نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed, 24 Apr 2024

جلسه آخر شبهاي ماه رمضان حرم رضوي/ مقام مومنین کامل/ راهکار حفظ سرمایه ماه مبارک رمضان

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 4 تیر ماه 96 است که به مناسبت ماه مبارک رمضان در حرم مطهر امام رضا علیه السلام ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در فرصت کوتاه دنیا ما باید تلاش کنیم که در صراط بندگی خدای متعال وارد بشویم و موانع و حجاب هایی را که بین ما و خدای متعال است برداریم، تا به قرب خدای متعال راه پیدا کنیم. بعضی از حجاب هایی که بین ما و خدای متعال است، حجاب های ظلمانی هستند، مثل گناهان ما و صفات زشت و رذیله، ولی اصل حجاب های ظلمانی ائمه نار و اولیاء طاغوت اند. اما اگر کسی از وادی ولایت آنها خارج شد و قلب او رو به حضرت حق آورد، از وادی ظلمات خارج می شود. پس اگر کسی به امام رسید، قدم در وادی ولایت امام گذاشته است، پس قلبش به نور امام نورانی شده و بهشتی شده است. خداوند با فرستادن امام باب توحید را به روی ما گشوده است. مومن کامل کسی است که امام را در مقام حقیقت نورانیتش بشناسد و در مقامات ولایت سیر کند تا به امام و به آن مقامی که برای ملائکه مقرب، انبیاء مرسل و بندگان امتحان پس داده خداست برسد. فرصت های دنیا مثل فرصت ماه رمضان و شب قدر برای همین است. اصلی ترین دستاورد ماه رمضان معرفت الامام است. باید نور قرآن در وجود انسان بیاید و معارف را بفهمد البته فروع هم نماز و سحر خیزی است که باید تا ماه رمضان آینده حفظ شود. محاسبه هم خیلی مهم است چرا که انسان اگر اهل محاسبه نبود یک موقعی به خودش می آید که همه چیزش را شیطان برده است.

فرصت دنیا برای کنار زدن حجاب ظلمت و رسیدن به نور

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . اشاره کردیم که در فرصت کوتاه دنیا که بسیار زودگذر است ما باید تلاش کنیم که در صراط مستقیم و صراط بندگی خدای متعال وارد بشویم و موانع و حجاب هایی را که بین ما و خدای متعال است که عمدتا هم خودمان آن ها را ایجاد کردیم برداریم، تا به قرب خدای متعال راه پیدا کنیم، به محبت الهی برسیم و به مقام توحید و اخلاص در محبت خدای متعال دسترسی پیدا کنیم.

از آثار ائمه استفاده کرده اند که بعضی از حجاب هایی که بین ما و خدای متعال است، حجاب های ظلمانی هستند، یعنی آدم در عالم تاریکی و در ظلمت قرار می گیرد و این ظلمات و تاریکی ها مانع رسیدن به خدای متعال و محبت او و درک حقیقت توحید می شود. این حجاب های ظلمانی؛ گناهان ما صفات زشت و رذیله مثل حسد، بخل، تکبر، محبت دنیا و امثال اینها هستند. همچنین شرک و کفر هم حجاب های تاریک اند، ولی اصل حجاب های ظلمانی که در قرآن شاید مکرر توضیح داده شده ائمه نار و اولیاء طاغوت اند. به تعبیر قرآن، آن طواغیتی که طغیان کرده و بقیه را هم به طغیان دعوت می کنند، اصل حجابهای ظلمانی اند و محیط ولایت آنها محیط ظلمت و کفر است.

اولیای طاغوت کفر و صفات بد و همچنین اعمال ناشایست را اقامه می کنند، کما این که امام اقامه عدل و معروف می کند «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاة». امام خیمه دین را به پا می کند و عمود این خیمه نماز است و مردم اگر به امام گره خوردند اهل ذکر و صلات می شوند. پس همه زندگیشان می شود عبادت و همه محیط زندگی و حتی بازارشان می شود محل عبادت خدا و مسجد. در مقابل اینها اولیای طاغوت هستند که محیط ولایتشان تماما محل فسق و کفر و شیطنت است، به تعبیر دیگر یک میکده بزرگ و یک گورستان عظیم به اندازه دنیا درست می کنند و قلوب همه را می میرانند. در حالی که محیط ولایت امام محیط طیبه است، پس هرکسی به امام رسید قلبش زنده می شود، «السَّلَامُ عَلَى مُحْيِ الْمُؤْمِنِين»  امام زنده کننده دل و جان مومن است.

پس انسان باید از این حجاب های ظلمانی نجات پیدا کند، یعنی از ولایت ائمه نار، اولیاء طاغوت، دشمنان نبی اکرم و اهل بیت و شیطان های انسی و جنی که بنای دشمنی با دین خدا و اولیاء الهی را دارند. بنابراين همه بدی ها و گناهان و صفات رذیله برای این محیط است. در روایت نقل شده که فرمودند: «وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ»(1)، دشمن ما ریشه همه بدی هاست و هر بدی و فحشایی از فروع دشمنان ماست.

اما اگر کسی از وادی ولایت آنها خارج شد و دل و قلب او رو به حضرت حق آورد و به انبیاء و اولیاء معصوم الهی رو کرد، از وادی ظلمات خارج می شود. کسی که به امام رسید و قلبش همراه امام شد این آدم از وادی ظلمات بیرون آمده، ولی این ابتدای راه و اول راه است. همه کسانی هم که مومن می شوند و ولایت امام را قبول می کنند، همه شان اهل بهشت اند. ممکن است سختی هایی در راهشان باشد ولی بی تردید همه اهل بهشت اند.

در سوره مبارکه «ص» آمده که وقتی طغیان گران و پیروانشان وارد جهنم می شوند، یک گفتگویی بین آنها صورت می گیرد. پس هرچه به دور و برشان نگاه می کنند، می بینند آن هایی که خیال می کردند اهل سعادت و اهل بهشت اند وارد جهنم می شوند. یعنی آن هایی که خودشان را صف اول بهشت می دانستند وارد جهنم می شوند. بعد هرچه نگاه می کنند، می بینند این محبین اهل بیت و مومنینی که آنها جزو اشرار و شرور ها به حسابشان می آوردند، هیچ کدامشان در جهنم نیستند. پس از همدیگر می پرسند: «ما لَنا لا نَرى  رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرار»(ص/62)، چرا آن شخصیت هایی که ما آنها را جزو اشرار می دانستیم در جهنم نمی بینیم؟! «أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصار»(ص/63)، آیا اینها در جهنم اند و ما آنها را نمی بینیم یا این که نه ما اشتباه می کردیم و آنها اهل نجات بودند؟!

ذیل این آیه روایتی است که من آن را در تفسیر صافی دیدم؛ امام صادق علیه السلام فرمود: آنها هرچه چشم می گردانند حتی یکی از آن ها را در جهنم نمی بینند. آن ها منتظر بودند که خودشان بهشتی بشوند و ما جهنمی، اما دیدند برعکس شده و حتی نمی توانند یکی از شما را پیدا کنند!

ائمه، نور الهی در همه عوالم

پس اگر کسی به امام رسید، قدم در وادی ولایت امام گذاشته است، پس قلبش به نور امام نورانی شده و بهشتی شده است. «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيم »(انفطار/13)، آنهایی که ابرار شده و ملحق به امیرالمومنین می شوند، در صراط توحید و ولایت قرار می گیرند و الان وسط نعمت بهشت اند. البته بعدا هم در قیامت وارد بهشت می شوند و آن یک مرتبه دیگری است. مرحوم علامه مجلسی در یک تعبیری می گویند حقیقت لذتی که بهشتی ها می برند از آن نعمت های معنوی ولایت ائمه است.

پس اگر کسی وارد این وادی شد و قلبش مومن شد، آرام آرام باید همه قوای او مومن بشود، یعنی چشم انسان، گوش، زبان، جوارح و دست و پای انسان باید مومن بشود. در روایت است که فرمود ایمان یک حقیقتی است که از قلب شروع می شود و به اعضا و جوارح هم منتشر می شود. ایمان که ولایت و محبت امام است، به یک جایی می رسد که همه قوای شخص را نورانی می کند. پس این می شود ایمانی که همه وجود انسان را فرا گرفته است. یعنی اگر به خود این موجود نگاه کنی، یک چراغ روشن را می بینی که اصلا تاریکی در وجود آن نیست و به ایمان و ولایت امام نورانی شده است. همین طوری که محیط ولایت اولیاء طاغوت محیط ظلمت است، محیط ولایت امام هم نور الهی است که خدا تنزل داده و از عالم بالا همه کائنات را روشن کرده است.

فرمود: «وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْض »(2)، ائمه نور الهی در همه عوالم و در سماوات و ارض هستند، یعنی ملائکه هم با نور امام راه خدا را پیدا می کنند و به معرفت و محبت خدا می رسند، یعنی نه فقط عالم ما، بلکه عالم ملائکه هم با نور امیرالمومنین روشن شده است. این نور که همه عوالم را روشن کرده وقتی به ما می رسد باید قلب ما را روشن کند، بعد از قلب ما به بقیه قوایمان منتشر بشود و فکر، جوارح و اعضایمان هم نورانی به نور ایمان بشود. اگر اینطوری شدیم وارد عالم نور می شویم و کسی که وارد عالم نور شد، اهل نجات و سعادت است، اهل بهشت و حیات طیبه است.

پس این نور امام تنزل پیدا کرده و در یک خانه هایی آمده که خانه انبیاء و اهل بیت است. در سوره نور و آیه مبارکه نور داستان تنزل نور الهی را توضیح می دهد تا می رسد به اینجا که «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ »(نور/36)، ائمه آن مخزن و مَثَل نور الهی هستند که نور خداوند در آنها تمثل و تنزل پیدا کرده است. وجود مقدس ائمه در عوالم نازل شده تا به عالم ما رسیده است و در عالمی که ما آمدیم یک تلاقی ای با امام داریم. پس اگر وارد محیط ولایت امام که بیت النور است شدیم، کم کم همه قوای ما تحت ولایت امام قرار می گیرد، پس گوشمان آن چیزی را می شنود که امام می خواهد و زبان مان آن حرفی را می زند که امام می خواهد.

وقتی ما همه قوای خودمان را ذیل ولایت امام آوردیم و مومن شدیم، در همین ورود به خانه امام می شویم جزو شخصیت هایی که همه زندگی مان می شود ذکر، «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه »(نور/37) یعنی کسانی که تجارت و خرید و فروششان مانع ذکرشان نیست و در بازار هم متذکر هستند. قلب اینها در بیت النور است و همه قوایشان در وادی ولایت امام است؛ به تعبیر قرآن «جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاس »(انعام/122) کسی که به امام رسید مشی و زندگیش در بین مردم، با نور امام است. یعنی اینطور نیستند که فقط هفده رکعت نمازشان نورانی باشد بلکه همه زندگیشان در وادی نور است و غفلت در آن نیست.

امام، باب وادی توحید

خدای متعال امام را در عالم ما فرستاده و این حجت خداست. به تعبیر روایات خداوند با فرستادن امام باب توحید را به روی ما گشوده است. این آیه قرآن در سوره مبارکه تبارک است «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ»(ملک/30)، اگر آبی که خدا در اختیار شما قرار داده در اعماق زمین فرو رفت، چه کسی این آب گوارا را در اختیار شما قرار می دهد؟! ظاهر آیه خیلی روشن است، خدای متعال این آبها را از آسمان نازل کرده و این آب در چشمه ها و جویبارها به سمت ما تشنه ها می دود و لازم نیست ما سراغ آب برویم. حالا اگر این آب در اعماق زمین فرو برود ما از این ماده حیاتی که حیات ما از اوست «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ»(انبیا/30)، جدا شدیم و هیچ کس دیگر نمی تواند به ما این سرچشمه حیات را بدهد. اما باطن آیه را در روایات به امام تفسیر کردند.

یک حدیث نورانی از وجود مقدس ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السام ذیل همین آیه آمده است، حضرت فرمودند: مقصود از این که خدای متعال فرموده «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً» این آبی که خدا در اختیار شما قرار داده پنهان بشود و در لایه های زمین فرو برود، درهایی است که به روی شما باز شده است. بعد حضرت توضیح دادند و فرمودند: «مَاؤُكُمْ أَبْوَابُكُمْ أَيِ الْأَئِمَّةُ »(3)، مقصود ائمه علیهم السلام اند. ائمه آن درهایی هستند که به روی شما باز شده اند. پس اگر امام در عالم ما نبود اصلا درب وادی توحید بسته بود و اصلا کسی به آن وارد نمی شد که بخواهد طی مسیر کند! اینهایی که خیال می کنند با ذکر و ورد و بدون امام می شود رسید، باید بدانند که اصلا کسی که به امام نرسد باب توحید به رویش بسته است.

فرمود امام باب توحید است، لذا سرچشمه حیات است. امام، سرچشمه حیات وادی توحید است و درهایی که به روی وادی توحید باز می شوند درهای ورود ما به سرچشمه حیات اند. امام کلمه ماء است «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ» و حیات همه موجودات زنده در کائنات به کلمه ماء است. چرا امام کلمه ماء است؟ چون باب توحید است. با امام باب توحید به روی انسان باز می شود و اگر انسان رو به خدا آورد زنده می شود.

یک ذکری است که مرحوم محدث قمی هم آن را از وجود مقدس نبی اکرم در حاشیه مفاتیح آورده اند و آن این است که اگر می خواهید قلبتان زنده شود بگویید «يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت » - درست در خاطرم نیست - و بعد از خدا بخواهید که قلب من را زنده کن و یک صلوات هم بفرستید. پس خدای حی و قیوم مبدأ حیات است و امام هم باب الله است. اگر کسی به امام رسید به سرچشمه حیات که توحید است راه پیدا می کند. لذا فرمود «مَاؤُكُمْ أَبْوَابُكُمْ»، حالا اگر کسی وارد وادی ولایت امام شد و از درب این خانه داخل رفت، اهل این خانه می شود.

شرط رسیدن به ایمان حقیقی

پس ما همه قوایمان را باید ببریم و چشم، گوش، زبان، دست و همه وجودمان باید نورانی به نور امام بشود. امام آن نور الهی است که خدای متعال تنزل داده است. قلب مومن را امام روشن می کند «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين »، بعد هم از آنجا نور امام به اعضاء و جوارح انسان منتشر شده و همه وجود انسان را می گیرد. ما هم وقتی نورانی به نور امام شدیم، مومن شده و حالا سیرمان در مقامات ایمان که مقامات ولایت امام و محبت ایشان است ادامه پیدا می کند تا به مقام ایمان کامل و محبت و اخلاص کامل برسیم، این سیر در وادی نور است.

شاید منظور از حجب نوری هم همین باشد. مرتبه اول ایمان مرتبه خوبی است اما درجه اول ایمان است و انسان باید این حجاب نوری را پشت سر بگذارد و در مقام دوم برود. اما این طور هم نیست که اگر کسی وارد وادی ایمان شد و اسرار ایمان را به او دادند، اگر در کلاس دوم رفت آن کلاس اول را از او بگیرند! دانش آموزی که وارد کلاس دوم می شود مطالب کلاس اول که یادش نمی رود، بلکه آنها هست و همان ها را در یک مرتبه کاملتری می فهمد. پس هر درجه ای که بالا می روید، درجات قبلی هست و به آن اضافه می شود. یعنی جامع تر و کامل تر می شویم تا به آن مرتبه ای از کمال می رسیم که همه آن چیزی که می شود در ظرف خودمان از امام بگیریم را می گیریم. پس به حقیقت نورانیت امام و به مثل نور الهی و سرچشمه آن می رسیم، این همان ایمان کامل و حقیقی ایت و مومن حقیقی همین است.

پس سیر در حجب نور شاید عکس آن چیزی است که در آیه نور توضیح داده شده است. در آیه نور تنزل نور الهی را تا به ما برسد توضیح داده و سیر ما در مقامات نور عکس اوست. ما باید وارد بیت النور بشویم و در آن مشکات نور و مقاماتش طی مسیر کنیم تا به سرچشمه و به مثل نور الهی و حقیقت نورانیت امام برسیم و حقیقت وجود مقدس رسول اکرم را درک بکنیم. این می شود سیر در مقامات نور و ایمان کامل هم همین است.

مومن کامل طبق این نقلی که شده کسی است که امام را در مقام حقیقت نورانیتش بشناسد و در مقامات ولایت سیر کند تا به امام و به آن مقامی که برای ملائکه مقرب، انبیاء مرسل و بندگان امتحان پس داده خداست برسد. پس می شود اینطوری شد؛ نگویید نمی شود چرا که ما را هم دعوت کردند! بله، به مقام معصوم کسی نمی رسد و این توهم است. مقام امیرالمومنین یک مقامی است که در زیارت جامعه کبیره این گونه آمده است: «لَا يَطْمَعُ فِي إِدْرَاكِهِ طَامِع » ، هیچ پیامبری در آن طمع نمی کند. ولی مقام شیعه بودن مقامی است که ما را به آن دعوت کردند از درجه اول ایمان تا درجه دهم آن.

به امام صادق علیه السلام عرض کرد: یا بن رسول الله، ما از شیعیان شما هستیم. شیعه یک مفهوم وسیعی دارد ولی مرتبه عالیش این است «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ * إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(صافات/83-84)، شیعه حضرت ابراهیم است که صاحب قلب سلیم است، آیا شما هم اینطوری هستید؟!

صاحب قلب سلیم را در روایت اینطوری معنا کرده اند، قلبی است که «يَلْقَى رَبَّهُ وَ لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاه »(4)، وقتی به ملاقات پروردگارش می رسد جز خدا در این دل نیست؛ این می شود شیعه. بعد فرمود: «وَ كُلُّ قَلْبٍ فِيهِ شِرْكٌ أَوْ شَكٌّ فَهُوَ سَاقِط»، هر قلبی که ذره ای در آن شک است نور یقین نیامده، پس این قلب ساقط است، شرک دارد و غیر خدا را دوست می دارد. پس شیعه یعنی آن کسی که به اخلاص در محبت و یقین کامل رسیده و خلیل شده است، این ها مقامات شیعه است. اوصاف شیعیان را ببینید، این مقام به دست آمدنی است، پس می شود انسان شیعه بشود و در تشیع به کمال برسد . این چیزی است که ما باید در آن طمع کنیم و از خدا بخواهیم.  به ما اجازه داده اند که به این مقام برسیم و اصلا فرصت دنیا برای همین است.

منظور از نعمت در قرآن

امام در دنیا آمده اند تا ما به ایشان گره بخوریم و شیعه و مومن بشویم، پس شعاع وجودی امام و محب ایشان شده و با امام سیر کنیم بگونه ای که همه وجودمان تحت فرمان ایشان باشد تا از امام بهره مند شده و از این نعمتی که خدا در اختیار ما قرار داده استفاده کنیم.

امام رضا علیه السلام فرمودند: نعیم حقیقی در دنیا نیست و هیچ نعیم حقیقی در دنیا وجود ندارد. کسی در مجلس صدایش را بلند کرد و گفت: آقا این خلاف قرآن است! خدای متعال می فرماید: «لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيم »(تکاثر/8)، روز قیامت از نعیمی که به شما دادند سوال می شود و بازخواست تان می کنند، پس نعیم در دنیا هست. حضرت فرمودند: علمای شما می گویند نعیم یعنی آب گوارا و خواب شیرین و غذای لذیذ، آیا خدای متعال روز قیامت ما را یک لنگه پا نگه می دارد و می گوید چه خوردی و چه پوشیدی؟! بعد فرمودند: این کار برای شما زشت است و شما با مهمان تان این کار را نمی کنید، پس چطور می گویید خدا با بندگانش اینطور رفتار می کند! گفت: آقا پس نعیم چیست؟ فرمود نعیم ولایت ماست. شما اگر در محیط ولایت ما باشید هیچ سوال و جوابی نیست.

خانمی به محضر امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد : یابن رسول الله، طبیب برای من شراب تجویز کرده است؛ بخورم یا نه؟ چون من دینم را به عهده شما گذاشتم و اگر روز قیامت به من بگویند چه کار کردی، می گویم هر چه امام صادق گفت، یعنی اگر شما یک انار را نصف کنید و بگویید این نصفش حلال است و این نصفش حرام، من نمی گویم این از یک شاخه روییده، پس چطور می شود نصفش حلال باشد و نصفش حرام، بلکه آن نصفه را می اندازم دور و این نصف را می خورم، سوال هم نمی کنم؛ چرا که به شما یقین دارم! حضرت فرمودند: دینتان را از این زن یاد بگیرید! بعد هم فرمودند: حالا که اینطوری است نخور چون در آن شفایی نیست و این را وقتی جانت به حلقومت رسید می فهمی.

پس اگر کسی به دنبال امام رفت دیگر سوال و جواب ندارد. اگر دنبال امام نرفتی تو را نگه می دارند و از نمازت هم می پرسند، چون نماز اگر پشت سر حضرت امیر نباشد دو قِران هم نمی ارزد. ابوموسی اشعری مدام قرآن و نماز می خواند، آخرش هم در جنگ صفین نیامد. بعد هم حَکَم شد، با عمرو عاص ساخت و حضرت امیر را عزل و معاویه را نصب کرد! حالا به نظر شما این نماز و قرآن خواندن به درد می خورد؟!

اگر به امام رسیدید و سیرتان با امام شد، سوال و جوابتان هم با امام است و امام جواب پس می دهد «إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُم  ْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُم»(غاشیه/25-26)  این علینا جمع است و این یعنی اهل بیت واسطه اند. هر کجا در قرآن خدا متکلم مع الغیر را به کار برد، بدانید در آن جا ائمه واسطه اند.

اگر کسی دنبال امام رفت سوال و جوابش هم با امام است. اصلا چرا از من بپرسند؟! اگر من گوشم به فرمان امام صادق بود، از امام صادق باید بپرسند، امام صادق هم که حسابش پاک است. اما اگر کسی دنبال امام نرفت خودش یک لنگه پا باید پنجاه هزار سال در صحنه قیامت بایستد و جواب بدهد. البته یک دانه اش هم نمی تواند جواب بدهد!

پس امام نعمت است و ما باید با همه قوا خودمان را به زیر چتر امام برسانیم. آن وقت امام نور خودش را در وجود ما نازل می کند و ما پرتو و شعاع امام می شویم و با نور ایشان سیر می کنیم؛ اصلا شیعه یعنی همین. «إِنَّهُمْ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِ اللَّهِ فَهُمْ فِي أَشَدِّ ضَوْءٍ مِنْ نُورِ الشَّمْس»(5) ، اتصال روح مومن به روح امام از اتصال شعاع خورشید به خورشید بالاتر است.

شرط سیر در مقامات نورانیت امام

«الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ »(6)، مومن با نور الهی می بیند و الا نور الهی به ما چه ربطی دارد؟!  نورالله امام است. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض »(نور/35) اینکه می فرماید مومن با نور الله می بیند، یعنی چه؟ فرمود: چون از نور ما خلق شده و نور ما در وجودش است. پس اگر کسی به امام رسید با امام عالم را می بیند. آن وقت اگر کسی با امام عالم را دید همه عالم برایشان آیات می شود، اگر هم کسی به امام نرسید همه عالم برایش حجاب می شود و هرچه هم درس بخواند این حجاب ها برداشته نمی شود.

یکی از معانی «رَبَّانِيَّ آيَاتِه » همین است. همه آیات با امام آیه می شوند و اگر به امام نرسیدید همه عالم حجاب اند. به امام که رسیدید طلوع و غروب خورشید برایتان آیه است و با شما حرف می زند. حتی رویش گیاه، بارش باران، نسیمی که می وزد و طفلی که بزرگ می شود آیه است، پس به هرچه نگاه می کنید آیات خدا و حکمت او را می بینید. ولی اگر کسی به امام نرسید و نور امام در وجود انسان نیامد، پس به هر طرف که نگاه می کند می بیند که در و دیوار است. دکمه کتش گم می شود پیدا می کند اما خدا را پیدا نمی کند! ولی اگر به امام رسید همه چیزش گم می شوند چرا که هر چه هست آیت الله است. به تعبیر دیگر چنین کسی می فهمد که همه اینها مخلوقات اند، تا دیروز خیال می کرده که اینها خانی هستند اما الآن می بیند که هیچ خبری نیست و هرچه هست مخلوق و آیات اوست. این خاصیت سیر با امام است.

به امام که رسیدید در مقامات نورانیت امام باید بالا بروید و وقتی بالا می روید مقامات پایینی را از شما نمی گیرند. پس به سرچشمه نور که حقیقت امام است می رسید که این همان معرفت به امام است. فرمود: «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيرا»(بقره/269)، به هر کسی حکمت بدهیم خیر کثیر دادیم. گفت: حکمت چیست؟ فرمود: «طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَام»(7) ، اگر کسی به مقام معرفت امام رسید به مقام طوع و بندگی خدای متعال راه پیدا می کند و این می شود حکیم، یعنی عارف به امام حکیم است. کسی هم که به امام نرسید حکیم نیست، بلکه سیاهی روی سیاهی است. همه این درسهایی که می خوانیم اگر به امام رسیدیم می شود نور و اگر نرسیدیم ظلمت است. همه عالم اگر به امام رسیدید می شود نور و اگر نرسید همه اش تاریکی است.

پس سیر در حجب نور یعنی سیر در مقامات تنزل نور امام. نور امام از عالم بالا نازل شده و ما با این حبل متین و صراط مستقیم باید سیر کنیم تا به خدای متعال برسیم. برای این راه پایانی هم نیست، پس در قیامت هم که برویم هر چه در مقام توحید و معرفت و محبت سیر کنیم، سیر در همین وادی است و با امام مان باید سیر کنیم. یعنی یک جایی نمی شود که دیگر ما امام نخواهیم، چرا که حتی سلمان و ابراهیم خلیل هم امام می خواهند. خود حضرت ابراهیم امام است «وَ إِذِ ابْتَلى  إِبْراهِيمَ  رَبُّهُ  بِكَلِماتٍ  فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما»(بقره/124). خدای متعال فرمود: ما حضرت ابراهیم را با یک کلماتی امتحان کردیم و او از عهده همه برآمد، ما هم او را به مقام امامت رساندیم. این کلمات همان کلماتی است که خدای متعال به حضرت آدم القاء کرد و حضرت آدم هم تلقی کرد و توبه اش قبول شد «فَتَلَقَّى  آدَمُ  مِنْ  رَبِّهِ  كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْه »(بقره/37) تلقی یعنی اول به او القاء شده و بعد او تلقی کرده است.

حالا آن کلمات چیست؟ در روایات دارد که فرمود: انوار اهل بیت در عرش به او عرضه شد و او ولایت آن ها را قبول کرد، فرمود: این همان کلمات است. حضرت ابراهیم اگر امام شد برای این است که به ولایت چهارده معصوم امتحان شد و سربلند بیرون آمد، پس با این که امامت دارد ولی تابع امیرالمومنین است. «إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيم »(صافات/83) این ظاهر روایات ماست.

استفاده از ظرفیت ماه رمضان برای رسیدن به نور امام

پس این مقامی است که ما می توانیم به آن برسیم. فرصت های دنیا مثل فرصت ماه رمضان و شب قدر برای همین است. ماه رمضان بیت النور امام است «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ »(بقره/185). می دانید قرآن جایش کجاست؟ «بَلْ  هُوَ آياتٌ  بَيِّناتٌ  فِي  صُدُورِ الَّذِينَ  أُوتُوا الْعِلْم »(عنکبوت/49)، حضرت فرمود: خدای متعال نمی فرماید قرآن بین دو جلد کتاب است بلکه می فرماید در سینه آن کسانی است که خدای متعال بهشان علم داده و این یعنی ما اهل بیت. جای قرآن  قلب امام است و این قرآن در ماه رمضان منتشر شده است.

سفره امام در ماه رمضان پهن است و قرآن را باید از ایشان گرفت. این قرآن در ماه رمضان در اختیار امام است و یکی از بیت النورها است. یک عزیزی می فرمود شب قدر ظرف زمانی امام زمان و بیت النور امام زمان است. اصلا اینها را گذاشته اند که ما از طریق این ماه رمضان به امام و قرآن برسیم.

چند نکته کوتاه هم عرض کنم. نکته اول اینکه روز آخر ماه رمضان است و رزق ماه رمضان ما باید رزق قرآن و ولایت باشد. ماه رمضان یکی از بیت النورهاست و یکی دیگر از بیت النورهای ما که مهم است حرم امام است. وقتی دم در حرم می ایستید و می گویید: «اللَّهُمَّ إِنِّي وَقَفْتُ عَلَى بَابِ بَيْتٍ مِنْ بُيُوتِ نَبِيِّكَ وَ آلِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ»، یعنی حرم یکی از خانه های نبوت است و خدای متعال برای ما این دو را با هم جمع کرده است، یعنی هم ماه رمضان هم بیت النور امام رضا که فوق العاده است. نتيجه این لطف خداوند باید این بشود که به امام برسیم و خروجی ماه رمضان مان محبت و ولایت امام و نورانی شدن به نور ایشان بشود. اگر کسی به اینجا رسید به همه چیز رسیده است.

«نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ» اگر کسی به امام رسید، به توحید و صلاة رسیده است و حقیقت روزه را می فهمد، اما اگر کسی به امام نرسید روزه اش می شود گرسنگی. اگر کسی به امام رسید باید بوی امام بدهد، چرا که اگر کسی وارد بهشت شد بوی عطر بهشت می دهد. در روایات دیدید که فرمود بوی بهشت تا پانصد سال می رود، البته چند دسته از آن محروم اند که یکی از آن ها عاق والدین هستند.

آدم از یک بازار عطر فروشها عبور می کند لباسش بوی عطر می گیرد، چطور می شود کسی وارد بهشت بشود اما بوی عطر ندهد؟! مگر می شود کسی بوی ماه رمضان ندهد؟! مگر نفرمودند درهای بهشت در ماه رمضان باز است. ماه رمضان کانه یک شعبه ای از بهشت است و کسی که وارد ماه رمضان شد باید بوی بهشت بدهد. چنین کسی باید اخلاقش بهشتی شده و غضب از او دور شود، یعنی بیخودی سر مومنین و زن و بچه و رفیقش داد نزند. بهشتی ها اخلاقشان بهشتی است و در بهشت دعوایی نیست. همه دعواها در جهنم است و جهنمی ها در آنجا یک سره دعوا می کنند، در حالی که بهشتی ها کاملا با همدیگر اهل صلح و صفا هستند.

در بهشت دعوا و نزاع و اخلاق بد نیست و مؤمن باید از همه اینها پاک شده باشد. اگر کسی به امام رسید باید بوی امام بدهد، چرا که امام سرچشمه حیات است، پس خودش هم باید یک شعبه ای از حیات شده باشد. امام دریاست، پس این هم باید بشود یک نهر که هر کس به او می رسد زنده بشود. امام نور است، پس این هم باید شمعی از وجود امام شود و یک چراغی سر راه مومنین باشد که هر کسی او را می بیند به آرامش برسد. امام مبدأ آرامش و طمأنینه و صاحب قلب مطمئنه است. مومن هم باید اینطوری باشد و هرکس کنارش می نشیند آرام شود. علامت رسیدن به امام اینهاست. اگر مؤمن به قرآن رسید باید حقایق قرآن در انسان خودش را نشان بدهد و صفاتش قرآنی شود. الحمدلله همه اینها را همه به دست می آورند اما درجات دارد.

نکته دوم این است که اگر اهل انس با خدا و اهل سحر شدیم، همچنین اگر اهل تلاوت قرآن و تقوا و پروای بیشتر شدیم، ان شاء الله سعی کنیم این ها را حفظ کنیم تا از دست نرود. شیطان در ماه رمضان در غل و زنجیر است. پس دعا کنیم که همیشه قلب ما در ماه رمضان بماند و دست شیطان دیگر به ما نرسد. اینطور نشود که اگر از ماه رمضان بیرون آمدیم دوباره شیطان با آن کیدهای سنگینش سراغمان بیاید و ما را فریب دهد بلکه تلاش کنیم از آنچه به دست اوردیم نگهداری کنیم.

نکته سوم اینکه خودمان را از هم اکنون برای ماه رمضان آینده آماده کنیم. حضرت در اواخر دعای وداع ماه رمضان می گویند: خدایا ما از این ماه بهره مند نشدیم و نتوانستیم حقش را ادا کنیم، ما را زنده نگه بدار تا ماه رمضان دیگر و ما را در طول این یک سال آماده کن که ماه رمضان بعدی اینطوری نشود.

بنابراین آنچه دستاورد ماه رمضان است اصلش معرفت الامام و نزدیکی به امام است. صفات و اخلاق امام باید در انسان پیدا بشود و انسان اهل حلم و بردباری شده و صبور و حکیم بشود. اینها آثار ماه رمضان است. باید نور قرآن در وجود انسان بیاید و معارف را بفهمد البته فروعش هم نماز و سحر خیزی است که باید تا ماه رمضان آینده حفظ شود. محاسبه هم خیلی مهم است چرا که اگر آدم یک جایی اهل محاسبه نبود یک موقعی به خودش می آید که همه چیزش را شیطان برده است. یک عزیزی می فرمود که چرا ما چهل سال است نماز می خوانیم اما پیش نمی رویم؟ چون یک نماز می خوانیم و بعدش یک گناه می کنیم، پس هر چه به دست می آوریم از دست می رود و الا نماز معراج است.

اگر این ماه رمضان را حفظ کنیم ان شاء الله ماه رمضان بعدی روی قله بالاتری می رویم، ولی اگر آن را از دست دادیم دوباره باید از صفر شروع کنیم. راه تحفظ هم این است که مراقبه کنیم. آدمی که حساب پول در جیبش را ندارد یک وقتی به خودش می آید که همه اش را دزد برده، ولی آدمی که حساب پول جیبش را دارد یک دوزاریش کم می شود می فهمد. حجره ای که موش دارد اگر آدم حساب گردو هایش را نداشته باشد وقتی می فهمد که این حجره موش داشته که همه گردوهایش را برده باشد، ولی اگر حواسش باشد همان اولین گردو را که بردارد پیدایش می کند.

آدم باید حساب دارایی هایش را داشته باشد و آن را محاسبه کند. پس وقتی یک ذره از آن کم شد استغفار کند و بفهمد شیطان به او دستبرد زده است. یعنی وقتی دید حال نماز شبش کم شد و حال نماز اول وقت ندارد، بداند شیطان دارد دزدی می کند. اگر دیدید بعد از ماه رمضان هم اول وقت بلند می شوید بدانید دلتان در ماه رمضان مانده، اما اگر دیدید توفیق رفت، بدانید دارید از ماه رمضان بیرون می آیید.

در روایت آمده که فرمود: کسی که حج می رود تا وقتی گناه نکند نور حج در او می ماند، اما وقتی گناه کند از نور حج جدا می شود. ماه رمضان اینطوری است، اگر انسان مراقبه کند این نور ماه رمضان تا ماه رمضان بعدی ان شاء الله می ماند. پس هم باید سرمایه ای که به دست  آوردیم را قدر بدانیم و هم تلاش کنیم این را به ماه رمضان بعدی برسانیم و هم از الان برای ماه رمضان بعدی آماده شویم.

مرحوم سید بن طاوس در اقبال الاعمال در اعمال روز فطر دارد که دنبال خوشی نباش بلکه غرق حزن باش. اگر قبول شده الحمدلله، ولی تو که نمی دانی! پس برای ماه رمضان بعدی آماده شو. اولیاء خدا اینطوری اند و وقتی از مهمانی خدا در می آیند دلشان پیش آن مهمانی است تا سال بعد. آنها لحظه شماری می کنند ماه رمضان بیاید. دیدید وقتی ما به یک سفری می رویم که بهمان خوش می گذرد در دلمان است که ان شاء الله تابستان بعدی هم برویم؛ آیا سفره خدا این اندازه هم نمی ارزد؟!

اولیاء خدا همین که ماه رمضان تمام می شود و آن وداع سنگین دعای وداع را می خوانند، اشک می ریزند که ماه رمضان دارد تمام می شود «عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَيْنَا» بعد هم لحظه شماری می کنند که دوباره این در باز شود و این سفره پهن بشود تا سر سفره ماه رمضان خدای متعال بنشینند. پس آنهایی که از ماه رمضان لذت بردند اینطوری اند.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 243

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(3) تفسير القمي، ج 2، ص: 379

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 16

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 54، ص: 324

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 218

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 185