که باید در وادی ولایت امام باشیم و خوردن و پوشیدن و همه زندگیمان باید در وادی ولایت امام باشد که دارالاخره است و بیرون وادی ولایت امام نباشیم که مبتلای به تکاثر و لهو می شویم. اگر از حیات دنیا بیرون رفتید آن وقت دیگر از لهو نجات پیدا می کنید. اگر کسی به امام رسید دیگر هیچ کارش لهو نیست و همه کارهایش کارهایی است که رنگ و بوی خدا و صبغة الله دارد. لذا در روایات صبغة الله به ولایت امام تفسیر شده است و اگر بیرون این محیط ولایت بود صبغة الله ندارد و لهو و لعب می شود(4)

مقامات معرفت الامام

در این فرصتی که برای رسیدن به امام و معرفت او هست؛ معرفت الامام هم مقاماتی دارد از همین معرفت ظاهری شروع می شود تا رسیدن به معرفت به حقیقت نورانیت امام علیه السلام. اینکه انسان امام را به عنوان امام شناسنامه ای بشناسد؛ این آقایی است، پسر فلانی، چه زمانی زندگی می کرده و چه موقع از دنیا رفته است و... را که خیلی وقت ها دشمنان ما بهتر بلد هستند. گاهی شخصی شرح حال امام را نوشته ولی اعتقاد به امام ندارد، حداقل معرفت الامام این است که شما امام را مفترض الطاعه بدانید. مفترض الطاعه یعنی چه؟ معرفت الامام آغازش از اینجاست و کمتر از این دیگر معرفت الامام نیست. از این رو در زیارات می گویند هر کس زیارت امام رضا یا سیدالشهداءعلیهم السلام را با معرفت به مقام امام، بجا بیاورد «كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ»(5) گویا خدا را در عرش زیارت کرده است و ثواب هفت حج، هفتاد حج، هفتصد حج و هفتاد هزار حج دارد. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: اگر کسی فرزند من را در مشهد زیارت کند و یک شب بماند ثواب هفت حج مقبول دارد. عرض کرد: هفت حج یعنی هفت سال آدم مکه می رود!؟ حضرت فرمودند: هفتاد حج. گفت: هفتاد حج! فرمود: هفتصد حج. گفت: هفتصد حج! حضرت فرمود: هفتاد هزار حج و بعد بالاترش را فرمودند که «كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ». بنابراین می شود در زیارت امام ثواب هفت تا هفتاد هزار حج مقبول به دست بیاید؛ البته به شرط اینکه انسان معرفت به امام داشته باشد و این تابع درجات معرفت است.

حداقل معرفتی که لازم است و حد نصاب معرفت الامام است این است که انسان امام را حجت مفترض الطاعه بداند یعنی بداند طاعت او بر ما واجب است یعنی چه که طاعت او بر ما واجب است؟ بر ما لازم نیست بیشتر از یک نفر را اطاعت کنیم و آن هم خداست. یعنی چه که طاعت دیگران بر ما واجب است!؟ فقط طاعت الله و خالق حقیقی واجب است و طاعت بقیه واجب نیست، ما الهی جز خدای متعال نداریم. اینکه طاعت امام بر ما واجب است یعنی مقام خیلی با عظمتی است. حضرت ذیل این آیه «وَ مَا ظَلَمْنَاهُمْ وَ لكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»(نحل/118) ما به آن ها ظلم نکردیم آن ها به خودشان ظلم کردند یا «وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»(أعراف/160) به ما ظلم نکردند به خودشان ظلم کردند (تصور این است که گویا این ها می خواستند به خدا ظلم کنند به خودشان ظلم کردند یا اینکه متصور بوده است که خدا ظلم بکند) فرمودند: «ان اللّه أعظم و أعز و أجل و أمنع من أن يظلم و لكنه خلطنا بنفسه فجعل ظلمنا ظلمه و ولايتنا ولايته حيث يقول إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يعنى الائمة منا»(6) خدای متعال خیلی جلالتش از این بیشتر است که ظلم کند یا به او ظلم شود پس «وَ مَا ظَلَمُونَا وَ مَا ظَلَمْنَاهُمْ» یعنی چه؟ حضرت در ادامه روایت فرمودند: خداوند ما را با خودش یکی کرده است (معنی کردن این قسمت واقعا به عهده بزرگان است) و ظلم به ما را ظلم خودش و طاعت ما را طاعت خودش قرار داده است و بعد حضرت فرمودند: خدا فرموده است: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ»(مائده/55). ولایت و اطاعت فقط برای خداست پس «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» یعنی چه؟ یعنی امام در مقامی است که طاعتش طاعت خدا و ولایتش ولایت خداست فرمود: «إِنَّ وَلَايَتَنَا وَلَايَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي لَمْ يُبْعَثْ نَبِيٌّ قَطُّ إِلَّا بِهَا» ولایت ما همان ولایت خداست آن قدر هم این ولایت مهم است که هیچ پیغمبری مبعوث نشده است الا اینکه مأمور به این ولایت و ابلاغ آن بوده است. پس حداقل معرفت الامام که لازم است و کمتر از آن دیگر معرفت الامام نیست این است که اول انسان امام را از طرف خدا بداند نه از طرف خودش، دوم اینکه منصب الهی بداند و بعد هم آن را مفترض الطاعه بداند؛ یعنی امام در مقامی است که امر و نهی او امر و نهی خداست.

در روایت دیگری مقام مفترض الطاعه بودن توضیح داده شده است. راوی می گوید من از شام محضر امام صادق علیه السلام آمدم، در آنجا شاگردی دیگران را کرده بودم حالا آمدم ببینم این آقایی که آوازه اش دنیای اسلام را گرفته کیست؟ و به اصطلاح چه می داند؟ محضر ایشان نشستم، کسی آمد و آیه ای از قرآن سؤال کردد که حضرت جوابش را دادند و بلند شد و رفت، دومی آمد همان آیه را سؤال کرد و حضرت جواب دیگری دادند که من خیلی مضطرب شدم و با خود گفتم آن کسانی که ما در شام دیدیم یک واو و فاء اشتباه نمی کنند اما این آقا یک آیه را در یک مجلس دو گونه معنا می کند، این چه عالمی است که این قدر معروف شده است؟! سومی آمد همین آیه را پرسید و حضرت جواب سوم را دادند و من متوجه شدم نه مسأله این نیست که حالا حضرت فراموش کردند، تا اینکه مجلس خصوصی شد و حضرت فرمود: فلانی خدای متعال به سلیمان ملک داد و فرمود: «هذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»(ص/39) خیال می کنی به نبی اکرم صلی الله وعلیه وآله ملک نداده است؟! البته که بالاترش را داده و در باب ایشان فرموده است: «وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/7) هر چه این پیغمبر گفت حرفش را قبول کنید که حرف من است. به این پیغمبر چک سفید امضا داد یعنی حرفش حرف خدا و امرش امر اوست، این چه ربطی به ملک سلیمان دارد که به آن ملک داده بود؛ باد مسخرش بود و اجنه تحت فرمانش بودند؟ این غیر از این است که کسی را در مقامی قرار دهد که امرش امر خدا و نهیش نهی خدا بشود؟! این پیغمبر چنین مقامی دارد که قراردادی نیست و در شأنی است که اگر از اول در آن مقام قرار نمی گرفت، خدای متعال این حرف را نمی زد؛ لذا از این مقام در بعضی از آیات قرآن به ملک عظیم تعبیر شده است. ملک عظیم همین مقام امامت و مقام مفترض الطاعه بودن است، مقامی است که امرش می شود امر خدا، ولایتش می شود ولایت خدا و هر چه می گوید گویا خدا گفته است و فقط باید از خدا اطاعت کرد و تحت ولایت خدا بود و به ولایت او گردن گذاشت، ولیّ شما خدا و رسول و ائمه علیهم السلام هستند. مفترض الطاعه بودن و مقام ملک عظیم داشتن حداقل آن چیزی است که انسان باید در باب امام قائل باشد(7)

 مراتب سیر با امام

انسان باید آرام آرام از این معرفت عبور کند تا جایی که زیارت جامعه کبیره ای را در شأن امام بخواند و بعد هم بگوید «مَوَالِيَّ لَا أُحْصِي ثَنَاءَكُمْ وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ»؛ این ثنای شما نیست و ثنای شما این گونه احصاء نمی شود، مقامات شما که قابل احصاء نیست. آن وقت این را هم توجه دارید که انسان وقتی زیارت می خواند اگر اهل زیارت شد هر شأنی از شئون امام یکی از مقامات اوست و آن مقام امام یک باب به سوی خداست. اگر ائمه علیهم السلام ابواب الله هستند، علم، حکمت، اخلاص و محبتشان به خدا هر کدام یک باب و شأنی از شئون امام و دری به وادی توحید است. اگر ما اهل زیارت شدیم در هر سلامی که به هر مقامی از مقامات امام می دهیم، تواضع و خشوعی که در مقابل آن مقام می کنیم، بابی از همان مقام را به روی ما باز می کند؛ مثلا شما سلام می دهید «السَّلَامُ عَلَى الْمُخْلِصِينَ فِي تَوْحِيدِ اللَّه» بابی از مقام اخلاص امام به رویتان باز می شود یا «التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّهِ» بابی از مقام محبت امام به رویتان باز می شود، امام در محبت خدا به مرحله تمام رسیده است و از همان مقام امام بابی به سوی شما باز می شود و از این باب وارد محبت الله می شوید و به حب الله می رسید یا سلام می کنید «السَّلَامُ عَلَى الْأَدِلَّاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّهِ» و... وقتی زیارت تمام می شود از شئون امام درهایی به روی انسان باز شده است،

حال چه اتفاقی می افتد؟ اگر کسی از این درها وارد وادی ولایت امام شد؛ حالا سیر در وادی ولایت امام انجام می گیرد است. همه محبت و معرفت خدا در امام است و وقتی شما به این شأن امام سلام کنید و بابی از این وادی به رویتان باز شود و وارد وادی محبت خدا  شوید و درهای محبت به رویتان باز شود؛ این محبت خدا هم محبت امام است و هم محبت خداست. آن کسی که تامین در محبت هست امام است که محبت خدا را به او داده اند و شما وقتی به امام و به این شأنش سلام و تواضع و خشوع می کنید، این در باز می شود و محبت خدا را می چشید و وقتی این محبت خدا را می چشید، شعاعی از محبت امام به خدا به دل شما می آید که هم محبت خدا و امام در دلتان پیدا می شود و هم معرفتشان. معرفت امام یعنی امام است که سرچشمه و خورشید است و همه شئون و مقامات توحید در او خلاصه می شود و به هر شأنی از شئونش که تواضع کنید از آن باب، جوابی به شما می رسد و دری باز می شود و از آن مقام امام نوری در قلب شما متجلی می شود که این نورانیت؛ هم نور امام و هم طریق معرفت او و خداست «من عرفهم فقد عرف الله»(8) و هیچ راه دیگری هم برای معرفت الله و محبت او نیست. حالا وارد وادی ولایت امام می شوید و سیرتان با امام از این ابواب شروع می شود و امام شما را با خود سیر می دهد هر قدمی که جلو می روید باب جدیدی گشوده می شود؛ فردا شب هم به حرم امام رضا علیه السلام می آیید و دوباره به مقام محبت ایشان سلام می دهید و این بار جلوه دیگری از محبت ایشان به خدا در دل شما تجلی می کند و معرفت و محبت دیگری هم به امام و هم به خدا پیدا می کنید؛ یعنی خلاصه اینکه این سیر از حداقل شروع می شود تا می رسید به آنجایی که به کنه نورانیت امام می رسید. اگر به کنه نورانیت امام رسیدید این حقیقت توحید است. چشیدن حقیقت توحید و طعم آن را درک کردن به این است که شما با امام سیر کنید تا به کنه نورانیت او برسید.

اینکه در زیارت جامعه کبیره می خوانید یکی از شئون امام «وَ الْآيَةُ الْمَخْزُونَةُ» است یعنی امام آیه مخزونه خداست و اگر کسی به امام رسید به خدا رسیده است و تنها راه رسیدن به خدا هم همین است. منتها همین طوری که قرآن «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ»(واقعه/77-78) در کتابی است که کنان و حجاب دارد و لوح محفوظی است، امام هم این گونه است و آیه مخزونه خداست که در خزانه است و اگر پرده از امام برداشته شد، شما به این آیه و به خدا رسیده اید. اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: «مَا لِلَّهِ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي»(9) خداوند هیچ آیه ای بزرگتر از من ندارد یعنی همه آیات مندک در امیرالمؤمنین علیه السلام است و اگر کسی به ایشان رسید به همه آیات رسیده است و خدا را با همه شئونی که می شود شناخت و با همه اسماء حسنایش شناخته است. در روایتی است که فرمود خدای متعال اسماء را آفرید تا از طریق آن مردم خدا را بشناسند و همه اسماء در اسم اعظم که امیرالمؤمنین علیه السلام است، مندک است و اگر شما به امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدید به همه اسماء رسیده اید و خدا را با همه اسمایش می شناسید. بنابراین آن چیزی که در این فرصت دنیا باید به دست آورد به جای تکاثر و مشغول به بازار و تجارت و مدرسه و کار بودن، این است که انسان به آن نعیم مشغول باشد که ولایت امام است و وارد آن وادی شود تا درها به رویش باز شود و همین که وارد شدید، وارد بیت النور شده اید و دیگر همه کارهایتان عبادت می شود؛ بخوابید یا بخورید و یا... مشغول عبادت هستید و همه چیزتان شما را به خدا نزدیک می کند و آن وقت دیگر باید سیرتان در این وادی نور ادامه پیدا کند تا به مثل نور؛ یعنی کنه وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمؤمنین علیهم السلام برسید.

در آیه نور «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لاَ شَرْقِيَّةٍ وَ لاَ غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ»(نور/35) چهار مقام وجود دارد؛ مقام اول اینکه نور همه عوالم از حضرت حق است؛ همه عوالم و ملائکه و انبیاء وقتی به سمت خدا سیر می کنند و هدایت و خداشناس می شوند با نور امام است. قدم دوم اینکه «مَثَلُ نُورِهِ» این نور متمثل در یک مثلی است. در روایت فرمود مثل نور، نبی اکرم صلی الله علیه وآله است.(10) ایشان خود مثل نور خداست و همه انوار الهی در او تجلی کرده است. مقام سوم «كَمِشْكَاةٍ» است؛ این مثل نور مثل یک چراغدان شده که انوار نبی اکرم صلی الله علیه وآله در آن تجلی کرده است که می شود «نُورٌ عَلَى نُورٍ». مقام چهارم «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»(نور/36) است یعنی نور الهی در نبی اکرم صلی الله علیه وآله متمثل می شود و در چراغدانی تجلی کرده و به خانه هایی رسیده است که اجازه ذکر و رفعت در آن خانه ها هست و می شود وادی توحید را بگیرید و بالا بروید. سیر در مقامات توحیدی در این خانه ها می شود و ما باید از اینجا وارد شویم و وقتی وارد بیت امیرالمؤمنین علیه السلام شدیم، تلاقی ما در دنیا در همین بیت النور است.

در زیارت جامعه خوانده اید که امام در چند مقام تنزل پیدا کرده است «أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ»؛ «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ»؛ «حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» خدا بر ما منت گذاشت و شما را در این خانه ها آورد. تلاقی ما با امام از این خانه ها شروع می شود و اگر وارد بیت نبی اکرم صلی الله علیه وآله و خانه امیرالمؤمنین علیه السلام شدید، وارد محیط ولایت شده اید و حالا سیر می کنید تا وارد مشکات نور می شوید و بعد به مثل نور که سرچشمه نور است، می رسید. اگر کسی به آنجا رسید، موحد حقیقی می شود و همه دنیا هم همین است؛ خدا ما و امیرالمؤمنین علیه السلام را به دنیا آورده است تا ما با ایشان تلاقی کنیم و اگر اهل بودیم، دستمان را در دست حضرت بگذاریم تا ایشان ما را ببرند. ائمه علیهم السلام هیچ وقت ما را نمی فرستند بلکه ما را می برند و این ما هستیم که به دیگران آدرس می دهیم. از این روست که امیرالمؤمنین علیه السلام در آن حدیث فرمودند: «مَعْرِفَتِي‏ بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏»(11) شما اگر می خواهید به معرفت الله برسید باید من را در آن مقام بشناسید و اگر شناختید آن وقت حقیقت توحید به شما عطا شده است. به اندازه ای که انسان با امام همراهی کند امام او را از بیوت تا مشکات نور و تا مثل نور سیر می دهد تا می رسید به آن سرچشمه و اصلا عبور از دنیا برای این بوده است و ما را برای همین به دنیا آورده اند و هیچ چیز دیگری نیست. همه سیر ما در دنیا یعنی همین که آورده اند تا ببینند چه کاره هستیم «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملك/2) احسن عملا یعنی کدامتان بیشتر به امام می رسید و به او راه پیدا می کنید.

آنچه گفتیم اجمالی بود از سیری که ما باید در دنیا داشته باشیم و به معرفت الامام برسیم؛ از اینکه امام را مفترض الطاعه بدانیم و حرفش را گوش دهیم و با او سیر کنیم تا به آن سرچشمه نور که معدن العظمه و مثل نور خداست، برسیم و آن وقت اگر کسی امیرالمؤمنین علیه السلام را در آن قامت دید، همه انوار توحید در قلبش می آید و همه شئون و اسماء حسنای الهی را در آینه ایشان می شناسد و از این بالاتر را هم کسی مهر نکند که اوهام و خیالات است و بالاترش خبری نیست و هر خبری هست، همین است که بروید به حقیقت نورانیت نبی اکرم و امیرالمؤمنین علیهم السلام برسید و خدا را در آینه و مرآت ایشان مشاهده کنید تا انوار امیرالمؤمنین علیه السلام در آن مقام به قلبتان وارد شود و تجلی کند و عارف بشوید. حضرت فرمود: «إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً» به درجه دهم و کمال ایمان نمی رسید تا اینکه مرا در کنه نورانیتم بشناسید و در آن قامت حقیقی ام ببینید (حالا این را باید توضیح دهیم که ایمان و کمال ایمان چیست؟ یعنی شیعه حقیقی نمی شوید، شیعه خیلی مقام بالایی دارد؛ نه ائمه بلکه شیعیانشان هم خیلی مقام دارند) اگر به اینجا رسیدید، حالا می شوید آن بنده ای که خدای متعال قلبش را آماده کرده است تا ببیند آمادگی دارد که به او ایمان دهد یا نه؟ آماده اش کرده و به او ریاضت داده و دلش را گشاده و شرح صدر به او داده است تا حقیقت ایمان و اسلام را به او بدهد و حالا ایمان را به قلبش وارد می کند. اگر شما در عالم عارفی دارید یعنی همین و بقیه دیگر خیالات است؛ عارف آن کسی است که بتواند امیرالمؤمنین علیه السلام را در قامت حقیقیش در عالم ببیند و ما بقی اوهام و خیالات است. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 337

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 118

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 598

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 422

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 585

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 146

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 266

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 579

(9) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 733

(10) التوحيد (للصدوق)، ص: 159

(11) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 1