نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu, 28 Mar 2024

جلسه دهم هیات ثارالله/ استقامت در سختی ها در کهف حصین اهل بیت و رهایی از جلوه های دنیایی

آنچه پیش رو دارید دهمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 95 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در ادامه جلسه قبل بیان داشت که بر اساس قرآن کریم سه دوره زمانی بر اصحاب کهف گذشته است: دوران تقیه، دوران اعتزال، دوران پناه بردن به کهف. در واقع این داستان بشارتی برای نبی اکرم است چرا که همانند آن در امت حضرت نیز اتفاق خواهد افتاد که بعد از ایشان دشمنان حضرت تا زمان ظهور، امت ایشان و همه مردم را به بت پرستی دعوت خواهند نمود. برای مقابله با این جریان کفر خدای متعال بشارت کهف حصینی را به حضرت دادند که همان اهل بیت ایشان می باشد. ورود به این کهف مستلزم تحمل سختی هاست اما نتیجه آن حفظ ایمان و رهایی از جریان بت پرستی است. سیدالشهداء علیه السلام کهف و پناه همه کائنات است. اهل بیت با بلای خود این پناهگاه را در عالم ایجاد کرده اند.

داستان اصحاب کهف در امت نبی اکرم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. یکی از داستان های عبرت آموزی که خدای متعال در قرآن نقل فرموده، داستان اصحاب کهف است. در قرآن، به نام اصحاب کهف سوره ای بر اساس همین بیانی که قرآن مجید از سرنوشت آنها دارد نام گذاری شده است. اصحاب کهف زمان حاکمیتی زندگی می کردند که مردم را دعوت به بت پرستی و سجده در مقابل بت ها و پذیرش این فرهنگ می کرد و آنهایی که در مقابل فرهنگ بت پرستی مقاومت می کردند، مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفته و بر آنها سخت گیری می شده است. اصحاب کهف جمعی بودند که تعدادشان هم زیاد نبود ولی کارساز شدند. آنچه که از روایات و آیات استفاده می شود این است که این افراد سه گام برداشتند. یک گام، دوره تقیه آنها است که در روایات ما آمده مثل جناب ابوطالب (سلام الله علیه) بودند که در دفاع از نبی اکرم اقدام می کردند ولی اظهار ایمان نمی کردند و تقیه می کردند، آنها هم دوران تقیه ای داشتند که اظهار مخالفت نمی کردند و کار را پیش می بردند. معنای تقیه یعنی کار را پنهانی پیش بردن بدون اینکه کار قبل از موقع ظهور، اظهار بشود. در روایات هست که هر کاری قبل از اَوان خودش ظاهر بشود، ابتر می ماند. تقیه یعنی قبل از اینکه دوران ظهورِ یک امر برسد، انسان او را اظهار نکند. آنها یک برنامه ای داشتند، مومن بودند و با برنامه بت پرستی مقابله می کردند ولی این را کتمان می کردند تا دورانش برسد.

دوران دومی که قرآن برایشان بیان می کند، دوران اعتزال و جدا شدن از آن جامعه و مرحله سوم، مرحله پناه بردن به کهف هست «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ»(کهف/16) به حسب ظاهر به یک کهفی در دل کوه پناه بردند. حال باید دید که باطنش چه بوده است. در ظاهر به آنجا پناه بردند برای اینکه مجبور نشوند در آن جامعه بمانند و تسلیم به فرهنگ جامعه و فرهنگ بت پرستی بشوند. خدا می فرماید: ما هم آنها را امداد کردیم.

از قرآن به دست می آید که این داستان در امت وجود مقدس نبی اکرم هم تکرار می شود و در امت حضرت هم یک جریانی بپا می شود که مردم، در قبال آن جریان، نیاز به همین برنامه به این دوران تقیه و دوران اعتزال و بعد هم دورانِ «فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ» دارند. یک پناهگاهی برای آنها قرار داده شده، باید به این پناهگاه پناه ببرند. قرآن مجید در مقابل دولتی که بنی امیه و دیگران پیدا می کنند گویا یک نوع تسلی ای به وجود مقدس نبی اکرم می دهد.

این روایت نورانی از وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که در رویای صادقه ای مشاهده فرمودند که بنی امیه بر منبر حضرت بالا می روند و مردم را به قهقرا برمی گردانند؛ معنایش این است که حضرت، مردم را دعوت به توحید کردند و مسیر بندگی خدا را هموار کردند؛ اما اینها دوباره مسیر شرک و بت پرستی را ولو در یک قالب و فرم جدیدی بر می گردانند و احیاء می کنند؛ چون بت پرستی اشکال مختلفی دارد. یک مسیر تاریخی با یک فرهنگ واحدی است که شکل عوض می کند و تغییر می دهد و مردم را دعوت به بت پرستی می کند. حضرت خیلی نگران شدند. جبرئیل آمد، حضرت داستان را بیان فرمودند که من در رویای صادقه، این طور دیدم. جبرئیل گفت؛ من مطلع نیستم؛ رفت و آیاتی برای حضرت آورد که حضرت را امیدوار کرد «أَ فَرَأَیتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنینَ»(شعراء/205) یعنی ما به اینها یک فرصت کوتاهی می دهیم، بعد آنها را اخذ می کنیم. بعد هم سوره قدر را آورد که ما در مقابل آن امکاناتی که به آنها می دهیم، به شما «لَیلَةُ الْقَدْرِ» را دادیم که جبران همه آن دوران و امکاناتی است که به آنها داده شده است.(1) علی أی حال در دوران وجود مقدس نبی اکرم چنین اتفاقی می افتد و حضرت نگران بازگشت جریان بت پرستی بر جامعه حضرت هستند.

رابطه احسن اعمال و شاکله انسان

این داستان گویا بشارتی به حضرت است. قرآن خطاب به پیامبر می فرماید «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً * إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(کهف/6-7) یعنی اگر اینها به این کتاب و قرآن ایمان نیاورند، آن قدر برای هدایت نگران هستید و غصه می خورید و متأسف می شوید که خودتان را در معرض هلاک قرار می دهید. ما این زمین را آراستیم، امکاناتی هم در زمین قرار دادیم و این امکانات، این مال، ثروت، قدرت، تمتعات، برای این است که مردم امتحان بشوند و در این امتحان، ما دنبال این هستیم که مردم نه فقط عمل خوب انجام بدهند بلکه «أَحْسَنُ عَمَلاً» بشوند. این داستان باید به اینجا برسد که سعی بکنند که از این امکانات استفاده بکنند و «أَحْسَنُ عَمَلاً» بشوند؛ زیرا صرف عمل خوب، کافی نیست. در سوره تبارک هم خدای متعال همین مطلب را مطرح می کند «تَبارَكَ الَّذی بِیدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ * الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک/1-2) این داستان مرگ و زندگی و در این عالم آمدن و از این عالم عبور کردن، برای ابتلائاتِ این عالم است که این ابتلائات منتهی می شود به اینکه انسان ها «أَحْسَنُ عَمَلاً» بشوند؛ البته کثرتِ عمل، اینجا مقصود نیست. گرچه در جای خودش، کثرت عمل هم مطلوب است ولی در اینجا آنکه به عنوان مقصد بیان شده این است که مردم باید اهل بهترین عمل بشوند. حضرت فرمودند «أَحْسَنُ عَمَلاً» یعنی «أَصْوَبَكُمْ عَمَلًا»(2) یعنی آن عملی است که بهتر به هدف می خورد و نیتش بهتر است؛ یعنی عملی که از سر صدق نیت باشد؛ زیرا شاکله انسان همان نیت است و همه این ابتلائات برای این است که شاکله و نیت انسان، تغییر کند و نیت انسان از توجه به دنیا، منعطف به توجه به عالم آخرت و از توجه به عالم آخرت هم متوجه به حضرت حق بشود. اگر انسان نیاتش خلاصه در دنیا شود، همه تلاش هایش فانی در دنیا است؛ ولو اینکه گمان کند کار خوبی می کند؛ بر اساس روایات اینها خسارت می کنند و بدترین خسارت هم همین است که انسان نیتش فانی در دنیا باشد و برای دنیا کار بکند؛ و بیشتر از پنجاه سال، شصت سال، صد سال و هزار سال دنیا را نبیند؛ یعنی افق دید و امتداد نیتش تا دنیا باشد و عوالم غیب و عوالم بالاتر را نمی بیند؛ زیرا پرده از جلوی چشمش کنار نرفته؛ نه ابدیت خودش را می بیند، نه ملکوت عالم را می بیند و حتی ممکن است خودش هم احساس کند خیلی خوب تلاش می کند. قرآن می فرماید خسارت کارترینِ مردم، آنهایی هستند که «الَّذینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً»(کهف/104)

مراتب عبادت خدای متعال و نیل به مقام «أَحْسَنُ عَمَلاً»

عده ای که از دنیا جدا شده و از دنیا بزرگتر می شوند؛ در ابتدا، با غیبِ این عالم، با جنت الهی، با نار الهی، با باطن این عالم آشنا می شوند و عوالم بعد را می بینند. آنها همت شان از دنیا بزرگتر و معطوف به آن عوالم می شود. آنها کسانی هستند که عذاب و رحمت خدا را درک می کنند و با عذاب و رحمت الهی، سر و کار پیدا می کنند. عبادت می کنند برای رسیدن به رحمت خدای متعال و برای اینکه دچار عذاب نشوند؛ اینها اهل عبادت هستند. خیلی هم خوب و موفق هستند. اگر کسی از دنیا بزرگتر شد، رحمت الهی را دید، برای رحمت خدا کار کرد؛ این، آدمِ موفقی است ولو آن رحمتی را که دنبال می کند، ثواب دنیایی باشد. این، عبادت خدا است. بعضی این روایات را مذمت معنا کردند که «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً»(3) یعنی یک عده ای از سر رغبت، عبادت می کنند که اینها تاجر هستند. در حالی که این روایات، مذمت نیست؛ بلکه مدح است. آنهایی که خدای متعال را همه کاره می دانند که در دعا فرمود: «وَ بِیدِكَ لَا بِیدِ غَیرِكَ زِیادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضُرِّی» همه نفع و ضرر و کم و زیادی خودشان را در دست خدای متعال می دانند و برای رسیدن به ثواب الهی کار می کنند؛ اینها عبد خدا هستند و این عبادت، فقهاً صحیح است و از نظر عرفانی هم عبادتی است که ترفیع درجه می آورد؛ زیرا عبد خدا هستند و خدا را می پرستند منتهی رغبت در ثواب الهی یا حتی ثواب دنیا دارند. لذا اگر کسی برخواست و نماز شب خواند و شب زنده داری کرد برای آن وعده هایی که اهل بیت معصومین علیهم السلام و خدای متعال، نسبت به برکات دنیایی نافله شب داده اند که عمر را طولانی و چهره را نورانی و فهم انسان را فهم خوبی می کند و امثال اینها؛ یا اگر کسی بین الطلوعین را بیدار ماند برای اینکه به ثواب هایی برسد که خدای متعال در همین دنیا وعده داده از جمله اینکه اگر کسی بین الطلوعین بیدار بماند و مشغول ذکر باشد در جلب روزی، از مسافرت های طولانی، خیلی بهتر است، این عبادت، عبادت بدی نیست. این آدم منافع خودش را در دست خدای متعال می داند و بندگی می کند برای اینکه خدای متعال مسیر زندگی اش را در همین دنیا هموار کند. اگر بد بود، هیچ وقت ما ترغیب به این ثواب ها نمی شدیم. نفس اینکه در روایات ما به ثواب دنیا ترغیب شدیم و به ما فرمودند اگر این عمل را انجام بدهید، نتیجه دنیایی اش این است که مثلاً صله رحم، طول عمر و وسعت رزق می آورد و قطع رحم، عمر را کوتاه می کند و اموال را به باد می دهد، معنایش این است که اگر انسان صله رحم کرد برای اینکه خدای متعال به او عمر طولانی بدهد، یعنی تاجر است و با خدای متعال تجارت می کند و تاجر خوبی است زیرا به فرموده قرآن «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِكُمُ الَّذی بایعْتُمْ بِهِ»(توبه/111) کسیکه با خدای متعال تجارت کند، تجارت خیلی مُربِح و سودآوری کرده است. این، بد نیست؛ یا اگر کسی متوجه شد که خدای متعال به انسان سخت گیری می کند و خروج از دایره بندگی، در همین دنیا عواقبی دارد از جمله اینکه عمر را کوتاه و رزق را کم و زندگی را تنگ می کند و به همین دلیل این گناهان را انجام نداد، آیا این، چیز بدی است؟! این، خیلی عبادت خوبی است؛ زیرا این شخص از خدای متعال، خائف است. پس این هم موحد است. در نتیجه مذمتی برای «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً» نیست؛ ولی انسان در این مرزها نباید بماند؛ همه این جلوه های دنیا برای این است که انسان بتواند در همین شرایط، «أَحْسَنُ عَمَلاً» بشود. اگر دنیا و سختی ها و جلوه هایش نبود، امکان اینکه انسان در این دنیا به آن مقامات برسد هم نبود. خدای متعال می فرماید: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها»(کهف/7) ما آنچه زینت در این زمین قرار دادیم برای این است که مردم به «أَحْسَنُ عَمَلاً» برسند. در همین برخورد با زینت ها است که عده ای عبور می کنند و اهل «أَحْسَنُ عَمَلاً» می شوند؛ یعنی یک عده ای در این ابتلائات، از دنیا بزرگتر می شوند، نیت شان رفعت پیدا می کند، و گرچه بهشت و جهنم را یقین دارند ولی افق همت شان از بهشت و جهنم هم عبور می کند؛ این افراد «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً» یعنی اهل شکر و محبت خدا هستند و در محبت خدا، کار می کنند و حتی اگر برایشان قطعی باشد که اگر این کار را انجام ندهند، باز هم به بهشت می روند، یا به جهنم نمی روند، باز هم این عبادت را می کنند.

در وصف وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که ایشان سال ها سرپا می ایستادند و عبادت می کردند و آثارش در جسم حضرت ظاهر شده بود؛ چنانچه خدای متعال فرمود «طه * ما أَنْزَلْنا عَلَیكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»(طه/1-2) یعنی ما نگفتیم که شما این قدر به زحمت بیافتید. به حضرت عرض کردند: شما که مأمون از هر عقوبتی هستید و درجات بهشت تان قطعی است. حضرت فرمود «أَ فَلَا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً»(4) من بنده شاکر خدا نباشم؟! «أَحْسَنُ عَمَلاً» همین است؛ یعنی عمل انسان از بهترین نیت ها ناشی شود. ما در این ابتلائات دنیا، و در معبر دنیا، با همین جلوه ها، با همین ظواهر دنیا، باید به جایی برسیم که از دنیا بزرگتر بشویم، از بهشت و جهنم هم عبور کنیم، و به جایی برسیم که همّ ما، رضوان الهی و مقام رضا و مقام رضوان باشد. چنانچه در زیارت جامعه ائمه المومنین فرمودند: «وَ الرِّضَا بِقَضَائِكَ وَ قَدَرِكَ أَقْصَى عَزْمِی وَ نِهَایتِی وَ أَبْعَدَ هَمِّی وَ غَایتِی»(5) یعنی افق همت ما باید رضای به قضا و قدر الهی و ما باید در این مسیر حرکت بکنیم.

خدای متعال می فرماید «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا * وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعیداً جُرُزاً»(کهف/7-8) همه این امکاناتی که روی زمین هست، را جمع می کنیم و دوباره زمین بدون همه این جلوه ها می شود و این بساط، جمع می شود؛ زیرا این بساط، برای ابتلاء و امتحان بوده است. پیغمبر ما! شما نگران این نباش که متاعی برای اهل دنیا فراهم شده است.

خدای متعال به پیغمبر می فرماید «فَاصْبِرْ عَلى ما یقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى * وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْك‏ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَیرٌ و َأَبْقَى»(طه/130-131) پیغمبر ما اگر می خواهید به مقصد برسید، در این دنیا تو و امتت باید صبر کنید. شما باید در مقابل این صحنه ها، به رضا برسید. امت شما باید در مقابل این تداول ایام و دست به دست شدن قدرت و سر کار آمدن دشمنان ما و اینکه آنها دست شان در عالم باز است و دست اینها بسته است، به مقام رضا برسند که این هم با تسبیح مداوم میسر است بعد می فرماید که چشم تان را به آنچه به آنها دادیم از متاع دنیا، ندوزید. این، فتنه و امتحان است اما «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَیرٌ». در اینجا هم کأنّه خدای متعال به پیامبر همین داستان را گوشزد می کند که این جلوه های دنیا، ابتلاء و امتحان است و همه هم می توانند وقتی در محیط جلوه های دنیا قرار گرفتند به گونه ای در این صحنه ها عمل کنند که از دنیا و از بهشت و جهنم هم عبور کنند و بشوند «أَحْسَنُ عَمَلاً». خدای متعال دار دنیا را به صورتی تنظیم کرده که همه می توانند «أَحْسَنُ عَمَلاً» بشوند. بعد هم این بساط، جمع می شود و دیگر جای نگرانی نیست. وقتی این سفره دنیا پهن می شود عده ای می آیند و شروع به شیطنت کردن می کنند. اقوام گذشته هم همین طور بودند.

اهل بیت کهف امت نبی اکرم برای امان از یهود امت

در ادامه سوره خدای متعال به حضرت می فرماید «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقیمِ كانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً إِذْ أَوَى الْفِتْیةُ إِلَى الْكَهْفِ» داستان جوان مردهایی است که در سن جوانی هم نبودند اما فتیه بودند، یعنی اهل استقامت در راه خدا و اهل بندگی بودند؛ اما ای پیامبر آیا خیال می کنید که داستان عجیبی است در حالیکه مهمتر از آن در امت شما واقع خواهد شد. قرآن می فرماید «إِذْ أَوَى الْفِتْیةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَیئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً» این جوانمردان به یک کهف پناه بردند و گفتند که خدایا! ما کار خودمان را انجام دادیم که بر اساس روایات کار آنها در سه قدم بوده: دوران تقیه، دوران اعتزال، دوران پناه بردن به کهف. در آنجا به خدای متعال عرضه می دارند که پروردگارا! ما کار خودمان را انجام دادیم؛ از ناحیه خودت یک رحمتی به ما عطا کن و از رحمت رحیمیه خودت به ما بپوشان و امر ما را به رشد و هدایتِ به سمت خودت منتهی کن و زمینه را برای هدایت و رشد فراهم کن تا ما رشید بشویم. قرآن می فرماید «فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِی الْكَهْفِ سِنینَ عَدَداً» خدای متعال مدتی آنها را در خواب برد و بعد بیدار شدند.

خدای متعال در ادامه سوره می فرماید «نَّحْنُ نَقُصُّ عَلَیكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى * و َرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهً لَّقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا»(کهف/13-14) داستان اینها، این است که در یک جامعه کفرآمیز زندگی می کردند، اما به پروردگار خودشان ایمان آوردند و در مقابل آن کفر، استقامت کردند. ما هم بر هدایت آنها افزودیم؛ چراکه به فرموده قرآن اگر کسی ایمان بیاورد، خدای متعال قلبش را هدایت می کند «وَ مَنْ یؤْمِنْ بِاللَّهِ یهْدِ قَلْبَهُ»(تغابن/11). اینها ایمان آوردند، ما هم بر هدایت شان افزودیم و به آنها شرح صدر دادیم و استقامت روحی دادیم و قلوب آنها را مستحکم کردیم. آنگاه که در مقابل بت پرست ها ایستادند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمین است و ما کسی دیگر را نمی خوانیم و فقط او را بندگی می کنیم؛ زیرا به سوی دیگران رفتن، از دیگران خواستن و عبادت غیر، انحرافِ خیلی آشکار و انحرافِ عظیمی است. «هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا یأْتُونَ عَلَیهِمْ بِسُلْطانٍ بَینٍ»(کهف/15) اقوام ما، از غیر خدا، اله گرفتند؛ اما با چه دلیلی شما این کار را کردند و چرا سلطان بینی نمی آورند.

امت حضرت نبی اکرم هم همین طور هستند؛ یعنی کار به جایی می رسد که جریان بت پرستی به شکل جدی بپا می شود و عده ای، برای خودشان آلهه می گیرند. قرآن می فرماید «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ»(بقره/165) اتفاقی که در همین امت می افتد هم همین است و دوباره همان جریان، تکرار می شود و عده ای دنبال بت پرستی، به شکل جدید می روند و بت پرستی جدید بپا می کنند. این داستان در بنی اسرائیل بوده و در روایات ما هست که در یهود این امت هم اتفاق خواهد افتاد. خیلی تعبیر عجیبی، در روایت هست. در سوره بقره خدای متعال داستان قوم یهود را که داستان سختی هم هست توضیح می دهد که ما به اینها دستور دادیم، اما عمل نکردند. روایات ذیل آن آیات از قول نبی اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید که در امت من هم همین اتفاق می افتد. آن آیات خطاب به یهود چنین می فرماید «وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِیارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ * ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَریقاً مِنْكُمْ مِنْ دِیارِهِمْ»(بقره/84-85) ما از شما عهد گرفته بودیم با هم درگیر نشوید و خون همدیگر را نریزید و دیگران را وادار به هجرت از دیارشان نکنید و آنها را از سرزمین هایشان نرانید. پس شما اقرار کردید؛ ولی شما به جای اینکه با هم باشید به جان همدیگر افتادید و یک عده از مومنان را، از سرزمین خودشان دور کردید. در ذیل این آیه، روایتی است که وجود مقدس نبی اکرم فرمودند: این مطلب، در باب یهود است ولی یهود امت من هم همین کار را می کنند. تعبیر عجیب حضرت این است: «یهُودِ هَذِهِ الْأُمَّةِ»(6)

یک نکته ای را بعضی فرمودند که نکته خوبی هم هست این است که باید توجه داشت این یهودی که همه فسادها زیر سر او است، یهود امت حضرت موسی نیست؛ بلکه یهود این امت، خیلی قوی تر از یهود امت حضرت موسی هستند و این یهود هست که فساد بپا می کند؛ چنانچه در نهج البلاغه در باب مروان گفته شده «كَفٌ یهُودِیةٌ». آن یهود قوم موسی علیه السلام را نباید خیلی بزرگ کرد. او این قدر ظرفیت ندارد که در امت نبی اکرم فساد بکند.

بنابراین از آنجا که یک چنین داستان عظیمی در امت حضرت بپا می شود، خدای متعال به پیغمبرش بشارت می دهد که اینها ادواری دارند و ما اینها را رها نکردیم و در مقابل آن جریانی که کفر بپا می کند، ما یک کهفی برای امت تو قرار دادیم که پناهگاه این امت اند که آنها اگر به این کهف پناه ببرند، به رشد می رسند و به رحمت الهی راه پیدا می کنند و نجات می یابند.

در زیارات و روایات و ادعیه، یکی از شئونی که برای اهل بیت (علیهم السلام) و خصوصاً برای امیرالمومنین و سیدالشهداء بیان شده «كَهْفِ الْوَرَى» و «الْكَهْف الْحَصِین» است؛ یعنی در قبال این جریانی که در امت اتفاق می افتد، خدای متعال یک کهف حصین قرار داده که اگر به این کهف پناه بردند؛ در پناه این کهف، محفوظ می مانند؛ البته یک دورانی باید بگذرد؛ چنانچه در خصوص اصحاب کهف هم قرآن می فرماید «فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ» یعنی آنها هم چند قرن در پناه این کهف ماندند تا مسیر عالم عوض شد و دوران حاکمیت دین الهی فرا رسید.

بعد از وجود مقدس نبی اکرم ما هم در یک دورانی هستیم که به تعبیر روایات دوران هُدنه یعنی دوران سختی مومنین است. جریان کفر حاکم می شود اما یک کهفی هست که باید به این کهف پناه ببرید. اگر خودتان را به او رساندید، آن وقت محفوظ و مأمون می مانید. محفوظ بودن و در پناه کهف بودن هم این نیست که سختی های ظاهری وجود ندارد؛ بلکه ممکن است همراه با سختی های ظاهری باشد ولی محفوظ می مانند و به رشد و به رحمت الهی می رسند. این دوران سختی ها هم همچنان که بر اصحاب کهف گذشت؛ بر این امت هم عبور می کند و تمام می شود و به دوران گشایش می رسند.

در صلوات شعبانیه آمده است «اللَّهُمَ صَلِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ الْكَهْفِ الْحَصِینِ وَ غِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِینِ» آل پیامبر کهفی است که حصن و نگاهبان است و اگر کسی وارد این کهف شد، هیچ خطری او را تهدید نمی کند. در دوران مخاطره که فرهنگ کفر و فرهنگ دنیا پرستی به شکل جدید حاکم می شود، کار به دست بنی امیه و بنی عباس می افتد که یک بت پرستی مدرن بپا می کنند که ولو ظواهر شریعت هم در آن محفوظ باشد ولی باطنش حاکمیت کفر است. در این دوران، پناهی و کهفی وجود دارد که خدا مقرّر فرموده و باید به آن پناه برد. در پناه او قرار گرفتن هم به معنای این نیست که آدم از نظر ظاهری باید در خطر نباشد؛ بلکه ممکن است سختی های ظاهری هم آدم را تهدید کند؛ ولی اگر در پناه این کهف بودید، ایمان ها محفوظ می ماند و کسانی که به این کهف پناه می برند خطر خروج از وادی ایمان، انحراف، دچار فرهنگ بت پرستی و مادی شدن، آنها را تهدید نمی کند.

مومن آل فرعون به خدای متعال پناه برد، خدای متعال هم می فرماید که ما او را از شرّ آنها حفظ کردیم. در روایات آمده است او را به قتل رساندند و در راه خدا شهید شد، حتی قطعه قطعه اش کردند ولی ذره ای به ایمان او صدمه نزدند. داستان اصحاب کهف، همین است. سختی و اعتزال هست و حتی مجبور می شوید مسیرتان را از جامعه کفر عوض بکنید. ولی اگر در پناه این کهف ایستادید، با وجود همه سختی ها به سلامت عبور می کنید. آن چیزی که امت را عبور می دهد، همین است.

تحمل بلاها از جانب ائمه برای پناه دادن به همه کائنات

این روایتی را مرحوم شیخ مفید در ارشاد نقل کردند که زید بن ارقم می گوید وقتی کاروان اسرا وارد کوفه شدند، من در غرفه خودم، در خانه خودم بودم. وقتی سرها محاذی حجره منقرار گرفتند، دیدم صدای تلاوت قرآن می آید «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِیمِ كانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً»؛ یعنی آیا گمان کردی که اصحاب کهف و رقیم، از آیات عجیبه ما بودند؟! می گوید: من سر را بیرون آوردم، دیدم سر مطهّر سیدالشهداء، در پیشاپیش یک سری سرهای نورانی حرکت می کند و در دور و برش هم کاروان اسرا هستند و حضرت این آیه را تلاوت می کند. عرض کردم: نه؛ کار شما، خیلی عجیب تر است(7)

سیدالشهداء، کهف امت است. اینکه می بینید بین سر و بدنش جدایی افتاده، بدنش پامال اسب ها شده و سرش روی نیزه ها شهر به شهر می چرخد؛ این داستانِ پناه بودن است؛ زیرا این کهف، خودش این طور پناهگاه شده است و هرکسی هم بخواهد دور و بر او جمع بشود و در پناه او باشد و کفر نورزد و از این داستان زینت دنیا و جلوه های دنیا، به «أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ » برسد و این بساطی که جمع می شود، او را غافل نکند و در فرصت دنیا، جزو «أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ» بشود؛ باید به این کهف پناه ببرد. اگر به امام حسین پناه نبرد؛ دستگاه های دیگر، این زینت دنیا را برای انسان بت می کنند و انسان به آنها مشغول می شود. می بینید.

داستان امروز دنیا، همین است آنهایی که پناه نمی برند و از عاشورا عبرت نمی گیرند و استقامت عاشورایی نمی کنند؛ اسیر جلوه های آن طرف می شوند، جلوه هایی که به فرموده قرآن «وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعیداً جُرُزاً». بنا نیست انسان در این دنیا بیاید و فرصت را بگذراند و وقتی بگویند پایان عمرت چکار کردی؛ بگوید این قدر خوردم، این قدر خوابیدم؛ حیوانات که بیشتر از ما می خورند و می خوابند. داستان دنیا این است که انسان از دل این جلوه ها عبور کند و به «أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ» برسد. جلوه ها را پشت سر بگذارد و هجرت کند و به سمت خدای متعال کوچ کند.

آنهایی که سد راه انبیاء بودند، همین جلوه ها را در نزد مردم تبدیل به بت می کردند و مردم را متوقف می کردند. الان هم همین است؛ اما کسی هست که می خواهد مردم را از این بت پرستی ای که در قالب جدید است یعنی بت پرستی بنی امیه عبور بدهد. آنها امپراطوری بپا می کنند و مردم را مشغول به دنیا و جلوه های دنیا می کنند.

سیدالشهداء عبادت و فعل خودش، کهف شده تا جامعه را عبور بدهد. حضرت کهف کل کائنات است که با ابتلاء خودش و اهل بیتش پناه عالم شده است. ایشان سخت ترین بلاءها را تحمل کرده، برای اینکه پناه بشود در زیارت ایشان آمده است «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ» حضرت با عاشورای خودش کهف ما شده تا ما بتوانیم در سایه او، این دوران را به سلامت بگذرانیم و به دوران امنیت و ظهور و رجعت برسیم. ما باید به این کهف و به عاشورای حضرت پناه ببریم. در حلقه اول عاشوراییان آنهایی که به عاشورای حضرت پناه بردند و گرد سر سیدالشهداء بودند، یا اسیر بودند یا شهید بودند؛ ولی سیدالشهداء کهف شان شد؛ آیا سیدالشهداء، اصحاب خودش را از فتنه بنی امیه و سقیفه عبور نداد و به سلامت، جان به در نبردند؛ آیا حفظ شان نکرد؛ آیا آنها در دل همین دنیا با همه جلوه هایش، به سلامت عبور نکردند و به «أَحْسَنِ النِّیاتِ» نرسیدند؟! البته که رسیدند و این، کار سیدالشهداء است. خود حضرت برای عبور دادن عالم با بلای خودش کهف شده و دیگران هم اگر بخواهند در این حصن قرار بگیرند تا دوران ظهور برسد و آن اتفاقات بعدی بیافتد، باید حتماً در پناه این کهف باشند و اگر هم در کهف سیدالشهداء آمدند باید به لوازمش ملتزم بشوند. درگیری سختی است و خسته شدن و زود دنبال جمع و جور کردن و رفاه رفتن، با داستان کهف سیدالشهداء نمی سازد. البته اگر بیرون از کهف بروید زینت ها و جلوه های دنیا، شکارگاه انسان می شود؛ چنانچه شیطان و پرچمداران کفر در طول تاریخ، با همین جلوه ها، دیگران را دعوت کردند و از راه خدا باز داشتند. داستان دنیا، داستان عبور از این جلوه ها به سمت خدای متعال است و این هم پناهگاه می خواهد. یک طرف، بساطی بپا می کند که جلوه های دنیا را به شکارگاه آدم ها تبدیل می کند و هرکسی در آن باتلاق می رود، حتی اگر توانا باشد متوقف شده و فرو می رود. در قبال آن دستگاه عظیم، خدای متعال کهف حصین قرار داده است. این کهف حصین، تمام بلاء را تحمل می کند. در روایت است که می فرمایند: ما کهفِ شما هستیم. ما کشتی نجات شما هستیم. ما مثل کهفِ اصحاب کهف، برای شما هستیم. مِثل کشتی نوح، برای شما هستیم. مثل باب حطه قوم بنی اسرائیل هستیم که با ورود به باب حطه، به طهارت رسیدند؛ و با سوار شدن بر کشتی، نجات پیدا کردند. اگر با رفتن به کهف، از بت پستی محفوظ ماندند؛ شما هم در این فتنه ای که بعد از دوران وجود مقدس نبی اکرم بپا شده و تاکنون ادامه دارد، به این کهف پناه ببرید. الان ادامة همان فتنه و ماجرا است و چیز جدیدی نیست و تا عصر ظهور هم ادامه پیدا می کند. اگر بخواهید پناه پیدا بکنید و مبتلای به آن کفر و نفاق نشوید، باید به این کهف پناه ببرید.

سیدالشهداء و اهل بیت در این فتنه برای عبور دادن مردم چگونه کهف و پناه شدند؛ جز با ابتلاء و بلاء و تحمل سختی ها، کهف نشدند. ما هم راه مان همین است. این راه تا قبل از ظهور و رجعت همین است. ما باید کنار این اولیاء الهی و در پناه این کهف قرار بگیریم، با عاشورا است که می شود در پناه بود و از مسیر و معبر دنیا و جلوه ها و زینت هایش به سلامت عبور کرد. دنیا گاهی اوقات خیلی جلوه می کند و این جلوه ها، ما را می گیرد.

تقابل دو جریان موافق و مخالف در نگاه به کهف حصین الهی

دو جریان در جامعه مومنین هست. جریانی که نگاهش به این کهف است و می داند برای عبورِ همراهِ با این کهف تا عصر ظهور، باید خیلی سختی ها را تحمل کرد و جریانی که نگاهش به این کهف نیست و دنبال جلوه های دنیا و فریفته جلوه های دنیا است. آنهایی که زمان سیدالشهداء راه حضرت را نمی پسندیدند، جلوه های دستگاه بنی امیه، آنها را برده بود. الان هم دنیای ما همین طور است یک عده ای نمی پسندند و نمی فهمند و نمی توانند مسیر استقامتِ در راه خدا را تحمل بکنند، پس می گویند: باید این مسیر استقامت، تغییر بکند و ما در وادی همراهی با جامعه جهانی حرکت بکنیم؛ برای اینکه بتوانیم به توسعه و رفاه و امثال اینها برسیم، باید از مقاومت دست برداریم؛ اقتصاد مقاومتی، بی معنا است. باید دست از نظامی گری برداریم، سراغ اقتصاد علمی برویم و در نهایت هم در مواد برنامه ششم، همه اینها گنجاندند که جزءِ مخاطراتِ این برنامه است. به جای مقاومت و استقامتِ در مسیر ریلی که امام بزرگوار گذاشتند و الان هم رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی آن را دارند ادامه می دهند؛ ریل گذاری جدیدی کردند که همان همراهی با جامعه جهانی است و همین را شما در برنامه ریزی ها می بینید و رد پایش در برنامه ششم، مشاهده می شود ریل گذاری برای حرکت جامعه که خیلی هم پنهان است.

اگر کسی در پناه عاشورا رفت، باید تا دوران ظهور استقامت کند. کهف ما است ولی در این کهف بودن، اعتزال می خواهد. نمی شود آدم با جریان کفر آمیخته بشود و در کهف هم باشد؛ نمی شود زمامداری کفر را قبول کرد، در کهف هم بود. آنهایی که خیال می کنند می شود در سوئد و سوئیس و آنجاها زیر چتر ولات کفر زندگی بکنند، و بعد شیعه هم بمانند و ولایت امیرالمومنین هم قبول کنند اما با آنها هم هماهنگ باشند؛ بویی از تشیع نبردند. امام حسین علیه السلام، عاشورا را بپا کرد برای اینکه کهف این امت باشد. و خیلی هم سخت تمام شد.

مراقبت سالیانه برای درک فیض شب عاشورا

امشب، شب عاشورا است. یک سال، ما منتظر می مانیم امشب بیاید، ان شاء الله نسیم یا جلوه ای از عاشورای حضرت که هر سال در عالم تکرار می شود ما را هم در بر بگیرد. ان شاء الله ما هم به امام حسین برسیم. خدا رحمت کند یک استاد عزیزی می فرمود: یکی از گریه هایی که من همیشه در این ایام دارم، گریه خوف است. نگرانم که نکند فردا، روز عاشورا که شد، آرزوهای ما، هوس های ما، آن هوس هایی که پشت ظواهر خودمان پنهانش کردیم سر بردارند و بین ما و امام حسین فاصله بیاندازند؛ یا خدایی نکرده این هوس ها موجب بشود که ما کنار امام حسین نیاییم یا به عکس، بیاییم در صف مقابل امام حسین و مقابل حضرت تیغ و شمشیر بکشیم؛ وقتی دنیای مان به گرو افتاد، مثل مردم کوفه، صبح، دور و بر مسلم جمع بشویم و وقت مغرب، هیچ کسی دور و بر مسلم نباشد. این، خیلی جای نگرانی است. فرصت محرم، فرصت تصمیم های بزرگ گرفتن، فرصت خود را به امام حسین رساندن است.

امشب، امام حسین مهلت گرفت، بعضی مورخین نوشتند 32 نفر امشب از آن لشکر به این طرف آمدند. امشب امام حسین، متحول شان کرد. این فرصت، برای متحول شدن، برای تصمیم های بزرگ گرفتن، برای از دنیا عبور کردن، برای آماده شدن برای همراهی سیدالشهداء، یک فرصت مغتنمی است. ان شاء الله یک طوری باشد که فردا صبح وقتی این دو صفی که تاریخ را دو دسته کرده مقابل هم می ایستند، ما احساس کنیم واقعا در صف سیدالشهداء هستیم، احساس کنیم از همه چیزمان گذشتیم، حاضریم حضرت نماز بخوانند و ما سپر سیدالشهداء بشویم. شب عاشورا، شب این تحول عظیم است. همه سال را انسان باید مراقبت بکند که مثل امشبی، این تحول عظیم در انسان اتفاق بیافتد.

روز تاسوعا دشمن تصمیم گرفت کار را یکسره کند و لذا تاسوعا روزی است که «یوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحُسَینُ علیه السلام»  حضرت می فرماید: «بِأَبِی الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِیبُ» یعنی پدرم به فدای آن آقای غریبی که روز عاشورا حلقه محاصره اش، کامل شد. دشمن هیچ نگرانی ای نداشت چون می دانست دیگر کسی برای حمایت از سیدالشهداء نمی آید. فرمان از طرف عمر سعد آمد که جنگ را شروع کنید. اگر امام حسین بیعت کرد، او را اسیر کنید و بفرستید و اگر بیعت نکرد سر از بدنش جدا کنید و اسب بر بدنش بتازید. مثل امروز بعد از ظهری سیدالشهداء علیه السلام بیرون خیمه نشسته بود و شمشیر خود را برای فردا آماده می کرد، لحظه ای خواب حضرت را گرفت در خواب دید جدش فرمودند که فرزندم به زودی به ما ملحق خواهی شد. در همین حال صدای همهمه دشمن به گوش رسید که به طرف خیمه ها حرکت کردند. زینب کبری سلام الله علیها تشریف آوردند و فرمودند: برادر، خوابیده اید؟ صدای همهمه دشمن می آید؛ دشمن به طرف خیمه ها حرکت کرده است. حضرت سر برداشتند و فرمودند خواهرم، جدم را در خواب دیدم که به من فرمود به زودی به ما ملحق می شوی. فرمود: برادرم، بروید ببینید اینها چه می گویند. حضرت اباالفضل با بیست نفر از لشکر آمدند و در مقابل لشکر دشمن، فرمودند: حرف تان چیست؟ گفتند: از طرف امیر فرمان آمده یا تسلیم یا جنگ؛ دیگر مهلت نیست. حضرت اباالفضل سلام الله علیه برگشتند و به سیدالشهداء فرمودند: آقا! این طور می گویند. حضرت فرمود: بگویید که امشب را به ما مهلت بدهید. می خواهیم قرآن بخوانیم؛ می دانی که من قرآن خواندن و مناجات با خدا و دعا کردن را خیلی دوست می دارم. به هرکیفیتی بود، امشب را مهلت گرفتند. در این شب حضرت اقدامات متعددی کرده و همه چیز را برای فردا آماده کردند. شاید همین ساعات شب بود که اصحاب خودش را در خیمه جمع کرد؛ حمد و ثناء خدا را گفت و بعد فرمود: من از شما گله ندارم. من اصحابی بهتر از شما و اهل بیتی بهتر از اهل بیت خودم نمی شناسم. اما در عین حال من بیعتم را از شما برداشتم. این دشمن، با من کار دارد. بفهمد شما می روید، من را تنها می گذارید، خوشحال می شوند. شب را مَرکب کنید و دست مردان بنی هاشم را هم بگیرید و از این بیابان بروید. آن جواب های فوق العاده داده شد؛ اما یک جمله قمر بنی هاشم فرمود که یک کتاب است. فرمود: ما شما را بگذاریم برویم در دنیا زنده بمانیم و برای زندگی دنیا، شما را رها کنیم؛ اگر شما را رها کنیم کجا برویم؛ آیا شما را با دنیا عوض کنیم؛ آیا ما را از در خانه خودتان به طرف دنیا می فرستید؟ بعد اصحاب هم شروع کردند؛ مسلم بن عوسجه و زهیر و سعید بن عبدالله، هرکدام به یک صورت؛ یکی عرض کرد: تا شمشیر در دست ما است می جنگیم؛ اگر اسلحه نداشتیم، با سنگ می جنگیم تا در رکاب شما به شهادت برسیم. چطور شما را رها کنیم؟ سعید بن عبدالله عرض کرد: ای کاش من را می کشتند و می سوزاندند و خاکسترم را به باد می دادند و دوباره زنده می شدم و هفتاد بار تکرار می شد و هفتاد بار در رکاب شما به شهادت می رسیدیم؛ اینکه یکبار جان دادن است، حال این یک جان را برداریم برویم؟ زهیر عرض کرد: ای کاش ما هزار جان داشتیم، هزار بار در مقابل شما کشته می شدیم. وقتی امتحان را پس دادند، حضرت به آنها فرمود: فردا، همه، به شهادت می رسید؛ بعد مقامات شان را نشان داد و آماده شان کرد.

نوبت به اهل حرم رسید. امام سجاد فرمودند: من در خیمه بودم، عمه ام نزد من بود. پدرم این اشعار را می خواند «یا دَهْرُ أُفٍ لَكَ مِنْ خَلِیلِ» اشعاری بود که بوی مرگ و إعراض از دنیا می دهد و مرگ و شهادت خودش را، حضرت خبر می داد. من متوجه شدم، خودم را کنترل کردم؛ اما دیدم پدرم اشعار را تکرار کردند و گویا با عمه ام کار دارند. وقتی عمه ام متوجه شد، سراسیمه از خیمه بیرون دوید و محضر امام حسین آمد و فرمود: چه می گویی برادرم؟ ای کاش مرده بودم. گویا الان جدم و پدر و مادر و برادرم را از دست می دهم. حضرت فرمود: خواهرم، صبر کنید؛ شیطان، حلم تان را نبرد. اهل آسمان ها و زمین، همه می میرند. پدرم از من بهتر بود، از دنیا رفت. مادرم از من بهتر بود، برادرم از من بهتر بود؛ همه، اقتدای به جدم کردند. من هم از دنیا می روم. زینب کبری متوجه شدند مثل اینکه مسئله، قطعی است؛ بی تاب شدند و عرض کردند: من از حرف شما نگرانم. شما وعده قطعی به من می دهید. حضرت آرام شان کردند و آنها را آماده کردند.

بعد صحنه جنگ را حضرت آرایش دادند: دستور دادند خیمه ها را به هم نزدیک کنید. پشت خیمه ها را خندق کندند. فردا صبح هم در این خندق آتش روشن کردند که کسی از پشت سر به خیمه ها نتواند حمله بکند و فقط یک مسیر پیش رو برای رفت و آمد، باز بود. نیمه شب حضرت از خیمه بیرون آمد، صحنه کربلا و صحنه فردا را زیر نظر دارد که مبادا کمین گاهی باشد و حادثه سختی پیش بیاید. می گوید در ضمن، حضرت گاهی می نشینند و این خارهای سر راه خیمه ها را جمع می کنند. شب تا صبح، به عبادت گذشت. در مقاتل هست که «لَهُمْ دَوِی كَدَوِی النَّحْلِ مَا بَینَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ» مثل زنبورهای عسل زمزمه شان در این بیابان پیچیده بود؛ یکی قرآن می خواند، یکی مناجات می کرد، یکی نماز می خواند. صدای قرآن خواندن امام حسین، در این بیابان پیچیده بود. نوشته شده 32 نفر، به همین صورت وقتی این صحنه شب عاشورای امام حسین را با شب دشمن مقایسه کردند سراغ امام حسین آمدند و اینگونه امشب گذشت.

فردا صبح، حضرت نماز را با شهدای کربلا، با اصحاب خودشان خواندند. عمر سعد هم نماز را با لشکرش خواند. بعد دو صف، مقابل هم آراسته شدند. عمر سعد رو کرد به لشکر خودش و گفت: «یا خَیلَ اللَّهِ ارْكَبِی». لعنت خدا بر آنها زیرا این جمله ای است که وجود مقدس نبی اکرم در جنگ ها می فرمود که آماده بشوند. عمر سعد لشکر خود را آرایش داد. حضرت هم برای همین جمعیت اندک میمنه و میسره درست کردند. فرماندهی را به حبیب و زهیر دادند. قلب لشکر و فرماندهی کل را هم به وجود مقدس قمر بنی هاشم سلام الله علیه دادند. همان سر صبح، با تیراندازی از راه دور، تعداد زیادی از لشکر حضرت، حتی تا یک سوم هم نوشتند که به شهادت رسیدند؛ اما مقاومت و استقامت کردند و دشمن را وادار به عقب نشینی کردند. وجود مقدس قمر بنی هاشم دوباره لشکر را آرایش داد و از محاصره بیرون آورد. بعد از تیراندازی، هجوم دسته جمعی آوردند به لشکر امام حسین؛ حضرت، لشکر را حفظ کرد و دوباره آرایش شان داد، جنگ تن به تن شروع شد. همه اصحاب یک به یک رفتند. حبیب رفت؛ زهیر رفت؛ دیگران رفتند. هنگام ظهر شد، حضرت نماز ظهرشان را به روش نماز در جنگ، خواندند. نمی دانم، نماز عصر را نقل نشده اما نماز ظهر را حضرت با اصحاب شان خواندند. بعد از نماز، دیگر حلقه محاصره، خیلی تنگ شد و به سرعت، کار، پیشرفت رفت. اصحاب به شهادت رسیدند، نوبت به بنی هاشم رسید؛ بنی هاشم هم یک به یک رفتند. حضرت یکی یکی آمد در میدان، اینها را جمع کرد و به خیمه ها برگرداند. آخرین نفر قمر بنی هاشم بود سیدالشهداء کنار علقمه آمد و وقتی از کنار علقمه برگشت، دیگر خود حضرت آرام آرام آماده رزم و میدان رفتن شد. خودش را به خیمه هایش نزدیک کرد. شاید همین طور که سوار مَرکب بود، از مَرکب پیاده نشد، از بیرون خیمه ها با زینب، رباب، ام کلثوم، سکینه وداع کرد... السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 159

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 16

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 510

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 95

(5) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 301

(6) التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: 369

(7) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 117